تاریخچه فرقه ضالّه بهائیت
🔹#قسمت دوم⬇️
🔶طبق آنچه ڪه مورخین فرقه ضالّه در تاریخ خود نقل ڪردند علی محمد شیرازی در شیراز به دنیا آمد پدرش محمد رضا و مادرش فاطمه بیگم نام دارند میرزا علی محمد در سنین ڪودڪی بسر می برد ڪه پدرش را از دست داد و پس از آن تحت سرپرستی دائی بزرگش سید علی شیرازی قرار گرفت
🔷وقتی در سنینی قرار گرفت ڪه مانند هم سن و سالان خود خواندن و نوشتن را بیاموزد دائی وی او را به مڪتب خانه برد تا ابتدا به آموزش قرآن و یادگیری آن اقدام ڪند هرچند پیروان بهائی تلاش می ڪنند تا أمی بودن و بی سوادی علی محمد شیرازی را همه جا بیان ڪنند
🔶اما در ڪتب تاریخی این فرقه مورخین بهائی تصریح کردند ڪه میرزا علی محمد شیرازی در دوران ڪودڪی به مڪتب خانه قهوه أولیاء ڪه امروزه بیت العباس نامیده می شود برده شد تا نزد فرد شیخی مذهب به نام شیخ محمد عابد ڪه از مریدان و شاگردان شیخ أحمد احسائی و سید ڪاظم رشتی بود با فراگیری قرآن ڪریم و نصاب الصبیان خواندن و نوشتن را بیاموزد
🔶همچنانڪه عبدالحمید إشراق خاوری در ڪتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی صفحه ۵۹ می نویسد : «خال حضرت باب إیشان (علی محمد) را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند هرچند حضرت باب به درس خواندن میل نداشتند ولی برای آنڪه به میل خال بزرگوار رفتار ڪنند به مڪتب شیخ عابد تشریف بردند»
🔷اما علی محمد چندان تمایلی به یادگیری أدبیات عرب و نصاب الصّبیان از خود نشان نمی داد و اوقات خود را به بازی گوشی سپری می ڪرد از این جهت چندین مرتبه توسط استادش تنبیه شد تا آنجا ڪه حتی در بزرگسالی نیز آن ڪتڪ ها و چوب فلک را از یاد نبرده در کتابش به آن إشاره می کند
🔶علی محمد شیرازی در ڪتاب بیان عربی صفحه ۲۵ در این مورد مینویسد : «قل ان یا محمد معلمی فلا تضربنی قبل أن یقضی علی خمسة سنه و لو بطرف عین فإن قلبی رقیق رقیق و إذا أردت ضرباً فلا تتجاوز عن الخمس ولا تضرب علی اللّحم الا و ان تحل بینهما ستراً فإن تعدیت یحرم علیک زوجک تسعه عشر یوماً»
🔷یعنی بگو ای معلم من (شیخ محمد عابد) قبل از اینڪه من سن پنج سالگی را تمام ڪنم مرا نزن زیرا قلب من خیلی رقیق است و اگر هم بخواهی مرا تنبیه ڪنی پس بیش از پنج ضربه به من نزن اگر بیشتر از پنج ضربه ڪتڪم زدی همسرت به مدت نوزده روز بر تو حرام می شود
#بهائیت/#بهائی/#باب/#بهاء/#بهائیت_شناشی
@nedayeshiacom
🔹#قسمت دوم⬇️
🔶طبق آنچه ڪه مورخین فرقه ضالّه در تاریخ خود نقل ڪردند علی محمد شیرازی در شیراز به دنیا آمد پدرش محمد رضا و مادرش فاطمه بیگم نام دارند میرزا علی محمد در سنین ڪودڪی بسر می برد ڪه پدرش را از دست داد و پس از آن تحت سرپرستی دائی بزرگش سید علی شیرازی قرار گرفت
🔷وقتی در سنینی قرار گرفت ڪه مانند هم سن و سالان خود خواندن و نوشتن را بیاموزد دائی وی او را به مڪتب خانه برد تا ابتدا به آموزش قرآن و یادگیری آن اقدام ڪند هرچند پیروان بهائی تلاش می ڪنند تا أمی بودن و بی سوادی علی محمد شیرازی را همه جا بیان ڪنند
🔶اما در ڪتب تاریخی این فرقه مورخین بهائی تصریح کردند ڪه میرزا علی محمد شیرازی در دوران ڪودڪی به مڪتب خانه قهوه أولیاء ڪه امروزه بیت العباس نامیده می شود برده شد تا نزد فرد شیخی مذهب به نام شیخ محمد عابد ڪه از مریدان و شاگردان شیخ أحمد احسائی و سید ڪاظم رشتی بود با فراگیری قرآن ڪریم و نصاب الصبیان خواندن و نوشتن را بیاموزد
🔶همچنانڪه عبدالحمید إشراق خاوری در ڪتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی صفحه ۵۹ می نویسد : «خال حضرت باب إیشان (علی محمد) را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند هرچند حضرت باب به درس خواندن میل نداشتند ولی برای آنڪه به میل خال بزرگوار رفتار ڪنند به مڪتب شیخ عابد تشریف بردند»
🔷اما علی محمد چندان تمایلی به یادگیری أدبیات عرب و نصاب الصّبیان از خود نشان نمی داد و اوقات خود را به بازی گوشی سپری می ڪرد از این جهت چندین مرتبه توسط استادش تنبیه شد تا آنجا ڪه حتی در بزرگسالی نیز آن ڪتڪ ها و چوب فلک را از یاد نبرده در کتابش به آن إشاره می کند
🔶علی محمد شیرازی در ڪتاب بیان عربی صفحه ۲۵ در این مورد مینویسد : «قل ان یا محمد معلمی فلا تضربنی قبل أن یقضی علی خمسة سنه و لو بطرف عین فإن قلبی رقیق رقیق و إذا أردت ضرباً فلا تتجاوز عن الخمس ولا تضرب علی اللّحم الا و ان تحل بینهما ستراً فإن تعدیت یحرم علیک زوجک تسعه عشر یوماً»
🔷یعنی بگو ای معلم من (شیخ محمد عابد) قبل از اینڪه من سن پنج سالگی را تمام ڪنم مرا نزن زیرا قلب من خیلی رقیق است و اگر هم بخواهی مرا تنبیه ڪنی پس بیش از پنج ضربه به من نزن اگر بیشتر از پنج ضربه ڪتڪم زدی همسرت به مدت نوزده روز بر تو حرام می شود
#بهائیت/#بهائی/#باب/#بهاء/#بهائیت_شناشی
@nedayeshiacom
تکرار مکررات، بس کن!
پاسخ هایی اجمالی به کتاب ⬇️
«#نقد_قرآن_دکتر_سها»
۲. مبارز طلبى قرآن
او در ایراد دیگرى مىگوید: همچنین قرآن از مردم دعوت مىکند که شبیه آن را بیاورند. ابتدا از مخالفان مىخواهد که ده سوره شبیه قرآن بیاورند بعد تقاضاى خود را کاهش مىدهد و به یک سوره بسنده مىکند «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ دُونِ اللهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ». این مبارزطلبى قرآن یک مغالطه است چون نوشته هر کس مثل خودش منحصر به فرد است! …. سپس مىنویسد: البته مىتوان این مبارزه طلبى قرآن را به روش صحیحى تغییر داد و گفت درست است که نوشتههاى هر کس منحصر به فرد است اما از نظر شأن و عظمت و خلاقیت با هم قابل مقایسه نیست. بعد اضافه مىکند: نوشتههایى به زیبایى قرآن در جهان حاضر وجود دارد از جمله شعر حافظ، در قله ادبیات جهان است(!) سپس مىگوید: نوشتههایى مثل مثنوى مولانا از قرآن برتر است(!)
📙 #پاسخ:
راستى چه مضحک است اشعار حافظ و مثنوى را با قرآن مقایسه کردن! چه ربطى به آیات قرآن دارد! قرآن با صراحت مىگوید: مانندِ یک سوره از قرآن بیاورید؛ یعنى کلامِ «عربى فصیح» در حدّ فصاحت و بلاغت قرآن و محتواى عالى الهى آن. آخر چه نسبتیست میان کلام عربی فصیح که تمام فصحاء و بُلغاء عرب بدان اذعان دارند با یک شعر فصیح فارسی!؟
اما گفتار نویسنده درست به این مىماند که کسى بگوید عطرى دارم که کسى نمىتواند مانند آن را بیاورد و کسى هم در مقابل او بگوید من انگورى بهتر از آن مىآورم!! یعنی آیا واقعاً او متوجه نیست چه مىگوید یا اینکه متوجه هست و مىخواهد فریب دهد؟!
مىدانیم قرنهاست دشمنان اسلام کوشیدهاند که چیزى مثل قرآن یا بخشى از قرآن بیاورند ولی موفق نشدهاند با اینکه مىتوانستند از ادباى عرب زبان مسیحى و غیر مسیحى کمک بگیرند و تحدى قرآن را خاموش کنند. جنگهاى صلیبى دویست سال طول کشید و اروپایىها آن همه هزینه براى آن پرداختند و قربانى دادند تا دعوت اسلام را خاموش کنند، خوب بود به جاى اینها اگر مىتوانستند چیزى همانند قرآن بیاورند تا لااقل در بخش فرهنگى و غیر نظامى جواب دندانشکنى داشته باشند؛ ولى نتوانستند و همانگونه که قرآن مىگوید هرگز نمىتوانند.
#قسمت دوم
ادامه دارد...
#قرآن
#نقد_قرآن_دکتر_سها/#الحاد/#آتئیست/#خداناباوران
@nedayeshiacom
پاسخ هایی اجمالی به کتاب ⬇️
«#نقد_قرآن_دکتر_سها»
۲. مبارز طلبى قرآن
او در ایراد دیگرى مىگوید: همچنین قرآن از مردم دعوت مىکند که شبیه آن را بیاورند. ابتدا از مخالفان مىخواهد که ده سوره شبیه قرآن بیاورند بعد تقاضاى خود را کاهش مىدهد و به یک سوره بسنده مىکند «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ دُونِ اللهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ». این مبارزطلبى قرآن یک مغالطه است چون نوشته هر کس مثل خودش منحصر به فرد است! …. سپس مىنویسد: البته مىتوان این مبارزه طلبى قرآن را به روش صحیحى تغییر داد و گفت درست است که نوشتههاى هر کس منحصر به فرد است اما از نظر شأن و عظمت و خلاقیت با هم قابل مقایسه نیست. بعد اضافه مىکند: نوشتههایى به زیبایى قرآن در جهان حاضر وجود دارد از جمله شعر حافظ، در قله ادبیات جهان است(!) سپس مىگوید: نوشتههایى مثل مثنوى مولانا از قرآن برتر است(!)
📙 #پاسخ:
راستى چه مضحک است اشعار حافظ و مثنوى را با قرآن مقایسه کردن! چه ربطى به آیات قرآن دارد! قرآن با صراحت مىگوید: مانندِ یک سوره از قرآن بیاورید؛ یعنى کلامِ «عربى فصیح» در حدّ فصاحت و بلاغت قرآن و محتواى عالى الهى آن. آخر چه نسبتیست میان کلام عربی فصیح که تمام فصحاء و بُلغاء عرب بدان اذعان دارند با یک شعر فصیح فارسی!؟
اما گفتار نویسنده درست به این مىماند که کسى بگوید عطرى دارم که کسى نمىتواند مانند آن را بیاورد و کسى هم در مقابل او بگوید من انگورى بهتر از آن مىآورم!! یعنی آیا واقعاً او متوجه نیست چه مىگوید یا اینکه متوجه هست و مىخواهد فریب دهد؟!
مىدانیم قرنهاست دشمنان اسلام کوشیدهاند که چیزى مثل قرآن یا بخشى از قرآن بیاورند ولی موفق نشدهاند با اینکه مىتوانستند از ادباى عرب زبان مسیحى و غیر مسیحى کمک بگیرند و تحدى قرآن را خاموش کنند. جنگهاى صلیبى دویست سال طول کشید و اروپایىها آن همه هزینه براى آن پرداختند و قربانى دادند تا دعوت اسلام را خاموش کنند، خوب بود به جاى اینها اگر مىتوانستند چیزى همانند قرآن بیاورند تا لااقل در بخش فرهنگى و غیر نظامى جواب دندانشکنى داشته باشند؛ ولى نتوانستند و همانگونه که قرآن مىگوید هرگز نمىتوانند.
#قسمت دوم
ادامه دارد...
#قرآن
#نقد_قرآن_دکتر_سها/#الحاد/#آتئیست/#خداناباوران
@nedayeshiacom
#شبهه
❎ پاسخ #علمای_اهل_سنت حنفی به شبهه وهابیت در مورد تبرک
#قسمت دوم
🔸لذا خداوند متعال در مورد تبرک حضرت يعقوب(ع) به پيراهن فرزندش حضرت يوسف(ع) ميفرمايد:
«اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً» (يوسف: 93)
پيراهن مرا نزد پدرم [يعقوب] برده بر روي او افکنيد تا ديدگانش بينا شود.
🔺پیراهنِ حضرت یوسف(ع)، پشمی بیش نیست، ولی چرا به برکت آن، چشم حضرت یعقوب بینا می شود؟
به خاطر این که، این پیراهن، منتسب به پیامبرِ إلهی است، و این برکت را به تبعِ پیامبر بدست آورده است، و پیامبر نیز، از خدا گرفته است، و إلّا اگر پشم بودن، موضوعیت داشت، پیراهنِ سایر برادرانِ حضرت یوسف (ع) نیز از پشم بود.
🔸پس وقتی ما #ضریحِ قبر پیامبر(ص) را می بوسیم، این بوسیدن به خاطرِ منسوب بودنِ این ظریح، به پیامبر(ص) است، و إلا اگر فلز بودن موضوعیت داشت، شایسته بود هر مسلماتی که از ماشینش پیاده می شود، اول درِ ماشینش را ببوسد و بعد برود دنبال کارهای دیگرش.
👈🔹ثانیاً:گرچه صحابه، به برخي امور تبرک جسته اند ولي ميدانيم که آن امور خصوصيت ندارند و لذا ميتوان از آنها، رفعِ خصوصيت کرده و بر غير آنها تعميم داد، البته با توضیحی که در دلیل اول گذشت، یعنی باید توجه داشته باشیم که، زمانی تبرک جستنِ ما به مکان یا شیءای که نص بخصوصی در مورد آن وارد نشده است صحیح، است که:
✅اولاً: آن چیز از شعائر الله بوده و انسان را به یاد خدا بیندازد.
✅ثانیاً: منعِ بخصوصی در مورد آن در اسلام نباشد.
✅ثالثاً: دلیل عقلایی داشته باشد.
📌ادامه دارد...
#وهابیت/#اهل_سنت/#شرک/#تبرک
@nedayeshiacom
❎ پاسخ #علمای_اهل_سنت حنفی به شبهه وهابیت در مورد تبرک
#قسمت دوم
🔸لذا خداوند متعال در مورد تبرک حضرت يعقوب(ع) به پيراهن فرزندش حضرت يوسف(ع) ميفرمايد:
«اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً» (يوسف: 93)
پيراهن مرا نزد پدرم [يعقوب] برده بر روي او افکنيد تا ديدگانش بينا شود.
🔺پیراهنِ حضرت یوسف(ع)، پشمی بیش نیست، ولی چرا به برکت آن، چشم حضرت یعقوب بینا می شود؟
به خاطر این که، این پیراهن، منتسب به پیامبرِ إلهی است، و این برکت را به تبعِ پیامبر بدست آورده است، و پیامبر نیز، از خدا گرفته است، و إلّا اگر پشم بودن، موضوعیت داشت، پیراهنِ سایر برادرانِ حضرت یوسف (ع) نیز از پشم بود.
🔸پس وقتی ما #ضریحِ قبر پیامبر(ص) را می بوسیم، این بوسیدن به خاطرِ منسوب بودنِ این ظریح، به پیامبر(ص) است، و إلا اگر فلز بودن موضوعیت داشت، شایسته بود هر مسلماتی که از ماشینش پیاده می شود، اول درِ ماشینش را ببوسد و بعد برود دنبال کارهای دیگرش.
👈🔹ثانیاً:گرچه صحابه، به برخي امور تبرک جسته اند ولي ميدانيم که آن امور خصوصيت ندارند و لذا ميتوان از آنها، رفعِ خصوصيت کرده و بر غير آنها تعميم داد، البته با توضیحی که در دلیل اول گذشت، یعنی باید توجه داشته باشیم که، زمانی تبرک جستنِ ما به مکان یا شیءای که نص بخصوصی در مورد آن وارد نشده است صحیح، است که:
✅اولاً: آن چیز از شعائر الله بوده و انسان را به یاد خدا بیندازد.
✅ثانیاً: منعِ بخصوصی در مورد آن در اسلام نباشد.
✅ثالثاً: دلیل عقلایی داشته باشد.
📌ادامه دارد...
#وهابیت/#اهل_سنت/#شرک/#تبرک
@nedayeshiacom
#جریان_شناسی⬇️
#قسمت دوم
🔺تبارشناسی وهابیت؛ بازخوانی ریشه های شکل گیری #وهابیت و پیوند آن با قدرت #آل_سعود
🔸به دنبال درگیری های فراوانی که بین هواداران و مخالفان او درگرفت به دستور امیر عُیَینه از شهر بیرون رانده شد و از آنجا راهی #درعیه شد و در این شهر با امیر درعیه #محمدبن_سعود (نیای آل سعود) ملاقات نمود و روابط نزدیک ایجاد کرد. از این رو ابن سعود آنچه در توان داشت در اختیار #محمدبن_عبدالوهاب گذاشت تا در گسترش افکار و عقاید خود تلاش کنند.
🔹ابن عبدالوهاب با تکیه بر آرای سیاسی ابن تیمیه و به منظور تحقق نگاه دینی خاص خود، با تکفیر گروه های مختلف، دست نیاز به سوی حاکمان مختلفی دراز کرد، اما با توجه به مخالفت های رؤسای قبایل، شیوخ و علمای شهرهای مختلف از جمله عُيَيْنه، حُرَیْمِله، مکه، مدینه، بصره، زبیر و احساءو...، در نهایت برای حفظ جان خود به حاکم درعیه پناه برد. حاکم این شهر محمد بن سعود بود که همراهی با وی در جهاد با مخالفان را مشروط به همراهی پس از پیروزی و دریافت غنیمت پس از فتوحات کرد.
با توافق طرفین و ایجاد اتحاد در سال 1157 ه.ق ، تقسیم کار بین آن دو صورت گرفت: سمت سازمان دهى، رهبرى نیروها و نصب حاکم براى مناطق به عهده ابن سعود و سمت فتوا دادن، قضاوت، نصب قاضى براى مناطق، اجراى حدود، تعزیرات و نظارت بر توزیع بیت المال بر عهده ابن عبدالوهاب گذاشته شد.
🔺عبدالوهاب متعهد شد که خود، اولاد و پیروانش، پیوسته مدافع و یاور امیر سعودی باشند و تمام نیرو و نفوذ خود را در حمایت از آن خاندان به کار برند، از آن تاریخ به بعد فرزندان و نوادگان وی معروف به #آل_شیخ پیوسته در خدمت شاهان سعودی بودند.
📌ادامه دارد...
#وهابیت/#اهل_سنت/#آل_سعود/#تکفیر
@nedayeshiacom
#قسمت دوم
🔺تبارشناسی وهابیت؛ بازخوانی ریشه های شکل گیری #وهابیت و پیوند آن با قدرت #آل_سعود
🔸به دنبال درگیری های فراوانی که بین هواداران و مخالفان او درگرفت به دستور امیر عُیَینه از شهر بیرون رانده شد و از آنجا راهی #درعیه شد و در این شهر با امیر درعیه #محمدبن_سعود (نیای آل سعود) ملاقات نمود و روابط نزدیک ایجاد کرد. از این رو ابن سعود آنچه در توان داشت در اختیار #محمدبن_عبدالوهاب گذاشت تا در گسترش افکار و عقاید خود تلاش کنند.
🔹ابن عبدالوهاب با تکیه بر آرای سیاسی ابن تیمیه و به منظور تحقق نگاه دینی خاص خود، با تکفیر گروه های مختلف، دست نیاز به سوی حاکمان مختلفی دراز کرد، اما با توجه به مخالفت های رؤسای قبایل، شیوخ و علمای شهرهای مختلف از جمله عُيَيْنه، حُرَیْمِله، مکه، مدینه، بصره، زبیر و احساءو...، در نهایت برای حفظ جان خود به حاکم درعیه پناه برد. حاکم این شهر محمد بن سعود بود که همراهی با وی در جهاد با مخالفان را مشروط به همراهی پس از پیروزی و دریافت غنیمت پس از فتوحات کرد.
با توافق طرفین و ایجاد اتحاد در سال 1157 ه.ق ، تقسیم کار بین آن دو صورت گرفت: سمت سازمان دهى، رهبرى نیروها و نصب حاکم براى مناطق به عهده ابن سعود و سمت فتوا دادن، قضاوت، نصب قاضى براى مناطق، اجراى حدود، تعزیرات و نظارت بر توزیع بیت المال بر عهده ابن عبدالوهاب گذاشته شد.
🔺عبدالوهاب متعهد شد که خود، اولاد و پیروانش، پیوسته مدافع و یاور امیر سعودی باشند و تمام نیرو و نفوذ خود را در حمایت از آن خاندان به کار برند، از آن تاریخ به بعد فرزندان و نوادگان وی معروف به #آل_شیخ پیوسته در خدمت شاهان سعودی بودند.
📌ادامه دارد...
#وهابیت/#اهل_سنت/#آل_سعود/#تکفیر
@nedayeshiacom
🕎 تحریف تورات و انجیل ☦
#قسمت دوم
بر اساس تصریح قرآن کریم، اصل تحریف در این دو کتاب مقدس، قطعی است، اما اینکه تحریف چیست؟ نیاز به بررسی بیشتری دارد.
🔅در تقسیمی میتوان تحریف را سه نوع دانست: «تحریف لفظى»، «تحریف معنوى» و «تحریف عملى».
🔸آنچه از قرآن برمیآید آن است که هر سه نوع تحریف در تورات و انجیل رخ داده است:
1️⃣ تحریف لفظی: یعنی کم و زیادکردن و یا جابهجایی الفاظ و عبارات و ارائه آن به عنوان متنی مقدس!
به این نوع تحریف، بارها در قرآن اشاره شده است:
«بهخاطر پیمانشکنى، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهاى آنان را سخت و سنگین نمودیم سخنان [خدا] را از جایگاهش تحریف میکنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کرده و هر زمان، از خیانتى [تازه] از آنها آگاه میشوى، مگر عده کمى از آنان! ولى از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد!».[مائده، 13] «پس واى بر آنها که متنی را با دستان خود نگاشته، سپس میگویند: "این، از طرف خداست." تا آنرا به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند».[بقره، 79]
این آیات به این مطلب اشاره دارد که آنان کلمات را جابهجا کرده و با این تغییر به خواسته خود میرسیدند.
همچنین برخی از کلمات را نیز حذف کرده و کلماتی که خود نوشته بودند را متن مقدس مینامیدند.
بنابر این، از نگاه قرآن، تحریف هم به معنای کم کردن و هم به معنای زیاد کردن در تورات و انجیل وجود دارد.
2️⃣تحریف معنوى: تحریف معنوی آن است که متنی را چنان تفسیر کنند که خلاف مفهوم واقعى آن باشد؛ یعنی الفاظ در مکان خود باقی باشند ولی معنا به صورت کامل عوض شده و مطلبی غیر واقعی، مدلول آیات دانسته شود.
قرآن کریم درباره این نوع از تحریف میفرماید: «آیا انتظار دارید به [آئین] شما ایمان بیاورند، با اینکه عدهاى از آنان، سخنان خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن، آنرا تحریف میکردند، در حالى که علم و اطلاع داشتند؟!».[بقره، 75]
از این آیه استفاده میشود که آنان در تفسیر آیات دست برده و معانی را به دلخواه خود تغییر میدادند.
آیه دیگری نیز بر این نوع تحریف دلالت دارد: «کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادهایم، پیامبر را همچون فرزندان خود میشناسند [ولى] جمعى از آنان، حق را آگاهانه کتمان میکنند!».[بقره، 146]
3️⃣ تحریف عملى: تحریف عملی آن است که لفظ و معنا در جای خود باشند ولی خلاف آن عمل شود.
قرآن در آیاتی به این نوع از تحریف نیز اشاره میکند؛ از داستان روز شنبه و گناه یهودیان گرفته: «به طور قطع از حال کسانى از شما، که در روز شنبه نافرمانى و گناه کردند، آگاه شدهاید! ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینههایى طردشده درآیید!».[بقره، 65] تا انکار نشانههای پیامبر که همه از تحریفات عملی است
#تورات/#انجیل/#یهود/#مسیحیت/#ادیان
@nedayeshiacom
#قسمت دوم
بر اساس تصریح قرآن کریم، اصل تحریف در این دو کتاب مقدس، قطعی است، اما اینکه تحریف چیست؟ نیاز به بررسی بیشتری دارد.
🔅در تقسیمی میتوان تحریف را سه نوع دانست: «تحریف لفظى»، «تحریف معنوى» و «تحریف عملى».
🔸آنچه از قرآن برمیآید آن است که هر سه نوع تحریف در تورات و انجیل رخ داده است:
1️⃣ تحریف لفظی: یعنی کم و زیادکردن و یا جابهجایی الفاظ و عبارات و ارائه آن به عنوان متنی مقدس!
به این نوع تحریف، بارها در قرآن اشاره شده است:
«بهخاطر پیمانشکنى، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهاى آنان را سخت و سنگین نمودیم سخنان [خدا] را از جایگاهش تحریف میکنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کرده و هر زمان، از خیانتى [تازه] از آنها آگاه میشوى، مگر عده کمى از آنان! ولى از آنها درگذر و صرف نظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد!».[مائده، 13] «پس واى بر آنها که متنی را با دستان خود نگاشته، سپس میگویند: "این، از طرف خداست." تا آنرا به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند».[بقره، 79]
این آیات به این مطلب اشاره دارد که آنان کلمات را جابهجا کرده و با این تغییر به خواسته خود میرسیدند.
همچنین برخی از کلمات را نیز حذف کرده و کلماتی که خود نوشته بودند را متن مقدس مینامیدند.
بنابر این، از نگاه قرآن، تحریف هم به معنای کم کردن و هم به معنای زیاد کردن در تورات و انجیل وجود دارد.
2️⃣تحریف معنوى: تحریف معنوی آن است که متنی را چنان تفسیر کنند که خلاف مفهوم واقعى آن باشد؛ یعنی الفاظ در مکان خود باقی باشند ولی معنا به صورت کامل عوض شده و مطلبی غیر واقعی، مدلول آیات دانسته شود.
قرآن کریم درباره این نوع از تحریف میفرماید: «آیا انتظار دارید به [آئین] شما ایمان بیاورند، با اینکه عدهاى از آنان، سخنان خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن، آنرا تحریف میکردند، در حالى که علم و اطلاع داشتند؟!».[بقره، 75]
از این آیه استفاده میشود که آنان در تفسیر آیات دست برده و معانی را به دلخواه خود تغییر میدادند.
آیه دیگری نیز بر این نوع تحریف دلالت دارد: «کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادهایم، پیامبر را همچون فرزندان خود میشناسند [ولى] جمعى از آنان، حق را آگاهانه کتمان میکنند!».[بقره، 146]
3️⃣ تحریف عملى: تحریف عملی آن است که لفظ و معنا در جای خود باشند ولی خلاف آن عمل شود.
قرآن در آیاتی به این نوع از تحریف نیز اشاره میکند؛ از داستان روز شنبه و گناه یهودیان گرفته: «به طور قطع از حال کسانى از شما، که در روز شنبه نافرمانى و گناه کردند، آگاه شدهاید! ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینههایى طردشده درآیید!».[بقره، 65] تا انکار نشانههای پیامبر که همه از تحریفات عملی است
#تورات/#انجیل/#یهود/#مسیحیت/#ادیان
@nedayeshiacom
#شخصیت
🔺 #سلیمان_بن_عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب، قاضی و عالم #اهل_سنت #حنبلی است.
✅ #قسمت دوم
🔹گرچه برخی از پیروان #وهابیت گمان کرده اند سلیمان از موضع خود بازگشته و توبه کرد و آیین وهابیت را پذیرفت لکن #ابن بسام در تاریخ خود این مطلب را نادرست و مردود دانسته است. این مطلب 100 سال پس از درگذشت سلیمان بن عبدالوهاب، طی جعل نامه ای رخ داد و عبداللطیف بن عبدالرحمن آل شیخ آن را برای اولین بار روایت و نقل کرد.لکن ابن بسام در کتاب علماء نجد گفت به نظر من سلیمان از عقیده و مخالفتش با محمد بن عبدالوهاب بازنگشت و این نسبت به وی صحیح نیست.
📚الحنابلة و الاختلاف مع السلفیة المعاصرة، مصطفی حمدو علیان حنبلی، ص127و128و129
👈کتاب های زیر از جمله آثار سلیمان بن عبدالوهاب در ردّ بر عقاید و آیین وهابیت است:
"فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب" و "الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة" و " حجة فصل الخطاب من كتاب رب الأرباب وحديث رسول الملك الوهاب وكلام أولي الألباب في إبطال مذهب محمد بن عبد الوهاب" و " الرد على من كفر المسلمين بسبب النذر لغير الله".
📚با استفاده از کتاب دعاوي المناوئين لدعوة الشيخ محمّد بن عبد الوهّاب.
#وهابیت/#اهل_سنت/#شخصیت
@nedayeshiacom
🔺 #سلیمان_بن_عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب، قاضی و عالم #اهل_سنت #حنبلی است.
✅ #قسمت دوم
🔹گرچه برخی از پیروان #وهابیت گمان کرده اند سلیمان از موضع خود بازگشته و توبه کرد و آیین وهابیت را پذیرفت لکن #ابن بسام در تاریخ خود این مطلب را نادرست و مردود دانسته است. این مطلب 100 سال پس از درگذشت سلیمان بن عبدالوهاب، طی جعل نامه ای رخ داد و عبداللطیف بن عبدالرحمن آل شیخ آن را برای اولین بار روایت و نقل کرد.لکن ابن بسام در کتاب علماء نجد گفت به نظر من سلیمان از عقیده و مخالفتش با محمد بن عبدالوهاب بازنگشت و این نسبت به وی صحیح نیست.
📚الحنابلة و الاختلاف مع السلفیة المعاصرة، مصطفی حمدو علیان حنبلی، ص127و128و129
👈کتاب های زیر از جمله آثار سلیمان بن عبدالوهاب در ردّ بر عقاید و آیین وهابیت است:
"فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب" و "الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة" و " حجة فصل الخطاب من كتاب رب الأرباب وحديث رسول الملك الوهاب وكلام أولي الألباب في إبطال مذهب محمد بن عبد الوهاب" و " الرد على من كفر المسلمين بسبب النذر لغير الله".
📚با استفاده از کتاب دعاوي المناوئين لدعوة الشيخ محمّد بن عبد الوهّاب.
#وهابیت/#اهل_سنت/#شخصیت
@nedayeshiacom
#قسمت دوم
❌آثار کینه و انتقام جوئی از بنی هاشم در سخنان یزید
در یک جمع بندى به روشنى مى توان دریافت که یکى از ریشه هاى ماجراى خونین کربلا، کینه هاى متراکم شده در دل امویان و انتقام آنان از شکست هاى خویش در زمان رسول خدا(ص) بود. در واقع، آنان مى خواستند از اسلامو رسول گرامى اسلام(ص) انتقام بگیرند و آن شکست ها را جبران کنند.
این قسمت را با سخنى از یکى از نویسندگان معاصر اهل سنّت به پایان مى بریم.
👈🏻عبدالکریم خطیب در کتاب خود به نام «على بن ابى طالب» پس از نقل شجاعت و رشادت هاى على(ع) در جنگ هاى زمان پیامبر(ص) و نقش انکارناپذیر آن حضرت در نابودى سران شرک و کفر مى نویسد:
«على(ع) در میان همه مسلمانان نسبت به مشرکان شدیدتر و سخت گیرتر بود و جمعى از فرزندان، پدران و خویشاوندان آنان را به هلاکت رساند و همین سبب کینه آنان نسبت به وى شد. این کینه در جان مشرکان قریش، پس از آن که مسلمان شدند نیز وجود داشت... تا آن که پس از رحلت پیامبر(ص)، قریش، پیر و جوان و کودکان بنى هاشم را از دم شمشیر خود گذراندند و زنان آنان را به اسارت برده و آواره ساختند».
سپس مى افزاید: «وَ کَاَنَّما تَثْاَرُ بِهذا لِقَتْلاها فِی بَدْر وَ اُحُد، وَ حَسْبُنا اَنْ نَذْکُرَ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ آلِ بَیْتِهِ فِی کَرْبَلاءَ، وَ ما تَلا ذلِکَ مِنْ وَقایِعَ»;
(گویا آنان با این کار خویش مى خواستند انتقام کشته هاى خود را در بدرو احد بگیرند و براى نمونه کافى است که به خاک و خون افتادن حسین و خاندانش در کربلا و حوادث (اسارت زنان اهل بیت) پس از آن را ذکر کنیم).(9)؛ (10)
📚پی نوشت:
(1) . جیرون در دمشق واقع شده است. این مکان نخست مصلاّى صابئین بوده است و سپس یونانى ها در آن مکان به تعظیم دین خود مى پرداختند; بعد از آن مدّتى به دست یهود افتاد و زمانى در اختیار بت پرستان بود. درب این بنا را که از بناهاى بسیار زیبا بود «باب جیرون» مى گفتند. سر بریده حضرت یحیى را بر سر درِ همین باب جیرون آویختند و پس از آن سر مقدّس امام حسین(ع) نیز در همین مکان آویخته شد. (مقتل الحسین مقرّم، ص 348).
(2) . نفس المهموم، ص 435.
(3) . بیت دوم این ابیات از «عبدالله بن زَبْعَرى» از دشمنان سرسخت رسول خداست. وى اشعارى را پس از جنگ احد و کشته شدن یاران رسول خدا(ص) سرود و در آن آرزو کرد که کاش کشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و مى دیدند که قبیله خزرج (از قبایل مسلمان مدینه) چگونه زارى مى کنند. یزید از این بیت استفاده کرد و بقیّه را خود سروده است (قصّه کربلا، ص 495).
(4) . «خِنْدِف» لقب همسر الیاس بن مُضَر بن نِزار است که نامش لیلا بنت حلوان است. فرزندان الیاس را به نام همسرش فرزندانِ خندف نامیدند (لسان العرب) بنابراین، خندف از جدّه هاى اعلاى قریش و از جمله یزید محسوب مى شود. (رجوع کنید به: تاریخ طبرى، ج 1، ص 24 - 25).
(5) . احتجاج طبرسى، ج 2، ص 122. این اشعار با تعبیرات مختلف، در کتاب هاى متعدّد شیعه و سنّى از یزید نقل شده است. از جمله: امالى صدوق، ص 231; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 123; بحارالانوار، ج 45، ص 133; تاریخ طبرى، ج 8، ص 188; البدایة و النهایة ابن کثیر، ج 8، ص 208; مقاتل الطالبیین، ص 80; اخبار الطوال دینورى، ص 267; تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 423 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 72.
(6) . مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 123.
(7) . فَقالُوا: بَلْ نُقاتِلُکَ بُغْضاً مِنّا لاَبِیکَ وَ ما فَعَلَ بِأَشْیاخِنا یَوْمَ بَدْر وَ حُنَیْن... (موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 492; معالى السبطین، ج 2، ص 11).
(8) . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 72.
(9) . مطابق نقل فى ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنیه، ج 3، ص 154 - 155 (با تلخیص).
(10). گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی ومهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى) ، امام على بن ابى طالب عليه السلام ، قم ، 1388 ه. ش ، 110.
#محرم/#بنی_هاشم/#وهابیت/#یزید/#کینه/#انتقام
@nedayeshiacom
❌آثار کینه و انتقام جوئی از بنی هاشم در سخنان یزید
در یک جمع بندى به روشنى مى توان دریافت که یکى از ریشه هاى ماجراى خونین کربلا، کینه هاى متراکم شده در دل امویان و انتقام آنان از شکست هاى خویش در زمان رسول خدا(ص) بود. در واقع، آنان مى خواستند از اسلامو رسول گرامى اسلام(ص) انتقام بگیرند و آن شکست ها را جبران کنند.
این قسمت را با سخنى از یکى از نویسندگان معاصر اهل سنّت به پایان مى بریم.
👈🏻عبدالکریم خطیب در کتاب خود به نام «على بن ابى طالب» پس از نقل شجاعت و رشادت هاى على(ع) در جنگ هاى زمان پیامبر(ص) و نقش انکارناپذیر آن حضرت در نابودى سران شرک و کفر مى نویسد:
«على(ع) در میان همه مسلمانان نسبت به مشرکان شدیدتر و سخت گیرتر بود و جمعى از فرزندان، پدران و خویشاوندان آنان را به هلاکت رساند و همین سبب کینه آنان نسبت به وى شد. این کینه در جان مشرکان قریش، پس از آن که مسلمان شدند نیز وجود داشت... تا آن که پس از رحلت پیامبر(ص)، قریش، پیر و جوان و کودکان بنى هاشم را از دم شمشیر خود گذراندند و زنان آنان را به اسارت برده و آواره ساختند».
سپس مى افزاید: «وَ کَاَنَّما تَثْاَرُ بِهذا لِقَتْلاها فِی بَدْر وَ اُحُد، وَ حَسْبُنا اَنْ نَذْکُرَ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ آلِ بَیْتِهِ فِی کَرْبَلاءَ، وَ ما تَلا ذلِکَ مِنْ وَقایِعَ»;
(گویا آنان با این کار خویش مى خواستند انتقام کشته هاى خود را در بدرو احد بگیرند و براى نمونه کافى است که به خاک و خون افتادن حسین و خاندانش در کربلا و حوادث (اسارت زنان اهل بیت) پس از آن را ذکر کنیم).(9)؛ (10)
📚پی نوشت:
(1) . جیرون در دمشق واقع شده است. این مکان نخست مصلاّى صابئین بوده است و سپس یونانى ها در آن مکان به تعظیم دین خود مى پرداختند; بعد از آن مدّتى به دست یهود افتاد و زمانى در اختیار بت پرستان بود. درب این بنا را که از بناهاى بسیار زیبا بود «باب جیرون» مى گفتند. سر بریده حضرت یحیى را بر سر درِ همین باب جیرون آویختند و پس از آن سر مقدّس امام حسین(ع) نیز در همین مکان آویخته شد. (مقتل الحسین مقرّم، ص 348).
(2) . نفس المهموم، ص 435.
(3) . بیت دوم این ابیات از «عبدالله بن زَبْعَرى» از دشمنان سرسخت رسول خداست. وى اشعارى را پس از جنگ احد و کشته شدن یاران رسول خدا(ص) سرود و در آن آرزو کرد که کاش کشتگان ما در جنگ بدر امروز بودند و مى دیدند که قبیله خزرج (از قبایل مسلمان مدینه) چگونه زارى مى کنند. یزید از این بیت استفاده کرد و بقیّه را خود سروده است (قصّه کربلا، ص 495).
(4) . «خِنْدِف» لقب همسر الیاس بن مُضَر بن نِزار است که نامش لیلا بنت حلوان است. فرزندان الیاس را به نام همسرش فرزندانِ خندف نامیدند (لسان العرب) بنابراین، خندف از جدّه هاى اعلاى قریش و از جمله یزید محسوب مى شود. (رجوع کنید به: تاریخ طبرى، ج 1، ص 24 - 25).
(5) . احتجاج طبرسى، ج 2، ص 122. این اشعار با تعبیرات مختلف، در کتاب هاى متعدّد شیعه و سنّى از یزید نقل شده است. از جمله: امالى صدوق، ص 231; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 123; بحارالانوار، ج 45، ص 133; تاریخ طبرى، ج 8، ص 188; البدایة و النهایة ابن کثیر، ج 8، ص 208; مقاتل الطالبیین، ص 80; اخبار الطوال دینورى، ص 267; تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 423 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 72.
(6) . مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 123.
(7) . فَقالُوا: بَلْ نُقاتِلُکَ بُغْضاً مِنّا لاَبِیکَ وَ ما فَعَلَ بِأَشْیاخِنا یَوْمَ بَدْر وَ حُنَیْن... (موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 492; معالى السبطین، ج 2، ص 11).
(8) . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 72.
(9) . مطابق نقل فى ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنیه، ج 3، ص 154 - 155 (با تلخیص).
(10). گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی ومهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى) ، امام على بن ابى طالب عليه السلام ، قم ، 1388 ه. ش ، 110.
#محرم/#بنی_هاشم/#وهابیت/#یزید/#کینه/#انتقام
@nedayeshiacom
آیا آموزه های باب در زمان خویش مترقی بود؟
#قسمت دوم
تمام کتاب ها را ازبین ببرید!
✴️ شهروندان موظفند نه تنها کتابی جز بیان (یا آنچه در بابیت نگاشته شده ) را نخوانند بلکه دستور دارند همه کتاب های علمی جهان (بجز بیان و آثار بابی) را از روی زمین محو نمایند!!
« الباب السادس من واحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشی فی ذلک الامر » « بیان فارسی صفحه ی ۱۹۸ »
این مستندات که از معتبر ترین سند بابی (یعنی کتاب بیان) نقل گردید تکلیف حقوق شهروندان در زمینه آموزش و تعلیم و تربیت را مشخص نمود.
اصل بیان را ملاحظه فرمایید:
https://8pic.ir/uploads/2_7f170.png
https://www.hassanershad.com/1516
کارشناس؛ استاد حسن ارشاد
#بهائیت/#بهائی/#باب/#بهائیان
@nedayeshiacom
#قسمت دوم
تمام کتاب ها را ازبین ببرید!
✴️ شهروندان موظفند نه تنها کتابی جز بیان (یا آنچه در بابیت نگاشته شده ) را نخوانند بلکه دستور دارند همه کتاب های علمی جهان (بجز بیان و آثار بابی) را از روی زمین محو نمایند!!
« الباب السادس من واحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشی فی ذلک الامر » « بیان فارسی صفحه ی ۱۹۸ »
این مستندات که از معتبر ترین سند بابی (یعنی کتاب بیان) نقل گردید تکلیف حقوق شهروندان در زمینه آموزش و تعلیم و تربیت را مشخص نمود.
اصل بیان را ملاحظه فرمایید:
https://8pic.ir/uploads/2_7f170.png
https://www.hassanershad.com/1516
کارشناس؛ استاد حسن ارشاد
#بهائیت/#بهائی/#باب/#بهائیان
@nedayeshiacom
🔴 دلایل رد شر
#قسمت دوم
3⃣ اصل کليت: اشتباه ديگر انسان که از مقايسه خدا با خودش پيدا میشود اين است که انسان تصميم میگيرد در زمان معين و مکان معين و البته تحت شرايط حاکم معين، مثلًا خانه ا بسازد و میسازد. يک مقدار آجر و گِل و سيمان و آهن را که هيچ رابطه ذاتی با يکديگر ندارند با يک سلسله پيوندهای مصنوعی به يکديگر مربوط میسازد و نتيجه آنها ساختمان معينی است به نام خانه مسکونی.
خداوند چطور؟ آيا کار خداوند از اين قبيل است؟ آيا صنع متقن الهی از نوع پيوند مصنوعی و عاريتی ايجاد کردن ميان چند امر بيگانه است؟
ايجاد اينگونه پيوندهای مصنوعی و عاريتی کار مخلوقی از قبيل انسان است که جزئی از اين نظام است و در محدوده ای معين، از قوا و نيروها و خاصيت های
موجود و مخلوق اشياء بهره گيری میکند؛ کار مخلوقی است که فاعليتش و خالقيتش در حد فاعليت حرکت است نه در حد فاعليت ايجادی؛ يعنی در اين حد است که حرکتی آن هم قَسْری نه طبعی در يک شیء موجود به وجود میآورد.
اما خداوند، فاعل ايجادی است، او ايجاد کننده اشياء با همه قوا و نيروها و خاصيت ها و خصلت های آنهاست.
مثلًا انسان از آتش موجود و برق موجود بهرهگيری میکند و ترتيب اين کار جزئی خود را طوری میدهد که در يک لحظه و يک مورد که برايش مفيد است از آن استفاده کند و در لحظه ديگر و شرايط ديگر که مضر به حال اوست اثر آتش يا برق ظاهر نشود. ولی خداوند، خالق و بهوجود آورنده برق و آتش است با همه خاصيت های آنهاست. لازمه وجود برق و آتش اين است که گرم کنند يا حرکت ايجاد کنند يا بسوزانند. خدا برق يا آتش را برای شخص خاص و مورد خاص نيافريده که مثلًا کلبه فقير را گرم کند اما جامه او را اگر در آتش افتاد نسوزاند. خدا آتش را خلق کرده که خاصيتش احتراق است. پس آتش را در کلّيتش در نظام عالم بايد درنظر گرفت که وجودش لازم و مفيد و موافق حکمت است نه در جزئيتش که در فلان مورد جزئی برای فلان غرض فردی و شخص آيا مفيد و خير و حکمت است يا نه؟
به عبارت ديگر، علاوه بر اينکه در حکمت الهی، غايت را بايد غايت فعل گرفت نه غايت فاعل، و حکيم بودن خدا به معنی ايجاد بهترين نظام برای رسانيدن موجودات به غايات آنهاست نه به معنی فراهم کردن بهترين وسيله برای خروج خودش از نقص به کمال و از قوّه به فعل و برای وصول به اهداف کماليه خود؛ آری، علاوه بر اين بايد بدانيم که غايات افعال الهی غايات کلّيه است نه غايات جزئيه.
غايت خلق آتش، احتراق است به طور کلی، نه فلان احتراق جزئی که احياناً به حال يک فرد مفيد است و يا احتراق جزئی ديگر که احياناً به حال فرد ديگر زيانبار است.
#آتئیست/#الحاد/#خداناباوران
@nedayeshiacom
#قسمت دوم
3⃣ اصل کليت: اشتباه ديگر انسان که از مقايسه خدا با خودش پيدا میشود اين است که انسان تصميم میگيرد در زمان معين و مکان معين و البته تحت شرايط حاکم معين، مثلًا خانه ا بسازد و میسازد. يک مقدار آجر و گِل و سيمان و آهن را که هيچ رابطه ذاتی با يکديگر ندارند با يک سلسله پيوندهای مصنوعی به يکديگر مربوط میسازد و نتيجه آنها ساختمان معينی است به نام خانه مسکونی.
خداوند چطور؟ آيا کار خداوند از اين قبيل است؟ آيا صنع متقن الهی از نوع پيوند مصنوعی و عاريتی ايجاد کردن ميان چند امر بيگانه است؟
ايجاد اينگونه پيوندهای مصنوعی و عاريتی کار مخلوقی از قبيل انسان است که جزئی از اين نظام است و در محدوده ای معين، از قوا و نيروها و خاصيت های
موجود و مخلوق اشياء بهره گيری میکند؛ کار مخلوقی است که فاعليتش و خالقيتش در حد فاعليت حرکت است نه در حد فاعليت ايجادی؛ يعنی در اين حد است که حرکتی آن هم قَسْری نه طبعی در يک شیء موجود به وجود میآورد.
اما خداوند، فاعل ايجادی است، او ايجاد کننده اشياء با همه قوا و نيروها و خاصيت ها و خصلت های آنهاست.
مثلًا انسان از آتش موجود و برق موجود بهرهگيری میکند و ترتيب اين کار جزئی خود را طوری میدهد که در يک لحظه و يک مورد که برايش مفيد است از آن استفاده کند و در لحظه ديگر و شرايط ديگر که مضر به حال اوست اثر آتش يا برق ظاهر نشود. ولی خداوند، خالق و بهوجود آورنده برق و آتش است با همه خاصيت های آنهاست. لازمه وجود برق و آتش اين است که گرم کنند يا حرکت ايجاد کنند يا بسوزانند. خدا برق يا آتش را برای شخص خاص و مورد خاص نيافريده که مثلًا کلبه فقير را گرم کند اما جامه او را اگر در آتش افتاد نسوزاند. خدا آتش را خلق کرده که خاصيتش احتراق است. پس آتش را در کلّيتش در نظام عالم بايد درنظر گرفت که وجودش لازم و مفيد و موافق حکمت است نه در جزئيتش که در فلان مورد جزئی برای فلان غرض فردی و شخص آيا مفيد و خير و حکمت است يا نه؟
به عبارت ديگر، علاوه بر اينکه در حکمت الهی، غايت را بايد غايت فعل گرفت نه غايت فاعل، و حکيم بودن خدا به معنی ايجاد بهترين نظام برای رسانيدن موجودات به غايات آنهاست نه به معنی فراهم کردن بهترين وسيله برای خروج خودش از نقص به کمال و از قوّه به فعل و برای وصول به اهداف کماليه خود؛ آری، علاوه بر اين بايد بدانيم که غايات افعال الهی غايات کلّيه است نه غايات جزئيه.
غايت خلق آتش، احتراق است به طور کلی، نه فلان احتراق جزئی که احياناً به حال يک فرد مفيد است و يا احتراق جزئی ديگر که احياناً به حال فرد ديگر زيانبار است.
#آتئیست/#الحاد/#خداناباوران
@nedayeshiacom