دل باخته
818 subscribers
2.83K photos
2.92K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
https://s6.picofile.com/file/8389582118/IMG_20180312_180204_182.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز دوم ، پاتک دوم

📌 #قسمت_۱۴

بسم الله الرحمن الرحیم

خط شکسته و کانال در آستانه سقوط بود با کوچکترین درنگی بقیه تانکها هم وارد کانال می شدند ، همه رزمندگان بخوبی می دانستند که دست يابی دشمن به کانال ، یعنی شکست کل عملیات ، یعنی اسارت ، یعنی برباد رفتن زحمات شبانه و روزی شهدا و رزمندگان حاضر در منطقه ، برای همین هم شجاعانه از هر طرف ، سمت تانک متجاوز که حالا نصف بیشترش داخل کانال بود ، با گلوله و موشک و نارنجک حمله ور شدند .

فاصله چندانی با تانک خط شکن نداشتم و مسلسل تانک هم مشغول زدن سنگرهای طرف چپ کانال بود ، بهترین فرصت برای شکار تانک بود ، برخاسته و تمام قد داخل سنگر ایستاده و آماده شلیک شدم ، برای انهدام و از کار انداختن تانک ، فقط و فقط باید ناحیه انتهایی برجک ، درست ناحیه اتصال به بدنه را می زدم تا موشک آر پی جی اثر می کرد و این کار ملتزم هدف گیری دقیق بود ، در حال نشانه گیری بودم که یکدفعه رگباری از گلوله به اطراف سنگر اصابت کرد، یکی از هلی‌کوپترها متوجه ام شده و مسلسلش را سمت سنگرم گرفته و تند تند رگبار می زد ، دیگر فرصتی برای دقت نبود و واسه همین هم بی مطلعی ماشه را کشیدم ، موشک به زره سمت راست تانک اصابت کرده و منفجر شد ، اما هیچ تاثیری برعملکرد آن نگذاشت و مسلسل اتوماتیک تانک هم سریعاً به طرف راست کانال چرخیده و شروع به زدن سنگرم کرد .

از آسمان رگبار گلوله های هلیکوپتر به روی سنگرم می بارید و از زمین هم گلوله های تانک یکی پس از دیگری به دیواره بیرونی سنگر اصابت می کردند ، فاصله آنچنانی با تانک نداشتم و گلوله های مسلسل سنگین با شدت و قدرت بیشتری به سنگر می خورند و باعث تکه و پاره شدن گونی ها پرازخاک می شدند ، چمپاته زده کف سنگر افتاده بودم و جرات تکون خوردن نداشتم و فقط به خدا التماس می کردم که سریعاً از این وضعیت خطرناک نجاتم دهد .

لحظات بسیار بد و وحشتناکی بود ، از آسمان گلوله های سبز و قرمز رسام مثل بارون روی سنگر می بارید و از سمت مقابل هم گلوله های مسلسل سنگین تانک یکی پس از دیگری به دیواره بیرونی سنگر می خورند و گونی های پر از خاک را چنان می لرزاند که یک به یک داخل سنگر سقوط می کردند ، خلاصه تیرباران بحدی شدید بود که اصلاً باورم نمی شد که بتوانم سالم و سلامت از سنگر خارج بشم ، دیگه داشتم غزل خداحافظی را می خواندم که به ناگهان صدای انفجار مهیبی امد و پشت سرش رگبار مسلسل تانک و هلیکوپتر متوقف شد و بعد هم صدای تکيبر و صلوات رزمندگان در فضای کانال پيچيد .

سریع برخاسته و دیدم که تانک مهاجم در حال سوختن است ، برجک تانک به گوشه ای پرت شده و خدمه بیچاره اش هم خیلی دلخراش در حال سوختن هستند ، شیرمرد زنجانی ، پیک مخلص و دلاور گردان ، برادر پاسدار (شهید) احـد اسکندری با تغییر جهت مسلسل تانک ، فرصت را غنیمت شمرده و در عملی جسورانه از سنگر خارج و در زیر باران تیر و ترکش و موشک ، از سمت پایین کانال خودشو به  تانک رسانیده و از فاصله بسیار نزدیک برجک شو هدف قرار داده و باعث پریدن برجک و انهدام تانک شده بود ، خدا را بابت نجاتم شکر کرده و با خوشحالی فراوان قاطی همهمه و شادی همقطاران شده و صدای خنده و تکبیر و صلوات فضای کانال را در برگرفت .

با انهدام تانک مهاجم ، بقيه تانکهای تی ۷۲ که در چندمتری کانال مشغول مانور بودند ، چنان وحشت زده و هراسان شدن که فوراً فرار را بر قرار ترجیح داده و شتابان دور زده و پا به فرار گذاشتند ، قشون اصلی دشمن که در سه رديف موازی و درحدفاصل پانصد متری کانال ایستاده بود ، با ديدن انهدام تانک و عقب گرد و فرار بقیه تانکهای تی ۷۲ از مقابل خط ، احساس خطر کرده و همگی شروع به فرار کردند ، تانکها و نفربرها بی درنگ دور زده و با سرعت تمام پا به فرار گذاشته و نيروهای پياده و کماندوهای گارد رياست جمهوری که پشت آنها پناه گرفته بودند ، بدون هیچ جان پناهی در وسط ميدان جا مانده و با اوضاع خنده دار و فریادهای عجیب و غریبی شروع به فرار کردند .

بار ديگر نصرت و امدادهای غيبی خداوند متعال شامل حال رزمندگان اسلام گردیده و نوای فتح و پيروزی ، غلغله شورانگيزی را در داخل کانال برپا نمود ‌. همه در حال بگو و بخند بودند و صدای خنده و شادی و تکبیر و صلوات رزمندگان از هر گوشه ای از خط به گوش می رسید . اما این جشن و شادی دوام زیادی نیاورد و با حمله هواپیمای عراقی دوباره همه جا را دود و انفجار و ترکش فرا گرفت و دوباره به داخل سنگرها پریده و همگی پناه گرفتیم ، حملات هوایی بصورت پیوسته ادامه یافت تا اینکه دوباره قشون عظیم تانکها و نیروهای عراقی آرایش هجومی گرفته و شروع به حرکت به سمت کانال نمودند .

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://www.upsara.com/images/e259370_IMG_20171009_212849_832_-_Copy.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز دوم ، پاتک سوم

📌 #قسمت_۱۵

بسم الله الرحمن الرحیم

دوباره زمین زیر پایمان می لرزید و صدای وحشتناک انفجارات و غرش رعب آور تانکها ، فضای منطقه را در برگرفته بود . قشون عظیم دشمن که شامل صدها دستگاه تانک و تعداد بیشماری نیروی پیاده و کماندو است ، گام به گام به خط پدافندی گردان نزدیک و نزدیکتر می شوند .

همسنگران خسته و بيخواب اما با دل هایی آرام و چشمانی باز در سنگرها پناه گرفته وآماده رویارویی با لشگر دشمن هستند ، آتش پرحجم دشمن درست روی کانال و اطراف آن متمرکز شده و ابری سیاه از دود و خاکستر سرتاسر خط را پوشانیده است ، گلوله و ترکش همچون باران به روی سنگرها فرو می ريزد و از سمت مقابل هم تانک ها دیواره کانال و سینه خاکریز را آماج گلوله توپ قرار داده و با تاکتیک آتش و حرکت جلو می آیند .

نحوه آرايش رزمی عراقی ها ، اينبار با دفعات گذشته کاملآ فرق می کنه ، تعداد تانک ها و نفربرهای زرهی بقدری زیاد شده که واقعاً به شمارش نمی آید ، آن همه تانک از کجا می آمدند و برای چه درآن نقطه از منطقه عملیاتی تجمع می کردند ، شده بود برایمان یک سوال اساسی ، تانکها که کل دشت مقابل را پوشانیده بودند ، درچند ستون افقی و عمودی حرکت ميکردند و پشت سر هر کدام تعداد زیادی از نيروهای پياده و کماندو عراقی در حال حرکت بودند .

قشون پرتعداد دشمن دوباره تا نیمه های میدان آمده و سپس همچون دفعه قبل دهها دستگاه تانک از قشون جدا و با سرعت سمت کانال آمدند . به صد متری کانال نرسیده بودند که درگیری شروع و اولین موشک ها به بدنه تانک ها اصابت و کمانه کرد ، همه تانک‌های پیش قراول از نوع تی ۷۲ و ضد موشک بودند ، چاره ای نبود باید با هر چه داشتیم از شکستن خط جلوگیری می کردیم ، نبردی نابرابر شروع و با موشک و گلوله و نارنجک به استقبال تانک ها رفتیم ، اما هرچه شلیک کردیم به زره فولادین شأن برخورد و کمانه کرد ، تا اینکه به چندمتری کانال رسیده و چندتاشون مستقیم به دل خط زده و شروع به بالا آمدن از خاکریز کردند ، درست در این زمان چند فروند هلیکوپتر عراقی هم از فراز آسمان شروع به زدن سنگرها کردند . 

مسلسل هلیکوپترها اجازه تکون خوردن به کسی نمی داد و تانکها هم غرش کنان مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند ، لحظات خوف آور و وحشتناکی بود ، سایه تلخ و شوم شکست بر کانال افتاده و با شکستن خط و از دست دادن کانال چند قدمی بيشتر فاصله نداشتیم ‌، دگرباره باید دلاوری برخاسته و کاری می کرد ‌.

یکی از تانک ها که معلوم بود از بقیه پر دل و جرات تره ، غرش کنان خودشو از خاکریز بالا کشیده و قصد سرازیر شدن به داخل کانال را داشت که یکدفعه صدای بلند الله اکبر در کانال پیچیده  و بسیجی ( غواص شهید ) يوسف قربانی ، بی توجه به رگبار گلوله مسلسل تانکها و هلیکوپترها با شهامت و شجاعت دوان دوان خود را به تانک مهاجم رسانیده و خیلی تند و تيز از دیواره تانک بالا رفته و با سرعت تمام نارنجکی به داخل کابين تانک انداخته و بعد هم با چابکی خاصی از بالای تانک به داخل سنگری در داخل کانال پريده و خود را از نظرها پنهان نمود .

با انفجار نارنجک ، تانک مهاجم که تا بالای خاکریز بالا آمده بود ، عقب عقب برگشته و چندمتری از خاکریز فاصله گرفت و سپس درب برجک باز شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش از داخل کابین تانک بيرون پريده و در کنار تانک ، دست ها را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و ناله زنان و التماس کنان به سمت کانال آمدند .

بقیه تانک های پیشرو تی ۷۲ که مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند با دیدن حال و روز تانک منهدم شده و خدمه مجروح و اسیرش ، چنان دچار وحشت و سردرگمی شدند که بی مطلعی عقب کشیده و دور زده و شتابان از کانال دور شدند و هنوز به قشون اصلی نرسیده بودند که تمام تانک ها و نیروهای پیاده حاضر در میانه میدان عقب گرد نموده و شروع به عقب نشینی کردند .

به اين ترتيب ، تک سنگين و نفس گير عراقی ها ، اينبار نيز با عنايت و رحمت بی انتهای خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی و روحيه شهادت طلبی رزمندگان پاکباز دفع گرديد و نوای پیروزی بار دیگر در کانال طنین انداز شده و صدای بلند فریادهای الله اکبر و صلوات فضای منطقه را پرکرد . مشغول بگو و بخند با دوستان همرزم بودم که صدای دلنشین اذان يکی از همسنگران ، جانی تازه در کالبد خسته و کوفته مان دمید ، یک به یک تیمم کرده و سجاده رضا و تسليم در سنگر عشق پهن کرده و رو بسوی قبله دلدار ، به نماز عشق ایستادیم .

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s6.picofile.com/file/8389887542/IMG_20190301_205635_838.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز دوم

📌 #قسمت_۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از نماز ، برادران تدارکاتچی ناهار را که شامل یک قوطی کنسرو ماهی و کمی نان خشک است بین سنگرها تقسیم و رزمندگان با صمیمیت ، چند نفره چند نفره با خنده و شوخی مشغول خوردن ناهار شدند ، خط بسیار آرام و ساکت است و انگاری عراقی ها هم برای ناهار و استراحت تعطیل کرده اند ، صدای انفجارات متعدد از عقبه به گوش می رسد و لحظه ای هم قطع نمی شود ، از عقبه خط عراقی‌ها هم فقط صدای خش خش زنجیر و غرش تانک ها شنیده می شود .

ناهار را خورده و همگی مشغول سر و سامان دادن وضعيت به هم ريخته کانال و سنگرها شدیم ، با جابجایی گونی های پرازخاک ، سنگرها را بازسازی  و دوباره آماده نبرد کردیم ، هوا بيش از اندازه داغ و سوزان است و خورشيد گرم جنوب چنان عمود به کله آدم می تابد که احساس می کنی مغرت در حال جوشیدن است ، بچه ها سرتا پا خيس عرق اند و قطره های عرق مثل باران از سر و صورتشان به زمين می ريزد ، ولی باز با این وجود همه درحال کار و تلاش هستند ، عده ای گونی های مهمات و گالن های آب  بردوش گرفته و ازکنار جاده خاکی بدين سو می آیند به استقبال شأن رفته و یک گالن آب و چند گونی موشک گرفته و به سنگرم آوردم .

هنوز خط کاملاً آرام و ساکت است و خبری از گلوله باران عراقی ها نيست ، چفيه را با آب خيس کرده و داخل سنگر نشسته و به روی سر و صورتم انداختم ، هوا حسابی داغ و سوزان بود و خنکی  چفيه چنان دلنشین چسبید که نم نم پلک های خسته ام بسته شد و به خواب شیرینی فرو رفتم . نمیدانم چقدر خوابیدم ، اما باصدایی وحشتناک و کلی خاک و کلوخ و سنگ ریزه از خواب پریده و سراسیمه کف کانال افتاده و سرم را میان دستام گرفتم ، با خوابیدن گرد و خاک بلند شده  و گیج و سردرگم مشغول وارسی اطراف شدم ، خمپاره شصت عراقی ها با چند سانت اختلاف درست بالای سنگرم به تاج خاکریز اصابت و سنگر دفاعی بالای خاکریز را درب و داغون کرده بود .

دوباره خط زیرآتش بود و تعداد بیشماری تانک و نفربر زرهی دشمن غرش کنان در حال جابجائی و گرفتن آرایش هجومی در کنار کانال بدبو بودند ، نگران کمبود موشک بودم و از برادر حسن محمدی هم هیچ خبری نبود ، باید تا فرصت باقی بود و حمله تانک ها شروع نشده بود ، می رفتم و تعدادی موشک می آوردم ، راهی پایین کانال و سمت جاده خاکی شدم ، کانال و اطراف آن زیر بارانی از خمپاره و کاتیوشا بود و ترکش و کلوخ و سنگ ریزه مثال نقل و نبات به داخل کانال می ریخت ، خمیده و نیم خیز حرکت کرده و با هر انفجاری شیرجه زده و به داخل سنگر همرزمی پریده و کمی خوش و بش کرده و به راه خود ادامه دادم تا اینکه در نیمه راه تعداد زیادی گونی پراز موشک دیدم و با خوشحالی چندتاشو برداشته و سریع سمت سنگرم در انتهای کانال برگشتم .

در محوطه داخلی کانال و سنگرها جنب و جوش فراوانی ديده می شد . همه درحال آماده شدن برای مقابله با حمله دشمن بودند ، عده ای با شور و هيجان مشغول پرکردن فشنگ به خشابهای خالی بودند و عـده ای ديگر هم خرج به زیر موشک ها بسته و کنار سنگرها می چیدند ، تعدادی هم لبه خاکریز نشسته و بدقت حرکات و جابجائی نیروهای عراقی را زير نظر گرفته بودند .

تانک های عراقی اين دفعه بقدری زیاد شده بودند که از دو طرف به سمت کانال می آمدند ، تعدادی از مقابل کانال و تعدادی هم از سمت شهر همايون در حال نزديک شدن بودند ، به سنگر رسیده و سریع مشغول آماده کردن موشک ها شدم ، داشتم موشک های آماده را در اطراف سنگر می چیدم که ناگهان متوجه حضور تعداد زیادی نیروی کماندو عراقی در داخل حوضچه های روبرو شدم به لبه خاکریز رفته و یواشکی از بین گونی ها مشغول تماشای رفت و آمد عراقی ها شدم ، کماندوهای عراقی تا حوضچه چهارم آمده و داخل آن مشغول فعالیت بودند . سریع موشکی روی قبضه گذاشته و با دقت لبه میانی حوضچه را نشانه رفته و شلیک کردم ، با اصابت موشک از تحرکات عراقی ها کاسته شد ، اما هنوز داخل حوضچه چهارم پر از کماندو بود و معلوم هم نبود چه نقشه ای دارند .

مشغول دید زدن حوضچه ها بودم که یکدفعه فرمانده دلاور گردان حاج رسول وزیری و معاون ایشان سردار رضا زلفخانی به همراه چند نفر از رزمندگان از راه رسیده و دستور دادند که سریعاً با چند آرپی جی زن و تيربارچی به مقابله تانک های مهاجم از طرف همایون شهر بروم ، سريع کوله آر پی جی را به دوش انداخته و چندتا موشک اضافه هم برداشته و به سردار زلفخانی هم گفتم که کماندو های عراقی در داخل حوضچه چهارم هستند ، سردار هم دوتا تیربارچی مقابل حوضچه ها گذاشت و بقیه یک به یک از داخل پل بتونی عبور کرده و به سمت تانک‌های مهاجم عراقی رفتیم.

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s6.picofile.com/file/8390058792/IMG_20170422_123448_076.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز دوم _ پاتک چهارم

📌 #قسمت_۱۷

بسم الله الرحمن الرحیم

تا آن لحظه فکر می کردم که در آن سوی پل رزمندگان باقی مانده از گردان حضرت علی اکبر (ع) در حال پدافند هستند ، اما در کمال ناباروری دیدم که سنگرهای داخل کانال تا کیلومترها  خالی از مدافع و رزمنده است ، باور کنید کار خدا بود که تا آن لحظه گردان قیجی و غافلگیر نشده بود . خلاصه مدتی خمیده و نشسته داخل کانال راه پيمائی کردیم تا اینکه درست مقابل تانک ها مستقر و هر کدام سنگری يافته و آماده نبرد شدیم ‌. 

قرار بود گروه کوچک ما که شامل ده رزمنده خسته و بی خواب بود با چند قبضه آرپی جی و چند تيربار گرینوف و تعدای نارنجک دستی درمقابل قشون عظيم و مجهز دشمن که شامل صدها دستگاه تانک و هزاران نفر نیروی پیاده و کماندو بود ، جنگیده و ايستاده گی کند و اين عمل درنگاه آدمهای عاقل و پر تدبير کاری است غير ممکن و عبث  و در يک کلام يعنی ديوانه گی و خودکشی ، اما از نظر بچه بسيجی هائی که مشق جنگ را در مکتبخانه عاشورا آموخته بودند ، هيچگاه افزون بودن قدرت نظامی و بيشتر بودن تعداد نفرات دشمن ملاک برتری و پيروزی آنها نيست و در صحنه نبرد و درگيری حرف اول را گروهی می زد که نيروهايش بـا خلوص نيت و ايمان قوی به راه و مرام و مسلک خود پيکار می کنند و ازبرای دست يابی به  اهداف مقدس آئينی که برايش لباس رزم برتن کرده اند ، به سادگی از تمام هستی خود دست برداشته و به راحتی جان را نثار آرمانها و ارزشهای مقدس آن می کنند .

خط پدافندی گردان بشدت زیر آتش انواع ادوات سنگین و سبک بود و از جایی که ما مستقر بودیم بخوبی انفجارات و دود و آتش حاصل از آن را می دیدیم ، دشمن هنوز از وجود گروه ما آگهی نداشت و برای همین هم هیچ آتشی به آن قسمت از کانال نمی ریخت ، کاملاً در آرامش و امنیت بودیم و برای اینکه موقعیت مان لو نرود ، همه در سنگرهای داخل کانال نشسته و کسی بالای خاکریز نمی رفت ، آنقدر ساکت و بی حرکت نشسته و انتظار کشیدیم تا اینکه به ناگهان صدای خش خش زنجیر تانکها قطع شد و خبر از توقف قشون دشمن داد .

تانک های عراقی که از سوی شهر همایون می آمدند تا اواسط میدان آمده و سپس بصورت اریب سمت خط پدافندی گردان ایستاده و مواضع دفاعی رزمندگان را زیر آتش مسلسل و توپ خود گرفته بودند ، در خط پدافندی گردان هم مثل دفعات قبل قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و تعدادی تانک در حال نزدیک شدن به کانال بودند که صد در صد از نوع تی ۷۲ بودند و ترسی از موشک و شکار شدن نداشتند ، جای جالبش اینجا بود که تانکها به خط نزدیک می شدند و هر موشکی از داخل کانال سمت تانک‌های مهاجم شلیک می شد ، آن نقطه از کانال چنان وحشیانه و بوسیله تانک‌های اینطرفی کوبیده می شد که زمین و زمان تیره و تار می شد ، تانکها فاصله زیادی با محلی که ما مستقر بودیم داشتند و برای همین هم برادر زلفخانی اجازه ورود به درگیری را نداده و ما همچنان ساکت و در خفا و از فاصله بسیار دور نظارگر نبرد رزمندگان کم تعداد داخل کانال با قشون عظیم و بیشمار دشمن بودیم .

تانکهای مهاجم عراقی که تجربیات تلخی از یورش مستقیم گذشته داشتند ، ديگر شهامت جلو رفتن و هجوم مستقیم به ديواره کانال را نداشتند و با حرکات مارپیچ به کانال نزدیک می شدند و با شلیک اولین موشک از سوی رزمندگان ، سریع عقب می کشیدند و محل شلیک موشک از زمین و آسمان مورد حمله قرار می گرفت و تعداد زیادی گلوله تانک و خمپاره و راکت هلیکوپتر و انواع موشک به آنجا اصابت می کرد .

فاصله زيادی با مواضع دفاعی گردان داشتیم و از حال و روز دوستان و هم‌رزمان اصلأ خبری نداشتیم ، اما از موقعیتی که بودیم میدان نبرد و خط پدافندی خوب دیده می شد‌، کانال و مواضع دفاعی گردان بطور يکسره با آتش شديد توپخانه و گلوله های مختلف خمپاره و موشک های چلچله و مینی کاتیوشا زيرآتش بود و مسلسل سنگین صدها دستگاه تانک لبه خاکریز را می‌زدند و با گلوله های  مستقيم توپ سنگرهای بالای خاکریز را هدف قرار می دادند ، سنگرها يکی پس از ديگری با اصابت گلوله مستقیم تانک ها منهدم می شدند و گونی های پر ازخاک سنگرها مانند پر در هوا و زمين به پرواز در می آمدند ، ابری سیاه از دود و خاک و خاکستر بالای کانال را گرفته و چنان گرد و خاکی در داخل کانال برپا بود که هیچی از دور دیده نمی شد .

 در مکانی خلوت و دنج نشسته و نبردی را به تماشا نشسته بودیم که  سراسر عشق بود و غیرت و مردانگی ، این سوی میدان پنجاه یا شصت نفر آدم خسته و واقعاً بی‌خواب و بی رمق با سلاح سبک و آنطرف صدها تانک و هزاران نیروی پیاده با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی روز جهان و با آتش و پشتیبانی کامل هوایی و زمینی ...

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s6.picofile.com/file/8390171200/IMG_20180416_160055_080.jpg


📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز دوم _ پاتک چهارم

📌 #قسمت_۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

محل استقرار گروه کوچک ما کاملاً ساکت و امن بود واز فاصله ای دور نظاره گر اوضاع وخیم خط پدافندی و وضعيت سخت و هولناک همرزمان بودیم ، دشمن زبون که از شهامت و مقاومت و ایثار رزمندگان  و از ناتوانی و ناکامی نيروهای بیشمارش در شکستن خط و بازپس گيری کانال ، حسابی به خشم آمده و عصبانی بود ، با تمام تجهیزات و تسلیحات زمینی و هوایی خود کانال و اطراف آنرا می کوبید و از زمین و آسمان فقط آتش بود که روی مواضع دفاعی گردان می ریخت ، دودی سیاه و تیره سرتاسر خط را در برگرفته و آتش و خاکستر بود که از هر سوی کانال به هوا بر می خواست .

دقایق هر کدام به اندازه ساعتی می گذشت و نگرانی واضطراب در بین گروه کوچک مان موج می زد ‌، همگی ساکت و بی سر و صدا لبه خاکریز نشسته و با ناراحتی اوضاع خطر ناک و هولناک خط پدافندی را نگاه می کردیم . ‌

به راستی چگونه می توان آن همه ايثار و شجاعت و مقاومت را در بيان تحليل ها و تفسيرهای متداول جنگی جهان توجيه و تشريح نمود !؟ نفراتی اندک با جسمی بی رمق و زاجر از بيخوابی ، بدون کوچکترین کمک و پشتيبانی با کمترين سلاح  اين سوی ميدان و دهها تيپ و لشگر از نفرات پياده و کماندو دشمن با حمايت صدها دستگاه تانک و توپ و خمپاره و هواپيما و هلیکوپتر آن سوی ميدان ، کدامين عقل دورانديش و محاسبه گر را باور آيد که در اين معرکه نابرابر و ناجوانمردانه ، فتح و پيروزی از برای همان گروه کوچک و اندک حاصل خواهد شد ! مگر ميشود دشمنی اين چنين قدرتمند و مجهز در کمال ذلت و خواری ننگ شکست را بجان بخرد !؟…

مشغول تماشای خط و میدان نبرد بودم که به ناگهان درگیری و تیراندازی در داخل حوضچه ها هم آغاز شد و خبر از نفوذ کماندوهای عراقی داد ، سردار زلفخانی به کنار سنگرم آمده و‌ دستور دادند که سریع با دوتا از آر پی جی زنها به کمک برادران تیربارچی مستقر در مقابل حوضچه ها رفته و از پیشروی نیروهای دشمن جلوگیری کنم ، بی درنگ حرکت کرده و با سرعت و نیم خیز خود را به مقابل حوضچه ها رسانیده و شروع به شلیک موشک کردیم ، کماندوهای عراقی تا حوضچه سوم جلو آمده و در تلاش برای ورود به حوضچه دوم بودند ، با اصابت موشک ها به دیواره و لبه حوضچه دوم ، حمله کماندوهای عراقی تبدیل به دفاع شد و از لبه حوضچه سوم مشغول تیراندازی به سمت کانال شدند .

قشون عظیم دشمن بدون ذره ای حرکت و پيشروی همانطور وسط میدان ایستاده و فقط با مسلسل و توپ خاکریز را می زدند ، تانک‌های پیش قراول تی ۷۲ هم مدام جلو و عقب می رفتند و مستقیم به قلب خط نمی زدند ، با مانورهای عجیب و مختلف به کانال نزدیک می شدند و سپس سریع دور زده از خط  دور می شدند ، انگاری عراقی ها اینبار قصد حمله مستقیم و شکستن خط را نداشتند و به دنبال اهدافی دیگر بودند.

تا دم دم های غروب تانکها به بازی موش و گربه خود ادامه داده و آتش بارهای سنگین و سبک دشمن هم حسابی کانال و سنگرهای دفاعی گردان را گلوله باران کردند تا اینکه کم کم کماندوها شروع به عقب نشینی از داخل حوضچه ها کردند و پشت سرشان هم تانکها و نیروهای پیاده حاضر در وسط میدان عقب کشیدند و بدین ترتیب بار دیگر با عنایات خداوند متعال و ایثار و فداکاری بچه‌های دلاور گردان ، فتح و پیروزی نصیب رزمندگان کم تعداد داخل کانال گردید و لشگر عظیم و پرشمار دشمن بدون کوچکترین موفقیت و دستاوردی عقب کشیده و ناکام و شکست خورده به پشت کانال بدبو نقل مکان کرد .

با عقب نشينی قشون دشمن ، آتشباران کانال هم یکباره متوقف شد و دوباره صدای تکبیر و صلوات رزمندگان از داخل کانال به آسمان برخاست و فضای منطقه را در برگرفت  ، با رسیدن سردار زلفخانی و هم‌رزمان دلاورش ، ما نیز برخاسته و همراه شأن شدیم و با عبور از داخل لوله پل بتونی ، شاد و خندان به جشن پیروزی یاران پیوستیم .   

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s6.picofile.com/file/8390277418/IMG_20170318_125102_906.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز دوم _ شب سوم

📌 #قسمت_۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

خط پدافندی صفین ۳ آرام بود و‌ خورشيد سوزان جنوب آرام آرام داشت غروب زیبای خود را آغاز می کرد ، اوضاع داخل کانال هیچ خوب نبود و آتش‌باری عراقی ها حسابی سنگرها را داغون و تعداد زیادی از هم‌رزمان را شهید و زخمی کرده بود ، يک روز سخت و دلهره آور و سراسر حادثه و خطر داشت آهسته آهسته به پايان خود نزديک ميشد و در چهره سیاه و غبارگرفته تک تک همسنگران آثار خستگی و بيخوابی کاملأ مشهود به چشم ميخورد ، آنان امروز بدون کمترين استراحت و آرامشی ، چندين پاتک سنگين دشمن را با شهامت و ایثار درهم شکسته و برای چندمین بار طعم تلخ شکست و ناکامی را به بعثی ها سفاک چشانده بودند .

آنچه دراين روز براین دلاورمردان عاشق پيشه گذشته بود ، عينيت يک اعجاز و ظهور قدرت لايزال الهی بود ، اگرچه شهدا و مجروحان فراوانی را تقديم محضر دوست نموده بوديم ، اما همگی خشنود و سپاسگزار بوديم ، زيرا همه به اين حقيقت رسيده بوديم که کاری را که امروز انجام داده ايم ، بطور طبيعی از گروهی محدود مثل جمع نفرات اندک گردان ما و در آن شرايط خطرناک و دشوار ، اگر لطف و مرحمت ايزد تعالی نبود هيچگاه و هيچگونه ساخته نبود و به همين دليل بطور قلبی يقين پيدا کرده بوديم که پروردگار متعال پشتيبان و حافظ ماست و با اطمينان قلبی خود را به تقدير و قضا ی الهی سپرده بوديم ، همه از آنچه فردا و پس فرداها پيش خواهد آمد ، بی خبر بودیم ، اما چون از برای رضای معشوق دراين مسير پرخطر و هولناک گام نهاده بودیم ، آنچه پيش می آمد فرقی نداشت و تنها آرزويی که داشتیم توفيق در عمل به تکليف بود و شهادت در راه مقصود .

وقت ملکوتی نماز مغرب فرا رسیده و نوای خوش اذان ، حالتی بس روحانی و عرفانی به داخل کانال می بخشد ، رزمندگان یک به یک تیمم کرده و در داخل و بیرون سنگرها به نمازعشق نشسته و زمزمه راز و نيازشان از گوشه گوشه کانال بسوی بارگاه پروردگار عالمیان بلند ميشود .

بعد از اقامه نماز، برای آوردن آب و موشک راهی جاده خاکی شدم و در مسیر به یک یک سنگرها سر زده و کلی با هم‌رزمان بگو و بخند کرده و از وقایع روز گفتم و شنیدم تا اینکه به سنگر برادر بسیجی رسول منتجبی رسیده و‌ مشغول خوش و بش با آقا رسول و برادر حسن چترسیاه شدم ، مشغول بگو و بخند بودیم که برادران تدارکاتی ، گونی به پشت سر رسیده و به هر کدام چندتا کمپوت گیلاس و آلبالو و زردآلو داده و گفتند که عقبه به شدت زیر آتشه و خبری از‌ ماشین های تدارکات نیست ، امشب نه شام داریم و نه آب و مهمات ، امشب بجای آب و نان با این کمپوت ها سر کنید تا ببینیم که فردا خدا چی می خواد .

از یافتن آب و موشک ناامید شده و بطرف سنگرم راه افتادم ،  هوا کاملاً تاریک شده و بحث ‌و گفتگو درمورد تحویل خط و برگشت به عقبه بین سنگرها داغ داغ بود ، اکثریت رزمندگان بر این عقیده بودند که بدلیل خستگی و بیخوابی شدید نیروها و کم شدن تاثیر گذار نفرات گردان حتماً امشب تعویض می شویم و با همین فکر هم مشغول جمع و جور کردن تجهیزات و آماده شدن برای بازگشت به عقب بودند . تعدادی هم بقدری خسته و بی‌خواب بودند که بدون توجه به این حرف ها سر به بالين خاکی گونی های سنگر گذارده و بخواب شیرینی فرو رفته بودند .

خبر تحویل خط کم کم قوت گرفته و همه رزمندگان تجهیزات بسته ، داخل سنگر ها نشسته و منتظر شنیدن دستور حرکت شدند ، اما هرچه انتظار کشیدیم نه خبری از نیروهای تازه نفس شد و نه خبری از فرمان عقب نشینی ، تا اینکه حوالی ساعت ۱۲ نیمه شب توسط پیک دلاور گردان پاسدار (شهید) احد اسکندری به سنگرها اطلاع داده شد که گردان های پشتیبان بدلیل آتشباران شدید عقبه ، قادر به جابجایی و آمدن به خط نیستند و گردان اجباراً در خط ماندنی است .

با ابلاغ ادامه ماموریت گردان ، رزمندگان دلگیر و خسته ، تجهیزات را باز کرده و دوباره برنامه پست شبانه را تنظیم و مدافعان مشغول نگهبانی و‌ بقیه هم در داخل سنگرها بخواب رفتند . برنامه نگهبانی شبانه با توجه به کاسته شدن تعداد نفرات گردان و خستگی بيش از حد نيروهای باقی مانده ، مثل شب گذشته اجرا نمی شد ، بسیاری از سنگرها خالی از نگهبان بود و اکثریت رزمندگان بدلیل خستگی و بیخوابی شدید ، بصورت بیهوش داخل سنگرها افتاده و خوابیده بودند ، اما با این وجود چند نفر از فرماندهان غيور گردان و تعدادی از نيروهای قديمی و باسابقه جبهه با وجود فشار خردکننده خستگی و بيخوابی که سرتاپای وجودشان می بارید ، همچنان بيدار بودند و بطور مستمر در طول کانال رفت و آمد کرده و به تک تک سنگرها سر زده و مواظب خط بودند . 

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s7.picofile.com/file/8390436984/IMG_20190220_121900_560.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم

📌 #قسمت_۲۰

بسم الله الرحمن الرحیم

آسمان در حال نیلی شدن بود و نسیم سرد سحرگاه جنوب تا بن استخوان آدم را می سوزانید ، پاس اول را برادر رضا رسولی نگهبان ایستاده و من داخل سنگر بصورت نشسته خوابیده بودم و حالا هم من نگهبانی می دادم و آقا رضا داخل سنگر خوابیده بود ، فضای خط کاملاً آرام و ساکت بود و گهگاهی چندتا منور سبز و قرمز در آسمان روشن و با صدای دلخراش جیر جیر سوخته و خاموش می شدند ،  لبه خاکریز نشسته و به سمت حوضچه ها نگاه می کردم ، اما چنان خسته و خواب آلود بودم که ناخواسته و ندانسته با چشمان باز به خواب می رفتم و سپس با کوچکترین صدایی ، چنان هراسان از خواب می پریدم که وحشت سرتاپای وجودم را در بر می گرفت و عرق سردی بر بدنم می نشست .

موقعیت بسیار احساس و خطرناکی داشتم ، حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن بر عهده این سنگر بود ، از یک طرف مواظب حوضچه ها و نفوذ کماندوهای عراقی بودم و از سوی دیگر مراقب کانال خالی از مدافع و رزمنده آنطرف پل بتونی بودم که بهترین معبر برای ورود نیروهای دشمن و غافلگیری نیروهای گردان بود ، خلاصه داشتم شبی ترسناک و پر از دلهره و نگرانی را سپری می کردم ، اما با این وجود بقدری خسته و بی رمق بودم و جسم و روح ام نیاز به خواب و استراحت داشت که هر چه هم تلاش می کردم که بیدار بمانم ،  نمی شد و گهگاهی بدون اینکه بدونم ، ناخودآگاه به خواب می رفتم .

با هر بدبختی و جان کندنی بود تا اذان صبح به نگهبانی ادامه دادم تا اینکه رزمندگان یک به یک برای نماز بیدار شده و سر و صدا و جنب و جوش داخل کانال را فرا گرفت ، برادر رسولی هم بیدار شده و بعد از اقامه نماز ، پست را تحویل گرفت و من هم گیج و خواب آلوده سريع تیمم کرده و نماز را نشسته داخل سنگر خواندم  و همانجا هم سرم را به گونی های سنگر تکیه داده و بلافاصله هم خوابم برد .

صبح با غرش وحشتناک چند فروند هواپیمای عراقی که از ارتفاع بسیار پائین در حال گذر از بالای کانال بودند از خواب پریده و سراسیمه مشغول وارسی اطراف شدم ، تانک ها و نیروهای عراقی در کنار کانال بدبو مشغول جابجایی و آرایش گرفتن بودند و دهها فروند هواپیمای دشمن هم بر فراز آسمان منطقه در حال رفت و آمد و انجام مانور بودند . 

خط آرام بود و هنوز خبری از انفجارات و تیر و ترکش نبود ، رزمندگان چندتا چندتا کنار سنگرها نشسته و مشغول گپ و گفت بودند ، خیلی تشنه و گرسنه بودم ، اما نه آب داشتم و نه نان ، بجاش یکی از کمپوت های گیلاس را باز کرده و مشغول خوردن شدم ، هنوز کمپوت تموم نشده بود که ناگهان دهها فروند هواپيمای دشمن از سمت شهر همایون و در ارتفاعی بسيار پائين ، به خط پدافندی نزديک شده و ضمن خالی کردن بمب های خود روی کانال و اطراف آن ، با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کردند ، دوباره دود و آتش همه جا را فرا گرفت و خاک و خاکستر فضای داخلی کانال را تيره و تار کرد .

بمباران خط بطور مستمر ادامه یافته و هواپيماهای عراقی پی در پی رفته و برگشتن و طول کانال را با شليک راکت و ريختن بمب و رگبار مسلسل زیر آتش گرفتند تا اینکه بعد از مدتی سروکله چند فروند  هواپيمای پی سی هفت ( قارقارک ) درآسمان پيدا شد و هواپیماهای شکاری و بمب افکن فضای منطقه را ترک و بقیه کار را به هواپیماهای تازه وارد سپردند .

هواپیماهای پی سی هفت شروع به راکت باران خط  کردند و همزمان هم گلوله باران دشمن آغاز و ادوات سبک و سنگین شروع به کوبیدن کانال کردند و در عرض چند ثانیه بقدری گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به روی خط ریخت اند که روز روشن همچون شب تاریک ، سیاه و تار شد و زمین از شدت و کثرت انفجارات شروع به لرزیدن کرد ، همه به داخل سنگرها خزیده و پناه گرفته بودیم ، کف سنگر چهار دست و پا افتاده و سرم را میان دستام گرفته بودم و فقط  هم ترکش ريز و درشت سرد شده و خاک و کلوخ بود که مثل نقل و نبات از آسمان به داخل سنگر ریخته می شد .

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s6.picofile.com/file/8390526550/IMG_20170314_183259_175.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، پاتک اول

📌 #قسمت_۲۱

بسم الله الرحمن الرحیم

نسيم خنک بامدادی جايش را به گرمای داغ جنوب داده و هوائی سوزان و آزار دهنده فضای منطقه را فراگرفته بود ، خط یکسره زیرآتش بود و شدت و حجم گلوله باران بحدی زیاد شده بود که هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به اطراف کانال اصابت می کرد و ترکش های ریز و درشت ، داغ و سفیرکشان از بالای سنگرها رد می شدند .

قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده دشمن سرتاسر دشت مقابل را فراگرفته و آماده حرکت بسوی کانال می شدند ، شدیداً کمبود موشک داشتم و از برادر حسن محمدی هم هیچ خبری نبود ، حتماً باید برای رویارویی با تانک ها ، تعدادی موشک تهیه می کردم ، اما آتشباران عراقی ها بقدری گسترده و شدید بود که از ترس موج انفجارات و سیل ترکش ها که مثل بارون روی کانال ریخته می شد ، جرات خارج شدن از سنگر را نداشتم .

غرش تانکها خبر از آغاز تک دشمن داده و صدای خش خش تانک ها فضای منطقه را پر می کند ، با پیشروی قشون دشمن ، چند فروند هلیکوپتر هجومی و توپ دار عراقی هم بالای سر ستون تانکها ظاهر شده و با گلوله توپ و راکت شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز نمودند ، داخل کانال به جهنمی سوزان و آتشين تبدیل شده و دود و آتش و خاکستر از هر طرف خط به آسمان برمی خواست ، اوضاع اصلأ خوب نبود و بدون ذره ای پشتیبانی زمینی و هوایی زیر آتش شدید و گسترده دشمن کاملاً زمین گیر شده و با گذشت هر دقيقه ای هم عزيزی پاکباز و دلاور با پيکری خونين و پاره پاره از جمع ياران همرزم کم شده و با لبانی خندان و قلبی خشنود به ديدار معشوق می شتافت .

کف سنگر افتاده و جرات تکون خوردن نداشتم که یکدفعه سردار رضا زلفخانی معاون دلاور گردان نیم خیز و نفس زنان وارد سنگر شد و خنده کنان گفت : شنیدم که دیشب دنبال موشک می گشتی ، چندتا گونی برات آوردم و بعد هم گونی های پر از موشک را کنار سنگر گذاشته و سراسیمه لبه خاکریز پریده و با دوربین مشغول وارسی اطراف شد که بلافاصله هم موقعیتشان شناسایی و آماج رگبار گلوله مسلسل هلیکوپترها و تانکها قرار گرفت و شتابان داخل سنگر پریده و همزمان هم چند راکت هلیکوپتر به بالای خاکریز اصابت و چند گلوله مستقیم توپ تانک هم به دیواره خاکریز خورده و گرد و خاک و دود و خاکستر همه جا را فرا گرفت .

همانطور که داخل سنگر پناه گرفته بودیم ، سردار زلفخانی از فعالیت و جابجایی کماندوهای عراقی در داخل حوضچه ها گفته و سفارش اکید کرد که در طول پاتک ، چهار چشمی مواظب نفوذشان به داخل کانال باشم ، بعد هم خداحافظی کرد و نیم خیز از سنگر خارج و زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجار راهی سمت پایین کانال شد .

با دیدن رفتار بی پروا و شجاعانه سردار زلفخانی قوت قلب و جرات یافته و بی توجه به باران ترکش و سنگ و کلوخ شروع به آماده کردن موشک ها کردم و بعدش هم به لبه خاکریز رفته و خیلی با احتیاط و یواشکی مشغول وارسی اطراف شدم ، قشون عظیم تانکها و نيروهای دشمن داشت گام به گام به کانال نزدیک و نزدیکتر می شد و هلیکوپترها از آسمان و تانکها از زمین با گلوله توپ و رگبار مسلسل ، اجازه تکون خوردن را به کسی نمی دادند ، داخل حوضچه ها هم شلوغ بود و تعداد زیادی کماندو در داخل حوضچه پنجم اجتماع کرده بودند ، فکر می کردم که طبق روال تک های قبلی ، قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و فقط تانک های تی ۷۲ به خط خواهند زد ، اما با تعجب دیدم که اینبار تاکتیک عراقی ها کاملاً تغییر کرده و دارند با کل قشون به سمت خط پدافندی می آیند ...

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s7.picofile.com/file/8390624642/IMG_20190309_174847_541.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، پاتک اول

📌 #قسمت_۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

وضعيت کانال داشت زيرآتشباران بی امان دشمن لحظه به لحظه بد و بدتر مي شد و قشون عظیم و بیشمار تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی داشتند دقيقه به دقيقه به‌ خط پدافندی نزديک و نزديکتر مي شدند ، غرش سهمناک و صدای دلخراش شنی تانکها ، همچون پتکی آهنين و سنگين بر روح و جسمم فرود می آمد و باعث ايجاد رعب و دل شوره در اعماق دلم می شد ، باور کنید تعداد تانک‌های دشمن دهها برابر مدافعان خسته و بی رمق و بی خواب داخل کانال بود ، حالا نفرات پیاده و کماندو بماند که چشم از شمارش شأن عاجز و ناتوان بود .

در انديشه حفاظت از خط پدافندی و چگونگی  مقابله با تک سنگين دشمن بودم ولی با ديدن آن همه تانک مدرن و تجهيزات قوی و دهها تيپ و لشگر از نفرات پياده و کماندوهای ورزيده گارد رياست جمهوری عراق ، که سرتاسر پنهای دشت مقابل را فرا گرفته بودند و با وجود آتش شديد و سنگینی که از هوا و زمين بر روی مواضع دفاعی گردان ريخته مي شد ، طوری که احدی توان برخاستن و جرات نگاه کردن به جلو را نداشت و با برآورد امکانات و تجهيزات بسيار اندک و محدود خودمان که در کل شامل سی يا چهل نفر نيروی بسيجی و پاسدار و چند قبضه تيربار سبک ، آرپی جی هفت ، اسلحه کلاش ، چندين جعبه نارنجک دستی می شد و با توجه به خستگی و بيخوابی شديد هم‌رزمان که چند روز و شب متوالی و با تمامی توان در حال جنگ و گريز و مقاومت بودند ، انجام اينکار نه تنها از نظر عقلی بعيد و غيرممکن می نمود ، بلکه در ميدان عمل نيز کاری بس سخت و دشوار و حتی ناشدنی به نظر می آمد و تفکر پيرامون همين مسايل چنان دل نگران و پريشان خاطرم کرده بود که وجودم پراز دلهره و اضطراب شده بود.

قشون دشمن در پناه آتش تهیه سنگین زمینی و هوایی خود را به نزدیکی کانال رسانیده و باردیگر درگیری نزدیک و نابرابر آغاز شد ، تعداد بیشماری تانک تی ۷۲ بصورت افقی و در کنار هم در‌ جلوی قشون حرکت می کردند و نقش سپری ضد موشک برای بقیه تانکها بازی می کردند و برای همین هم هرچه موشک شلیک کردیم به تانک‌های تی ۷۲ جلوی ستون خورد و کمانه کرد و قشون دشمن بدون کوچکترین ایست و توقفی به سمت خط پدافندی پیش آمد .

دقایق بسیار وحشتناک و دلهره آوری بود ، تانک ها مستقیم به دل خاکریز زده و مقابل دیدگان مات و مبهوت مان داشتند از چند نقطه به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند ، همه رزمندگان با آن امکانات و تجهیزات و نفرات کم هرچه در توان داشتند ، مایه گذاشته و مردانه جنگیده و می جنگیدند ، اما انگار اینبار اوضاع فرق می کرد و پیروزی تجهیزات و تسلیحات بود و کاری هم از دست هیچ کس بر نمی آمد ، سایه شوم وحشت داخل کانال سایه افکنده و همه نگران سقوط خط و افتادن کانال به دست عراقی ها بودند ، با سقوط خط و اسارت و حقارت و شکست ، فاصله ای نداشتیم که ناگهان فریادهای بلند سردار زلفخانی در کانال طنین انداز شد که تانک های عقبی را بزنید ، سردار دلاورانه طول خط را پیموده و ضمن تشویق و ترغیب رزمندگان به ایستادگی و مقاومت ، آر پی جی زنها را توصیه به زدن تانک‌های ردیف دوم و سوم قشون عراقی ها میکرد .

حرکت شجاعانه و بی باکانه سردار زلفخانی زیر آن همه آتش و تیر و ترکش ، جان تازه ای به کالبد خسته و نا امید رزمندگان دمید و از هر سوی خط ، آر پی جی زنها شروع به زدن تانک‌های عقبی دشمن کردند و طولی هم نکشید که با عنایات الهی و ایثار و شجاعت یاران اولین تانک دشمن در ردیف دوم مورد اصابت موشک قرار گرفت و با صدایی مهیب منفجر شده و شروع به سوختن کرد ، تانک‌های کناری و پشتی تانک شکار شده با دیدن صحنه چنان دچار ترس و وحشت شدند که آرایش جنگی را فراموش و هر کدام به طرفی شروع به فرار کردند ، تانک های  پیش قراول تی ۷۲ هم که به خاکریز رسیده و فقط جندمتری با ورود به کانال فاصله داشتند ، با دیدن فرار همقطاران خود ، سریع دست از پیشروی برداشته و بطرز هراسان دور زده و شتابان از مقابل خاکریز دور شدند ، درست در این زمان دومین تانک عراقی هم هدف موشک رزمندگان قرار گرفته و منهدم شد و همین امر هم باعث هراس و درهم آمیختگی بیشتر قشون وحشت زده دشمن شد .

باور کردنش سخته ، اما اینبار هم با عنایات رب کریم و ایثار و فداکاری رزمندگان طمع تلخ شکست را به عراقی ها چشانیده و دوباره صدای فریادهای بلند الله اکبر و صلوات هم‌رزمان فضای منطقه را پرکرد . قشون مجهز و پرتعداد دشمن هم که فقط چند قدمی با پیروزی فاصله داشت ، آنچنان ترسیده و متلاشی شد که همه تانکها فرار کرده و نیروهای پیاده و کماندو در میانه میدان بطرز خنده داری پخش و پراکنده شدند.

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s6.picofile.com/file/8390719584/IMG_20181005_182724_632.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون ، جمعه ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ ، روز سوم ، پاتک دوم

📌 #قسمت_۲۳

بسم الله الرحمن الرحیم

قشون دشمن بعد از فروپاشی و فرار ، دوباره آرایش و ساماندهی یافته و حمله دیگری را به سمت کانال آغاز می کند و خیلی هم طول نمی کشد که به نزدیکی خاکریز رسیده و تانکها با مسلسل و توپ شروع به زدن سنگرها می کنند ، در این زمان چند هلیکوپتر عراقی هم بالای سر خط ظاهر شده و با دقت از آسمان شروع به زدن سنگرهای داخل کانال می کنند ، رگبار مسلسل و گلوله توپ تانکها از سمت مقابل می آمد و اکثریت هم‌ به دیواره و تاج خاکریز خورده و آسیب چندانی به سنگرهای داخل کانال نمی رسانید ، اما مسلسل و توپ و راکت هلیکوپترها درست داخل کانال و بعضاً داخل سنگرها را می زدند و گهگاه خسارات شدید جانی هم برجای می گذاشتند ، هلیکوپترها که خیالشان از بابت نبود پدافند هوایی راحت بود ، تا آنجا که می توانستند  خود را به خط نزدیک می کردند و از فراز آسمان با دقت شروع به زدن سنگرهای فعال داخل کانال می کردند و رزمندگان هم با شلیک موشک و رگبار گلوله مجبور به فرار شأن می کردند .

آتش گسترده و پرحجم ادوات سنگين و سبک عراقی ها مستقيم بروی کانال و مواضع داخل آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و موشک و راکت به اطرافمان اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن همچون نقل و نبات بروی سنگرهايمان می ريخت ، گرد و خاک و دود باروت و آتش و خاکستر سرتاسر خط را فرا گرفته و باعث تشکیل ابری تيره و تاريک بر فراز کانال شده . ناگهان هواپيماهای شکاری و بمب افکن دشمن نیز وارد نبرد شده و از چند جهت مختلف به خط نزدیک و شروع به بمباران و موشک باران کانال کردند ،  نبود پدافند هوایی باعث فعالیت شدید نیروی هوایی دشمن شده و هرچند دقيقه يکبار هواپیماها در گروه های چند تائی برفراز منطقه ظاهر و از ارتفاعی بسيار پائين بمب های خود را روی مواضع دفاعی رزمندگان فرو می ریختند و در عين حال هم با شليک راکت و موشک و رگبار مسلسل داخل کانال ها را می زدند .

اوضاع داخل کانال بحدی آتشی و خراب است که هیچ کس بالای خاکریز و بیرون سنگرها دیده نمی شود و همه در میان گونی های پراز خاک سنگرها قایم شده و خود را از سیل ویرانگر تیر و ترکش ها دور نگه داشته اند ، واقعأ نمی شود و نمی توانم با اين قلم و زبـان ناتوان گوشه ای از آن جهنم آتشين و سوزان را ترسيم و تشريح نمايم و فقط اين را بگويم که در لحظه به لحظه آن دقايق خون و آتش آدمی چندين بار ميميرد و زنده ميشد و در حقيقت سايه مرگ اين پديده وحشتناک عالم خلقت را برای دفعات مکرر با تمامی وجود احساس کرده و عرق سرد رعب و وحشت بر پيشانی آدم می نشست.

دشمن زبون و بزدل با اينکه از کمی نفرات و محدود بودن تجهيزات و مهمات ما بخوبی مطلع بود . جرات نزديک شدن به خاکریز را نداشت و با آن همه تانک و نیروی پیاده و کماندوی دوره دیده  وسط میدان ایستاده و فقط از زمین و هوا آتش بر روی خط پدافندی می ريخت .

دشمن بعد از کوبیدن هم جانبه کانال ، قشون عظیم خود را به حرکت در آورده و تانکها غرش کنان و سریع به سمت خط حمله ور شدند ، تانک‌های تی ۷۲  بازم در جلو ستون حرکت می کردند و بقیه تانکها و نفربرها و نیروهای پیاده و کماندو هم پشت سرشان می آمدند ، با رسیدن قشون دشمن به تیررس ، فرمان آتش صادر و  دوباره نبرد غیرت و فولاد آغاز شد و رزمندگان دلاور از هر سمت و سوی خاکریز شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند .

رگبار مسلسل صدها تانک و تیراندازی مدام هزاران نیروی پیاده ، اجازه هدف گیری دقیق را نمی دادند و فقط مثل فنر از جا کنده شده و‌ سریع موشکی سمت شأن شلیک و بی درنگ ‌جا عوض کرده و در گوشه ای دیگر به کارم ادامه می دادم ، موشک ها در حال اتمام بود و باید برای ادامه نبرد موشک تهیه می کردم ، در فکر موشک بودم که برادر حسن محمدی نیم خیز ‌و نفس زنان با چند گونی موشک رسید و غرغرکنان گونی ها را کنار سنگرم گذاشت ، بقدری غرق نبرد بودم که بی توجه به اطراف ، پشت سرهم تغییر موضع داده و با ذکر مبارک #سبحان_الله موشک ها را یکی پس از دیگری سمت قشون دشمن شليک می کردم ، باز گوش هايم سنگين شده و یکسره سوت می کشند و هيچ صدائی را نمی شنویدم ، در حال شلیک موشک بودم که نمی دانم چطور شد که یکدفعه برادر محمدی از پشت عقبه آر پی جی سر درآورد و آتش عقبه کل هیکل شو گرفت و حسابی سرخ و سیاهش کرد ، شروع کرد به داد و فریاد و آخ و ناله و بعد هم ادای موجی ها را درآورد و توسط امدادگران به عقبه منتقل شد .

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab