https://s6.picofile.com/file/8387788734/IMG_20200210_151019_459.jpg
💢 خاطره ای زیبا و شنیدنی از عملیات افتخار آفرین #والفجر۸ و بزرگ مردان #استان_زنجان #سردار_شهید_ابراهیم_اصغری و #سردار_شهید_منصور_سودی :
📝 قبل از عملیات والفجر هشت بچههای اطلاعات عملیات زحمت زیادی برای آماده سازی عملیات کشیده بودند. شب عملیات قرار بود که هر یک از این بچهها یک دسته غواصی را به سمت خط دشمن هدایت کند. بنابراین از هم جدا شده بودند و کسی از هم خبر نداشت. بعد از عملیات آنهایی که سرپا بودند، یکی یکی از راه رسیدند و جمعمان جمع شد.
خبر همه شهدا و زخمیها را گرفتیم. تنها از #ابراهیم_اصغری (عضو شورای فرماندهی اطلاعات عملیات لشگر ۳۱ عاشورا ) خبری نبود ؛ نه داخل شهدا بود نه کسی او را جایی دیده بود. حدس میزدیم که شهید شده است.
چند روز بعد ، برای شهدای عملیات مراسم گرفتیم. #سردار_منصور_سودی ( فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ انصارالمهدی(ع) از لشکر 31 عاشورا ) نوحه میخواند و شهدا را یک به یک نام میبرد و با نام هر یک شور و حالی میگرفت.
میگفت ما از قافله شهدا جا ماندیم، فلانی رفت و فلانی رفت... تا اینکه گفت:
- ابراهیم هم رفت!
چون ابراهیم هم مداحی می کرد و هم صنف منصور بود ، وقتی به اسم او رسید بیشتر بیتابی کرد و پشت سر هم میگفت :
- ابراهیم رفت...ابراهیم رفت...
از قضا در همین لحظه ابراهیم با سر باند پیچی شده، وارد مجلس شد و یکی از پشت داد زد:
ابراهیم آمد!
ابراهیم آمد!
ابراهیم آمد!
بچه ها با دیدن ابراهیم او را در آغوش کشیدند و عزای بچهها به شادی تبدیل شد.
البته یکسال بعد ابراهیم اصغری در عملیات کربلای پنج و منصور سودی هم چند سال بعد در عملیات نصر ۷ به صف شهدای دفاع مقدس پیوستند .
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#بندر_فاو_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 خاطره ای زیبا و شنیدنی از عملیات افتخار آفرین #والفجر۸ و بزرگ مردان #استان_زنجان #سردار_شهید_ابراهیم_اصغری و #سردار_شهید_منصور_سودی :
📝 قبل از عملیات والفجر هشت بچههای اطلاعات عملیات زحمت زیادی برای آماده سازی عملیات کشیده بودند. شب عملیات قرار بود که هر یک از این بچهها یک دسته غواصی را به سمت خط دشمن هدایت کند. بنابراین از هم جدا شده بودند و کسی از هم خبر نداشت. بعد از عملیات آنهایی که سرپا بودند، یکی یکی از راه رسیدند و جمعمان جمع شد.
خبر همه شهدا و زخمیها را گرفتیم. تنها از #ابراهیم_اصغری (عضو شورای فرماندهی اطلاعات عملیات لشگر ۳۱ عاشورا ) خبری نبود ؛ نه داخل شهدا بود نه کسی او را جایی دیده بود. حدس میزدیم که شهید شده است.
چند روز بعد ، برای شهدای عملیات مراسم گرفتیم. #سردار_منصور_سودی ( فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ انصارالمهدی(ع) از لشکر 31 عاشورا ) نوحه میخواند و شهدا را یک به یک نام میبرد و با نام هر یک شور و حالی میگرفت.
میگفت ما از قافله شهدا جا ماندیم، فلانی رفت و فلانی رفت... تا اینکه گفت:
- ابراهیم هم رفت!
چون ابراهیم هم مداحی می کرد و هم صنف منصور بود ، وقتی به اسم او رسید بیشتر بیتابی کرد و پشت سر هم میگفت :
- ابراهیم رفت...ابراهیم رفت...
از قضا در همین لحظه ابراهیم با سر باند پیچی شده، وارد مجلس شد و یکی از پشت داد زد:
ابراهیم آمد!
ابراهیم آمد!
ابراهیم آمد!
بچه ها با دیدن ابراهیم او را در آغوش کشیدند و عزای بچهها به شادی تبدیل شد.
البته یکسال بعد ابراهیم اصغری در عملیات کربلای پنج و منصور سودی هم چند سال بعد در عملیات نصر ۷ به صف شهدای دفاع مقدس پیوستند .
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#بندر_فاو_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #در_دل_دشمن
✍ خاطره ای عجیب و شنیدنی از سردار بسیجی ، غواص شهید #ابراهیم_اصغری در مراحل شناسایی منطقه عملیاتی #کربلای_۴ :
🖌... چند روزی به آغاز عملیات کربلای چهار مانده بود ، نگران لو رفتن معبرهای عملیاتی بود ، با تاریکی آسمان ، تک و تنها وارد رودخانه اروند شد و برخلاف جریان آب شنا کرده و برای شناسایی خطوط دشمن به سمت مواضع آنان رفت .
آرام و بی صدا معبرها و موانع و استحکامات دشمن را یک به یک وارسی و بررسی کرد تا اینکه به روبروی کارخانه پتروشیمی عراق نزدیک بصره رسید ، به سرش زد که سری هم به داخل کارخانه زده و از محل استقرار نیروهای دشمن و مواضع و تجهیزات شأن اطلاعاتی به دست آورد .
با احتیاط از آب خارج شد و تجهیزات غواصی را گوشهای پنهان کرده و آرام و بی سر و صدا وارد محوطه کارخانه شده و تا پاسی از شب ، همه جای کارخانه را حسابی گشته و با دقت به گوشه و گوشه اش سرک کشید و از محل تجمع و سنگرهای دفاعی و اجتماعی عراقی ها اطلاعات لازم را برداشت و عکس برداری کرد و نزدیکی های سحر برای بازگشت سمت ساحل رودخانه آمد .
باید پیش از روشن شدن هوا و شروع جذر آب بر میگشت ، لب رودخانه آماده حرکت می شد که یکدفعه سر و کله قایق های گشتی عراق پیدا شده و با نورافکن شروع به بازرسی ساحل و اطراف خطوط دفاعی و داخل موانع کردند .
اوضاع اصلاً خوب نبود ، اگر گیر عراقیها میافتاد ، کارش تمام بود و عملیات هم حتماً لو میرفت ، چاره ای نداشت ، باید تا رفتن نیروهای گشتی پنهان می شد ، سریع عقب کشیده و در زیر یکی از خودروهای پارک شده در داخل کارخانه پناه گرفته و با دلهره فراوان منتظر آرام شدن اوضاع شد .
عراقی ها دست بردار نبودند و یکسره داخل موانع و ساحل رودخانه را بررسی کرده و بالا و پائین می رفتند ، لحظه به لحظه رنگ آسمان در حال تغییر بود و روشنایی داشت جای تاریکی را می گرفت .
انتظار طولانی شده و کم کم هوا روشن شد و دیگر امکان به آب زدن و برگشتن کاملآ از بین رفت ، چاره ای نبود باید در همان اطراف جان پناهی امن یافته و تا فرارسیدن تاریکی شب از نظرها پنهان می شد ، به داخل محوطه پتروشیمی برگشته و با احتیاط به دنبال جایی خلوت و مطمئن برای پنهان شدن می گردد .
عراقی ها بیدار شده و در محوطه کارخانه مشغول رفت و آمد هستند ، اوضاع بسیار خطرناک است ، عراقی ها بقدری زیاد هستند که هر طرف رو می کند با تعدادی از آنها برخورد می کند ، بالاخره به یکی از دودکشهای بزرگ و بلند کارخانه رسیده و شتابان داخلش خزیده و بعد از وارسی داخل آن و بالا رفتن از پله های فلزی ، یک جای مناسب با دید کافی در اواسط دودکش پیدا کرد و مستقر شد .
تا رسیدن شب و بالا آمدن آب ، زمان زیادی باقی مانده بود و باید یجوری خودشو مشغول می کرد ، اول سوراخی در بدنه دودکش یافت که کاملاً به داخل پتروشیمی دید داشت و بخوبی می توانست تحرکات عراقی ها را ببیند ، مدتی با دوربین زوایای مختلف کارخانه و رفت و آمد نیروهای دشمن را نگاه کرد و یادداشت برداشت و عکس برداری کرد تا اینکه آروم و آروم چشم های خسته اش بسته شد و به خوابی شیرین فرو رفت .
بعداز ظهر با سر و صدای نیروهای عراقی که برای دیدن فیلم مقابل درب سینمای پتروشیمی جمع شده اند از خواب بیدار و مشغول تماشای شلوغ کاری و مسخره بازی های سربازان عراقی شد .
لوله فلزی دودکش با کوچکترین حرکتی نالان شده و صدا در محوطه کارخانه طنین انداز می شود ، بی حرکت نشسته و نماز ظهر و عصر هم را سرجایش خونده و از بیکاری و بی حوصلگی دوباره چشاشو بسته و به خواب رفت .
غروب آفتاب با نسیم خنک اروندرود بیدار و بعد از اقامه نماز مغرب آماده شده و از پناهگاه خارج و در تاریکی شب خود را به رودخانه اروند رسانیده و به آب زد .
وقتی به موقعیت خودشان برگشت با چهرههای نگران و متعجب همسنگران و همرزمانش مواجه شد و مجبور به توضیح در مورد علت برنگشتن و غیبت یک روزه اش شد...
🌺 یاد باد یاد مردان مرد....
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران #دفاع_مقدس ، از فرماندهان دلاور اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات های عاشورایی کربلای چهار و پنج بود که دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ خاطره ای عجیب و شنیدنی از سردار بسیجی ، غواص شهید #ابراهیم_اصغری در مراحل شناسایی منطقه عملیاتی #کربلای_۴ :
🖌... چند روزی به آغاز عملیات کربلای چهار مانده بود ، نگران لو رفتن معبرهای عملیاتی بود ، با تاریکی آسمان ، تک و تنها وارد رودخانه اروند شد و برخلاف جریان آب شنا کرده و برای شناسایی خطوط دشمن به سمت مواضع آنان رفت .
آرام و بی صدا معبرها و موانع و استحکامات دشمن را یک به یک وارسی و بررسی کرد تا اینکه به روبروی کارخانه پتروشیمی عراق نزدیک بصره رسید ، به سرش زد که سری هم به داخل کارخانه زده و از محل استقرار نیروهای دشمن و مواضع و تجهیزات شأن اطلاعاتی به دست آورد .
با احتیاط از آب خارج شد و تجهیزات غواصی را گوشهای پنهان کرده و آرام و بی سر و صدا وارد محوطه کارخانه شده و تا پاسی از شب ، همه جای کارخانه را حسابی گشته و با دقت به گوشه و گوشه اش سرک کشید و از محل تجمع و سنگرهای دفاعی و اجتماعی عراقی ها اطلاعات لازم را برداشت و عکس برداری کرد و نزدیکی های سحر برای بازگشت سمت ساحل رودخانه آمد .
باید پیش از روشن شدن هوا و شروع جذر آب بر میگشت ، لب رودخانه آماده حرکت می شد که یکدفعه سر و کله قایق های گشتی عراق پیدا شده و با نورافکن شروع به بازرسی ساحل و اطراف خطوط دفاعی و داخل موانع کردند .
اوضاع اصلاً خوب نبود ، اگر گیر عراقیها میافتاد ، کارش تمام بود و عملیات هم حتماً لو میرفت ، چاره ای نداشت ، باید تا رفتن نیروهای گشتی پنهان می شد ، سریع عقب کشیده و در زیر یکی از خودروهای پارک شده در داخل کارخانه پناه گرفته و با دلهره فراوان منتظر آرام شدن اوضاع شد .
عراقی ها دست بردار نبودند و یکسره داخل موانع و ساحل رودخانه را بررسی کرده و بالا و پائین می رفتند ، لحظه به لحظه رنگ آسمان در حال تغییر بود و روشنایی داشت جای تاریکی را می گرفت .
انتظار طولانی شده و کم کم هوا روشن شد و دیگر امکان به آب زدن و برگشتن کاملآ از بین رفت ، چاره ای نبود باید در همان اطراف جان پناهی امن یافته و تا فرارسیدن تاریکی شب از نظرها پنهان می شد ، به داخل محوطه پتروشیمی برگشته و با احتیاط به دنبال جایی خلوت و مطمئن برای پنهان شدن می گردد .
عراقی ها بیدار شده و در محوطه کارخانه مشغول رفت و آمد هستند ، اوضاع بسیار خطرناک است ، عراقی ها بقدری زیاد هستند که هر طرف رو می کند با تعدادی از آنها برخورد می کند ، بالاخره به یکی از دودکشهای بزرگ و بلند کارخانه رسیده و شتابان داخلش خزیده و بعد از وارسی داخل آن و بالا رفتن از پله های فلزی ، یک جای مناسب با دید کافی در اواسط دودکش پیدا کرد و مستقر شد .
تا رسیدن شب و بالا آمدن آب ، زمان زیادی باقی مانده بود و باید یجوری خودشو مشغول می کرد ، اول سوراخی در بدنه دودکش یافت که کاملاً به داخل پتروشیمی دید داشت و بخوبی می توانست تحرکات عراقی ها را ببیند ، مدتی با دوربین زوایای مختلف کارخانه و رفت و آمد نیروهای دشمن را نگاه کرد و یادداشت برداشت و عکس برداری کرد تا اینکه آروم و آروم چشم های خسته اش بسته شد و به خوابی شیرین فرو رفت .
بعداز ظهر با سر و صدای نیروهای عراقی که برای دیدن فیلم مقابل درب سینمای پتروشیمی جمع شده اند از خواب بیدار و مشغول تماشای شلوغ کاری و مسخره بازی های سربازان عراقی شد .
لوله فلزی دودکش با کوچکترین حرکتی نالان شده و صدا در محوطه کارخانه طنین انداز می شود ، بی حرکت نشسته و نماز ظهر و عصر هم را سرجایش خونده و از بیکاری و بی حوصلگی دوباره چشاشو بسته و به خواب رفت .
غروب آفتاب با نسیم خنک اروندرود بیدار و بعد از اقامه نماز مغرب آماده شده و از پناهگاه خارج و در تاریکی شب خود را به رودخانه اروند رسانیده و به آب زد .
وقتی به موقعیت خودشان برگشت با چهرههای نگران و متعجب همسنگران و همرزمانش مواجه شد و مجبور به توضیح در مورد علت برنگشتن و غیبت یک روزه اش شد...
🌺 یاد باد یاد مردان مرد....
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران #دفاع_مقدس ، از فرماندهان دلاور اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات های عاشورایی کربلای چهار و پنج بود که دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab