چین و روسیههای داخلی!
در گذر زمان، تعامل کشور با جهان کاهنده و تکیه بر امثال چین و روسیه افزایشی بوده است.
مشابه این مسیر در داخل کشور نیز وجود دارد، یعنی با گذشت زمان، نظام حتی نیروهای باورمند و دلسوز خودی را نیز از مراکز تصمیمگیری دور و تکیهگاه خود را بیشازپیش بر "چین و روسیههای داخلی" متمرکز میکند.
"چین و روسیههای داخلی" کسانی هستند که نهتنها تاکنون هیچ موضعگیری، نقد و گفتاری نداشتهاند که با خواست نظام زاویه داشته باشد، بلکه در آینده نیز تا زمانیکه رانتها و منافعشان برقرار باشد، تحت هر شرایطی همینگونه خواهند بود!
در مسیر خالصسازی نظام، که با ترجیح تعهد بر تخصص آغاز و در خطهای "خودی و غیرخودی" و "انقلابی و غیرانقلابی" ادامه یافت، اکنون حتی از میان یاران کاملا وفادار، "چین و روسیههای داخلی" بر افراد باورمند و اصولگرای واقعی (که واقعا به اصولی اعتقاد دارند و چون نظام را درمجموع همراستا با آن اصول میدانند، از آن طرفداری و حمایت میکنند) ترجیح داده میشوند.
در مورد گروه دوم، نظام این نگرانی را دارد که نکند در آینده و در مواجهه با برخی تغییرات، این طرفداران احساس کنند که نظام با اصول مورد اعتقاد آنها زاویه پیدا کرده است و به منتقد تبدیل شوند.
گروه اول (چین و روسیههای داخلی) نیز واقعا اصولگرا هستند اما تنها اصلشان "قدرت و رانت" است!
نظام میداند که این طرفداران تحت هر شرایطی حتی مثلا درصورت حذف انتخابات و تبدیل جمهوری به خلافت اسلامی، موروثیشدن رهبری، بمباران معترضان خیابانی، کمونیستی شدن نظام اسلامی، پخش مستقیم شکنجه منتقدان زندانی از تلویزیون میلی یا هر چیز دیگری، همچنان با اعتمادبهنفس تمام به دوربین و چشم مردم زل زده و میگویند "این کارها در راستای اجرای شرع، پیشبرد آرمانهای انقلاب، پاسداشت خون شهدا و حفظ نظام اسلامی است"!
در مسیر خالصسازی نظام، فشار فزایندهای بر طرفداران باورمند نظام وارد میشود که میان "اصولگرای واقعی ماندن" یا "قدرتگرا شدن" یکی را انتخاب کنند؛ یا بالاخره لب به انتقاد میگشایند و به گروه غیرخودی و غیرانقلابی تبعید میشوند یا به عضویت "چین و روسیههای داخلی" در میآیند.
نظام جمهوری اسلامی همچنان دلسوزانی دارد که یا به واسطه باورشان به آرمانهای اولیه انقلاب یا درنتیجه رویکرد توسعهگرایشان که بر اساس آن انقلاب به زیان ایران و ایرانیان است و راهی جز اصلاح نیست، واقعا خواهان حفظ نظام و البته اصلاح آن هستند، اما متاسفانه، نظام بیشتر ترجیح میدهد که در داخل و خارج بر چین و روسیههای متملق و چاپلوس تکیه کند؛ کسانی که بهمحض این که احساس کنند دیگر منافعشان از طریق نظام تامین نمیشود، اسلام، شهدا، انقلاب، نظام و تمام ارزشها و مقدسات را تنها میگذارند (اگر لگدمال نکنند!).
تا ببینیم سرانجام چه خواهد بودن!
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
در گذر زمان، تعامل کشور با جهان کاهنده و تکیه بر امثال چین و روسیه افزایشی بوده است.
مشابه این مسیر در داخل کشور نیز وجود دارد، یعنی با گذشت زمان، نظام حتی نیروهای باورمند و دلسوز خودی را نیز از مراکز تصمیمگیری دور و تکیهگاه خود را بیشازپیش بر "چین و روسیههای داخلی" متمرکز میکند.
"چین و روسیههای داخلی" کسانی هستند که نهتنها تاکنون هیچ موضعگیری، نقد و گفتاری نداشتهاند که با خواست نظام زاویه داشته باشد، بلکه در آینده نیز تا زمانیکه رانتها و منافعشان برقرار باشد، تحت هر شرایطی همینگونه خواهند بود!
در مسیر خالصسازی نظام، که با ترجیح تعهد بر تخصص آغاز و در خطهای "خودی و غیرخودی" و "انقلابی و غیرانقلابی" ادامه یافت، اکنون حتی از میان یاران کاملا وفادار، "چین و روسیههای داخلی" بر افراد باورمند و اصولگرای واقعی (که واقعا به اصولی اعتقاد دارند و چون نظام را درمجموع همراستا با آن اصول میدانند، از آن طرفداری و حمایت میکنند) ترجیح داده میشوند.
در مورد گروه دوم، نظام این نگرانی را دارد که نکند در آینده و در مواجهه با برخی تغییرات، این طرفداران احساس کنند که نظام با اصول مورد اعتقاد آنها زاویه پیدا کرده است و به منتقد تبدیل شوند.
گروه اول (چین و روسیههای داخلی) نیز واقعا اصولگرا هستند اما تنها اصلشان "قدرت و رانت" است!
نظام میداند که این طرفداران تحت هر شرایطی حتی مثلا درصورت حذف انتخابات و تبدیل جمهوری به خلافت اسلامی، موروثیشدن رهبری، بمباران معترضان خیابانی، کمونیستی شدن نظام اسلامی، پخش مستقیم شکنجه منتقدان زندانی از تلویزیون میلی یا هر چیز دیگری، همچنان با اعتمادبهنفس تمام به دوربین و چشم مردم زل زده و میگویند "این کارها در راستای اجرای شرع، پیشبرد آرمانهای انقلاب، پاسداشت خون شهدا و حفظ نظام اسلامی است"!
در مسیر خالصسازی نظام، فشار فزایندهای بر طرفداران باورمند نظام وارد میشود که میان "اصولگرای واقعی ماندن" یا "قدرتگرا شدن" یکی را انتخاب کنند؛ یا بالاخره لب به انتقاد میگشایند و به گروه غیرخودی و غیرانقلابی تبعید میشوند یا به عضویت "چین و روسیههای داخلی" در میآیند.
نظام جمهوری اسلامی همچنان دلسوزانی دارد که یا به واسطه باورشان به آرمانهای اولیه انقلاب یا درنتیجه رویکرد توسعهگرایشان که بر اساس آن انقلاب به زیان ایران و ایرانیان است و راهی جز اصلاح نیست، واقعا خواهان حفظ نظام و البته اصلاح آن هستند، اما متاسفانه، نظام بیشتر ترجیح میدهد که در داخل و خارج بر چین و روسیههای متملق و چاپلوس تکیه کند؛ کسانی که بهمحض این که احساس کنند دیگر منافعشان از طریق نظام تامین نمیشود، اسلام، شهدا، انقلاب، نظام و تمام ارزشها و مقدسات را تنها میگذارند (اگر لگدمال نکنند!).
تا ببینیم سرانجام چه خواهد بودن!
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
👍10
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها نصب شده است امّا از علی (ع) و حسین (ع) نام و نشان چندانی دیده نمیشود مگر در میان شیعیان؟!
به همین ترتیب، چرا بخش قابل توجّهی از ایرانیان غیرمسلمان که به هر حال امامان (ع) برایشان ناآشنا نیستند (به ویژه نسلهای جدید)، به آن شخصیتهای بینالمللی نگاه مثبتتری دارند تا به اولیای دین؟!
اصلاً چرا امثال گاندی و ماندلا به چهرههای بینالمللی تبدیل شدهاند امّا درمقایسه با آنها، اولیای دین اسلام فقط وجۀ درون دینی دارند؟!
آیا امتیازات علی (ع) و حسین (ع) فقط در چارچوب اسلام معنا پیدا میکنند؟! آیا امامان ما رفتارهایی ندارند که فارغ از جایگاه آنها در دین و نیز فارغ از اعتقادات مخاطب، هر انسانِ بشردوست و اخلاقمداری را تحت تأثیر قرار دهد و به تحسین وادارد؟!
چرا حتّی شخصیتهایی مانند فردوسی، مولوی و حافظ، هم در میان مردم جهان، هم در میان ایرانیان غیرمسلمان و هم در میان بخش قابل توجّهی از نسلهای جدید ایران درمجموع جایگاه شناختهشدهتر و بالاتری دارند؟!
ممکن است در نگاه اوّل علّت را چیزهایی از قبیل «نظام سرمایهداری، اسلامستیزی، توطئه، پروپاگاندا و لذّتگرایی» بیان کنیم امّا به نظرم، اینها علّت اصلی نیستند؛ علّت اصلی خود ما شیعیان علی (ع) هستیم که نخواستهایم تصویر واقعی اولیای دین را بهعنوان انسانهایی که در قلّۀ اخلاق، انصاف، عدالت، آزادگی و مسئولیتپذیری قرار داشتهاند به نمایش بگذاریم.
بر اساس تصویری که ما از علی (ع) ارائه دادهایم، نام او حتّی برای شیعیان بیشتر تداعی کنندۀ چیزهایی است از قبیل شکافتن دیوار کعبه برای مادرش، زادهشدن در خانۀ خدا، دوستی با شیر، علم غیب، زور بازویی بیش از رستم دستان، شمشیر دو لبه، ارتباط با جنّیان، فهمیدن زبان حیوانات، نوری که قبل از سایر مخلوقات آفریده شده است، شفاعتکنندۀ روز جزا، ساقی کوثر و انواع کرامات و قدرتهای مرموز و فراانسانی دیگر.
دربارۀ موارد بالا قصد مناقشه ندارم؛ فارغ از صحّت داشتن یا نداشتن تمامی یا برخی از موارد بالا (که فقط برای مسلمانان و بهویژه شیعیان باورمند به امامت موضوعیت دارند)، پرسشم این است که آیا علی (ع) یک جنبۀ بشری بسیار متعالی نداشته است که اگر آن را به مردم جهان و نسلهای جدید خودمان معرّفی میکردیم، لااقل به اندازۀ گاندی و ماندلا عاشقش میشدند؟!
اگر چنین است، چرا با وجود این همه عاشق علی (ع) در میان ایرانیان و این همه حکومتهای شیعی و نهادهای دولتی مذهبی با بودجههای فراوان در طول تاریخ ایران لااقل از صفویه تا کنون، در معرفی چهرۀ بشری اولیای دین اسلام و جلب توجه و عشقوعلاقۀ مردم جهان به آن بزرگواران ناموفق بودهایم؟!
در این سلسلهنوشتار، تلاش کردهام ضمن اشاره به برخی از جلوههای بشری و درعین حال متعالی علی (ع) و حسین (ع) (بهعنوان دو نمونه از اولیای دین) به پرسشهای بالا نیز پاسخ دهم.
پردههای بینظیری از رفتار اخلاقی، عادلانه، منصفانه و انسانی که اگر به خوبی نمایش داده شوند، مردم دنیا خیلی بیشتر از گاندی، ماندلا و سایر کسانی که بهعنوان سرآمدان اخلاق و بشردوستی شناخته میشوند عاشق این دو بزرگوار خواهند شد. همچنین است در مورد ایرانیان غیرمسلمان و نسلهای جدیدی که از دین فاصله گرفتهاند یا حتّی نسبت به آن لجاجت پیدا کردهاند. علاوه بر اینها، حتّی کسانی که وجود شخصی به عنوان علی ابن ابیطالب را منکر شوند، در مواجهه با این توصیف به عنوان یک شخصیت خیالی و داستانی ابراز علاقه خواهند کرد و معرّفی او را مفید خواهند دانست (مانند شخصیتهای غیرواقعی و داستانی دیگری که عموم مردم جهان آنها را دوست دارند و تبلیغ و ترویج میکنند).
به نهادهای دینی، تبلیغی، فرهنگی و ارشادی که خواهان جلب توجه، احترام و علاقۀ مردم نسبت به اولیای دین هستند پیشنهاد میکنم لااقل در کنار تأکید بر ویژگیهای غیرعادی و فرابشری علی (ع) و حسین (ع)، به معرّفی و ترویج جلوههای متعالیِ بشریِ آنها نیز (که در بخشهای بعدی نوشتار توضیح دادهام) بپردازند.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها نصب شده است امّا از علی (ع) و حسین (ع) نام و نشان چندانی دیده نمیشود مگر در میان شیعیان؟!
به همین ترتیب، چرا بخش قابل توجّهی از ایرانیان غیرمسلمان که به هر حال امامان (ع) برایشان ناآشنا نیستند (به ویژه نسلهای جدید)، به آن شخصیتهای بینالمللی نگاه مثبتتری دارند تا به اولیای دین؟!
اصلاً چرا امثال گاندی و ماندلا به چهرههای بینالمللی تبدیل شدهاند امّا درمقایسه با آنها، اولیای دین اسلام فقط وجۀ درون دینی دارند؟!
آیا امتیازات علی (ع) و حسین (ع) فقط در چارچوب اسلام معنا پیدا میکنند؟! آیا امامان ما رفتارهایی ندارند که فارغ از جایگاه آنها در دین و نیز فارغ از اعتقادات مخاطب، هر انسانِ بشردوست و اخلاقمداری را تحت تأثیر قرار دهد و به تحسین وادارد؟!
چرا حتّی شخصیتهایی مانند فردوسی، مولوی و حافظ، هم در میان مردم جهان، هم در میان ایرانیان غیرمسلمان و هم در میان بخش قابل توجّهی از نسلهای جدید ایران درمجموع جایگاه شناختهشدهتر و بالاتری دارند؟!
ممکن است در نگاه اوّل علّت را چیزهایی از قبیل «نظام سرمایهداری، اسلامستیزی، توطئه، پروپاگاندا و لذّتگرایی» بیان کنیم امّا به نظرم، اینها علّت اصلی نیستند؛ علّت اصلی خود ما شیعیان علی (ع) هستیم که نخواستهایم تصویر واقعی اولیای دین را بهعنوان انسانهایی که در قلّۀ اخلاق، انصاف، عدالت، آزادگی و مسئولیتپذیری قرار داشتهاند به نمایش بگذاریم.
بر اساس تصویری که ما از علی (ع) ارائه دادهایم، نام او حتّی برای شیعیان بیشتر تداعی کنندۀ چیزهایی است از قبیل شکافتن دیوار کعبه برای مادرش، زادهشدن در خانۀ خدا، دوستی با شیر، علم غیب، زور بازویی بیش از رستم دستان، شمشیر دو لبه، ارتباط با جنّیان، فهمیدن زبان حیوانات، نوری که قبل از سایر مخلوقات آفریده شده است، شفاعتکنندۀ روز جزا، ساقی کوثر و انواع کرامات و قدرتهای مرموز و فراانسانی دیگر.
دربارۀ موارد بالا قصد مناقشه ندارم؛ فارغ از صحّت داشتن یا نداشتن تمامی یا برخی از موارد بالا (که فقط برای مسلمانان و بهویژه شیعیان باورمند به امامت موضوعیت دارند)، پرسشم این است که آیا علی (ع) یک جنبۀ بشری بسیار متعالی نداشته است که اگر آن را به مردم جهان و نسلهای جدید خودمان معرّفی میکردیم، لااقل به اندازۀ گاندی و ماندلا عاشقش میشدند؟!
اگر چنین است، چرا با وجود این همه عاشق علی (ع) در میان ایرانیان و این همه حکومتهای شیعی و نهادهای دولتی مذهبی با بودجههای فراوان در طول تاریخ ایران لااقل از صفویه تا کنون، در معرفی چهرۀ بشری اولیای دین اسلام و جلب توجه و عشقوعلاقۀ مردم جهان به آن بزرگواران ناموفق بودهایم؟!
در این سلسلهنوشتار، تلاش کردهام ضمن اشاره به برخی از جلوههای بشری و درعین حال متعالی علی (ع) و حسین (ع) (بهعنوان دو نمونه از اولیای دین) به پرسشهای بالا نیز پاسخ دهم.
پردههای بینظیری از رفتار اخلاقی، عادلانه، منصفانه و انسانی که اگر به خوبی نمایش داده شوند، مردم دنیا خیلی بیشتر از گاندی، ماندلا و سایر کسانی که بهعنوان سرآمدان اخلاق و بشردوستی شناخته میشوند عاشق این دو بزرگوار خواهند شد. همچنین است در مورد ایرانیان غیرمسلمان و نسلهای جدیدی که از دین فاصله گرفتهاند یا حتّی نسبت به آن لجاجت پیدا کردهاند. علاوه بر اینها، حتّی کسانی که وجود شخصی به عنوان علی ابن ابیطالب را منکر شوند، در مواجهه با این توصیف به عنوان یک شخصیت خیالی و داستانی ابراز علاقه خواهند کرد و معرّفی او را مفید خواهند دانست (مانند شخصیتهای غیرواقعی و داستانی دیگری که عموم مردم جهان آنها را دوست دارند و تبلیغ و ترویج میکنند).
به نهادهای دینی، تبلیغی، فرهنگی و ارشادی که خواهان جلب توجه، احترام و علاقۀ مردم نسبت به اولیای دین هستند پیشنهاد میکنم لااقل در کنار تأکید بر ویژگیهای غیرعادی و فرابشری علی (ع) و حسین (ع)، به معرّفی و ترویج جلوههای متعالیِ بشریِ آنها نیز (که در بخشهای بعدی نوشتار توضیح دادهام) بپردازند.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
👍27👎3
جمع نقیضین!
چکیدۀ دیدگاه و تحلیل صدا و سیما دربارۀ واقعۀ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به قرار زیر است:
یکی از جنایات اصلی آمریکا، کودتایی بود که با همکاری رژیم طاغوتی و آمریکایی پهلوی علیه دولت آمریکایی مصدق صورت داد، دولتی که میخواست لیبرالیسم و سکولاریسم را در ایران پیش ببرد امّا خوشبختانه با مداخلۀ هوشمندانۀ آیت الله کاشانی ساقط شد!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
چکیدۀ دیدگاه و تحلیل صدا و سیما دربارۀ واقعۀ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به قرار زیر است:
یکی از جنایات اصلی آمریکا، کودتایی بود که با همکاری رژیم طاغوتی و آمریکایی پهلوی علیه دولت آمریکایی مصدق صورت داد، دولتی که میخواست لیبرالیسم و سکولاریسم را در ایران پیش ببرد امّا خوشبختانه با مداخلۀ هوشمندانۀ آیت الله کاشانی ساقط شد!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
@vahidehsani_vh
ارسال پیام بهصورت ناشناس:
https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
👍3👎1
✅ برندسوزی!
📰 روزنامه نقدحال، ۵ شهریور ۱۴۰۲
اهميت و کارکرد «برندسازي» در رونقدهي به اقتصاد و اشتغال منطقه بر کسي پوشيده نيست. در اين راستا، سالهاست که بسياري از انديشمندان و مسوولان دلسوز بر اين مهم تاکيد ميکنند. با وجود اين در برخي موارد، شاهد «برندسوزي» هستيم!
از گذشتهها، يکي از محصولات شناختهشده و سوغات کرمانشاه «روغن حيوانيِ کرمانشاهي» بوده است. همهجا روغن حيواني توليد ميشود اما تمايز عطر و طعم روغن کرمانشاهي با روغنهاي حيواني توليدشده در ساير مناطق نيازي به توضيح ندارد. اين تمايز اولا، حاصل گياهان کوهستانهاي اين منطقه است که دامهاي استان از آنها تغذيه ميکردهاند و ثانيا، ناشی از جزئيات متفاوت و تعيينکنندهاي است که در فرايند توليد روغن در اين استان لحاظ ميشوند.
متاسفانه، چيزي که در نتيجهي تلاش گذشتگان و بهحق براي استان کرمانشاه به سرمايهي نمادين و بِرَند تبديل شده است در حال تضعيف است؛ کارخانهي توليد روغن حيواني نيکمنش تهران با حجم فروش بالا در پايتخت، بر روي سايت اينترنتي خود را «توليدکننده روغن حيواني کرمانشاهي» معرفي و در قسمت «تاریخچه و معرفی سازمان» سایت به صراحت نوشته است: «روغن حیوانی در کشورمان ایران با نام روغن کرمانشاهی شناخته می شود»! این شرکت بر روي قوطيهاي خود نیز عبارت «روغن حيوانيِ کرمانشاهي» را درج کرده است.
در ميان مردم تهران به مرور اين تصور دارد شکل ميگيرد که روغن کرمانشاهي با روغنهاي حيواني توليدشده در ساير مناطق هيچ تفاوت خاصي ندارد و رواج اين عبارت صرفا به اين خاطر بوده که در گذشته، روغن حيواني تهران عمدتا از کرمانشاه تامين ميشده است و به همين خاطر، مردم براي نام بردن از روغن حيواني (در تمايز با روغنهاي گياهي) به محل توليد و ارسال آن (شهر کرمانشاه) اشاره ميکردهاند.
اين در حالي است که نهتنها براي توليدکنندگان روغن کرمانشاهي يا نهتنها براي کرمانشاهيان، بلکه براي هر کسي که يکبار روغن کرمانشاهي را ميل يا حتي استشمام کرده باشد، تمايز روغن حيواني کرمانشاهي با روغنهاي توليدي ساير مناطق قابل انکار نيست.
با توجه به اهميت «برندسازي»، اين که بخش قابل توجهي از مردم کرمانشاه (اعم از ساکنان شهر يا روستا) بهطور مستقيم يا غيرمستقيم از قِبَل توليد و فروش روغن حيواني امرار معاش ميکنند و نيز وضعيت نابسامان اشتغال و اقتصاد استان، پيشنهاد و درخواست ميکنم که از سوءاستفاده از نام، شهرت و اعتبار روغن کرمانشاهي توسط توليدکنندگان ساير مناطق جلوگيري شود.
همانطور که حتما ميدانيد، سرمايههاي نمادين و برندهاي بومي، علاوه بر آثار اقتصادي و اشتغالزايي، کارکرد اجتماعي و هويتي نيز دارند که بسيار مهمتر است.
بديهي و مسلم است که همگان حق دارند به توليد روغن حيواني بپردازند و اميدواريم کسبوکار آنها براي خودشان، براي مصرفکنندگان و براي کل جامعه پرخير و برکت باشد، اما هيچکدام از اينها بهمعناي جواز سوءاستفاده از شهرت و اعتبار يک منطقهي خاص (آن هم بهصورت رسمي) نيست.
دلسوزان ايران عزيز متوجه هستند که اصرار بر حفظ سرمايههاي نمادين محلي و منطقهاي به مثابه «تضعيف ساير مناطق کشور به خاطر يک منطقهي خاص» نيست بلکه خير و صلاح ايران ايجاب ميکند که برندهاي محلي و نمادهاي هويتي اعضاي اين خانواده بزرگ پاس داشته شوند.
متاسفانه برخي خردهفروشان سراسر کشور، گردوي خود را بهعنوان گردوي تويسرکان، انار خود را به عنوان انار ساوه، خربزه را بهعنوان خربزهي مشهد، روغن را به عنوان روغن کرمانشاهي و... ميفروشند، اين کار هرچند غيراخلاقي است اما خيلي تفاوت دارد با اين که کارخانهاي بزرگ در تهران بهدروغ از عبارت «کرمانشاهي» بر روي قوطيهاي روغن حيواني خود استفاده کند.
نمايندگان محترم مردم کرمانشاه در مجلس شوراي اسلامي، اتاق بازرگاني و متوليان اقتصاد و اشتغال استان كه به مصائب و مسائل اقتصادي كرمانشاه واقف هستند بايد به مسالهي مهم برندسوزي توجه داشته باشند و مانع از آن شود چرا كه «برندسازي» سالها و بلكه قرنها طول ميكشد و شايسته نيست چيزي كه چندين قرن براي ساختهشدناش زمان صرف شده در طي چند سال و با اهمالكاري عدهاي و بهدليل سودجويي شخصي براي هميشه بسوزد و از بين برود.
پيشاپيش از پيگيري شما گراميان جهت حذف واژهي «کرمانشاهي» از روي قوطيهاي شرکت نيکمنش (و هر توليدکنندهي احتمالي ديگري که همين خطا و سوءاستفاده را مرتکب شود)، حراست از سرمايههاي نمادين کرمانشاه و حرکت بهسوي نهادينهسازي برندهاي ملي و بينالمللي براي استان سپاسگزارم.
با سپاس از مهندس داریوش پناهی (دبیر سابق اتاق بازرگانی کرمانشاه) که پیش از انتشار یادداشت آن را مطالعه و تأیید کردند.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
📰 روزنامه نقدحال، ۵ شهریور ۱۴۰۲
اهميت و کارکرد «برندسازي» در رونقدهي به اقتصاد و اشتغال منطقه بر کسي پوشيده نيست. در اين راستا، سالهاست که بسياري از انديشمندان و مسوولان دلسوز بر اين مهم تاکيد ميکنند. با وجود اين در برخي موارد، شاهد «برندسوزي» هستيم!
از گذشتهها، يکي از محصولات شناختهشده و سوغات کرمانشاه «روغن حيوانيِ کرمانشاهي» بوده است. همهجا روغن حيواني توليد ميشود اما تمايز عطر و طعم روغن کرمانشاهي با روغنهاي حيواني توليدشده در ساير مناطق نيازي به توضيح ندارد. اين تمايز اولا، حاصل گياهان کوهستانهاي اين منطقه است که دامهاي استان از آنها تغذيه ميکردهاند و ثانيا، ناشی از جزئيات متفاوت و تعيينکنندهاي است که در فرايند توليد روغن در اين استان لحاظ ميشوند.
متاسفانه، چيزي که در نتيجهي تلاش گذشتگان و بهحق براي استان کرمانشاه به سرمايهي نمادين و بِرَند تبديل شده است در حال تضعيف است؛ کارخانهي توليد روغن حيواني نيکمنش تهران با حجم فروش بالا در پايتخت، بر روي سايت اينترنتي خود را «توليدکننده روغن حيواني کرمانشاهي» معرفي و در قسمت «تاریخچه و معرفی سازمان» سایت به صراحت نوشته است: «روغن حیوانی در کشورمان ایران با نام روغن کرمانشاهی شناخته می شود»! این شرکت بر روي قوطيهاي خود نیز عبارت «روغن حيوانيِ کرمانشاهي» را درج کرده است.
در ميان مردم تهران به مرور اين تصور دارد شکل ميگيرد که روغن کرمانشاهي با روغنهاي حيواني توليدشده در ساير مناطق هيچ تفاوت خاصي ندارد و رواج اين عبارت صرفا به اين خاطر بوده که در گذشته، روغن حيواني تهران عمدتا از کرمانشاه تامين ميشده است و به همين خاطر، مردم براي نام بردن از روغن حيواني (در تمايز با روغنهاي گياهي) به محل توليد و ارسال آن (شهر کرمانشاه) اشاره ميکردهاند.
اين در حالي است که نهتنها براي توليدکنندگان روغن کرمانشاهي يا نهتنها براي کرمانشاهيان، بلکه براي هر کسي که يکبار روغن کرمانشاهي را ميل يا حتي استشمام کرده باشد، تمايز روغن حيواني کرمانشاهي با روغنهاي توليدي ساير مناطق قابل انکار نيست.
با توجه به اهميت «برندسازي»، اين که بخش قابل توجهي از مردم کرمانشاه (اعم از ساکنان شهر يا روستا) بهطور مستقيم يا غيرمستقيم از قِبَل توليد و فروش روغن حيواني امرار معاش ميکنند و نيز وضعيت نابسامان اشتغال و اقتصاد استان، پيشنهاد و درخواست ميکنم که از سوءاستفاده از نام، شهرت و اعتبار روغن کرمانشاهي توسط توليدکنندگان ساير مناطق جلوگيري شود.
همانطور که حتما ميدانيد، سرمايههاي نمادين و برندهاي بومي، علاوه بر آثار اقتصادي و اشتغالزايي، کارکرد اجتماعي و هويتي نيز دارند که بسيار مهمتر است.
بديهي و مسلم است که همگان حق دارند به توليد روغن حيواني بپردازند و اميدواريم کسبوکار آنها براي خودشان، براي مصرفکنندگان و براي کل جامعه پرخير و برکت باشد، اما هيچکدام از اينها بهمعناي جواز سوءاستفاده از شهرت و اعتبار يک منطقهي خاص (آن هم بهصورت رسمي) نيست.
دلسوزان ايران عزيز متوجه هستند که اصرار بر حفظ سرمايههاي نمادين محلي و منطقهاي به مثابه «تضعيف ساير مناطق کشور به خاطر يک منطقهي خاص» نيست بلکه خير و صلاح ايران ايجاب ميکند که برندهاي محلي و نمادهاي هويتي اعضاي اين خانواده بزرگ پاس داشته شوند.
متاسفانه برخي خردهفروشان سراسر کشور، گردوي خود را بهعنوان گردوي تويسرکان، انار خود را به عنوان انار ساوه، خربزه را بهعنوان خربزهي مشهد، روغن را به عنوان روغن کرمانشاهي و... ميفروشند، اين کار هرچند غيراخلاقي است اما خيلي تفاوت دارد با اين که کارخانهاي بزرگ در تهران بهدروغ از عبارت «کرمانشاهي» بر روي قوطيهاي روغن حيواني خود استفاده کند.
نمايندگان محترم مردم کرمانشاه در مجلس شوراي اسلامي، اتاق بازرگاني و متوليان اقتصاد و اشتغال استان كه به مصائب و مسائل اقتصادي كرمانشاه واقف هستند بايد به مسالهي مهم برندسوزي توجه داشته باشند و مانع از آن شود چرا كه «برندسازي» سالها و بلكه قرنها طول ميكشد و شايسته نيست چيزي كه چندين قرن براي ساختهشدناش زمان صرف شده در طي چند سال و با اهمالكاري عدهاي و بهدليل سودجويي شخصي براي هميشه بسوزد و از بين برود.
پيشاپيش از پيگيري شما گراميان جهت حذف واژهي «کرمانشاهي» از روي قوطيهاي شرکت نيکمنش (و هر توليدکنندهي احتمالي ديگري که همين خطا و سوءاستفاده را مرتکب شود)، حراست از سرمايههاي نمادين کرمانشاه و حرکت بهسوي نهادينهسازي برندهاي ملي و بينالمللي براي استان سپاسگزارم.
با سپاس از مهندس داریوش پناهی (دبیر سابق اتاق بازرگانی کرمانشاه) که پیش از انتشار یادداشت آن را مطالعه و تأیید کردند.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
ویرگول
بِرَند سوزی!
دربارۀ سوء استفادۀ شرکت نیکمنش تهران از اعتبار و شهرت روغن حیوانی کرمانشاهی
👍9
✅ قلۀ ولایت! (قسمت دوّم)
چرا امامان (ع) فقط در میان شیعیان عزیزند و مانند گاندی و ماندلا در میان مردم دنیا شناختهشده و خوشنام نیستند؟
در پاسخ به این پرسش (که ابعاد مختلف آن در بخش اوّل یادداشت بیان شد) برخی دوستان و خوانندگان گرامی پاسخهایی مطرح کردند: امامان هزار و چهارصد سال پیش زیستهاند امّا گاندی و ماندلا معاصر هستند و صوت و فیلم آنها در دسترس مردم است، پروپاگاندای رسانهای غرب تمایلی به این کار نداشته است، چون متولّیان مذاهب طی سدههای اخیر بزرگان سایر مذاهب و فرهنگها را تخریب کردهاند نسبت به بزرگان آنها جبههگیری منفی ایجاد شده است، عملکرد ضعیف نظام جمهوری اسلامی در عرصههای مختلف و ... .
دلایل بالا را قبول دارم امّا به نظرم، پیشاز تمام آنها دلیل مهم دیگری قرار دارد.
آیا مردم دنیا به این علّت گاندی و ماندلا را عزیز میشمارند که معتقدند آنها در مکانی مقدّس متولّد شدهاند؟! یا چون علم غیب داشتهاند؟! یا چون با اجنّه و فرشتگان در ارتباط بودهاند؟! یا چون زبان حیوانات را میفهمیدهاند؟! یا چون شبها تا صبح نیایش میکردهاند؟! یا چون در عالم پسازمرگ امکان شفاعت دارند؟! یا چون خطبۀ بینقطه گفتهاند؟! یا چون کرامات عجیب و قدرتهای غیرعادی داشتهاند؟!
مسلّماً نه؛ فطرت پاک و خیرخواه بشر در مقابل «رفتار عادلانه، منصفانه و بزرگوارانه» است که سر تعظیم فرو میآورد.
ماندلا به این خاطر عزیز است که پساز مسلّطشدن بر دشمنان، زندانبانان و شکنجهگرانش، از آنها انتقام نگرفت بلکه بزرگوارانه آنها را بخشید. او با این کار آفریقای جنوبی را از چرخۀ خشونت خارج کرد و به مسیر صلح، مهر، همافزایی و آبادانی رهنمون شد. همچنین، ماندلا در حالی که به راحتی میتوانست در قدرت بماند، به انتخاب خودش از قدرت کناره گرفت.
زندگی گاندی نیز به ضوح نشان میدهد که تلاشها، سختیکشیدنها و ایثارهایش در راستای کسب قدرت و ثروت برای خود و طرفدارانش نبود، او با نفس «سیلیزدن» مخالف بود، چه سیلی انگلیسیها به هندیها و چه بالعکس. گاندی برای صلح کوشید و حتّی زمانی که میتوانست، از مواهب دنیا کمترین بهره را برد. وقتی میان دسته و گروههای مختلف مردم هند نزاع در میگرفت، روزههای طولانی میگرفت و اعلام میکرد تا زمانی که صلح برقرار نشود روزهاش را افطار نمیکند! آن قدر مردمی بود که حاضر نشد روشهای محافظتی و امنیتی سایر حاکمان (محافظ، گارد شاهی، حفاظ، گیت و ...) میان او و مردم فاصله بیندازد و به همین سبب هم بود که قاتلش به راحتی توانست به او نزدیک شود.
به نظرم، والاترین نمودهای عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت که مردم دنیا بهحق بیشتر جذب آنها میشوند عبارتند از: «سوءاستفادهنکردن از قدرت»، «نوع برخورد با دشمنان پس از مسلّطشدن بر آنان»، «مردمیبودن»، «رعایت آزادی بیان و محدودنکردن منتقدان و بدگویان»، «یکسانبودن شعارها، وعدهها و سیره و رفتار، پیش و پس از دستیابی به قدرت»، «پذیرش مسئولیت خطاها و خسارتها در جایی که میتوان از زیر بار آن شانه خالی کرد»، «تبعیض قائلنشدن میان طرفداران و مخالفان»، «رعایت عدالت، انصاف و صداقت در جایی که به زیان خود و طرفداران باشد» و مهمتر از همه «پایبندی کامل به عدالت، انصاف، اصول و وعدهها در شرایطی که جریان امور به سمت شکست کامل شخص صاحب قدرت و اهداف متعالی اوست و با فاصلهگرفتن از اصول میتواند از بروز شکست و آسیبدیدن خود و خانوادهاش جلوگیری کند».
به نظرم، موارد بالا خیلی از «هزار رکعت نماز خواندن در هر شب» و امثال آن سختتر هستند، نه اینکه آن ساده یا بیارزش باشد، امّا اوّلاً، در مقام مقایسه آنها سختترند، ثانیاً، همین عبادتها نیز برای رسیدن به آن قلّههای اخلاق هستند و ثالثاً، ارزش عبادت به اندازهایست که در عمل عدالت و انصاف شخص را ارتقاء داده باشند.
درست است که کردارهای نیک نامبرده در رفتار و زندگی امثال گاندی و ماندلا نمود و بروز زیادی دارند، امّا کسانی که دربارۀ سیره و عملکرد اولیای دین مطالعۀ اندکی داشته باشند، میدانند که رکورددار صعود به این قلّههای اخلاقی با فاصلۀ زیاد امامان (ع) هستند.
اگر چنین است (که هست)، چرا با وجود این همه حکومتهای شیعی، نهادهای دینی و مردم عاشق اهل بیت طی 500 سال اخیر، نتوانستهایم اخلاق، عدالت، انصاف و انسانیت درخشان و بینظیر اولیای دین را به مردم جهان نشان دهیم؟!
به نظرم، دلیل اصلی این بوده است که «ما شیعیان خودمان ترجیح دادهایم به جای شناخت و معرّفی وجهۀ بشری امامان (ع) صرفاً بر کرامات و ابعاد فراانسانی و ماورائی آنها (فارغ از صحّت یا سقم تمامی یا برخی از این ویژگیها) تمرکز کنیم»، حکومتهای شیعی به یک دلیل، متولّیان دین و حوزههای علمیه به یک دلیل و مردمان شیعه نیز به دلیلی دیگر.
ادامه دارد ...
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
چرا امامان (ع) فقط در میان شیعیان عزیزند و مانند گاندی و ماندلا در میان مردم دنیا شناختهشده و خوشنام نیستند؟
در پاسخ به این پرسش (که ابعاد مختلف آن در بخش اوّل یادداشت بیان شد) برخی دوستان و خوانندگان گرامی پاسخهایی مطرح کردند: امامان هزار و چهارصد سال پیش زیستهاند امّا گاندی و ماندلا معاصر هستند و صوت و فیلم آنها در دسترس مردم است، پروپاگاندای رسانهای غرب تمایلی به این کار نداشته است، چون متولّیان مذاهب طی سدههای اخیر بزرگان سایر مذاهب و فرهنگها را تخریب کردهاند نسبت به بزرگان آنها جبههگیری منفی ایجاد شده است، عملکرد ضعیف نظام جمهوری اسلامی در عرصههای مختلف و ... .
دلایل بالا را قبول دارم امّا به نظرم، پیشاز تمام آنها دلیل مهم دیگری قرار دارد.
آیا مردم دنیا به این علّت گاندی و ماندلا را عزیز میشمارند که معتقدند آنها در مکانی مقدّس متولّد شدهاند؟! یا چون علم غیب داشتهاند؟! یا چون با اجنّه و فرشتگان در ارتباط بودهاند؟! یا چون زبان حیوانات را میفهمیدهاند؟! یا چون شبها تا صبح نیایش میکردهاند؟! یا چون در عالم پسازمرگ امکان شفاعت دارند؟! یا چون خطبۀ بینقطه گفتهاند؟! یا چون کرامات عجیب و قدرتهای غیرعادی داشتهاند؟!
مسلّماً نه؛ فطرت پاک و خیرخواه بشر در مقابل «رفتار عادلانه، منصفانه و بزرگوارانه» است که سر تعظیم فرو میآورد.
ماندلا به این خاطر عزیز است که پساز مسلّطشدن بر دشمنان، زندانبانان و شکنجهگرانش، از آنها انتقام نگرفت بلکه بزرگوارانه آنها را بخشید. او با این کار آفریقای جنوبی را از چرخۀ خشونت خارج کرد و به مسیر صلح، مهر، همافزایی و آبادانی رهنمون شد. همچنین، ماندلا در حالی که به راحتی میتوانست در قدرت بماند، به انتخاب خودش از قدرت کناره گرفت.
زندگی گاندی نیز به ضوح نشان میدهد که تلاشها، سختیکشیدنها و ایثارهایش در راستای کسب قدرت و ثروت برای خود و طرفدارانش نبود، او با نفس «سیلیزدن» مخالف بود، چه سیلی انگلیسیها به هندیها و چه بالعکس. گاندی برای صلح کوشید و حتّی زمانی که میتوانست، از مواهب دنیا کمترین بهره را برد. وقتی میان دسته و گروههای مختلف مردم هند نزاع در میگرفت، روزههای طولانی میگرفت و اعلام میکرد تا زمانی که صلح برقرار نشود روزهاش را افطار نمیکند! آن قدر مردمی بود که حاضر نشد روشهای محافظتی و امنیتی سایر حاکمان (محافظ، گارد شاهی، حفاظ، گیت و ...) میان او و مردم فاصله بیندازد و به همین سبب هم بود که قاتلش به راحتی توانست به او نزدیک شود.
به نظرم، والاترین نمودهای عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت که مردم دنیا بهحق بیشتر جذب آنها میشوند عبارتند از: «سوءاستفادهنکردن از قدرت»، «نوع برخورد با دشمنان پس از مسلّطشدن بر آنان»، «مردمیبودن»، «رعایت آزادی بیان و محدودنکردن منتقدان و بدگویان»، «یکسانبودن شعارها، وعدهها و سیره و رفتار، پیش و پس از دستیابی به قدرت»، «پذیرش مسئولیت خطاها و خسارتها در جایی که میتوان از زیر بار آن شانه خالی کرد»، «تبعیض قائلنشدن میان طرفداران و مخالفان»، «رعایت عدالت، انصاف و صداقت در جایی که به زیان خود و طرفداران باشد» و مهمتر از همه «پایبندی کامل به عدالت، انصاف، اصول و وعدهها در شرایطی که جریان امور به سمت شکست کامل شخص صاحب قدرت و اهداف متعالی اوست و با فاصلهگرفتن از اصول میتواند از بروز شکست و آسیبدیدن خود و خانوادهاش جلوگیری کند».
به نظرم، موارد بالا خیلی از «هزار رکعت نماز خواندن در هر شب» و امثال آن سختتر هستند، نه اینکه آن ساده یا بیارزش باشد، امّا اوّلاً، در مقام مقایسه آنها سختترند، ثانیاً، همین عبادتها نیز برای رسیدن به آن قلّههای اخلاق هستند و ثالثاً، ارزش عبادت به اندازهایست که در عمل عدالت و انصاف شخص را ارتقاء داده باشند.
درست است که کردارهای نیک نامبرده در رفتار و زندگی امثال گاندی و ماندلا نمود و بروز زیادی دارند، امّا کسانی که دربارۀ سیره و عملکرد اولیای دین مطالعۀ اندکی داشته باشند، میدانند که رکورددار صعود به این قلّههای اخلاقی با فاصلۀ زیاد امامان (ع) هستند.
اگر چنین است (که هست)، چرا با وجود این همه حکومتهای شیعی، نهادهای دینی و مردم عاشق اهل بیت طی 500 سال اخیر، نتوانستهایم اخلاق، عدالت، انصاف و انسانیت درخشان و بینظیر اولیای دین را به مردم جهان نشان دهیم؟!
به نظرم، دلیل اصلی این بوده است که «ما شیعیان خودمان ترجیح دادهایم به جای شناخت و معرّفی وجهۀ بشری امامان (ع) صرفاً بر کرامات و ابعاد فراانسانی و ماورائی آنها (فارغ از صحّت یا سقم تمامی یا برخی از این ویژگیها) تمرکز کنیم»، حکومتهای شیعی به یک دلیل، متولّیان دین و حوزههای علمیه به یک دلیل و مردمان شیعه نیز به دلیلی دیگر.
ادامه دارد ...
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
👍10
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
✅ قلم روغنی!
‼️ میتواند «تبلیغ» محسوب شود، امّا شاید متفاوت!
در جامعهای که هزاران موسسه و نهاد از «سفرۀ فرهنگ» ارتزاق میکنند که آن کار دیگر کنند؛
در جامعهای که تقریباً هیچچیز و هیچکس سر جای خودش نیست؛
در جامعهای که به قول دکتر پاپلی یزدی «هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کس بخواهد خانهاش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد» [۱]؛
در جامعهای که «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»؛
در جامعهای بدونپرسش و بیگفتگو که همگان با قطعیت تمام همۀ چیزهای مهم را میدانند؛
در جامعهای که هرچند دچار فقر و تنگدستی است، امّا در مقام مقایسه، بازار فستفود و تجمّلاتش نسبت به کتاب و محصولات فرهنگی رونق بسیار بیشتری دارد؛
در جامعهای که دولت و ملّت، با وجود تضادهایی که دارند، هر دو بهشکلی همافزا همه چیز را «سیاسی» و عرصه را بر کنشگران فرهنگی-مدنی تنگ میکنند؛
در جامعهای قطبی و انقلابی که میانهروی و بهدنبال صلح، سازش و اصلاح بودن، از دید هر دو قطب به چشم «خیانت، خفت و مزدوری» دیده میشود؛
در جامعهای که ...
در چنین جامعهای، پیگیری دغدغههای فرهنگی-مدنی و صرف توان و زمان برای این نوع فعالیتها، شناکردن بر خلاف جریان است (بیخطر و بیهزینه نیست).
در اینجا، بیشتر اشخاص و گروههایی که برخلاف نهادهای پربودجۀ به اصطلاح فرهنگی، واقعاً در راستای ارتقاء فرهنگ گام بر میدارند، برای بقا، تأمین حداقلها و توانایی ادامهدادن فعالیتهای فرهنگی چارهای ندارند جز اینکه یا بخشی از زمان و توان خود را به کارها و امور نامرتبط با دغدغهها و اهدافشان اختصاص دهند یا تقاضای حمایت داوطلبانه از اقدامات فرهنگیشان داشته باشند.
کسب روزی حلال از طریق هر شغلی ارزشمند است؛ مسئله این است که در اینجا، مسیر پیگیری اهداف فرهنگی-مدنی عامالمنفعه بسیار ناهموار و صعب است و ازاینرو، بیشتر افراد صرفاً به تمرکز بر اهداف شخصی سوق داده میشوند (اگر مجبور نشوند علیه خیر و صلاح جامعه گام بردارند!).
درخواست «donate» یا همان حمایت از فعالیتهای فرهنگی-مدنیِ غیرانتفاعی نیز در تمام دنیا امری رایج است اما در ایران، اگر مثلا یک استاد دانشگاه بخواهد در اوقات فراغت دیدگاههای خیرخواهانه و دلسوزانهاش را آزادانه منتشر کند، احتمالا پساز مدتی کوتاه چارهای جز درخواست حمایت مردمی نخواهد داشت!
در چنین جامعه و شرایطی، این بندۀ خدا نیز به موازات فعالیتهای علمی-پژوهشی و تلاشهای فرهنگی-مدنی شامل نگارش یادداشتهای تحلیلی (که بسیاری از آنها در کانالهای اندیشهورزانۀ پرمخاطبی مانند سخنرانیها، بیژن عبدالکریمی، شبکه توسعه، انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران، فردای بهتر، مهدی نصیری، عصر ایران، تحکیم ملّت، جانبازان جنگ تحمیلی و ... منتشر شدهاند) و همکاری پارهوقت و موقّت با برخی مراکز دولتی و باوجود آن که تمام تمرکزم معطوف به اندیشیدن، مطالعه و پیگیری این امور بوده است، جویای کار و درآمدی دیگر شدم.
خدا را شاکرم که از چند ماه پیش، این فرصت فراهم شد که در کنار دوستی فرهیخته، کارآفرین و خیّر، به فعّالیتی تولیدی بپردازم، آن هم تولید محصولی سالم و مفید (روغن حیوانی کرمانشاهی).
امیدوارم در کنار تولید و ارائۀ محصولی باکیفیت به هموطنان، با استقلال بیشازپیش از ساختار دولتی [۲] و فراهم آمدن فراغتی بیشتر، بتوانم کمّیت، کیفیت و کارآمدی تلاشهای فرهنگی-مدنیام را نیز بهبود بخشم.
🍯 روغن حیوانی کرمانشاهی با بِرَند «ندیمه»:
خالص، سالم، بهداشتی، با طعم و عطر مطلوب و با قیمتی بهصرفه؛
بستهبندی: قوطیهای ۸۰۰ و ۴۰۰ گرمی با درب آسانبازشو و فلّه (در ظرف پلاستیکی یا حلب ۱۷ کیلویی)؛
مناسب برای مصرف خانگی، رستورانها، پخت انواع شیرینی و کلوچه و غیره؛
امکان خرید مستقیم از کارگاه (عمده و جزئی، زیر قیمت بازار)
👈 عسل ندیمه نیز برداشت شد و ارائه میگردد
جهت سفارش در تلگرام یا ایتا به اینجانب پیام دهید: ۰۹۱۸۳۸۹۴۳۵۸
پانویسها:
[۱] دکتر پاپلی یزدی این عبارت را به منظور تعریف «جهان سوّم» بیان میکند.
[۲] هرچند استقلال از ساختار رسمی را ارزش میدانم اما با کنارهگیری و فاصلهگرفتن از آن موافق نیستم؛ معتقدم باید از کوچکترین فرصتها برای تعامل، گفتگو، همکاری و اصلاح و برداشتن گامهایی هرچند کوچک استفاده کنیم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
‼️ میتواند «تبلیغ» محسوب شود، امّا شاید متفاوت!
در جامعهای که هزاران موسسه و نهاد از «سفرۀ فرهنگ» ارتزاق میکنند که آن کار دیگر کنند؛
در جامعهای که تقریباً هیچچیز و هیچکس سر جای خودش نیست؛
در جامعهای که به قول دکتر پاپلی یزدی «هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کس بخواهد خانهاش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد» [۱]؛
در جامعهای که «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»؛
در جامعهای بدونپرسش و بیگفتگو که همگان با قطعیت تمام همۀ چیزهای مهم را میدانند؛
در جامعهای که هرچند دچار فقر و تنگدستی است، امّا در مقام مقایسه، بازار فستفود و تجمّلاتش نسبت به کتاب و محصولات فرهنگی رونق بسیار بیشتری دارد؛
در جامعهای که دولت و ملّت، با وجود تضادهایی که دارند، هر دو بهشکلی همافزا همه چیز را «سیاسی» و عرصه را بر کنشگران فرهنگی-مدنی تنگ میکنند؛
در جامعهای قطبی و انقلابی که میانهروی و بهدنبال صلح، سازش و اصلاح بودن، از دید هر دو قطب به چشم «خیانت، خفت و مزدوری» دیده میشود؛
در جامعهای که ...
در چنین جامعهای، پیگیری دغدغههای فرهنگی-مدنی و صرف توان و زمان برای این نوع فعالیتها، شناکردن بر خلاف جریان است (بیخطر و بیهزینه نیست).
در اینجا، بیشتر اشخاص و گروههایی که برخلاف نهادهای پربودجۀ به اصطلاح فرهنگی، واقعاً در راستای ارتقاء فرهنگ گام بر میدارند، برای بقا، تأمین حداقلها و توانایی ادامهدادن فعالیتهای فرهنگی چارهای ندارند جز اینکه یا بخشی از زمان و توان خود را به کارها و امور نامرتبط با دغدغهها و اهدافشان اختصاص دهند یا تقاضای حمایت داوطلبانه از اقدامات فرهنگیشان داشته باشند.
کسب روزی حلال از طریق هر شغلی ارزشمند است؛ مسئله این است که در اینجا، مسیر پیگیری اهداف فرهنگی-مدنی عامالمنفعه بسیار ناهموار و صعب است و ازاینرو، بیشتر افراد صرفاً به تمرکز بر اهداف شخصی سوق داده میشوند (اگر مجبور نشوند علیه خیر و صلاح جامعه گام بردارند!).
درخواست «donate» یا همان حمایت از فعالیتهای فرهنگی-مدنیِ غیرانتفاعی نیز در تمام دنیا امری رایج است اما در ایران، اگر مثلا یک استاد دانشگاه بخواهد در اوقات فراغت دیدگاههای خیرخواهانه و دلسوزانهاش را آزادانه منتشر کند، احتمالا پساز مدتی کوتاه چارهای جز درخواست حمایت مردمی نخواهد داشت!
در چنین جامعه و شرایطی، این بندۀ خدا نیز به موازات فعالیتهای علمی-پژوهشی و تلاشهای فرهنگی-مدنی شامل نگارش یادداشتهای تحلیلی (که بسیاری از آنها در کانالهای اندیشهورزانۀ پرمخاطبی مانند سخنرانیها، بیژن عبدالکریمی، شبکه توسعه، انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران، فردای بهتر، مهدی نصیری، عصر ایران، تحکیم ملّت، جانبازان جنگ تحمیلی و ... منتشر شدهاند) و همکاری پارهوقت و موقّت با برخی مراکز دولتی و باوجود آن که تمام تمرکزم معطوف به اندیشیدن، مطالعه و پیگیری این امور بوده است، جویای کار و درآمدی دیگر شدم.
خدا را شاکرم که از چند ماه پیش، این فرصت فراهم شد که در کنار دوستی فرهیخته، کارآفرین و خیّر، به فعّالیتی تولیدی بپردازم، آن هم تولید محصولی سالم و مفید (روغن حیوانی کرمانشاهی).
امیدوارم در کنار تولید و ارائۀ محصولی باکیفیت به هموطنان، با استقلال بیشازپیش از ساختار دولتی [۲] و فراهم آمدن فراغتی بیشتر، بتوانم کمّیت، کیفیت و کارآمدی تلاشهای فرهنگی-مدنیام را نیز بهبود بخشم.
🍯 روغن حیوانی کرمانشاهی با بِرَند «ندیمه»:
خالص، سالم، بهداشتی، با طعم و عطر مطلوب و با قیمتی بهصرفه؛
بستهبندی: قوطیهای ۸۰۰ و ۴۰۰ گرمی با درب آسانبازشو و فلّه (در ظرف پلاستیکی یا حلب ۱۷ کیلویی)؛
مناسب برای مصرف خانگی، رستورانها، پخت انواع شیرینی و کلوچه و غیره؛
امکان خرید مستقیم از کارگاه (عمده و جزئی، زیر قیمت بازار)
👈 عسل ندیمه نیز برداشت شد و ارائه میگردد
جهت سفارش در تلگرام یا ایتا به اینجانب پیام دهید: ۰۹۱۸۳۸۹۴۳۵۸
پانویسها:
[۱] دکتر پاپلی یزدی این عبارت را به منظور تعریف «جهان سوّم» بیان میکند.
[۲] هرچند استقلال از ساختار رسمی را ارزش میدانم اما با کنارهگیری و فاصلهگرفتن از آن موافق نیستم؛ معتقدم باید از کوچکترین فرصتها برای تعامل، گفتگو، همکاری و اصلاح و برداشتن گامهایی هرچند کوچک استفاده کنیم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
‼️ به نام علم، علیه علم!
👈 خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه، وزارت عتف و تمام متولّیان نظام علم، آموزش و پژوهش کشور؛
بالاخره علم و پژوهش خوب است یا بد؟! پژوهش کنیم یا نکنیم؟! اگر پژوهش کردیم، گزارش آن را منتشر کنیم یا نکنیم؟!
حدود یک سال است که کتابم…
👈 خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه، وزارت عتف و تمام متولّیان نظام علم، آموزش و پژوهش کشور؛
بالاخره علم و پژوهش خوب است یا بد؟! پژوهش کنیم یا نکنیم؟! اگر پژوهش کردیم، گزارش آن را منتشر کنیم یا نکنیم؟!
حدود یک سال است که کتابم…
👍5
قلّۀ ولایت (قسمت سوّم)
چرا گاندی و ماندلا و ... به خاطر پایبندی عملی به عدالت، انصاف و انسانیت مورد توجه و علاقۀ مردم دنیا هستند امّا شخصیتی مانند علی (ع) که بینظیرترین صحنههای این قلّههای اخلاقی را به نمایش گذاشته است، فقط در میان مسلمانان محبوب است؟!
در بخش اوّل یادداشت، ابعاد مختلف این پرسش مطرح و در بخش دوّم، بیان شد که فطرت پاک بشری، بهحق، بیشاز هر چیز دیگری مجذوب «سوءاستفادهنکردن از قدرت» (و شاخ و برگهای آن) میشود، به عبارت دیگر: «در جایی که با فاصلهگرفتن از صداقت، انصاف و عدالت بتوانی قدرتت را حفظ کنی، موقعیتت را بهبود بخشی و از رقبا جلو بیفتی، حتّی به قیمت از دسترفتن اینها، به آن اصول اخلاقی پایبند بمانی».
به نظرم، علی (ع) با فاصلۀ زیادی از سایرین، بر فراز قلّۀ «سوء استفاده نکردن از قدرت» قرار دارد.
پیش از پرداختن به ادامۀ مطلب جا دارد به تناسب حیطۀ موضوعی بحث، دربارۀ «سوء استفاده از قدرت» نکاتی عرض کنم.
قدرت (به معنای مورد نظر ما) چهار منبع اصلی دارد: ثروت، مقام (پست حکومتی)، سلاح (نیروی نظامی) و جایگاه آئینی.
هر شخصی، به اندازهای که ثروت بیشتر، پست و مقام بالاتر، سلاح بیشتر یا به عنوان یک مرجع آئینی پیروان و مریدان بیشتری داشته باشد، نسبت به سایر مردم اختیارات و امکانهای بیشتری دارد و بدیهی است کسی که این چهار منبع قدرتآفرین را بهصورت توأمان دارا باشد، بیشترین قدرت را خواهد داشت.
قرارگرفتن در موضع قدرت، اژدهای نفس را بیدار میکند و انسان را در معرض «سوء استفاده از قدرت برای منافع شخصی» قرار میدهد و چنانچه قدرت و مسئولیت به نام دین باشد، این سوءاستفاده از قدرت رنگ «دینی» به خود میگیرد.
خیلی فرق میکند انسانی که در موقعیت «معرّف و مفسّر دین» قرار گرفته است، بیرون گود باشد یا وسط گود، مستقل از قدرت باشد یا صاحب قدرت؛ اینکه چگونگی تفسیر دین، روی قدرت، ثروت و شهرتش تأثیر مستقیم داشته باشد یا نداشته نباشد.
انسانی که به نام دین و با عناوین دینی در جایگاه قدرت و مسئولیت قرار میگیرد در معرض خطر و آفت بسیار بزرگی است، زیرا برای او «حفظ و تقویت دین» با «حفظ و تقویت جایگاه خودش» روی هم میافتند، یعنی برای پیروزی و قدرتگرفتن دین، باید خودش پیروز شود و قدرت بگیرد و به همین ترتیب، ارتقاء و قدرتگرفتن او حفظ و تقویت دین محسوب میشود.
وقتی به فرمودۀ رسول خدا (ص) «راهیابی شرک به دل انسان از راهرفتن آرام مورچهای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهانتر است»، کدام مدیر و مسئول دینی (شخصی که در نظامی دینی و با عناوین اسلامی مدیر و مسئول شده است) میتواند مرز میان «تلاش برای حفظ و تقویت دین از طریق حفظ و تقویت جایگاه خود» را با «تلاش برای حفظ و تقویت جایگاه خود تحت لوای حفظ و تقویت دین» تشخیص دهد؟!
اصطلاحی که برای بیان این مفهوم به کار میرود «تضاد منافع» است.
علّامۀ حلّی، وقتی میخواست حُکم فقهی چگونگی رفع نجاست را از چاهی که حیوانی در آن مرده است مورد مطالعه و بازنگری قرار دهد، ابتدا چاه منزل خود را پُر کرد تا نتیجۀ اجتهادش در زندگی خودش نفع یا ضرری در پی نداشته باشد و این مهم، ولو بهصورت ناخواسته و نادانسته، در مطالعه، تفقّه و صدور حُکم او سوگیری ایجاد نکند [۱].
این در حالی است که تأثیر چیستی این حُکم بر سختی و آسانی زندگی علّامه بههیچوجه با منافع و مضرّات چگونگی تفسیر دین برای کسی که خودش به نام دین قدرت و مسئولیت را در اختیار دارد قابل مقایسه نیست.
سوءاستفاده از دین برای حفظ و تقویت قدرت، لزوماً با جنایت، تحریف آشکار دین و حتّی دروغ آغاز نمیشود؛ در ابتدا، کافی است روی برخی اصول -که در رقابتهای دنیوی دست خود و طرفدارانت را میبندد- تأکید نکنی و روی برخی موارد دیگر -که میتواند به نفعت تمام شود- زیادهازحد تأکید داشته باشی.
به امید خدا، در بخشهای بعدی توضیح میدهم که اوّلاً، چرا علی (ع) بر فراز قلّۀ سوءاستفاده نکردن از قدرت ایستاده است و ثانیاً، چرا با وجود این، به جای معرّفی این وجهۀ بشری و جهانشمول امیرمؤمنان (ع) (که اگر بیان میشد، مردم دنیا و نسلهای جدید را خیلی بیش از گاندی و ماندلا عاشق او میکرد)، ترجیح دادهایم بر جنبههای ماورائی و دروندینی علی (ع) تمرکز کنیم.
پ. ن.
[1] مجموعهآثار شهید مرتضی مطهری، ج ۴، ص. ۴۹۳.
ادامه دارد ...
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
چرا گاندی و ماندلا و ... به خاطر پایبندی عملی به عدالت، انصاف و انسانیت مورد توجه و علاقۀ مردم دنیا هستند امّا شخصیتی مانند علی (ع) که بینظیرترین صحنههای این قلّههای اخلاقی را به نمایش گذاشته است، فقط در میان مسلمانان محبوب است؟!
در بخش اوّل یادداشت، ابعاد مختلف این پرسش مطرح و در بخش دوّم، بیان شد که فطرت پاک بشری، بهحق، بیشاز هر چیز دیگری مجذوب «سوءاستفادهنکردن از قدرت» (و شاخ و برگهای آن) میشود، به عبارت دیگر: «در جایی که با فاصلهگرفتن از صداقت، انصاف و عدالت بتوانی قدرتت را حفظ کنی، موقعیتت را بهبود بخشی و از رقبا جلو بیفتی، حتّی به قیمت از دسترفتن اینها، به آن اصول اخلاقی پایبند بمانی».
به نظرم، علی (ع) با فاصلۀ زیادی از سایرین، بر فراز قلّۀ «سوء استفاده نکردن از قدرت» قرار دارد.
پیش از پرداختن به ادامۀ مطلب جا دارد به تناسب حیطۀ موضوعی بحث، دربارۀ «سوء استفاده از قدرت» نکاتی عرض کنم.
قدرت (به معنای مورد نظر ما) چهار منبع اصلی دارد: ثروت، مقام (پست حکومتی)، سلاح (نیروی نظامی) و جایگاه آئینی.
هر شخصی، به اندازهای که ثروت بیشتر، پست و مقام بالاتر، سلاح بیشتر یا به عنوان یک مرجع آئینی پیروان و مریدان بیشتری داشته باشد، نسبت به سایر مردم اختیارات و امکانهای بیشتری دارد و بدیهی است کسی که این چهار منبع قدرتآفرین را بهصورت توأمان دارا باشد، بیشترین قدرت را خواهد داشت.
قرارگرفتن در موضع قدرت، اژدهای نفس را بیدار میکند و انسان را در معرض «سوء استفاده از قدرت برای منافع شخصی» قرار میدهد و چنانچه قدرت و مسئولیت به نام دین باشد، این سوءاستفاده از قدرت رنگ «دینی» به خود میگیرد.
خیلی فرق میکند انسانی که در موقعیت «معرّف و مفسّر دین» قرار گرفته است، بیرون گود باشد یا وسط گود، مستقل از قدرت باشد یا صاحب قدرت؛ اینکه چگونگی تفسیر دین، روی قدرت، ثروت و شهرتش تأثیر مستقیم داشته باشد یا نداشته نباشد.
انسانی که به نام دین و با عناوین دینی در جایگاه قدرت و مسئولیت قرار میگیرد در معرض خطر و آفت بسیار بزرگی است، زیرا برای او «حفظ و تقویت دین» با «حفظ و تقویت جایگاه خودش» روی هم میافتند، یعنی برای پیروزی و قدرتگرفتن دین، باید خودش پیروز شود و قدرت بگیرد و به همین ترتیب، ارتقاء و قدرتگرفتن او حفظ و تقویت دین محسوب میشود.
وقتی به فرمودۀ رسول خدا (ص) «راهیابی شرک به دل انسان از راهرفتن آرام مورچهای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهانتر است»، کدام مدیر و مسئول دینی (شخصی که در نظامی دینی و با عناوین اسلامی مدیر و مسئول شده است) میتواند مرز میان «تلاش برای حفظ و تقویت دین از طریق حفظ و تقویت جایگاه خود» را با «تلاش برای حفظ و تقویت جایگاه خود تحت لوای حفظ و تقویت دین» تشخیص دهد؟!
اصطلاحی که برای بیان این مفهوم به کار میرود «تضاد منافع» است.
علّامۀ حلّی، وقتی میخواست حُکم فقهی چگونگی رفع نجاست را از چاهی که حیوانی در آن مرده است مورد مطالعه و بازنگری قرار دهد، ابتدا چاه منزل خود را پُر کرد تا نتیجۀ اجتهادش در زندگی خودش نفع یا ضرری در پی نداشته باشد و این مهم، ولو بهصورت ناخواسته و نادانسته، در مطالعه، تفقّه و صدور حُکم او سوگیری ایجاد نکند [۱].
این در حالی است که تأثیر چیستی این حُکم بر سختی و آسانی زندگی علّامه بههیچوجه با منافع و مضرّات چگونگی تفسیر دین برای کسی که خودش به نام دین قدرت و مسئولیت را در اختیار دارد قابل مقایسه نیست.
سوءاستفاده از دین برای حفظ و تقویت قدرت، لزوماً با جنایت، تحریف آشکار دین و حتّی دروغ آغاز نمیشود؛ در ابتدا، کافی است روی برخی اصول -که در رقابتهای دنیوی دست خود و طرفدارانت را میبندد- تأکید نکنی و روی برخی موارد دیگر -که میتواند به نفعت تمام شود- زیادهازحد تأکید داشته باشی.
به امید خدا، در بخشهای بعدی توضیح میدهم که اوّلاً، چرا علی (ع) بر فراز قلّۀ سوءاستفاده نکردن از قدرت ایستاده است و ثانیاً، چرا با وجود این، به جای معرّفی این وجهۀ بشری و جهانشمول امیرمؤمنان (ع) (که اگر بیان میشد، مردم دنیا و نسلهای جدید را خیلی بیش از گاندی و ماندلا عاشق او میکرد)، ترجیح دادهایم بر جنبههای ماورائی و دروندینی علی (ع) تمرکز کنیم.
پ. ن.
[1] مجموعهآثار شهید مرتضی مطهری، ج ۴، ص. ۴۹۳.
ادامه دارد ...
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
👍6
علت مخالفت با فضای مجازی!
برای مسئولانی که جامعه را بهمثابه کوچه خلوت میبینند و میخواهند با سوءاستفاده از قدرت و اختیارات هرکاری دلشان خواست بکنند، فضای مجازی حکم دوربین مداربستهای را دارد که میتواند رسوایشان کند!
خطاب به چنین مسئولانی:
توجه! جامعه تحت کنترل فضای مجازی است!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
برای مسئولانی که جامعه را بهمثابه کوچه خلوت میبینند و میخواهند با سوءاستفاده از قدرت و اختیارات هرکاری دلشان خواست بکنند، فضای مجازی حکم دوربین مداربستهای را دارد که میتواند رسوایشان کند!
خطاب به چنین مسئولانی:
توجه! جامعه تحت کنترل فضای مجازی است!
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍11
دربارۀ شرایط فعلی دانشگاهها!
بازنشر مقالهای دربارۀ نسبت میان «جایگاه دانشمندان و نوآوران در جامعه» با «دانشبنیانشدن»؛ به مناسبت شرایط جدیدی که در دانشگاه ایجاد شده است (در واقع تشدید روالهایی که دهههاست وجود داشتهاند)
👇👇👇
✅ از «بازیچۀ قدرت» تا «بنیانِ جامعه»: تحوّل جایگاه «دانشمندان و نوآوران» طی فرآیند «دانشبنیانشدن جوامع» و درسهایی برای ایران
وحید احسانی (دکتری توسعۀ کشاورزی)
سیّد محمّدباقر نجفی (استادیار گروه علوم اقتصادی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه رازی)
مرتضی کوکبی (استاد بازنشستۀ گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز)
چکیده
در دهههای اخیر، به موازات توجه جهانی به اهمیت ویژۀ دانش، در میان سیاستگذاران و مسئولان ایران نیز اجماعی در مورد اهمیت علم و دانش شکل گرفته است و همگی بر لزوم دانشبنیانشدن اقتصاد و جامعه تأکید دارند، اما فقدان شناخت صحیح وضع موجود و وضع مطلوب، سیاستگذاری و برنامهریزی برای دانشبنیانشدن ایران را با مشکلاتی مواجه کرده است. هدف پژوهش حاضر، کاستن از خلأ معرفتیِ موجود در این دو زمینه، گسترش شناخت پیشنیازهای نهادی تحقق جامعۀ دانشبنیان و بررسی یکی از روابط نهادی-علّی حاکم بر آن با تمرکز بر جایگاه دانشمندان و نوآوران در جامعه است. بدین منظور، با استفاده از چارچوب نظری نهادی و روش تاریخی-تطبیقی، نخست جایگاه دانشمندان و نوآوران کشورهای صنعتی پیش و پس از دانشبنیانشدن جامعه بررسی شده است و سپس با مقایسۀ این دو، تحول جایگاه دانشمندان و نوآوران این کشورها طی فرایند دانشبنیانشدن جامعه تبیین شده است. همچنین با استفاده از شواهد تاریخی، جایگاه دانشمندان و نوآوران در گذشتۀ ایران زمین (از پایان عصر زرین فرهنگ و تمدن اسلامی تا پیروزی انقلاب اسلامی) بررسی شده است. یافتهها حاکی از آن بود که اولاً، تحقق بالاترین سطح امنیت و آزادی عمل برای دانشمندان و نوآوران یکی از ارکان اصلی دانشبنیانشدن جوامع صنعتی بوده است و ثانیاً، مسیر تاریخی طی شده در ایران، جامعه را به سمت فاصله گرفتن از وضع مطلوب سوق می دهد. ضروری است این نتایج اولاً، به رسمیت شناخته شود و ثانیاً، در سیاستگذاریها، برنامهریزیها و پایشهای مربوطه لحاظ شوند.
خلاصه محتوای مقاله
در این مقاله با استفاده از شواهد تاریخی نشان داده شده است که در گذشته، چه در غرب و چه در ایران، چیزهایی از جنس «زور و نیروی نظامی» محور و بنیان جامعه بودهاند، یعنی نسبت به سایر ارکان جامعه آزادی عمل بیشتری داشتهاند و سایر طبقات و ارکان جامعه مجبور بودهاند خود را با خواست و تصمیم «قدرتمندان و کسانی که قدرت نظامی را در اختیار دارند» تنظیم کنند.
همچنین، با استفاده از برخی شواهد نشان داده شده است که یکی از ارکان اصلیِ «دانشبنیانشدن» جوامعی که توانستهاند به این هدف دست پیدا کنند، آزادی، احترام و محوریتیافتن دانشمندان و نوآوران بوده است، به گونهای که حتّی نهادهای پلیسی و نظامی و حتّی در مورد مسائل امنیّتی و تروریستی نیز نمیتوانند نظر و خواست خود را بر نهاد علم و دانش تحمیل کنند. بلکه در مقابل، ساختار، آرایش، سازمانیافتگی و فرهنگ جوامع دانشبنیانشده به گونهایست که در آنها تمام ارکان جامعه (شامل نیروهای نظامی و امنیتی) مجبورند خود را با تشخیص نهاد علم تنظیم کنند.
فایل پیدیاف متن کامل مقاله
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
بازنشر مقالهای دربارۀ نسبت میان «جایگاه دانشمندان و نوآوران در جامعه» با «دانشبنیانشدن»؛ به مناسبت شرایط جدیدی که در دانشگاه ایجاد شده است (در واقع تشدید روالهایی که دهههاست وجود داشتهاند)
👇👇👇
✅ از «بازیچۀ قدرت» تا «بنیانِ جامعه»: تحوّل جایگاه «دانشمندان و نوآوران» طی فرآیند «دانشبنیانشدن جوامع» و درسهایی برای ایران
وحید احسانی (دکتری توسعۀ کشاورزی)
سیّد محمّدباقر نجفی (استادیار گروه علوم اقتصادی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه رازی)
مرتضی کوکبی (استاد بازنشستۀ گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز)
چکیده
در دهههای اخیر، به موازات توجه جهانی به اهمیت ویژۀ دانش، در میان سیاستگذاران و مسئولان ایران نیز اجماعی در مورد اهمیت علم و دانش شکل گرفته است و همگی بر لزوم دانشبنیانشدن اقتصاد و جامعه تأکید دارند، اما فقدان شناخت صحیح وضع موجود و وضع مطلوب، سیاستگذاری و برنامهریزی برای دانشبنیانشدن ایران را با مشکلاتی مواجه کرده است. هدف پژوهش حاضر، کاستن از خلأ معرفتیِ موجود در این دو زمینه، گسترش شناخت پیشنیازهای نهادی تحقق جامعۀ دانشبنیان و بررسی یکی از روابط نهادی-علّی حاکم بر آن با تمرکز بر جایگاه دانشمندان و نوآوران در جامعه است. بدین منظور، با استفاده از چارچوب نظری نهادی و روش تاریخی-تطبیقی، نخست جایگاه دانشمندان و نوآوران کشورهای صنعتی پیش و پس از دانشبنیانشدن جامعه بررسی شده است و سپس با مقایسۀ این دو، تحول جایگاه دانشمندان و نوآوران این کشورها طی فرایند دانشبنیانشدن جامعه تبیین شده است. همچنین با استفاده از شواهد تاریخی، جایگاه دانشمندان و نوآوران در گذشتۀ ایران زمین (از پایان عصر زرین فرهنگ و تمدن اسلامی تا پیروزی انقلاب اسلامی) بررسی شده است. یافتهها حاکی از آن بود که اولاً، تحقق بالاترین سطح امنیت و آزادی عمل برای دانشمندان و نوآوران یکی از ارکان اصلی دانشبنیانشدن جوامع صنعتی بوده است و ثانیاً، مسیر تاریخی طی شده در ایران، جامعه را به سمت فاصله گرفتن از وضع مطلوب سوق می دهد. ضروری است این نتایج اولاً، به رسمیت شناخته شود و ثانیاً، در سیاستگذاریها، برنامهریزیها و پایشهای مربوطه لحاظ شوند.
خلاصه محتوای مقاله
در این مقاله با استفاده از شواهد تاریخی نشان داده شده است که در گذشته، چه در غرب و چه در ایران، چیزهایی از جنس «زور و نیروی نظامی» محور و بنیان جامعه بودهاند، یعنی نسبت به سایر ارکان جامعه آزادی عمل بیشتری داشتهاند و سایر طبقات و ارکان جامعه مجبور بودهاند خود را با خواست و تصمیم «قدرتمندان و کسانی که قدرت نظامی را در اختیار دارند» تنظیم کنند.
همچنین، با استفاده از برخی شواهد نشان داده شده است که یکی از ارکان اصلیِ «دانشبنیانشدن» جوامعی که توانستهاند به این هدف دست پیدا کنند، آزادی، احترام و محوریتیافتن دانشمندان و نوآوران بوده است، به گونهای که حتّی نهادهای پلیسی و نظامی و حتّی در مورد مسائل امنیّتی و تروریستی نیز نمیتوانند نظر و خواست خود را بر نهاد علم و دانش تحمیل کنند. بلکه در مقابل، ساختار، آرایش، سازمانیافتگی و فرهنگ جوامع دانشبنیانشده به گونهایست که در آنها تمام ارکان جامعه (شامل نیروهای نظامی و امنیتی) مجبورند خود را با تشخیص نهاد علم تنظیم کنند.
فایل پیدیاف متن کامل مقاله
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍7
Forwarded from محسن برهانی
سلام بر حسين (ع)
سلام بر او که قاتلانش با کشتن وی به دنبال قرب الهی بودند؛
سلام بر او که جنایتکاران در زمان قتل ايشان ، فرزندان و اصحابش، الله اكبر میگفتند؛
سلام بر او که مشرکان و کافران، قاتل او نبودند و نمازخوانان دستشان به خون مطهّرش آغشته شد؛
سلام بر او که جرمش خروج بر حاکم مسلمین دانسته شد و سینهچاکان قدرت، به وی برچسب خارجی زدند و گفتند در امت محمد، تفرقه ایجاد کرده و وحدتشکنی میکند و شهوت قدرت دارد؛
سلام بر او که قاتلش ادعا کرد مأمورم و معذور؛
سلام بر او که به شکرانه دفع فتنهاش اهل مسجد، مساجد را تجدید بنا کردند؛
سلام بر او كه فرزندان و نوادگان قاتلانش افتخار میكردند كه پدران ما در هنگام قتل حسين و در زير نيزهای كه سر مطهرش بر آن قرار داشت، الله اكبر و لا اله الا الله مي گفتند (بنو التكبير، بنو التهليل)؛
سلام بر او كه حرمت مال مسلمان در مورد وی رعايت نشد و اموالش را غارت کردند؛
سلام بر او كه مسلمانان، تكفيرش كردند و احكام كفن و دفن مسلمان را در مورد او جاری نكردند؛
السلام علی الحسین
لینک:
https://twitter.com/borhanimohsen1/status/1699157557074424238?t=vmsMpDXuh5Jf2kbwnbnGRQ&s=19
سلام بر او که قاتلانش با کشتن وی به دنبال قرب الهی بودند؛
سلام بر او که جنایتکاران در زمان قتل ايشان ، فرزندان و اصحابش، الله اكبر میگفتند؛
سلام بر او که مشرکان و کافران، قاتل او نبودند و نمازخوانان دستشان به خون مطهّرش آغشته شد؛
سلام بر او که جرمش خروج بر حاکم مسلمین دانسته شد و سینهچاکان قدرت، به وی برچسب خارجی زدند و گفتند در امت محمد، تفرقه ایجاد کرده و وحدتشکنی میکند و شهوت قدرت دارد؛
سلام بر او که قاتلش ادعا کرد مأمورم و معذور؛
سلام بر او که به شکرانه دفع فتنهاش اهل مسجد، مساجد را تجدید بنا کردند؛
سلام بر او كه فرزندان و نوادگان قاتلانش افتخار میكردند كه پدران ما در هنگام قتل حسين و در زير نيزهای كه سر مطهرش بر آن قرار داشت، الله اكبر و لا اله الا الله مي گفتند (بنو التكبير، بنو التهليل)؛
سلام بر او كه حرمت مال مسلمان در مورد وی رعايت نشد و اموالش را غارت کردند؛
سلام بر او كه مسلمانان، تكفيرش كردند و احكام كفن و دفن مسلمان را در مورد او جاری نكردند؛
السلام علی الحسین
لینک:
https://twitter.com/borhanimohsen1/status/1699157557074424238?t=vmsMpDXuh5Jf2kbwnbnGRQ&s=19
👍8
قلّۀ ولایت (قسمت چهارم)
علی (ع)؛ الگوی راستین اصولگرایی!
در قسمتهای قبلی (۱، ۲ و ۳) بیان شد که امامان (ع) وجهۀ بشری بسیار والایی داشتهاند و اگر به جای تمرکز بر ویژگیهای ماورائی آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، عدالت، انصاف، اخلاقمداری و انسانیتشان را به نمایش میگذاشتیم، مردم جهان لااقل همانگونه که گاندی و ماندلا را میشناسند و دوست میدارند، اولیای دین را نیز میشناختند و گرامی میداشتند.
به نظرم، «اصولگرایی» یکی از چیزهایی است که فطرت پاک بشری نسبت به آن سر تعظیم فرو میآورد، مشروط بر آنکه اوّلاً، اصول مورد نظر عادلانه، منطقی، بشردوستانه و اخلاقی باشند و ثانیاً، شخص مدّعی اصولگرایی واقعاً اصولگرا باشد، یعنی چنان نباشد که فقط در شرایطی که رعایت اصول به نفعش تمام میشود بدانها پایبند بماند.
«اصولگرایی» در مقابل «لذّتگرایی» و به تبع آن در مقابل «ثروتگرایی»، «قدرتگرایی» و «منزلتگرایی» قرار میگیرد (زیرا ثروت، قدرت و منزلت وسیلههای دستیابی به لذّت بیشتر هستند)؛ نقطۀ مقابل انسان اصولگرا کسی است که برای رسیدن به لذّت، ثروت، قدرت یا منزلت بیشتر هر کاری میکند و به هیچ اصل و قاعدهای پایبند نیست که برای پیگیری این اهداف ولو اندکی هم که شده است برایش محدودیت اختیاری ایجاد کنند.
در سطح نظری، نقطۀ مقابل «اصولگرایی» عبارت «هدف وسیله را توجیه میکند» است. این عبارت یعنی برای رسیدن به هدفی که درست میدانی (چه ارزشمند باشد، چه بیارزش و چه ضدّارزش)، مُجازی به هر کاری دست بزنی و این عین «بیاصولی» است.
ممکن است کسی بگوید «من یک اصولگرای واقعی هستم و تا پای جان بر سر اصولم ایستادهام» امّا اصلِ من «حفظ قدرت به هر طریق ممکن» است! این بازی با الفاظ و نام صحیحش "قدرتگرایی" است؛ ماهیت «اصولگرایی» با چنین دیدگاهی در تناقض کامل قرار دارد.
عموم مردم جهان از عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت دم میزنند امّا اگر گاندی و ماندلا نزد جهانیان محبوب شدهاند به این خاطر است که در عمل و بهویژه در شرایطی که با فاصلهگرفتن از این اصول میتوانستند قدرت، ثروت، منافع و جایگاه دنیوی خود را حفظ و تقویت کنند باز هم به آنها پایبند ماندند.
ممکن است برخی اصولگرایان واقعی در موقعیتهایی قرار نگیرند که پایبندی آنها به اصول نمود و بروز بیرونی پیدا کند.
به نظرم، امام علی (ع) نمونۀ والای اصولگرای واقعی است و اتّفاقاً، این پایبندی کامل به اصول اخلاقی و انسانی در زندگی ایشان نمود و بروز بسیار زیادی هم داشته است. بنابراین، این که علی (ع) کمتر به عنوان «الگوی پایبندی عملی به عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت» و بیشتر با ویژگیهای ماورائی (که فقط برای مسلمانان و بعضاً شیعیان موضوعیت دارند) شناخته میشود، صرفاً تقصیر و کمکاری ما شیعیان بوده است، بهویژه متولیان دین و کسانی که برای معرّفی جنبههای بشری متعالی اولیای دین امکانهای بیشتری داشتهاند.
سختترین موقعیتی که میتواند میزان پایبندی عملی یک انسان را به اصول اخلاقی (انصاف، عدالت و ...) مَحَک بزند و به نمایش بگذارد، موقعیتی است که اوّلاً، شخص در ناامنی، خطر و در معرض شکست باشد، ثانیاً، قدرت را در اختیار داشته باشد و با فاصلهگرفتن از اصول بتواند از بروز شکست جلوگیری کند و ثالثاً، خطر و شکستی که با آن مواجه است چیزی در حدّ باختن در یک مسابقۀ ورزشی نباشد بلکه به معنای مرگ خود، در سختی قرارگرفتن عزیزان و بازماندگان و از دست رفتن گامهایی باشد که در راستای پیگیری اهداف متعالی و ارزشمند برداشته است.
علی (ع) دقیقاً در چنین موقعیّتی قرار گرفت؛ او «قدرت و مقام» را به اصرار جمع و برخلاف میل باطنیاش پذیرفت و در اوّلین اقدام، تمام رانتها، تبعیضها، سهمیهها و امتیازاتی را که با عناوین دینی اعطا میشد حذف کرد (نه اینکه گیرندگان رانت را تغییر دهد) و دشمنیها از همین لحظه آغاز شد. علی (ع) در شرایطی قرار گرفت که میدید کرسی خلافت و منبر تفسیر دین ممکن است به دست معاویه بیفتد و بوی کرب و بلایی که فرزندانش و مفسرّان راستین دین را تهدید میکرد به مشامش میرسید. او قدرت را در اختیار داشت و با فاصلهگرفتن از اصول میتوانست از بروز شکست، از دسترفتن حکومت و حتّی از واقعۀ کربلا جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه ذرّهای از اصول فاصله نگرفت.
یکی از اصول حضرت، مردمیبودن و اجتناب از هر چیزی بود که میتوانست میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، گیت، بخش VIP در نماز جماعت و ...)؛ پایبندی به این اصل حتّی پس از سه جنگ داخلی و با وجود دشمنان بسیار باعث شد ابن ملجم بتواند در نماز جماعت بهراحتی به او نزدیک شود.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
علی (ع)؛ الگوی راستین اصولگرایی!
در قسمتهای قبلی (۱، ۲ و ۳) بیان شد که امامان (ع) وجهۀ بشری بسیار والایی داشتهاند و اگر به جای تمرکز بر ویژگیهای ماورائی آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، عدالت، انصاف، اخلاقمداری و انسانیتشان را به نمایش میگذاشتیم، مردم جهان لااقل همانگونه که گاندی و ماندلا را میشناسند و دوست میدارند، اولیای دین را نیز میشناختند و گرامی میداشتند.
به نظرم، «اصولگرایی» یکی از چیزهایی است که فطرت پاک بشری نسبت به آن سر تعظیم فرو میآورد، مشروط بر آنکه اوّلاً، اصول مورد نظر عادلانه، منطقی، بشردوستانه و اخلاقی باشند و ثانیاً، شخص مدّعی اصولگرایی واقعاً اصولگرا باشد، یعنی چنان نباشد که فقط در شرایطی که رعایت اصول به نفعش تمام میشود بدانها پایبند بماند.
«اصولگرایی» در مقابل «لذّتگرایی» و به تبع آن در مقابل «ثروتگرایی»، «قدرتگرایی» و «منزلتگرایی» قرار میگیرد (زیرا ثروت، قدرت و منزلت وسیلههای دستیابی به لذّت بیشتر هستند)؛ نقطۀ مقابل انسان اصولگرا کسی است که برای رسیدن به لذّت، ثروت، قدرت یا منزلت بیشتر هر کاری میکند و به هیچ اصل و قاعدهای پایبند نیست که برای پیگیری این اهداف ولو اندکی هم که شده است برایش محدودیت اختیاری ایجاد کنند.
در سطح نظری، نقطۀ مقابل «اصولگرایی» عبارت «هدف وسیله را توجیه میکند» است. این عبارت یعنی برای رسیدن به هدفی که درست میدانی (چه ارزشمند باشد، چه بیارزش و چه ضدّارزش)، مُجازی به هر کاری دست بزنی و این عین «بیاصولی» است.
ممکن است کسی بگوید «من یک اصولگرای واقعی هستم و تا پای جان بر سر اصولم ایستادهام» امّا اصلِ من «حفظ قدرت به هر طریق ممکن» است! این بازی با الفاظ و نام صحیحش "قدرتگرایی" است؛ ماهیت «اصولگرایی» با چنین دیدگاهی در تناقض کامل قرار دارد.
عموم مردم جهان از عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت دم میزنند امّا اگر گاندی و ماندلا نزد جهانیان محبوب شدهاند به این خاطر است که در عمل و بهویژه در شرایطی که با فاصلهگرفتن از این اصول میتوانستند قدرت، ثروت، منافع و جایگاه دنیوی خود را حفظ و تقویت کنند باز هم به آنها پایبند ماندند.
ممکن است برخی اصولگرایان واقعی در موقعیتهایی قرار نگیرند که پایبندی آنها به اصول نمود و بروز بیرونی پیدا کند.
به نظرم، امام علی (ع) نمونۀ والای اصولگرای واقعی است و اتّفاقاً، این پایبندی کامل به اصول اخلاقی و انسانی در زندگی ایشان نمود و بروز بسیار زیادی هم داشته است. بنابراین، این که علی (ع) کمتر به عنوان «الگوی پایبندی عملی به عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت» و بیشتر با ویژگیهای ماورائی (که فقط برای مسلمانان و بعضاً شیعیان موضوعیت دارند) شناخته میشود، صرفاً تقصیر و کمکاری ما شیعیان بوده است، بهویژه متولیان دین و کسانی که برای معرّفی جنبههای بشری متعالی اولیای دین امکانهای بیشتری داشتهاند.
سختترین موقعیتی که میتواند میزان پایبندی عملی یک انسان را به اصول اخلاقی (انصاف، عدالت و ...) مَحَک بزند و به نمایش بگذارد، موقعیتی است که اوّلاً، شخص در ناامنی، خطر و در معرض شکست باشد، ثانیاً، قدرت را در اختیار داشته باشد و با فاصلهگرفتن از اصول بتواند از بروز شکست جلوگیری کند و ثالثاً، خطر و شکستی که با آن مواجه است چیزی در حدّ باختن در یک مسابقۀ ورزشی نباشد بلکه به معنای مرگ خود، در سختی قرارگرفتن عزیزان و بازماندگان و از دست رفتن گامهایی باشد که در راستای پیگیری اهداف متعالی و ارزشمند برداشته است.
علی (ع) دقیقاً در چنین موقعیّتی قرار گرفت؛ او «قدرت و مقام» را به اصرار جمع و برخلاف میل باطنیاش پذیرفت و در اوّلین اقدام، تمام رانتها، تبعیضها، سهمیهها و امتیازاتی را که با عناوین دینی اعطا میشد حذف کرد (نه اینکه گیرندگان رانت را تغییر دهد) و دشمنیها از همین لحظه آغاز شد. علی (ع) در شرایطی قرار گرفت که میدید کرسی خلافت و منبر تفسیر دین ممکن است به دست معاویه بیفتد و بوی کرب و بلایی که فرزندانش و مفسرّان راستین دین را تهدید میکرد به مشامش میرسید. او قدرت را در اختیار داشت و با فاصلهگرفتن از اصول میتوانست از بروز شکست، از دسترفتن حکومت و حتّی از واقعۀ کربلا جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه ذرّهای از اصول فاصله نگرفت.
یکی از اصول حضرت، مردمیبودن و اجتناب از هر چیزی بود که میتوانست میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، گیت، بخش VIP در نماز جماعت و ...)؛ پایبندی به این اصل حتّی پس از سه جنگ داخلی و با وجود دشمنان بسیار باعث شد ابن ملجم بتواند در نماز جماعت بهراحتی به او نزدیک شود.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
👍5
قلّۀ ولایت (قسمت پنجم)
در مواجهه با اولیای دین در معرض افراط و تفریط هستیم؛ گاهی دچار غلو میشویم و آگاهانه یا ناآگاهانه، صفات و ویژگیهای غیربشری (خدایی) به آنها نسبت میدهیم و در مقابل، گاهی آنها را آن قدر عادی و معمولی در نظر میگیریم که صعود آنها را به قلّههای صعبالعبور اخلاق و انسانیت نمیبینیم؛ صحنههایی از اوج انصاف و عدالت که اگر به نمایش گذاشته شوند، تمام مردم جهان (و نه فقط شیعیان یا مسلمانان) را به تحسین وا میدارند.
در بخش پیشین بیان شد که علی (ع) در سختترین موقعیتهایی قرار گرفت که میتواند پایبندی یک انسان را به اصول اخلاق، انسانیت، انصاف و عدالت مَحک بزند و به نمایش بگذارد.
او در شرایطی در معرض خطر قرار گرفته بود که قدرت را در دست داشت و با فاصله گرفتن از اصول نامبرده میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه و تا پای جان به این اصول پایبند ماند.
اگرچه ولی خدا در مسیر حق و همراستا با عالم هستی است امّا شرایط دنیا به گونهایست که انسان حقمدار و جریان حق گاهی (و چهبسا بیشتر مواقع!) به دلایل مختلف، شکست میخورد و شاید بزرگترین چیزی که دنیا را به «محل ابتلا و آزمایش» تبدیل کرده است همین مسئله باشد.
همانطور که در بخش سوّم بیان شد، سوءاستفاده از دین برای حفظ و تقویت قدرت یا جلوگیری از بروز شکست، لزوماً با جنایت، تحریف آشکار دین و حتّی دروغ آغاز نمیشود؛ در ابتدا، کافی است روی برخی اصول -که در رقابتهای دنیوی دست خود و طرفدارانت را میبندد- تأکید نکنی و روی برخی موارد دیگر -که میتواند به نفعت تمام شود- زیادهازحد تأکید داشته باشی.
علی (ع) الگوی صاحبقدرتی است که به هیچوجه از قدرت سوءاستفاده نکرد. برای این کار، لازم نبود که از ابتدا میان طرفداران و مخالفانش تبعیض آشکاری قائل شود.
برای شروع، لازم نبود برای طرفداران خود سهمیهها و رانتهایی در نظر بگیرد و برای منتقدان و مخالفانش محدودیتها و محرومیتهایی؛ کافی بود نظام سهمیهبندی بیتالمال را که قبل از او ایجاد شده بود، بهطور کامل حذف نکند یا لااقل فقط اندکی از سهمیهها کم کند، نه اینکه به عنوان اوّلین اقدام خود، آن را به طور کامل ملغی، مساوات و عدالت را برقرار و اعلام کند که «به خدا سوگند اگر آن [اموالی را که از بیتالمال به ناحق و زیاده از حد دریافت کردهاید] را بیابم که کابین زنان شده یا کنیزانی با آن خریده شده باشد، همه را قاطعانه به بیتالمال باز میگردانم» [۱]. حتّی اگر اصرار داشت این عبارتها را حتماً بیان کند، میتوانست در اجرای آن خیلی سختگیری بهخرج ندهد یا لااقل برخی بزرگان مانند طلحه و زبیر را به شکلی استثناء کند، یا حتّی میتوانست وانمود کند که خودش خواهان برقراری مساوات و تقصیر کارگزاران و کارمندانش است که این خواسته و دستور او را به صورت کامل اجرا نمیکنند.
برای شروع، لازم نبود که مثلاً وقتی قنبر یا نجاشی (از یاران نزدیک و شناختهشدهاش) مستحق شلّاق شدند [۲]، تنبیهشان نکند یا حتّی تعداد کمتری شلّاق به آنها بزند، بلکه کافی بود آنها را برخلاف سایرین، در خفا و بهدوراز چشم عموم تنبیه کند.
پانویسها
[۱] نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۵
[۲] شخصی را پس از محاکمه و اثبات جرم، به دست قنبر (یار نزدیک حضرت) دادند تا حدّ شرعی را بر او جاری کند. قنبر پس از اتمام حدّ شرعی، عصبانی شد و سه ضربه شلّاق اضافه بر بردن مجرم نواخت. علی (ع) که نظارت داشت شلّاق را از او گرفت و سه ضربه بر بردن قنبر زد تا قصاص شود (اصول کافی، ج ۷، ص. ۲۰۶ و وسائل الشّیعه، ج ۲۹، ص. ۱۸۲). نجاشی یکی از یاران قدیمی حضرت و شاعری بود که در حمایت از علی (ع) و برعلیه معاویه شعرهای مؤثّری میسرود، امّا وقتی در ماه رمضان مست بیرون آمد، حضرت حدّ شرعی را بر او جاری کرد. بسیاری مخالفت کردند و گفتند او از حامیان ویژه و مؤثر توست و قبیلۀ بزرگی هم دارد، بهتر است مراعاتش را بکنی، امّا حضرت بین او و سایرین تفاوتی قائل نشد (شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، چاپ بیروت، ص. ۴۷۸).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای قبلی نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
در مواجهه با اولیای دین در معرض افراط و تفریط هستیم؛ گاهی دچار غلو میشویم و آگاهانه یا ناآگاهانه، صفات و ویژگیهای غیربشری (خدایی) به آنها نسبت میدهیم و در مقابل، گاهی آنها را آن قدر عادی و معمولی در نظر میگیریم که صعود آنها را به قلّههای صعبالعبور اخلاق و انسانیت نمیبینیم؛ صحنههایی از اوج انصاف و عدالت که اگر به نمایش گذاشته شوند، تمام مردم جهان (و نه فقط شیعیان یا مسلمانان) را به تحسین وا میدارند.
در بخش پیشین بیان شد که علی (ع) در سختترین موقعیتهایی قرار گرفت که میتواند پایبندی یک انسان را به اصول اخلاق، انسانیت، انصاف و عدالت مَحک بزند و به نمایش بگذارد.
او در شرایطی در معرض خطر قرار گرفته بود که قدرت را در دست داشت و با فاصله گرفتن از اصول نامبرده میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه و تا پای جان به این اصول پایبند ماند.
اگرچه ولی خدا در مسیر حق و همراستا با عالم هستی است امّا شرایط دنیا به گونهایست که انسان حقمدار و جریان حق گاهی (و چهبسا بیشتر مواقع!) به دلایل مختلف، شکست میخورد و شاید بزرگترین چیزی که دنیا را به «محل ابتلا و آزمایش» تبدیل کرده است همین مسئله باشد.
همانطور که در بخش سوّم بیان شد، سوءاستفاده از دین برای حفظ و تقویت قدرت یا جلوگیری از بروز شکست، لزوماً با جنایت، تحریف آشکار دین و حتّی دروغ آغاز نمیشود؛ در ابتدا، کافی است روی برخی اصول -که در رقابتهای دنیوی دست خود و طرفدارانت را میبندد- تأکید نکنی و روی برخی موارد دیگر -که میتواند به نفعت تمام شود- زیادهازحد تأکید داشته باشی.
علی (ع) الگوی صاحبقدرتی است که به هیچوجه از قدرت سوءاستفاده نکرد. برای این کار، لازم نبود که از ابتدا میان طرفداران و مخالفانش تبعیض آشکاری قائل شود.
برای شروع، لازم نبود برای طرفداران خود سهمیهها و رانتهایی در نظر بگیرد و برای منتقدان و مخالفانش محدودیتها و محرومیتهایی؛ کافی بود نظام سهمیهبندی بیتالمال را که قبل از او ایجاد شده بود، بهطور کامل حذف نکند یا لااقل فقط اندکی از سهمیهها کم کند، نه اینکه به عنوان اوّلین اقدام خود، آن را به طور کامل ملغی، مساوات و عدالت را برقرار و اعلام کند که «به خدا سوگند اگر آن [اموالی را که از بیتالمال به ناحق و زیاده از حد دریافت کردهاید] را بیابم که کابین زنان شده یا کنیزانی با آن خریده شده باشد، همه را قاطعانه به بیتالمال باز میگردانم» [۱]. حتّی اگر اصرار داشت این عبارتها را حتماً بیان کند، میتوانست در اجرای آن خیلی سختگیری بهخرج ندهد یا لااقل برخی بزرگان مانند طلحه و زبیر را به شکلی استثناء کند، یا حتّی میتوانست وانمود کند که خودش خواهان برقراری مساوات و تقصیر کارگزاران و کارمندانش است که این خواسته و دستور او را به صورت کامل اجرا نمیکنند.
برای شروع، لازم نبود که مثلاً وقتی قنبر یا نجاشی (از یاران نزدیک و شناختهشدهاش) مستحق شلّاق شدند [۲]، تنبیهشان نکند یا حتّی تعداد کمتری شلّاق به آنها بزند، بلکه کافی بود آنها را برخلاف سایرین، در خفا و بهدوراز چشم عموم تنبیه کند.
پانویسها
[۱] نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۵
[۲] شخصی را پس از محاکمه و اثبات جرم، به دست قنبر (یار نزدیک حضرت) دادند تا حدّ شرعی را بر او جاری کند. قنبر پس از اتمام حدّ شرعی، عصبانی شد و سه ضربه شلّاق اضافه بر بردن مجرم نواخت. علی (ع) که نظارت داشت شلّاق را از او گرفت و سه ضربه بر بردن قنبر زد تا قصاص شود (اصول کافی، ج ۷، ص. ۲۰۶ و وسائل الشّیعه، ج ۲۹، ص. ۱۸۲). نجاشی یکی از یاران قدیمی حضرت و شاعری بود که در حمایت از علی (ع) و برعلیه معاویه شعرهای مؤثّری میسرود، امّا وقتی در ماه رمضان مست بیرون آمد، حضرت حدّ شرعی را بر او جاری کرد. بسیاری مخالفت کردند و گفتند او از حامیان ویژه و مؤثر توست و قبیلۀ بزرگی هم دارد، بهتر است مراعاتش را بکنی، امّا حضرت بین او و سایرین تفاوتی قائل نشد (شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، چاپ بیروت، ص. ۴۷۸).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای قبلی نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
👍4🥱1
قلّۀ ولایت (قسمت ششم)
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، لازم نبود جایگاه خود را به شکل مستقیم یا غیرمستقیم بالاتر از دستگاه قضایی تعریف و فضایی ایجاد کند که کسی نتواند از او به دادگاه شکایت ببرد، حتّی لازم نبود با قاضیای که بر علیه او حُکم صادر کرد برخورد کند، کافی بود اجازه ندهد این مسائل علنی شود تا جایگاه متمایز حاکم شکسته و بهاصطلاح، مردم نسبت به حاکم رویشان باز نشود [۱].
برای شروع، لازم نبود سهمیه خوارج را از بیتالمال قطع یا حتّی کم کند، کافی بود لااقل این مسئله را که «تا زمانی که دست به شمشیر نبردهاند کاملاً آزادند و میتوانند مانند سایرین سهمیهشان را از بیتالمال بیکموکاست تحویل بگیرند» رسانهای نکند [۲].
برای شروع، لازم نبود مخالفانی را که آزادانه او را نقد و حتّی جسارت و بیادبی میکردند دستگیر یا محدود کند، کافی بود وقتی یاران تندرواش میخواهند با آنها برخورد خشن داشته باشند، سرش را بچرخاند و وانمود کند که نمیبیند و بعد حتّی میتوانست به یارانش اعتراض کند که «چرا با آنها اینچنین برخورد کردید؟! این کار درست نبود! من راضی نبودم!» [۳].
پانویسها
[۱] در زمان حکومت علی (ع)، زره حضرت گُم شد و ایشان زره خود را در دست شخصی از اقلیتهای مذهبی (یهودی یا مسیحی) دید. علی (ع) به او گفت: «این زره مال من است». او پاسخ داد: «زره الان در اختیار من است، اگر شما نسبت به آن ادّعایی داری، باید دلیل بیاورید». امام (ع) او را نزد قاضی برد و قاضی با توجه به اینکه حضرت شاهدی نداشت، به نفع آن فرد یهودی یا مسیحی رأی داد (شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج ۸. صص ۵۳۴ و ۵۳۵)
[۲] امام علی(ع) در مورد خوارج که مخالف آشکار حضرت بودند فرمود: شما را از سه حق ممنوع نخواهم كرد ۱. شما را از حضور در مسجد برای ياد خدا ممنوع نخواهیم كرد ۲. حقوقتان را قطع نخواهیم ساخت و ۳. تا وقتی كه دست به سلاح نشديد با شما نخواهیم جنگید. (ابن اثیر، الکامل فی التاريخ، ج ۲، ص ۳۹۸)
هنگامی که حضرت برای مقابله با لشگرکشی اصحاب جمل تصمیم گرفت از ربذه به سوی بصره عزیمت کند، «رفاعه بن رافع» به پا خاست و چنین گفت: «ای امیر مؤمنان(ع) بر چه کاری تصمیم گرفتهای؟ و ما را کجا خواهی برد؟». علی (ع) پاسخ داد: «آنچه نیت کردهام و تصمیم بر انجامش دارم، اصلاح است اگر از ما بپذیرند و به آن پاسخ مثبت دهند». رفاعه پرسید: «اگر نپذیرفتند، چه؟». حضرت فرمود: «آنان را فرا میخوانیم و از حق به اندازهای به آنان میبخشیم که امید داریم راضی شوند». رفاعه گفت: «اگر راضی نشدند؟». علی(ع) فرمود: «تا وقتی که آنان ما را به خود واگذارند، آنها را به حال خود واگذار میکنیم». رفاعه گفت: «اگر ما را به خود واگذار نکنند؟». علی(ع) پاسخ داد: «در مقابل آنان از خود دفاع می کنیم». رفاعه گفت: «نیکو تصمیمی است!» (محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، 3/۴۹۳-۴۹۵. ابن اثیر، الکامل، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۳، ص ۲۲۴)
[۳] حضرت در میان اصحابش نشسته بود و نکتۀ نغزی فرمود. یکی از خوارج که حاضر بود با شنیدن سخن حضرت گفت «خداوند این کافر را بکشد، چقدر دانا و فقیه است!» اصحاب یورش بردند که او را بکشند، امام فرمود: «آرام باشید! جواب سخن، سخن است یا گذشت و چشمپوشی از سخن وی» (نهج البلاغه، حکمت ۴۲۰).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای قبلی نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، لازم نبود جایگاه خود را به شکل مستقیم یا غیرمستقیم بالاتر از دستگاه قضایی تعریف و فضایی ایجاد کند که کسی نتواند از او به دادگاه شکایت ببرد، حتّی لازم نبود با قاضیای که بر علیه او حُکم صادر کرد برخورد کند، کافی بود اجازه ندهد این مسائل علنی شود تا جایگاه متمایز حاکم شکسته و بهاصطلاح، مردم نسبت به حاکم رویشان باز نشود [۱].
برای شروع، لازم نبود سهمیه خوارج را از بیتالمال قطع یا حتّی کم کند، کافی بود لااقل این مسئله را که «تا زمانی که دست به شمشیر نبردهاند کاملاً آزادند و میتوانند مانند سایرین سهمیهشان را از بیتالمال بیکموکاست تحویل بگیرند» رسانهای نکند [۲].
برای شروع، لازم نبود مخالفانی را که آزادانه او را نقد و حتّی جسارت و بیادبی میکردند دستگیر یا محدود کند، کافی بود وقتی یاران تندرواش میخواهند با آنها برخورد خشن داشته باشند، سرش را بچرخاند و وانمود کند که نمیبیند و بعد حتّی میتوانست به یارانش اعتراض کند که «چرا با آنها اینچنین برخورد کردید؟! این کار درست نبود! من راضی نبودم!» [۳].
پانویسها
[۱] در زمان حکومت علی (ع)، زره حضرت گُم شد و ایشان زره خود را در دست شخصی از اقلیتهای مذهبی (یهودی یا مسیحی) دید. علی (ع) به او گفت: «این زره مال من است». او پاسخ داد: «زره الان در اختیار من است، اگر شما نسبت به آن ادّعایی داری، باید دلیل بیاورید». امام (ع) او را نزد قاضی برد و قاضی با توجه به اینکه حضرت شاهدی نداشت، به نفع آن فرد یهودی یا مسیحی رأی داد (شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج ۸. صص ۵۳۴ و ۵۳۵)
[۲] امام علی(ع) در مورد خوارج که مخالف آشکار حضرت بودند فرمود: شما را از سه حق ممنوع نخواهم كرد ۱. شما را از حضور در مسجد برای ياد خدا ممنوع نخواهیم كرد ۲. حقوقتان را قطع نخواهیم ساخت و ۳. تا وقتی كه دست به سلاح نشديد با شما نخواهیم جنگید. (ابن اثیر، الکامل فی التاريخ، ج ۲، ص ۳۹۸)
هنگامی که حضرت برای مقابله با لشگرکشی اصحاب جمل تصمیم گرفت از ربذه به سوی بصره عزیمت کند، «رفاعه بن رافع» به پا خاست و چنین گفت: «ای امیر مؤمنان(ع) بر چه کاری تصمیم گرفتهای؟ و ما را کجا خواهی برد؟». علی (ع) پاسخ داد: «آنچه نیت کردهام و تصمیم بر انجامش دارم، اصلاح است اگر از ما بپذیرند و به آن پاسخ مثبت دهند». رفاعه پرسید: «اگر نپذیرفتند، چه؟». حضرت فرمود: «آنان را فرا میخوانیم و از حق به اندازهای به آنان میبخشیم که امید داریم راضی شوند». رفاعه گفت: «اگر راضی نشدند؟». علی(ع) فرمود: «تا وقتی که آنان ما را به خود واگذارند، آنها را به حال خود واگذار میکنیم». رفاعه گفت: «اگر ما را به خود واگذار نکنند؟». علی(ع) پاسخ داد: «در مقابل آنان از خود دفاع می کنیم». رفاعه گفت: «نیکو تصمیمی است!» (محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، 3/۴۹۳-۴۹۵. ابن اثیر، الکامل، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۳، ص ۲۲۴)
[۳] حضرت در میان اصحابش نشسته بود و نکتۀ نغزی فرمود. یکی از خوارج که حاضر بود با شنیدن سخن حضرت گفت «خداوند این کافر را بکشد، چقدر دانا و فقیه است!» اصحاب یورش بردند که او را بکشند، امام فرمود: «آرام باشید! جواب سخن، سخن است یا گذشت و چشمپوشی از سخن وی» (نهج البلاغه، حکمت ۴۲۰).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای قبلی نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
👍3
⁉️ مخالفان علی (ع) چه کسانی هستند؟!
مدّتی است با هدف معرّفی صحنههای درخشان زندگی اولیای دین (با تأکید بر علی (ع)) در حال نگارش و انتشار سلسلهنوشتار «قلّۀ ولایت» هستم امّا عدّهای مرا گزارش (ریپورت) و تلگرام هم بر این اساس مرا محدود کرده است و درنتیجه، نمیتوانم قسمتهای مختلف این سلسلهنوشتار را در گروههایی که عضو هستم قرار دهم.
این ریپورتکنندگان چه کسانی هستند که یا با علی (ع) دشمنی دارند یا بیان برخی زوایای مهم از سیره و سنّت او را به نفع خود نمیدانند؟!
به عنوان مسلمان و شیعه، معتقدم علی (ع) و سایر اولیای دین جنبۀ بشری بسیار درخشانی داشتهاند که اگر به جای تأکید و تمرکز بر ویژگیهای دروندینی، ماورائی و فرابشری آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، پایبندی کامل آنها را به اصول عدالت، انصاف، مساوات، اخلاق و انسانیت بهویژه در مواجهه با متقدان، مخالفان و دشمنانشان به نمایش بگذاریم، نسلهای جدید و مردم جهان لااقل همانگونه که انسانهای شریفی چون گاندی و ماندلا را گرامی میدارند، مجذوب اولیای دین اسلام نیز خواهند شد.
علی (ع) حتّی در شرایطی که اوّلاً، در معرض شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت و نظام اسلامی، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) قرار داشت و ثانیاً، قدرت و حکومت در دستانش بود و با فاصلهگرفتن از اصول نامبرده بهراحتی میتوانست از بروز شکست جلوگیری کند، تا پای جان لحظهای و اندکی از آن اصول فاصله نگرفت.
آیا مردم جهان عاشق چنین شخصیتی نمیشوند؟!
به نظرم، حتّی کسانی که وجود شخصیتی به نام علی بن ابیطالب را قبول نداشته باشند در مواجهه با این جنبه از زندگی او، به عنوان یک شخصیت خیالی و اسطورهای مجذوبش میشوند.
در نوشتار مورد نظر، همچنین قصد دارم به این بپردازم که با وجود ۵۰۰ سال حکومت سلسلههای شیعی در ایران، نهادهای دینی پرسابقه و میلیونها شیعهای که برای امامان (ع) رگغیرتشان بیرون میزند، چرا این جنبۀ بشری و بینالمللی اولیای دین را آن طور که انتظار میرود معرفی نکردهایم و به جای آن، عمدتاً بر جنبههای عجیب و ماورائی آنها تمرکز داشتهایم.
حال سئوال اینجاست که این ریپورتکنندگان چه کسانی هستند که با هدف و محتوای این سلسلهنوشتار مشکل دارند؟!
به شیوۀ مولایم علی (ع)، تا یقین نداشته باشم، نمیتوانم دسته و گروه خاصّی را به این کار متّهم کنم امّا در رابطه با آنها دو نکته را میتوان مطمئن بود؛ اوّلاً، گروهها و جریانهای فکریای که این نوشتار را در کانالها و رسانههای خود بازنشر میدهند نمیتوانند ریپورتکنندۀ این بندۀ خدا باشند و ثانیاً، ریپورتکنندگان خودشان میدانند که در مخالفت یا ردّ مطالب این نوشتار هیچ استدلال، مستند یا حرف حسابی ندارند که مطرح کنند و ازاینرو، به جای گفتگو و بیان دیدگاه متفاوت خود، بزدلانه به روشهای غیراخلاقی رو میآورند.
ملالی نیست! بگذار آنها برای پیروزی در رقابتهای دنیوی، با استفاده از روشهای غیراخلاقی، شیّادانه و ناجوانمردانه جلوی روشنگری و گفتگو را بگیرند، ما که اماممان را به «پایبندیاش به اصول اخلاقی، عدالت، انصاف و انسانیت» میشناسیم، از مسیر او فاصله نمیگیریم و به خدا توکّل میکنیم.
... وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ [کار خود را به خدا واگذار میکنم که او به بندگانش بیناست] (قرآن کریم، سورۀ غافر، آیۀ ۴۴)
بخشهای منتشرشده از سلسلهنوشتار «قلّۀ ولایت»: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
مدّتی است با هدف معرّفی صحنههای درخشان زندگی اولیای دین (با تأکید بر علی (ع)) در حال نگارش و انتشار سلسلهنوشتار «قلّۀ ولایت» هستم امّا عدّهای مرا گزارش (ریپورت) و تلگرام هم بر این اساس مرا محدود کرده است و درنتیجه، نمیتوانم قسمتهای مختلف این سلسلهنوشتار را در گروههایی که عضو هستم قرار دهم.
این ریپورتکنندگان چه کسانی هستند که یا با علی (ع) دشمنی دارند یا بیان برخی زوایای مهم از سیره و سنّت او را به نفع خود نمیدانند؟!
به عنوان مسلمان و شیعه، معتقدم علی (ع) و سایر اولیای دین جنبۀ بشری بسیار درخشانی داشتهاند که اگر به جای تأکید و تمرکز بر ویژگیهای دروندینی، ماورائی و فرابشری آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، پایبندی کامل آنها را به اصول عدالت، انصاف، مساوات، اخلاق و انسانیت بهویژه در مواجهه با متقدان، مخالفان و دشمنانشان به نمایش بگذاریم، نسلهای جدید و مردم جهان لااقل همانگونه که انسانهای شریفی چون گاندی و ماندلا را گرامی میدارند، مجذوب اولیای دین اسلام نیز خواهند شد.
علی (ع) حتّی در شرایطی که اوّلاً، در معرض شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت و نظام اسلامی، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) قرار داشت و ثانیاً، قدرت و حکومت در دستانش بود و با فاصلهگرفتن از اصول نامبرده بهراحتی میتوانست از بروز شکست جلوگیری کند، تا پای جان لحظهای و اندکی از آن اصول فاصله نگرفت.
آیا مردم جهان عاشق چنین شخصیتی نمیشوند؟!
به نظرم، حتّی کسانی که وجود شخصیتی به نام علی بن ابیطالب را قبول نداشته باشند در مواجهه با این جنبه از زندگی او، به عنوان یک شخصیت خیالی و اسطورهای مجذوبش میشوند.
در نوشتار مورد نظر، همچنین قصد دارم به این بپردازم که با وجود ۵۰۰ سال حکومت سلسلههای شیعی در ایران، نهادهای دینی پرسابقه و میلیونها شیعهای که برای امامان (ع) رگغیرتشان بیرون میزند، چرا این جنبۀ بشری و بینالمللی اولیای دین را آن طور که انتظار میرود معرفی نکردهایم و به جای آن، عمدتاً بر جنبههای عجیب و ماورائی آنها تمرکز داشتهایم.
حال سئوال اینجاست که این ریپورتکنندگان چه کسانی هستند که با هدف و محتوای این سلسلهنوشتار مشکل دارند؟!
به شیوۀ مولایم علی (ع)، تا یقین نداشته باشم، نمیتوانم دسته و گروه خاصّی را به این کار متّهم کنم امّا در رابطه با آنها دو نکته را میتوان مطمئن بود؛ اوّلاً، گروهها و جریانهای فکریای که این نوشتار را در کانالها و رسانههای خود بازنشر میدهند نمیتوانند ریپورتکنندۀ این بندۀ خدا باشند و ثانیاً، ریپورتکنندگان خودشان میدانند که در مخالفت یا ردّ مطالب این نوشتار هیچ استدلال، مستند یا حرف حسابی ندارند که مطرح کنند و ازاینرو، به جای گفتگو و بیان دیدگاه متفاوت خود، بزدلانه به روشهای غیراخلاقی رو میآورند.
ملالی نیست! بگذار آنها برای پیروزی در رقابتهای دنیوی، با استفاده از روشهای غیراخلاقی، شیّادانه و ناجوانمردانه جلوی روشنگری و گفتگو را بگیرند، ما که اماممان را به «پایبندیاش به اصول اخلاقی، عدالت، انصاف و انسانیت» میشناسیم، از مسیر او فاصله نمیگیریم و به خدا توکّل میکنیم.
... وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ [کار خود را به خدا واگذار میکنم که او به بندگانش بیناست] (قرآن کریم، سورۀ غافر، آیۀ ۴۴)
بخشهای منتشرشده از سلسلهنوشتار «قلّۀ ولایت»: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
ویرگول
مخالفان علی (ع) چه کسانی هستند؟!
ریپورتکنندگان من چه کسانی هستند که یا با علی (ع) دشمنی دارند یا بیان برخی زوایای مهم از سیره و سنّت او را به نفع خود نمیدانند؟!
👍2🥱1
قلّۀ ولایت (قسمت هفتم)
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون «اصولگرای واقعی» بود (یعنی درهمهحال به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود حتّی در مواقعی که پایبندی به اصول به زیانش تمام میشد)، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود مخالفانی را که آشکارا در حال توطئهچینی بر علیه او و نظام سیاسیاش بودند دستگیر کند؛ کافی بود «عدم جواز دستگیری قبل از ارتکاب به جرم» را با صراحت و برای عموم اعلام نکند و یا لااقل تأکید نکند که این مسئله در مورد مخالفان نظام سیاسی نیز صادق است [۱].
برای شروع، ضرورت نداشت به یارانش بگوید «فحّاشی به دشمنان جایز است و ثواب دارد» بلکه کافی بود عکس آن را با صراحت اعلام نکند [۲].
برای شروع، لازم نبود از خاطیان و دشمنانی که دستگیر میکند تحت فشار و شکنجه اعتراف بگیرد، یا حتّی رویش را بچرخاند که زندانبانان بدون اینکه او بداند، چنین کارهایی بکنند، کافی بود بهصورت عمومی اعلام نکند که «اعترافی که در خفا و تحت فشار گرفته شده باشد، معتبر نیست» [۳].
پانویسها
[۱] علی (ع) تمام رانتها و سهمیههایی را که پیشازاو با عناوین دینی (زودتر اسلامآوردن، شرکت در جنگها و ...) برقرار شده بود قطع کرد. برخی کسانی که از این بابت معترض بودند گفتند به قصد زیارت خانۀ خدا میخواهیم سفر کنیم. ابن عباس به حضرت گفت که اینها دروغ میگویند؛ میخواهند بر علیه تو عِدّه و عُدّه جمع کنند و بشورند؛ همین الان دستگیرشان و از بروز فتنه جلوگیری کن. امیرالمومنین (ع) فرمود: «ای فرزند عباس! آیا به من دستور میدهی قبل از نیکی و احسان، به ظلم و گناه اقدام کنم و بر اساس گمان و اتهام قبل از ارتکاب جرم مؤاخذه کنم؟!» (شیخ مفید، الجمل، مکتبهْ الاعلام الاسلامی، ص ۱۶۶- ۱۶۷).
مشابه همین واقعه در زمان دیگری در برخورد با خریتبن راشد پیش آمد. او که از اصحاب علی (ع) بود، پس از ماجرای حکمیت به امام گفت: «به خدا سوگند! از این پس دستوراتت را اطاعت نخواهم کرد، پشت سرت نماز نخواهم خواند و از تو جدا خواهم شد». عبدالله بن قعین دربارۀ او با امام صحبت کرد. علی (ع) فرمود: « «او را رها کن! اگر حق را پذیرفت و بازگشت، از او می پذیریم و اگر خودداری کرد، او را تعقیب می کنیم.» عبدالله گفت: «چرا اکنون او را نمی گیری و در بند نمی کنی؟» امام(ع) پاسخ داد: «اگر این کار را با هر کس که به او گمان بد داریم، انجام دهیم، زندانها را از آنها پر میکنیم و من برای خود جایز نمیدانم که بر مردم یورش برم و آنان را زندان و مجازات کنم تا اینکه مخالفت خود را با ما اظهار کنند [به مبارزۀ مسلّحانه بپردازند]» (ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ج۱، ص ۳۳۲-۳۳۵. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۸۸)
[۲] امیر مؤمنان(ع) هنگامی که در جنگ صفین مشاهده کرد یارانش در مقابل فحاشی لشکر معاویه، اقدام به فحاشی میکنند، فرمود: «من برای شما نمیپسندم که دشنامدهنده باشید، ولی اگر شما کارهای آنها را توصیف کنید و حالشان را باز گویید در گفتار راستتر و در برکناری خودتان از گناه و سرزنش آنها رساتر خواهد بود. به جای دشنام دادن به آنها، بگویید: بارخدایا! خونهای ما و آنها را حفظ کن و میان ما و آنها صلح و آشتی برقرار فرما و آنان را از گمراهی به هدایتشان رسان تا هر کس حق را تشخیص نداده است، بشناسد و هر کس حریص در کجروی و دشمنی است از آن بازگردد» (نهج البلاغه خطبه ۱۹۸).
[۳] امام علی (ع): «مَنْ أَقَرَّ عِندَ تَجرِیدٍ أَو حَبسٍ أَو تَخوِیفٍ، أَو تَهدِیدٍ فَلا حَدَّ عَلَیهِ» (کسی که در حال فقدان ارتباط با مردم [برخی «برهنهکردن یا شکنجه» ترجمه کردهاند] یا زندان یا ترساندن یا تهدید، اقرار کند، بر او حد جاری نمیشود [و چنین اعترافی اعتبار ندارد]). قرب الاسناد، ص. ۵۴.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون «اصولگرای واقعی» بود (یعنی درهمهحال به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود حتّی در مواقعی که پایبندی به اصول به زیانش تمام میشد)، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود مخالفانی را که آشکارا در حال توطئهچینی بر علیه او و نظام سیاسیاش بودند دستگیر کند؛ کافی بود «عدم جواز دستگیری قبل از ارتکاب به جرم» را با صراحت و برای عموم اعلام نکند و یا لااقل تأکید نکند که این مسئله در مورد مخالفان نظام سیاسی نیز صادق است [۱].
برای شروع، ضرورت نداشت به یارانش بگوید «فحّاشی به دشمنان جایز است و ثواب دارد» بلکه کافی بود عکس آن را با صراحت اعلام نکند [۲].
برای شروع، لازم نبود از خاطیان و دشمنانی که دستگیر میکند تحت فشار و شکنجه اعتراف بگیرد، یا حتّی رویش را بچرخاند که زندانبانان بدون اینکه او بداند، چنین کارهایی بکنند، کافی بود بهصورت عمومی اعلام نکند که «اعترافی که در خفا و تحت فشار گرفته شده باشد، معتبر نیست» [۳].
پانویسها
[۱] علی (ع) تمام رانتها و سهمیههایی را که پیشازاو با عناوین دینی (زودتر اسلامآوردن، شرکت در جنگها و ...) برقرار شده بود قطع کرد. برخی کسانی که از این بابت معترض بودند گفتند به قصد زیارت خانۀ خدا میخواهیم سفر کنیم. ابن عباس به حضرت گفت که اینها دروغ میگویند؛ میخواهند بر علیه تو عِدّه و عُدّه جمع کنند و بشورند؛ همین الان دستگیرشان و از بروز فتنه جلوگیری کن. امیرالمومنین (ع) فرمود: «ای فرزند عباس! آیا به من دستور میدهی قبل از نیکی و احسان، به ظلم و گناه اقدام کنم و بر اساس گمان و اتهام قبل از ارتکاب جرم مؤاخذه کنم؟!» (شیخ مفید، الجمل، مکتبهْ الاعلام الاسلامی، ص ۱۶۶- ۱۶۷).
مشابه همین واقعه در زمان دیگری در برخورد با خریتبن راشد پیش آمد. او که از اصحاب علی (ع) بود، پس از ماجرای حکمیت به امام گفت: «به خدا سوگند! از این پس دستوراتت را اطاعت نخواهم کرد، پشت سرت نماز نخواهم خواند و از تو جدا خواهم شد». عبدالله بن قعین دربارۀ او با امام صحبت کرد. علی (ع) فرمود: « «او را رها کن! اگر حق را پذیرفت و بازگشت، از او می پذیریم و اگر خودداری کرد، او را تعقیب می کنیم.» عبدالله گفت: «چرا اکنون او را نمی گیری و در بند نمی کنی؟» امام(ع) پاسخ داد: «اگر این کار را با هر کس که به او گمان بد داریم، انجام دهیم، زندانها را از آنها پر میکنیم و من برای خود جایز نمیدانم که بر مردم یورش برم و آنان را زندان و مجازات کنم تا اینکه مخالفت خود را با ما اظهار کنند [به مبارزۀ مسلّحانه بپردازند]» (ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ج۱، ص ۳۳۲-۳۳۵. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۸۸)
[۲] امیر مؤمنان(ع) هنگامی که در جنگ صفین مشاهده کرد یارانش در مقابل فحاشی لشکر معاویه، اقدام به فحاشی میکنند، فرمود: «من برای شما نمیپسندم که دشنامدهنده باشید، ولی اگر شما کارهای آنها را توصیف کنید و حالشان را باز گویید در گفتار راستتر و در برکناری خودتان از گناه و سرزنش آنها رساتر خواهد بود. به جای دشنام دادن به آنها، بگویید: بارخدایا! خونهای ما و آنها را حفظ کن و میان ما و آنها صلح و آشتی برقرار فرما و آنان را از گمراهی به هدایتشان رسان تا هر کس حق را تشخیص نداده است، بشناسد و هر کس حریص در کجروی و دشمنی است از آن بازگردد» (نهج البلاغه خطبه ۱۹۸).
[۳] امام علی (ع): «مَنْ أَقَرَّ عِندَ تَجرِیدٍ أَو حَبسٍ أَو تَخوِیفٍ، أَو تَهدِیدٍ فَلا حَدَّ عَلَیهِ» (کسی که در حال فقدان ارتباط با مردم [برخی «برهنهکردن یا شکنجه» ترجمه کردهاند] یا زندان یا ترساندن یا تهدید، اقرار کند، بر او حد جاری نمیشود [و چنین اعترافی اعتبار ندارد]). قرب الاسناد، ص. ۵۴.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
👍5
در تکاپوی راهحل (۳)
در شرایطی که بسیاری از هموطنانم یا به عضویت یکی از دو قطب متقابل درآمدهاند و برای حذف قطب مقابل میکوشند یا دست از کُنش کشیدهاند و منفعلانه فقط جریان امور را نگاه میکنند، نگارنده خود را در کنار اشخاصی میبینم که مسئلۀ اصلی را نَفْس «منازعه» میدانیم و با تمام توان به دنبال یافتن راهی هستیم برای همزیستیِ همافزا یا لااقل مسالمتآمیز همۀ ایرانیان [۱]، چیزی که به نظر میرسد رفع تضاد تاریخی دولت-ملّت، خارجشدنمان از چرخههای تکرارشوندۀ تاریخی و قرارگرفتنمان در مسیر بهبود، بیشاز هر عامل دیگری بدان وابسته است.
برای «حل مسئله» راهحلی ندارم امّا در تکاپوی ذهنی برای نزدیکشدن به آن، نکات و پیشنهادهایی را که به ذهنم میرسد در این سلسله نوشتار با سایرین در میان میگذارم.
امروز ۲۵ شهریور سالگرد وفات غمانگیز مهسا امینی است. وفاتی که در پی آن، حوادث تلخی اتّفاق افتاد؛ چشمهایی تاریک شد، از هر دو طرف خونهایی به زمین ریخت و مادرانی داغدار شدند. دوباره شاهد فراخوان از یکطرف و آمادهباش از سوی دیگر هستیم.
همانطور که در یادداشت «سهراب کُشان» بیان کردم، اگر هریک از ما خونی را که در درگیری بعدی قرار است به زمین بریزد، خون فرزند خودمان بدانیم، دیگر نمیتوانیم تماشاچی بمانیم، نمیتوانیم بگوییم «نمیشه» یا «از ما کاری بر نمیاد»، بلکه خود را به آب و آتش میزنیم تا به هر نحوی که شده است برای جلوگیری از سهرابکُشانی دیگر، راهی بسازیم [۲].
قسمت سوّم: پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
«حجاب» مسئلۀ اصلی نیست، امّا به نظرم، گره اصلی هست، یعنی اگر بتوانیم برای حل این مسئله رویکرد جدیدی در پیش بگیریم، ایران را در مسیر تازهای قرار میدهیم و امید است که بهمرور بتوانیم به حلّ سایر مسائل نیز بپردازیم. بههمینترتیب، تا زمانی که مواجهمان با مسئلۀ حجاب همچنان در فضای دوقطبی، ستیز و حذفی باشد، بعید است بتوانیم به حلّ سایر مسائل نیز نزدیک شویم.
راهحل پیشنهادی این بندۀ خدا با تأکید بر «لحاظ کردن دیگری» است. در شرایط فعلی که جامعه به دو قطب متقابل تبدیل شده است، اعضای این قطب بدون توجه به خواست و تشخیص قطب مقابل میگویند «درست این است که همه باید حداقل حجاب اسلامی لازم را رعایت کنند» و اعضای آن قطب نیز بدون توجه به خواست و تشخیص دیگری میگویند «صحیح این است که پوشش آزادانه و اختیاری باشد». آنها میگویند «حُکم اسلام است» و اینها میگویند «ما مسلمان نیستیم؛ چرا باید مجبور باشیم که پوشش خود را براساس احکام اسلامی تنظیم کنیم؟!» یا «ما مسلمانانی هستیم که دستورات اسلام دربارۀ حجاب را بهگونۀ دیگری میفهمیم، چرا باید مجبور باشیم که پوشش خود را بر اساس خوانش و تفسیر شما از اسلام انتخاب کنیم؟!». بههمینترتیب، هریک خواهان این است که قانون را بر اساس تشخیص خود (آنچه خود صحیح میداند) تدوین و اجرا کند.
درعینحال، هریک این نگرانی را دارند که دربارۀ این مسئله، تمام خواست خود را از دست بدهند (قطب مقابل تمام خواست خودش را بر آنان تحمیل کند)؛ آنها نگران این هستند که با کوتاهآمدن دربارۀ «روسری»، به مرور خانمهایی با مانتوی جلوباز، بعد تیشرت و شلوار، بعد شلوارک، بعد دامن و ... دیده شوند [۳] و اینها نگران آن که اگر دوباره با روسری کنار بیایند، دیگر هیچجایگاهی برای تشخیص و خواستشان باقی نمیماند.
در مقابلِ رویکردِ آرمانگرایانۀ بالا که در آن هر طرف میخواهد آنچه صحیح است را محقق کند، رویکرد واقعبینانهای وجود دارد که در آن به دنبال این هستیم که با کسانی که در مورد حجاب با ما اختلاف دیدگاه دارند، به نوعی توافق و سازش برسیم. یکی از وجوه اصلی سازش این است که نگرانی اصلی هر دو سوی اختلاف برطرف میشود.
فکر میکنم راهحل مسئله حجاب میتواند این باشد که ...
ادامۀ یادداشت 👇
پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
در شرایطی که بسیاری از هموطنانم یا به عضویت یکی از دو قطب متقابل درآمدهاند و برای حذف قطب مقابل میکوشند یا دست از کُنش کشیدهاند و منفعلانه فقط جریان امور را نگاه میکنند، نگارنده خود را در کنار اشخاصی میبینم که مسئلۀ اصلی را نَفْس «منازعه» میدانیم و با تمام توان به دنبال یافتن راهی هستیم برای همزیستیِ همافزا یا لااقل مسالمتآمیز همۀ ایرانیان [۱]، چیزی که به نظر میرسد رفع تضاد تاریخی دولت-ملّت، خارجشدنمان از چرخههای تکرارشوندۀ تاریخی و قرارگرفتنمان در مسیر بهبود، بیشاز هر عامل دیگری بدان وابسته است.
برای «حل مسئله» راهحلی ندارم امّا در تکاپوی ذهنی برای نزدیکشدن به آن، نکات و پیشنهادهایی را که به ذهنم میرسد در این سلسله نوشتار با سایرین در میان میگذارم.
امروز ۲۵ شهریور سالگرد وفات غمانگیز مهسا امینی است. وفاتی که در پی آن، حوادث تلخی اتّفاق افتاد؛ چشمهایی تاریک شد، از هر دو طرف خونهایی به زمین ریخت و مادرانی داغدار شدند. دوباره شاهد فراخوان از یکطرف و آمادهباش از سوی دیگر هستیم.
همانطور که در یادداشت «سهراب کُشان» بیان کردم، اگر هریک از ما خونی را که در درگیری بعدی قرار است به زمین بریزد، خون فرزند خودمان بدانیم، دیگر نمیتوانیم تماشاچی بمانیم، نمیتوانیم بگوییم «نمیشه» یا «از ما کاری بر نمیاد»، بلکه خود را به آب و آتش میزنیم تا به هر نحوی که شده است برای جلوگیری از سهرابکُشانی دیگر، راهی بسازیم [۲].
قسمت سوّم: پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
«حجاب» مسئلۀ اصلی نیست، امّا به نظرم، گره اصلی هست، یعنی اگر بتوانیم برای حل این مسئله رویکرد جدیدی در پیش بگیریم، ایران را در مسیر تازهای قرار میدهیم و امید است که بهمرور بتوانیم به حلّ سایر مسائل نیز بپردازیم. بههمینترتیب، تا زمانی که مواجهمان با مسئلۀ حجاب همچنان در فضای دوقطبی، ستیز و حذفی باشد، بعید است بتوانیم به حلّ سایر مسائل نیز نزدیک شویم.
راهحل پیشنهادی این بندۀ خدا با تأکید بر «لحاظ کردن دیگری» است. در شرایط فعلی که جامعه به دو قطب متقابل تبدیل شده است، اعضای این قطب بدون توجه به خواست و تشخیص قطب مقابل میگویند «درست این است که همه باید حداقل حجاب اسلامی لازم را رعایت کنند» و اعضای آن قطب نیز بدون توجه به خواست و تشخیص دیگری میگویند «صحیح این است که پوشش آزادانه و اختیاری باشد». آنها میگویند «حُکم اسلام است» و اینها میگویند «ما مسلمان نیستیم؛ چرا باید مجبور باشیم که پوشش خود را براساس احکام اسلامی تنظیم کنیم؟!» یا «ما مسلمانانی هستیم که دستورات اسلام دربارۀ حجاب را بهگونۀ دیگری میفهمیم، چرا باید مجبور باشیم که پوشش خود را بر اساس خوانش و تفسیر شما از اسلام انتخاب کنیم؟!». بههمینترتیب، هریک خواهان این است که قانون را بر اساس تشخیص خود (آنچه خود صحیح میداند) تدوین و اجرا کند.
درعینحال، هریک این نگرانی را دارند که دربارۀ این مسئله، تمام خواست خود را از دست بدهند (قطب مقابل تمام خواست خودش را بر آنان تحمیل کند)؛ آنها نگران این هستند که با کوتاهآمدن دربارۀ «روسری»، به مرور خانمهایی با مانتوی جلوباز، بعد تیشرت و شلوار، بعد شلوارک، بعد دامن و ... دیده شوند [۳] و اینها نگران آن که اگر دوباره با روسری کنار بیایند، دیگر هیچجایگاهی برای تشخیص و خواستشان باقی نمیماند.
در مقابلِ رویکردِ آرمانگرایانۀ بالا که در آن هر طرف میخواهد آنچه صحیح است را محقق کند، رویکرد واقعبینانهای وجود دارد که در آن به دنبال این هستیم که با کسانی که در مورد حجاب با ما اختلاف دیدگاه دارند، به نوعی توافق و سازش برسیم. یکی از وجوه اصلی سازش این است که نگرانی اصلی هر دو سوی اختلاف برطرف میشود.
فکر میکنم راهحل مسئله حجاب میتواند این باشد که ...
ادامۀ یادداشت 👇
پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
ویرگول
در تکاپوی راهحل (۳)
پیشنهادی برای پایان منازعه با تمرکز بر مسئلۀ حجاب در سالگرد مهسا امینی
👍3
قلّۀ ولایت (۸)
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود دست نیروهایش را برای هرگونه برخورد خشن و قهرآمیز با مخالفان و شورشیان باز بگذارد، کافی بود اصول و محدودیتهای مربوطه را با صراحت و لااقل بهصورت علنی اعلام نکند [۱].
برای شروع، ضرورتی نداشت پس از شکستدادن مخالفان و شورشیان، دستور قلع و قمع کامل آنان را صادر کند، کافی بود دستور ندهد که: «مجروحان دشمن را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، نادمان را سرزنش و ملامت نکنید. هر کس اسلحه خود را بر زمین گذاشت در امان است. هر کس به خانه خود رفت و در را بست در امان است» [۲] یا لااقل کافی بود اجازه ندهد آنها کشتههای خود را آزادانه به خاک بسپارند [۳].
برای شروع، ضرورتی نداشت که پساز غلبهیافتن بر دشمنان، به آنها برچسبهایی بزند، دستهبندیها و مرزبندیهای بسازد و از هر فرصتی برای یادآوری اشتباه خاطیان استفاده کند، بلکه کافی بود عکس این رفتار را در پیش نگیرد و مثلا در مورد یکی از سران شورشیان جنگ جمل نگوید که: «در آینده از احترام گذشته خود برخوردار است و رسیدگی به اعمال با خداست، هر کس را بخواهد عفو میکند و هر کس را بخواهد عذاب میکند» [۴].
برای شروع، نیاز نبود به مخالفانش نسبت کفر و شرک بدهد و با آنها مانند دشمنان اسلام رفتار کند، کافی بود به صراحت نگوید که «آنها برادرانی از ما هستند که با ما اختلاف داشتند و بر ما شوریدند» [۵] یا لااقل میتوانست خوارج را «حقطلبانی که در تشخیص حق دچار اشتباه شدند» معرّفی نکند [۶].
پانویسها
[۱] علی (ع): «تا آنها آغاز به نبرد نکردهاند، با آنان نجنگید. زیرا به حمد خدا شما در کار خود بر حجت هستید و خودداری از جنگ قبل از شروع آنان، دلیل دیگری است برای شما. هنگام پیکار، مجروحان را نکشید، پس از شکست آنان فراریان را تعقیب نکنید، کشتهها را برهنه و اعضایشان را قطع نکنید. وقت تسلط بر متاع و کالاهایشان، پردهها را بالا نزنید، وارد خانهها نشوید، از اموالشان چیزی نگیرید. هیچ زنی را با آزار و اذیت خود به خشم نیاورید، هر چند متعرض آبرویتان شوند و به فرماندهان و رهبران و نیکانتان ناسزا گویند.» (شیخ مفید، الجمل، ص۳۴۲، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج۶، ص۲۲۸، سیدمرتضی عسکری، احادیث امالمؤمنین، ج۱، ص۲۱۸)
[۲] پس از پایان جنگ سپاه ناکثین از هر سو پا به فرار گذاشتند. در این هنگام علی (ع) دستور داد این فرمان به اصحاب و یارانش ابلاغ شود: «ای مردم! مجروحان دشمن را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، نادمان را سرزنش و ملامت نکنید. هر کس اسلحه خود را بر زمین گذاشت در امان است. هر کس به خانه خود رفت و در را بست در امان است.» آنگاه امیر مؤمنان سفید و سیاه را امان داد (شیخ مفید، همان، ص۴۰۵؛ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۴) آن حضرت در این جنگ دستور عفو عمومی برای مردم بصره صادر کرد و تمام کسانی را که در برابر او شمشیر کشیده بودند، بخشید (شیخ مفید، همان، ۴۰۸).
[۳] حضرت پس از غلبه بر ناکثین، بازماندگان آنان را آزاد گذاشت که کشتههای خود را آزادانه به خاک بسپارند (شیخ مفید، همان، ص۳۹۴).
[۴] علی (ع) دربارۀ عایشه فرمود: «افکار و عقدههای درونی که نسبت به من داشت او را به جوشش در آورد، آزاری به من رساند که درباره هیچ کس چنین آزاری روا نمیداشت. با این حال در آینده از احترام گذشته خود برخوردار است و رسیدگی به اعمال با خداست، هر کس را بخواهد عفو میکند و هر کس را بخواهد عذاب میکند» (سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۶).
[۵] امام باقر(ع): «علی (ع) هیچ گاه مخالفان و دشمنانش را به کفر و شرک و نفاق متهم نکرد و سبب قتل آنها نیز، خروجشان بر حاکمیت اسلامی بود، و نه کفرشان؛ چرا که فرمود: «هم اخواننا بغوا علینا»» (وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۶۲).
[۶] علی (ع): «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ» (بعد از من خوارج را نكشيد، زيرا كسيكه مىخواسته حقّ را بدست آورد و خطاء كرده (گمراه شده) مانند كسى نيست كه در راه باطل قدم نهاده و آنرا دريافته است) (نهجالبلاغه، خطبۀ ۶۱)
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود دست نیروهایش را برای هرگونه برخورد خشن و قهرآمیز با مخالفان و شورشیان باز بگذارد، کافی بود اصول و محدودیتهای مربوطه را با صراحت و لااقل بهصورت علنی اعلام نکند [۱].
برای شروع، ضرورتی نداشت پس از شکستدادن مخالفان و شورشیان، دستور قلع و قمع کامل آنان را صادر کند، کافی بود دستور ندهد که: «مجروحان دشمن را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، نادمان را سرزنش و ملامت نکنید. هر کس اسلحه خود را بر زمین گذاشت در امان است. هر کس به خانه خود رفت و در را بست در امان است» [۲] یا لااقل کافی بود اجازه ندهد آنها کشتههای خود را آزادانه به خاک بسپارند [۳].
برای شروع، ضرورتی نداشت که پساز غلبهیافتن بر دشمنان، به آنها برچسبهایی بزند، دستهبندیها و مرزبندیهای بسازد و از هر فرصتی برای یادآوری اشتباه خاطیان استفاده کند، بلکه کافی بود عکس این رفتار را در پیش نگیرد و مثلا در مورد یکی از سران شورشیان جنگ جمل نگوید که: «در آینده از احترام گذشته خود برخوردار است و رسیدگی به اعمال با خداست، هر کس را بخواهد عفو میکند و هر کس را بخواهد عذاب میکند» [۴].
برای شروع، نیاز نبود به مخالفانش نسبت کفر و شرک بدهد و با آنها مانند دشمنان اسلام رفتار کند، کافی بود به صراحت نگوید که «آنها برادرانی از ما هستند که با ما اختلاف داشتند و بر ما شوریدند» [۵] یا لااقل میتوانست خوارج را «حقطلبانی که در تشخیص حق دچار اشتباه شدند» معرّفی نکند [۶].
پانویسها
[۱] علی (ع): «تا آنها آغاز به نبرد نکردهاند، با آنان نجنگید. زیرا به حمد خدا شما در کار خود بر حجت هستید و خودداری از جنگ قبل از شروع آنان، دلیل دیگری است برای شما. هنگام پیکار، مجروحان را نکشید، پس از شکست آنان فراریان را تعقیب نکنید، کشتهها را برهنه و اعضایشان را قطع نکنید. وقت تسلط بر متاع و کالاهایشان، پردهها را بالا نزنید، وارد خانهها نشوید، از اموالشان چیزی نگیرید. هیچ زنی را با آزار و اذیت خود به خشم نیاورید، هر چند متعرض آبرویتان شوند و به فرماندهان و رهبران و نیکانتان ناسزا گویند.» (شیخ مفید، الجمل، ص۳۴۲، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج۶، ص۲۲۸، سیدمرتضی عسکری، احادیث امالمؤمنین، ج۱، ص۲۱۸)
[۲] پس از پایان جنگ سپاه ناکثین از هر سو پا به فرار گذاشتند. در این هنگام علی (ع) دستور داد این فرمان به اصحاب و یارانش ابلاغ شود: «ای مردم! مجروحان دشمن را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، نادمان را سرزنش و ملامت نکنید. هر کس اسلحه خود را بر زمین گذاشت در امان است. هر کس به خانه خود رفت و در را بست در امان است.» آنگاه امیر مؤمنان سفید و سیاه را امان داد (شیخ مفید، همان، ص۴۰۵؛ سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۴) آن حضرت در این جنگ دستور عفو عمومی برای مردم بصره صادر کرد و تمام کسانی را که در برابر او شمشیر کشیده بودند، بخشید (شیخ مفید، همان، ۴۰۸).
[۳] حضرت پس از غلبه بر ناکثین، بازماندگان آنان را آزاد گذاشت که کشتههای خود را آزادانه به خاک بسپارند (شیخ مفید، همان، ص۳۹۴).
[۴] علی (ع) دربارۀ عایشه فرمود: «افکار و عقدههای درونی که نسبت به من داشت او را به جوشش در آورد، آزاری به من رساند که درباره هیچ کس چنین آزاری روا نمیداشت. با این حال در آینده از احترام گذشته خود برخوردار است و رسیدگی به اعمال با خداست، هر کس را بخواهد عفو میکند و هر کس را بخواهد عذاب میکند» (سید مرتضی عسکری، همان، ج۱، ص۲۴۶).
[۵] امام باقر(ع): «علی (ع) هیچ گاه مخالفان و دشمنانش را به کفر و شرک و نفاق متهم نکرد و سبب قتل آنها نیز، خروجشان بر حاکمیت اسلامی بود، و نه کفرشان؛ چرا که فرمود: «هم اخواننا بغوا علینا»» (وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۶۲).
[۶] علی (ع): «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ» (بعد از من خوارج را نكشيد، زيرا كسيكه مىخواسته حقّ را بدست آورد و خطاء كرده (گمراه شده) مانند كسى نيست كه در راه باطل قدم نهاده و آنرا دريافته است) (نهجالبلاغه، خطبۀ ۶۱)
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
👍5
❗️کتابم! شهادتت مبارک!
چندی پیش طی یادداشتِ «به نام علم، علیه علم!» از مسئولان نهاد علم و پژوهش کشور گلهمند شدم که چرا اجازه نمیدهند کتابم منتشر شود.
کتابی باعنوان «از شبهدانشِ نفتبنیان تا اقتصاد دانشبنیان» که حاصل رسالۀ دکتریام و یک طرح پژوهشی است (مجموعاً ۸ سال مطالعه و پژوهش). کتاب را بیشاز یک سال پیش به سازمان برنامه و بودجه کشور (حمایتکننده طرح پژوهشی و صاحبامتیاز کتاب) دادم که پس از بررسی، یا منتشر کنند یا اجازه دهند خودمان در انتشارات دیگری منتشر کنیم، امّا آن را پیش خود نگه داشتهاند و هیچ پاسخی نمیدهد.
در پایان یادداشت خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه گفته بودم: «یا کتابم را منتشر کنید یا اجازه دهید خودمان در انتشارات دیگری منتشرش کنیم. ... فقط میخواهم حاصل زحماتم در دسترس عموم قرار گیرد؛ نهایتاً، اگر صرفاً فایلش را منتشر کنید که آزادانه در اختیار علاقهمندان قرار گیرد، زحمت و عرض دیگری نخواهم داشت!»
حالا فایل کتابم در فضای مجازی منتشر شده است و نمیدانم از این بابت خوشحال باشم یا ناراحت! نمیدانم منتشر کنندۀ فایل کتاب میخواسته به من لطف کند یا ضربه بزند!
پژوهشگر نیز مانند هر حرفهمند دیگری، از طریق فعالیتهایی که در عرصۀ حرفهای خود دارد پیشرفت و درآمد کسب میکند. گزارشهای پژوهشی (در قالب مقاله، کتاب و غیره) که از پژوهشگر منتشر میشوند کارنامک (رزومه) او را تشکیل میدهند و بر اساس آنهاست که میتواند جذب شود، درآمد کسب کند، ارتقاء یابد و زندگیاش را بچرخاند. انتشار مجازی فایل کتابم، آن هم کتابی که حاصل چندین سال مطالعه و پژوهش عمیق، جدّی، خیرخواهانه و امیدوارانه (امیدوار به ارائۀ درکی صحیح و راهگشا از وضعیت نظام آموزش و پژوهش کشور و راهکارهایی برای بهبود وضعیت) بوده است، به این معناست که امکان درج آنها در کارنامکم منتفی است و برای جذب، اشتغال و درآمدم هیچ کارکردی ندارد.
از سوی دیگر، بسیار خوشحالم که حاصل زحماتم بالاخره در دسترس عموم قرار گرفته است. اینکه میدیدم حاصل مطالعات، پژوهش و اندیشهورزیام دربارۀ مسائل مهم جامعه در دسترس عموم قرار ندارد برایم بسیار تلخ و رنجآور بود.
گویی کتابم شهید شده باشد! زیرا شهید خود را فدا میکند و از بهرههای شخصی و دنیوی میگذرد تا جامعه به برخی اهداف متعالی (آگاهی، امنیت، آزادی و ...) برسد یا نزدیک شود. همچنین، کتاب من نیز مانند شهید زنده و اثرگذار است ولو اینکه در کتابفروشیها، کتابخانهها، رزومهها و غیره حضور نداشته باشد.
به نظرم، خوشحالشدن یک پژوهشگر از انتشار غیررسمی فایل کتابش، حاکی از شدّت بیماری نظام آموزش و پژوهش و مایۀ شرمندگی مسئولان ذیربط است (اگر بفهمند یا خود را به نفهمی نزنند!).
امیدوارم علاقهمندان، دغدغهمندان و خدا را چه دیدهای، شاید گوش شیطان کَر برخی از مسئولان نظام آموزش و پژوهش کشور این کتاب را مطالعه کنند؛ باشد که فایدهای هرچند کوچک داشته باشد.
از طریق لینک زیر میتوانید به فایل کتاب دسترسی پیدا کنید:
از «شبهدانشِ نفتبنیان» تا «اقتصاد دانشبنیان» (در تلگرام، در اینترنت)
لطفاً،چنانچه نقد و نظری داشتید، بیبهرهام نگذارید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
چندی پیش طی یادداشتِ «به نام علم، علیه علم!» از مسئولان نهاد علم و پژوهش کشور گلهمند شدم که چرا اجازه نمیدهند کتابم منتشر شود.
کتابی باعنوان «از شبهدانشِ نفتبنیان تا اقتصاد دانشبنیان» که حاصل رسالۀ دکتریام و یک طرح پژوهشی است (مجموعاً ۸ سال مطالعه و پژوهش). کتاب را بیشاز یک سال پیش به سازمان برنامه و بودجه کشور (حمایتکننده طرح پژوهشی و صاحبامتیاز کتاب) دادم که پس از بررسی، یا منتشر کنند یا اجازه دهند خودمان در انتشارات دیگری منتشر کنیم، امّا آن را پیش خود نگه داشتهاند و هیچ پاسخی نمیدهد.
در پایان یادداشت خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه گفته بودم: «یا کتابم را منتشر کنید یا اجازه دهید خودمان در انتشارات دیگری منتشرش کنیم. ... فقط میخواهم حاصل زحماتم در دسترس عموم قرار گیرد؛ نهایتاً، اگر صرفاً فایلش را منتشر کنید که آزادانه در اختیار علاقهمندان قرار گیرد، زحمت و عرض دیگری نخواهم داشت!»
حالا فایل کتابم در فضای مجازی منتشر شده است و نمیدانم از این بابت خوشحال باشم یا ناراحت! نمیدانم منتشر کنندۀ فایل کتاب میخواسته به من لطف کند یا ضربه بزند!
پژوهشگر نیز مانند هر حرفهمند دیگری، از طریق فعالیتهایی که در عرصۀ حرفهای خود دارد پیشرفت و درآمد کسب میکند. گزارشهای پژوهشی (در قالب مقاله، کتاب و غیره) که از پژوهشگر منتشر میشوند کارنامک (رزومه) او را تشکیل میدهند و بر اساس آنهاست که میتواند جذب شود، درآمد کسب کند، ارتقاء یابد و زندگیاش را بچرخاند. انتشار مجازی فایل کتابم، آن هم کتابی که حاصل چندین سال مطالعه و پژوهش عمیق، جدّی، خیرخواهانه و امیدوارانه (امیدوار به ارائۀ درکی صحیح و راهگشا از وضعیت نظام آموزش و پژوهش کشور و راهکارهایی برای بهبود وضعیت) بوده است، به این معناست که امکان درج آنها در کارنامکم منتفی است و برای جذب، اشتغال و درآمدم هیچ کارکردی ندارد.
از سوی دیگر، بسیار خوشحالم که حاصل زحماتم بالاخره در دسترس عموم قرار گرفته است. اینکه میدیدم حاصل مطالعات، پژوهش و اندیشهورزیام دربارۀ مسائل مهم جامعه در دسترس عموم قرار ندارد برایم بسیار تلخ و رنجآور بود.
گویی کتابم شهید شده باشد! زیرا شهید خود را فدا میکند و از بهرههای شخصی و دنیوی میگذرد تا جامعه به برخی اهداف متعالی (آگاهی، امنیت، آزادی و ...) برسد یا نزدیک شود. همچنین، کتاب من نیز مانند شهید زنده و اثرگذار است ولو اینکه در کتابفروشیها، کتابخانهها، رزومهها و غیره حضور نداشته باشد.
به نظرم، خوشحالشدن یک پژوهشگر از انتشار غیررسمی فایل کتابش، حاکی از شدّت بیماری نظام آموزش و پژوهش و مایۀ شرمندگی مسئولان ذیربط است (اگر بفهمند یا خود را به نفهمی نزنند!).
امیدوارم علاقهمندان، دغدغهمندان و خدا را چه دیدهای، شاید گوش شیطان کَر برخی از مسئولان نظام آموزش و پژوهش کشور این کتاب را مطالعه کنند؛ باشد که فایدهای هرچند کوچک داشته باشد.
از طریق لینک زیر میتوانید به فایل کتاب دسترسی پیدا کنید:
از «شبهدانشِ نفتبنیان» تا «اقتصاد دانشبنیان» (در تلگرام، در اینترنت)
لطفاً،چنانچه نقد و نظری داشتید، بیبهرهام نگذارید.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Dropbox
از شبه دانش نفت بنیان تا توسعه دانش بنیان.pdf
Shared with Dropbox
👍8🤔1
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
✅ قلم روغنی!
‼️ میتواند «تبلیغ» محسوب شود، امّا شاید متفاوت!
👈 این فرسته (پست) هر ماه یکبار در کانال بازنشر میشود👇
در جامعهای که هزاران موسسه و نهاد از «سفرۀ فرهنگ» ارتزاق میکنند که آن کار دیگر کنند؛
در جامعهای که تقریباً هیچچیز و هیچکس سر جای خودش نیست؛
در جامعهای که به قول دکتر پاپلی یزدی «هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کس بخواهد خانهاش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد» [۱]؛
در جامعهای که «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»؛
در جامعهای بدونپرسش و بیگفتگو که همگان با قطعیت تمام همۀ چیزهای مهم را میدانند؛
در جامعهای که هرچند دچار فقر و تنگدستی است، امّا در مقام مقایسه، بازار فستفود و تجمّلاتش نسبت به کتاب و محصولات فرهنگی رونق بسیار بیشتری دارد؛
در جامعهای که دولت و ملّت، با وجود تضادهایی که دارند، هر دو بهشکلی همافزا همه چیز را «سیاسی» و عرصه را بر کنشگران فرهنگی-مدنی تنگ میکنند؛
در جامعهای قطبی و انقلابی که میانهروی و بهدنبال صلح، سازش و اصلاح بودن، از دید هر دو قطب به چشم «خیانت، خفت و مزدوری» دیده میشود؛
در جامعهای که ...
در چنین جامعهای، پیگیری دغدغههای فرهنگی-مدنی و صرف توان و زمان برای این نوع فعالیتها، شناکردن بر خلاف جریان است (بیخطر و بیهزینه نیست).
در اینجا، بیشتر اشخاص و گروههایی که برخلاف نهادهای پربودجۀ به اصطلاح فرهنگی، واقعاً در راستای ارتقاء فرهنگ گام بر میدارند، برای بقا، تأمین حداقلها و توانایی ادامهدادن فعالیتهای فرهنگی چارهای ندارند جز اینکه یا بخشی از زمان و توان خود را به کارها و امور نامرتبط با دغدغهها و اهدافشان اختصاص دهند یا تقاضای حمایت داوطلبانه از اقدامات فرهنگیشان داشته باشند.
کسب روزی حلال از طریق هر شغلی ارزشمند است؛ مسئله این است که در اینجا، مسیر پیگیری اهداف فرهنگی-مدنی عامالمنفعه بسیار ناهموار و صعب است و ازاینرو، بیشتر افراد صرفاً به تمرکز بر اهداف شخصی سوق داده میشوند (اگر مجبور نشوند علیه خیر و صلاح جامعه گام بردارند!).
درخواست «donate» یا همان حمایت از فعالیتهای فرهنگی-مدنیِ غیرانتفاعی نیز در تمام دنیا امری رایج است اما در ایران، اگر مثلا یک استاد دانشگاه بخواهد در اوقات فراغت دیدگاههای خیرخواهانه و دلسوزانهاش را آزادانه منتشر کند، احتمالا پساز مدتی کوتاه چارهای جز درخواست حمایت مردمی نخواهد داشت!
در چنین جامعه و شرایطی، این بندۀ خدا نیز به موازات فعالیتهای علمی-پژوهشی و تلاشهای فرهنگی-مدنی شامل نگارش یادداشتهای تحلیلی (که بسیاری از آنها در کانالهای اندیشهورزانۀ پرمخاطبی مانند سخنرانیها، بیژن عبدالکریمی، شبکه توسعه، انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران، فردای بهتر، مهدی نصیری، عصر ایران، تحکیم ملّت، جانبازان جنگ تحمیلی و ... منتشر شدهاند) و همکاری پارهوقت و موقّت با برخی مراکز دولتی و باوجود آن که تمام تمرکزم معطوف به اندیشیدن، مطالعه و پیگیری این امور بوده است، جویای کار و درآمدی دیگر شدم.
خدا را شاکرم که از چند ماه پیش، این فرصت فراهم شد که در کنار دوستی فرهیخته، کارآفرین و خیّر، به فعّالیتی تولیدی بپردازم، آن هم تولید محصولی سالم و مفید (روغن حیوانی کرمانشاهی).
امیدوارم در کنار تولید و ارائۀ محصولی باکیفیت به هموطنان، با استقلال بیشازپیش از ساختار دولتی [۲] و فراهم آمدن فراغتی بیشتر، بتوانم کمّیت، کیفیت و کارآمدی تلاشهای فرهنگی-مدنیام را نیز بهبود بخشم.
🍯 روغن حیوانی کرمانشاهی با بِرَند «ندیمه»:
خالص، سالم، بهداشتی، با طعم و عطر مطلوب و با قیمتی بهصرفه؛
بستهبندی: قوطیهای ۸۰۰ و ۴۰۰ گرمی با درب آسانبازشو و فلّه (در ظرف پلاستیکی یا حلب ۱۷ کیلویی)؛
مناسب برای مصرف خانگی، رستورانها، پخت انواع شیرینی و کلوچه و غیره؛
امکان خرید مستقیم از کارگاه (عمده و جزئی، زیر قیمت بازار)
👈 عسل ندیمه نیز برداشت شد و ارائه میگردد
جهت سفارش در تلگرام یا ایتا به اینجانب پیام دهید: ۰۹۱۸۳۸۹۴۳۵۸
پانویسها:
[۱] دکتر پاپلی یزدی این عبارت را به منظور تعریف «جهان سوّم» بیان میکند.
[۲] هرچند استقلال از ساختار رسمی را ارزش میدانم اما با کنارهگیری و فاصلهگرفتن از آن موافق نیستم؛ معتقدم باید از کوچکترین فرصتها برای تعامل، گفتگو، همکاری و اصلاح و برداشتن گامهایی هرچند کوچک استفاده کنیم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
‼️ میتواند «تبلیغ» محسوب شود، امّا شاید متفاوت!
👈 این فرسته (پست) هر ماه یکبار در کانال بازنشر میشود👇
در جامعهای که هزاران موسسه و نهاد از «سفرۀ فرهنگ» ارتزاق میکنند که آن کار دیگر کنند؛
در جامعهای که تقریباً هیچچیز و هیچکس سر جای خودش نیست؛
در جامعهای که به قول دکتر پاپلی یزدی «هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کس بخواهد خانهاش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد» [۱]؛
در جامعهای که «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»؛
در جامعهای بدونپرسش و بیگفتگو که همگان با قطعیت تمام همۀ چیزهای مهم را میدانند؛
در جامعهای که هرچند دچار فقر و تنگدستی است، امّا در مقام مقایسه، بازار فستفود و تجمّلاتش نسبت به کتاب و محصولات فرهنگی رونق بسیار بیشتری دارد؛
در جامعهای که دولت و ملّت، با وجود تضادهایی که دارند، هر دو بهشکلی همافزا همه چیز را «سیاسی» و عرصه را بر کنشگران فرهنگی-مدنی تنگ میکنند؛
در جامعهای قطبی و انقلابی که میانهروی و بهدنبال صلح، سازش و اصلاح بودن، از دید هر دو قطب به چشم «خیانت، خفت و مزدوری» دیده میشود؛
در جامعهای که ...
در چنین جامعهای، پیگیری دغدغههای فرهنگی-مدنی و صرف توان و زمان برای این نوع فعالیتها، شناکردن بر خلاف جریان است (بیخطر و بیهزینه نیست).
در اینجا، بیشتر اشخاص و گروههایی که برخلاف نهادهای پربودجۀ به اصطلاح فرهنگی، واقعاً در راستای ارتقاء فرهنگ گام بر میدارند، برای بقا، تأمین حداقلها و توانایی ادامهدادن فعالیتهای فرهنگی چارهای ندارند جز اینکه یا بخشی از زمان و توان خود را به کارها و امور نامرتبط با دغدغهها و اهدافشان اختصاص دهند یا تقاضای حمایت داوطلبانه از اقدامات فرهنگیشان داشته باشند.
کسب روزی حلال از طریق هر شغلی ارزشمند است؛ مسئله این است که در اینجا، مسیر پیگیری اهداف فرهنگی-مدنی عامالمنفعه بسیار ناهموار و صعب است و ازاینرو، بیشتر افراد صرفاً به تمرکز بر اهداف شخصی سوق داده میشوند (اگر مجبور نشوند علیه خیر و صلاح جامعه گام بردارند!).
درخواست «donate» یا همان حمایت از فعالیتهای فرهنگی-مدنیِ غیرانتفاعی نیز در تمام دنیا امری رایج است اما در ایران، اگر مثلا یک استاد دانشگاه بخواهد در اوقات فراغت دیدگاههای خیرخواهانه و دلسوزانهاش را آزادانه منتشر کند، احتمالا پساز مدتی کوتاه چارهای جز درخواست حمایت مردمی نخواهد داشت!
در چنین جامعه و شرایطی، این بندۀ خدا نیز به موازات فعالیتهای علمی-پژوهشی و تلاشهای فرهنگی-مدنی شامل نگارش یادداشتهای تحلیلی (که بسیاری از آنها در کانالهای اندیشهورزانۀ پرمخاطبی مانند سخنرانیها، بیژن عبدالکریمی، شبکه توسعه، انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران، فردای بهتر، مهدی نصیری، عصر ایران، تحکیم ملّت، جانبازان جنگ تحمیلی و ... منتشر شدهاند) و همکاری پارهوقت و موقّت با برخی مراکز دولتی و باوجود آن که تمام تمرکزم معطوف به اندیشیدن، مطالعه و پیگیری این امور بوده است، جویای کار و درآمدی دیگر شدم.
خدا را شاکرم که از چند ماه پیش، این فرصت فراهم شد که در کنار دوستی فرهیخته، کارآفرین و خیّر، به فعّالیتی تولیدی بپردازم، آن هم تولید محصولی سالم و مفید (روغن حیوانی کرمانشاهی).
امیدوارم در کنار تولید و ارائۀ محصولی باکیفیت به هموطنان، با استقلال بیشازپیش از ساختار دولتی [۲] و فراهم آمدن فراغتی بیشتر، بتوانم کمّیت، کیفیت و کارآمدی تلاشهای فرهنگی-مدنیام را نیز بهبود بخشم.
🍯 روغن حیوانی کرمانشاهی با بِرَند «ندیمه»:
خالص، سالم، بهداشتی، با طعم و عطر مطلوب و با قیمتی بهصرفه؛
بستهبندی: قوطیهای ۸۰۰ و ۴۰۰ گرمی با درب آسانبازشو و فلّه (در ظرف پلاستیکی یا حلب ۱۷ کیلویی)؛
مناسب برای مصرف خانگی، رستورانها، پخت انواع شیرینی و کلوچه و غیره؛
امکان خرید مستقیم از کارگاه (عمده و جزئی، زیر قیمت بازار)
👈 عسل ندیمه نیز برداشت شد و ارائه میگردد
جهت سفارش در تلگرام یا ایتا به اینجانب پیام دهید: ۰۹۱۸۳۸۹۴۳۵۸
پانویسها:
[۱] دکتر پاپلی یزدی این عبارت را به منظور تعریف «جهان سوّم» بیان میکند.
[۲] هرچند استقلال از ساختار رسمی را ارزش میدانم اما با کنارهگیری و فاصلهگرفتن از آن موافق نیستم؛ معتقدم باید از کوچکترین فرصتها برای تعامل، گفتگو، همکاری و اصلاح و برداشتن گامهایی هرچند کوچک استفاده کنیم.
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
‼️ به نام علم، علیه علم!
👈 خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه، وزارت عتف و تمام متولّیان نظام علم، آموزش و پژوهش کشور؛
بالاخره علم و پژوهش خوب است یا بد؟! پژوهش کنیم یا نکنیم؟! اگر پژوهش کردیم، گزارش آن را منتشر کنیم یا نکنیم؟!
حدود یک سال است که کتابم…
👈 خطاب به مسئولان سازمان برنامه و بودجه، وزارت عتف و تمام متولّیان نظام علم، آموزش و پژوهش کشور؛
بالاخره علم و پژوهش خوب است یا بد؟! پژوهش کنیم یا نکنیم؟! اگر پژوهش کردیم، گزارش آن را منتشر کنیم یا نکنیم؟!
حدود یک سال است که کتابم…
👍4
قلّۀ ولایت (۹)
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود خانوادۀ خوارج را -پس از اینکه دست به شمشیر بردند و مجبور شد با آنان بجنگد و شکستشان داد- تحت فشار قرار دهد، کافی بود اجازه دهد سپاهیانش تمام داشتههای کشتگان خوارج را به غنیمت ببرند نه اینکه حتّی سلاحهای آنان (به جز مقداری که در میدان جنگ بر زمین باقی مانده بود) به خانوادههایشان ارث برسد! [۱].
برای شروع، نیاز نبود به فرماندهان و والیانش دستور بدهد که معترضان را با زور و ارعاب سرکوب کنند، کافی بود بر ضرورت «حقستانی زیردست از فرودست بدون لکنت زبان» و اختصاص زمان به معترضان بدون حضور نظامیان تأکید و اصرار نکند [۲].
برای شروع، ضرورت نداشت سربازی اجباری برقرار کند، کافی بود در جنگها برای تشکیل سپاه و ترغیب افراد به حضور در جنگ صرفاً به «آگاهیبخشی و توصیه» اکتفا نکند و افراد را لااقل با فشارهای غیرمستقیم (مانند قطع بیتالمال و ...) وادار کند که برای حفظ حکومتش بجنگند [۳].
پانویسها
[۱] پس از پایان جنگ، گروهی از یاران حضرت خواستار آن بودند که با اصحاب جمل مانند مشرکان رفتار شود، زنانشان به اسارت و اموالشان به غنیمت گرفته شود. امیر مؤمنان (ع) به شدت با چنین طرز تفکری مخالفت کرد و فقط اجازه داد که مهمات و اسلحههایی از آنان که در میدان جنگ باقی مانده است ضبط شوند (شیخ مفید، الجمل، ص ۴۰۵، سید مرتضی عسکری، احادیث امالمؤمنین، ج۱، ص۲۴۴)
[۲] «براى مردمی كه به تو اعتراض دارند، زمانى معین كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى ... در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماى تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یك سو شوند، تا سخنگویشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خویش بگوید. كه من از رسول الله (ص) بارها شنیدم كه مى گفت پاك و آراسته نیست امتى كه در آن امت، زیردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوىدست بستاند. پس تحمل نماى ، درشتگویى یا عجز آنها را در سخن گفتن و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشاید» (نهج البلاغه، نامه ۵۳ به مالک اشتر نخعی)
[۳] وقتی شورشیان جمل شهر بصره را تصاحب و غارت و کشتار کردند، علی (ع) تصمیمگرفت برای مقابله با آنان سپاهی فراهم کند، برای این منظور او به جای اینکه از روشهای عموم حاکمان استفاده کند، به والی خودش در کوفه (ابوموسی اشعری) و اهل کوفه نامه نوشت، شرایط را برایشان توضیح داد، استدلال آورد و مسئولیت شرعی و اجتماعی آنها را یادآور شد. مردم به کمک حضرت نرفتند، علی (ع) سه بار به کوفه گروههایی اعزام کرد تا کوفیان را با استدلال متقاعد کند که وقت جهاد است. در نهایت امام حسن (ع)، عبدالله بنعباس و مالک اشتر از طرف او با مردم صحبت کردند و آنها را راضی کردند که بسیج شوند (رجوع کنید به سخنرانی مسعود ادیب با عنوان «مکتب علوی؛ مکتب آگاهی»). حضرت در یکی از این نامهها خطاب به مردم کوفه مینویسد: «من از جایگاه استقرار خودم [برای مقابله با شورشیان جمل] بیرون آمدم، یا ظالم هستم یا مظلوم، یا ستمگرم یا بر من ستم شدهاست؛ هر کسی که این نامه را میشناسد خدا را به یادش میآورم و مسئولیت الهی او را به یادش میآورم که نزد من بیاید و بررسی کند؛ اگر من درستکار هستم، کمکم کنید، اگر خطاکار هستم مؤاخذهام کنید [به شورشیان بپیوندید]». (نهجالبلاغه، نامۀ ۵۷).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
در ادامۀ بخش پیش، در این قسمت نیز به کارهایی اشاره میشود که علی (ع) از طریق آنها میتوانست از بروز شکست (کُشتهشدن، از دسترفتن خلافت، قرارگرفتن جایگاه تفسیر رسمی دین در دستان بنیامیّه و خطرات زیادی که خانواده و بازماندگانش را تهدید میکرد) جلوگیری کند امّا چون به اصول اخلاقی، انسانی و شرعی پایبند بود، چنین نکرد.
برای شروع، نیاز نبود خانوادۀ خوارج را -پس از اینکه دست به شمشیر بردند و مجبور شد با آنان بجنگد و شکستشان داد- تحت فشار قرار دهد، کافی بود اجازه دهد سپاهیانش تمام داشتههای کشتگان خوارج را به غنیمت ببرند نه اینکه حتّی سلاحهای آنان (به جز مقداری که در میدان جنگ بر زمین باقی مانده بود) به خانوادههایشان ارث برسد! [۱].
برای شروع، نیاز نبود به فرماندهان و والیانش دستور بدهد که معترضان را با زور و ارعاب سرکوب کنند، کافی بود بر ضرورت «حقستانی زیردست از فرودست بدون لکنت زبان» و اختصاص زمان به معترضان بدون حضور نظامیان تأکید و اصرار نکند [۲].
برای شروع، ضرورت نداشت سربازی اجباری برقرار کند، کافی بود در جنگها برای تشکیل سپاه و ترغیب افراد به حضور در جنگ صرفاً به «آگاهیبخشی و توصیه» اکتفا نکند و افراد را لااقل با فشارهای غیرمستقیم (مانند قطع بیتالمال و ...) وادار کند که برای حفظ حکومتش بجنگند [۳].
پانویسها
[۱] پس از پایان جنگ، گروهی از یاران حضرت خواستار آن بودند که با اصحاب جمل مانند مشرکان رفتار شود، زنانشان به اسارت و اموالشان به غنیمت گرفته شود. امیر مؤمنان (ع) به شدت با چنین طرز تفکری مخالفت کرد و فقط اجازه داد که مهمات و اسلحههایی از آنان که در میدان جنگ باقی مانده است ضبط شوند (شیخ مفید، الجمل، ص ۴۰۵، سید مرتضی عسکری، احادیث امالمؤمنین، ج۱، ص۲۴۴)
[۲] «براى مردمی كه به تو اعتراض دارند، زمانى معین كن كه در آن فارغ از هر كارى به آنان پردازى ... در برابرشان فروتنى نمایى و بفرماى تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یك سو شوند، تا سخنگویشان بى هراس و بى لكنت زبان سخن خویش بگوید. كه من از رسول الله (ص) بارها شنیدم كه مى گفت پاك و آراسته نیست امتى كه در آن امت، زیردست نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوىدست بستاند. پس تحمل نماى ، درشتگویى یا عجز آنها را در سخن گفتن و تنگ حوصلگى و خودپسندى را از خود دور ساز تا خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشاید» (نهج البلاغه، نامه ۵۳ به مالک اشتر نخعی)
[۳] وقتی شورشیان جمل شهر بصره را تصاحب و غارت و کشتار کردند، علی (ع) تصمیمگرفت برای مقابله با آنان سپاهی فراهم کند، برای این منظور او به جای اینکه از روشهای عموم حاکمان استفاده کند، به والی خودش در کوفه (ابوموسی اشعری) و اهل کوفه نامه نوشت، شرایط را برایشان توضیح داد، استدلال آورد و مسئولیت شرعی و اجتماعی آنها را یادآور شد. مردم به کمک حضرت نرفتند، علی (ع) سه بار به کوفه گروههایی اعزام کرد تا کوفیان را با استدلال متقاعد کند که وقت جهاد است. در نهایت امام حسن (ع)، عبدالله بنعباس و مالک اشتر از طرف او با مردم صحبت کردند و آنها را راضی کردند که بسیج شوند (رجوع کنید به سخنرانی مسعود ادیب با عنوان «مکتب علوی؛ مکتب آگاهی»). حضرت در یکی از این نامهها خطاب به مردم کوفه مینویسد: «من از جایگاه استقرار خودم [برای مقابله با شورشیان جمل] بیرون آمدم، یا ظالم هستم یا مظلوم، یا ستمگرم یا بر من ستم شدهاست؛ هر کسی که این نامه را میشناسد خدا را به یادش میآورم و مسئولیت الهی او را به یادش میآورم که نزد من بیاید و بررسی کند؛ اگر من درستکار هستم، کمکم کنید، اگر خطاکار هستم مؤاخذهام کنید [به شورشیان بپیوندید]». (نهجالبلاغه، نامۀ ۵۷).
ادامه دارد ... (به امید خدا)
بخشهای پیشین نوشتار: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
Telegram
کانال وحید احسانی
قلّۀ ولایت!
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
چرا مردم دنیا گاندی، ماندلا، مادر ترزا، آلبرت شوایتزر و ... را میشناسند و تحسین میکنند امّا علی (ع)، حسین (ع) و سایر امامان و اولیای دین اسلام را نمیشناسند؟! چرا در بسیاری از کشورها، خیابانها و یادبودهای آنها دیده میشود و مجسمههای آنها…
👍4
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹 بررسی کتاب :از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
🕒 زمان: جمعه ۷مهرماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۲به وقت ایران
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ وحید احسانی
@notesofvahidehsani
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
https://www.instagram.com/marzockacademy
🔹 بررسی کتاب :از "شبه دانش نفت بنیان"تا " اقتصاد دانش بنیان "
🎙وحید احسانی
دکتری توسعه کشاورزی
🕒 زمان: جمعه ۷مهرماه ۱۴۰۲
ساعت ۲۲به وقت ایران
یادداشتی کوتاه درباره کتاب:
کتابم! شهادتت مبارک!
کانالِ وحید احسانی
@notesofvahidehsani
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
https://www.instagram.com/marzockacademy
👍4