«واقعاً شما مقصر نبودید؟»
«نه... نبودم، اما الان دیگر چه فرقی میکند؟»
«مسلماً دیگر اهمیتی ندارد، اما اگر اینطور است پس از چه چیزی ناراحت شدهاید؟»
«از اینکه این بحثها دوباره مطرح شدهاند. از این بیعقلی که آرامشمان را به هم ریخته. آن اوایل نمیخواستم خودم را گناهکار جلوه بدهم، اما اوضاع طوری پیش رفت که مجبور شدم. همهچیز علیه من بود. من همیشه سرزنده و بانشاط بودم و ویکتور ساکت و بیسروزبان، من پرحرف و سربههوا بودم و او متین و سربهزیر، من لوس و نازپرورده بودم، اما ویکتور از هیچچیزی شکایت نمیکرد. بنابراین محتملترین حالت این بود که همه من را مقصر بدانند... همه فکر میکردند من به دنبال آزادی هستم و هیچ دلیل شرافتمندانهای برای طلاق ندارم و چون ویکتور خیلی روی من حساس بوده و نخواسته من را به دردسر بیندازد قبول کرده طلاقم بدهد. (چون آن روزها رفتن به دادگاه طلاق نوعی «رسوایی» به حساب میآمد.) در یک کلام من را یک آرمانگرای خیالپرست میدانستند... که خب، در اصل ویکتور بود که من را ترک کرد.»
از رمانِ «گرمای روز»
الیزابت بوئن؛ ترجمهٔ آناهیتا مجاوری
«واقعاً شما مقصر نبودید؟»
«نه... نبودم، اما الان دیگر چه فرقی میکند؟»
«مسلماً دیگر اهمیتی ندارد، اما اگر اینطور است پس از چه چیزی ناراحت شدهاید؟»
«از اینکه این بحثها دوباره مطرح شدهاند. از این بیعقلی که آرامشمان را به هم ریخته. آن اوایل نمیخواستم خودم را گناهکار جلوه بدهم، اما اوضاع طوری پیش رفت که مجبور شدم. همهچیز علیه من بود. من همیشه سرزنده و بانشاط بودم و ویکتور ساکت و بیسروزبان، من پرحرف و سربههوا بودم و او متین و سربهزیر، من لوس و نازپرورده بودم، اما ویکتور از هیچچیزی شکایت نمیکرد. بنابراین محتملترین حالت این بود که همه من را مقصر بدانند... همه فکر میکردند من به دنبال آزادی هستم و هیچ دلیل شرافتمندانهای برای طلاق ندارم و چون ویکتور خیلی روی من حساس بوده و نخواسته من را به دردسر بیندازد قبول کرده طلاقم بدهد. (چون آن روزها رفتن به دادگاه طلاق نوعی «رسوایی» به حساب میآمد.) در یک کلام من را یک آرمانگرای خیالپرست میدانستند... که خب، در اصل ویکتور بود که من را ترک کرد.»
از رمانِ «گرمای روز»
الیزابت بوئن؛ ترجمهٔ آناهیتا مجاوری
در دست انتشار
«خندههای خطرناک»
استیون میلهاوزر
ترجمهٔ مهنام نجفی
خندههای خطرناک شامل سیزده داستان است که در چهار بخش مجزا سامان یافته. آنچه در سبک و سیاق این داستانها بارز است، خیالِ متصل به واقعیت و همچنین کمدی آمیخته به تراژدی، ترس، و فلسفهورزی است. در داستانهای میلهاوزر چیزها از خود بودن تن میزنند، به چیزی دیگر، چیزی بینام، تبدیل میشوند و ناگهان غریب به نظر میرسند. و این شروع ماجراست، ماجرای هیجانانگیز و پرخطر کشف معمای چیزها، جستوجو در قلمروهای ناشناخته، احساسات نیازموده، امکانات تازه، و مفاهیم نو. با شروع ماجرا باید از راه بُرید و به بیراهه زد. در بیراهههای این ماجراجویی البته موقعیتهای مضحک و ابلهانه هم کم نیست. سرک کشیدن به پشت و پسلها و شیرجه زدن در اعماق خیلی با طمأنینه و وقار سازگار نیست و در گذر از بزنگاهها از سبکسری و دیوانگی گریزی نیست.
در دست انتشار
«خندههای خطرناک»
استیون میلهاوزر
ترجمهٔ مهنام نجفی
خندههای خطرناک شامل سیزده داستان است که در چهار بخش مجزا سامان یافته. آنچه در سبک و سیاق این داستانها بارز است، خیالِ متصل به واقعیت و همچنین کمدی آمیخته به تراژدی، ترس، و فلسفهورزی است. در داستانهای میلهاوزر چیزها از خود بودن تن میزنند، به چیزی دیگر، چیزی بینام، تبدیل میشوند و ناگهان غریب به نظر میرسند. و این شروع ماجراست، ماجرای هیجانانگیز و پرخطر کشف معمای چیزها، جستوجو در قلمروهای ناشناخته، احساسات نیازموده، امکانات تازه، و مفاهیم نو. با شروع ماجرا باید از راه بُرید و به بیراهه زد. در بیراهههای این ماجراجویی البته موقعیتهای مضحک و ابلهانه هم کم نیست. سرک کشیدن به پشت و پسلها و شیرجه زدن در اعماق خیلی با طمأنینه و وقار سازگار نیست و در گذر از بزنگاهها از سبکسری و دیوانگی گریزی نیست.
از دیدگاه جامعهشناسی، برتری نهاد دولت نسبت به دیگر نهادهای اجتماعی با شأن سیاسی دولت ارتباط دارد. دولت به این دلیل نهادِ نهادهاست که با شکل خاصی از قدرت سیاسی سروکار دارد. قدرت سیاسی برتری ماهوی نسبت به دیگر انواع قدرتهای اجتماعی دارد؛ به همین دلیل، نهادهای دارای این نوع قدرت در جایگاه برتری نسبت به نهادهای استوار بر قدرتهای غیرسیاسی قرار میگیرند. به بیان دیگر، از آنجا که منبع قدرت سیاسی زور فیزیکی
است و زور فیزیکی امتیازاتی نسبت به منابع قدرت اقتصادی و قدرت ایدئولوژیک (یا ثروت و توانایی بیان ایدهها) دارد، دولت بهمنزلهٔ نهاد سیاسی خاص، در جایگاه
نهادِ نهادها مینشیند.
از کتابِ «چیستی، تحول و چشمانداز دولت»
احمد گلمحمدی
از دیدگاه جامعهشناسی، برتری نهاد دولت نسبت به دیگر نهادهای اجتماعی با شأن سیاسی دولت ارتباط دارد. دولت به این دلیل نهادِ نهادهاست که با شکل خاصی از قدرت سیاسی سروکار دارد. قدرت سیاسی برتری ماهوی نسبت به دیگر انواع قدرتهای اجتماعی دارد؛ به همین دلیل، نهادهای دارای این نوع قدرت در جایگاه برتری نسبت به نهادهای استوار بر قدرتهای غیرسیاسی قرار میگیرند. به بیان دیگر، از آنجا که منبع قدرت سیاسی زور فیزیکی
است و زور فیزیکی امتیازاتی نسبت به منابع قدرت اقتصادی و قدرت ایدئولوژیک (یا ثروت و توانایی بیان ایدهها) دارد، دولت بهمنزلهٔ نهاد سیاسی خاص، در جایگاه
نهادِ نهادها مینشیند.
از کتابِ «چیستی، تحول و چشمانداز دولت»
احمد گلمحمدی
در دست انتشار
«یک جور اشتباه»
ادبیات مصر: مجموعه داستان
یوسف ادریس
ترجمهٔ سیدمحمدحسین میرفخرائی
حرفم عجیب است؟ همهٔ خارجیها میآیند که این چیزهای قدیمی را ببینند؟ خیال میکنی مصر باستان ترغیبم کرده بیایم مصر؟ نخیر. میدانی چیست؟ من آمدهام مصر امروزی را ببینم، مصری که در خیابان است، نه آن که پشت ویترین گذاشتهاند. (از صفحهٔ ۵۳ کتاب)
کتاب حاضر مجموعهای است از ده داستان به قلم یوسف ادریس (۱۹۹۱-۱۹۲۷)، پزشک و نویسندهٔ نامور مصری. ادریس بیگمان داستانسرای کوچه و بازار است. او که برآمده از خانوادهای معمولی است، ترجیح میدهد به جای سروکار داشتن با عالیجاهان و زورمندان، با مردمان عادی سروکله بزند. البته این بههیچوجه به معنای عامیانهگرایی یا تنزهجویی و گریز از سیاست نیست، ابداً. او ید طولایی در سیاسیاندیشی و سیاستورزی دارد و هیچ ابا ندارد از این که قصهای سراسر سیاسی بنویسد، اما در چنین داستانی نیز میکوشد از دورافتادگان خبر بدهد و آنان را از حاشیه به متن بیاورد، نه اینکه به مرکزنشینان اجازه بدهد روایت را مالِ خود کنند.
در دست انتشار
«یک جور اشتباه»
ادبیات مصر: مجموعه داستان
یوسف ادریس
ترجمهٔ سیدمحمدحسین میرفخرائی
حرفم عجیب است؟ همهٔ خارجیها میآیند که این چیزهای قدیمی را ببینند؟ خیال میکنی مصر باستان ترغیبم کرده بیایم مصر؟ نخیر. میدانی چیست؟ من آمدهام مصر امروزی را ببینم، مصری که در خیابان است، نه آن که پشت ویترین گذاشتهاند. (از صفحهٔ ۵۳ کتاب)
کتاب حاضر مجموعهای است از ده داستان به قلم یوسف ادریس (۱۹۹۱-۱۹۲۷)، پزشک و نویسندهٔ نامور مصری. ادریس بیگمان داستانسرای کوچه و بازار است. او که برآمده از خانوادهای معمولی است، ترجیح میدهد به جای سروکار داشتن با عالیجاهان و زورمندان، با مردمان عادی سروکله بزند. البته این بههیچوجه به معنای عامیانهگرایی یا تنزهجویی و گریز از سیاست نیست، ابداً. او ید طولایی در سیاسیاندیشی و سیاستورزی دارد و هیچ ابا ندارد از این که قصهای سراسر سیاسی بنویسد، اما در چنین داستانی نیز میکوشد از دورافتادگان خبر بدهد و آنان را از حاشیه به متن بیاورد، نه اینکه به مرکزنشینان اجازه بدهد روایت را مالِ خود کنند.
منتشر شد
«تسخیر سیاستگذاری»
ترجمهٔ رضا امیدی
تسخیر سیاستگذاری پدیدهای ذاتاً سیاسی است و بر فرایندی دلالت دارد که طی آن سیاستهای عمومی بهطور پایدار و مدام از منافع عمومی فاصله میگیرند و بهسوی منافع گروههای ذینفع یا افراد خاص جهت مییابند. تسخیر نقطۀ مقابل سیاستگذاری فراگیر و منصفانه است، و همواره ارزشهای مرکزی دموکراتیک را تضعیف میکند. این مفهوم اولین بار در توصیف الگوهای گذار اقتصادی و سیاسی در شوروی و کشورهای اروپای شرقی وارد ادبیات علوم سیاسی شد. تسخیرکنندگانِ دولت الیگارشهایی بودند که با استفاده از ارتباطات شخصی با افراد و احزابِ صاحب قدرت سیاسی بر شکلگیری و طراحی سیاستها تأثیر میگذاشتند. سالهای اولیۀ گذار در شوروی را دورۀ «خانهبهدوشی نهادی» معرفی میکنند؛ بازنمایی وضعیتی که در آن افرادی بهطور استراتژیک بین بخشهای مختلف دولتی و خصوصی در رفتوآمد بودند تا جای مناسب را بهلحاظ دسترسی به امتیازات بیابند. این ایلهای نهادی وضعیت اولیۀ خود را به همایلیهای خود مدیوناند و به آنها وفادارند نه به موقعیتهای رسمی یا نهادهایی که با آنها در ارتباطاند...
▫️بخشی از کتاب
منتشر شد
«تسخیر سیاستگذاری»
ترجمهٔ رضا امیدی
تسخیر سیاستگذاری پدیدهای ذاتاً سیاسی است و بر فرایندی دلالت دارد که طی آن سیاستهای عمومی بهطور پایدار و مدام از منافع عمومی فاصله میگیرند و بهسوی منافع گروههای ذینفع یا افراد خاص جهت مییابند. تسخیر نقطۀ مقابل سیاستگذاری فراگیر و منصفانه است، و همواره ارزشهای مرکزی دموکراتیک را تضعیف میکند. این مفهوم اولین بار در توصیف الگوهای گذار اقتصادی و سیاسی در شوروی و کشورهای اروپای شرقی وارد ادبیات علوم سیاسی شد. تسخیرکنندگانِ دولت الیگارشهایی بودند که با استفاده از ارتباطات شخصی با افراد و احزابِ صاحب قدرت سیاسی بر شکلگیری و طراحی سیاستها تأثیر میگذاشتند. سالهای اولیۀ گذار در شوروی را دورۀ «خانهبهدوشی نهادی» معرفی میکنند؛ بازنمایی وضعیتی که در آن افرادی بهطور استراتژیک بین بخشهای مختلف دولتی و خصوصی در رفتوآمد بودند تا جای مناسب را بهلحاظ دسترسی به امتیازات بیابند. این ایلهای نهادی وضعیت اولیۀ خود را به همایلیهای خود مدیوناند و به آنها وفادارند نه به موقعیتهای رسمی یا نهادهایی که با آنها در ارتباطاند...
▫️بخشی از کتاب
ژان از سيزده سالگى صداهايى مىشنيد که او را به جنگيدن براى دفاع از پادشاه فرانسه در مقابل مهاجمان انگليسى فرامىخواند. در سنتهاى فولکلور و مذهبى که بخشى از فرهنگ روستايى فرانسه را تشکيل مىداد، نهانبينان مؤنث بسيارى بودند که مىتوانستند الگوى ژان باشند، اما صداهاى ژان او را به کارى واداشت که از يک دختر جوان بعيد بود – اينکه سپاهى را در نبرد رهبرى کند. شايد پيشينهٔ دهقانى او سبب شد که دربار و نجبا آسانتر بتوانند پس از پايان زنجيرهٔ پيروزىهايش او را تنها بگذارند.
گرچه سياست نقش مهمى در بازداشت و محاکمهٔ ژان بازى کرد، کليسا براى متهمکردن او به جادوگرى و ارتداد مشکلى نداشت. جرم ژان اين بود که از پذيرفتن اقتدار روحانيان سر باز زد. هنگامى که از او پرسيدند: «اگر مدافع کليسا به تو بگويد که مکاشفهات اوهام يا پديدهاى شيطانى است، آيا در مقابل کليسا تمکين خواهى کرد؟» ژان اعلام کرد: «من بر خداوند تمکين مىکنم... من به فرمان خدا عمل کردهام... چنانچه کليسا بخواهد حکم ديگرى صادر کند، به هيچکس ديگرى در جهان رجوع نخواهم کرد، مگر به خداوند.»
از کتابِ زنان در روزگارشان
مارلین لگیت
ترجمهٔ نیلوفر مهدیان
ژان از سيزده سالگى صداهايى مىشنيد که او را به جنگيدن براى دفاع از پادشاه فرانسه در مقابل مهاجمان انگليسى فرامىخواند. در سنتهاى فولکلور و مذهبى که بخشى از فرهنگ روستايى فرانسه را تشکيل مىداد، نهانبينان مؤنث بسيارى بودند که مىتوانستند الگوى ژان باشند، اما صداهاى ژان او را به کارى واداشت که از يک دختر جوان بعيد بود – اينکه سپاهى را در نبرد رهبرى کند. شايد پيشينهٔ دهقانى او سبب شد که دربار و نجبا آسانتر بتوانند پس از پايان زنجيرهٔ پيروزىهايش او را تنها بگذارند.
گرچه سياست نقش مهمى در بازداشت و محاکمهٔ ژان بازى کرد، کليسا براى متهمکردن او به جادوگرى و ارتداد مشکلى نداشت. جرم ژان اين بود که از پذيرفتن اقتدار روحانيان سر باز زد. هنگامى که از او پرسيدند: «اگر مدافع کليسا به تو بگويد که مکاشفهات اوهام يا پديدهاى شيطانى است، آيا در مقابل کليسا تمکين خواهى کرد؟» ژان اعلام کرد: «من بر خداوند تمکين مىکنم... من به فرمان خدا عمل کردهام... چنانچه کليسا بخواهد حکم ديگرى صادر کند، به هيچکس ديگرى در جهان رجوع نخواهم کرد، مگر به خداوند.»
از کتابِ زنان در روزگارشان
مارلین لگیت
ترجمهٔ نیلوفر مهدیان
منتشر شد
«حافظهای برای فراموشی»
اوت، بیروت، ۱۹۸۲
محمود درویش
ترجمهٔ علیرضا معصومی
این نوشته و این کلمات، کلمات یک «حافظه» است، حافظهای در معرض تندباد فراموشی. حافظهای که قرار است فراموش شود. متن محمود درویش (که نوعی جستارنویسی است)، متنی «درباره»ی وضعیت محاصره یا وضعیت تهاجم نیست، بلکه از اساس «نوشتن وضع محاصره و تهاجم» است، یا «نوشتن در وضع محاصره و تهاجم». متنی پارهپاره و زخمخورده.
این روزها که روزهای بیوطنیست و آدمها بدون زور بیگانگان بیوطنی را برای خود انتخاب میکنند، زندگی شاعرانۀ محمود درویش همچون مرثیهای بر پایان وطنگرایی پیش چشممان ترسیم میشود. عشق یکطرفه و بیپاسخ و ناکام، آن هم نه به تنی که به چیزی موهوم به نام وطن که تنها در خود میتوان پیدایش کرد، چیزی از جنس عشق به آزادی، به خدا.
مشروعیت زیستن؟ چهچیزی به هر کدام از ما حق زیستن میدهد، که بدون آن زندگیمان بیمعنا و نامشروع و ناحق و سراسر گناه است؟
بر این زمین که بانوی سرزمینهاست
مادرِ آغازها، مادرِ پایانها
فلسطین بود نامش، فلسطین خواهد بود نامش
بانویم: شایستهام، شایستۀ زیستنم، که تو بانویِ منی
منتشر شد
«حافظهای برای فراموشی»
اوت، بیروت، ۱۹۸۲
محمود درویش
ترجمهٔ علیرضا معصومی
این نوشته و این کلمات، کلمات یک «حافظه» است، حافظهای در معرض تندباد فراموشی. حافظهای که قرار است فراموش شود. متن محمود درویش (که نوعی جستارنویسی است)، متنی «درباره»ی وضعیت محاصره یا وضعیت تهاجم نیست، بلکه از اساس «نوشتن وضع محاصره و تهاجم» است، یا «نوشتن در وضع محاصره و تهاجم». متنی پارهپاره و زخمخورده.
این روزها که روزهای بیوطنیست و آدمها بدون زور بیگانگان بیوطنی را برای خود انتخاب میکنند، زندگی شاعرانۀ محمود درویش همچون مرثیهای بر پایان وطنگرایی پیش چشممان ترسیم میشود. عشق یکطرفه و بیپاسخ و ناکام، آن هم نه به تنی که به چیزی موهوم به نام وطن که تنها در خود میتوان پیدایش کرد، چیزی از جنس عشق به آزادی، به خدا.
مشروعیت زیستن؟ چهچیزی به هر کدام از ما حق زیستن میدهد، که بدون آن زندگیمان بیمعنا و نامشروع و ناحق و سراسر گناه است؟
بر این زمین که بانوی سرزمینهاست
مادرِ آغازها، مادرِ پایانها
فلسطین بود نامش، فلسطین خواهد بود نامش
بانویم: شایستهام، شایستۀ زیستنم، که تو بانویِ منی
كشمكشها و درگيرىهاى حماسهٔ ايران، در جدالى سخت با طبيعت و مابعد، تاريخ ايران را مىسازند.
- اين «تاريخ» (مانند اسطوره) حماسى است زيرا با نبرد هستى مىپذيرد؛
- اخلاقى است زيرا نيک و بد روياروى يكديگرند؛
- بهخلاف اسطوره، ملى است. زيرا نه ايزدان و ديوان يا چند پادشاه و پهلوان، بلكه دو كشور با هم در جنگاند؛
- ريشه جنگ در وابستگى و پيوند به سرزمين (ايران و توران) است؛
- انگيزهٔ جنگ «داد» (كينخواهى) است.
تاريخ حماسى شاهنامه، از كودكى فريدون تا مرگ رستم، همه با جنگ آغاز مىشود، گسترش مىيابد و تمام مىشود. مبارزان هر دو گروه - مانند هر حماسهٔ رزمى - پهلوانان دلير و نامآورند. ولى شاهنامه تاريخ ايران است نه تاريخ جنگ مبارزان؛ هرچند كه ما همزمان سرگذشت اين جنگاوران را نيز درمىيابيم. تاريخ و تاريخسازان پيوندى انداموار و چنان هماهنگ يافتهاند كه با خواندن «تاريخ»، در حال و روز تاريخسازان غوطهوريم و چون به شرح كارها و خصال تاريخسازان روى آوريم خواهناخواه در جريان «تاريخ» شناوريم. اين هماهنگىِ «فرم» و محتوا، از بركت هنر شاعر، گاه مانند جان و تنى يگانه، جداییناپذير است؛ يكى هر دو و هر دو يكى است.
كشمكشها و درگيرىهاى حماسهٔ ايران، در جدالى سخت با طبيعت و مابعد، تاريخ ايران را مىسازند.
- اين «تاريخ» (مانند اسطوره) حماسى است زيرا با نبرد هستى مىپذيرد؛
- اخلاقى است زيرا نيک و بد روياروى يكديگرند؛
- بهخلاف اسطوره، ملى است. زيرا نه ايزدان و ديوان يا چند پادشاه و پهلوان، بلكه دو كشور با هم در جنگاند؛
- ريشه جنگ در وابستگى و پيوند به سرزمين (ايران و توران) است؛
- انگيزهٔ جنگ «داد» (كينخواهى) است.
تاريخ حماسى شاهنامه، از كودكى فريدون تا مرگ رستم، همه با جنگ آغاز مىشود، گسترش مىيابد و تمام مىشود. مبارزان هر دو گروه - مانند هر حماسهٔ رزمى - پهلوانان دلير و نامآورند. ولى شاهنامه تاريخ ايران است نه تاريخ جنگ مبارزان؛ هرچند كه ما همزمان سرگذشت اين جنگاوران را نيز درمىيابيم. تاريخ و تاريخسازان پيوندى انداموار و چنان هماهنگ يافتهاند كه با خواندن «تاريخ»، در حال و روز تاريخسازان غوطهوريم و چون به شرح كارها و خصال تاريخسازان روى آوريم خواهناخواه در جريان «تاريخ» شناوريم. اين هماهنگىِ «فرم» و محتوا، از بركت هنر شاعر، گاه مانند جان و تنى يگانه، جداییناپذير است؛ يكى هر دو و هر دو يكى است.
حکومت انتخابی مفصلترین و منظمترین رسالهٔ جان استوارت میل در فلسفهٔ سیاسی است که هدف از نگارشش بازنمایاندن نتیجهٔ تفکرات او در باب برترین ساختار حکومت دموکراتیک، بحث دربارهٔ نظریهٔ عمومی حکومت و نهادهای دموکراتیک و نیز بازتاباندن پروردهترین نگرشهای او بر مسائل بنیادین سیاست در عصر خویش است.
میل ضمن آنکه هشدار همهٔ صاحبنظران سیاسی در باب مخاطرات نهفته در راه دموکراسی را بهدقت از نظر میگذراند و همهٔ مسائل رویاروی نهادهای دموکراتیک را در معرض اعتنایی بایسته قرار میدهد، حکومت انتخابی یا در حقیقت دموکراسی غیرمستقیم را برترین نوع حکومت میشمارد. در تشریح نوع حکومت مطلوب خویش، ابتدا با لاک همداستان میشود که تحقق دموکراسی جز از راه نافذبودن رأی اکثریت امکانپذیر نیست، ولی به تأکید میگوید که رأی اکثریت فقط شرط لازم است نه شرط کافی. مجلس قانونگذاری که مهمترین رکن دموکراسی در هر کشور است هنگامی اصالت دارد که در آن هم اکثریت و هم اقلیت نمایندگان خود را داشته باشند.
«حکومت انتخابی»؛ جان استوارت میل؛ ترجمهٔ علی رامین
حکومت انتخابی مفصلترین و منظمترین رسالهٔ جان استوارت میل در فلسفهٔ سیاسی است که هدف از نگارشش بازنمایاندن نتیجهٔ تفکرات او در باب برترین ساختار حکومت دموکراتیک، بحث دربارهٔ نظریهٔ عمومی حکومت و نهادهای دموکراتیک و نیز بازتاباندن پروردهترین نگرشهای او بر مسائل بنیادین سیاست در عصر خویش است.
میل ضمن آنکه هشدار همهٔ صاحبنظران سیاسی در باب مخاطرات نهفته در راه دموکراسی را بهدقت از نظر میگذراند و همهٔ مسائل رویاروی نهادهای دموکراتیک را در معرض اعتنایی بایسته قرار میدهد، حکومت انتخابی یا در حقیقت دموکراسی غیرمستقیم را برترین نوع حکومت میشمارد. در تشریح نوع حکومت مطلوب خویش، ابتدا با لاک همداستان میشود که تحقق دموکراسی جز از راه نافذبودن رأی اکثریت امکانپذیر نیست، ولی به تأکید میگوید که رأی اکثریت فقط شرط لازم است نه شرط کافی. مجلس قانونگذاری که مهمترین رکن دموکراسی در هر کشور است هنگامی اصالت دارد که در آن هم اکثریت و هم اقلیت نمایندگان خود را داشته باشند.
«حکومت انتخابی»؛ جان استوارت میل؛ ترجمهٔ علی رامین
موجودی که ظرفیتهای لذت بردنِ او پایین است، شانس بیشتری دارد که آنها را به طور کامل ارضا کند؛ درحالیکه یک موجود برتر، همواره دچار این دغدغه است که هر خوشبختی، که او میتواند در این جهان انتظار ببرد، ناکامل است. اما او میتواند یاد بگیرد که با نقایص و کمبودهایش کنار بیاید، اگر اساساً آنها قابل کنار آمدن و تاب آوردن باشند؛ و چنان نقایصی نمیتواند او را وادارد که به وضع کسی غبطه بخورد که درواقع، از نقایص خود ناآگاه است، صرفاً از این حیث [از زندگی خود راضی است] که بههیچوجه قدرت درک خوبیای را که آن نقایص حاکی از آن است، ندارد. بهتر است انسانی ناراضی باشیم تا خوکی راضی؛ سقراطی ناراضی بهتر است از ابلهی راضی. و اگر ابله، یا خوک، عقیدهٔ دیگری در اینباره دارند، به این دلیل است که آنها فقط یک طرف قضیه را میدانند. درحالیکه طرف مقابل، از هر دو سویهٔ ماجرا آگاه است.
از کتابِ «فایدهگرایی»
جان استوارت میل
ترجمه و تعلیق: مرتضی مردیها
موجودی که ظرفیتهای لذت بردنِ او پایین است، شانس بیشتری دارد که آنها را به طور کامل ارضا کند؛ درحالیکه یک موجود برتر، همواره دچار این دغدغه است که هر خوشبختی، که او میتواند در این جهان انتظار ببرد، ناکامل است. اما او میتواند یاد بگیرد که با نقایص و کمبودهایش کنار بیاید، اگر اساساً آنها قابل کنار آمدن و تاب آوردن باشند؛ و چنان نقایصی نمیتواند او را وادارد که به وضع کسی غبطه بخورد که درواقع، از نقایص خود ناآگاه است، صرفاً از این حیث [از زندگی خود راضی است] که بههیچوجه قدرت درک خوبیای را که آن نقایص حاکی از آن است، ندارد. بهتر است انسانی ناراضی باشیم تا خوکی راضی؛ سقراطی ناراضی بهتر است از ابلهی راضی. و اگر ابله، یا خوک، عقیدهٔ دیگری در اینباره دارند، به این دلیل است که آنها فقط یک طرف قضیه را میدانند. درحالیکه طرف مقابل، از هر دو سویهٔ ماجرا آگاه است.
از کتابِ «فایدهگرایی»
جان استوارت میل
ترجمه و تعلیق: مرتضی مردیها
پاوسانیاس گزارهای را مطرح میکند که از نظر فلسفۀ اخلاق جالب است: هیچ عملی ذاتاً و بهخودیخود نیک یا بد نیست، بلکه شیوۀ انجام عملی یا تمایل برانگیزانندۀ آن است که آن را نیک یا بد میسازد. بهادعای او، همین سخن را میتوان در مورد عشق صادق دانست: «عشق بهخودیخود شریف و سزاوارِ ستایش نیست؛ تنها در صورتی چنین است که احساساتی که بهسبب عشق در ما پدید آمدهاند خود شریف باشند». بهبیاندیگر، پرسش از انگیزه یا تمایلی است که عشق را پدید آورده است. هر عملی زیباست اگر «بهنحوی زیبا» یا بهاتکای دلایلی زیبا انجام گیرد ، اما همان عمل شرمآور خواهد بود اگر بهنحوی شرمآور یا بهاتکای دلایلی شرمآور انجام شود. عشقِ زمینی فرصتطلب است و خواهانِ ارضای فوری، بهویژه در مورد ارضای جنسی. اما عشق آسمانی، برعکس، مجذوب انسانهای شریف، قدرتمند و هوشمند میشود. پاوسانیاس این تفاوت را به این نکته احاله میدهد که عشقِ متعارف جوانتر و به همین سبب در سلائق خویش ناپخته است، اما عشق آسمانی کهنسالتر است.
از کتابِ راهنمای خواننده: ضیافت افلاطون
توماس کوکسی
ترجمهٔ سیدمحمدعلی شامخی
پاوسانیاس گزارهای را مطرح میکند که از نظر فلسفۀ اخلاق جالب است: هیچ عملی ذاتاً و بهخودیخود نیک یا بد نیست، بلکه شیوۀ انجام عملی یا تمایل برانگیزانندۀ آن است که آن را نیک یا بد میسازد. بهادعای او، همین سخن را میتوان در مورد عشق صادق دانست: «عشق بهخودیخود شریف و سزاوارِ ستایش نیست؛ تنها در صورتی چنین است که احساساتی که بهسبب عشق در ما پدید آمدهاند خود شریف باشند». بهبیاندیگر، پرسش از انگیزه یا تمایلی است که عشق را پدید آورده است. هر عملی زیباست اگر «بهنحوی زیبا» یا بهاتکای دلایلی زیبا انجام گیرد ، اما همان عمل شرمآور خواهد بود اگر بهنحوی شرمآور یا بهاتکای دلایلی شرمآور انجام شود. عشقِ زمینی فرصتطلب است و خواهانِ ارضای فوری، بهویژه در مورد ارضای جنسی. اما عشق آسمانی، برعکس، مجذوب انسانهای شریف، قدرتمند و هوشمند میشود. پاوسانیاس این تفاوت را به این نکته احاله میدهد که عشقِ متعارف جوانتر و به همین سبب در سلائق خویش ناپخته است، اما عشق آسمانی کهنسالتر است.
از کتابِ راهنمای خواننده: ضیافت افلاطون
توماس کوکسی
ترجمهٔ سیدمحمدعلی شامخی
در دست انتشار
«گوتلوب فرگه»
هانس اسلوگا
ترجمهٔ طالب جابری
گوتلوب فرگه یکی از چهرههای برجسته در تاریخ منطق و فلسفه است و میتوان او را بنیانگذار فلسفهٔ تحلیلی خواند. هانس اسلوگا قصد دارد در کتاب پیش رو شرحی تاریخی از ریشهها و سرچشمههای آرای او و ساختار کلی اندیشهاش ارائه دهد. به عقیدهٔ اسلوگا رویکردِ غیرتاریخیِ فلسفهٔ تحلیلی سبب شده است این مکتب نتواند جایگاه حقیقی فرگه در این سنت را تشخیص دهد. اسلوگا پس از بحثی تاریخی میکوشد مهمترین بینشهای فرگه را در مورد منطق و زبان منطقی، احکام و ساختارشان، تابع و شناسه، اعیان منطقی، معنا و دلالت، و موضوعات دیگر، براساس نوشتههای گوناگون او، توضیح دهد.
در دست انتشار
«گوتلوب فرگه»
هانس اسلوگا
ترجمهٔ طالب جابری
گوتلوب فرگه یکی از چهرههای برجسته در تاریخ منطق و فلسفه است و میتوان او را بنیانگذار فلسفهٔ تحلیلی خواند. هانس اسلوگا قصد دارد در کتاب پیش رو شرحی تاریخی از ریشهها و سرچشمههای آرای او و ساختار کلی اندیشهاش ارائه دهد. به عقیدهٔ اسلوگا رویکردِ غیرتاریخیِ فلسفهٔ تحلیلی سبب شده است این مکتب نتواند جایگاه حقیقی فرگه در این سنت را تشخیص دهد. اسلوگا پس از بحثی تاریخی میکوشد مهمترین بینشهای فرگه را در مورد منطق و زبان منطقی، احکام و ساختارشان، تابع و شناسه، اعیان منطقی، معنا و دلالت، و موضوعات دیگر، براساس نوشتههای گوناگون او، توضیح دهد.
اگر رمان به سمت ایدئولوژی رود در خدمت گفتمانهای حاکم (نه ضرورتاً حکومت) است، و اگر به سمت اتوپیا رود در تضاد با آن قرار میگیرد. بدین ترتیب، احتمالاً «رمان تاریخی» بیشتر شکلی ایدئولوژیک دارد و «رمان اجتماعی» بیشتر شکلی اتوپیایی. به همین علت هم شکل اجتماعی رمان راههای گسترش بیشتری را پیش روی خود میبیند. اما شکل تاریخی رمان حتی در ظهور امروزین خود یعنی «رمان تاریخی نو» باز هم ایدئولوژیک و در خدمت سیاستهای حاکم است. شکل اجتماعی با وجود بستر پادآرمانشهری خود ــ که باز هم بهنوعی از دل اتوپیا و با امید بدان شکل میگیرد ــ راه را برای رمان دارای قهرمان مسئلهدار هموار میکند. همچنین شکلهای سیاسی متعهد مانند ادبیات رسمی چپ عموماً در اتوپیاییترین جایگاه این طیف قرار میگیرند و ادبیات متعهد اسلامی، با وجود بستر اجتماعی، در خدمت ایدئولوژی از شکل رمان فاصله میگیرد. ادبیات عامهپسند با ترکیب ارتجاعی ایدئولوژی و اتوپیا و بهرهگیری از آگاهی کاذبی که میکوشد بی هیچ تناقضی دایرهاش را وسعت بخشد، با وجود اختلال در شکل رمان، خود را به جای تنها صورت بدیل رمان مینشاند.
از کتابِ «شبحی در حال تسخیر ادبیات»
محمد راغب
اگر رمان به سمت ایدئولوژی رود در خدمت گفتمانهای حاکم (نه ضرورتاً حکومت) است، و اگر به سمت اتوپیا رود در تضاد با آن قرار میگیرد. بدین ترتیب، احتمالاً «رمان تاریخی» بیشتر شکلی ایدئولوژیک دارد و «رمان اجتماعی» بیشتر شکلی اتوپیایی. به همین علت هم شکل اجتماعی رمان راههای گسترش بیشتری را پیش روی خود میبیند. اما شکل تاریخی رمان حتی در ظهور امروزین خود یعنی «رمان تاریخی نو» باز هم ایدئولوژیک و در خدمت سیاستهای حاکم است. شکل اجتماعی با وجود بستر پادآرمانشهری خود ــ که باز هم بهنوعی از دل اتوپیا و با امید بدان شکل میگیرد ــ راه را برای رمان دارای قهرمان مسئلهدار هموار میکند. همچنین شکلهای سیاسی متعهد مانند ادبیات رسمی چپ عموماً در اتوپیاییترین جایگاه این طیف قرار میگیرند و ادبیات متعهد اسلامی، با وجود بستر اجتماعی، در خدمت ایدئولوژی از شکل رمان فاصله میگیرد. ادبیات عامهپسند با ترکیب ارتجاعی ایدئولوژی و اتوپیا و بهرهگیری از آگاهی کاذبی که میکوشد بی هیچ تناقضی دایرهاش را وسعت بخشد، با وجود اختلال در شکل رمان، خود را به جای تنها صورت بدیل رمان مینشاند.
از کتابِ «شبحی در حال تسخیر ادبیات»
محمد راغب
در دست انتشار
«جنون بزرگ»
تغییرات تصورناپذیر اقلیمی
آمیتاو گوش
ترجمهٔ امید رستمیان مقدم
آمیتاو گوش نویسندهای است که در داستانهایش به مسائل زیستمحیطی میپردازد و چهرهای شناختهشده در عالم ادبیات داستانی است. او در این کتاب به گذشته بازمیگردد و تحلیلی از ادبیات، تاریخ و سیاست دوران مدرن ارائه میدهد. هدف او این است که نشان دهد شالودهٔ فرهنگی در هر سه حوزه مفروضات مشترکی دارد که به جای آنکه به درک ما از وضعیت کمک کند تغییرات اقلیمی را فراتر از تصور جلوه میدهد و چشمها را به روی خطرات ناشی از آن میبندد. نویسنده میگوید که بحران اقلیمی بحران فرهنگ و به دنبال آن بحران ذوق ادبی نیز هست.
وقتی نسلهای آینده به «جنون بزرگ» بنگرند، مطمئناً رهبران و سیاستمداران این زمان را بهخاطر شکستشان در پرداختن به بحران اقلیمی سرزنش خواهند کرد. اما ممکن است هنرمندان و نویسندگان را نیز به همان اندازه مقصر بدانند، زیرا تصور کردن احتمالات نهایتاً کار سیاستمداران و دیوانسالاران نیست.
در دست انتشار
«جنون بزرگ»
تغییرات تصورناپذیر اقلیمی
آمیتاو گوش
ترجمهٔ امید رستمیان مقدم
آمیتاو گوش نویسندهای است که در داستانهایش به مسائل زیستمحیطی میپردازد و چهرهای شناختهشده در عالم ادبیات داستانی است. او در این کتاب به گذشته بازمیگردد و تحلیلی از ادبیات، تاریخ و سیاست دوران مدرن ارائه میدهد. هدف او این است که نشان دهد شالودهٔ فرهنگی در هر سه حوزه مفروضات مشترکی دارد که به جای آنکه به درک ما از وضعیت کمک کند تغییرات اقلیمی را فراتر از تصور جلوه میدهد و چشمها را به روی خطرات ناشی از آن میبندد. نویسنده میگوید که بحران اقلیمی بحران فرهنگ و به دنبال آن بحران ذوق ادبی نیز هست.
وقتی نسلهای آینده به «جنون بزرگ» بنگرند، مطمئناً رهبران و سیاستمداران این زمان را بهخاطر شکستشان در پرداختن به بحران اقلیمی سرزنش خواهند کرد. اما ممکن است هنرمندان و نویسندگان را نیز به همان اندازه مقصر بدانند، زیرا تصور کردن احتمالات نهایتاً کار سیاستمداران و دیوانسالاران نیست.
بر این اساس، این صحنه گواهی است بر این استدلال ایزنشتاین که کنار هم قراردادن نماها در قالب الگویی منظم، مهمتر است از یک نمای واحد؛ درست مانند موسیقی، که کنار هم قرار دادن/ تنظیم نتها مهمتر است از یک نت بهتنهایی.
رئالیستها بر اهمیت هر نمای واحد تأکید دارند، زیرا هر نما قابلیت فیلم را برای ثبت هرچیز حفظ میکند، قابلیتی که کات یا هرگونه انتقال از نمایی به نمای دیگر مانع بروز آن میشود. رئالیستها بر این باورند که فرمالیستها ظرفیت یگانۀ فیلم را برای ثبت ماشینوارِ هرچیز انکار میکنند. از نظر رئالیستها، بهرهبرداری از همین ظرفیت فیلم بهوسیلۀ تکنیکهای برداشت بلند و وضوح عمیق، برای اولین بار در تاریخ هنرها، به هدفِ هنر جامۀ عمل پوشانده است: بازنمایی واقعیت همچون خود زندگی.
فرمالیستها استدلالهایشان را در چارچوبی مدرنیستی مطرح میکنند و پیش میبرند (که ناشی از توجه آنهاست به سازوکار درونی هر رسانه)، درحالیکه رئالیستها کارکرد هنر را تقلید از طبیعت میدانند.
از کتاب مبانی مطالعات سینمایی و نقد فیلم
با بررسی و تحلیل نمونههایی از فیلمهای مهم تاریخ سینما از آغاز تا امروز
وارِن باکلند
ترجمهٔ پژمان طهرانیان
رئالیستها بر اهمیت هر نمای واحد تأکید دارند، زیرا هر نما قابلیت فیلم را برای ثبت هرچیز حفظ میکند، قابلیتی که کات یا هرگونه انتقال از نمایی به نمای دیگر مانع بروز آن میشود. رئالیستها بر این باورند که فرمالیستها ظرفیت یگانۀ فیلم را برای ثبت ماشینوارِ هرچیز انکار میکنند. از نظر رئالیستها، بهرهبرداری از همین ظرفیت فیلم بهوسیلۀ تکنیکهای برداشت بلند و وضوح عمیق، برای اولین بار در تاریخ هنرها، به هدفِ هنر جامۀ عمل پوشانده است: بازنمایی واقعیت همچون خود زندگی.
فرمالیستها استدلالهایشان را در چارچوبی مدرنیستی مطرح میکنند و پیش میبرند (که ناشی از توجه آنهاست به سازوکار درونی هر رسانه)، درحالیکه رئالیستها کارکرد هنر را تقلید از طبیعت میدانند.
از کتاب مبانی مطالعات سینمایی و نقد فیلم
با بررسی و تحلیل نمونههایی از فیلمهای مهم تاریخ سینما از آغاز تا امروز
وارِن باکلند
ترجمهٔ پژمان طهرانیان
پاییز که میشود دریا دیگر دریا نیست
فرشی آبی میشود
و نور پرنیانی...
پاییز که میشود
زنگهای دریا خاموش میشوند
و زنگهای خون به صدا میآیند...
پاییز که میشود
کبوتر فسرده میشود...
پاییز که میشود
قلب، سیبی رسیده میشود...
پاییز که میشود
خاطرات از هم میپاشد و شراب فراموشی جاری میشود...
پاییز که میشود گنگ و لال به زبان میآید:
کاش میتوانستم پایم را کناری بیندازم
به راهی پوشیده از حباب
کاش میتوانستم پایم را کناری بیندازم و بخوابم
بر بستری از حباب
حیفا! چرا چون کبوتری پرواز نمیکنی؟
حیفا! چرا نمیتوانم پرواز کنم یا بخوابم؟
حیفا! راستش را بگو!
تو شهری یا پرندهای؟
کاش میتوانستم پایم را کناری بیندازم
و بخوابم
تا ابد...
و کمال قایقی دزدید...
از کتابِ «حافظهای برای فراموشی»
اوت، بیروت، ۱۹۸۲
محمود درویش
ترجمهٔ علیرضا معصومی
پاییز که میشود دریا دیگر دریا نیست
فرشی آبی میشود
و نور پرنیانی...
پاییز که میشود
زنگهای دریا خاموش میشوند
و زنگهای خون به صدا میآیند...
پاییز که میشود
کبوتر فسرده میشود...
پاییز که میشود
قلب، سیبی رسیده میشود...
پاییز که میشود
خاطرات از هم میپاشد و شراب فراموشی جاری میشود...
پاییز که میشود گنگ و لال به زبان میآید:
کاش میتوانستم پایم را کناری بیندازم
به راهی پوشیده از حباب
کاش میتوانستم پایم را کناری بیندازم و بخوابم
بر بستری از حباب
حیفا! چرا چون کبوتری پرواز نمیکنی؟
حیفا! چرا نمیتوانم پرواز کنم یا بخوابم؟
حیفا! راستش را بگو!
تو شهری یا پرندهای؟
کاش میتوانستم پایم را کناری بیندازم
و بخوابم
تا ابد...
و کمال قایقی دزدید...
از کتابِ «حافظهای برای فراموشی»
اوت، بیروت، ۱۹۸۲
محمود درویش
ترجمهٔ علیرضا معصومی
چاپ ششم منتشر شد
«چالش میان فارسی و عربی»
سدههای نخست
ویراست دوم
آذرتاش آذرنوش
برگزیدهٔ شانزدهمین دورهٔ کتاب سال دانشگاهی، تقدیر شده از سوی بیست و پنجمین دورهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
آگاهیهای ما دربارهٔ ایران، ایرانی، ایرانیت و نیز دربارهٔ فارسی دری در سدههای نخست اسلام هنوز مهآلود و ازهمگسیخته است.
از روند عمومی تاریخ و مسکنگزیدن عربها در ایران آگاهیم، اما درست نمیدانیم جامعهٔ عربنژادِ تازیزبان چگونه با تودهٔ ایرانیان فارسزبان رابطه برقرار میکرد، چگونه دستههای بیشمار عرب در جامعهٔ ایران تحلیل رفتند، چرا زبان عربی، با همهٔ توانمندیهای دینی و ادبی و علمی و سیاسی، نتوانست جای زبان فارسی را بگیرد، فارسی کجا بود و پیش از آنکه سربرکشد چرا دیرزمانی در تاریکی پایید. کی و کجا به نگارش درآمد و چگونه زبان رسمی ایران شد، این زبان نوپا که پشتوانهای بس کهن داشت چگونه میتوانست زبان نیرومند و مقدس عربی را در کنار خود تحمل کند، یا چه شد که عربیِ فراگیر، اندکاندک دامن درمیکشید تا زبان رقیب، همهجا پا بگیرد و عربی را در حوزهٔ دین و دانش محدود سازد؟
با تغییر اندک، برگرفته از پیشگفتار مؤلف
چاپ ششم منتشر شد
«چالش میان فارسی و عربی»
سدههای نخست
ویراست دوم
آذرتاش آذرنوش
برگزیدهٔ شانزدهمین دورهٔ کتاب سال دانشگاهی، تقدیر شده از سوی بیست و پنجمین دورهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
آگاهیهای ما دربارهٔ ایران، ایرانی، ایرانیت و نیز دربارهٔ فارسی دری در سدههای نخست اسلام هنوز مهآلود و ازهمگسیخته است.
از روند عمومی تاریخ و مسکنگزیدن عربها در ایران آگاهیم، اما درست نمیدانیم جامعهٔ عربنژادِ تازیزبان چگونه با تودهٔ ایرانیان فارسزبان رابطه برقرار میکرد، چگونه دستههای بیشمار عرب در جامعهٔ ایران تحلیل رفتند، چرا زبان عربی، با همهٔ توانمندیهای دینی و ادبی و علمی و سیاسی، نتوانست جای زبان فارسی را بگیرد، فارسی کجا بود و پیش از آنکه سربرکشد چرا دیرزمانی در تاریکی پایید. کی و کجا به نگارش درآمد و چگونه زبان رسمی ایران شد، این زبان نوپا که پشتوانهای بس کهن داشت چگونه میتوانست زبان نیرومند و مقدس عربی را در کنار خود تحمل کند، یا چه شد که عربیِ فراگیر، اندکاندک دامن درمیکشید تا زبان رقیب، همهجا پا بگیرد و عربی را در حوزهٔ دین و دانش محدود سازد؟
با تغییر اندک، برگرفته از پیشگفتار مؤلف
ارسطو بر نقش تربیتی موسیقی تأکید میکند و تأثیر تربیتی موسیقی را مهمتر از قدرت لذتدهی آن میداند و با طرح این سؤال که آیا موسیقی تربیت است یا سرگرمی یا التذاذ روحی (چون با هر سۀ این مقولات اشتراک ماهوی دارد)، نقش موسیقی را در سرگرمی و التذاذ روحی بررسی میکند. وی با تأکید بر «لذتهای وارسته از گناه» که با «غایت و کمال زندگی هماهنگ است»، میگوید که موسیقی علاوه بر ایجاد چنین لذتی مایۀ تفرج نیز هست ولی همۀ این تأثیرات در خدمت تربیت قرار دارند زیرا موسیقی «نهاد آدمی را میپرورد».
وانگهی آدمیان چون نوایی بشنوند، حس همدردی در ایشان برانگیخته میشود، اگرچه آن نوا دلپذیر و موزون نباشد. بنابراین «هیچ هدفی نباید چون به دست آوردن پرورش نیروی داوریِ درست و لذت برگرفتن از آهنگهای خوش و آثار گرانمایه برای ما مهم باشد».
از کتابِ «از زیبایی متافیزیکی تا زیبایی هنری»
پژوهشی متنمحور دربارهٔ زیبایی و هنر نزد افلاطون و ارسطو
شمسالملوک مصطفوی
ارسطو بر نقش تربیتی موسیقی تأکید میکند و تأثیر تربیتی موسیقی را مهمتر از قدرت لذتدهی آن میداند و با طرح این سؤال که آیا موسیقی تربیت است یا سرگرمی یا التذاذ روحی (چون با هر سۀ این مقولات اشتراک ماهوی دارد)، نقش موسیقی را در سرگرمی و التذاذ روحی بررسی میکند. وی با تأکید بر «لذتهای وارسته از گناه» که با «غایت و کمال زندگی هماهنگ است»، میگوید که موسیقی علاوه بر ایجاد چنین لذتی مایۀ تفرج نیز هست ولی همۀ این تأثیرات در خدمت تربیت قرار دارند زیرا موسیقی «نهاد آدمی را میپرورد».
وانگهی آدمیان چون نوایی بشنوند، حس همدردی در ایشان برانگیخته میشود، اگرچه آن نوا دلپذیر و موزون نباشد. بنابراین «هیچ هدفی نباید چون به دست آوردن پرورش نیروی داوریِ درست و لذت برگرفتن از آهنگهای خوش و آثار گرانمایه برای ما مهم باشد».
از کتابِ «از زیبایی متافیزیکی تا زیبایی هنری»
پژوهشی متنمحور دربارهٔ زیبایی و هنر نزد افلاطون و ارسطو
شمسالملوک مصطفوی
چاپ پانزدهم منتشر شد
«میشل فوکو»
فراسوی ساختگرایی و هرمنیوتیک
هیوبرت دریفوس و پل رابینو
ترجمهٔ حسین بشیریه
این اثر به گفتهٔ برخی صاحبنظران بهترین بررسی در اندیشههای پرنفوذ و ژرف میشل فوکو است. در این کتاب صرفاً خلاصهای از آثار فوکو داده نمیشود بلکه نویسندگان، که از استادان برجستهٔ فلسفه در دانشگاه کالیفرنیا هستند، خود دست به تعبیر و تفسیر و نقد آرای فوکو میزنند و آنچه را که بهویژه از نظر فلسفی و روششناسی مهم است برجسته میسازند. در کتاب حاضر، پیشینههای فلسفی اندیشهٔ فوکو همراه با نوآوریهای بینظیر وی بررسی میشود و پیوند فکری فوکو با نیچه، هایدگر، مرلوپونتی، ویتگنشتاین و برخی دیگر آشکار میگردد. فوکو با عرضهٔ دو روش دیرینهشناسی دانش و تبارشناسی حقیقت و قدرت، بنیاد آنچه را که تا به امروز علوم اجتماعی خوانده میشد درهم ریخته است.
چاپ پانزدهم منتشر شد
«میشل فوکو»
فراسوی ساختگرایی و هرمنیوتیک
هیوبرت دریفوس و پل رابینو
ترجمهٔ حسین بشیریه
این اثر به گفتهٔ برخی صاحبنظران بهترین بررسی در اندیشههای پرنفوذ و ژرف میشل فوکو است. در این کتاب صرفاً خلاصهای از آثار فوکو داده نمیشود بلکه نویسندگان، که از استادان برجستهٔ فلسفه در دانشگاه کالیفرنیا هستند، خود دست به تعبیر و تفسیر و نقد آرای فوکو میزنند و آنچه را که بهویژه از نظر فلسفی و روششناسی مهم است برجسته میسازند. در کتاب حاضر، پیشینههای فلسفی اندیشهٔ فوکو همراه با نوآوریهای بینظیر وی بررسی میشود و پیوند فکری فوکو با نیچه، هایدگر، مرلوپونتی، ویتگنشتاین و برخی دیگر آشکار میگردد. فوکو با عرضهٔ دو روش دیرینهشناسی دانش و تبارشناسی حقیقت و قدرت، بنیاد آنچه را که تا به امروز علوم اجتماعی خوانده میشد درهم ریخته است.
در دههٔ ۱۹۹۰ جریان جهانیسازی نولیبرال شتاب گرفت و ضرورت سودآوری در تجارت آزاد را هرچه بیشتر بر سراسر جهان سایهافکن ساخت. سودآوری نامحدود و بیقیدوشرط معنایی جز بهرهکشی ندارد و به همین دلیل تأثیر آن بر مردم و سراسر سیاره رفتهرفته ابعادی بحرانی یافت. جهانیسازی نولیبرال یعنی «گسترش تحمیلیِ تولید در بازاری سازمانیافته که بر برتری رقابتی، تجارت آزاد، گرایش به صادرات، تقسیمهای اجتماعی و مکانیِ کار، و آزادیعمل مطلقِ شرکتها پافشاری دارد». به بیانی دیگر، خود را در جهانی مییابیم سراسر بازساختهٔ سرمایهداری که از آسیبپذیرترین مردم و زیستبومهای جهان به سود سلطهگران و ثروتمندان بهرهکشی میکند. به نام رونق اقتصادِ بازار آزاد، گذشته از بهرهکشی از کار و کارگر به سود (طبقهٔ) سرمایهدار، همان ساختارهای ستمی که گروههای مردم را برمبنای «نژاد»، جنسیت، سنوسال، گرایش جنسی، مذهب، قومیت و «کم»توانی به فرودستی میکشانند در سراسر جهان بازتولید میشوند.
از کتابِ «نگرشی انتقادی به توسعهٔ جماعتمحور»
مارگارت لدویت
ترجمهٔ منیژه نجمعراقی
در دههٔ ۱۹۹۰ جریان جهانیسازی نولیبرال شتاب گرفت و ضرورت سودآوری در تجارت آزاد را هرچه بیشتر بر سراسر جهان سایهافکن ساخت. سودآوری نامحدود و بیقیدوشرط معنایی جز بهرهکشی ندارد و به همین دلیل تأثیر آن بر مردم و سراسر سیاره رفتهرفته ابعادی بحرانی یافت. جهانیسازی نولیبرال یعنی «گسترش تحمیلیِ تولید در بازاری سازمانیافته که بر برتری رقابتی، تجارت آزاد، گرایش به صادرات، تقسیمهای اجتماعی و مکانیِ کار، و آزادیعمل مطلقِ شرکتها پافشاری دارد». به بیانی دیگر، خود را در جهانی مییابیم سراسر بازساختهٔ سرمایهداری که از آسیبپذیرترین مردم و زیستبومهای جهان به سود سلطهگران و ثروتمندان بهرهکشی میکند. به نام رونق اقتصادِ بازار آزاد، گذشته از بهرهکشی از کار و کارگر به سود (طبقهٔ) سرمایهدار، همان ساختارهای ستمی که گروههای مردم را برمبنای «نژاد»، جنسیت، سنوسال، گرایش جنسی، مذهب، قومیت و «کم»توانی به فرودستی میکشانند در سراسر جهان بازتولید میشوند.
از کتابِ «نگرشی انتقادی به توسعهٔ جماعتمحور»
مارگارت لدویت
ترجمهٔ منیژه نجمعراقی