گادامر بر دو جنبه از رابطهای که ارسطو میان وسیله و غایت برقرار کرده تأکید میکند. در وهلۀ نخست، به دو عنصر عادتکردن و شکل دادن به شخصیت که جزئی از اخلاق ارسطویی است توجه میکند. «آنطور که مواد در اختیار صنعتگر است انسان در اختیار خود نیست»، زیرا من در جریان کنشهای خود به شخصی خاص مبدل میشوم. اگر شخصیت من غایت در مد نظر است، پس وسیلههایی که برای تحققبخشیدنِ آن به کار میبرم بیارتباط با شخصیتی که خواهم داشت نیست بلکه «تعینبخشِ» آن است. دوم، چیستیِ یک فضیلت به کنشهای فرد برای تحققبخشیدنِ آن وابسته نیست. برای مثال، چیستیِ فضیلت شجاعت و اینکه چه کسانی شجاع محسوب میشوند مستقل از کنشهایی که فرد برای تحقق این فضیلت انجام میدهد فهمپذیر نیست: اگر هم جنگیدن و هم به زندان رفتن هر دو کنشهایی شجاعانه محسوب میشوند، در این صورت خود شجاعت فضیلتی متفاوت از شجاعتی میبود که فقط جنگیدن مصداق آن به شمار میرفت.
از کتابِ «گادامر»
کتاب راهنمای دانشگاه کمبریج
رابرت جی. دوستال
ترجمهٔ اصغر واعظی
گادامر بر دو جنبه از رابطهای که ارسطو میان وسیله و غایت برقرار کرده تأکید میکند. در وهلۀ نخست، به دو عنصر عادتکردن و شکل دادن به شخصیت که جزئی از اخلاق ارسطویی است توجه میکند. «آنطور که مواد در اختیار صنعتگر است انسان در اختیار خود نیست»، زیرا من در جریان کنشهای خود به شخصی خاص مبدل میشوم. اگر شخصیت من غایت در مد نظر است، پس وسیلههایی که برای تحققبخشیدنِ آن به کار میبرم بیارتباط با شخصیتی که خواهم داشت نیست بلکه «تعینبخشِ» آن است. دوم، چیستیِ یک فضیلت به کنشهای فرد برای تحققبخشیدنِ آن وابسته نیست. برای مثال، چیستیِ فضیلت شجاعت و اینکه چه کسانی شجاع محسوب میشوند مستقل از کنشهایی که فرد برای تحقق این فضیلت انجام میدهد فهمپذیر نیست: اگر هم جنگیدن و هم به زندان رفتن هر دو کنشهایی شجاعانه محسوب میشوند، در این صورت خود شجاعت فضیلتی متفاوت از شجاعتی میبود که فقط جنگیدن مصداق آن به شمار میرفت.
از کتابِ «گادامر»
کتاب راهنمای دانشگاه کمبریج
رابرت جی. دوستال
ترجمهٔ اصغر واعظی
بشر موجودی پیشساخته نیست؛ بشر چیزی میشود که خود از خود میسازد و نه بیشتر. بشر خود را از طریق انتخابهایش میسازد، زیرا این آزادی را دارد که انتخابهای مهمی داشته باشد، مهمتر از همه آزادی انتخاب میان شیوۀ ناموثق و شیوۀ موثق هستی. هستی ناموثق، هستی بشری است که تحتظلم عوامالناس (تودۀ مردم بهمعنای مردم گمنام) زندگی میکند. هستی موثق شیوهای است که فرد در آن مسئولیت هستی خویش را میپذیرد. بشر برای عبور از ناموثقی و رسیدن به هستی موثق باید از هفتخوان نومیدی و «اضطراب اگزیستانسیال» بگذرد: اضطراب فردی که با محدودیتهای هستی در ژرفترین معانیاش یعنی مرگ و پوچی روبهرو میشود. این همانچیزی است که کیرکگور «ناخوشی تا پای مرگ» نامیده است.
از کتابِ «هستی»
رولو می، ارنست انجل، هانری ف. النبرگر
ترجمۀ سپیده حبیب
بشر موجودی پیشساخته نیست؛ بشر چیزی میشود که خود از خود میسازد و نه بیشتر. بشر خود را از طریق انتخابهایش میسازد، زیرا این آزادی را دارد که انتخابهای مهمی داشته باشد، مهمتر از همه آزادی انتخاب میان شیوۀ ناموثق و شیوۀ موثق هستی. هستی ناموثق، هستی بشری است که تحتظلم عوامالناس (تودۀ مردم بهمعنای مردم گمنام) زندگی میکند. هستی موثق شیوهای است که فرد در آن مسئولیت هستی خویش را میپذیرد. بشر برای عبور از ناموثقی و رسیدن به هستی موثق باید از هفتخوان نومیدی و «اضطراب اگزیستانسیال» بگذرد: اضطراب فردی که با محدودیتهای هستی در ژرفترین معانیاش یعنی مرگ و پوچی روبهرو میشود. این همانچیزی است که کیرکگور «ناخوشی تا پای مرگ» نامیده است.
از کتابِ «هستی»
رولو می، ارنست انجل، هانری ف. النبرگر
ترجمۀ سپیده حبیب
ایضاح و اثبات این مسئله که ما اکنون در جامعهای مصرفی زندگی میکنیم کار دشواری نیست. سیطرۀ برندها، لوگوها، مارکها، مُدها، تبلیغات تجاری، شگردهای بازاریابی و انواع کالاها بر جوامع معاصر چنان مشهود است که کمتر تحلیلگری تردیدی در بهکارگیری مفاهیمی چون «جامعۀ مصرفی»، «فرهنگ مصرفی»، «کالاییشدن فرهنگ»، «مکدونالدیزهسازی»، «سبک زندگی لاکچری» و از این قبیل به خود راه میدهد. در جوامع مصرفیِ معاصر، هویت فرد در ارتباط با کالا و بازار شکل میگیرد و تغییر میکند. آدمیان غالباً مصرفکنندگانیاند که در حلوفصل معضلات و تناقضهای هویتیشان به بازار متکیاند. به تعبیر آپادورای، کالاها حیات اجتماعی دارند، تاریخ دارند و تولد و مرگ دارند؛ و بازار همان جایی است که تاریخِ عملیِ کالاها، از تولد تا مرگ، رقم میخورد و در ریزهکاریهای فنیِ تولید، در شیوههای هویتیابیِ نمادینِ کالاها و در نظام توزیعْ نمود عینی مییابد. در اینجا بازار فراهمکنندۀ کالاها است و کالاها نیز نقشی کلیدی در موقعیتیابی و هویتیابی فرد در فضاهای فرهنگی و اجتماعی دارند. به بیان دیگر، هویت و معنای زندگی فرد حاصل شیوۀ تعامل او با کالاها یا محصول عاداتِ مصرفی او است. بنابراین، و با اتکا بر این واقعیتها، میتوان چنین ادعا کرد که منطق مصرفگرایی مورد نظر هگل نهفقط به ساحت مراودات انسان با جهانِ غیرسوژگانی محدود نمانده، بلکه بهسرعت به ساحت مراودات بیناسوژگانی بسط یافته و با تحمیل اخلاقیات مصرفیِ ویژهای بر مناسبات انسانی، به کمرنگشدن قواعد اخلاقی استعلایی و حتی متعالی منتهی گردیده است. زیگموند باومن، فیلسوف لهستانی، به ظرافت تمام، همین سویۀ آسیبشناسانۀ بسط «منطق مصرفی» به مناسبات بیناسوژگانی را مورد توجه و پرداخت تئوریک قرار داده و از این نکته پرده برداشته است که حتی خُردترین و درعینحال عاطفیترین وجوه مناسبات انسانی ما ــ مناسبات دوستی، عشق و... ــ دستخوش سیالیت، بیثباتی و ناپایداری برآمده از بسط جنونآسای اخلاقیات مصرفی شده است؛ اخلاقیاتی که مهمترین ویژگیاش دلزدگی و ملال حاصل از دسترسی به چیزهای تکراری و بهسرعت کهنهشونده است و ماحصلش مطالبۀ چیزهای هردم نوشونده. رواج چنین اصلی در مناسبات انسانی، یعنی کالاشدن انسانها و کالاییشدن مناسباتشان، به معنای نواختن ناقوس مرگ هر شکلی از تعهد و وفاداری دوجانبه و نیز مناسبات غیرمبادلهایِ ماندگار در میان انسانها است.
از کتابِ «مصرف و زندگی روزمره»
مارک پاترسون
ترجمهٔ جمال محمدی و نرگس ایمانی مرنی
ایضاح و اثبات این مسئله که ما اکنون در جامعهای مصرفی زندگی میکنیم کار دشواری نیست. سیطرۀ برندها، لوگوها، مارکها، مُدها، تبلیغات تجاری، شگردهای بازاریابی و انواع کالاها بر جوامع معاصر چنان مشهود است که کمتر تحلیلگری تردیدی در بهکارگیری مفاهیمی چون «جامعۀ مصرفی»، «فرهنگ مصرفی»، «کالاییشدن فرهنگ»، «مکدونالدیزهسازی»، «سبک زندگی لاکچری» و از این قبیل به خود راه میدهد. در جوامع مصرفیِ معاصر، هویت فرد در ارتباط با کالا و بازار شکل میگیرد و تغییر میکند. آدمیان غالباً مصرفکنندگانیاند که در حلوفصل معضلات و تناقضهای هویتیشان به بازار متکیاند. به تعبیر آپادورای، کالاها حیات اجتماعی دارند، تاریخ دارند و تولد و مرگ دارند؛ و بازار همان جایی است که تاریخِ عملیِ کالاها، از تولد تا مرگ، رقم میخورد و در ریزهکاریهای فنیِ تولید، در شیوههای هویتیابیِ نمادینِ کالاها و در نظام توزیعْ نمود عینی مییابد. در اینجا بازار فراهمکنندۀ کالاها است و کالاها نیز نقشی کلیدی در موقعیتیابی و هویتیابی فرد در فضاهای فرهنگی و اجتماعی دارند. به بیان دیگر، هویت و معنای زندگی فرد حاصل شیوۀ تعامل او با کالاها یا محصول عاداتِ مصرفی او است. بنابراین، و با اتکا بر این واقعیتها، میتوان چنین ادعا کرد که منطق مصرفگرایی مورد نظر هگل نهفقط به ساحت مراودات انسان با جهانِ غیرسوژگانی محدود نمانده، بلکه بهسرعت به ساحت مراودات بیناسوژگانی بسط یافته و با تحمیل اخلاقیات مصرفیِ ویژهای بر مناسبات انسانی، به کمرنگشدن قواعد اخلاقی استعلایی و حتی متعالی منتهی گردیده است. زیگموند باومن، فیلسوف لهستانی، به ظرافت تمام، همین سویۀ آسیبشناسانۀ بسط «منطق مصرفی» به مناسبات بیناسوژگانی را مورد توجه و پرداخت تئوریک قرار داده و از این نکته پرده برداشته است که حتی خُردترین و درعینحال عاطفیترین وجوه مناسبات انسانی ما ــ مناسبات دوستی، عشق و... ــ دستخوش سیالیت، بیثباتی و ناپایداری برآمده از بسط جنونآسای اخلاقیات مصرفی شده است؛ اخلاقیاتی که مهمترین ویژگیاش دلزدگی و ملال حاصل از دسترسی به چیزهای تکراری و بهسرعت کهنهشونده است و ماحصلش مطالبۀ چیزهای هردم نوشونده. رواج چنین اصلی در مناسبات انسانی، یعنی کالاشدن انسانها و کالاییشدن مناسباتشان، به معنای نواختن ناقوس مرگ هر شکلی از تعهد و وفاداری دوجانبه و نیز مناسبات غیرمبادلهایِ ماندگار در میان انسانها است.
از کتابِ «مصرف و زندگی روزمره»
مارک پاترسون
ترجمهٔ جمال محمدی و نرگس ایمانی مرنی
در دست انتشار
«باخ و پسران»
نینا رین
ترجمهٔ مهرناز پیلتن
از مجموعه جهان نمایش
وقتی کودکی زاده میشود که پدرش نابغه است، خواه در زمین موسیقی، نویسندگی و...، این کودک با چه سرنوشتی روبهرو خواهد شد؟ با آیندهای درخشان و پربار یا زندگیِ در سایه و مملو از عدم کفایت؟ نینا رِین، فرزند کریگ رِین، تجربهٔ زندگی با پدری نامدار را دارد و شاید بیمناسبت نبوده است که همین موضوع را درونمایهٔ نمایشنامهٔ تاریخی باخ و پسران قرار داده است. در این درام، رِین به توصیف رابطهٔ آهنگساز مشهور آلمانی، یوهان سباستیان باخ، با دو همسر و دو تن از پسرانش به نامهای ویلهلم و کارل میپردازد و برخی از جنبههای شخصیتی این موسیقیدان پرآوازه را فاش میکند که ممکن است برای بسیاری ناآشنا باشد. او در این داستان به تلاطمهای عاطفی خانوادهای اشاره میکند که در آن نبوغ نه تنها موهبتی از سوی خداوند، بلکه منبعی نیز برای امرار معاش محسوب میشود. از آن جا که نویسنده در نگارش این نمایشنامه از برشمردن برخی نظریههای موسیقی و ویژگیهای آثار برجستهٔ باخ غافل نبوده است، مطالعهٔ این اثر میتواند برای علاقهمندان موسیقی کلاسیک نیز خوشایند باشد.
در دست انتشار
«باخ و پسران»
نینا رین
ترجمهٔ مهرناز پیلتن
از مجموعه جهان نمایش
وقتی کودکی زاده میشود که پدرش نابغه است، خواه در زمین موسیقی، نویسندگی و...، این کودک با چه سرنوشتی روبهرو خواهد شد؟ با آیندهای درخشان و پربار یا زندگیِ در سایه و مملو از عدم کفایت؟ نینا رِین، فرزند کریگ رِین، تجربهٔ زندگی با پدری نامدار را دارد و شاید بیمناسبت نبوده است که همین موضوع را درونمایهٔ نمایشنامهٔ تاریخی باخ و پسران قرار داده است. در این درام، رِین به توصیف رابطهٔ آهنگساز مشهور آلمانی، یوهان سباستیان باخ، با دو همسر و دو تن از پسرانش به نامهای ویلهلم و کارل میپردازد و برخی از جنبههای شخصیتی این موسیقیدان پرآوازه را فاش میکند که ممکن است برای بسیاری ناآشنا باشد. او در این داستان به تلاطمهای عاطفی خانوادهای اشاره میکند که در آن نبوغ نه تنها موهبتی از سوی خداوند، بلکه منبعی نیز برای امرار معاش محسوب میشود. از آن جا که نویسنده در نگارش این نمایشنامه از برشمردن برخی نظریههای موسیقی و ویژگیهای آثار برجستهٔ باخ غافل نبوده است، مطالعهٔ این اثر میتواند برای علاقهمندان موسیقی کلاسیک نیز خوشایند باشد.
چاپ دوم منتشر شد
«اطلس رمان اروپایی» (۱۸۰۰-۱۹۰۰)
فرانکو مورتّی
ترجمهٔ مهران مهاجر و محمد نبوی
از مجموعهٔ ایدههای رادیکال
فرانکو مورِتّی در این کتاب به کمک مجموعهای از نقشهها نشان میدهد که چگونه جغرافیا در رمانهای قرن نوزدهم به قالب داستان درآمده است و، در مقابل، داستانها چگونه جغرافیا را میسازند. پاریس بالزاک، لندن دیکنز و دشتهای اسکاتلند در رمانهای اسکات همگی از نو در قالب نقشه جان میگیرند و قلمرو رمانهای پیکارسک اسپانیایی، رمانسهای آفریقای استعمارشده و رمانهای اندیشهمحورِ روسی در کنارشان ترسیم میشود. در این پژوهش مبتکرانه و پیشگام بهروشنی میتوان دید که مکان یا جغرافیا چگونه میتواند قهرمان گمشدهی مطالعات ادبی باشد. این دستاورد فوقالعادهی انتقادی لذت بصری را با موشکافی نظری درمیآمیزد و اثری به دست میدهد که در آن بار معنا با احساس و شور با مفهوم تلاقی کرده است. اومبرتو اکو دربارهی اثر هموطن خود میگوید: «مورِتّی، با نوعی ظرافت نظری، از ما دعوت میکند تا نقشه را نه بهمنزلهی راهحلی فراگیر، بلکه بهمثابهی ماشین تولید ایده به کار بگیریم.»
چاپ دوم منتشر شد
«اطلس رمان اروپایی» (۱۸۰۰-۱۹۰۰)
فرانکو مورتّی
ترجمهٔ مهران مهاجر و محمد نبوی
از مجموعهٔ ایدههای رادیکال
فرانکو مورِتّی در این کتاب به کمک مجموعهای از نقشهها نشان میدهد که چگونه جغرافیا در رمانهای قرن نوزدهم به قالب داستان درآمده است و، در مقابل، داستانها چگونه جغرافیا را میسازند. پاریس بالزاک، لندن دیکنز و دشتهای اسکاتلند در رمانهای اسکات همگی از نو در قالب نقشه جان میگیرند و قلمرو رمانهای پیکارسک اسپانیایی، رمانسهای آفریقای استعمارشده و رمانهای اندیشهمحورِ روسی در کنارشان ترسیم میشود. در این پژوهش مبتکرانه و پیشگام بهروشنی میتوان دید که مکان یا جغرافیا چگونه میتواند قهرمان گمشدهی مطالعات ادبی باشد. این دستاورد فوقالعادهی انتقادی لذت بصری را با موشکافی نظری درمیآمیزد و اثری به دست میدهد که در آن بار معنا با احساس و شور با مفهوم تلاقی کرده است. اومبرتو اکو دربارهی اثر هموطن خود میگوید: «مورِتّی، با نوعی ظرافت نظری، از ما دعوت میکند تا نقشه را نه بهمنزلهی راهحلی فراگیر، بلکه بهمثابهی ماشین تولید ایده به کار بگیریم.»
در عصر ما، همه خود را اندکی در اقلیت و اندکی در تبعید احساس میکنند؛ اینکه همهٔ اجتماعات و همهٔ فرهنگها احساس میکنند که با قویتر از خودشان سنجیده میشوند و دیگر نمیتوانند میراثشان را دستنخورده حفظ کنند. از دید جنوب و شرق، این غرب است که تسلط دارد، از دید پاریس این امریکاست که تسلط دارد؛ با این وصف، وقتی از فراز ایالت متحده امریکا نگاه میکنیم چه میبینیم؟ اقلیتهایی که همهٔ گوناگونی دنیا را بازتاب میکنند و همه احساس نیاز میکنند که تعلق به فرهنگِ خاستگاهشان را تأکید کنند. و پس از آنکه هزار بار شنیدیم که در امریکا قدرت در دست مردان سفیدپوستِ پروتستان انگلوساکسن است، ناگهان صدای انفجار مهیبی را در اوکلاهاماسیتی میشنویم. خرابکاران که هستند؟ دقیقاً مردان سفیدپوستِ پروتستانِ انگلوساکسن که خود را از اقلیتهای قربانی تبعیض میدانند و یقین دارند که جهانیسازی ناقوس مرگ امریکای «آنان» را مینوازد.
از کتابِ هویتهای مرگبار، امین معلوف، ترجمهٔ عبدالحسین نیکگهر
در عصر ما، همه خود را اندکی در اقلیت و اندکی در تبعید احساس میکنند؛ اینکه همهٔ اجتماعات و همهٔ فرهنگها احساس میکنند که با قویتر از خودشان سنجیده میشوند و دیگر نمیتوانند میراثشان را دستنخورده حفظ کنند. از دید جنوب و شرق، این غرب است که تسلط دارد، از دید پاریس این امریکاست که تسلط دارد؛ با این وصف، وقتی از فراز ایالت متحده امریکا نگاه میکنیم چه میبینیم؟ اقلیتهایی که همهٔ گوناگونی دنیا را بازتاب میکنند و همه احساس نیاز میکنند که تعلق به فرهنگِ خاستگاهشان را تأکید کنند. و پس از آنکه هزار بار شنیدیم که در امریکا قدرت در دست مردان سفیدپوستِ پروتستان انگلوساکسن است، ناگهان صدای انفجار مهیبی را در اوکلاهاماسیتی میشنویم. خرابکاران که هستند؟ دقیقاً مردان سفیدپوستِ پروتستانِ انگلوساکسن که خود را از اقلیتهای قربانی تبعیض میدانند و یقین دارند که جهانیسازی ناقوس مرگ امریکای «آنان» را مینوازد.
از کتابِ هویتهای مرگبار، امین معلوف، ترجمهٔ عبدالحسین نیکگهر
اسپینوزا مانند بسیاری از اندیشمندان همعصرش در زمرۀ فیلسوفانی است که عمیقاً اظهار کردهاند «شما عاقل، آزاد یا هوشمند زاده نمیشوید.» اگر عاقل میشوید، اگر آزاد میشوید، همواره گونهای شدن در میان است. اما هیچ مؤلفی به اندازۀ او نسبت به مسئلۀ آزادی بهمثابۀ امری که متعلق به طبیعت انسان است، بیتفاوت نیست. بهزعم او هیچ چیز به طبیعتِ انسان تعلق ندارد. اسپینوزا مؤلفی است که به همهچیز، واقعاً در قالبِ شدن میاندیشد. بسیار خب، در این مورد شکی نداریم. عاقلشدن به چه معناست؟ وقتی میگوییم آزاد نیستیم، آزادشدن به چه معناست؟ ما آزاد زاده نمیشویم، عاقل زاده نمیشویم. ما کاملاً زیر سایۀ مواجهههاییم: کاملاً زیر سایۀ تجزیهها. مؤلفانی که فکر میکنند ما برحسب طبیعتمان آزادیم، کسانیاند که ایدۀ خاصی از طبیعت دارند. فقط به شرطی میتوانیم بگوییم برحسب طبیعتمان آزادیم که خودمان را بهمثابۀ گونهای جوهر بفهمیم، یعنی بهمثابۀ چیزی مستقل. اما اگر خودتان را بهمثابۀ مجموعهای از نسبتها دریابید، و نه بهمنزلۀ یک جوهر، قضیۀ «من آزادم» کاملاً از معنا تهی میشود.
از کتابِ «جهان اسپینوزا»
ژیل دلوز
ترجمهٔ حامد موحدی
اسپینوزا مانند بسیاری از اندیشمندان همعصرش در زمرۀ فیلسوفانی است که عمیقاً اظهار کردهاند «شما عاقل، آزاد یا هوشمند زاده نمیشوید.» اگر عاقل میشوید، اگر آزاد میشوید، همواره گونهای شدن در میان است. اما هیچ مؤلفی به اندازۀ او نسبت به مسئلۀ آزادی بهمثابۀ امری که متعلق به طبیعت انسان است، بیتفاوت نیست. بهزعم او هیچ چیز به طبیعتِ انسان تعلق ندارد. اسپینوزا مؤلفی است که به همهچیز، واقعاً در قالبِ شدن میاندیشد. بسیار خب، در این مورد شکی نداریم. عاقلشدن به چه معناست؟ وقتی میگوییم آزاد نیستیم، آزادشدن به چه معناست؟ ما آزاد زاده نمیشویم، عاقل زاده نمیشویم. ما کاملاً زیر سایۀ مواجهههاییم: کاملاً زیر سایۀ تجزیهها. مؤلفانی که فکر میکنند ما برحسب طبیعتمان آزادیم، کسانیاند که ایدۀ خاصی از طبیعت دارند. فقط به شرطی میتوانیم بگوییم برحسب طبیعتمان آزادیم که خودمان را بهمثابۀ گونهای جوهر بفهمیم، یعنی بهمثابۀ چیزی مستقل. اما اگر خودتان را بهمثابۀ مجموعهای از نسبتها دریابید، و نه بهمنزلۀ یک جوهر، قضیۀ «من آزادم» کاملاً از معنا تهی میشود.
از کتابِ «جهان اسپینوزا»
ژیل دلوز
ترجمهٔ حامد موحدی
انسان بهعنوان تنها موجود متناهی که میتواند نسبت میان بنیاد و اگزیستانس را در هستیاش برهم زند، عامل شر است. انسان موجودی است که میتواند به پایینترین مرتبۀ هستی تنزل کند، زیرا بهواسطۀ شناخت خود قادر است دو اصل هستیاش را واژگونه سازد.
اما این توانایی انسان صرفاً یکی از خصوصیات او نیست، بلکه مقوم ذات اوست. انسان نه خیر است و نه شر، بلکه به حکم ذاتش امکان وقوع توأمان خیر و شر است. به عبارت دیگر، ذات او بهمثابۀ امکان یک ذات نامتعین است. اکنون میتوان پرسید که این ذات نامتعین چگونه متعین میشود، یعنی عزم به سوی خیر یا شر چگونه در انسان سربرمیآورد؟ برای پاسخ به این پرسش، نخست باید بفهمیم که چگونه خواست مطلقشدن در انسان شکل میگیرد.
از کتابِ «آزادی و رخداد در اندیشهٔ هایدگر»
زکیه آزادانی
انسان بهعنوان تنها موجود متناهی که میتواند نسبت میان بنیاد و اگزیستانس را در هستیاش برهم زند، عامل شر است. انسان موجودی است که میتواند به پایینترین مرتبۀ هستی تنزل کند، زیرا بهواسطۀ شناخت خود قادر است دو اصل هستیاش را واژگونه سازد.
اما این توانایی انسان صرفاً یکی از خصوصیات او نیست، بلکه مقوم ذات اوست. انسان نه خیر است و نه شر، بلکه به حکم ذاتش امکان وقوع توأمان خیر و شر است. به عبارت دیگر، ذات او بهمثابۀ امکان یک ذات نامتعین است. اکنون میتوان پرسید که این ذات نامتعین چگونه متعین میشود، یعنی عزم به سوی خیر یا شر چگونه در انسان سربرمیآورد؟ برای پاسخ به این پرسش، نخست باید بفهمیم که چگونه خواست مطلقشدن در انسان شکل میگیرد.
از کتابِ «آزادی و رخداد در اندیشهٔ هایدگر»
زکیه آزادانی
از میان همهٔ کارهایی که انسانها تجربه میکنند خندیدن عجیبترینشان است. چیزی اتفاق میافتد یا کسی چیزی میگوید، ابروها و گونهها بالا میروند و عضلات دور چشم تنگ میشوند. گوشههای لبهایمان به بالا چین میخورند و دندانهایمان نمایان میشود. عضلهٔ دیافراگممان با انقباض شدید بالا و پایین میرود و ریههامان را با ایجاد صداهای منقطعی از هوا خالی میکند. اگر خنده از ته دل باشد همهٔ بدنمان را به تسخیر خود درمیآورد، خم میشویم و دست روی شکممان میگذاریم. اشک در چشمانمان مینشیند. اگر در حال نوشیدن باشیم، نوشیدنی از بینیمان به بیرون میریزد. حتی ممکن است خودمان را خیس کنیم. تقریباً همهٔ اعضای بدنمان درگیر خندیدن میشوند، گرچه هیچکدام وظیفهٔ مشخصی در خندیدن ندارند. تسلط بر خودمان را به شکلی از دست میدهیم که جز در وضعیت بیماریهای عصبی، در هیچ وضعیت دیگری یافت نمیشود. از همه جالبتر اینکه این تجربه به طرز بدیعی برایمان لذتبخش است! همانطور که وودی آلن دربارهٔ استندآپکمدی میگوید: «بهترین لذتی است که میتوانید بدون درآوردن لباستان، تجربه کنید».
«فلسفهٔ طنز»
جان موریل
ترجمهٔ محمود فرجامی و دانیال جعفری
از میان همهٔ کارهایی که انسانها تجربه میکنند خندیدن عجیبترینشان است. چیزی اتفاق میافتد یا کسی چیزی میگوید، ابروها و گونهها بالا میروند و عضلات دور چشم تنگ میشوند. گوشههای لبهایمان به بالا چین میخورند و دندانهایمان نمایان میشود. عضلهٔ دیافراگممان با انقباض شدید بالا و پایین میرود و ریههامان را با ایجاد صداهای منقطعی از هوا خالی میکند. اگر خنده از ته دل باشد همهٔ بدنمان را به تسخیر خود درمیآورد، خم میشویم و دست روی شکممان میگذاریم. اشک در چشمانمان مینشیند. اگر در حال نوشیدن باشیم، نوشیدنی از بینیمان به بیرون میریزد. حتی ممکن است خودمان را خیس کنیم. تقریباً همهٔ اعضای بدنمان درگیر خندیدن میشوند، گرچه هیچکدام وظیفهٔ مشخصی در خندیدن ندارند. تسلط بر خودمان را به شکلی از دست میدهیم که جز در وضعیت بیماریهای عصبی، در هیچ وضعیت دیگری یافت نمیشود. از همه جالبتر اینکه این تجربه به طرز بدیعی برایمان لذتبخش است! همانطور که وودی آلن دربارهٔ استندآپکمدی میگوید: «بهترین لذتی است که میتوانید بدون درآوردن لباستان، تجربه کنید».
«فلسفهٔ طنز»
جان موریل
ترجمهٔ محمود فرجامی و دانیال جعفری
چاپ سوم منتشر شد
«نفت و هژمونیسم امریکا»
انتقال سیستم انرژی فسیلی به انرژی تجدیدپذیر
محسن مسرت
اقتصاد نفت شاید پیچیدهترین و پررمز و رازترین اقتصاد در جهان سرمایهداری باشد. نفت جزئی از مجموعهی منابع حامل انرژی اما مهمترین و پرسودترین نوع آن است که با سایر منابع انرژی از قبیل زغالسنگ، هستهای، آبی، و منابع تجدیدپذیر در رقابت دائمی در بازار جهانی قرار دارد.
لذا تصادفی نیست که خود نفت بهعنوان مهمترین عامل رشد اقتصادی در جهان، سبب نزاع بینالمللی بر سر تقسیم منابع و رانتهای نفتی، به حساسترین عامل ژئوپولیتیکی و هژمونیستی دولت امریکا تبدیل شده است. اما آسیبهای زیستمحیطی مصرف انرژیهای فسیلی، بهخصوص نفت، جامعهی انسانی را بهاجبار به طرف استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر سوق میدهد.
این کتاب ارزیابی جامعی از اقتصاد نفت و آیندهی انرژی در جهان و ایران با استفاده از تئوری رانت و مقولههای قدرت و تکنولوژی ارائه میدهد.
▫️بخشی از کتاب
چاپ سوم منتشر شد
«نفت و هژمونیسم امریکا»
انتقال سیستم انرژی فسیلی به انرژی تجدیدپذیر
محسن مسرت
اقتصاد نفت شاید پیچیدهترین و پررمز و رازترین اقتصاد در جهان سرمایهداری باشد. نفت جزئی از مجموعهی منابع حامل انرژی اما مهمترین و پرسودترین نوع آن است که با سایر منابع انرژی از قبیل زغالسنگ، هستهای، آبی، و منابع تجدیدپذیر در رقابت دائمی در بازار جهانی قرار دارد.
لذا تصادفی نیست که خود نفت بهعنوان مهمترین عامل رشد اقتصادی در جهان، سبب نزاع بینالمللی بر سر تقسیم منابع و رانتهای نفتی، به حساسترین عامل ژئوپولیتیکی و هژمونیستی دولت امریکا تبدیل شده است. اما آسیبهای زیستمحیطی مصرف انرژیهای فسیلی، بهخصوص نفت، جامعهی انسانی را بهاجبار به طرف استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر سوق میدهد.
این کتاب ارزیابی جامعی از اقتصاد نفت و آیندهی انرژی در جهان و ایران با استفاده از تئوری رانت و مقولههای قدرت و تکنولوژی ارائه میدهد.
▫️بخشی از کتاب
چاپ هجدهم منتشر شد
«تاریخ هنر»
ارنست گامبریچ
ترجمهی علی رامین
تاریخ هنر گامبریچ یکی از مشهورترین و پرخواستارترین کتابهایی است که تاکنون دربارهی هنر نگاشته شده است. این کتاب همچون مدخلی برای ورود به دنیای هنر، از نخستین تجربهی هنری انسان در نقشپردازی داخل غارها گرفته تا واپسین آثار هنری امروز جهان، در پنجاه سال گذشته رقیب و همتایی نداشته است. خوانندگان از هر گروه سنی و زمینهی فرهنگی در سراسر عالم، کتاب ارنست گامبریچ را شاهکاری مسلم دانستهاند که دانش و خرد را، با بهرهگیری از استعداد فوقالعادهی خویش در انتقال مفاهیم ظریف و پیچیده درهم آمیخته است. این تاریخ هنر، پسندیدگی ماندگار خود را به سلاست و روانی شیوهی نگارش، و نیز چیرهدستی نگارندهی فاضل و متفکر آن در تحلیلهای روشن و خواندنی رخدادهای هنر جهان، وامدار است.
چاپ هجدهم منتشر شد
«تاریخ هنر»
ارنست گامبریچ
ترجمهی علی رامین
تاریخ هنر گامبریچ یکی از مشهورترین و پرخواستارترین کتابهایی است که تاکنون دربارهی هنر نگاشته شده است. این کتاب همچون مدخلی برای ورود به دنیای هنر، از نخستین تجربهی هنری انسان در نقشپردازی داخل غارها گرفته تا واپسین آثار هنری امروز جهان، در پنجاه سال گذشته رقیب و همتایی نداشته است. خوانندگان از هر گروه سنی و زمینهی فرهنگی در سراسر عالم، کتاب ارنست گامبریچ را شاهکاری مسلم دانستهاند که دانش و خرد را، با بهرهگیری از استعداد فوقالعادهی خویش در انتقال مفاهیم ظریف و پیچیده درهم آمیخته است. این تاریخ هنر، پسندیدگی ماندگار خود را به سلاست و روانی شیوهی نگارش، و نیز چیرهدستی نگارندهی فاضل و متفکر آن در تحلیلهای روشن و خواندنی رخدادهای هنر جهان، وامدار است.
مرگ بخش جداییناپذیری از زندگیست، و در نظر داشتن دائمی مرگ بیش از آنکه زندگی را فقرزده کند، به آن غنا میبخشد. اگرچه نفْس مرگ آدمی را نابود میکند، اندیشهی مرگ نجاتش میدهد.
ولی این عبارت دقیقاً به چه معناست؟ اندیشیدن به مرگ چگونه انسان را نجات میدهد؟ و او را از چه نجات میدهد؟
نگاهی گذرا به مفهوم محوری فلسفهی اگزیستانسیال موضوع را روشن میکند. مارتین هایدگر در سال ۱۹۲۶ در این پرسش غور کرد که اندیشیدن به مرگ چگونه انسان را نجات میدهد و به این بصیرت مهم دست یافت که آگاهی از مرگِ خود، همچون مهمیزیست که توجه ما را از یک وجه هستی به وجه بالاتر جلب میکند. هایدگر معتقد بود در دنیا دو وجه اساسی برای هستی وجود دارد: ۱. مرتبهی فراموشی هستی و ۲. مرتبهی اندیشیدن به هستی.
وقتی فرد در مرتبهی فراموشی هستی است، در دنیای اشیا میزید و خود را در سرگرمیهای روزمرهی زندگی غرقه میکند.
در مرتبهی دیگر، یعنی مرتبهی اندیشیدن به هستی، شگفتی فرد تنها در شیوهی وجود چیزها خلاصه نمیشود، بلکه وجود چیزها کافیست تا او را به تحسین و تعجب وادارد.
از کتابِ «رواندرمانی اگزیستانسیال»
اروین یالوم
ترجمهی سپیده حبیب
مرگ بخش جداییناپذیری از زندگیست، و در نظر داشتن دائمی مرگ بیش از آنکه زندگی را فقرزده کند، به آن غنا میبخشد. اگرچه نفْس مرگ آدمی را نابود میکند، اندیشهی مرگ نجاتش میدهد.
ولی این عبارت دقیقاً به چه معناست؟ اندیشیدن به مرگ چگونه انسان را نجات میدهد؟ و او را از چه نجات میدهد؟
نگاهی گذرا به مفهوم محوری فلسفهی اگزیستانسیال موضوع را روشن میکند. مارتین هایدگر در سال ۱۹۲۶ در این پرسش غور کرد که اندیشیدن به مرگ چگونه انسان را نجات میدهد و به این بصیرت مهم دست یافت که آگاهی از مرگِ خود، همچون مهمیزیست که توجه ما را از یک وجه هستی به وجه بالاتر جلب میکند. هایدگر معتقد بود در دنیا دو وجه اساسی برای هستی وجود دارد: ۱. مرتبهی فراموشی هستی و ۲. مرتبهی اندیشیدن به هستی.
وقتی فرد در مرتبهی فراموشی هستی است، در دنیای اشیا میزید و خود را در سرگرمیهای روزمرهی زندگی غرقه میکند.
در مرتبهی دیگر، یعنی مرتبهی اندیشیدن به هستی، شگفتی فرد تنها در شیوهی وجود چیزها خلاصه نمیشود، بلکه وجود چیزها کافیست تا او را به تحسین و تعجب وادارد.
از کتابِ «رواندرمانی اگزیستانسیال»
اروین یالوم
ترجمهی سپیده حبیب
چاپ ششم منتشر شد
«خاصیت آینگی»
نقد حال، گزاره آرا، و گزیده آثار فارسی عینالقضات همدانی
نجیب مایل هروی
عرفانِ ایرانی در عالم اندیشهی ایرانی و اسلامی جایگاهی خاص دارد تا حدی که گویی با آن جهانبینی نوینی از متن این فرهنگ برآمده. عارفان ایرانی مفاهیم و تعالیم اسلام را معنایی تازه بخشیدند تا جایی که بسیاری از دنیاداران بر آنان شوریدند و خود در آتش عشق الهی سوختند. و در این میان سرآمدانی بودند، یکیشان شهید عینالقضات همدانی که او را به جرم نوآوری و نوجویی در اندیشهی رایج، از سر جهل و ترس و احساس خطر، از جایگاهش راندند. باز آرام نگرفتند. پس به دیار خویش همدان بازگرداندندش و بر دار آویختندش. اما هنوز آرام نگرفتند پس «پوست بدنش را کندند و در بوریای آلوده به نفتش پیچیده، سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند.» اما از او خلاصی نیافتند. زیرا عینالقضات در آثارش زنده ماند و خاصیت آینگی تصویری است که از او پابرجا مانده و میماند و هرکس به فراخور حال تصویر خویش را در آن میبیند.
بخشی از کتاب
چاپ ششم منتشر شد
«خاصیت آینگی»
نقد حال، گزاره آرا، و گزیده آثار فارسی عینالقضات همدانی
نجیب مایل هروی
عرفانِ ایرانی در عالم اندیشهی ایرانی و اسلامی جایگاهی خاص دارد تا حدی که گویی با آن جهانبینی نوینی از متن این فرهنگ برآمده. عارفان ایرانی مفاهیم و تعالیم اسلام را معنایی تازه بخشیدند تا جایی که بسیاری از دنیاداران بر آنان شوریدند و خود در آتش عشق الهی سوختند. و در این میان سرآمدانی بودند، یکیشان شهید عینالقضات همدانی که او را به جرم نوآوری و نوجویی در اندیشهی رایج، از سر جهل و ترس و احساس خطر، از جایگاهش راندند. باز آرام نگرفتند. پس به دیار خویش همدان بازگرداندندش و بر دار آویختندش. اما هنوز آرام نگرفتند پس «پوست بدنش را کندند و در بوریای آلوده به نفتش پیچیده، سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند.» اما از او خلاصی نیافتند. زیرا عینالقضات در آثارش زنده ماند و خاصیت آینگی تصویری است که از او پابرجا مانده و میماند و هرکس به فراخور حال تصویر خویش را در آن میبیند.
بخشی از کتاب
باور این مسئله که باید کودک را مسئول جزئیات زندگی خود بدانیم برای ما یک انقلاب فکری است. هنوز به یاد دارم که مادربزرگم چه تحسینآمیز در مورد همسایهمان میگفت «او بهترین مادر دنیاست. چه کارهایی که برای فرزند خود نکرده است!» من با این باور بزرگ شدهام که مادر خوب همه کار برای فرزند خود میکند. البته من پا از محدودهٔ خود فراتر نهادهام. نهتنها برای آنها همه کار میکنم، بلکه به جای آنها فکر هم میکنم. نتیجه؟ هر روز بر سر هر مسئلهٔ جزئی جدالهای اعتقادی پیش خواهد آمد و با احساس بدی به پایان خواهد رسید.
هنگامی که سرانجام آموختم مسئولیتی را که حق مسلم فرزندان من است به آنها بسپارم، اوضاع همه بهتر شد. آنچه به من کمک کرد این بود: هرگاه احساس کردم که برای دخالت در مسئلهای تحت تأثیر قرار گرفتهام، از خود میپرسم «آیا من اینجا حقی دارم؟... باید خود را مسئول بدانم؟... آیا بهتر نیست فرزندانم را مسئول خودشان بدانم؟»
از کتابِ «چگونه با فرزند خود گفتگو کنیم؟»
نوشتهٔ ادل فایبر, الیان مازلیش
ترجمهٔ لاله دهقانی
باور این مسئله که باید کودک را مسئول جزئیات زندگی خود بدانیم برای ما یک انقلاب فکری است. هنوز به یاد دارم که مادربزرگم چه تحسینآمیز در مورد همسایهمان میگفت «او بهترین مادر دنیاست. چه کارهایی که برای فرزند خود نکرده است!» من با این باور بزرگ شدهام که مادر خوب همه کار برای فرزند خود میکند. البته من پا از محدودهٔ خود فراتر نهادهام. نهتنها برای آنها همه کار میکنم، بلکه به جای آنها فکر هم میکنم. نتیجه؟ هر روز بر سر هر مسئلهٔ جزئی جدالهای اعتقادی پیش خواهد آمد و با احساس بدی به پایان خواهد رسید.
هنگامی که سرانجام آموختم مسئولیتی را که حق مسلم فرزندان من است به آنها بسپارم، اوضاع همه بهتر شد. آنچه به من کمک کرد این بود: هرگاه احساس کردم که برای دخالت در مسئلهای تحت تأثیر قرار گرفتهام، از خود میپرسم «آیا من اینجا حقی دارم؟... باید خود را مسئول بدانم؟... آیا بهتر نیست فرزندانم را مسئول خودشان بدانم؟»
از کتابِ «چگونه با فرزند خود گفتگو کنیم؟»
نوشتهٔ ادل فایبر, الیان مازلیش
ترجمهٔ لاله دهقانی
چاپ چهاردهم منتشر شد
«سرگذشت فلسفه»
داستان جذاب ۲۵۰۰ سال فلسفهٔ مغرب زمین
براین مگی
ترجمهٔ حسن کامشاد
فلاسفه اصول بنیادین شناخت و وجود را مورد پرسوجو قرار دادهاند؛ سؤالاتی مانند «هستی چیست؟» و «آیا وجود خدا را میتوان ثابت کرد؟» ازجمله موضوعهایی است که در این کتاب دربارهشان بحث شده است. براین مَگی به سراغ همهٔ فیلسوفان نامدار، از افلاطون تا پوپر، میرود و ازجمله به قدیس اوگوستینوس، لاک، نیچه و… میپردازد. او به این ترتیب با بیانی روشن ما را وارد جهان اندیشهها میکند.
سرگذشت فلسفه، اثری است مصور و سرشار از نکات هوشمندانه دربارهٔ بحثهای جذاب فلسفی؛ کتاب راهنمایی است که خواندنش برای همهٔ دوستداران فلسفه ضرورت دارد.
این نوشتهٔ سلیس و جامعِ پروفسور براین مَگی، فیلسوف، نویسنده و مصاحبهگر نامی، هم به کار پژوهندگان فلسفه میآید هم به کار آنان که تازه پا به عرصهٔ فلسفه نهادهاند.
این کتاب مباحث اصلی فلسفه را شرح میدهد، پرسشهای مهم فلسفی را بهدقت بررسی میکند، و به تحلیل آثار عمدهٔ فیلسوفان بزرگ میپردازد.
چاپ چهاردهم منتشر شد
«سرگذشت فلسفه»
داستان جذاب ۲۵۰۰ سال فلسفهٔ مغرب زمین
براین مگی
ترجمهٔ حسن کامشاد
فلاسفه اصول بنیادین شناخت و وجود را مورد پرسوجو قرار دادهاند؛ سؤالاتی مانند «هستی چیست؟» و «آیا وجود خدا را میتوان ثابت کرد؟» ازجمله موضوعهایی است که در این کتاب دربارهشان بحث شده است. براین مَگی به سراغ همهٔ فیلسوفان نامدار، از افلاطون تا پوپر، میرود و ازجمله به قدیس اوگوستینوس، لاک، نیچه و… میپردازد. او به این ترتیب با بیانی روشن ما را وارد جهان اندیشهها میکند.
سرگذشت فلسفه، اثری است مصور و سرشار از نکات هوشمندانه دربارهٔ بحثهای جذاب فلسفی؛ کتاب راهنمایی است که خواندنش برای همهٔ دوستداران فلسفه ضرورت دارد.
این نوشتهٔ سلیس و جامعِ پروفسور براین مَگی، فیلسوف، نویسنده و مصاحبهگر نامی، هم به کار پژوهندگان فلسفه میآید هم به کار آنان که تازه پا به عرصهٔ فلسفه نهادهاند.
این کتاب مباحث اصلی فلسفه را شرح میدهد، پرسشهای مهم فلسفی را بهدقت بررسی میکند، و به تحلیل آثار عمدهٔ فیلسوفان بزرگ میپردازد.
در اصل و پيش از هر چيز، نازيسم رشد نامحدود قدرت دولت است. حقيقت اين است كه اين مدعا كه اكنون براى ما عادى شده است، پارادوكسى مطرح مىكند و همچنين نشانگر نوعى ضربهٔ نظرى يا تحليلى است. براى اينكه وقتى نحوه عملكرد آلمان در دورهٔ ناسيونال سوسياليسم را مىبينيم، كمترين چيزى كه مىتوان گفت اين است كه دستكم در نگاه اول، نازيسم نخستين اقدام نظاممند براى آغاز انهدام دولت بود. نازيسم به چند دليل مساوى است با انهدام دولت. نخست، اين از خود ساختار حقوقى آلمان ناسيونال سوسياليست پيداست. چون همانطور كه مىدانيد، در آلمان ناسيونال سوسياليست، دولت شخصيت حقوقى خود را از دست داد؛ تا جايى كه از نظر قانون فقط مىتوانست بهمنزلهٔ ابزار چيزى ديگرى كه مبناى راستين حق بود، تعريف شود. و مقصود از اين مبناى راستين، مردم بود.
در نازیسم دولت از درون صلاحيت خود را از دست مىدهد، چراكه اصل عمليات درونى تمام دستگاهها، سلسلهمراتبى از نوع اجرايى، با بازى اقتدار و مسئوليت خاص دولتهاى اروپايى قرن نوزده به بعد نبود. اصل يا رهبرى كانون جذب وفادارى و اطاعت بود.
از کتاب «تولد زیست سیاست»
درسگفتارهای کلژ دو فرانس
میشل فوکو
ترجمهٔ رضا نجفزاده
در نازیسم دولت از درون صلاحيت خود را از دست مىدهد، چراكه اصل عمليات درونى تمام دستگاهها، سلسلهمراتبى از نوع اجرايى، با بازى اقتدار و مسئوليت خاص دولتهاى اروپايى قرن نوزده به بعد نبود. اصل يا رهبرى كانون جذب وفادارى و اطاعت بود.
از کتاب «تولد زیست سیاست»
درسگفتارهای کلژ دو فرانس
میشل فوکو
ترجمهٔ رضا نجفزاده
در دست انتشار
«تاریخ فلسفه سیاسی (جلد چهارم)»
از روسو تا مارکس
جورج کلوسکو
ترجمهٔ مسعود آذرفام
تاریخ فلسفهٔ سیاسی، علاوه بر اینکه به ما کمک میکند اصل و ریشهٔ خودمان را فهم کنیم، بصیرتی اساسی برای فهم دلایل اینکه چرا دیدگاههای فعلیمان را داریم به ما میدهد. با مقایسهٔ اندیشههای خودمان با اندیشههای گذشتگان، میتوانیم مفروضات حیاتی دربارهٔ سؤالات فلسفی گستردهتر دربارهٔ ماهیت واقعیت، هستی، احتمال دستیافتن به نوعی از شناخت، شناختپذیری حقیقت اخلاقی، طبیعت انسان، و احتمال بهبود و کمال بخشیدن به انسان را دریابیم. فلسفهٔ سیاسی یک رشتهٔ اشتقاقی است. اندیشههای سیاسی هر متفکّری سخت تحتتأثیر پاسخهایی است که به این سؤالات غائی میدهد. بنابراین، اگر متفکری دیدگاه خاصی دربارهی طبیعت انسان یا حقیقت اخلاقی دارد، این دیدگاه، عمیقاً بر آن صورت سازمان سیاسی که مرجّح میدارد تأثیر میگذارد. با وارسی طیفی از فلسفههای سیاسی که دیدگاههای مختلفی را دربارهٔ جهان سیاسی عرضه میکنند و در ضمن پاسخهای مختلفی که به این سؤالهای غائی میدهند، به فهم ارتباطهای میان اجزاء یک فلسفهٔ سیاسی معین نائل میشویم...
در دست انتشار
«تاریخ فلسفه سیاسی (جلد چهارم)»
از روسو تا مارکس
جورج کلوسکو
ترجمهٔ مسعود آذرفام
تاریخ فلسفهٔ سیاسی، علاوه بر اینکه به ما کمک میکند اصل و ریشهٔ خودمان را فهم کنیم، بصیرتی اساسی برای فهم دلایل اینکه چرا دیدگاههای فعلیمان را داریم به ما میدهد. با مقایسهٔ اندیشههای خودمان با اندیشههای گذشتگان، میتوانیم مفروضات حیاتی دربارهٔ سؤالات فلسفی گستردهتر دربارهٔ ماهیت واقعیت، هستی، احتمال دستیافتن به نوعی از شناخت، شناختپذیری حقیقت اخلاقی، طبیعت انسان، و احتمال بهبود و کمال بخشیدن به انسان را دریابیم. فلسفهٔ سیاسی یک رشتهٔ اشتقاقی است. اندیشههای سیاسی هر متفکّری سخت تحتتأثیر پاسخهایی است که به این سؤالات غائی میدهد. بنابراین، اگر متفکری دیدگاه خاصی دربارهی طبیعت انسان یا حقیقت اخلاقی دارد، این دیدگاه، عمیقاً بر آن صورت سازمان سیاسی که مرجّح میدارد تأثیر میگذارد. با وارسی طیفی از فلسفههای سیاسی که دیدگاههای مختلفی را دربارهٔ جهان سیاسی عرضه میکنند و در ضمن پاسخهای مختلفی که به این سؤالهای غائی میدهند، به فهم ارتباطهای میان اجزاء یک فلسفهٔ سیاسی معین نائل میشویم...
باطلِ اباطیل، کوهِلِت میگوید؛
باطلِ اباطیل، همه چیز باطل است.
آدمی را از تمامی مشقتی
که زیر آفتاب میبرد، چه منفعت است؟
نسلی میرود و نسلی میآید، لیک زمین تا ابد میپاید.
آفتاب طلوع میکند و آفتاب غروب میکند،
و به سوی مکان خود میشتابد و آنجا طلوع میکند.
باد رهسپار جنوب میشود و به سمت شمال میگردد،
میگردد و میگردد و میرود،
و باد در مسیر خود بازمیگردد.
همهٔ رودها به سوی دریا روان میگردند،
و دریا پُر نمیشود.
رودها به سوی مکانی که روان میگردند،
بدان سوی به روان گشتن ادامه میدهند.
تمامی سخنان فرسوده است،
و دیگر کس سخن نتواند گفت؛
دیده از آنچه میبیند سیر نشده،
و گوش از آنچه مینیوشد سرشار نگشته است.
از عهدِ عتیق؛ کتابهای حکمت (جلد سوم)، کتاب جامعه
ترجمهٔ پیروز سیار
باطلِ اباطیل، کوهِلِت میگوید؛
باطلِ اباطیل، همه چیز باطل است.
آدمی را از تمامی مشقتی
که زیر آفتاب میبرد، چه منفعت است؟
نسلی میرود و نسلی میآید، لیک زمین تا ابد میپاید.
آفتاب طلوع میکند و آفتاب غروب میکند،
و به سوی مکان خود میشتابد و آنجا طلوع میکند.
باد رهسپار جنوب میشود و به سمت شمال میگردد،
میگردد و میگردد و میرود،
و باد در مسیر خود بازمیگردد.
همهٔ رودها به سوی دریا روان میگردند،
و دریا پُر نمیشود.
رودها به سوی مکانی که روان میگردند،
بدان سوی به روان گشتن ادامه میدهند.
تمامی سخنان فرسوده است،
و دیگر کس سخن نتواند گفت؛
دیده از آنچه میبیند سیر نشده،
و گوش از آنچه مینیوشد سرشار نگشته است.
از عهدِ عتیق؛ کتابهای حکمت (جلد سوم)، کتاب جامعه
ترجمهٔ پیروز سیار
در دست انتشار
«مردی که جای خرش را گرفت»
مجموعهداستان
محمد زفزاف
ترجمهٔ سیدمحمدحسین میرفخرائی
کتاب حاضر مجموعهای است از پانزده داستان به قلم محمد زفزاف، داستاننویس سرشناس مراکشی (۲۰۰۱-۱۹۴۵)، که از مجموعه آثار او انتخاب و ترجمه شدهاند. بیشتر این داستانها در دهههای ۷۰ و ۸۰ سدهٔ بیستم در مطبوعات جهان عرب انتشار یافتهاند و عموماً با رویکردی واقعگرا، روایتگر شرایط فرهنگی، اجتماعی و اوضاع معیشتی مردمان مراکش در آن دورانند. با این حال، شاید بیراه نباشد اگر بگوییم این نوشتهها کموبیش امروزِ مراکش را نیز پیش چشم میآورند و اثر گذر زمان بر آنها چندان مشهود نیست.
در دست انتشار
«مردی که جای خرش را گرفت»
مجموعهداستان
محمد زفزاف
ترجمهٔ سیدمحمدحسین میرفخرائی
کتاب حاضر مجموعهای است از پانزده داستان به قلم محمد زفزاف، داستاننویس سرشناس مراکشی (۲۰۰۱-۱۹۴۵)، که از مجموعه آثار او انتخاب و ترجمه شدهاند. بیشتر این داستانها در دهههای ۷۰ و ۸۰ سدهٔ بیستم در مطبوعات جهان عرب انتشار یافتهاند و عموماً با رویکردی واقعگرا، روایتگر شرایط فرهنگی، اجتماعی و اوضاع معیشتی مردمان مراکش در آن دورانند. با این حال، شاید بیراه نباشد اگر بگوییم این نوشتهها کموبیش امروزِ مراکش را نیز پیش چشم میآورند و اثر گذر زمان بر آنها چندان مشهود نیست.