کانال وحید احسانی
1.08K subscribers
83 photos
18 videos
26 files
550 links
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها

@vahidehsani_vh

ارسال پیام به‌صورت ناشناس:

https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
Download Telegram
انتخاب_موضوع_پژوهش_با_رویکرد_تأثیر_مدار.pdf
3.2 MB
اسلایدهای سخنرانی‌ام با عنوان «انتخاب موضوع پژوهش با رویکرد تأثیر-مدار» در نشست «اثربخشی پژوه‌های دانشگاهی» از یازدهمین جشنوارۀ ملّی پژوهش و فناوری سازمان اسناد و کتابخانۀ ملّی (مجازی).

این سخنرانی مجازی را می‌توانید از طریق فرستۀ (پست) قبلی ببینید و بشنوید.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
فیلم سخنرانی

فیلم سخنرانی‌ام در چهاردهمین نشست متخصصان علم اطّلاعات و دانش‌شناسی منطقۀ جنوب کشور با موضوع «پژوهشگران جوان» (مجازی) را می‌توانید از طریق پیوند (لینک) زیر ملاحظه بفرمایید:

https://learning.ilisa.ir/lfz628dmp21l/

در این وبینار، پس از استادان گرامی، دکتر سیّدرحمت اللّه فتّاحی و دکتر مقصود فراستخواه، عرائضم را در معرض نقد علاقه‌مندان قرار دادم (زمان شروع: 2:12:30 - زمان پایان: 2:36:00). در پایان نیز دکتر محمود خسروجردی به مقایسۀ ساختار پژوهش در کشور نروژ با ایران پرداختند.

توضیح: برای مشاهدۀ فیلم جلسه بهتر است نرم‌افزار Adobe Connect را روی گوشی یا رایانۀ خود نصب کرده‌باشید، در غیر این صورت، در پنجره‌ای که باز می‌شود، بر گزینۀ Open in browser کلیک کنید.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
سلام و درود، خواهشمندم حتما ببینید و چنانچه صلاح دانستید، بازنشر دهید.👇👇👇
پس از سه سال، سرانجام تصمیم گرفتم فیلم مستند جدول 17 را که ارشاد مجوز پخش آن را صادر نکرد در یوتیوب و آپارات منتشر کنم.
مستند جدول 17فیلمی درباره موسسات غیردولتی است که از بودجه عمومی کشور استفاده می کنند.

در مستند جدول 17 به سراغ برخی از این موسسات وابسته به برخی سیاستمداران مشهور رفته ایم و از آنها پرسیده ایم این بودجه را چگونه گرفته و صرف چه کاری می کنند.
بنیاد حکمت صدرا به ریاست حجت السلام والمسلمین سیدمحمد خامنه ای، موسسه پرتوی ثقلین به ریاست آیت الله محمدرضا مدرسی عضو فقهای شورای نگهبان، دانشگاه عدالت وابسته به آیت الله هاشمی شاهرودی و... از جمله این مراکر فرهنگی هستند که مسئولان آنها حاضر به مصاحبه با ما شدند. بسیاری دیگر از این موسسات بعضا شخصی و خصوصی که از دولت بودجه می گیرند حاضر به گفتگو نشدند.
شگفت آنکه در مسیر تحقیقات به برخی از موسساتی که در قانون بودجه ردیف خاصی برای آنها تعیین شده برخوردیم که اساسا وجود خارجی ندارند!

نسخه کامل:
https://youtu.be/cbHeeO2HDqI
راه درمان کرونا، تزریق «واکسن اعتماد» است!
📰 منتشر شده در روزنامۀ نقد حال، شمارۀ ۸۱۹

ماه‌هاست که عموم مردم جهان منتظر تولید واکسن کرونا بوده و آرزو می‌کنند این واکسن هر چه سریعتر در اختیارشان قرار بگیرد. از این نظر، تولید واکسن کرونا در داخل کشور و توسّط دانشمندان ایرانی، آن هم در شرایط تحریم، می‌توانست خبر بسیار خوشایند و امیدوارکننده‌ای باشد، اگر ...

آزمایش‌های متعدّد، تأثیر «شبه‌داروها» را اثبات کرده‌است. «شبه‌داروها» همان آب‌نبات‌هایی هستند که پزشک آنها را به عنوان داروهایی نایاب و شفابخش، با آب و تاب تمام به بیمار تجویز کرده و به او اطمینان می‌دهد که از تأثیر چشمگیر آنها شگفت‌زده خواهد شد. در چنین مواردی، «اعتماد بیمار به پزشک» موجب می‌شود بیمار به نسخۀ پزشک باور پیدا کند و نتیجۀ این باور نیز امیدواری او به درمان و تلقین «بهبود یافتن» به خودش است، تلقین باورمندانه‌ای که شفای بیمار را در پی دارد.

وقتی «اعتماد» باشد، حتّی آب‌نباتی ساده هم شفابخش می‌شود و در مقابل، وقتی اعتماد وجود نداشته‌باشد، چه بسا دارویی شفابخش هم کاملاً بی‌فایده و بی‌اثر گردد، زیرا هنگام استفاده از آن دارو، شدّت ناامیدی و تلقین «بی‌فایده بودن آن به خود» می‌تواند تأثیری بیش از اثرات زیستی-شیمیایی مورد انتظار از دارو به دنبال داشته‌باشد.

بله، به نظرم، نه تنها راه درمان کرونا، بلکه راه درمان تمام بحران‌ها و مسائل‌ومشکلات کشور «اعتماد» است. در شرایط «بی‌اعتمادی»، هر مسئلۀ کوچکی در چشم ما به‌مثابه «بحرانی خارج از کنترل» دیده می‌شود و در مقابل، «اعتماد»، بزرگترین بحران‌ها را هم به‌مثابه «مسائلی تحت مدیریت» به چشم می‌نمایاند.

در شرایط نبود اعتماد، نگرانی حاصل از هر مسئلۀ کوچکی می‌تواند تمام قوای ذهنی و ظرفیت احساسی افراد را به خود مشغول کند، امّا در شرایط برقراری اعتماد، با وجود بزرگترین بحران‌ها هم افراد می‌توانند بخش قابل توجّهی از تمرکز ذهنی و احساسات‌شان را از مسائل‌ومشکلات جدا کرده و به زندگی (انجام مطلوب وظایف شغلی، روابط خانوادگی، تفریح، ورزش، مطالعه، تلاش برای حل بحران‌ها و غیره) اختصاص دهند.

اگر نخواهیم خودمان را گول بزنیم، باید بپذیریم که متأسفانه در جامعۀ ما سطح اعتماد عمومی به ساختارهای رسمی بسیار کاهش یافته‌است و این در حالی است که در دوران اوایل انقلاب و جنگ تحمیلی، این اعتماد در دنیا مثال‌زدنی بود.

از میان مهم‌ترین عوامل این معضل بنیادین می‌توان به رواج فساد اقتصادی و عدم برخورد مطلوب با آن، شکاف فزآیندۀ طبقاتی، عدم استقبال از نقد و برخورد نامناسب با منتقدان، فاصلۀ شعار و عمل در میان بسیاری از مسئولان، دروغ‌گویی و از همه مهم‌تر، استفادۀ ابزاری از دین اشاره کرد. اگر چه نقش «بدخواهان» و «رسانه‌های معاند» را نیز نمی‌توان منکر شد، امّا معرّفی عوامل بیرونی به عنوان عوامل اصلی، خود یکی از مصداق‌های دروغ و فریب و یکی از عوامل تشدید بی‌اعتمادی عمومی است.

راه‌های افزایش سطح اعتماد نیز مشخص است: برخورد خردمندانه و ریشه‌ای با فساد اقتصادی (و نه استفادۀ جناحی از آن یا فروکاستن آن به محاکمه چند نفر آن هم در پشت درهای بسته)، شفاف‌سازی امور و تصمیم‌گیری‌ها، کوتاه‌کردن دست از ما بهتران از امتیازهای ویژه (رانت‌ها)، روند کاهشی شکاف طبقاتی، راستگویی و بستن راه ارتزاق از دین.

نگارنده، به عنوان یک نفر ایرانی، وقتی می‌بینم در بودجۀ کشور (جدول ۱۷) برای برخی مؤسسات فرهنگی غیردولتی که به هیچ‌کجا پاسخگو نیستند ردیف‌بودجه‌های میلیاردی در نظر گرفته شده‌است، وقتی می‌بینم تاریخ ثبت برخی از این مؤسسات بعد از تاریخی است که در بودجۀ کشور برای آنها حمایت مالی تعریف شده‌، وقتی می‌بینم برخی از این مؤسسات اساساً وجود خارجی ندارند، چگونه می‌توانم به این ساختار و مجموعۀ نهادهای نظارتی، کنترلی و قضائی آن اعتماد کنم؟! وقتی می‌بینم من و اطرافیانم برای گرفتن یک وام چند میلیون تومانی باید از هفت خوان رستم عبور کنیم و اگر یکی دو قسط‌مان به عقب بیفتد، خیلی سریع جلوی حقوق ضامنان گرفته می‌شود در حالی که برخی آقازادگان هزاران میلیارد وام گرفته‌اند و پس هم نمی‌دهند و آزادانه می‌گردند، چگونه ممکن است اعتمادم به ساختارهای رسمی همچنان حفظ شود؟!

در پایان، به تمام دست‌اندرکاران و دلسوزان پیشنهاد می‌کنم، چه برای درمان بیماری کرونا و چه به منظور کنترل سایر بحران‌های کشور، بیش و پیش از هر چیز دیگری، به فکر «واکسن اعتماد» باشند!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
ایران: سلیمانی، شجریان، ملکیان
منتشر شده در نامۀ فرهنگ رازی

آشنایی من با سردار شهید سلیمانی به دوران نوجوانی‌ام مربوط می‌شود، بدون این که نام ایشان را بدانم و بدون این که دانستن نام ایشان برایم موضوعیتی داشته‌باشد. از طرفداران پروپاقرص برنامه تلویزیونی «روایت فتح» بودم. آن موقع اینترنت و امثال آن وجود نداشت و تنها راه دیدن برنامه‌ها این بود که سر ساعت پای تلویزیون باشیم. برنامه روایت فتح، ساخته شهید فرزانه، «مرتضی آوینی»، برنامه‌ای بسیار گیرا و تأثیرگذار بود و من با تمام وجود به تماشای تمام قسمت‌های آن می‌نشستم؛ کم پیش نمی‌آمد که هنگام تماشای این برنامه، بغضم بترکد و اشکم جاری شود. یکی از تأثیرگذارترین بخش‌های برنامه آن مواقعی بود که سردار سلیمانی به توصیف نحوه شهادت دوستان هم‌رزمش می‌پرداخت. او برای من نماد صلابت و مردانگی بود و از این رو، وقتی بغض گلویش را می‌گرفت و به خاطر این که بغضش و در نتیجه آن، صلابت یک فرمانده نظامی نشکند، سکوت می‌کرد، بغض من می‌ترکید و اشکم جاری می‌شد. در چنین لحظاتی، گویی از دنیا و ما‌فیها رها شده، عمیق‌ترین ساحت‌های وجودی‌ام را درک کرده و به خدا نزدیک می‌شدم. صرفاً در این چند سال اخیر -که سردار شهید در میان مردم شهرت فزآینده‌ای یافت- نامش را دانستم. همواره دوستش داشتم و دوستش خواهم داشت.

آشنایی‌ام با استاد شجریان را می‌توانم به دو دوره تقسیم کنم: اوّل، آشنایی‌ام به واسطه «ربّنا» و آواز «این دهان بستی، دهانی باز شد» استاد که در ماه‌های مبارک رمضان، پیش از افطار پخش می‌شد و در کنار آنها برخی آوازهای حماسی که از رادیو تلویزیون پخش می‌شد (مثل «ایران ای سرای امید) و دوّم، دوره‌ای که کاست‌های استاد را تهیه کرده و گوش می‌دادم. نمی‌دانم آغاز دوره اوّل را باید چه زمانی اعلام کنم؛ از دورترین سال‌های کودکی‌ام، حال و هوای دوست‌داشتنی «ماه میهمانی پروردگار» با ربّنای دلنشین استاد گره خورده بود. دوره دوّم امّا باز هم به سنین نوجوانی‌ام مربوط می‌شود. چگونه می‌توانم حظّی که از گوش دادن کاست‌های استاد می‌بردم را شرح دهم؟! به عنوان نمونه، یادم می‌آید در دوره‌ای که پایم در گچ بود و به خاطر خانه‌نشینی دائمی، ترتیب خواب و بیداری‌ام به هم خورده بود، شبی از آن موقع که خانواده‌ خوابیدند تا نماز صبح فقط روی «ب» از کاست 90 دقیقه‌ای بیداد-همایون استاد با تک‌نوازی تار استاد بیکجه‌خانی را گوش دادم. هر بار که کاست به انتها می‌رسید، آن را به عقب برمی‌گرداندم و دوباره از اوّل گوش می‌دادم. هنگام گوش دادن به آواز استاد، چنان در لحظه «حال» غرق شده و چنان سرمست می‌شدم که احساس می‌کردم در این دنیا بهتر از این حال و هوا هیچ چیزی وجود ندارد و با خود می‌گفتم «ایکاش سایر انسان‌ها هم این حظّ و بی‌نیازی (نسبت به دنیا و مافیها) را تجربه کنند».

استاد ملکیان را سالیان بسیار کمتریست که می‌شناسم. ایشان برای من نماد «اندیشمند آزاده» است؛ هم مستقل از جریان‌های رسمی و هم آزاد از نگرش‌های موروثی. انسانی که زیاد مطالعه می‌کند، عمیق خردورزی می‌کند، نقّادانه می‌اندیشد، نظریات بدیع ارایه می‌دهد و اهل بحث و گفتگو است. اندیشمندی که آزارش به کسی نمی‌رسد و مروّج راستینِ اخلاق، معنویت و تعقّل است. از میان آثار متعدّدش، صرفاً از بخش کوچکی از آنها استفاده کرده‌ام، امّا همان مقدار اندک هم برایم بسیار تأمّل‌برانگیز و آموزنده بوده‌است.

من ایرانی‌ام، و ایران برای من بدون سردار سلیمانی، بدون استاد شجریان و بدون استاد ملکیان معنا ندارد. هر کسی هر چه می‌خواهد بگوید، بگوید؛ من این سه شخص را دوست دارم و برایشان احترام بسیار زیادی قائلم. هیچ کس نمی‌تواند هیچ یک از این بزرگان را از من بگیرد، آنها در قلبم جا دارند. این سه شخص، هر سه، از مهم‌ترین سرمایه‌های انسانی و از «سرمایه‌های نمادین» ایران هستند. به نظرم، هر کسی که عامدانه یا ناآگاهانه به یک یا چند تن از آنها بی‌احترامی کند، به ایران جفا کرده‌است.

ایران، به همان اندازه‌ای که به پاسدار نظامی محتاج است، به هنرمند مردمی و به اندیشمند آزاده و منتقد نیز محتاج است. ایران نه «پادگان نظامی» است، نه «نمایشگاه هنری» و نه «کلاس درس و بحث»، امّا در عین حال، ایران بدون هر یک از این سه، ایران نیست یا ایران نخواهد ماند.

ادامه یادداشت 👇
👆بخش اوّل

نمی‌دانم آیا سردار سلیمانی به موسیقی سنّتی و آواز استاد شجریان گوش می‌داده یا نه و آیا با تفسیر مثنوی مولانا انسی داشته یا نه، نمی‌دانم آیا استاد شجریان زیارت عاشورا و دعای کمیل می‌خوانده یا نه و آیا مطالب اندیشمندان و روشنفکران دینی را دنبال می‌کرده یا نه، همچنین، نمی‌دانم آیا استاد ملکیان با موسیقی سنّتی، هیأت و روضه اباعبدالله نسبتی دارد یا نه. اصلاً دانستن پاسخ این پرسش‌ها برایم اهمّیت چندانی ندارد، زیرا برای من -به عنوان یک بچه مسلمان ایرانی که به وسع خودم و به قدر توفیقم با همه این عرصه‌ها انس و الفتی داشته‌ام- همه این ها از یک سنخ و از جمله وسایل تقرّب به پروردگار هستند.

سه بزرگوار نامبرده‌شده، برای من صرفاً سه شخص منفرد نیستند، بلکه سه نمادند. به عبارت دیگر، ارادتم به سردار شهید سلیمانی، تجلّی و نمود ارادتم به تمام فرماندهان و سربازانی است که از مرزها و امنیت ایران دفاع می‌کنند (چه افراد نام‌آشنایی چون شهید چمران، شهید همّت، شهید باکری، شهید فخری‌زاده و شهید حججی و چه سربازان یا شهدایی که گمنام‌اند)، همان علاقه‌ای که به استاد شجریان دارم را به سایر هنرمندان این مرز و بوم مانند استاد محمود فرشچیان، استاد کیهان کلهر، استاد شهرام ناظری، استاد هوشنگ ابتهاج، استاد شفیعی کدکنی و بسیاری دیگر نیز دارم و احترامی که برای استاد ملکیان قائلم را برای سایر اندیشمندان آزاده چون استاد حسین الهی‌قمشه‌ای، استاد همایون کاتوزیان، استاد بیژن عبدالکریمی، استاد مقصود فراستخواه، استاد رضا منصوری، استاد فرشاد مؤمنی، استاد محسن رنانی و همانندان آنها نیز قائلم.

در عین عشق و ارادتی که نسبت به سردار سلیمانی، استاد شجریان و استاد ملکیان دارم، هیچ یک از آنها – و هیچ کس دیگری را نیز- قدّیس و غیرقابل‌نقد نمی‌دانم؛ بر اساس عقل و مطالعات محدود خودم و به عنوانی یکی از شاگردان کوچک ایشان، به برخی از زوایای دیدگاه استاد ملکیان نقد دارم. همچنین، ممکن است نسبت به عملکرد نظامیان نقدهایی داشته‌باشم. این که در حال حاضر نسبت به استاد شجریان و شخص سردار سلیمانی نقدی ندارم نیز ناشی از آن نیست که بخواهم آنها را استثناء کنم، چه بسا یک ساعت بعد، درباره این بزرگواران چیزی بدانم که در خصوص آن نکته خاص، منتقد آنها بشوم. همچنین، این که نسبت به آنها نقدی ندارم، باعث نمی‌شود برای سایرین این حق را قائل نشوم که بتوانند منتقد این بزرگواران بوده یا محترمانه نقدهایشان را مطرح کنند، یا در مقابل نقدهای احتمالی سایرین نسبت به این دو بزرگوار جبهه بگیرم، یا به دیدگاه منتقدان آنها احترام نگذارم، یا منتقدان آنها را «بدخواه» معرّفی کنم، یا اگر کسی به هر یک از این سه بزرگوار بی‌احترامی کرد، راضی شوم که بدون طی روال قانونی و فراتر از جرائم قانونی با او برخورد شود.

تا جایی که در اطراف خودم و به ویژه در میان اهالی علم، فرهنگ و دیانت مشاهده می‌کنم، کمتر کسی هست که با یک یا چند تن از این اعضای شاخص «خانواده ایران» مشکل داشته‌باشد. آنچه بیشتر دیده می‌شود این است که برخی نسبت به یکی از این سه بزرگ‌مرد یا نسبت به یکی از صنف‌های شهداء، هنرمندان یا اندیشمندان، علقه و ارادت بیشتری دارند که به نظرم کاملاً طبیعی است. با وجود این، متأسفانه، در میان عاشقان استاد شجریان یا استاد ملکیان، اندک کسانی هستند که علاقه به سردار شهید را بر نمی‌تابند و احتمالاً عکس این گزاره نیز صادق باشد. همچنین، گروه کوچکی از علاقه‌مندان استاد شجریان یا استاد ملکیان، به توصیف کمتر از «قدیس» از آن‌ها راضی نمی‌شوند و دیگر علاقه‌مندان همین دو بزرگوار که کوچکترین نقدی به آن‌ها داشته باشند را پس می‌زنند. به همین ترتیب، اندک کسانی از عاشقان سردار سلیمانی، کسانی که به او نمره‌ای کمتر از 100 می‌دهند یا نسبت به او کوچکترین نقدی دارند را بیگانه می‌شمارند. من امّا چنینم که نمودم، چه سایرین خوششان بیاید و چه خوششان نیاید.

یادداشت حاضر، از جنس «هیزمی بر آتش» نیست، بلکه می‌خواهد کاسه آبی باشد بر آتش کدورت‌های احتمالی میان برخی اعضای خانوادۀ ایران. این یادداشت با هدف کاستن از شکاف‌ها و قطبیت‌های ایران‌سوز نگاشته شده‌است؛ از شما خوانندۀ گرامی خواهشمندم که با وسواس به خرج دادن درباره ترتیب جانمایی اسامی یا عکس‌های بزرگواران مورد نظر یا امثال آن، به دنبال یافتن بهانه‌ای برای تشدید کدورت‌های دشمن‌شادکن نباشیم.

تأکید بر سه شخصیت برجسته از سه گروه خاص (نظامیان، هنرمندان و اندیشمندان)، به معنای کم‌اهمّیت بودن سایر شخصیت‌های بارز و سایر گروه‌های جامعه نیست؛ ایران با تمام شخصیت‌ها، صنف‌ها و گروه‌هایش و با تمام ایرانیان، ایران است.

ادامۀ یادداشت 👇
👆 بخش قبلی یادداشت 👆

بیایید تمرین کنیم و یاد بگیریم که همدیگر را به چشم اعضای یک خانواده، فرزندان ایران، ببینیم و با وجود اختلاف‌نظرهای متعدّد، متنوّع و بعضاً زیاد، با هم مانند بیگانگان رفتار نکنیم. همچنین، اگر بخشی از جامعه رفتار دیگری در پیش گرفت، ما خردمندانه صبوری اختیار کنیم و در واکنش به آن رفتار افراطی و حذفی، از این منش خداپسندانه، ملّی و انسانی فاصله نگیریم.

به امید همراهی و همدلی تمامی ایرانیان؛
به امید فردایی بهتر؛
به امید ایرانی آباد.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
آشنایی من با سردار شهید سلیمانی به دوران نوجوانی‌ام مربوط می‌شود، بدون این که نام ایشان را بدانم و بدون این که دانستن نام ایشان برایم موضوعیتی داشته‌باشد. از طرفداران پروپاقرص برنامه تلویزیونی «روایت فتح» بودم. آن موقع اینترنت و امثال آن وجود نداشت و تنها راه دیدن برنامه‌ها این بود که سر ساعت پای تلویزیون باشیم. برنامه روایت فتح، ساخته شهید فرزانه، «مرتضی آوینی»، برنامه‌ای بسیار گیرا و تأثیرگذار بود و من با تمام وجود به تماشای تمام قسمت‌های آن می‌نشستم؛ کم پیش نمی‌آمد که هنگام تماشای این برنامه، بغضم بترکد و اشکم جاری شود...

مطالعه ادامه مطلب 👇

https://farhang.razi.ac.ir/3341
___

نامه فرهنگ رازی- پایگاه تحلیلی فرهنگی دانشگاه رازی
@namehyefarhang
نامه فرهنگ رازی
آشنایی من با سردار شهید سلیمانی به دوران نوجوانی‌ام مربوط می‌شود، بدون این که نام ایشان را بدانم و بدون این که دانستن نام ایشان برایم موضوعیتی داشته‌باشد. از طرفداران پروپاقرص برنامه تلویزیونی «روایت فتح» بودم. آن موقع اینترنت و امثال آن وجود نداشت و تنها…
استاد بیژن عبدالکریمی لطف کرده، متن این یادداشت را در کانالشان بازنشر داده‌اند.

جهت مشاهدۀ گفتگوی شکل گرفته دربارۀ این یادداشت در کانال پر بحث و گفتگوی استاد عبدالکریمی، به پیوند (لینک) زیر (بخش leave a comment) مراجعه بفرمایید 👇👇

ایران: سلیمانی، شجریان، ملکیان

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
سمن‌ها چگونه اعتمادسازی کنند؟
📰 روزنامۀ اعتماد، ۱ بهمن ۱۳۹۹

اگر نخواهیم از واقعیت فرار کنیم، باید بپذیریم که در جامعۀ ما «اعتماد» (سرمایۀ اجتماعی) به شدّت ضعیف و شکننده شده‌است. از میان عوامل پیدایش این معضل می‌توان به «وعده‌های محقق نشدۀ مسئولان»، «نبود شفافیت»، «فساد مالی گسترده و مواجهه موردی و جناجی با آن (به جای ریشه‌یابی و اصلاح ساختارهای فساد‌ساز)»، «استفادۀ ابزاری از دین»، «رواج رویکرد سیاسی به همۀ امور»، «شکاف طبقاتی»، «پارتی‌بازی»، «دروغ» و «ریا» اشاره کرد.

نبود یا کمبود اعتماد، هر نوع حرکت فرهنگی-اجتماعی و برداشتن هر گام رو به جلو را با چالش جدّی مواجه کرده‌است، زیرا «اعتماد» سنگ بنای جمع و جامعه است.

ساختارهای رسمی و مسئولان دولتی احتمالاً در بروز این مسئله بیش از سایر ابعاد جامعه مقصر بوده و طبیعتاً بیش از سایر ابعاد نیز مورد بی‌اعتمادی مردم قرار گرفته‌اند، امّا وقتی شعله‌های بی‌اعتمادی گسترش می‌یابند، خشک و تر با هم می‌سوزند. وقتی سرمایۀ اجتماعی خیلی کم ‌شود، مردم نسبت به هر نوع فعالیت اجتماعی بی‌انگیزه می‌شوند و در این میان، سمن‌ها (سازمان‌های مردم نهاد) نیز بی‌نصیب نمی‌مانند. این در حالی است که سمن‌ها برای حیات و اثربخشی خود بیش از ساختار دولتی به «اعتماد و سرمایۀ اجتماعی» نیازمندند؛ ساختارهای رسمی ما خیلی بیش از آن که به اعتماد عمومی و مالیات حاصل از رونق فضای اقتصادی متّکی ‌باشند، به «رانت نفت» تکیه دارند (و این خود یکی از عوامل بنیادین تنزّل سرمایۀ اجتماعی در جامعه بوده‌است). در مقابل، سطح اثرگذاری سمن‌ها -که ماهیتی غیردولتی دارند- بیش از هر چیز دیگری به «میزان همراهی داوطلبانۀ علاقه‌مندان» وابسته است.

بنابراین، سمن‌ها با وجود این که در «پایین‌بودن اعتماد و سرمایۀ اجتماعی» بی‌تقصیرند (یا کمترین تقصیر را دارند)، اگر می‌خواهند اثربخش باشند، نمی‌توانند نسبت به این معضل بی‌تفاوت باشند؛ آنها مجبورند برای «ایجاد اعتماد و انگیزه در مردم نسبت به فعالیت‌هایشان» تدبیری بیندیشند و کاری کنند.

علاوه بر این، در جامعۀ رانت‌زدۀ ما، هر موقعیت و عرصه‌ای مستعد تبدیل شدن به فرصتی برای توزیع رانت و مفت‌خوارگی است و فضای سمن‌ها نیز از آلوده‌شدن به این آفت در امان نیست. هر کجا اندکی امتیاز، تسهیلات یا حمایت دولتی وجود داشته‌باشد، سروکلّۀ رانت‌جویان پیدا می‌شود و در جامعۀ شکنندۀ ما، سوء‌استفادۀ معدودی فرصت‌طلب در میان سمن‌ها برای بدبین‌شدن عموم به مجموعه‌فعالیت‌های تمامی سازمان‌های مردم‌نهاد کفایت می‌کند.

چند پیشنهاد به سمن‌ها

در رابطه با معضلات بالا، چند پیشنهاد ساده و عملیاتی -که به نظرم کمتر مورد توجه بوده‌اند- در معرض نقد افراد ذیربط قرار گرفته‌است: ...

ادامۀ یادداشت را می‌توانید از اینجا مطالعه کنید (این یادداشت مجموعاً ۹۰۰ کلمه و زمان تقریبی مطالعۀ آن ۴ دقیقه است)

وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
گفتمان نهادهای رسمی در مراسم بزرگداشت دهۀ فجر
📰 روزنامۀ اعتماد، 12 بهمن 99

دهۀ فجر نزدیک است و طبیعتاً تمام نهادهای رسمی کشور خود را برای برنامه‌های مربوط به سالگرد پیروزی انقلاب مهیا می‌کنند. در این یادداشت کوتاه، می‌خواهم دو نوع رویکرد و گفتمان قابل تصوّر برای نهادهای رسمی در این رابطه را طرح و پیامدهای احتمالی آنها را با یکدیگر مقایسه کنم:

رویکرد اوّل: پذیرش مشکلات، همدردی با مردم، تأکید بر آرمان‌های اصلی و ارائۀ برنامه‌هایی امیدبخش

در قالب این رویکرد، نهادهای رسمی می‌توانند در گفتمان خود، ضمن به رسمیت شناختن مشکلات اقتصادی مردم و همدردی با آنها در این رابطه و نیز پس از اشاره‌ای هر چند غیرمستقیم به سایر مسائل و مشکلات (فساد اقتصادی، بحران آب، معضل بیکاری و غیره)، بر اهمّیت آرمان‌های محوری انقلاب (به دست آوردن استقلال سیاسی، ملغی کردن نظام پادشاهی، رشد و تعالی انسانی، غرق نشدن در سیلاب زندگی صنعتی، فراهم آمدن امکان زیستن در فضایی اسلامی و غیره) تأکید کنند. در این گفتمان، همچنین می‌توان اشاره کرد که بسیاری از کسانی که با جان و دل برای انقلاب هزینه دادند، مشکلات اقتصادی خاصی نداشتند یا لااقل علّت اصلی همراهی آنها با انقلاب، بهبود وضعیت معیشت‌شان نبود؛ چه طور ممکن است کسی صرفاً برای بهبود زندگی دنیوی‌اش، جانش را به خطر انداخته یا فرزندانش را به جبهۀ جنگ بفرستد؟!

این رویکرد به بزرگداشت انقلاب در صورتی بهترین تأثیرات را به دنبال دارد که با ارائۀ طرح و برنامه‌هایی امیدبخش برای بهبود وضعیت اقتصادی و به ویژه اصلاح ریشه‌ای، ساختاری و بنیادین فساد اقتصادی همراه باشد. می‌توان امیدوارم بود که در صورت غلبۀ این نوع گفتمان، لااقل بخشی از جامعه احساس نزدیکی بیشتری با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی پیدا کرده و برای تحمّل سختی‌ها، کمک به اصلاح جامعه و حل مسائل و مشکلات عزم و انگیزۀ بیشتری در خود احساس کنند.

رویکرد دوّم: قبل از انقلاب وضع‌تان خیلی بدتر بود!

در قالب این رویکرد، تمرکز اصلی بر این نکته قرار می‌گیرد که: «ای مردم! شما پیش از انقلاب خیلی فقیر، بدبخت و بیچاره بودید، امّا حالا نسبت به آن موقع خیلی وضع‌تان بهتر شده‌است بنابراین باید قدردان انقلاب باشید».

هنگام طرح هر موضوعی، باید حالت روحی-روانی مخاطبان را هم در نظر گرفت. به عنوان یک مثال ساده، گفتن یک حرف حق ساده به فردی که به شدّت عصبانی است، می‌تواند پیامدهای بسیار نامطلوبی به دنبال داشته‌باشد.

مگر بخواهیم خودمان را فریب بدهیم که نپذیریم مردم (یا لااقل بخش قابل توجّهی از مردم) از مسائلی چون «روند نزولی قدرت خرید»، «روند صعودی شکاف طبقاتی»، «رواج فساد اقتصادی و فروکاستن آن به مسائل جناحی یا برخوردهای شخصی»، «سوء استفاده از دین»، «تکرار وعده‌های عمل نشده» و «مواجهه سیاسی با تمام امور» ناراحت هستند. با توجه به این حالت مردم، قرار دادن تمرکز بر این که «شما قبلا خیلی وضع‌تان بد بوده و حالا وضع‌تان خیلی خوب‌تر شده‌است»، می‌تواند موجب شود که برنامه‌های بزرگداشت سالگرد انقلاب اثر معکوس به دنبال داشته و چه بسا بخش‌هایی از جامعه را از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی دور کند.

به نظرم، اگر روزی دشمن‌ترین دشمنان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بتوانند به جایگاه تصمیم‌سازی برای برگزاری یادبود و بزرگداشت انقلاب نفوذ و خواسته‌های بدخواهانۀ خود را عملیاتی کنند، دنبال کردن رویکرد دوّم را حتّی بر عدم برگزاری هر گونه مراسم در این رابطه ترجیح خواهند داد!

به نظرم، به جز دشمنان این نظام و انقلاب، تنها کسانی ممکن است رویکرد دوّم را در پیش بگیرند که حداقل آگاهی و درک لازم را در خصوص مسائل فرهنگی-اجتماعی نداشته و لذا در عین دلسوزی، ناخواسته، به زیان نظام و انقلاب (هم‌راستا با خواست دشمنان) گام بر می‌دارند.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
🎼موسیقی به زبان ساده با محمد خدادای

هر فرهنگی که در طول تاریخ شکل گرفته و هویت متمایزی به‌دست آورده‌است، ویژگی‌ها، قابلیت‌ها و میوه‌های خاصّ خود را دارد و کسانی که در دل آن متولد شده و رشد می‌یابند، خواه‌ناخواه، در معرض این ویژگی‌ها و میوه‌ها قرار می‌گیرند.

رویکرد شایسته و بایسته در مواجهه با هر فرهنگی این است که سعی کنیم ویژگی‌های منفی آن را در خود و کلّیت آن فرهنگ اصلاح و در عین حال، از میوه‌های آن نیز بهره‌مند شویم.

راجع به ویژگی‌های منفی فرهنگ ما ایرانیان -که عموم ما کم‌وبیش به آنها دچاریم- مباحث زیادی طرح شده‌، امّا این فرهنگ در عین حال، ویژگی‌های مثبت، ظرفیت‌ها و میوه‌های خاصّ خود را نیز برای ما به ارمغان آورده‌است.

به نظرم، «روحیۀ احساسی و شاعرانه»، «ادبیات» و «موسیقی سنّتی» از جمله میوه‌های شاخص و ارزشمند فرهنگ ایرانی هستند و عدم بهره‌مندی ما از این میوه‌ها می‌تواند به‌مثابه خسرانی بزرگ باشد. موسیقی ایرانی با ادبیات عارفانه-حکیمانۀ ایرانی عجین بوده و برای آرامش و صیقل روح و روان ظرفیت بسیار زیادی دارد.

چندیست آقای محمّد خدادادی برنامۀ آموزشی «موسیقی به زبان ساده» را در فضای مجازی (یوتیوب) آغاز کرده که برای درک بهتر موسیقی اصیل ایرانی و ارتباط عمیق‌تر با آن بسیار مفید است. خدادادی با تشبیه هر دستگاه به یک کوه، تشبیه ردیف‌خوانی یا ردیف‌نوازی به کوه‌پیمایی، تشبیه گوشه‌های هر دستگاه به ایستگاه‌ها یا موقعیّت‌های خاص و خوش‌منظرۀ کوه و نیز با بازخوانی مثال‌های آشنا و گوش‌نواز، مخاطب را جذب کرده و ما را به خوبی با شاکلۀ ردیف موسیقی ایرانی آشنا می‌کند.

به سهم خودم از آقای خدادادی به خاطر این کار ارزشمند سپاسگزاری کرده و به تمام ایرانیان پیشنهاد می‌کنم خود را از این برنامه بهره‌مند کنند. حداقل کاری که در قبال این حرکت ارزشمند آقای خدادادی از دست تمام ما بر می‌آید، عضو شدن (subscribe) در صفحۀ ایشان در یوتیوب (که می‌تواند مزایایی برای ایشان به دنبال داشته‌باشد) و بازنشر برنامه‌های او است.

در ادامه، لینک یکی از ویدئوهای ایشان (معرّفی دستگاه همایون) را تقدیم کرده‌ام:

موسیقی به زبان ساده - دستگاه همایون

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
‼️ عاقبت مسیر سیلی و فحش و لگد!
📰 روزنامۀ نقدحال، شمارۀ ۸۲۹ (سه‌شنبه، ۱۴ بهمن ۹۹)

حدود ۱۲۰ سال پیش از این، پدربزرگ‌های ما چه دردی داشتند که موجب شد برای تأسیس مجلس شورای ملّی، خود را به آب‌وآتش بزنند؟

حدود ۴۵ سال پیش از این، پدران ما چه دردی داشتند که موجب شد برای انحلال نظام پادشاهی، برقراری نظام جمهوری و تأسیس مجلس شورای اسلامی جان بدهند؟

آیا علّت این همه تلاش و سختی که گذشتگان ما در این راه به‌جان خریدند جز این بوده که می‌دیدند کسانی به‌ناحق به آنها سیلی می‌زنند و آیا غیر از این بوده که با برقراری نظام مشروطه یا جمهوری و سپردن امور به دست نمایندگان خود در مجلس شورای ملّی یا اسلامی می‌خواستند شرایطی ایجاد کنند که دیگر کسی نتواند به آنها و فرزندانشان سیلی بزند؟

چرا حاصل چند نسل تلاش برای پیمودن این مسیر ما را به جایی رسانده‌ که نماینده‌مان در مجلس شورای اسلامی به صورت ما سیلی می‌زند، بعد انکار و مظلوم‌نمایی می‌کند، بعد از مقدسات مایه گذاشته و سایر نمایندگان را برای اعادۀ حیثیتش به کمک می‌طلبد و نهایتاًُ فقط وقتی دوربین دیگری دروغش را بر ملا می‌کند است که مجبور به عذرخواهی می‌شود؟

اگر آن کسانی که به تأسیس مجلس (ملّی یا اسلامی) امیدها بسته بودند و برای تحقق آن جان دادند به این دنیا برگردند و این صحنه‌ها را ببینند چه حالی پیدا می‌کنند؟!

چرا حاصل این همه تلاش و جان‌دادن‌ها بیشتر به «تغییر سیلی زنندگان» منجر شده تا به «برچیده شدن بساط سیلی‌زدن و سیلی‌خوردن»؟! آیا این بدبیاری حاصل شانس، اقبال و قضاوقدر و از این رو غیرقابل پیش‌بینی بوده یا نتیجۀ اشتباه‌بودن روش و منحرف‌بودن مسیرمان؟! آیا طی این صد و اندی سال هیچ‌کس پیش‌بینی نکرده‌بود که از این راه و با این روش، نهایتاً به چنین جای نامطلوبی خواهیم‌رسید؟! آیا هیچ‌کس به ما تذکر نداده‌بود‌ یا این ما بوده‌ایم که نسبت به تذکرهای اندیشمندان‌مان بی‌توجه بوده‌ایم؟!

در ادامۀ یادداشت می‌خوانیم:

🔸 تذکر «آقا شیخ محمّد شیرازی» در سال ۱۲۸۳
🔸 تذکّر سیّدجمال‌الدّین اسدآبادی
🔸 تذکرها و منش گاندی
🔸 جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

(این یادداشت مجموعاً ۱۴۰۰ کلمه و زمان تقریبی مطالعۀ نسخه کامل آن ۷ دقیقه است)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
🔪با تیغ «حقیقت» به جان «مصالح‌مان» افتاده‌ایم!
📰 نامۀ فرهنگ رازی (نشریۀ فرهنگی-تحلیلی دانشگاه رازی)

ما معمولاً «مصلحت و مصلحت‌بینی» را در مقابل «حقیقت و حقیقت‌بینی» قرار داده، اوّلی را تقبیح و دوّمی را تحسین می‌کنیم. در این راستا، خیلی وقت‌ها جملاتی از دکتر علی شریعتی نیز به عنوان شاهد نقل می‌شوند که می‌گوید: «”تشیعِ مصلحت”، تشیع صفوی است و در برابرش تشیع علوی [قرار دارد] که ” تشیع حقیقت” است. همیشه مصلحت، روپوش دروغین زیبایی بوده‌است، تا دشمنانِ “حقیقت”، حقیقت را در درونش مدفون کنند. و همیشه “مصلحت” تیغ شرعی بوده‌است تا حقیقت را رو به قبله ذبح کنند» (تشیع علوی، تشیع صفوی).

مصطفی ملکیان «تقریر حقیقت» را در کنار «تقلیل مرارت» یکی از دو وظیفۀ اخلاقی روشنفکر دانسته و در عین حال، تقابل‌های گاه و بیگاه این دو وظیفۀ بنیادین -که کم هم پیش نمی‌آیند- را «وجه تراژیک زندگی روشنفکری» معرّفی می‌کند. او از این تقابل با عنوان «مسئله‌ای ظاهراً لاینحل» یاد می‌کند (تقریر حقیقت و تقلیل مرارت وجه اخلاقی وتراژیک زندگی روشنفکری، وبسایت صدانت).

اندیشمند فقید، رضا بابایی، یک گام جلوتر نهاده و می‌گوید: «من هیچ‌گاه فلسفه را برای فلسفه، و دین را برای دین، و قانون را برای قانون، و تاریخ را برای تاریخ، و حقیقت را برای حقیقت نخواسته‌ام. به من چه که دین چیست و فلسفه چه می‌گوید و عرفان چه می‌خواهد و حقیقت کجاست و تاریخ در سینه چه دارد؟ اینها اگر رنجی از انسان کاستند مقدس‌اند و الا مرخص‌اند».

دکتر سیّدجواد طباطبایی، یکی از وجوه اصلی انحطاط اندیشۀ سیاسی در ایران پس از عصر زرّین فرهنگ و تمدّن اسلامی (قرن‌های سوّم الی پنجم قمری) را به حاشیه رفتن مفهوم «مصلحت عامه» و محوریت یافتن مفهوم «سعادت» -آن هم باخوانشی دنیاگریز که بیشتر در حیطۀ حقایق می‌گنجد- می‌داند (کتاب زوال اندیشۀ سیاسی در ایران).

در ادامه و در رابطه با این موضوع، چند نکته را در معرض نقد مخاطبان قرار می‌دهم:

۱. واژه و مفهوم «مصلحت» و نیز هم‌خانواده‌های آن مانند «صلح»، «صلاح» و «اصلاح» اتّفاقاً از بار معنایی بسیار مثبتی برخوردارند. به نظرم، آن چه باید تقبیح شود، «منفعت و منفعت‌بینی» است، آن هم منفعت شخصی و گروهی، آن هم در شرایطی که منافع شخصی و گروهی به قیمت دور شدن از مصالح عمومی پیگیری می‌شوند.

۲. «حقیقت» همواره محل اختلاف و نزاع بوده و خواهدبود، امّا حصول توافق بر سر «مصالح عمومی» و پیگیری آنها به صورت مشترک، جمعی و ملّی بسیار ساده‌تر و امکان‌پذیر‌تر است. مصداق‌های مصالح عمومی، چیزهایی از قبیل «امنیت»، «بهداشت» و «ثبات» هستند. حتّی مسافران سالن ترمینال یا فرودگاه -که پیش از این هیچ‌گاه یکدیگر را ندیده، پس از این هیچ‌گاه یکدیگر را ملاقات نکرده و احتمالاً تفاوت‌های قومی و زبانی بسیار زیادی دارند- خیلی راحت می‌توانند در مورد مصالح جمعی به توافق برسند. به عنوان مثال، بازۀ اختلاف افراطی‌ترین دیدگاه‌ها در مورد «دمای مناسب سالن ترمینال» ممکن است در حدود ۵ درجه باشد و چنانچه افراطی‌ترین‌ها را کنار بگذاریم، اکثریت قریب به اتّفاق مسافران خیلی سریع و راحت دربارۀ دمای ۲۵ درجه توافق می‌کنند. در مقابل، حتّی انسان‌های هم‌خون، هم‌نژاد، هم‌زبان، هم‌وطن، هم‌دین، هم‌مذهب، هم‌شهری، همسایه و حتّی دوقلو‌های همسان نیز معمولاً در مورد «حقیقت» اختلاف‌‌نظرهای بسیار بنیادین و فاحش داشته و این اختلاف‌ها را پس از یک عمر هم‌زیستی و گفتگو با خود به گور می‌برند.

۳. ماهیت مقوله‌های زیرمجموعۀ «مصالح عامّه» به گونه‌ایست که تلاش انفرادی برای تصاحب آنها بی‌فایده است. به عنوان مثال، شرایط یک جامعه از حیث «امنیت» از دو حال خارج نیست: یا «همه احساس امنیت می‌کنند» یا «هیچ کس احساس امنیت نمی‌کند». بودجه‌های هنگفتی که نظام‌های استبدادی صرف امور به اصطلاح امنیتی می‌کنند و نیز رونق‌داشتن بازار وسایل امنیتی (دوربین مدار بسته، نرده، دزدگیر، نگهبان و غیره) در چنین جوامعی به وضوح نشان می‌دهد که در این کشورها، حاکمان و ثروتمندان نیز به شدّت احساس ناامنی می‌کنند. مقولۀ «بهداشت» نیز دقیقاً به همین صورت است. وجود محلّه‌هایی با سطح بهداشت پایین، همگان را در معرض ابتلا به بیماری‌های واگیر قرار داده و بازدهی هزینه‌هایی را که اقشار غنی صرف حفظ سلامت خود می‌کنند به حداقل می‌رساند. بنابراین، تمرکز بر «مصالح عمومی» (در مقابل تمرکز بر سر حقایق) ذاتاً اتّحادآور بوده و شکاف طبقاتی را کاهش می‌دهد.

ادامۀ یادداشت (مجموعاً ۹۵۰ کلمه) را از اینجا مطالعه بفرمایید (زمان تقریبی مطالعه: ۵ دقیقه)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
توانمندسازی باغ ابریشم، دانشگاه رازی یا هر دو؟!

بسیاری از دانشجویانی که از استان‌های دیگر برای تحصیل در دانشگاه رازی به کرمانشاه می‌آیند می‌گویند که وقتی برای اوّلین بار آدرس دانشگاه را خوانده‌اند، تصوّرشان از «باغ ابریشم» (نام محلّه‌ای که دانشگاه رازی در آن واقع ‌است) محلّه‌ای بسیار زیبا، سرسبز و به‌قول امروزی‌ها «باکلاس» بوده‌است، تصوّری که پس از اوّلین حضور در محل، متوجه عمق فاصله –و چه‌بسا تضاد- آن با واقعیت شده‌اند.

اخیراً، دانشگاه رازی همسو با رسالت اجتماعی خود، طرح «توانمندسازی باغ ابریشم» را در دستور کار قرار داده‌است. پرسش اینجاست که «دانشگاه برای بهبود یا توانمندی باغ ابریشم چه کاری از دستش برمی‌آید؟» و این که «پس از مداخله دانشگاه رازی باغ ابریشم احتمالاً چگونه خواهد بود؟».

برای پاسخ به این پرسش‌ها، باید ببینیم دانشگاه چه ویژگی‌های متفاوتی دارد. زیرا طبیعتاً، باغ ابریشم پس از مداخله دانشگاه رازی، اندکی رنگ‌و‌بوی این دانشگاه را خواهد گرفت. امّا دانشگاه رازی چه ویژگی‌ها و چه رنگ‌و‌بویی دارد؟

از لحاظ ظاهری، آشکارا دانشگاه رازی نسبت به باغ ابریشم وضعیت خیلی بهتری دارد: سردر ورودیِ شکیل‌تر، ساختمان‌های بزرگ‌تر، فضای سبز بیشتر، خیابان‌های مرتب‌تر، امکانات پیشرفته‌تر (گرمایشی، سرمایشی، ارتباطی، اطّلاعاتی و غیره) و امثال آنها. در عین حال، دانشگاه به بیماری‌هایی نیز دچار است از جمله رخوت، پایین‌بودن حسّ تعلّق، مهاجرت نخبگان، کمّیت‌گرایی، ناکارآمدی، افسردگی، ناامیدی، بی‌انگیزگی، فروکاستن آموزش به حفظ‌کردن و غیره. آیا دانشگاه می‌تواند به گونه‌ای در باغ ابریشم مداخله کند که این محلّه ویژگی‌های مثبت دانشگاه را دریافت کرده و به بیماری‌های آن مبتلا نشود؟!

یکی از بیماری‌های بنیادین دانشگاه -که چه‌بسا علّت بسیاری از بیماری‌های بالا نیز باشد- سلطه نگرش فنّی-مهندسی یا به عبارتی، مواجهه فناورانه-مهندسانه با مسائلی است که ماهیت انسانی-اجتماعی دارند. سلطه این نگرش موجب شده از یک سو، عمده اهدافی که دانشگاه واقعاً (و نه در حرف و شعار) دنبال کند از جنس «کمّیت، ظاهر، رتبه، امتیاز، گزارش و امثال آن» باشند و از سوی دیگر، با دانشگاهیان (استادان، دانشجویان و کارمندان) مانند ربات‌هایی رفتار شود که قرار است با استفاده از یک نظام پاداش‌دهی بیرونی (نمره، حقوق، امتیاز، مدرک و غیره) به‌سمت عملکردی که در راستای تحقق آن اهداف است سوق داده شوند. آیا دانشگاه می‌تواند با رویکردی متفاوت و انسان-محور به باغ ابریشم بپردازد؟! اگر می‌تواند، چرا این کار را در داخل خودش و برای خودش انجام نمی‌دهد؟!

ادامۀ مطلب را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید👇

توانمندسازی باغ‌ابریشم، دانشگاه رازی یا هر دو؟!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
دربارۀ شیوۀ صحیح مطالبه‌گری مدنی؛
🔹نگاهی به مطالبه‌گری‌های اخیر برخی سمن‌های کرمانشاه

روزنامۀ نقدحال، شنبه ۱۶ اسفند ۹۹ (شمارۀ ۸۴۴)

به نظر می‌رسد تنها راه اصلاح جامعه از طریق «مطالبه‌گری مدنی» باشد. خوشبختانه، این مفهوم طی سالیان اخیر مورد توجه فزاینده‌ای قرار گرفته و به واژه‌ای پرتکرار تبدیل شده‌است، امّا تا آنجا که با برخی دغدغه‌مندان اجتماعی، فعّالان فرهنگی و مجموعۀ سمن‌های استان ارتباط داشته‌ام، به نظرم، «شیوۀ صحیح مطالبه‌گری» کمتر مورد توجه بوده‌است. به عبارتی دیگر، به نظرم، کسانی که به دنبال مطالبه‌گری مدنی هستند، با وجود تلاش‌های ارزشمند و قابل‌تقدیرشان، این امر را به شیوۀ مطلوبی دنبال نکرده و برخی جزئیات مهم و تأثیرگذار آن را رعایت نمی‌کنند. چه بسا «عدم مطالبه‌گری» بر «به راه انداختن مطالبه‌گری‌های ضعیف و اشتباه» ارجحیت داشته‌باشد، زیرا تکرار مطالبه‌گری‌های ضعیف و بی‌نتیجه (یا بدنتیجه) می‌تواند از یک سو، عموم را نسبت به این مرهم بدبین و بی‌اعتماد و از سوی دیگر، مفسدان و رانت‌خواران را نسبت به آن واکسینه ‌کند. در این نوشتار کوتاه، با تأکید بر برخی تلاش‌های اخیر برای شکل‌دادن به مطالبه‌گری‌های مدنی توسّط بعضی فعّالان فرهنگی-اجتماعی استان کرمانشاه، دیدگاهم را در رابطه با شیوۀ صحیح مطالبه‌گری مدنی در معرض نقد سایرین قرار داده‌ام.

۱. فراهم‌سازی زمینۀ همراهی حداکثری

نیروی اصلی مطالبه‌گری مدنی ناشی از «همراهی حداکثری» است. بنابراین، در راه‌اندازی کارزارها، تجمع‌ها، جمع‌آوری امضا برای طومارها و امثال آنها باید عوامل موثّر بر حصول همراهی حداکثری را مدّ نظر قرار داد. از میان مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر میزان همراهی عمومی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: ...

در ادامۀ یادداشت می‌خوانید:

۱.۱ تعداد، نام و سمت آغازکنندگان مطالبات
۲.۱ محتوای مطالبات
۲. لزوم تخصص‌گرایی و پرهیز از درافتادن در امواج پوپولیسم

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت مبعث رحمه‌للعالمین

مرحبا عیدی که در آن، شد ز رحمت فتحِ باب
یعنی از برج نبوت سر برآورد آفتاب
مرحبا عیدی که در آن، ز امر رب العالمین
رحمتٌ للعالمین برداشت از صورت نقاب
مرحبا عیدی که در آن، چون دل ِ صاحبدلان
شد جهان روشن ز نور حضرت ختمی مآب
در شهود آمد ز غیب آن عالِمِ علم لَدُن
کز قفایش چاکرآسا جبرئیل آورد کتاب
الصلا ای عشقبازان، الصلا ای عارفان
مظهر حُسن ِ ازل بیرون خرامید از حجاب
رحمتٌ للعالمین برداشت از صورت نقاب

شعر: صغیر اصفهانی - اجرا: سیّد خلیل عالی‌نژاد

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
کانال سخنرانی‌ها: شمعی که برای ما سوخت!
(حاوی چند پیشنهاد)

خبر «تعطیلی کانال سخنرانی‌ها» برایم تلخی خاصّی داشت. بعید می‌دانم در میان ایرانیان علاقه‌مند به اندیشه‌وفرهنگ و حاضر در فضای تلگرام کسانی باشند که کانال سخنرانی‌ها را نشناخته و از مطالبش استفاده نکرده‌باشند.

در این دشت بی‌فرهنگی، در شرایطی که «فرهنگ» به فراخ‌ترین سفره برای توزیع رانت تبدیل شده‌است، در سالیانی که برخی از رانت‌خوارترین‌ها به اسم «مؤسسات فرهنگی» در جدول ۱۷ بودجه برای خود ردیف ویژه میلیاردی تعریف کرده‌اند، در دورانی که «فرهنگ» هزاران متولّی رسمی دارد و بزرگترین خدمتی که بیشتر آنها می‌توانند بکنند این است که هیچ کاری نکنند(!) و در زمانه‌ای که عموم به صرف «لعنت فرستادن بر تاریکی» اکتفا کرده‌اند، «کانال تلگرامی سخنرانی‌ها» با گردآوری و انتشار سخنرانی‌های ارزشمند (و در این اواخر، یادداشت‌های کوتاه) از اندیشمندان و فرهیختگان، «شمعی افروخت» و برای بهره‌بردن علاقه‌مندان به اندیشه‌وفرهنگ، واسطۀ خیری شد.

این کانال، در تاریخ ۸ اسفند ۹۹ آخرین پیام خود را به‌شکل زیر منتشر کرد:

«باسلام و ارادت خدمت همه اساتید و دانش‌پژوهان عزیز و گرامی، بیش از یک دهه فعالیت شبانه‌روزی در فضای‌مجازی، به دلایل مشکلات متعدد، متاسفانه تصمیم به تعطیلی کانال‌سخنرانی‌ها گرفته‌ایم. مطالب این کانال همواره خواهد بود و دوستان می‌توانند استفاده کنند. از همه دوستان همفکر و همراه که در این مدت ما را حمایت کردند تشکر می‌کنم. باید در گروه های حقیقی به دنبال همفکران معنوی بود. دیگر این کانال بروز نخواهد شد. پایان و خدانگهدار 🙏🌹🙏».

با دیدن این پیام، اوّلین چیزی که به ذهنم رسید «رفتن‌های بی‌سروصدا و بی‌قدرشناسی» بود. در جامعۀ ما بارها و بارها دیده می‌شود که اشخاصی از مسیر متداول «خودمداری» و «هم‌رنگ جماعت‌شدن» فاصله می‌گیرند، برای بهبود جامعه تلاش‌هایی می‌کنند، بخشی از جامعه از خدمات فرهنگی-اجتماعی آنها بهره‌مند می‌شود، امّا ناگهان، به هر دلیلی، کنار می‌روند و «پایان؛ خدانگهدار»؛ به همین سادگی.

دوّمین چیزی که در نظرم آمد، همان عبارتی بود که در صفحۀ معرّفی کانال سخنرانی‌ها نیز درج شده‌است: «جهان سوم جایی است که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی، خانه‌ات خراب خواهدشد».

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
کانال سخنرانی‌ها: شمعی که برای ما سوخت!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
با انتخابات ۱۴۰۰ چه کنیم؟!

تحریم کنیم؟! به‌منظور پیشگیری از هدررفت بیش‌ازپیش توان جامعه در اصطکاک‌های بی‌فایده، به کاندیدای مورد نظر قدرت‌های فرادولتی رأی بدهیم؟! میان «بد» و «بدتر»، به «بد» رأی بدهیم؟! به همان «بدتر» رأی بدهیم که کار زودتر یکسره شود؟! اگر بناست بین «بد» و «بدتر» انتخاب کنیم، کدام نامزدها مصداق «بد» و کدام‌ها مصداق «بدتر» هستند؟! ...

به‌نظرم، در رابطه با نوع مواجهۀ ما با انتخابات، دو نکتۀ زیر جزء مهم‌ترین نکاتی هستند که باید به آنها توجه داشته‌باشیم:

۱. مهم‌ترین عامل تعیین‌کنندۀ میزان اثرگذاری ما مردم (شامل اثرگذاری از طریق انتخابات چه با رأی‌دادن و چه با رأی‌ندادن)، میزان هماهنگ عمل‌کردن ماست. چند ده میلیون نفری که همگی با نیّت خیر و هدف یکسان امّا با تشخیص‌های متفاوت با یک مسئلۀ جمعی واحد درگیر شوند، احتمالاً نیروی یکدیگر را خنثی کرده و اثرگذاری چندانی نخواهند داشت. بالعکس، چندصد نفری که مانند ذره‌بین نیروی خود را در یک جهت خاص هماهنگ و هم‌افزا کنند می‌توانند در جامعه اثرگذاری محسوسی داشته‌باشند. بنابراین، بدیهی است که بهتر است به‌جای پراکنده‌کاری، به‌صورت هماهنگ و هم‌افزا عمل کنیم.

۲. مسائل جامعه (شامل انتخابات) مسائل همۀ ما مردم هستند. درست است که هیچ‌یک از ما «بی‌عقل و بی‌دانش» نیستیم، امّا نکته اینجاست که همۀ ما از لحاظ «درک تحوّلات جامعه و توانایی تشخیص بهترین تصمیم» در رابطه با این مسائل عمومی در یک سطح نیستیم. به هر حال، در میان ما چند ده میلیون‌نفر، هستند کسانی که در مقایسه با سایرین، «علم و آگاهی» بیشتری داشته و از این‌رو، «توان تشخیص» بهتری دارند. بنابراین، بدیهی است که بهتر است قبل از تصمیم‌گیری در مورد مسائل اجتماعی، نظر «عقلای قوم» را هم جویا شویم.

به نظرم، دو مورد بالا مکمّل یکدیگر هستند. اگر قرار باشد از پراکنده‌کاری –که به خنثی کردن نیروی همدیگر منجر می‌شود- فاصله بگیریم، ناگزیر، باید از تصمیم‌گیری خودمحور و خوداتّکا دست برداشته و تصمیم‌هایمان را با شخص یا اشخاص معدودی هماهنگ کنیم. به‌نظرم، بدیهی است که بهتر است به جای این که سلبریتی‌ها (هنرپیشه‌ها، قهرمان‌های ورزشی و امثال آنها)، رسانه‌ها (بی‌بی‌سی، من‌وتو، مسیح‌علی‌نژاد و امثال آنها) یا امواج خودجوش و احساس‌مدار برآمده از کف جامعه را محور قرار دهیم، تصمیم‌هایمان را بر اساس توصیه‌های «اندیشمندان مستقل» هماهنگ و هم‌افزا کنیم. منظور از «اندیشمندان مستقل» متخصصان و صاحب‌نظرانی هستند که آزادگی و استقلال خود و نیز فاصلۀ خود با رانت و قدرت را حفظ کرده و به مهرۀ هیچ دسته و گروهی تبدیل نشده‌اند. کسانی مانند مقصود فراستخواه، مصطفی ملکیان، بیژن عبدالکریمی، محسن رنانی، فرشاد مؤمنی، محمّد فاضلی و امثال آنها.

ادامۀ یادداشت را از طریق پیوند (لینک) زیر مطالعه بفرمایید 👇
با انتخابات ۱۴۰۰ چه کنیم؟!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani