دل باخته
835 subscribers
2.83K photos
2.96K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
https://s9.picofile.com/file/8293748068/IMG_20170502_110937.jpg

📚 #زندگینامه داستانی
🌸 #شهید_یدالله_ندرلو
📙 #جرعه_ی_آخر
📝 نویسنده: #مسعود_بابازاده

💠 #قسمت_66

قطار با صدای ترمز و به هم خوردن واگن ها ایستاد. مأمور سالن با صدای بلند گفت: مسافرها! رزمنده ها! قطار به مدت دو ساعت در ایستگاه شهر قم تَوقّف داره. کسانی که قصد زیارت حرم حضرت معصومه(س) رو دارن پیاده بشن. لطفاً دو ساعت دیگه پای قطار باشین.
حسین گفت: آقا یداله! من میرم حرم زیارت کنم. شما هم میایین؟
یداله وسایلش را به زیر صندلی هُل داد و گفت: اگه مزاحم شما نیستم بیام.
حرم غلغله بود. مردم و رزمنده ها هرکدام مشغول کاری بودند. عده ای زیارتنامه می خواندند یا قرآن تلاوت میکردند؛ عده ای به نماز ایستاده بودند و بعضی ها تلاش میکردند تا دستشان به ضریح برسد.
انبوه جمعیت باعث شده بود تا حسین و یداله از هم جدا بیفتند. زائران نماز مغرب و عشاء را به جماعت خواندند.
کم کم وقت مقرر فرامی رسید و رزمنده ها باید به ایستگاه قطار برمی گشتند. حسین هر چه گشت نتوانست یداله را پیدا کند. احتمال داد شاید او زودتر به ایستگاه برگشته است. برای آخرین بار زیارت کرد و نگاهش را به هر سو چرخاند. عده ای از مردم کنار ضریح جمع شده بودند. نزدیکتر آمد. یک نفر کنار ضریح روی زمین افتاده بود و مانع حرکت دیگران میشد.
یداله با صورتی اشک آلود خودش را به ضریح چسبانده بود و های های گریه میکرد.
یکی از زائران گفت: یه نفر این بنده ی خدا رو ببره کنار دیوار. ازحال رفته!
حسین جواب داد: نه! اون دوست منه. داره با حضرت معصومه(س) حرف میزنه.
- خُب. اون رو بکش کنار. راه رو بازکن!
حسین نزدیک آمد و به چهره ی یداله خیره شد. بهت زده شده بود. با خود گفت: توی حال خودشه. چقدر نورانی شده! اگه چند روز دیگه عملیات بشه، فکر کنم به شهادت برسه.
حسین نمی توانست بفهمد که یداله بی حال شده یا خوابیده است!
- آقا یداله! آقا یداله! بلند شو بریم. کم مونده قطار حرکت کنه. مگه توی این عالم نیستی!
یداله ضریح را بوسید و گفت: میدونی گذشته ی من چی بوده؟ داشتم التماس میکردم و حضرت معصومه(س) رو شفیع قرار میدادم تا خداوند گناهانم رو ببخشه.
حسین گفت: قطار داره میره. شاید توفیق باهامون یار بشه و یه وقت دیگه بازهم بیاییم.
یداله از ضریح دور شد و گفت: کاش دست من رو نمیگرفتی. کاش میذاشتی توی همون حال میموندم!

🔵 #ادامه_دارد...

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab