درود بر استاد شفیعی کدکنی و ادمین کانالش!
کسانی که کانال این بندۀ خدا را دنبال میکنند میدانند که اهل واکنش نشاندادن به سرتیترخبرها، مسائل روز و ... نیستم. نکات تحلیلی را که دربارۀ جامعه به ذهنم میرسند، در معرض نقد سایرین قرار میدهم.
این بار با اتّفاقی مواجه شدم که خیلی نظرم را جلب کرد و تحت تأثیر قرار گرفتم. ماجرا از این قرار است که:
۱. سعید حدادیان (مدّاحی که خبر تدریسش در دانشگاه تهران خیلی مورد توجه قرار گرفت) در تلویزیون از استاد شفیعی کدکنی خاطرهای تعریف میکند.
۲. کانال استاد که البته توسّط یکی از شاگردان و دوستداران ایشان ایجاد شده و مدیریت میشود، طی اطّلاعیهای اعلام میکند که این خاطره «جعلی» است.
بیشتریها با دو مورد بالا مشغول هستند، به تناسب دیدگاهشان یا با مورد اوّل یا با مورد دوّم. دو مورد بالا قابل تأمّل هستند ولی نه آنقدر که در ابتدا بیان کردم. از این دست مسائل آن قدر اتّفاق میافتد که متأسفانه عادی شده است و اگر کسی بخواهد دربارۀ هریک از آنها فقط دو خط توئیت کند، هیچ فرصتی برای مطالعه، تفکر و نگارش مطالب عمیقتر نخواهد داشت. آنچه مرا تحت تأثیر قرار داد مورد زیر بود.
۳. شاگردان قدیمی استاد شفیعی کدکنی با ادمین کانال ایشان تماس میگیرند و توضیح میدهند که اصل خاطره واقعیت داشته است، امّا شاخوبرگهایی که سعید حدّادیان به آن چسبانده است ساختگی و دروغین هستند. کانال استاد نیز آزادانه، شجاعانه و حقمدارانه همین مسئله را اعلام و به خاطر نسبتدادن واژۀ «جعلی» به خاطرۀ سعید حدّادیان عذرخواهی میکند!
به نظرم، «توسعه» یعنی این، پیشرفت یعنی این، «اخلاق» یعنی این، «شرافت» یعنی این، «انصاف» یعنی این، «دین» یعنی این، «گفتگو» یعنی این، «آزادگی» یعنی این، «شهامت» یعنی این و چنین رفتارهایی است که آدم را امیدوار میکند!
این نوع واکنش و این سطح از اخلاقمداری در یک بستر و فضای طبیعی (نرمال) چیز چندان عجیبی نیست، امّا در فضای دوقطبی، هیجانی و رادیکال جامعۀ ما که همگان از صاحبان قلم، تریبون و رسانه فقط موافقت و مخالفت صفر و یکی طلب میکنند، کار بسیار سختی است!
اگر قرار باشد این وریها هم از روشهای آنوریها استفاده کنند (که متأسفانه خیلی وقتها میکنند) چه فرقی میکند که قدرت دست آنوریها باشد یا اینوریها؟!
متأسفانه، بیشتر صاحبان قلم و رسانه که به خاطر مواضع انتقادی خود نه تنها از رانتهای حکومت بلکه از خدمات عمومی و حتّی حقوق شهروندی نیز محروم شدهاند، به خاطر جلب و حفظ مخاطب، از آن طرف بام میافتند و فقط و فقط برایشان مهم است که بهانهای پیدا کنند و با هر روش ممکن، به صاحبان قدرت (که البته هزاران هزار نقد به آنها وارد است) طعنهای بزنند تا مخاطب هیجانزده خوشش بیاید و جلب شود.
فقط به عنوان یک نمونه جا دارد به تپق سردار باقری در سخنرانیاش در جمکران اشاره کنم که ضمن قرائت آیهای از قرآن، به جای «وارثین» میگوید «کافرین». بعد اشخاص و رسانههایی که انتظار میرود در این شرایط بغرنج، گرهخورده و دوقطبیِ ایرانسوز تحلیلهای عمیقی ارائه دهند که شاید یک قدم ما را به حلّ مسئله نزدیکتر کند، از چنین چیزهایی سوژه میسازند که مخاطب کیف کُند!
تپق است دیگر! هر کسی ممکن است تپق بزند. اگر سردار باقری بر اساس این واژۀ اشتباه به ترجمه و تفسیر آیه میپرداخت موضوع جدّی بود، امّا فارغ از خوب یا بد بودنش، انسان است و جایزالتپق!
هر یک از ما ممکن است روزانه چندین بار چنین تپقهایی بزنیم و چنین اشتباههایی داشته باشیم امّا خودمان متوجه نشویم و مخاطبان هم چون منظورمان را متوجه میشود اصلا به رویمان نیاورند.
اگر هر کس دیگری از هر جناح دیگری چنین تپقی بزند شما همینقدر سر و صدا به راه میاندازید؟!
این مورد را به عنوان کسی که خودش مطالب انتقادی زیادی منتشر کرده و چوبش را هم خورده است، صرفاً به عنوان یک نمونه عرض کردم؛ منظورم چیز دیگری است.
ای صاحبان قلم، تریبون و رسانهای که بهحق علم انتقاد از قدرت برافراشتهاید و جمعی از معترضان دور شما جمع شدهاند! به عنوان برادر کوچکتان به شما پیشنهاد میکنم مراقب باشید مثل برخی کسان دیگر، شما هم دنبالهرو مقلّدان خود و گرفتار امواج سیلآسای هیجانات تودهوار نشوید!
اجازه ندهید بیانصافی، عقلستیزی و اخلاقگریزی طرف مقابل، شما را هم از دایرۀ انصاف، اخلاق و خردمندی دور کند.
از استاد شفیعی کدکنی و ادمین کانالش یاد بگیریم! به جای اینکه در رقابتهای دنیوی به دنبال ارتقاء موقعیت خودمان باشیم، برای نهادینهشدن اخلاق، انصاف، عدالت، انسانیت و گفتگو تلاش کنیم، حتّی اگر این رویکرد در مواقعی دستمان را ببندد یا به زیانمان باشد، حتّی اگر تودۀ هیجانزده نپسندد و اعضای صفحه و کانالمان ریزش کند!
کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
کسانی که کانال این بندۀ خدا را دنبال میکنند میدانند که اهل واکنش نشاندادن به سرتیترخبرها، مسائل روز و ... نیستم. نکات تحلیلی را که دربارۀ جامعه به ذهنم میرسند، در معرض نقد سایرین قرار میدهم.
این بار با اتّفاقی مواجه شدم که خیلی نظرم را جلب کرد و تحت تأثیر قرار گرفتم. ماجرا از این قرار است که:
۱. سعید حدادیان (مدّاحی که خبر تدریسش در دانشگاه تهران خیلی مورد توجه قرار گرفت) در تلویزیون از استاد شفیعی کدکنی خاطرهای تعریف میکند.
۲. کانال استاد که البته توسّط یکی از شاگردان و دوستداران ایشان ایجاد شده و مدیریت میشود، طی اطّلاعیهای اعلام میکند که این خاطره «جعلی» است.
بیشتریها با دو مورد بالا مشغول هستند، به تناسب دیدگاهشان یا با مورد اوّل یا با مورد دوّم. دو مورد بالا قابل تأمّل هستند ولی نه آنقدر که در ابتدا بیان کردم. از این دست مسائل آن قدر اتّفاق میافتد که متأسفانه عادی شده است و اگر کسی بخواهد دربارۀ هریک از آنها فقط دو خط توئیت کند، هیچ فرصتی برای مطالعه، تفکر و نگارش مطالب عمیقتر نخواهد داشت. آنچه مرا تحت تأثیر قرار داد مورد زیر بود.
۳. شاگردان قدیمی استاد شفیعی کدکنی با ادمین کانال ایشان تماس میگیرند و توضیح میدهند که اصل خاطره واقعیت داشته است، امّا شاخوبرگهایی که سعید حدّادیان به آن چسبانده است ساختگی و دروغین هستند. کانال استاد نیز آزادانه، شجاعانه و حقمدارانه همین مسئله را اعلام و به خاطر نسبتدادن واژۀ «جعلی» به خاطرۀ سعید حدّادیان عذرخواهی میکند!
به نظرم، «توسعه» یعنی این، پیشرفت یعنی این، «اخلاق» یعنی این، «شرافت» یعنی این، «انصاف» یعنی این، «دین» یعنی این، «گفتگو» یعنی این، «آزادگی» یعنی این، «شهامت» یعنی این و چنین رفتارهایی است که آدم را امیدوار میکند!
این نوع واکنش و این سطح از اخلاقمداری در یک بستر و فضای طبیعی (نرمال) چیز چندان عجیبی نیست، امّا در فضای دوقطبی، هیجانی و رادیکال جامعۀ ما که همگان از صاحبان قلم، تریبون و رسانه فقط موافقت و مخالفت صفر و یکی طلب میکنند، کار بسیار سختی است!
اگر قرار باشد این وریها هم از روشهای آنوریها استفاده کنند (که متأسفانه خیلی وقتها میکنند) چه فرقی میکند که قدرت دست آنوریها باشد یا اینوریها؟!
متأسفانه، بیشتر صاحبان قلم و رسانه که به خاطر مواضع انتقادی خود نه تنها از رانتهای حکومت بلکه از خدمات عمومی و حتّی حقوق شهروندی نیز محروم شدهاند، به خاطر جلب و حفظ مخاطب، از آن طرف بام میافتند و فقط و فقط برایشان مهم است که بهانهای پیدا کنند و با هر روش ممکن، به صاحبان قدرت (که البته هزاران هزار نقد به آنها وارد است) طعنهای بزنند تا مخاطب هیجانزده خوشش بیاید و جلب شود.
فقط به عنوان یک نمونه جا دارد به تپق سردار باقری در سخنرانیاش در جمکران اشاره کنم که ضمن قرائت آیهای از قرآن، به جای «وارثین» میگوید «کافرین». بعد اشخاص و رسانههایی که انتظار میرود در این شرایط بغرنج، گرهخورده و دوقطبیِ ایرانسوز تحلیلهای عمیقی ارائه دهند که شاید یک قدم ما را به حلّ مسئله نزدیکتر کند، از چنین چیزهایی سوژه میسازند که مخاطب کیف کُند!
تپق است دیگر! هر کسی ممکن است تپق بزند. اگر سردار باقری بر اساس این واژۀ اشتباه به ترجمه و تفسیر آیه میپرداخت موضوع جدّی بود، امّا فارغ از خوب یا بد بودنش، انسان است و جایزالتپق!
هر یک از ما ممکن است روزانه چندین بار چنین تپقهایی بزنیم و چنین اشتباههایی داشته باشیم امّا خودمان متوجه نشویم و مخاطبان هم چون منظورمان را متوجه میشود اصلا به رویمان نیاورند.
اگر هر کس دیگری از هر جناح دیگری چنین تپقی بزند شما همینقدر سر و صدا به راه میاندازید؟!
این مورد را به عنوان کسی که خودش مطالب انتقادی زیادی منتشر کرده و چوبش را هم خورده است، صرفاً به عنوان یک نمونه عرض کردم؛ منظورم چیز دیگری است.
ای صاحبان قلم، تریبون و رسانهای که بهحق علم انتقاد از قدرت برافراشتهاید و جمعی از معترضان دور شما جمع شدهاند! به عنوان برادر کوچکتان به شما پیشنهاد میکنم مراقب باشید مثل برخی کسان دیگر، شما هم دنبالهرو مقلّدان خود و گرفتار امواج سیلآسای هیجانات تودهوار نشوید!
اجازه ندهید بیانصافی، عقلستیزی و اخلاقگریزی طرف مقابل، شما را هم از دایرۀ انصاف، اخلاق و خردمندی دور کند.
از استاد شفیعی کدکنی و ادمین کانالش یاد بگیریم! به جای اینکه در رقابتهای دنیوی به دنبال ارتقاء موقعیت خودمان باشیم، برای نهادینهشدن اخلاق، انصاف، عدالت، انسانیت و گفتگو تلاش کنیم، حتّی اگر این رویکرد در مواقعی دستمان را ببندد یا به زیانمان باشد، حتّی اگر تودۀ هیجانزده نپسندد و اعضای صفحه و کانالمان ریزش کند!
کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
توییتر دانشگاه تهرانی ها
صفحه محمدرضا #شفیعی_کدکنی شاعر و استاد ادبیات دانشگاه تهران، خاطره حاج سعید حدادیان درباره شرکت در کلاس درس شفیعی کدکنی را جعلی دانست.
-Raavi-
✅️@uttweet
-Raavi-
✅️@uttweet
👍12
❗️نهادهای فرهنگی نیازمند فرهنگسازی!
👈 دربارۀ علل ناکارآمدی نهادهای فرهنگی در دانشگاهها و جامعه
📰 عصر ایران (۹ مهر ۱۴۰۲)
✍️ دکتر وحید احسانی و دکتر محمّدسجّاد صیدی
به عنوان کنشگر و دغدغهمند فرهنگی و بر اساس تجربۀ خود از فعالیت در مراکز و نهاهای فرهنگی، در این یادداشت برخی نکات مهمّی را که در این رابطه به ذهنمان میرسد مطرح کردهایم.
ناکارآمدی نهادهای فرهنگی
در کشور ما نهادهای رسمی فراوان و متنوّعی ذیل عنوان کلّی فرهنگ ایجاد شدهاند و به آنها بودجه تعلّق میگیرد امّا اثرگذاری قابل بیانی ندارند.
اوّلین گام برای حلّ مسئله، پذیرش مسئله است؛ تا زمانی که به ناکارآمدی نهادهای فرهنگی اعتراف نکنیم، حل این مسئله امکانپذیر نیست.
متأسفانه، عموم برنامههای نهادهای فرهنگی ما از سه حال خارج نیست:
۱. برنامههایی با مشارکت فعال و آزادانۀ همفکرانِ متولّیان نهادهای فرهنگی (مانند تبیین اهمّیت حجاب با حضور داوطلبانه و فعّال خانمهای چادری)
۲. برنامههای بیمخاطب (مانند بسیاری از برنامههای صدا و سیما)
۳. برنامههایی که سایر مخاطبان از طریق تحمیلهای مستقیم یا غیرمستقیم (امتیاز فرهنگی، نمرۀ انضباط و ...) مجبور میشوند شرکت کنند و تأثیر مثبتی ندارد (تأثیر منفی دارد).
برنامههایی که بتواند مخاطب متفاوت (دیگری) را جذب و روی آن تأثیر بگذارند هم وجود دارد امّا در حدّ استثناء و مصداق «النّادرُ کالمعدوم».
از منظری دیگر، گویی تنها کارکرد نهادهای فرهنگی این است که با برپایی برنامههایی از سه نوع بالا، وانمود کنیم که اوضاع خوب و رو به بهبود است. ادّعا و نمایشی که با فرارسیدن مناسبتهایی مانند چهارشنبهسوری، شدّت کذببودنش عیان میشود!
علل و راهکارهای اصلی
ناکارآمدی نهادهای فرهنگی نیز مانند هر مسئلۀ اجتماعی دیگر، تحت تأثیر عوامل گوناگون است امّا از این میان، یک عامل را میتوان به عنوان عامل اصلی و ریشهای معرّفی کرد: «نبود ارتباط».
انواع اثرگذاری روی سایر انسانها را میتوان به دو دستۀ کلّی تقسیم کرد: «تأثیرگذاری انضباطی» و «تأثیرگذاری فرهنگی» که هر دو به جای خود ضروریاند امّا ماهیّت و استلزامات کاملاً متفاوتی دارند.
تأثیرگذاری انضباطی بر قانون، زور و تحمیل مبتنی است. رانندهای که از چراغقرمز عبور میکند باید جریمه شود و تخلّفات خطرناکتر باید توقیف خودرو و گواهینامه را به دنبال داشته باشد.
در مقابل، تأثیرگذاری فرهنگی مبنتی بر «ارتباط» است؛ به اندازهای که با یک شخص ارتباط داشته باشیم، ممکن است بتوانیم روی او تأثیر هم بگذریم. میزان ارتباط ما با هر شخص، سقف امکان تأثیرگذاری ما بر او را تعیین میکند.
ارتباط مورد نیاز برای اثرگذاری فرهنگی، «ارتباطِ داوطلبانه، آزاد و دوستانه» است. در بزرگسالان، ارتباطی که بر اجبار ناشی از بهرهمندی از برخی مزایا یا جلوگیری از دچارنشدن به برخی محدودیتها باشد، برای اثرگذاری فرهنگی هیچ کارکرد مثبتی ندارد. این نوع ارتباط ممکن است در ظاهر به «ادای همراهی و اثرپذیری فرهنگی» بینجامد امّا در باطن، کینه و لجاجت بهدنبال خواهد داشت.
نکتۀ بسیار مهم و تعیینکننده این است که ارتباطی که صرفاً با هدف و نیّت اثرگذاری شکل گرفته باشد، ولو داوطلبانه، آزادانه و بهظاهر دوستانه باشد نیز برای کار و اثرگذاری فرهنگی کارکردی ندارد. با چنین ارتباطی، ممکن است مخاطب (در اینجا سوژه!) تا زمانیکه متوجه نیت ما نشده است از ما تأثیراتی بپذیرد امّا به محض اینکه نگاه سوگیرانه و نیّت ما را متوجه شد (که قطعا متوجه خواهد شد) نسبت به باورها و ارزشهای ما دچار لجاجت و جبههگیری میشود.
فطرت انسان بسیار حسّاس و دقیق است و تفاوت «ارتباط دوستانه» را با «ارتباط به ظاهر دوستانه» خیلی خوب تشخیص و به آن واکنش نشان میدهد.
علّت اصلی ناکارآمدی نهادهای فرهنگی این است که با مخاطبان خود «ارتباط» ندارند، امّا چرا چنین است؟
«ارتباطِ دوستانۀ واقعی» فقط در چارچوب نگرشی امکانپذیر است که در آن ...
ادامۀ یادداشت:
نهادهای فرهنگی نیازمند فرهنگسازی!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👈 دربارۀ علل ناکارآمدی نهادهای فرهنگی در دانشگاهها و جامعه
📰 عصر ایران (۹ مهر ۱۴۰۲)
✍️ دکتر وحید احسانی و دکتر محمّدسجّاد صیدی
به عنوان کنشگر و دغدغهمند فرهنگی و بر اساس تجربۀ خود از فعالیت در مراکز و نهاهای فرهنگی، در این یادداشت برخی نکات مهمّی را که در این رابطه به ذهنمان میرسد مطرح کردهایم.
ناکارآمدی نهادهای فرهنگی
در کشور ما نهادهای رسمی فراوان و متنوّعی ذیل عنوان کلّی فرهنگ ایجاد شدهاند و به آنها بودجه تعلّق میگیرد امّا اثرگذاری قابل بیانی ندارند.
اوّلین گام برای حلّ مسئله، پذیرش مسئله است؛ تا زمانی که به ناکارآمدی نهادهای فرهنگی اعتراف نکنیم، حل این مسئله امکانپذیر نیست.
متأسفانه، عموم برنامههای نهادهای فرهنگی ما از سه حال خارج نیست:
۱. برنامههایی با مشارکت فعال و آزادانۀ همفکرانِ متولّیان نهادهای فرهنگی (مانند تبیین اهمّیت حجاب با حضور داوطلبانه و فعّال خانمهای چادری)
۲. برنامههای بیمخاطب (مانند بسیاری از برنامههای صدا و سیما)
۳. برنامههایی که سایر مخاطبان از طریق تحمیلهای مستقیم یا غیرمستقیم (امتیاز فرهنگی، نمرۀ انضباط و ...) مجبور میشوند شرکت کنند و تأثیر مثبتی ندارد (تأثیر منفی دارد).
برنامههایی که بتواند مخاطب متفاوت (دیگری) را جذب و روی آن تأثیر بگذارند هم وجود دارد امّا در حدّ استثناء و مصداق «النّادرُ کالمعدوم».
از منظری دیگر، گویی تنها کارکرد نهادهای فرهنگی این است که با برپایی برنامههایی از سه نوع بالا، وانمود کنیم که اوضاع خوب و رو به بهبود است. ادّعا و نمایشی که با فرارسیدن مناسبتهایی مانند چهارشنبهسوری، شدّت کذببودنش عیان میشود!
علل و راهکارهای اصلی
ناکارآمدی نهادهای فرهنگی نیز مانند هر مسئلۀ اجتماعی دیگر، تحت تأثیر عوامل گوناگون است امّا از این میان، یک عامل را میتوان به عنوان عامل اصلی و ریشهای معرّفی کرد: «نبود ارتباط».
انواع اثرگذاری روی سایر انسانها را میتوان به دو دستۀ کلّی تقسیم کرد: «تأثیرگذاری انضباطی» و «تأثیرگذاری فرهنگی» که هر دو به جای خود ضروریاند امّا ماهیّت و استلزامات کاملاً متفاوتی دارند.
تأثیرگذاری انضباطی بر قانون، زور و تحمیل مبتنی است. رانندهای که از چراغقرمز عبور میکند باید جریمه شود و تخلّفات خطرناکتر باید توقیف خودرو و گواهینامه را به دنبال داشته باشد.
در مقابل، تأثیرگذاری فرهنگی مبنتی بر «ارتباط» است؛ به اندازهای که با یک شخص ارتباط داشته باشیم، ممکن است بتوانیم روی او تأثیر هم بگذریم. میزان ارتباط ما با هر شخص، سقف امکان تأثیرگذاری ما بر او را تعیین میکند.
ارتباط مورد نیاز برای اثرگذاری فرهنگی، «ارتباطِ داوطلبانه، آزاد و دوستانه» است. در بزرگسالان، ارتباطی که بر اجبار ناشی از بهرهمندی از برخی مزایا یا جلوگیری از دچارنشدن به برخی محدودیتها باشد، برای اثرگذاری فرهنگی هیچ کارکرد مثبتی ندارد. این نوع ارتباط ممکن است در ظاهر به «ادای همراهی و اثرپذیری فرهنگی» بینجامد امّا در باطن، کینه و لجاجت بهدنبال خواهد داشت.
نکتۀ بسیار مهم و تعیینکننده این است که ارتباطی که صرفاً با هدف و نیّت اثرگذاری شکل گرفته باشد، ولو داوطلبانه، آزادانه و بهظاهر دوستانه باشد نیز برای کار و اثرگذاری فرهنگی کارکردی ندارد. با چنین ارتباطی، ممکن است مخاطب (در اینجا سوژه!) تا زمانیکه متوجه نیت ما نشده است از ما تأثیراتی بپذیرد امّا به محض اینکه نگاه سوگیرانه و نیّت ما را متوجه شد (که قطعا متوجه خواهد شد) نسبت به باورها و ارزشهای ما دچار لجاجت و جبههگیری میشود.
فطرت انسان بسیار حسّاس و دقیق است و تفاوت «ارتباط دوستانه» را با «ارتباط به ظاهر دوستانه» خیلی خوب تشخیص و به آن واکنش نشان میدهد.
علّت اصلی ناکارآمدی نهادهای فرهنگی این است که با مخاطبان خود «ارتباط» ندارند، امّا چرا چنین است؟
«ارتباطِ دوستانۀ واقعی» فقط در چارچوب نگرشی امکانپذیر است که در آن ...
ادامۀ یادداشت:
نهادهای فرهنگی نیازمند فرهنگسازی!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍3
Audio
🔻 فایل صوتی سخنرانی مجازی (نشست اول)
🔹 بررسی کتاب: از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
جمعه ۷مهرماه ۱۴۰۲
برگزار شده توسّط آکادمی فلسفی مارزوک
از طریق پیوند زیر میتوانید تصاویر مرتبط با سخنرانی را مشاهده کنید👇
تصاویر
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ آکادمی فلسفی مارزوک
@marzockacademy
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
🔹 بررسی کتاب: از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
جمعه ۷مهرماه ۱۴۰۲
برگزار شده توسّط آکادمی فلسفی مارزوک
از طریق پیوند زیر میتوانید تصاویر مرتبط با سخنرانی را مشاهده کنید👇
تصاویر
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ آکادمی فلسفی مارزوک
@marzockacademy
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
ثواب گریه بر اباعبدالله!
سخنران شب شام غریبان امام حسین (ع) نکتۀ نغز، تأمّلبرانگیز و آموزندهای گفت که حیفم آمد با سایرین درمیان نگذارم: 👇
این که برخی معصومین (ع) برای «گریهکردن، گریاندن یا حتی حالت گریه به خود گرفتن» در عزای اباعبدالله (ع) اجر و ثواب بسیار (بعضا وجوب بهشت) بیان کردهاند، مربوط به دوران بنیامیه است که اولاً، چون حکومت وقت قاتل حسین (ع) بود، حتی «حالت گریه به خود گرفتن» بهمثابه یادآوری ظلم و جنایت حکومت بود، جنبه آگاهیبخشی داشت و نوعی مبارزه سیاسی هم محسوب میشد و ثانیاً، برای عزادار و گریهکننده خطر دستگیری یا حتّی مرگ داشت (بنیامیه بیشاز ۸۰ سال پس از واقعۀ عاشورا بر سر کار بودند).
همچنین است برای هر دوره دیگری که عزاداری (ولو تظاهر به آن) معنای مخالفت با ظلم، رانت، تبعیض و سوءاستفاده از دین بدهد، منافع و موقعیت ظالمان و اربابان رانت را تهدید کند و ازاینرو، برای شخص عزادار خطراتی بهدنبال داشته باشد.
این روایت در مورد آن نوع عزاداری که به خاطر تفسیر خاصش از واقعه عاشورا (مثلاً چیزی که مقدّر بوده و باید اتّفاق میافتاده!)، حاوی هیچ اثر و حتّی پیام سیاسی-اجتماعی نیست مصداق ندارد!
چه برسد به آن نوع عزاداری که اوّلاً، مطلوب ظالمان و رانتخواران است و خودشان به آن رونق میدهند و ثانیاً، به برگزارکنندگان و شرکتکنندگان کمک میکند که برای بالارفتن از پلّههای رانت و کسب پست و مقام شانس بیشتری داشته باشند!
توضیح اضافه شده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۲:
سخنران مورد نظر دکتر عبدالصالح جعفری (فرزند شهید سیّد محمدسعید جعفری) بود که متأسفانه، دیروز خبر رسید که بر اثر ایست قلبی دار فانی را ترک کرده است؛ روحش شاد، یادش گرامی.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
سخنران شب شام غریبان امام حسین (ع) نکتۀ نغز، تأمّلبرانگیز و آموزندهای گفت که حیفم آمد با سایرین درمیان نگذارم: 👇
این که برخی معصومین (ع) برای «گریهکردن، گریاندن یا حتی حالت گریه به خود گرفتن» در عزای اباعبدالله (ع) اجر و ثواب بسیار (بعضا وجوب بهشت) بیان کردهاند، مربوط به دوران بنیامیه است که اولاً، چون حکومت وقت قاتل حسین (ع) بود، حتی «حالت گریه به خود گرفتن» بهمثابه یادآوری ظلم و جنایت حکومت بود، جنبه آگاهیبخشی داشت و نوعی مبارزه سیاسی هم محسوب میشد و ثانیاً، برای عزادار و گریهکننده خطر دستگیری یا حتّی مرگ داشت (بنیامیه بیشاز ۸۰ سال پس از واقعۀ عاشورا بر سر کار بودند).
همچنین است برای هر دوره دیگری که عزاداری (ولو تظاهر به آن) معنای مخالفت با ظلم، رانت، تبعیض و سوءاستفاده از دین بدهد، منافع و موقعیت ظالمان و اربابان رانت را تهدید کند و ازاینرو، برای شخص عزادار خطراتی بهدنبال داشته باشد.
این روایت در مورد آن نوع عزاداری که به خاطر تفسیر خاصش از واقعه عاشورا (مثلاً چیزی که مقدّر بوده و باید اتّفاق میافتاده!)، حاوی هیچ اثر و حتّی پیام سیاسی-اجتماعی نیست مصداق ندارد!
چه برسد به آن نوع عزاداری که اوّلاً، مطلوب ظالمان و رانتخواران است و خودشان به آن رونق میدهند و ثانیاً، به برگزارکنندگان و شرکتکنندگان کمک میکند که برای بالارفتن از پلّههای رانت و کسب پست و مقام شانس بیشتری داشته باشند!
توضیح اضافه شده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۲:
سخنران مورد نظر دکتر عبدالصالح جعفری (فرزند شهید سیّد محمدسعید جعفری) بود که متأسفانه، دیروز خبر رسید که بر اثر ایست قلبی دار فانی را ترک کرده است؛ روحش شاد، یادش گرامی.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
👍11🥱1
Forwarded from احمد میدری
⭕️مولفههای گفتمانِ بدیل برای گفتمان حکمرانی موجود
عصر چهارشنبه هفتهای که گذشت، در موسسه دارالاکرام، جلسهای با حضور آقایان دکتر احمد میدری و دکتر نعمتاله فاضلی برقرار بود. عنوان و موضوع جلسه "مساله آموزش و پرورش ایران" بود. آقای دکتر فاضلی معتقد بودند که مساله اصلی نظام آموزشی کشور، نگاه ایدئولوژیک و امنیتی حاکمیت به آموزش میباشد که در جای خود باید مفصل به نظرات ایشان و نکاتی مهمی که در خود دارد، پرداخت.
اما نکته مهم جلسه، رویکرد دکتر میدری به مسالهشناسی نظام آموزشی ایران بود که البته قابل تعمیم به کل مسالهشناسی توسعه در ایران و کشورهای مشابه در منطقه بود.
دکتر میدری معتقد بودند که در شرایط کنونی، گفتمانی از سوی حاکمیت مقبولیت دارد و سعی میشود که این گفتمان به هر طریق ممکن، ترویج داده شود که ایدئولوژیک بودن و امنیتی کردن مسائل نیز از وجوه این گفتمان میتواند باشد.
نقد همه مردم و کنشگران به این گفتمان بسیار است و بالطبع گفتمانی که باید جایگزین شود، عناصر دیگری خواهد داشت ولی مهم است که گفتمان بدیل در میان همه ویژگیهای متفاوتش، از چند مولفه اساسی برخوردار باشد.
این مولفههای اساسی، همان عناصری است که طی بیش از یک قرن گذشته، بسیاری از مصلحان اجتماعی به آنها بیاعتنا بودهاند و همین بیاعتنایی باعث تخریب یک شبه نهادهای موجود شده و نهادهای جایگزین نیز نتوانستهاند مسائل را حل کنند و همان خطاهای قبلی را تکرار و تکرار کردهاند و این بوده که گفتمانهای حاکم به ظاهر عوض شدهاند ولی کشور همچنان در حال درجا زدن بوده و توسعه به معنای دقیق کلمه رخ نداده است.
اما این مولفهها که فقدانشان در گفتمان بدیل باعث رنج بیشمار شده، چه هستند؟! آنچه نگارنده این سطور از نظرات دکتر میدری فهم کرد، در موارد زیر آورده شده است:
۱. امکان توافق و اجماعسازی
گفتمان بدیل نباید همه انگارههای گفتمان موجود را نادیده بگیرد. بالاخره گفتمان موجود هم خاستگاهی تاریخی و فرهنگی دارد و مقاومت برای حفظ این گفتمان بسیار زیاد میباشد. بنابراین در سطح مساله شناسی به جای اینکه در همان ابتدا به مسائلی بپردازیم که مقاومت شدید حاکمیت را برانگیزد، باید به مسائلی بپردازیم که امکان توافق و اجماع بر سر آنها وجود داشته باشد.
۲. عدم تشدید شکافهای اجتماعی
گفتمان بدیل، نباید باعث تشدید شکافهای اجتماعی، سیاسی، طبقاتی و ... موجود شود. کشور در شرایط فعلی از وجود بینهایت شکافهای جنسیتی، اعتقادی، نسلی، نژادی و ... رنج میبرد، پس بیش از این نباید به این شکافها دامن زد. گفتمان بدیل نه تنها نباید به شکافهای موجود دامن بزند، بلکه در دل خود باید راهی برای اجماع و توافق هم، همان گونه که در نکته پیش اشاره شد، داشته باشد.
۳. توان تبدیل گفتمان بدیل به عمل و کنش
گفتمان بدیل نباید همه آنچه را که خوب به حساب میآورد در خود داشته باشد بلکه بایستی امکان عملیاتی شدن به صورت صلحآمیز نیز داشته باشد. در واقع خوب است که ما وضع موجود و وضع مطلوبِ غایی را به خوبی بشناسیم. اما گفتمان بدیل نبایستی لزوما منطبق با گفتمان موجود یا گفتمان غایی باشد بلکه باید چیزی بین این دو باشد که هم امکان توافق را پدید آورد و هم به شکافهای اجتماعی موجود شدت نبخشد.
۴. تدریجی بودن گذار گفتمانی
از آنجا که گفتمان بدیل لزوما منطبق با گفتمان غایی نیست و باید شکاف بین گفتمان موجود و غایی را پر کند، پس باید به صورت مرحلهای و تدریجی به آن نگاه کرد. یعنی ممکن است تا رسیدن به گفتمان غایی، ما ۵۰ مرتبه گفتمانی داشته باشیم. در واقع کنشگر باید با در نظر گرفتن پویاییهای اجتماعی، در هر شرایط با در نظر گرفتن موارد بیان شده، گفتمان بدیلی را پیشنهاد کند و بستر را آماده کند برای گذار به گفتمان بدیل بعدی. یعنی برای گذار از گفتمان موجود به گفتمان غایی(اگر فرض کنیم چنین گفتمانی قابل تصور است! چراکه خود گفتمان غایی نیز مدام در حال تکامل است)، ما به چندین و چند گفتمان بدیل به صورت مرحله به مرحله محتاجیم.
۵. در نظر گرفتن چسبندگی ترتیبات نهادی موجود
گفتمان بدیل بایستی چسبندگی ترتیبات نهادی فعلی را از خاطر نبرد. ترتیبات نهادی فعلی یک شبه پدید نیامدهاند، که یک شبه از بین بروند. اینها همچون ژنوم انسانی که نسل به نسل منتقل میشود، همراه مردم و جامعه و نظام حکمرانی منتقل خواهند شد و اگر سودای تغییر یک شبه داشته باشیم، صرفا به ظاهر، ساختار رسمی را تغییر خواهیم داد ولی در عمل، همان ساختار نهادی قبلی پیاده خواهد شد.
۶. اجتناب از تغییرات انقلابی
آقای دکتر میدری به شدت به کنشگران درباره تغییرات انقلابی و یک شبه هشدار میدادند و اینکه هر نوع بیگبنگ در نظام حکمرانی میتواند باعث اتلاف منابع شود و نتیجه نیز ممکن است همان تکرار دوباره ناکارآمدیهای موجود باشد.
https://t.iss.one/dashtinevesht
https://t.iss.one/meidari
عصر چهارشنبه هفتهای که گذشت، در موسسه دارالاکرام، جلسهای با حضور آقایان دکتر احمد میدری و دکتر نعمتاله فاضلی برقرار بود. عنوان و موضوع جلسه "مساله آموزش و پرورش ایران" بود. آقای دکتر فاضلی معتقد بودند که مساله اصلی نظام آموزشی کشور، نگاه ایدئولوژیک و امنیتی حاکمیت به آموزش میباشد که در جای خود باید مفصل به نظرات ایشان و نکاتی مهمی که در خود دارد، پرداخت.
اما نکته مهم جلسه، رویکرد دکتر میدری به مسالهشناسی نظام آموزشی ایران بود که البته قابل تعمیم به کل مسالهشناسی توسعه در ایران و کشورهای مشابه در منطقه بود.
دکتر میدری معتقد بودند که در شرایط کنونی، گفتمانی از سوی حاکمیت مقبولیت دارد و سعی میشود که این گفتمان به هر طریق ممکن، ترویج داده شود که ایدئولوژیک بودن و امنیتی کردن مسائل نیز از وجوه این گفتمان میتواند باشد.
نقد همه مردم و کنشگران به این گفتمان بسیار است و بالطبع گفتمانی که باید جایگزین شود، عناصر دیگری خواهد داشت ولی مهم است که گفتمان بدیل در میان همه ویژگیهای متفاوتش، از چند مولفه اساسی برخوردار باشد.
این مولفههای اساسی، همان عناصری است که طی بیش از یک قرن گذشته، بسیاری از مصلحان اجتماعی به آنها بیاعتنا بودهاند و همین بیاعتنایی باعث تخریب یک شبه نهادهای موجود شده و نهادهای جایگزین نیز نتوانستهاند مسائل را حل کنند و همان خطاهای قبلی را تکرار و تکرار کردهاند و این بوده که گفتمانهای حاکم به ظاهر عوض شدهاند ولی کشور همچنان در حال درجا زدن بوده و توسعه به معنای دقیق کلمه رخ نداده است.
اما این مولفهها که فقدانشان در گفتمان بدیل باعث رنج بیشمار شده، چه هستند؟! آنچه نگارنده این سطور از نظرات دکتر میدری فهم کرد، در موارد زیر آورده شده است:
۱. امکان توافق و اجماعسازی
گفتمان بدیل نباید همه انگارههای گفتمان موجود را نادیده بگیرد. بالاخره گفتمان موجود هم خاستگاهی تاریخی و فرهنگی دارد و مقاومت برای حفظ این گفتمان بسیار زیاد میباشد. بنابراین در سطح مساله شناسی به جای اینکه در همان ابتدا به مسائلی بپردازیم که مقاومت شدید حاکمیت را برانگیزد، باید به مسائلی بپردازیم که امکان توافق و اجماع بر سر آنها وجود داشته باشد.
۲. عدم تشدید شکافهای اجتماعی
گفتمان بدیل، نباید باعث تشدید شکافهای اجتماعی، سیاسی، طبقاتی و ... موجود شود. کشور در شرایط فعلی از وجود بینهایت شکافهای جنسیتی، اعتقادی، نسلی، نژادی و ... رنج میبرد، پس بیش از این نباید به این شکافها دامن زد. گفتمان بدیل نه تنها نباید به شکافهای موجود دامن بزند، بلکه در دل خود باید راهی برای اجماع و توافق هم، همان گونه که در نکته پیش اشاره شد، داشته باشد.
۳. توان تبدیل گفتمان بدیل به عمل و کنش
گفتمان بدیل نباید همه آنچه را که خوب به حساب میآورد در خود داشته باشد بلکه بایستی امکان عملیاتی شدن به صورت صلحآمیز نیز داشته باشد. در واقع خوب است که ما وضع موجود و وضع مطلوبِ غایی را به خوبی بشناسیم. اما گفتمان بدیل نبایستی لزوما منطبق با گفتمان موجود یا گفتمان غایی باشد بلکه باید چیزی بین این دو باشد که هم امکان توافق را پدید آورد و هم به شکافهای اجتماعی موجود شدت نبخشد.
۴. تدریجی بودن گذار گفتمانی
از آنجا که گفتمان بدیل لزوما منطبق با گفتمان غایی نیست و باید شکاف بین گفتمان موجود و غایی را پر کند، پس باید به صورت مرحلهای و تدریجی به آن نگاه کرد. یعنی ممکن است تا رسیدن به گفتمان غایی، ما ۵۰ مرتبه گفتمانی داشته باشیم. در واقع کنشگر باید با در نظر گرفتن پویاییهای اجتماعی، در هر شرایط با در نظر گرفتن موارد بیان شده، گفتمان بدیلی را پیشنهاد کند و بستر را آماده کند برای گذار به گفتمان بدیل بعدی. یعنی برای گذار از گفتمان موجود به گفتمان غایی(اگر فرض کنیم چنین گفتمانی قابل تصور است! چراکه خود گفتمان غایی نیز مدام در حال تکامل است)، ما به چندین و چند گفتمان بدیل به صورت مرحله به مرحله محتاجیم.
۵. در نظر گرفتن چسبندگی ترتیبات نهادی موجود
گفتمان بدیل بایستی چسبندگی ترتیبات نهادی فعلی را از خاطر نبرد. ترتیبات نهادی فعلی یک شبه پدید نیامدهاند، که یک شبه از بین بروند. اینها همچون ژنوم انسانی که نسل به نسل منتقل میشود، همراه مردم و جامعه و نظام حکمرانی منتقل خواهند شد و اگر سودای تغییر یک شبه داشته باشیم، صرفا به ظاهر، ساختار رسمی را تغییر خواهیم داد ولی در عمل، همان ساختار نهادی قبلی پیاده خواهد شد.
۶. اجتناب از تغییرات انقلابی
آقای دکتر میدری به شدت به کنشگران درباره تغییرات انقلابی و یک شبه هشدار میدادند و اینکه هر نوع بیگبنگ در نظام حکمرانی میتواند باعث اتلاف منابع شود و نتیجه نیز ممکن است همان تکرار دوباره ناکارآمدیهای موجود باشد.
https://t.iss.one/dashtinevesht
https://t.iss.one/meidari
Telegram
الهیات کنش (رهایی از فقر و نابرابری)
تاملاتی پیرامون کنشگری برای رهایی از فقر و نابرابری
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️ دکتر محسن احمدوندی (با اندکی تغییر)
من اینها را هم به سخن محمدرضا اصلانی اضافه میکنم که اگر شما کتاب بخوانید، دارید اعتراض میکنید. اگر ورزش کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر موسیقی خوب بشنوید، دارید اعتراض میکنید. اگر به دیگران مهر بورزید، دارید اعتراض میکنید. اگر از دیگران دستگیری کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر دروغ نگویید، دارید اعتراض میکنید. اگر ریا نورزید، دارید اعتراض میکنید. اگر حق دیگران را نخورید، دارید اعتراض میکنید. اگر برای زندگیتان برنامه داشته باشید، دارید اعتراض میکنید. اگر بهموقع سرکارتان حاضر شوید، دارید اعتراض میکنید. اگر کارتان را درست انجام دهید، دارید اعتراض میکنید. اگر با اربابرجوعتان به احترام برخورد کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر با رئیستان از موضع برابر سخن بگویید و بلهقربانگو نباشید، دارید اعتراض میکنید. خلاصه هر کار خوبی که انجام دهید، اعتراض به رویههای فاسد، غلط و مضرّی است که با آنها همراهی نمیکنید و پسشان میزنید.
منبع: کانال شعر، فرهنگ و ادبیات
کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
من اینها را هم به سخن محمدرضا اصلانی اضافه میکنم که اگر شما کتاب بخوانید، دارید اعتراض میکنید. اگر ورزش کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر موسیقی خوب بشنوید، دارید اعتراض میکنید. اگر به دیگران مهر بورزید، دارید اعتراض میکنید. اگر از دیگران دستگیری کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر دروغ نگویید، دارید اعتراض میکنید. اگر ریا نورزید، دارید اعتراض میکنید. اگر حق دیگران را نخورید، دارید اعتراض میکنید. اگر برای زندگیتان برنامه داشته باشید، دارید اعتراض میکنید. اگر بهموقع سرکارتان حاضر شوید، دارید اعتراض میکنید. اگر کارتان را درست انجام دهید، دارید اعتراض میکنید. اگر با اربابرجوعتان به احترام برخورد کنید، دارید اعتراض میکنید. اگر با رئیستان از موضع برابر سخن بگویید و بلهقربانگو نباشید، دارید اعتراض میکنید. خلاصه هر کار خوبی که انجام دهید، اعتراض به رویههای فاسد، غلط و مضرّی است که با آنها همراهی نمیکنید و پسشان میزنید.
منبع: کانال شعر، فرهنگ و ادبیات
کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍2
Forwarded from یک وکیل (علی مجتهدزاده)
💢بازداشت خبرنگار شرق و بنبست روايتهاي رسمي
🔹بيهوش شدن يك دانشآموز در مترو عليالاصول نبايد اتفاق مهمي با ابعاد سياسي باشد. اين اتفاقي است كه ميتواند در هر جاي دنيا رخ دهد و افكار عمومي با پيگيري روايت رسانهها در جريان جزيياتش قرار بگيرند و دولت هم آنقدر نگران پيامدهاي عمومياش نباشد. اما چرا در ايران اين اتفاق مهم ميشود و دامنه سياسي پيدا ميكند؟ دليلش ساده است؛ تضعيف اعتماد عمومي. روايت رسمي ميگويد حال آن دختر دانشآموز بد شده و به همين دليل به كما رفته. روايت غيررسمي اما بر اين تاكيد دارد كه اين دانشآموز به دليل برخورد نيروهاي حجاببان داخل مترو و هل داده شدن توسط آنها زمين خورده و سپس به كما رفته. حتي اگر بپذيريم كه روايت رسمي در اين خصوص سراسر درست و بينقص بوده، اما به نظر ميرسد بايد به بخش زيادي از افكار عمومي براي احساس بياعتمادي به اين روايت و عدم پذيرش آن حق داد. شايد برخي بگويند جنگ رسانهاي و ابزارهاي تبليغاتي مخالفان است كه با القاي روايتهاي غيررسمي اين بياعتمادي را دامن زده. اما قبل از همه اينها، رفتار و واكنش رسمي در قبال مجموعه اين دست حوادث است كه باعث تشديد بياعتمادي شده است. يك قدم در همين داستان به كما رفتن دختر دانشآموز در مترو پيش برويم و به جايي برسيم كه خانم مريم لطفي، خبرنگار روزنامه شرق براي تهيه گزارش به بيمارستان فجر نيروي هوايي ميرود اما بازداشت ميشود. چرا؟ معلوم نيست. با اين اقدام آيا جايي براي اعتماد عمومي به روايت رسمي درباره به كما رفتن آن دختر دانشآموز باقي ميماند؟ مراجع رسمي قبل از آنكه به دنبال ربط دادن بياعتمادي عمومي به عمليات رواني دشمنان و مخالفان باشند بايد به اين بينديشند كه چرا جامعه نبايد در چنين موقعيتي از خود بپرسد «اگر مشكلي در كار نبوده دليل بازداشت يك خبرنگار و ممانعت از تهيه گزارش در اين رابطه چيست؟» بر همگان واضح است كه عمليات رواني دشمنان و مخالفان سياسي يك واقعيت غيرقابل انكار ميباشد اما تخم اين عملياتها همين دست رفتارهاي ناصحيح داخلي در قبال افكار عمومي است. به عبارتي اين رفتارهاست كه افكار عمومي را آماده پذيرش روايتهاي غيررسمي ميكند.
🔹از نظر قانوني كجاي كار خبرنگار روزنامه شرق ايراد داشته؟ خانم لطفي در چارچوب قانون مطبوعات نسبت به بديهيترين وظيفه يك خبرنگار اقدام كرده كه كاملا منطبق بر فصول دوم، سوم و چهارم اين قانون يعني رسالت مطبوعات، حقوق مطبوعات، حدود مطبوعات ميباشد. مثلا بند الف ماده 2 اين قانون، روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح معلومات و دانش مردم در يك يا چند زمينه را رسالت مطبوعات ميداند. در اين مورد مشخص جامعه با دو روايت متناقض مواجه بود كه خبرنگار در راستاي همين بند قانوني اقدام كرد. حتي اقدام خبرنگار روزنامه شرق بر اساس بند 11 ماده 6 قانون مطبوعات ميتواند مصداق جلوگيري از يكي از مصاديق اخلال در نظم عمومي، يعني «پخش شايعات و مطالب خلاف واقع» هم باشد. با اين همه او بدون هيچ توضيح و دليل روشني بازداشت شده و امكان تهيه گزارش از وي سلب ميشود. آن هم در حالي كه ماده 4 قانون مطبوعات به صراحت اعلام كرده كه «هيچ مقام دولتي و غيردولتي حق ندارد براي چاپ مطلب يا مقالهاي درصدد اعمال فشار بر مطبوعات برآيد يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند.» بازداشت خبرنگار حين تهيه گزارش در چارچوب قانون، دقيقا مصداق همين ماده است اما آيا كسي مورد بازخواست قرار گرفته يا خواهد گرفت؟
🔹نكته مهم اين است كه مدل مورد اشاره به يك مدل تكراري و نه استثنا در زمينه اطلاعرساني خصوصا در مسائل مورد توجه افكار عمومي تبديل شده. مثلا يك سال است كه از مرگ پرحاشيه مهسا اميني گذشته اما هنوز جزييات پرونده وي كه تا اين حد حتي در سطح بينالمللي چالشآفرين شد، روشن نشده. چطور مراجع رسمي توقع دارند اين وضع براي افكار عمومي سوالبرانگيز نشود؟ يا درباره مواردي چون پليسنماها، مسموميت سريالي دانشآموزان و نمونههاي متعدد ديگر هم به همين شكل. شايعه جايي درست ميشود كه ما خود از شفافيت پرهيز داشته باشيم. برخوردهاي امنيتي- قضايي شايد مانند همين مورد به كما رفتن يك دانشآموز بتواند اندكي هراس براي پرسشگري ايجاد كند اما اقناعكننده نخواهد بود و همين عدم اقناعكنندگي آن هم باعث ميشود تا آن هراس نيز موقت و ناپايدار باشد. دوران كنترل افكار عمومي با تكذيبيه و جوابيه سالهاست به سر آمده و اين چيزي است كه نظام حكمراني ما بايد متوجه آن باشد.
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/206939/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%D9%82-%D9%88-%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%A8%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%B1%D8%B3%D9%85%D9%8A
🔹بيهوش شدن يك دانشآموز در مترو عليالاصول نبايد اتفاق مهمي با ابعاد سياسي باشد. اين اتفاقي است كه ميتواند در هر جاي دنيا رخ دهد و افكار عمومي با پيگيري روايت رسانهها در جريان جزيياتش قرار بگيرند و دولت هم آنقدر نگران پيامدهاي عمومياش نباشد. اما چرا در ايران اين اتفاق مهم ميشود و دامنه سياسي پيدا ميكند؟ دليلش ساده است؛ تضعيف اعتماد عمومي. روايت رسمي ميگويد حال آن دختر دانشآموز بد شده و به همين دليل به كما رفته. روايت غيررسمي اما بر اين تاكيد دارد كه اين دانشآموز به دليل برخورد نيروهاي حجاببان داخل مترو و هل داده شدن توسط آنها زمين خورده و سپس به كما رفته. حتي اگر بپذيريم كه روايت رسمي در اين خصوص سراسر درست و بينقص بوده، اما به نظر ميرسد بايد به بخش زيادي از افكار عمومي براي احساس بياعتمادي به اين روايت و عدم پذيرش آن حق داد. شايد برخي بگويند جنگ رسانهاي و ابزارهاي تبليغاتي مخالفان است كه با القاي روايتهاي غيررسمي اين بياعتمادي را دامن زده. اما قبل از همه اينها، رفتار و واكنش رسمي در قبال مجموعه اين دست حوادث است كه باعث تشديد بياعتمادي شده است. يك قدم در همين داستان به كما رفتن دختر دانشآموز در مترو پيش برويم و به جايي برسيم كه خانم مريم لطفي، خبرنگار روزنامه شرق براي تهيه گزارش به بيمارستان فجر نيروي هوايي ميرود اما بازداشت ميشود. چرا؟ معلوم نيست. با اين اقدام آيا جايي براي اعتماد عمومي به روايت رسمي درباره به كما رفتن آن دختر دانشآموز باقي ميماند؟ مراجع رسمي قبل از آنكه به دنبال ربط دادن بياعتمادي عمومي به عمليات رواني دشمنان و مخالفان باشند بايد به اين بينديشند كه چرا جامعه نبايد در چنين موقعيتي از خود بپرسد «اگر مشكلي در كار نبوده دليل بازداشت يك خبرنگار و ممانعت از تهيه گزارش در اين رابطه چيست؟» بر همگان واضح است كه عمليات رواني دشمنان و مخالفان سياسي يك واقعيت غيرقابل انكار ميباشد اما تخم اين عملياتها همين دست رفتارهاي ناصحيح داخلي در قبال افكار عمومي است. به عبارتي اين رفتارهاست كه افكار عمومي را آماده پذيرش روايتهاي غيررسمي ميكند.
🔹از نظر قانوني كجاي كار خبرنگار روزنامه شرق ايراد داشته؟ خانم لطفي در چارچوب قانون مطبوعات نسبت به بديهيترين وظيفه يك خبرنگار اقدام كرده كه كاملا منطبق بر فصول دوم، سوم و چهارم اين قانون يعني رسالت مطبوعات، حقوق مطبوعات، حدود مطبوعات ميباشد. مثلا بند الف ماده 2 اين قانون، روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح معلومات و دانش مردم در يك يا چند زمينه را رسالت مطبوعات ميداند. در اين مورد مشخص جامعه با دو روايت متناقض مواجه بود كه خبرنگار در راستاي همين بند قانوني اقدام كرد. حتي اقدام خبرنگار روزنامه شرق بر اساس بند 11 ماده 6 قانون مطبوعات ميتواند مصداق جلوگيري از يكي از مصاديق اخلال در نظم عمومي، يعني «پخش شايعات و مطالب خلاف واقع» هم باشد. با اين همه او بدون هيچ توضيح و دليل روشني بازداشت شده و امكان تهيه گزارش از وي سلب ميشود. آن هم در حالي كه ماده 4 قانون مطبوعات به صراحت اعلام كرده كه «هيچ مقام دولتي و غيردولتي حق ندارد براي چاپ مطلب يا مقالهاي درصدد اعمال فشار بر مطبوعات برآيد يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند.» بازداشت خبرنگار حين تهيه گزارش در چارچوب قانون، دقيقا مصداق همين ماده است اما آيا كسي مورد بازخواست قرار گرفته يا خواهد گرفت؟
🔹نكته مهم اين است كه مدل مورد اشاره به يك مدل تكراري و نه استثنا در زمينه اطلاعرساني خصوصا در مسائل مورد توجه افكار عمومي تبديل شده. مثلا يك سال است كه از مرگ پرحاشيه مهسا اميني گذشته اما هنوز جزييات پرونده وي كه تا اين حد حتي در سطح بينالمللي چالشآفرين شد، روشن نشده. چطور مراجع رسمي توقع دارند اين وضع براي افكار عمومي سوالبرانگيز نشود؟ يا درباره مواردي چون پليسنماها، مسموميت سريالي دانشآموزان و نمونههاي متعدد ديگر هم به همين شكل. شايعه جايي درست ميشود كه ما خود از شفافيت پرهيز داشته باشيم. برخوردهاي امنيتي- قضايي شايد مانند همين مورد به كما رفتن يك دانشآموز بتواند اندكي هراس براي پرسشگري ايجاد كند اما اقناعكننده نخواهد بود و همين عدم اقناعكنندگي آن هم باعث ميشود تا آن هراس نيز موقت و ناپايدار باشد. دوران كنترل افكار عمومي با تكذيبيه و جوابيه سالهاست به سر آمده و اين چيزي است كه نظام حكمراني ما بايد متوجه آن باشد.
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/206939/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%D9%82-%D9%88-%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%A8%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%B1%D8%B3%D9%85%D9%8A
روزنامه اعتماد
بازداشت خبرنگار شرق و بنبست روايتهاي رسمي
علي مجتهدزاده
👍8👎1
ما و مسئلۀ فلسطین.pdf
384.3 KB
❇️ ما و مسئلۀ فلسطین
✍️ دکتر محمّدمهدی اردبیلی
فایل پیوست (به قلم دکتر محمّدمهدی اردبیلی) یکی از بهترین تحلیلهایی است که دربارۀ مسئلۀ فلسطین خواندم؛ ممکن است با تمام جزئیات آن موافق نباشیم، امّا حاوی نکات تأمّلبرانگیز و آموزنده ایست.
منبع: درنگهای فلسفی (کانال شخصیِ محمّدمهدی اردبیلی)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
✍️ دکتر محمّدمهدی اردبیلی
فایل پیوست (به قلم دکتر محمّدمهدی اردبیلی) یکی از بهترین تحلیلهایی است که دربارۀ مسئلۀ فلسطین خواندم؛ ممکن است با تمام جزئیات آن موافق نباشیم، امّا حاوی نکات تأمّلبرانگیز و آموزنده ایست.
منبع: درنگهای فلسفی (کانال شخصیِ محمّدمهدی اردبیلی)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
مستبدستیزی استبدادزا! (۳)
استبداد؛ خلاء جامعه
مدل ذهنی بیشتر ما حول محور «غول استبداد» شکل گرفته است. وقتی دربارۀ جامعه صحبت میکنیم، تمرکز و تأکیدمان روی غولی است که جامعه را فقیر و بدبخت کرده است و از هر گونه تلاش اصلاحی و توسعهگرایانه جلوگیری میکند. در قالب این چارچوب فکری، تا آن غول هست نمیتوان هیچ کاری کرد.
به نظرم، اصولاً «استبداد» از جنس عدم و خلاء است؛ خلاء جامعه، ضعیف و ذرّهوار (اتمیزه) بودن جامعه.
سالها پیش در کلاس فیزیک مدرس نکتۀ زیر را گفت که به توضیح مطلب بالا خیلی کمک میکند.
فرض کنید در فضای بیکران عالم، فقط مقدار زیادی آب وجود داشته باشد با حبابهایی در میان آن. نیروی جاذبۀ آب باعث میشد که به مرور آب یکجا جمع شود و حبابها نیز به سمت هم هول داده و یکی میشوند. او ادامه داد که اگر نیروی جاذبه را به خلاء (حباب) نسبت دهیم، باز دقیقاً شاهد همین رفتار هستیم. یعنی اگر این طور نباشد که ذرّات موجود (اجرام، مولکولها) همدیگر را جذب کنند بلکه نیروی جاذبه مربوط به عدمها (جایی که هیچ جرم یا ذرّه و مولکولی نیست) بود، باز هم میان اجرام همین قواعد حاکم میبود و همین رفتار مشاهده میشد.
حرف اصلی یادداشت حاضر این است که ما بر اساس مدل ذهنیِ معیوب خود، به جای اینکه «جامعه» (خودمان) را منشأ اثر اصلی بدانیم، نیروها را به «خلاء خودمان» و «خلاء جامعه» (استبداد) نسبت میدهیم.
بر اساس نگرش رایج، وقتی غول استبداد در جایی ظاهر و مسلّط شود، کارهای خاصّی انجام میدهد و جامعه دچار معضلات ویژهای میگردد، امّا در نگرش مقابل، این معضلات نتیجۀ ضعیف و ذرّهوار بودن جامعه هستند.
در نگرش اوّل، ما در پس ذهن خود، خودمان را «سیاهی لشکر» میدانیم و نقش اوّل را به غول استبداد میدهیم امّا در نگرش دوّم، نقش اوّل خود ما هستیم و علّت معضلات هم این است که ما هنوز نتوانستهایم نقشمان را به درستی ایفا کنیم.
برای مشخص شدن منظور، بهتر است بیان کنم که منظورم چه چیزهایی نیست.
اوّلاً، نمیخواهم مانند روانشناسی زرد که میگوید «کافی است لبخند بزنید تا خوشبخت شوید»، بگویم «کافیست به استبداد به عنوان خلاء جامعه نگاه کنید تا در همان دم از شرّ آن خلاص شوید و اوضاع گل و بلبل شود».
ثانیاً، منظورم این نیست که به نظام سیاسی و مسئولان هیچ نقدی وارد نیست و هر اشکالی هست به ما بر میگردد.
ثالثاً، مدافع ارادهگرایی رؤیاپردازانه نیستم، بههرحال، واقعیات و موانعی وجود دارد که محدودۀ عاملیت ما را محدود میکنند؛ مسئله این است که همین موانع و محدودیتها را هم خود ما باید با اراده و کُنش خردمندانۀ خود به مرور کنار بزنیم و برطرف کنیم.
نگرش اوّل (که نقش اصلی را به استبداد میدهد) ما را به «نقزدن، غُرولُند کردن، تماشاچی شدن و بیعملی» سوق میدهد و جامعه را همچنان ضعیف نگه میدارد امّا نگرش دوّم، مسئولیت اجتماعی را به شدّت تقویت میکند، ما را به تکاپویِ نظری و عملی وا میدارد و در مسیر توانمندسازی جامعه به حرکت در میآورد.
نگرش دوّم «جنین»ِ جامعۀ مدنیِ توانمند است.
«جن» و «جنین» یعنی ناپیدا؛ چیزی که هست امّا الان آشکار نیست و در آینده میتواند «ظاهر» شود و نمود و بروز پیدا کند.
جامعهای که نگرش دوّم در آن پررنگ شود، آبستنِ دموکراسی و توسعه است.
پیشنیاز درمان بیماری استبداد در عالم بیرون، اصلاح نگرش استبدادزدۀ ما در درون است.
جامعۀ مدنی قوی (که میتواند حاکمان را بهصورت مدنی کنترل کند) فقط میتواند از طریق برقراری ارتباط نظاممند میان سلّولهایی ایجاد شود که برای «اراده و عاملیّت» خود ارزش بالایی قائل باشند.
ما به مثابه سلولهای جامعه مدنی هستیم و انواع نهادها، گروهها و تشکلّهای مردمی و مدنی که تشکیل میدهیم به مثابه اعضای آن؛ اوّل باید خودمان را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم که هنوز آن نقشی را که باید و انتظار میرود ایفا نکردهایم تا بعد در این مسیر به حرکت در آییم و چشمانداز جامعۀ مدنی قوی را در امتداد مسیر حرکت خود ببینیم.
هر چه که به جای نسبتدادن مسائل و مشکلات به «غول استبداد»، آنها را به ضعیفبودن خودمان (جامعه) نسبت دهیم، بیشتر در مسیر اصلاح و درمان قرار و سرعت میگیریم.
تا وقتی «استبداد» را محور نظام اندیشگری و مدل ذهنیمان قرار دادهایم و لذا رشد نمیکنیم و توانمند و سازمانیافته نمیشویم، حتّی اگر به حال خود رها شویم، باز هم دچار استبداد دیگری خواهیم شد.
همچنین ببینید: 👇
✔️ ٰمستبدستیزی استبدادزا! (۱)
✔️ مستبدستیزی استبدادزا (۲)
✔️ جامعۀ مدنی: نقطۀ شروع یا خطّ پایان؟!
✔️ «هستۀ اوّلیۀ جامعۀ مدنی» و «نقش ما»
✔️ جامعۀ تودهوار! پروانه شو! پروانه شو!
✔️ چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
استبداد؛ خلاء جامعه
مدل ذهنی بیشتر ما حول محور «غول استبداد» شکل گرفته است. وقتی دربارۀ جامعه صحبت میکنیم، تمرکز و تأکیدمان روی غولی است که جامعه را فقیر و بدبخت کرده است و از هر گونه تلاش اصلاحی و توسعهگرایانه جلوگیری میکند. در قالب این چارچوب فکری، تا آن غول هست نمیتوان هیچ کاری کرد.
به نظرم، اصولاً «استبداد» از جنس عدم و خلاء است؛ خلاء جامعه، ضعیف و ذرّهوار (اتمیزه) بودن جامعه.
سالها پیش در کلاس فیزیک مدرس نکتۀ زیر را گفت که به توضیح مطلب بالا خیلی کمک میکند.
فرض کنید در فضای بیکران عالم، فقط مقدار زیادی آب وجود داشته باشد با حبابهایی در میان آن. نیروی جاذبۀ آب باعث میشد که به مرور آب یکجا جمع شود و حبابها نیز به سمت هم هول داده و یکی میشوند. او ادامه داد که اگر نیروی جاذبه را به خلاء (حباب) نسبت دهیم، باز دقیقاً شاهد همین رفتار هستیم. یعنی اگر این طور نباشد که ذرّات موجود (اجرام، مولکولها) همدیگر را جذب کنند بلکه نیروی جاذبه مربوط به عدمها (جایی که هیچ جرم یا ذرّه و مولکولی نیست) بود، باز هم میان اجرام همین قواعد حاکم میبود و همین رفتار مشاهده میشد.
حرف اصلی یادداشت حاضر این است که ما بر اساس مدل ذهنیِ معیوب خود، به جای اینکه «جامعه» (خودمان) را منشأ اثر اصلی بدانیم، نیروها را به «خلاء خودمان» و «خلاء جامعه» (استبداد) نسبت میدهیم.
بر اساس نگرش رایج، وقتی غول استبداد در جایی ظاهر و مسلّط شود، کارهای خاصّی انجام میدهد و جامعه دچار معضلات ویژهای میگردد، امّا در نگرش مقابل، این معضلات نتیجۀ ضعیف و ذرّهوار بودن جامعه هستند.
در نگرش اوّل، ما در پس ذهن خود، خودمان را «سیاهی لشکر» میدانیم و نقش اوّل را به غول استبداد میدهیم امّا در نگرش دوّم، نقش اوّل خود ما هستیم و علّت معضلات هم این است که ما هنوز نتوانستهایم نقشمان را به درستی ایفا کنیم.
برای مشخص شدن منظور، بهتر است بیان کنم که منظورم چه چیزهایی نیست.
اوّلاً، نمیخواهم مانند روانشناسی زرد که میگوید «کافی است لبخند بزنید تا خوشبخت شوید»، بگویم «کافیست به استبداد به عنوان خلاء جامعه نگاه کنید تا در همان دم از شرّ آن خلاص شوید و اوضاع گل و بلبل شود».
ثانیاً، منظورم این نیست که به نظام سیاسی و مسئولان هیچ نقدی وارد نیست و هر اشکالی هست به ما بر میگردد.
ثالثاً، مدافع ارادهگرایی رؤیاپردازانه نیستم، بههرحال، واقعیات و موانعی وجود دارد که محدودۀ عاملیت ما را محدود میکنند؛ مسئله این است که همین موانع و محدودیتها را هم خود ما باید با اراده و کُنش خردمندانۀ خود به مرور کنار بزنیم و برطرف کنیم.
نگرش اوّل (که نقش اصلی را به استبداد میدهد) ما را به «نقزدن، غُرولُند کردن، تماشاچی شدن و بیعملی» سوق میدهد و جامعه را همچنان ضعیف نگه میدارد امّا نگرش دوّم، مسئولیت اجتماعی را به شدّت تقویت میکند، ما را به تکاپویِ نظری و عملی وا میدارد و در مسیر توانمندسازی جامعه به حرکت در میآورد.
نگرش دوّم «جنین»ِ جامعۀ مدنیِ توانمند است.
«جن» و «جنین» یعنی ناپیدا؛ چیزی که هست امّا الان آشکار نیست و در آینده میتواند «ظاهر» شود و نمود و بروز پیدا کند.
جامعهای که نگرش دوّم در آن پررنگ شود، آبستنِ دموکراسی و توسعه است.
پیشنیاز درمان بیماری استبداد در عالم بیرون، اصلاح نگرش استبدادزدۀ ما در درون است.
جامعۀ مدنی قوی (که میتواند حاکمان را بهصورت مدنی کنترل کند) فقط میتواند از طریق برقراری ارتباط نظاممند میان سلّولهایی ایجاد شود که برای «اراده و عاملیّت» خود ارزش بالایی قائل باشند.
ما به مثابه سلولهای جامعه مدنی هستیم و انواع نهادها، گروهها و تشکلّهای مردمی و مدنی که تشکیل میدهیم به مثابه اعضای آن؛ اوّل باید خودمان را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم که هنوز آن نقشی را که باید و انتظار میرود ایفا نکردهایم تا بعد در این مسیر به حرکت در آییم و چشمانداز جامعۀ مدنی قوی را در امتداد مسیر حرکت خود ببینیم.
هر چه که به جای نسبتدادن مسائل و مشکلات به «غول استبداد»، آنها را به ضعیفبودن خودمان (جامعه) نسبت دهیم، بیشتر در مسیر اصلاح و درمان قرار و سرعت میگیریم.
تا وقتی «استبداد» را محور نظام اندیشگری و مدل ذهنیمان قرار دادهایم و لذا رشد نمیکنیم و توانمند و سازمانیافته نمیشویم، حتّی اگر به حال خود رها شویم، باز هم دچار استبداد دیگری خواهیم شد.
همچنین ببینید: 👇
✔️ ٰمستبدستیزی استبدادزا! (۱)
✔️ مستبدستیزی استبدادزا (۲)
✔️ جامعۀ مدنی: نقطۀ شروع یا خطّ پایان؟!
✔️ «هستۀ اوّلیۀ جامعۀ مدنی» و «نقش ما»
✔️ جامعۀ تودهوار! پروانه شو! پروانه شو!
✔️ چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
مستبدستیزیِ استبدادزا (۱)!
یکی از مشکلات ما در طول تاریخ «استبداد» بوده است امّا به نظرم، در مواجهه با آن، مرتکب دو خطای بنیادین شدهایم؛ اوّلاً، استبداد را که یک بیماری همهجانبه است و تمام ساحتهای جامعه از جمله فرهنگ را در بر میگیرد، به «خودخواهی و زورگوییِ…
یکی از مشکلات ما در طول تاریخ «استبداد» بوده است امّا به نظرم، در مواجهه با آن، مرتکب دو خطای بنیادین شدهایم؛ اوّلاً، استبداد را که یک بیماری همهجانبه است و تمام ساحتهای جامعه از جمله فرهنگ را در بر میگیرد، به «خودخواهی و زورگوییِ…
👍7
اسرائیل مذهبگراست، مذهبگرایی شر مطلق است، اسرائیل شر مطلق است.
امام موسی صدر:
"اسرائیل نماد کامل انحصارطلبی، تفرقهافکنی نژادپرستانه و تعصبهای دینی است. خداوند میخواهد تفاوت شریعتها و فرقهها راهی برای تولید انگیزه و واداشتن انسانها به تولید و سازندگی شود. این تعریف تنوع فرقههاست؛ اما اینکه دین به تعصب و کینهتوزی رضایت داده باشد، نادرست است. وجود فرقهها و مذاهب گوناگون در لبنان خیر مطلق است ولی نظام مذهبگرا برای لبنان شر مطلق است. رسالت ما در لبنان با رسالت اسرائیل در تضاد است. رسالت اسرائیل نژادپرستی، مذهبگرایی و رد همزیستی است و رسالت ما برای همگان همزیستی، گشودگی و بشردوستی مؤمنانه است. وجود ما نقیض وجود آنهاست."
منبع: کانال موسسه امام موسی صدر
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
امام موسی صدر:
"اسرائیل نماد کامل انحصارطلبی، تفرقهافکنی نژادپرستانه و تعصبهای دینی است. خداوند میخواهد تفاوت شریعتها و فرقهها راهی برای تولید انگیزه و واداشتن انسانها به تولید و سازندگی شود. این تعریف تنوع فرقههاست؛ اما اینکه دین به تعصب و کینهتوزی رضایت داده باشد، نادرست است. وجود فرقهها و مذاهب گوناگون در لبنان خیر مطلق است ولی نظام مذهبگرا برای لبنان شر مطلق است. رسالت ما در لبنان با رسالت اسرائیل در تضاد است. رسالت اسرائیل نژادپرستی، مذهبگرایی و رد همزیستی است و رسالت ما برای همگان همزیستی، گشودگی و بشردوستی مؤمنانه است. وجود ما نقیض وجود آنهاست."
منبع: کانال موسسه امام موسی صدر
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍5👎2
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 بررسی کتاب :از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
"نشست دوم "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
🕒 زمان: پنجشنبه ۴ آبان ماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۲به وقت ایران
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ وحید احسانی
@notesofvahidehsani
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
https://www.instagram.com/marzockacademy
🔹 بررسی کتاب :از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
"نشست دوم "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
🕒 زمان: پنجشنبه ۴ آبان ماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۲به وقت ایران
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ وحید احسانی
@notesofvahidehsani
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
https://www.instagram.com/marzockacademy
👍3
Forwarded from راهبرد
🖋 یادداشت راهبرد: فیلمهایی که نشان داد اینکاره نیست...
▪️درباره محکومیت الهه محمدی
👈 محمدجواد روح
✍ آنچه دیروز در قالب فیلم و گزارش و فضاسازی تکمیلی برای اثبات مجرم نشان دادن دو روزنامهنگار زندانی منتشر شد، دستکم برای من تازگی نداشت. پیش از این، در جلساتی سردبیران و مدیران روزنامهها را دعوت کرده بودند و پاورپوینتهای خود را ارائه کرده بودند تا نشان دهند الهه و نیلوفر بیخود و بیجهت، تبدیل به «سوژه امنیتی» نشدهاند. گفته بودند که آنها به این کشور و آن کشور رفتهاند و دورههایی را دیدهاند و مطالبی را تولید کردهاند که در چارچوب سناریوهای آمریکا برای «جنگ نرم» علیه ایران بوده است. بگذریم که در همان جلسه هم کسی با این توجیهات قانع نشد؛ حتی در این حد که تذکری جدی و رسمی به الهه محمدی بابت قطع آنچه «ارتباطات او» میخواندند، داده شده باشد. مسئلهای که باعث شد تا در آخر جلسه از مقام مسئول آن را بپرسم و تنها جوابی که شنیدم، این بود: «خانم حامدی دوستش بوده؛ حتما به او خبر داده».
✍ فرض کنیم آنچه شما درباره ارتباطات این دو روزنامهنگار و فعالیت خواسته یا ناخواسته آنها در «پروژه نفوذ» میخوانید، کاملاً درست بوده باشد و مستندات محکمی هم در این زمینه در دست دارید؛ پرسش اصلی این است که چرا پیش از این، با آنها برخورد نکردهاید؟ چرا برای روزنامههایی که مدعی هستید همکاری آنان در آن، «پوشش برای عملیات نفوذ» بوده، تذکر یا توصیهای نفرستادید و از مدیران آنها نخواستید با حساسیت بیشتری مطالب و سوژههای آنان را بررسی کنند؟
✍ فراتر از این، چرا خانم غنچه قوامی که در فیلم ساختهشده توسط خبرگزاری میزان، ارتباط و تماسهای الهه محمدی به او مصداق ارتباطات خارجی و همکاری در زمینه اغتشاشآفرینی و... معرفی شده؛ در سال۱۳۹۳ چنانکه وکیل سابق او اعلام کرده، از چنین اتهاماتی تبرئه شده بود؟ (عین متن خبر منتشرشده در خبرگزاری ایلنا به نقل از محمود علیزادهطباطبایی، وکیل سابق غنچه قوامی: «اتهامات جدیدی از جمله جاسوسی و اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت کشور اخیراً در پرونده قوامی مطرح شده بود که با پیگیریهای ما قرار منع تعقیب برای این اتهامات صادر شد»/ خبرگزاری ایلنا، اول آذرماه 1393/ کد خبر: ۲۲۶۱۸۸). حال، چطور چند تماس تلفنی با کسی که خودش از اتهام جاسوسی تبرئه شده، چنین پررنگ میشود و بر سر آن تبلیغاتی میکنند گویی خبرنگار «هممیهن» مستقیماً با رؤسای سیا و موساد تماس گرفته و گزارش فعالیتهای میدانی خود در ایران را به او میدهد؟
✍ بنابراین، روشن است که یا مستندات جدی برخلاف آنچه ادعا میشد درباره ارتباطات خارجی و فعالیت الهه محمدی در قالب «شبکه نفوذ» وجود نداشته است که تا قبل از ماجرای مهسا امینی با او برخورد نکردهاند و یا اینکه اگر فرضاً مستندات جدی هم وجود داشته (که مجموعه موارد ارائهشده تاکنون چنین چیزی را نشان نمیدهد)، باید اذعان کرد که نهادهای ذیربط از کمترین تحلیل و برآورد و زمانشناسی در برخورد با این دو متهم برخوردار نبودهاند و برخورد با آنان را در اوج اعتراضات سال گذشته و زمانی انجام دادهاند که حتی با مستندترین اتهامات هم، نمیتوانستند افکارعمومی و بهویژه جامعه مطبوعات را قانع کنند که بازداشت و محاکمه این دو روزنامهنگار، دلیلی جز فعالیت حرفهای آنان در پوشش ماجرای مرگ مهسا امینی داشته است.
✍ اما در کنار همه این موارد، فیلم ساختهشده توسط خبرگزاری قوهقضائیه، خود مستند و نشانهای آشکار در رد ادعاها و اتهامات علیه الهه محمدی است. در این فیلم، ادعا شده که این روزنامهنگار دورههای خاص روزنامهنگاری، امنیت سایبری و... را دیده است تا بتواند ارتباطات خود را با طرف خارجی، کاملاً «امن» نگاه دارد. اما جالب است که بخش عمده مستندات این فیلم، نقلقولهایی از چتها و پیامهای صوتی الهه محمدی با دوستانش و یا فایلهای مصاحبه او با خانواده و بستگان مهسا امینی است که بهسادگی و با ضبط گوشی موبایل او، در اختیار نهادهای ذیربط قرار گرفته است.
✍ همین مسئله و همین فیلم خبرگزاری قوهقضائیه نشان میدهد اتفاقاً الهه محمدی، نهفقط یک چهره پیچیده و دارای توان خارقالعاده برای پیشبرد پروژههای تعریفشده نیست؛ بلکه اتفاقاً، یک خبرنگار ساده و البته، پرشور و هیجان است که حتی فایلها و پیامهای درون گوشی خود را هم نمیتواند از دسترس دیگران دور نگاه دارد.
✍ از این نظر، نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و پیشبرندگان پروژه نفوذ را باید تمسخر کرد که چنین افراد نابلدی را به کار گرفتهاند؛ عواملی که پس از طی اینهمه دورههای حضوری و آنلاین و گذراندن انواع آموزشها، بهاینسادگی در دام میافتند و یک «پروژه نرم براندازی» را بر باد میدهند!
🔅 متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/y63708
@javadrooh
▪️درباره محکومیت الهه محمدی
👈 محمدجواد روح
✍ آنچه دیروز در قالب فیلم و گزارش و فضاسازی تکمیلی برای اثبات مجرم نشان دادن دو روزنامهنگار زندانی منتشر شد، دستکم برای من تازگی نداشت. پیش از این، در جلساتی سردبیران و مدیران روزنامهها را دعوت کرده بودند و پاورپوینتهای خود را ارائه کرده بودند تا نشان دهند الهه و نیلوفر بیخود و بیجهت، تبدیل به «سوژه امنیتی» نشدهاند. گفته بودند که آنها به این کشور و آن کشور رفتهاند و دورههایی را دیدهاند و مطالبی را تولید کردهاند که در چارچوب سناریوهای آمریکا برای «جنگ نرم» علیه ایران بوده است. بگذریم که در همان جلسه هم کسی با این توجیهات قانع نشد؛ حتی در این حد که تذکری جدی و رسمی به الهه محمدی بابت قطع آنچه «ارتباطات او» میخواندند، داده شده باشد. مسئلهای که باعث شد تا در آخر جلسه از مقام مسئول آن را بپرسم و تنها جوابی که شنیدم، این بود: «خانم حامدی دوستش بوده؛ حتما به او خبر داده».
✍ فرض کنیم آنچه شما درباره ارتباطات این دو روزنامهنگار و فعالیت خواسته یا ناخواسته آنها در «پروژه نفوذ» میخوانید، کاملاً درست بوده باشد و مستندات محکمی هم در این زمینه در دست دارید؛ پرسش اصلی این است که چرا پیش از این، با آنها برخورد نکردهاید؟ چرا برای روزنامههایی که مدعی هستید همکاری آنان در آن، «پوشش برای عملیات نفوذ» بوده، تذکر یا توصیهای نفرستادید و از مدیران آنها نخواستید با حساسیت بیشتری مطالب و سوژههای آنان را بررسی کنند؟
✍ فراتر از این، چرا خانم غنچه قوامی که در فیلم ساختهشده توسط خبرگزاری میزان، ارتباط و تماسهای الهه محمدی به او مصداق ارتباطات خارجی و همکاری در زمینه اغتشاشآفرینی و... معرفی شده؛ در سال۱۳۹۳ چنانکه وکیل سابق او اعلام کرده، از چنین اتهاماتی تبرئه شده بود؟ (عین متن خبر منتشرشده در خبرگزاری ایلنا به نقل از محمود علیزادهطباطبایی، وکیل سابق غنچه قوامی: «اتهامات جدیدی از جمله جاسوسی و اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت کشور اخیراً در پرونده قوامی مطرح شده بود که با پیگیریهای ما قرار منع تعقیب برای این اتهامات صادر شد»/ خبرگزاری ایلنا، اول آذرماه 1393/ کد خبر: ۲۲۶۱۸۸). حال، چطور چند تماس تلفنی با کسی که خودش از اتهام جاسوسی تبرئه شده، چنین پررنگ میشود و بر سر آن تبلیغاتی میکنند گویی خبرنگار «هممیهن» مستقیماً با رؤسای سیا و موساد تماس گرفته و گزارش فعالیتهای میدانی خود در ایران را به او میدهد؟
✍ بنابراین، روشن است که یا مستندات جدی برخلاف آنچه ادعا میشد درباره ارتباطات خارجی و فعالیت الهه محمدی در قالب «شبکه نفوذ» وجود نداشته است که تا قبل از ماجرای مهسا امینی با او برخورد نکردهاند و یا اینکه اگر فرضاً مستندات جدی هم وجود داشته (که مجموعه موارد ارائهشده تاکنون چنین چیزی را نشان نمیدهد)، باید اذعان کرد که نهادهای ذیربط از کمترین تحلیل و برآورد و زمانشناسی در برخورد با این دو متهم برخوردار نبودهاند و برخورد با آنان را در اوج اعتراضات سال گذشته و زمانی انجام دادهاند که حتی با مستندترین اتهامات هم، نمیتوانستند افکارعمومی و بهویژه جامعه مطبوعات را قانع کنند که بازداشت و محاکمه این دو روزنامهنگار، دلیلی جز فعالیت حرفهای آنان در پوشش ماجرای مرگ مهسا امینی داشته است.
✍ اما در کنار همه این موارد، فیلم ساختهشده توسط خبرگزاری قوهقضائیه، خود مستند و نشانهای آشکار در رد ادعاها و اتهامات علیه الهه محمدی است. در این فیلم، ادعا شده که این روزنامهنگار دورههای خاص روزنامهنگاری، امنیت سایبری و... را دیده است تا بتواند ارتباطات خود را با طرف خارجی، کاملاً «امن» نگاه دارد. اما جالب است که بخش عمده مستندات این فیلم، نقلقولهایی از چتها و پیامهای صوتی الهه محمدی با دوستانش و یا فایلهای مصاحبه او با خانواده و بستگان مهسا امینی است که بهسادگی و با ضبط گوشی موبایل او، در اختیار نهادهای ذیربط قرار گرفته است.
✍ همین مسئله و همین فیلم خبرگزاری قوهقضائیه نشان میدهد اتفاقاً الهه محمدی، نهفقط یک چهره پیچیده و دارای توان خارقالعاده برای پیشبرد پروژههای تعریفشده نیست؛ بلکه اتفاقاً، یک خبرنگار ساده و البته، پرشور و هیجان است که حتی فایلها و پیامهای درون گوشی خود را هم نمیتواند از دسترس دیگران دور نگاه دارد.
✍ از این نظر، نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و پیشبرندگان پروژه نفوذ را باید تمسخر کرد که چنین افراد نابلدی را به کار گرفتهاند؛ عواملی که پس از طی اینهمه دورههای حضوری و آنلاین و گذراندن انواع آموزشها، بهاینسادگی در دام میافتند و یک «پروژه نرم براندازی» را بر باد میدهند!
🔅 متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/y63708
@javadrooh
hammihanonline.ir
فیلمهایی که نشان داد اینکاره نیست...
درباره محکومیت الهه محمدی
Forwarded from قبل انقلاب
📝"فرماندار عدالتخواه قزوین بازداشت شد"
🔺همینطور که درگیر اخبار غزه هستید خوبست در جریان هم باشید جواد اسلامی صدر، فرماندار کنونی عدالتخواه قزوین که پیش از این پیگیر زمینخواری نهادهای حاکمیتی (از جمله دادگستری و وزارت اطلاعات در قزوین) بود دیروز حکم جلباش صادر شد و امروز بازداشت میشود.[اینجا]
خجالت آور تر از این نمیشود!
🔺در مورد زمین خواری وزارت اطلاعات در قزوین و منطقه خودمختار #نیاوران چند باری نوشتهام.
خداوند تمام نهادهای کشور را از #کینه_شتری در امان بدارد.
🔸بعنوان مثال اینها را بخوانید:
🔹کرونا و منطقه خودمختار نیاوران
🔹وزارت اطلاعات ۴۰ هکتار زمین در قزوین...
🔹پرونده زمین خواری نیاوران قزوین...
🔹این فیلم دیروز است...
🔺در مورد پرونده موسوم به زمینخواری قضات در قزوین هم کافی است روی هشتگ #هفت_سنگان بزنید.
بایت همین چند خط توییت حقوقی برای فرماندار عدالت خواه حکم زندان بریدند و امروز راهی زندان میشود.(تصویر)
مدیران دادگستری قزوین که هیچ! ولی مسئولان قضائی کشور عمامه را بالاتر بگذارند.
🔺حالا فراتحلیل بنده از این ماجرا چیست؟
این چند خط را بخصوص برای بچههای قزوین مینویسم.
در آستانه انتخابات همه نمایندههای مسالهدار و جریانهای فاسد و باندهای زر و زور در استان بسیج شدهاند تا سهمی در بزرگترین بنگاه کارچاق کنی این مملکت موسوم به مجلس شورای اسلامی داشته باشند.
🔺منطقا در چنین وضعیتی بزرگترین مانع فرماندار عدالتخواه است که مجری انتخابات است و مو از ماست مفاسد و تخلفات و زد و بندهای رایج هرساله خواهد کشید.
همه دله دزدها علی رغم اختلافات بر سر اینکه هر طور شده چنین فرمانداری نباید انتخابات را برگزار کند هم نظرند.
اصل اینست باقی حاشیهاند
🔺نهادهای حاکمیتی هم چون کینه دارند و قبلا گزیده شدهاند و هم به دلیل اینکه ذاتا دیگر با مدیران سالمی که ازشان آتو نداشته باشند و مستقل باشند نمیتوانند تعامل کنند مجموعا از زندان انداختن بدشان نمیآید و متاسفانه بازوی اجرایی ائتلاف دله دزدها و مفاسد در قزوین شدهاند.
#وحید_اشتری
🔴@ghabl_enghelab
🔺همینطور که درگیر اخبار غزه هستید خوبست در جریان هم باشید جواد اسلامی صدر، فرماندار کنونی عدالتخواه قزوین که پیش از این پیگیر زمینخواری نهادهای حاکمیتی (از جمله دادگستری و وزارت اطلاعات در قزوین) بود دیروز حکم جلباش صادر شد و امروز بازداشت میشود.[اینجا]
خجالت آور تر از این نمیشود!
🔺در مورد زمین خواری وزارت اطلاعات در قزوین و منطقه خودمختار #نیاوران چند باری نوشتهام.
خداوند تمام نهادهای کشور را از #کینه_شتری در امان بدارد.
🔸بعنوان مثال اینها را بخوانید:
🔹کرونا و منطقه خودمختار نیاوران
🔹وزارت اطلاعات ۴۰ هکتار زمین در قزوین...
🔹پرونده زمین خواری نیاوران قزوین...
🔹این فیلم دیروز است...
🔺در مورد پرونده موسوم به زمینخواری قضات در قزوین هم کافی است روی هشتگ #هفت_سنگان بزنید.
بایت همین چند خط توییت حقوقی برای فرماندار عدالت خواه حکم زندان بریدند و امروز راهی زندان میشود.(تصویر)
مدیران دادگستری قزوین که هیچ! ولی مسئولان قضائی کشور عمامه را بالاتر بگذارند.
🔺حالا فراتحلیل بنده از این ماجرا چیست؟
این چند خط را بخصوص برای بچههای قزوین مینویسم.
در آستانه انتخابات همه نمایندههای مسالهدار و جریانهای فاسد و باندهای زر و زور در استان بسیج شدهاند تا سهمی در بزرگترین بنگاه کارچاق کنی این مملکت موسوم به مجلس شورای اسلامی داشته باشند.
🔺منطقا در چنین وضعیتی بزرگترین مانع فرماندار عدالتخواه است که مجری انتخابات است و مو از ماست مفاسد و تخلفات و زد و بندهای رایج هرساله خواهد کشید.
همه دله دزدها علی رغم اختلافات بر سر اینکه هر طور شده چنین فرمانداری نباید انتخابات را برگزار کند هم نظرند.
اصل اینست باقی حاشیهاند
🔺نهادهای حاکمیتی هم چون کینه دارند و قبلا گزیده شدهاند و هم به دلیل اینکه ذاتا دیگر با مدیران سالمی که ازشان آتو نداشته باشند و مستقل باشند نمیتوانند تعامل کنند مجموعا از زندان انداختن بدشان نمیآید و متاسفانه بازوی اجرایی ائتلاف دله دزدها و مفاسد در قزوین شدهاند.
#وحید_اشتری
🔴@ghabl_enghelab
Forwarded from قبل انقلاب
🔺یکی از پیگیریهای #فرماندار_عدالتخواه، پرونده زمینخواری دادگستری در #هفتسنگان قزوین بود.
رای منجر به زندان آقای #اسلامی_صدر را آقای #جعفر_شفیعی امضا کرده است.
شفیعی خودش از قضاتی است که در هفت سنگان زمین گرفته است.(تصویر۱)
توصیهام به دادگستری قزوین اینست که حداقل حفظ ظاهر میکردید.
🔺این بخش از مصاحبه رئیس کل دادگستری قزوین در مورد #تعارض_منافع رخ داده را بخوانید.(تصویر۲)
خیلی ریلکس گفته قاضی خودش باید این موضوع را تشخیص میداد.
واقعیت اینست که این آرا به قدری پفکی و خندهدار است که جز قضات زمیندار که کینه شخصی هم داشتند بعید بدانم کس دیگری جرات امضا کردنش را داشت.
#وحید_اشتری
🔴@ghabl_enghelab
رای منجر به زندان آقای #اسلامی_صدر را آقای #جعفر_شفیعی امضا کرده است.
شفیعی خودش از قضاتی است که در هفت سنگان زمین گرفته است.(تصویر۱)
توصیهام به دادگستری قزوین اینست که حداقل حفظ ظاهر میکردید.
🔺این بخش از مصاحبه رئیس کل دادگستری قزوین در مورد #تعارض_منافع رخ داده را بخوانید.(تصویر۲)
خیلی ریلکس گفته قاضی خودش باید این موضوع را تشخیص میداد.
واقعیت اینست که این آرا به قدری پفکی و خندهدار است که جز قضات زمیندار که کینه شخصی هم داشتند بعید بدانم کس دیگری جرات امضا کردنش را داشت.
#وحید_اشتری
🔴@ghabl_enghelab