دل باخته
819 subscribers
2.83K photos
2.92K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #غواصان_شهید

📽 آلبومی دیدنی از عکسهای زیبا و خاطره برانگیز رزمندگان و غواصان شهید گردان حضرت ولیعصر عج #استان_زنجان در عملیات های عاشورایی #کربلای_چهار_و_پنج

🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی

...ای بهشتی تن تان جام جنون
نامتان سلسله‌جنبان جنون
سرتان سوره سرخ ایثار
دلتان آیه سرسبز بهار
رودها جاری فریاد شما
کوهها جلوای از یاد شما
دشتها سوخته گام شما
میدرخشد همه جا نام شما

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۱۴

💠 #خط_صفین / روز اول _ شب اول

🔹🔸سلاحی جز یک سرنیزه کلاش نداشتم و بخوبی می دانستم با قطع شدن پرتاب نارنجک ، عراقی ها متوجه اتمام مهماتم شده و دیر یا زود با عبور از حوضچه آخری وارد کانال خواهند شد . فکر و تصور نفوذ عراقیها به خط پدافندی و غافلگيری همرزمان واقعاً داشت روی اعصابم رژه می رفت و هر لحظه مضطرب تر و هراسان ترم می کرد. خلاصه بعد از دقایقی درگیری ، نارنجک ها به انتها رسید و در کمال نااميدی و هراس ضامن آخرين نارنجک را کشیده و در دست نگاه داشته و با وحشت و نگرانی ، چشم انتظار ورود عراقی ها به کانال شدم . با قطع شدن نارنجک ها ، مزدوران بعثی هم دست از تیراندازی و موشک پرانی برداشته و سکوت بسیار عجیب و غریبی محیط را فرا گرفت . تمام وجود گوش شده و منتظر شنیدن صدای پای عراقی ها بودم که ناگهان صدای فریادهای سردار رضا زلفخانی معاونت دلاور گردان را از داخل لوله پل شنیدم که داد میزد : ماشاءالله دلاور ! نترس ! رسیدیم.

با شنیدن صدای زیبای سردار ، جان تازه ای به کالبد نیمه جانم دمیده شد و احساس کردم که دنیا را بهم دادند . از شدت خوشحالی جیغ زدم و اشک مثل باران از چشمانم روان شد . شتابان نارنجک آخری را هم به داخل حوضچه انداخته و سردار زلفخانی هم با خروج از لوله پل ، الله اکبر گویان شروع به تیراندازی و پرتاب نارنجک کرد . بعد ایشان هم هم‌رزمان دلاور احد اسکندری و سعید تقیلو و چندنفر دیگر پشت سر هم از لوله پل در آمده و هر کدام از گوشه ای داخل حوضچه ها را زیر آتش گرفتند .

عراقی ها بزدل که تعدادشان چندین برابر ما می شد . با دیدن شجاعت و دلاوری رزمندگان ، سریع صحنه نبرد را ترک کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند . با عقب کشیدن نیروهای عراقی از داخل حوضچه ها ، تانک های مهاجم دشمن نیز بلافاصله عقب گرد کرده و شتابان صحنه نبرد را ترک نمودند. ناباورانه بار دیگر با کمک امدادهای غيبی خداوند متعال و پایداری و فداکاری نیروهای جان برکف گردان ، فتح و پيروزی نصيب جبهه توحید گردیده و صدای تکبیر و صلوات و شادی و خنده رزمندگان فضای کانال را در برگرفت .  

عراقی ها تا نفر آخر از داخل حوضچه ها خارج و به سمت کانال بدبو رفتند و سردار زلفخانی هم دستور بازگشت داد و یک به یک ‌از داخل لوله پل رد شده و به جشن پیروزی هم‌رزمان در آنسوی پیوستیم . بنا به دستور برادر زلفخانی دو تن از رزمندگان برای حفاظت از انتهای کانال کنارم مانده و بقیه هم به همراه سردار روانه بالای کانال شدند.

آفتاب سوزان و زيبای جنوب آرام و آرام داشت می رفت تا غروب سرخ فام خود را آغاز کند و اين غروب با تمامی غروب هایی که در طول حياتم ديده بودم فرق داشت . خورشيد کاملاً سرخ سرخ شده و کل زمین و آسمان را به رنگ قرمز مبدل کرده بود. انگاری زمین و آسمان از خجلت آلاله‌های پرپر همچون شقايقی داغدار شده بودند. رنگ سرخ آسمان با سرخی خاک منطقه درآميخته و ترکيبی کاملآ خونرنگ به همه جا بخشيده بود و هر طرفی را که نگاه می کردی بطور شگفت انگیزی سرخ و سرخ بود .

همانطور مبهوت تماشای سرخی زمین و آسمان ‌بودم‌ که خورشيد اندک اندک از نظرها پنهان و نوای دلنشين اذان مغرب در فضای خسته کانال پیچید و آرامش دلپذيری را به خط بخشید. همسنگران یک به یک تیمم کرده و بصورت نشسته در داخل سنگرها به نماز عشق ايستاده و صدای راز و نياز عاشقانه شأن از هر گوشه ای از کانال به آسمان برخاست .

بعد از اقامه نماز اندکی نان خشک و کنسرو خورده و با آماده کردن تجهیزات آماده تحویل خط و برگشت به عقبه شدیم . چند ساعتی چشم انتظار آمدن گردان های جایگزین ماندیم اما هیچ خبری نشد. حوالی ساعت ۹ شب بود که پیک دلاور گردان برادر احد اسکندری به تک به تک سنگرها اعلام کرد که گردان در خط ماندنی است و دستور تنظیم برنامه نگهبانی شبانه را به فرماندهان ابلاغ نمود .

رزمندگان گردان از لحظه ورود به منطقه یکسره و یک نفس در حال حرکت و نبرد بودند و هیچکدام کوچکترین استراحت و خواب راحتی نداشتند و حالا بعد از یک شب پر حادثه و سراسر خون و خطر و یک عملیات ناموفق و پر شهید که شیرازه و چارچوب گردان را کاملاً به هم ریخته بود و یک روز تماماً درگیری و دفع چند تک بسیار سنگین دشمن ، به گونه ای خسته و بی رمق و بی‌خواب بودند که بی هوا سرپا خوابشان می برد و باتوجه به کمی نفرات اکثراً توقع تحویل خط و برگشت به عقبه را داشتند و با شنیدن خبر ماندگاری ‌گردان چند دقیقه ایی همهمه به پا کرده و صدای اعتراض بعضی ها بلند شد . اما بعد کم کم همه جا را سکوت در برگرفت و داخل کانال کاملاً سوت و کور شد...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_۵

📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ #شلمچه و نبرد نزدیک و تن به تن رزمندگان اسلام با نفرات و تانک های عراقی در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
... حمله بی امان تانک های عراقی به خط پدافندی رزمندگان و ورود تانک به خاکریز

🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .

🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد

🔸 آدم در این دیار دلش جای دیگری‌ست
این خاک کربلای معلای دیگری‌ست
با هر نسیم مرده دلی زنده می‌شود
آری دمش مثال مسیحای دیگری‌ست
این سوی دشت مقتل مردی که بی سر است
آن سوی دشت مقتل سقای دیگری‌ست
خون شهید در همه جا موج می‌زند
اینجا فرات نیز به معنای دیگری‌ست
خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است
این پهنه خاکبوس قدم‌های دیگری‌ست
اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگری‌س

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۵
#غواصان_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۱۵

💠 #خط_صفین / شب اول

🔹🔸با ساکت شدن کانال ، بچه هایی که هنوز توانی در بدن داشتند به نگهبانی پرداخته و بقیه هم خیلی سریع بصورت نشسته و مچاله در داخل سنگرهای کوچک و روباز به خواب شیرینی فرو رفتند. با برادران دلاور رضا رسولی و آقا محمد در سنگری به ابعاد حدود یک متر در یک متر مستقر بودیم. آقا رضا و آقا محمد کف سنگر خوابیده و پاهایشان را به سمت ‌بالا بلند و به گونی های لبه سنگر تکیه داده بودند و من هم روی یک گونی پر از خاک کنار لبه کانال نشسته و در حال نگهبانی بودم.

شب از نيمه گذشته بود و کانال و اطراف آن بطرز عجیبی خلوت و ساکت بود. منطقه در آرامشی خوف ناک و بی سر و صدا فرو رفته و هیچ تبادل آتشی در خطوط نبرد دیده نمی شد و فقط گهگاه چند گلوله منور در آسمان منطقه روشن و با صدای دلخراش جيرجير سوخته و خاموش می شدند. اتفاقات ناگواری که بعدازظهر در مقابل حوضچه ها داشتم . تاثیر بسیار بدی روی ذهن و روانم گذاشته بود‌. یکسره به نفوذ کماندوهای عراقی با چاقوی سربری و سیم اسرائیلی به داخل کانال فکر کرده و از ترس و دلهره و نگرانی فقط و فقط به سمت حوضچه ها و پل بتنی نگاه می کردم.

مدت زمان نگهبانیم تموم شده و باید طبق برنامه یکی از همسنگران را برای تحویل پست بیدار می کردم . اما راستش بقدری نگران نفوذ عراقی ها از داخل حوضچه ها بودم که اصلاً دلم نمی خواست در خواب غافلگیر و اسیر دشمن شوم و برای همین هم با تمام خستگی و بیخوابی که واقعاً آزارم می داد. هوشیار نشسته و چنان گوش هایم را تیز کرده بودم که با کوچکترین صدایی سریع واکنش نشان داده ‌و آماده درگیری و تیراندازی می شدم. خلاصه شبی بسیار وحشتناک و سراسر ترس و دلهره‌ بود و برای همین هم به نگهبانی خود ‌ادامه داده و از بیدار کردن رفقا صرف نظر کردم ‌.

در سکوت و تاریکی وهم انگیز شب، مشغول بازنگری اتفاقات تلخ و شيرين ديشب و امروز گردان و نیروهای جانبرکف و عاشقش بودم. به حوضچه ها خیره بودم و به شهدا و زخمی های لشگر ۸ نجف فکر می کردم که هنگام عقب نشینی با ما نیامده و در داخل حوضچه پنجم جاماندند. مقابلم صحرائی پر از ستاره های درخشان و نورانی بود که از گوشه به گوشه اش بوی عطر دلنشين عشق و وفا می آمد. آنطرف خاکریز پيکرهای قطعه قطعه شده ياران بود. بدنهای له شده در زیر شنی تانک ها، آن سو مکانی پاک و مقدس بود که يادآور واقعه روز عاشورا و بيانگر مظلوميت سيد و سالار شهيدان و جانبازی هفتاد و دو يار وفادار ايشان بود.

آسمان داشت کم کم تغییر رنگ میداد و به نیلی می زد که نم نم نسیم سرد و استخوان سوز جنوب شروع به وزیدن کرد. یکدفعه چنان سردم شد که سریع مشغول پوشیدن بادگیر شدم. در این حین صدای مشکوکی از داخل حوضچه ها به گوشم رسید. شتابان چندتا خشاب کلاش کمرم گذاشته و چندتا نارنجک هم به فانوسقه انداخته و با احتیاط از لبه کانال بصورت سینه خیز سمت حوضچه ها رفتم.

چون شب و تاریکی بود و دشمن دیدی روی کانال و خاکریز نداشت. دیگه از داخل پل بتنی رد نشده و از بالای آن گذاشته و خود را به سنگری رسانیدم که بعدازظهر ساخته بودم. سنگر درست مقابل حوضچه ها بود و دید خوبی هم بر روی تمامی حوضچه ها و اطراف شأن داشت. نیمی از حوضچه ها و دور و برشأن قشنگ دیده می شد. اما بقیه به دلیل تاریکی شب قابل رویت نبودند. چند دقیقه ای با دقت مشغول وارسی حوضچه‌ها شده و در زیر نور منورهایی که در آسمان روشن می شدند. گوشه و کنار و اطراف شأن را بخوبی دید زدم. اما چیز مشکوکی به چشمم نخورد. برای اطمینان خاطر چندتا نارنجک داخل حوضچه اول و دوم پرتاب ‌کرده ‌و چند دقیقه ایی هم صبر کرده و اوضاع حوضچه ها را زیر نظر گرفتم و وقتی دیدم خبری از واکنش و عکس العمل عراقی ها نیست. خیالم آسوده شد و به سمت سنگرم در آنطرف پل راه افتادم.

صدای انفجار نارنجک ها موجب بیداری برادر رسولی و آقا محمد شده و هر دو از خواب پریده و به دنبال علت حادثه بودند. ماجرا را شرح دادم و بعد هم برادر رسولی پست نگهبانی را تحویل گرفت و ماهم کف سنگر دراز کشیدیم که بخوابیم. فضای داخلی سنگر بسیار تنگ و کوچک بود و یا باید بصورت نشسته میخوابیدی و یا پشت را کف سنگر گذاشته و پاها را بلند کرده و بالا نگه می داشتی ، خلاصه اصلأ جای راحتی نبود و هر چه هم تلاش کردم خوابم نبرد تا اینکه سحر دمید و صدای دلنشین اذان صبح فضای کانال را عطرآگین کرد. سریع برخاسته و تیمم کرده و نماز را بصورت نشسته در بیرون سنگر خواندم و بعد هم به سنگر برگشته و نشسته و پشتم را به گونی های سنگر تکیه داده و زانوهایم را بغل کرده و به همان صورت خوابم برد...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_۵

📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ #شلمچه و حال و هوای عملیات عاشورایی #کربلای_پنج

🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .

🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد

🔸 شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت ، شلمچه ، آینه ایست که تمام جبهه با خاکهای سرخش در آن می درخشد. و دریچه آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد.
شلمچه شهر شهود و شهادت است .
شلمچه بازار است ، بازار عشقبازی و جانبازی ، شلمچه تابلو است تابلوی حماسه و عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی می درخشد.
جایگاه اهل زیارت است نه اهل زر ، زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند.

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۵
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۱۶

💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک اول

🔹🔸با صدای وحشتناکی از خواب پریده و دیدم که چند فروند هواپیمای جنگنده عراقی در ارتفاع بسیار پایین در حال عبور از بالای کانال هستند. دشمن عقبه را زیر آتش گرفته و با هواپیما و توپخانه های دورزن بطور مستمر خطوط مواصلاتی و تدارکاتی منطقه را میزد. صدای انفجارات قوی بصورت متوالی از عقبه به گوش می رسید و لحظه ای هم قطع نمی شد. اما با این وجود خط ما کاملاً ساکت و آرام بود‌ و هیچ خبری از انفجارات و تیر و ترکش ها نبود. عراقی ها با چند دستگاه لودر بسیار بزرگ و غول آسا در حال ساخت خاکریزی بلند کنار کانال بدبو بودند و تعداد بیشماری تانک و نفربر هم آنطرف کانال بدبو مشغول جابجایی و مانور بودند. بچه های ما هم عده ای مشغول جمع آوری مهمات در کنار سنگرهایشأن ‌بودند و عده ای هم تند تند گونی های پراز خاک را جابجا کرده و خرابی های سنگرهای خود را ترمیم می کردند. آقا محمد چندمتر پائین تر از سنگر مشغول ساخت سنگر برای خودش بود و از برادر رسولی هم خبری نبود. برایم صبحانه کنار گذاشته بودند. کمی نان و پنیر خورده و بلند شده و مثل سایر هم‌رزمان شروع به ترمیم و رفع اشکالات سنگر کرده و از گوشه و کنار کانال موشک آر پی جی جمع کرده و کنار سنگر آوردم .

فرشی از ترکش های ریز و درشت کف کانال را پوشانده بود و گلوله های منفجر نشده توپ و خمپاره و موشک های آر پی جی و مينی کاتيوشا هر طرفی دیده می شد. در حال گشت زنی و تماشای اطراف بودم که برادر بسيجی مصطفی جلدی چندتا گونی موشک آر پی جی برایم آورده و پیغام سردار زلفخانی معاونت دلاور گردان مبنی بر حفاظت شدید از حوضچه ها و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن را ابلاغ نموده و رفت. تعداد زیادی موشک کنار سنگرم جمع کرده بودم و گونی های پراز موشک برادر جلدی هم به تعدادشأن افزوده و خیالم از بابت مهمات کلی راحت شد .

مشغول بستن خرج موشک ها و کشیدن ضامن شأن بودم که یکدفعه بارانی از گلوله های خمپاره ۶۰ و راکت های مینی کاتیوشا به روی کانال باریدن گرفت و در عرض کوتاهی ‌بقدری گلوله خمپاره و مینی کاتیوشا به داخل کانال و اطراف آن اصابت کرد که همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفت و روز روشن مثال شب تیره و تار شد. شتابان داخل سنگر پریده و کف سنگر چهار دست و پا افتاده و دست هایم را روی سرم گذاشتم.

آتش سنگين و پرحجم ادوات سبک عراقی ها ، دقيقأ روی کانال و اطراف آن ریخته می شد و‌ چنان شدت و کثرتی هم داشت که صدای رعب آور انفجارات لحظه ای قطع نمی شد و ترکش های ریز و درشت و سنگ و کلوخ همچون نقل و نبات به روی سنگرها می ریخت . همه رزمندگان در داخل سنگرهای کوچک و ناامن خود زمین گیر و میخکوب شده بودند و در محوطه داخلی کانال هیچ کس دیده نمی شد.‌ عراقی ها حدود نیم ساعتی هرچه داشتند و از دستشان بر می آمد. روی کانال ریختند و باعث انهدام چند سنگر و شهادت و مجروحیت تعدادی از رزمندگان شدند .

بعد از کوبیدن شدید کانال ، دشمن دست از آتشباری برداشته و غرش تانک ها خبر از آغاز تک دشمن داد. با احتیاط به لبه خاکریز کشیده و یواشکی نگاهی به میدان انداختم ، تعداد بیشماری تانک از کانال بدبو عبور کرده و در سه ستون افقی به صف شده بودند و نیروهای پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق هم فوج فوج از راه رسیده و در پشت تانکها موضع می گرفتند. باور کردنی نبود! فقط تعداد تانک‌های عراقی دهها برابر رزمندگان مدافع کانال بود. صدها دستگاه تانک و نفربر زرهی و چند گردان کماندو و پیاده دشمن مقابل مان صف کشیده و آماده یورش به سمت کانال می شدند. نبردی نابرابر و ناجوانمردانه پیش رو داشتیم. پنجاه یا شصت نفر نیروی خسته و بی خواب در مقابل یک قشون عظیم با انبوهی از تجهیزات مدرن و به روز جهان و تعداد زیادی نیروی تعلیم دیده کماندو و پیاده که واقعاً به شمارش نمی آمدند .

صدای غرش تانکها خبر از آغاز حرکت دشمن داده و قشون عظیم عراقی ها گام به گام به کانال نزدیک و نزدیک تر شدند. تانک ها تا اواسط میدان با سرعت جلو آمده و سپس همگی توقف کرده و با مسلسل سنگین خود شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز نمودند. هر کجایی از کانال گونی پر از خاک دیده می شد. مورد اصابت متوالی رگبار گلوله های مسلسل تانکها قرار گرفته و سوراخ سوراخ و منهدم شد. گلوله ها یکسره به دیواره کانال و تاج خاکریز و گونی های سنگر اصابت می کرد و موجب پریدن و متلاشی شدن گونی های پر از خاک می شد. فضای داخلی کانال مملو از گرد و خاک و خاکستر و دود شده بود و رگبار گلوله تانکها با صدای وحشتناک شاق و شوق از بالای سنگر رد می شدند...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #سرآمد_همه

📽 سخنان صریح و بی پرده سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی :

....والله هر کس به این نظام تیر انداخت آواره شد...
...من تمام علمای شیعه و سنی را می‌شناسم ، اشهد بالله که از مراجع ایران تا غیر ایران ، سرآمد همه آنان این مرد تاریخی یعنی آیت‌الله العظمی #خامنه‌ای است.

🌸 روحت شاد سردار دلاورم ، سخنانت چه زیبا بر دل می نشیند....

#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۱۷

💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک اول

🔹🔸اوضاع داخلی کانال بقدری خطری بود که از ترس رگبار گلوله ها جرات بلند کردن سر و نگاه به اطراف را نداشتم و به شدت هم نگران نفوذ نیروهای دشمن از داخل حوضچه ها بودم. تانک ها مدتی سنگرها را تیرباران کردند و بعد حرکت نموده و کمی جلوتر آمده و با گلوله های مستقیم توپ شروع به زدن دیواره بیرونی کانال و سنگرهای بالای آن کردند. گلوله های مستقیم توپ ، یکی پس از دیگری به سینه خاکریز می‌خوردند و از شدت انفجارات کانال و سنگر می لرزید و گونی های پراز خاک یکی پس از دیگری از بالای خاکریز سقوط کرده و داخل سنگر می افتادند .

تانکها چند دقیقه ایی کانال و سنگرهای روی خاکریز را زیر آتش توپ های خود گرفته و سپس ستون اول تانکها از قشون جدا و با سرعت تمام بطرف کانال آمدند.‌ آماده درگیری شدیم اما به کانال نرسیده تانکها دور زده و شروع به انجام مانور و ایجاد دود نمودند . انگاری داشتند دنبال نقطه ضعف خط می گشتند تا از آنجا کانال را مورد هجمه قرار دهند. تانکهای پیشرو با حرکات مارپیچ و کلی دود از چپ و راست میدان نزدیک می شدند و تا به تیررس موشک‌ها می رسیدند ، شتابان دور زده و عقب می کشیدند .

همسنگران کم تعداد گردان ، خسته و بيخواب ، در زير بارانی از گلوله و ترکشهائی که همچون سيل بروی سنگرهايشان فرو می ريخت . با روحيه ایی بسيار قوی و محکم و با دل هائی آرام و پراميد ، خود را مهيای جنگيدن با تانک های دشمن می کردند. ذره ای ضعف و وحشت در چهره هايشان ديده نمی شد و بی توجه به آتشباران سنگين و سهمگين عراقیها ، با ايمانی قوی و چشمانی تیزبین چشم انتظار فرارسيدن زمان روياروئی با مزدوران بعثی بودند .

تانک‌های پیشرو دشمن چند نوبت دیگر هم همین نمایش مسخره حمله را در آوردند تا اینکه بار آخر دیگر دور نزده و با سرعت تمام از چند نقطه مختلف به طرف کانال حمله ور شدند. نزدیک و نزدیک تر شدند تا اینکه به تیررس آر پی جی زنها رسیده و با فریاد بلند الله اکبر رزمندگان درگیری آغاز و از هر سمت و سوی کانال گلوله و موشک همچون سیل روانه راه تانک ها شد.

اولین موشک را با ذکر مقدس سبحان الله به سمت تانکها شلیک کرده و سریع جایم را عوض کرده و دومی را زدم و بعدش سومی و چهارمی تا اینکه دیگر گوش هایم چیزی را نشنیده و کاملآ کر شدم. دیگه ‌حتی صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره های ۱۲۰ را که به اطراف کانال می خورد را هم نمی شنیدم و برای همین هم هیچ توجه ای به ترکش های ریز و درشتی که مثل باران به داخل کانال می بارید نکرده و دوان دوان پایین و بالای کانال می رفتم و موشک داخل لوله آر پی جی می انداختم و سراسیمه سمت تانک ها شلیک می کردم .

بقيه دلاور مردان گردان نيز وضعيتی بهتر از من نداشتند و در سرتاسر کانال مردانه و عاشقانه داخل سنگرها ايستاده و با چنگ و دندان از خط پدافندی دفاع و از سقوط کانال جلوگیری ميکردند و در این میان هرازگاهی سنگری منهدم می شد و عزيزی از جمع ياران کم شده و توسط برادران امدادگر به عقبه منتقل می شد و خبر مجروحیت و شهادتش سنگر به سنگر می گشت تا در نهایت به انتهای کانال و سنگر ما می رسید .

حدود دوساعتی درگيری با شدت و قدرت تمام ادامه یافت و تانک‌های عراقی لحظه ای هم جرأت نزدیک شدن به کانال را پیدا نکردند تا اینکه فرماندهان دشمن ، از حمله های مکرر و بیهوده و ناکامی های پی در پی قشون عظیم خود خسته شده و‌ بدون گرفتن کوچکترین نتیجه ای ، شروع به عقب کشیدن تانکها و نفرات پیاده خود کردند .

صدای صلوات و فریاد های بلند الله اکبر در کانال پیچیده و بار دیگر قدرت ايمان بر قدرت نظامی و تجهیزات مدرن پیروز شده و دشمن زبون در مقابل غیرت و استقامت رزمندگان کم تعداد داخل کانال کم آورده و سر تسليم فرود آورد...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید

فرازی زیبا از دست نوشته های معلم بسیجی #شهید_محمدحسین_تجلی :

🖌...خدايا ! هدايتم كن زيرا ميدانم كه گمراهی چه بلای خطرناكی است.
خدايا ! مرا از بلای غرور خودخواهی نجات ده تا حقايق وجود را ببينم و جمال تو را مشاهده كنم.
خدايا ! من كوچكم ، ضعيفم ، ناچيزم ، پَركاهی در مقابل طوفان هايم . به من ديده‌ای عبرت بين ده تا ناچيزی خود را ببينم و عظمت و جلال ترا به راستی بفهمم .
خدايا ! خوش دارم گمنام و تنها باشم ، تا در غوغای كشمكش‌های پوچ مدفون نشوم .
خدايا ! به سوی تو می آيم از عالم و عالميان می گريزم تو مرا در جوار رحمت خود سكنی ده....

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، معلم بسیجی #شهید_محمدحسین_تجلی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۵ در مرحله دوم عملیات #کربلای_پنج ، در منطقه #شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #جبهه_اسلام

📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهه‌های حق علیه باطل و رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس

🎙این جبهه ی اسلام است ، دل شور دگر دارد
حقا که بر این محفل ، الله نظر دارد
شو عازم این سامان تا عشق و صفا بینی
در بزم فداکاران خوش روح وفا بینی
روشن دل هر عاشق از نور خدا بینی
آنکس بود از ما دور ، اینجا چه خبر دارد...

🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۱۸

💠 #خط_صفین / روز دوم _حملات هوایی

🔹🔸مقاومت جانانه همسنگران و ناتوانی نيروهای بعثی در بازپس گيری کانال،دشمن زبون را حسابی خشمگین کرده و برای در هم شکستن مقاومت رزمندگان، نیروی هوایی خود را نیز وارد معرکه نبرد کرد. هنوز گرد و خاک یورش تانکها در داخل کانال نخوابیده بود که یکدفعه سر و کله چندتا هواپیمای جنگنده بر فراز آسمان ظاهر شد و بدلیل عدم پدافند هوايی در منطقه از ارتفاعی بسيار پائين به خط نزدیک و از دو سمت بالا و پائین ، داخل کانال و‌ اطراف خط را به رگبار گلوله های مسلسل خود بسته و با خیالی آسوده بمب هایشان را بر روی سرمان ریخته و از آسمان منطقه دور شدند.

با رفتن جنگنده های عراقی ، سر و کله چند فروند هواپیمای قدیمی با صدای عجیب قارقار بالای سرمان پیدا شد و چند دور در اطراف کانال زده و سپس با صدای عجیب تری شروع به راکت باران کانال از ارتفاع بسیار بالا کردند. بارانی از راکت های کوچک،اما ویرانگر به روی مواضع گردان باریدن گرفت و در هر عرض چند ثانیه خط به جهمنی سوزان و آتشین تبدیل شد و در لحظات اولیه چندین سنگر در داخل کانال مورد اصابت راکت قرار گرفته و تعدادی از رزمندگان مجروح و شهید شدند.

هواپيمای پی سی هفت که آن وقت‌ها رزمندگان نام قارقارک برآن نهاده بودند. یکی از مدرن ترین هواپیماهای روزجهان بود که از سوی قدرت های غربی ناجوانمردانه در اختیار صدام قرار گرفته بود و عراق هم از سال ۱۳۶۳ این نوع هواپیما را وارد معرکه های نبرد کرده و در طول جنگ هم استفاده گسترده ای از آنها می نمود. هواپيمای پی سی هفت صدای همچون صدای هواپيماهای دو موتوره قديمی داشت و چون آن روزها هیچ شناختی ازش نداشتیم. اول فکر کردیم که متعلق به جنگ جهانی دوم هستند و عراق برای عملیات شناسایی و عکس برداری از آنها استفاده می‌کند و برای همین هم زیاد به پرواز شأن در بالای سرمان توجه نکرده و پناه نگرفتیم. اما بعد با دیدن قدرت مانور و آتش دقیق و راکت های فراوانش ، تازه فهمیدیم که با چه سلاح پیشرفته و خطرناکی ‌مواجه هستیم و همه شتابان در داخل سنگرها پناه گرفتیم. لامذهب ها در ارتفاع بسیار بسیار بالا ، یکدفعه ترمز می کردند و درجا ایستاده و با صدای بسیار عجیب و خنده داری شروع به شلیک پی در پی راکت می کردند.

کانال و اطراف آن بطور متوالی داشت با چهار فروند هواپيمای پی سی هفت راکت باران می شد که در این حین چند فروند هلیکوپتر شکاری دشمن نيز در آسمان منطقه ظاهر و از سمت مقابل شروع به زدن کانال و سنگرهای بالای آن کردند. همه جای کانال را دود و آتش فرا گرفته بود و گلوله های سنگین مسلسل هلیکوپترها بصورت متوالی به تاج خاکریز و دیواره کانال و گونی های خاک اصابت می کردند و موجب ایجاد گرد و خاکی عظیم در داخل کانال شده بودند. هلیکوپترها مدتی با مسلسل سنگرهایی بالای خاکریز را زدند و بعد از این اینکه خیالشان از بابت نبود مسلسل سنگین در کانال راحت شد. جلوتر آمده و با توپ و راکت شروع به زدن خاکریز و سنگرها کردند. روبروی کانال ایستاده بودند و در هر سنگری کوچکترین تحرک و‌ حرکتی می دیدند. بلافاصله با گلوله توپ و راکت مورد هدف قرارش میدادند .

برای دقایقی اوضاع کانال کاملاً به هم ریخت و سنگرهای بالای خاکریز یکی پس از دیگری مورد هدف قرار گرفته و مهندم شدند. هلی‌کوپترهای دشمن که می دانستند هیچگونه سلاح پدافند هوایی درخط وجود ندارد با خیالی آسوده به کانال نزدیک می شدند و با دقت تمام سنگرهای فعال را می زدند. ببینید چه جنگ نابرابر و ناجوانمردانه ای بود. آنطرف تا بن دندان مسلح به سلاح های جدید و مدرن و اینطرف بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی ، با سلاح های سبک و انفرادی ، بدون داشتن حتی یک قبضه مسلسل دوشکا که سمت هلیکوپترها شلیک کنه و باعث ترس و فرارشان شود. وضعيت داشت لحظه به لحظه خراب تر و بحرانی تر می شد و اگر اوضاع به همين منوال ادامه پیدا می کرد. دیگر سنگر سالمی در داخل کانال باقی نمی‌ماند. با ترس و دلهره فراوان هيکل خود را جمع کرده و کف سنگر بصورت چمباته پناه گرفته بودم و مدام هم با خداوند متعال راز و نياز کرده و خواهش و تمنا می کردم که هر چه زودتر از آن وضعیت بد و خطرناک نجات مان دهد .

خلاصه هواپيماها و هلیکوپترهای عراقی آنقدر خط را زدند که در نهایت مهمات شأن تمام شد و مجبور به ترک آسمان منطقه شدند. با پایان حملات هوایی خط کاملاً آرام شده و سکوت و آرامش دوباره به داخل کانال برگشت. اما با این وجود کلی خرابی در سنگرها داشتیم و اکثر سنگرهای دفاعی بالای خاکریز منهدم شده و باید سریعاً ترمیم و بازسازی می شدند...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مرد_میدان

📽 ویدئویی زیبا و دیده نشده از حضور سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی در عملیات آزادسازی پل الزرگه - صلاح‌الدین عراق

🌸 سردار دلاورم ! داغ فراقت هنوز هم اعماق وجودمان را می سوزاند....

#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید

فرازی زیبا از دست نوشته های دانشجوی بسیجی #شهید_غلامحسین_شفائی :

🖌...خدايا ! چه جوابی خواهم داشت در برابر امتی که تمام هستی خویش را برای و به راه اسلام دادند و خدایا چه جوابی خواهم داشت در برابر امامی که تمام عمر خویش را در راه احیای اسلام عزیز سپری کرد؟
خدایا ! بارالها ! چگونه جوابگوی خون شهیدان خواهم بود؟
بارالها ! معبودا ! تو خود شاهد باش که هیچ راهی و هیچ وسیله ای جز شهادت این بنده گنهکار را به سر منزل مقصود نخواهد رساند.
خدایا ! بنده ای به درگاهت آمده است که تنها پناه گاهش توئی و تنها امیدش بدرگاه رحمت توست...

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، دانشجوی بسیجی #شهید_غلامحسین_شفائی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۵ در مرحله دوم عملیات #کربلای_پنج ، در منطقه #شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد . 

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۱۹

💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم

🔹🔸همه بخوبی می دانستیم این پایان حملات عراقی ها نیست و خیلی زود دوباره سمت کانال یورش خواهند آورد. برای همین هم بدون کوچکترین استراحتی همگی برخاسته و با سرعت مشغول ترميم خرابی سنگرها و تکمیل مهمات خود شدیم.

گلوله تانکها و هلیکوپترها سنگرم را در بالای خاکریز بکلی درب و داغون کرده و گونی های پراز خاک را تکه و پاره کرده بودند.با جابجایی چند گونی پراز خاک دوبار سنگر را سرپا کرده و نشسته و با احتیاط از لبه خاکریز مشغول تماشای میدان نبرد شدم. عراقی ها تا کنار کانال بدبو عقب کشیده و همانجا مشغول سازماندهی مجدد و جابجایی نیروها و ادوات زرهی خود بودند و در داخل و اطراف حوضچه ها هم هیچگونه تحرکی دیده نمی شد. خط آرام بود و فقط صدای قوی انفجارات از عقبه به گوش می رسید.

از فرصت بدست آمده استفاده کرده و کمی داخل سنگر استراحت کردم و بعد هم برخاسته و مشغول جمع آوری موشک آر پی جی از گوشه و کنار کانال شدم. اما هر چه اینطرف و آنطرف را گشتم هیچ موشکی پیدا نکرده و به ناچار برای آوردن موشک به سمت جاده خاکی رفتم.

کانالی که در آن مستقر بودیم کانال انتقال آب بود و ارتفاع بلندی نداشت و برای در امان ماندن از تیر قناسه داران عراقی حتماً باید خمیده و نیم خیز و بعضی جاها هم نشسته حرکت میکردی . داشتم با احتیاط به سمت جاده خاکی می رفتم و در مسیر با تک تک بچه های دلاور گردان خوش و بش می کردم که یکدفعه معاون دلير گردان سردار رضا زلفخانی را دیدم که چند گونی پر از موشک را به پشت گرفته و داره خمیده و نیم خیز سمت انتهای کانال می آيد. با خوشحالی به استقبالش‌ رفته و سلام داده و خنده کنان پرسیدم : آقا رضا ! این گونی ها صاحب داره ؟
سردار لبخندی زد و گفت : بله ! و با انگشت انتهای کانال را نشان داد و گفت : واسه اون سنگر آخری می برم . 
بوسه ای به صورت خاک آلوده و سیاه شده اش زده و گونی ها را از دستش گرفته و گفتم : شما چرا !؟ خودم داشتم می آمدم پایین که بیارم .
دستی به سرم کشید و گفت : خودم آوردم ‌که اولش ازت تشکر کنم و دوم اینکه دوتایی بریم و یه سری به حوضچه ها بزنیم .

گپ زنان آمدیم انتهای کانال و گونی های موشک را کنار سنگرم گذاشته و با عبور از داخل لوله پل بتنی روبروی حوضچه ها سنگر گرفته و سردار با دوربین مشغول وارسی حوضچه ها شد و بعد هم دوربین را به دستم داده و با اشاره انگشت انتهای حوضچه ها را نشانم داد و گفت آنجا را نگاه کن .

در حوضچه آخری که چسبیده به خط عراقی‌ها بود تحرکات مشکوکی دیده می شد. انگاری خبرهایی آنجا بود. تعدادی از نیروهای پیاده و کماندوهای عراقی خیلی یواشکی در حال رفت و آمد به داخل حوضچه بودند و تعدادی هم با دوربین از لبه حوضچه داشتن خط ما را تماشا می کردند .

داشتم با دوربین حرکات عراقی ها را نگاه میکردم که سردار دستی به سر و گوشم کشید و انگشت خونی شو نشانم داد و با خنده گفت: زدن اون همه موشک باید هم این بلا را سر گوش آدم بیاره ! هنوز حرفش تمام نشده بود که یکدفعه آتش باران هوایی و زمینی دشمن شروع و بارانی از گلوله توپ و خمپاره و مینی کاتیوشا بر روی کانال باریدن گرفت و خبر از آغاز هجوم دوباره دشمن داد .

سریع به اینطرف پل برگشته و در داخل سنگر مشغول بستن خرج موشک ها شدم. سردار هم کنارم نشست و گفت: عباس جان!حوضچه ها بهترين معبر و راحت ترين گذرگاه برای نفوذ نیروهای عراقی به داخل کانال و غافلگير کردن بچه هاست. خیلی حواست به آنها باشه و چشم ازشان برندار ، احتمال داره اینبار دشمن از حوضچه ها برای نفوذ استفاده کنه و جلو بیاد. باید خیلی مراقب اوضاع باشی تا یکدفعه خدای ناکرده خودت و بچه های گردان از این نقطه غافلگیر نشوند .

به سردار قول دادم که چهار چشمی مواظب حوضچه ها باشم و سردار هم بوسه ای به پیشانیم زده و زیر اون آتش سنگین و بارانی از ترکش های مختلف که زوزه کشان از بالای سرمان می گذشتند از سنگر خارج و روانه بالای کانال شد .

داشتم موشک های آماده را کنار دستم می چیدم که سردار زلفخانی دوباره به همراه برادر بسیجی حسن محمدی وارد سنگر شدند و سردار لبخند زنان گفت: حسن آقا را آوردم واسه کمک! قراره موشک این سنگر را تامین کنه! چندبار هم به برادر محمدی سفارش و تاکيد کرد که در هر شرایطی نباید بگذارد این سنگر بدون موشک بمونه ، بعد هم دوباره خدا حافظی کرده و به همراه برادر محمدی راهی بالای کانال شدند .

کم کم داشت صدای غرش رعب آور تانک ها منطقه را فرا می گرفت که برادر محمدی خسته و نفس زنان از راه رسیده و چند گونی پر از موشک را کنار سنگرم گذاشت...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #نینوای_عشق

📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از جبهه‌های حق علیه باطل و رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس

🎙آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم
آمدم تا کربلای شوش را زیبا کنم
آمدم در نینوای عشق مانند حسین
تا شهادت نامه ی عشاق را امضا کنم
آمدم تا در کنار کرخه مانند فرات همچو عباس دلاور جان خود اهدا کنم

🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید

دست نوشته ای زیبا از بسیجی غواص #شهید_علی_اکبر_یگانه_فرد :

🖌 ... خدایا ! آن وقت که تو را شناختم دیگر خود را نمی شناسم ، خود را هیچ احساس میکنم در برابر تو .
خدایا ! توفیق آگاهی بیشتر به ما نصیب بدار تا بتوانیم در راه شناخت تو و به تو رسیدن باشیم.
الهی ! آن هنگام که تو را احساس کردم ، همچون پروانه عاشقی به دور شمع میسوزم ، همه در فکر وصالم.
خدایا ! فقط تو را میدانم و احساس میکنم که به تو محتاجم.
خدایا ! دل به سوی کوی تو بسته ام و همه دنیا را رها کرده ام.
خدایا ! در این جهان فقط تو را می بینم که این خاصیت چشم عاشقان هست که فقط یار می بینند. خدایا عاشقم ، عاشق ترم کن...

🇮🇷 شیرمرد زنجانی بسیجی غواص شهید #علی_اکبر_یگانه_فرد از بسیجیان سلحشور و رزمندگان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۲۰

💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم

🔹🔸کانال و اطراف آن یکسره و بی وقفه زیر گلوله باران و موشک باران دشمن بود و تانکهای عراقی که تعدادشان چند برابر تک قبلی شده ، سرتاسر دشت مقابل را پوشانیده و آماده یورش به سمت کانال می شدند. داخل کانال و بالای سرمان را دودی غلیظ از خاک و خاکستر فرا گرفته و گلوله های خمپاره شصت بدون کوچکترين صدائی چند تا چندتا و پشت سرهم به اطراف و داخل کانال اصابت کرده و ترکش های ريز و درشت زوزه کشان از بالای سرمان رد می شدند. 

طولی نکشید که سر و کله هواپیماهای عراقی هم بالای سرمان پیدا شده و از چندین جهت مختلف شروع به بمباران خط کردند ، انواع مختلفی از هواپيماهای شکاری و بمب افکن هر چند دقيقه يکبار برفراز آسمان ظاهر گشته و بصورت گسترده و بی هدف راکت ها و بمب های خود را روی خط و اطراف آن خالی می کردند. با شنیده شدن صدای قارقار از تشریف فرمایی هواپیماهای پی سی هفت هم آگاه شده و طولی هم نکشید که بارانی از راکت روی کانال باریدن گرفت . اوضاع داخل کانال هیچ خوب نیست و از شدت انفجارات همه به داخل سنگرها خزیده و از ترس ترکش هایی که مثل نقل و نبات روی کانال می ریخت ، احدی جرأت سربلند کردن نداشت. صدای فريادهای دلخراش و دردآلود چند تن از همقطاران که سنگرشأن هدف راکت قرار گرفته و زخمی در وسط کانال افتاده اند از دور به گوش می رسد. اوضاع  دارد وخيم و وخيم تر می شود و حجم بمباران و آتشباران هم دقيقه به دقیقه بیشتر و بیشتر می شد .

عراقی ها حدود نیم ساعتی متر به متر منطقه را با انواع تسلیحات سبک و سنگین و انواع مختلف هواپیما شخم زدند و سپس یکدفعه آتشباران را قطع کرده و تانکها به حرکت در آمده و قشون عظیم دشمن به سمت کانال شروع به پیشروی کرد.

با خاموش شدن آتشباران دشمن ، امدادگران به داد رزمندگان مجروح رسیده و سریع پیکر مجروحان و شهدا‌ را به سمت جاده خاکی انتقال دادند. تانکها که اینبار تعداد شأن به شمارش نمی آمد.‌ در چندین ستون افقی و عمودی غرش کنان به خط نزدیک و نزدیک تر شدند و چندصد متر مانده به کانال ، چند فروند هلیکوپتر هم بالای سرشان ظاهر شد و شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند.

هلیکوپترها که خیالشان از بابت نبود پدافند هوایی راحت بود.‌ درجا بالای سر تانکها جلو می آمدند و در کانال و در هر سنگری کوچکترین فعالیتی را می دیدند ، بلافاصله سنگر را با رگبار مسلسل درب و داغون می کردند. وضعیت بقدری خطیر و بحرانی بود که همه در کف سنگرها میخکوب شده و احدی از بچه‌ها داخل محوطه کانال و بالای خاکریز دیده نمی شد. همه در داخل سنگرها پناه گرفته و کسی جرات سر بلند کردن نداشت .

از فاصله قشون دشمن با کانال بی خبر بودم ، اما صدای خش خش زنجیر تانکها لحظه به لحظه نزدیک و نزدیکتر می شد. ناگهان فریاد الله اکبر در کانال طنین انداز شد و صدای شلیک موشک آ ر پی جی خبر از آغاز نبرد داد. دیگر جای ترسیدن و پنهان شدن در سنگر نبود و باید برخاسته و وارد کارزار می شدم. قبضه آر پی جی را برداشته و شتابان داخل سنگرم در روی خاکریز پریده و ضمن پناه گرفتن خیلی سریع از مابین گونی ها نگاهی به میدان نبرد انداختم .‌ چندتا تانک از قشون جدا و با سرعت تمام داشتن به طرف کانال می آمدند. انگاری زنجیر پاره کرده بودند و هیچ ترس و واهمه ای هم از موشک و شکار شدن نداشتند .

تانک‌های پیشرو به پنجاه یا شصت متری خط رسیده بودند که فريادهای رعد آسای الله اکبر و سبحان الله رزمندگان با صدای تيراندازی و شلیک موشک آمیخته شد و سیلی از گلوله و موشک بطرف تانکهای مهاجم روانه شد. در لحظات اولیه یکی از تانک ها مورد اصابت موشک قرار گرفته و آتش گرفت . اما در کمال ناباوری و شگفتی بدون کوچکترين خسارت و توفیقی به راه خود ادامه داد . تازه فهمیدیم این تانک‌ها که اینگونه بی باکانه و نترس سمت کانال يورش آورده اند. همگی از نوع تانک‌های پیشرفته تی ۷۲ روسی می باشند که موشک آر پی جی هفت به زره فولادین آنان تاثیر گذار نمی باشد.‌ تنها سـلاح ضد زره موجود در خط آر پی جی هفت بود و‌ هر چه هم زدیم به تانکها هیچ کارگر نیفتاد تا اینکه بالاخره به چند متری خط رسیدند و یکی شأن مستقیم به خط زد و غرش کنان از دیواره خاکریز بالا آمد و نیمی از هیکل گنده شو داخل کانال انداخت و با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کرد....

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #قافله_ای_رسیده

📽 نوحه ای شنیدنی و خاطره برانگیز از #حاج_صادق_آهنگران با تصاویری زیبا و دیدنی از عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت و حال و هوای رزمندگان اسلام در این عملیات شکوهمند

🎙قافله ای رسیده است
رنج سفر کشیده است
حسین عزیز فاطمه
دار و ندار قافله
به راه حق فدا شده
به کودکان خسته دل
جفا ز اشقیا شده
صدای زنگ کاروان
فغان و ناله ها شده
به تازه غنچه ها ببین
باد خزان وزیده است
حسین عزیز فاطمه....

🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید

فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص #شهید_جعفر_بیات :

🖌... بارالها ! با اینکه بنده گنهکار و روسیاه [تو] هستم، ولی شکرگذار توأم که به من این توفیق را دادی که بتوانم وظیفه شرعی خودم را در حد تواناییم نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب انجام دهم و در [کل] مدت سال از عمرم ، این زمان که عازم جنگ هستم از بهترین زمان عمرم میبینم.
هيچ چيز در زندگی جز شهادت آرزوی من نيست .
آرزو دارم هزاران بار كشته و زنده می شدم فقط به خاطر اين كه راه حسين و هدف او پايدار باشد....

🌺 روحش شاد و نامش جاوید

📸🌹شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_جعفر_بیات از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۲۱

💠 #خط_صفین / روز دوم _پاتک دوم

🔹🔸خط شکسته و کانال در آستانه سقوط بود با کوچکترین درنگی بقیه تانکها هم وارد کانال می شدند. همه رزمندگان بخوبی می دانستند که دست يابی دشمن به کانال ، یعنی شکست کل عملیات ، یعنی اسارت ، یعنی برباد رفتن زحمات شبانه و روزی شهدا و رزمندگان حاضر در منطقه ، برای همین هم بی باک و شجاعانه از هر طرف ، سمت تانک متجاوز که حالا نصف بیشترش داخل کانال بود. با گلوله و موشک و نارنجک حمله ور شدند .

فاصله چندانی با تانک مهاجم نداشتم و مسلسل تانک هم مشغول زدن سنگرهای سمت چپ کانال بود. بهترین فرصت برای شکار تانک بود. برخاسته و تمام قد داخل سنگر ایستاده و آماده شلیک موشک شدم. برای انهدام و از کار انداختن تانک ، فقط و فقط باید ناحیه انتهایی برجک ، درست ناحیه اتصال به بدنه را می زدم تا موشک آر پی جی اثر می کرد و این کار ملتزم هدف گیری دقیق بود.‌ در حال نشانه گیری بودم که یکدفعه رگباری از گلوله به اطراف سنگر اصابت کرد. یکی از هلی‌کوپترها متوجه ام شده و مسلسلش را سمت سنگرم گرفته و تند تند رگبار می زد. دیگر فرصتی برای دقت نبود و واسه همین هم بی مطلعی ماشه را کشیدم. موشک به زره سمت راست تانک اصابت کرده و منفجر شد.اما هیچ تاثیری برعملکرد آن نگذاشت و مسلسل تانک هم سریعاً به طرف راست کانال چرخیده و شروع به زدن سنگرم کرد.

از آسمان رگبار گلوله های هلیکوپتر به روی سنگرم می بارید و از زمین هم گلوله های تانک یکسره به دیواره بیرونی سنگر اصابت می کردند. فاصله آنچنانی با تانک نداشتم و گلوله های سنگین مسلسل با شدت و قدرت بیشتری به سنگر می خورند و باعث تکه و پاره شدن گونی ها پر از خاک می شدند. چمپاته زده کف سنگر افتاده بودم و جرأت تکون خوردن نداشتم و فقط به خدا التماس می کردم که از آن وضعیت خطرناک نجاتم دهد.

لحظات بسیار بد و وحشتناکی بود.‌ از آسمان گلوله های سبز و قرمز رسام مثل بارون روی سنگر می بارید و از سمت راست هم گلوله های مسلسل تانک یکی پس از دیگری به دیواره بیرونی سنگر می خورند و گونی های پر از خاک را چنان می لرزاند که یک به یک داخل سنگر سقوط می کردند. خلاصه تیرباران بحدی شدید بود که اصلاً باورم نمی شد که بتوانم سالم و سلامت از سنگر خارج شوم . دیگه داشتم غزل خداحافظی را می خواندم که به ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد و پشت سرش رگبار مسلسل تانک و هلیکوپتر متوقف شد و بعدش هم صدای تکيبر و صلوات رزمندگان در فضای کانال پيچيد.

سریع برخاسته و دیدم که تانک مهاجم در حال سوختن است. برجک تانک به گوشه ای پرت شده و خدمه بیچاره اش هم خیلی دلخراش در حال سوختن هستند. شیرمرد زنجانی ، پیک مخلص و دلاور گردان ، برادر پاسدار (شهید) احـد اسکندری با تغییر جهت مسلسل تانک ، فرصت را غنیمت شمرده و در عملی جسورانه از سنگر خارج و در زیر بارانی از تیر و ترکش و موشک ، از سمت پایین کانال خودشو به تانک رسانیده و از فاصله‌ای بسیار نزدیک برجک شو هدف قرار داده و باعث پریدن برجک و انهدام تانک شده بود. خدا را بابت نجاتم شکر کرده و با خوشحالی فراوان قاطی همهمه و شادی همسنگران شدم.

با انهدام تانک مهاجم ، بقيه تانکهای تی ۷۲ که در چندمتری کانال مشغول مانور بودند. چنان وحشت کرده و هراسان شدند که فوراً فرار را بر قرار ترجیح داده و شتابان دور زده و پا به فرار گذاشتند. قشون اصلی دشمن هم که در سه رديف موازی و درحد فاصل پانصد متری کانال ایستاده بود. با ديدن انهدام تانک و عقب گرد و فرار بقیه تانکهای تی ۷۲ از مقابل خط ، احساس خطر کرده و همگی شروع به فرار کردند. تانکها و نفربرها بی درنگ دور زده و با سرعت تمام پا به فرار گذاشته و نيروهای پياده و کماندوهای گارد رياست جمهوری که پشت آنها پناه گرفته بودند. بدون هیچ جان پناهی در وسط ميدان جا مانده و با اوضاعی بسیار خنده دار و فریادهای عجیب و غریب شروع به فرار کردند.

بار ديگر نصرت و امدادهای غيبی خداوند متعال شامل حال رزمندگان اسلام گردیده و نوای فتح و پيروزی ، غلغله شورانگيزی را در داخل کانال برپا نمود. همه در حال بگو و بخند بودند و صدای خنده و شادی و تکبیر و صلوات رزمندگان از هر گوشه ای از خط به گوش می رسید. اما این جشن و شادی دوام زیادی نیاورد و با حمله هواپیماهای عراقی دوباره همه جا را دود و انفجار و ترکش فرا گرفت و از ترس باران ترکش ها همه به داخل سنگرها پریده و فوراً پناه گرفتیم. حملات هوایی بصورت متوالی ادامه یافت تا اینکه دوباره قشون عظیم تانکها و نیروهای عراقی آرایش هجومی گرفته و شروع به حرکت سمت کانال نمودند...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab