دارالولایه | مهدی نعلبندی
202 subscribers
472 photos
95 videos
1 file
732 links
پراکنده نویسی های یک نویسنده شهرستانی
Download Telegram
.
امروز که روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیهاست شروع کردم به نوشتن کتاب جدیدم #خمینی‌چیلر.
کتاب، تبارشناسی جریان هویت‌خواه شیعی در #قفقاز است و تدوین تعمقی بیست ساله‌ از جریانی که در دوره استالین جوانه زد، در دهه هفتاد میلادی سر برآورد و در گذر سخت از دوره سخت گذار، منادی #ظهور در امت واحده است.
آغاز نشر با پاورقی‌هایی خواهددبود که قول نشر اولش را به آناج داده‌ام.


#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CKIcqvpginZ/?igshid=kgxkxdbwlbfb
#خمینی‌چیلر
🔸
روایت اول
🔸
خمینیچیلر یک شبه و یک باره ظهور نکرد. این جریان برآیند سال‌ها ایستادگی در برابر دین‌ستیزی بود که علمای دین را تبعید کرد و مساجد را تعطیل. دین‌ستیزان حتی از اهانت به مساجد و محراب مسجد را آغول خوک و گاو کردن هم کوتاه نیامدند. آیت‌الله شیخ عبدالغنی بادکوبه‌ای رهبر "جمعیه الدعوه الالهیه" را در سال 1931 به دار کشیدند و آیت الله سید محمد بادکوبه‌ای را راهی سیبری کردند.
شیخ عبدالغنی درس خوانده نجف بود و از شاگردان ملامحمد فاضل ایروانی و میرزا حبیب‌الله رشتی و مجتهدی مسلم. علامه امینی در شُهَداءُ الفَضیلَة در باب دین‌ستیزی دهه 30 میلادی و حیات شیخ بادکوبه می‌نویسد: " چون این جریان به قفقاز کشید، جمعی از روشن‌رأیان، از آن جمله همین شخصیت به مخالفت با آن برخاسته و در این راه از هیچ تهدید و آزاری نهراسیدند. سرانجام دستگیر شد و به زندان افتاد. پس از چهار سال و به سال 1350قمری شهید گشت. شهید راه علم و عمل، قربانی پرهیز و پارسایی، جان‌باخته راه دلیری و ذلت ناپذیری، شهید راه افتخار و فضیلت خدایش بیآمرزد. روحش شاد و راهش پررهرو باد".
و اما آیت الله سید محمد بادکوبه‌ای پس از سیبری آمد اردبیل و سپس تبریز و مسجدش در خیابان دارایی تبریز هنوز به نام او پابرجاست. آیت الله بادکوبه‌ای اهل مشدآغا بود و در تبریز مشهور شد به "نوشون آغا" چرا که "نه‌اوچون" یا همان "نیه"‌ی تبریزی‌ها در لهجه نارداران و مشدآغا، تکیه کلام این فقیه سید اولاد پیغمبر بود. علامه امینی باز در شهداء الفضیله در باب حیات آیت‌الله سید محمد بادکوبه‌ای می‌نویسد: " از خدمات علامه سید محمد یکی تأسیس دانش‌سرای دینی بود که تعداد زیادی دانشجو داشت و خود در آن تدریس می‌کرد و علی‌رغم حمله ضد دینی بلشویک‌ها رونق روز افزون یافت". آقای بادکوبه‌ای هم طعم تبعید به سیبری را کشید و هم طعم تبعید به تبریز از اردبیل را. این عالم مبارز، هم از معترضین تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود و هم مدافع حقوق فلسیطین و نامش زیر اعلامیه کمک به آوارگان مسلمان فلسطینی در کنار نام آیت‌الله سید ابوالفضل خسروشاهی، آیت‌الله سید مرتضی مستنبط غروی، آیت‌الله سید کاظم موسوی شبستری و آیت‌الله شهید سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی. عالمی که در روز سی مرداد 1348 و 21 آگوست 1969 دیده بر جهان فرو بست و در تبریز به خاک سپرده شد.
مرحوم حاج علی‌اکرام که بنیانگذار جریان خمینیچیلر در جمهوری آذربایجان است از دوران اختناق چنین می‌گوید: "در دوران سیاه استبداد و اختناق استالین، حوزه‌های علمیه، مراکز مذهبی، مدارس دینی و مساجد مؤثر را برچیدند و به موزه، اداره، انبار و ... تبدیل کردند و عالمان آزاده و فقیهان بزرگ و مبارز را اعدام نمودند و از بین بردند. سال 1937میلادی اوج این قتل‌عام‌ها و اعدام و تصفیه‌حساب‌های سیاسی بود. از این نظر «سال 37» در ادبیات سیاسی ما به‌عنوان نماد استبداد و قتل و غارت حکومتی و پایمال شدن مظلومان در آمده است".
و اما جمهوری آذربایجان؛
سرزمینی است در شمال رود ارس و جنوب رشته‌کوه‌های قفقاز. و این دیار شاید هم قافقاز باشد و همان قله قاف سیمرغ عطار با کوه‌هایی که دور دستی‌اش سبب شده در ادبیات ایرانی «قاف» ناميده شود. جمهوری شیعه قفقاز که در سال ۱۹۱۸ آذربايجان نامیده شد، در شرق قفقاز و غرب دریای خزر است. سفر به مشهد، قم، تبریز و نیز کربلاء، آرزوی هر آذربایجانی است. در دو سوی پایتخت جمهوری آذربایجان دو مسجد با شکوه قرار دارد كه یکی در ورودی باکوست «بی‌بی هیبت» نام گرفته است، و دیگری در نارداران است که بیست کیلومتر بیشتر با باکو فاصله ندارد و مزار «رحیمه خاتون» و خواهر امام رضا علیه السلام را دردخود دارد. ناردارانی‌ها این حرم را «پیر» و «غریب خانیم» هم می‌نامند. حاج مایل علی‌اف برای حرم نارداران چنین سروده:
تانری ائتمیش اعتبار سنده امام ناموسونو
سن نئجه یئرسن اونو گؤستردی سبحان نارداران
سؤز ـ سوزو چکدیکده یازسام، خامه توتماز تعریفون
بیرجه آرزوم؛ گؤرمه‌ییم بو یئری ویران نارداران
مادری اؤلموش اوشاق تک مایلی آغوشه آل
دویماسا سیزلاییب اولسون پریشان نارداران
و گنجه نیز میزبان امامزاده ابراهیم بن محمد باقر علیهماالسلام است. مجموعه‌ای مدهبی که تربت آبی رنگ امامزاده در آن است و در زبان مردم به گنجه امامزاده‌سی، امامزاده توربه‌سی، گؤی امامزاده، گؤی مسجد یا گؤی امام مشهور است.
باقی بماند برای روایتی دیگر. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۴ بهمن ۹۹

@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CKZnS98A148/?igshid=lz9mrzm8cwme
#خمینی‌چیلر
🔸
روایت دوم
🔸
"خمینیچیلر" درست در روز ورود امام خمینی به ایران در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی شکل گرفت. در روزهایی که لئونید برژنف رهبر شوروی بود و هنوز افول دهه هشتاد اتحاد جمهوری‌ها آغاز نشده بود.
شوروی یک راز بزرگ بود در حصار دیوارهای آهنین و مدعی پدرخواندگی انقلاب‌ها در جهان. پدیده ای بود که با انقلابی آمد و با انقلاب‌هایی رفت. شرق سیاسی، متضاد با غرب نبود؛ که روی دیگر غرب بود و تفریطِ افراط‌ها و کالّکتیویزمِ نافی اندیویدوالیزم. شوروی، صرفا ریل‌های متفاوت با دنیا نبود، که آغاز و فرجام سیطره بخشی از اندیشه غرب بود و هست.
خمینیچیلر درست در روز یکم فوریه ۱۹۷۹ اعلام موجودیت کردند تا همزاد انقلابی باشند که روس‌ها پدرخوانده‌اش نبودند. و شوروی، جز روس نبود و اتحاد جماهیرش ملت نداشت. خمینیچیلر در ۱۲ بهمن ۵۷ شکل گرفت و شد همراه صدیق انقلاب اسلامی در قفقاز.
در جنوب قفقاز و در نزدیک مرزهای ایران، از سرکوب سی‌وهفت استالین به این سو تنها دو چیز از نمادهای اسلامی که دست بر قضا ایرانی هم بودند بر جای مانده بود؛ یکی نامها و دیگری زیارتگاهها. نام امامان و حرم اما‌مزادگان.
ظهور انقلابی در سال‌های پایانی دهه هفتاد، به نام دین و در کشوری همسایه که حیاط خلوت آمریکایی‌ها بود، خوشایند شوروی شد و آنان از این انقلاب گفتند تا گفته‌ باشند که ایران به بلوک شرق خواهد پیوست. اما انقلاب، راه خودش را رفت.
پیام انقلاب اسلامی را پس از عراق که میزبان امامِ انقلاب در سال‌های تبعید بود و شهدایی چون صدر و حکیم را نثار کرده بود، در جمهوری آذربایجان شنیدند. اگر دلیل دریافت این پیام در عراق، حوزه نجف و میزبانی امام است، چرا جمهوری آذربایجان به این سرعت پیام انقلاب اسلامی را شنید؟ بی‌شک یک سببش اگر تشیّع است که هست، سبب دیگر سیطره آهنین آته‌ایسم است و ستیز امپراطوران فقر با دین. هنوز آن جمله مرحوم حاج علی‌اکرام در گوش من است که واگویه سال‌ها زجر بود:
- شما الحاد ندیده‌اید !

و اما حاج علی‌اکرام؛
دوست داشت خودش را حاج علی‌اکرام علیزاده ناردارانی معرفی کند. بنیانگذار حزب اسلامی جمهوری آذربایجان. آذربایجان اسلام پارتیاسی AIP . متولد ۱۹۴۰ میلادی و ۱۳۱۹ شمسی در نارداران. اواخر عمر، بیماری قند گرفت که حاصل زندان و مبارزه بود و نابینا شد.
حاج علی‌اکرام در سال‌هایی چشم به دنیا گشود که استالین در اوج قدرت بود. شوروی را با سه تفر باید شناخت؛ لنین، استالین و گورباچف. خواهم گفت از این سه. حاجی، چشم گریانی داشت و عشق و ارادت به دین را باید در شکستن بغض و آمدن اشک از چشمانش می‌دیدی. زبانی صریح داشت که هردو سوی تیغ کلامش می‌بّرید.
پدر معنوی خمینی‌‌چیلر، اولین و گزاف نیست اگر بگوییم تنها مبلّغ امام خمینی در قفقاز است. مثل مرحوم اربکان در آناتولی. به سال ۱۹۷۵ میلادی و ۱۳۵۴ شمسی از طریق شیعه‌ای یمنی‌ به نام احمد که در باکو درس می‌خوانده و آمده بوده زیارت رحیمه خاتونِ نارداران، با نام و مرام امام آشنا می‌شود وشیفته‌اش.
جمع شصت نفره‌ای که در دوازده بهمن ۵۷ در منزل مشهدی بالاحسین ناردارانی نشسته بودند به تماشای تلویزیون مسکو، چهره امام را می‌بینند و در دم می‌شوند مرید و مقلّد حضرت روح‌الله. و عدول می‌کنند از مرجع تقلید پیشینشان. اینها که می‌گویم در روزهایی اتفاق افتاده که مساجد، یا بسته شده‌اند یا اگر از اهانت رسته باشند شده‌اند موزه. و این جمع درراوج خفقان الحاد، دینشان را نگه داشتند.
آن جمع شصت نفره آن شب در آن خانه در نارداران جریانی آفریدند به نام خمینیچیلر که اکنون زنده است و چهل‌وچهار سال دارد و فرزندانی رشید.
باقی بماند برای روایتی دیگر. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز۹۹

@mehdinalbandie



https://www.instagram.com/p/CKtwiuVglEV/?igshid=qcjsrwvw7uzn
#خمینی‌چیلر
🔸
روایت سوم
🔸
اگر بگویم "آرمان قدس" نخ تسبیح و آرمان مشترک همه جریان‌های همسو با انقلاب اسلامی در جهان است، گزاف نگفته‌ام. از عراق تا یمن و از نیجریه تا جبل عامل و از شام تا قفقاز و آناتولی، هر جریانی که به آرمان قدس معتقد است نام خمینی را عزیز می‌دارد.
"خمینیچیلر" در جمهوری آذربایجان قد علم کردند، اما تنها نبودند و همفکرانی در جای جای دنیا یافتند. و اکنون نیز تنها نیستند و بالنده‌تر از پیش و در تربیت ارتش ظهور در کار خویشند.
برگزاری مراسم روز قدس را باید از مناسک مهم و نمادین همه دوستداران انقلاب اسلامی در جهان دانست که در جمهوری آذربایجان با دشواری‌ها و تحمل زندان‌ها همراه بوده است.
خمینیچیلر را نباید محصور به جغرافیای قفقاز جنوبی و جمهوری آذربایجان کرد و جریانی صرفا شیعی دانست، چرا که آرمان قدس، حلقه اتصال همه نهضت‌های بیدارگر در جهان است. در روایت قبل از حاج علی‌اکرام گفتم و آن اندک که گفتم، همه حاج علی‌اکرام نبود و باز هم از او خواهم گفت، اما در این روایت از سواحل خزر و جنوب قفقاز به سواحل دریای سیاه می‌رویم.
سال ۲۰۰۳ در استانبول از آن روزنامه‌نگار ترک و لاییک شنیدم که گفت:
- آمریکایی‌ها واقعیتی را در باب ایران نمی‌توانند تحلیل کنند و آن این که آقای خمینی دستش را بلند می‌کرد و جوانان دسته‌دسته به صف می‌شدند برای فدا شدن. آنها مطمئن نیستند که آن دست دیگر بلند نخواهد شد و نسل آن جوان‌ها را ملخ زده است. اگر مطئن شوند، لحظه‌ای برای محو شما تردید نمی‌کنند.
آن روزنامه‌نگار طرفدار اربکان نبود اما در آناتولی این مرحوم نجم‌الدین اربکان بود که پیش از همه صدای خمینی را شنید. روزگاری شهر بورسای ترکیه برای یازده ماه، وطن در تبعید رهبر انقلاب ایران بود. همین یک سال فرصتی شد تا امام جلد اول تحریرالوسیله را بنویسد و نظریه ولایت فقیه را پی بریزد. دلیل تبعید امام، اعتراض او به کاپیتولاسیون بود و در طیاره‌ به ماموران گفت:
- من به خاطر وطنم تبعید شدم.
به اذعان کسانی که در باب امثال مرحوم اربکان مطالعه دارند، تفاوت امام خمینی و اربکان حوجا در این بود که امام، آمریکا را شیطان بزرگ می‌دانست و شرالاشرار، و حوجا اسراییل را.
اربکان می‌گفت:
- غرب و صهیونیسم دوست ما نخواهند بود !
این یعنی خط انقلاب اسلامی. و البته که در جغرافیای آناتولی و با لهجه استانبول.
صهیونیسم برای اربکان همه شر بود و مرگ بر آمریکای اربکان، آنتی‌صهیونیست بودن او بود. می‌گفت: "صهونیسم جهانی یعنی کسانی که سیستم بردگی دنیای امروز را پدید آورده‌اند. اگر در دو نکته اساسی با آنها کاری نداشته باشید با شما کاری ندارند. در تقسیم نعمت‌هایی که خدا داده است، یعنی قوانین توزیع، دیگری در مدیریت و واگذاری توزیع به آنها؛ اگر شما این کارها را بکنید، اما تا صبح نماز بخوانید ، ۳۶۵ روز سال روزه بگیرید برای آنها هیچ اهمیتی ندارد و در کارهای شما دخالت نمی‌کنند".
همین بود که اربکان خود را جزیی از حاکمیت ایران و انقلاب اسلامی می‌دانست و اولین سفر رسمی اربکان پس از انتخاب شدن به ایران بود. مشهور است که گفته بود:
- ما در ترکیه جزو اپوزیسیون و در ایران جزو قدرت حاکم هستیم! 
🔸
برگردم به قفقاز و یک‌راست برویم قره‌باغ با یک نامه:
"آقاي گورباچف!
وقتي از گلدسته‌هاي مساجد بعضي از جمهوري‌هاي شما پس از هفتاد سال بانگ الله‌اكبر و شهادت به رسالت ختمي مرتبت صلّي‌الله عليه وآله و سلّم به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمّدي (ص) را از شوق به گريه انداخت، لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان‌بيني مادي و الهي بيانديشيد."
آن هفتاد سال که امام خمینی از آن سخن رانده، در قره‌باغ صد سال به درازا کشید. و اکنون قره‌باغ برای ما همان باکوی دهه نود میلادی است. قره‌باغ را تفکر حسینی آزاد کرد و نماز فتح را گذاشتیم برای قدس. والعارف یکفیه الاشاره.
امروز دیگر از کمونیسم چیزی نمانده است. هیچ. به قول آن سیاستمدار روس، آن چه تا پیش از فتح حلب بود، هژمونی آمریکا بود. اما غرب هم تمام شده است و این اتمام رفته رفته دارد باورپذیرتر می‌شود.
جنگ آیندۀ جهان، جنگ جبهه مقاومت با صهاینه است و این جنگ تو گویی آغاز شده است.
دهه‌های پیش روی جهان از این پس نام خمینی بر پیشانی خواهند داشت.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۹ بهمن ۹۹
@mehdinalbandie



https://www.anaj.ir/?p=5848
#خمینی‌چیلر
🔸
روایت چهارم
🔸
خمینیچیلر پس از شکل‌گیری و در دهه‌های پنجاه و شصت شمسی تحولات ایران را مدام رصد می‌کنند و با آن همراهند. برای شهدای انقلاب اسلامی در درون خود مجلس ختم می‌گیرند و در شب‌های حمله هوایی به شهرهای ایران، چراغ خانه‌هاشان را خاموش می‌کنند و از پشت دیوارهای اهنین اتحاد جماهیر شوروی کمک‌هایی به رزمنده‌های ایرانی می‌‌کنند.
سال‌های آخر شوروی با گلاسنوست و پروسترویکای گورباچف از راه می‌رسد. گلاسنوست، انتقال نسبی قدرت از حزب به شوراست و پروسترویکا انطباق آغازین اقتصاد بسته جماهیر با بازار آزاد.
گورباچف، شوروی را در ۱۹۸۵ تحویل گرفت و در ۱۹۹۱ زمین زد. همه تلاش گورباچف برای احیای امپراطوری رو به موت فقر ناکام ماند و او با نقشه‌ای که بر پیشانی داشت و ضرب‌المثل روزنامه‌نگاران دنیا شد، در ۲۵ سپتامبر ۱۹۹۱ استعفاء داد و یک هفته بعدش در یکم ژانویه ۱۹۹۲ پایان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اعلام شد.
خرش شمال زمین خورد و از جنازه‌اش ۱۵ کشور جدید آزاد شد و اعلام موجودیت کرد: بلاروس، اوکراین، مولداوی، استونی، لتونی، لیتوانی، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، و تاجیکستان.
سه سال قبل از پایان شوروی و در ژانویه ۱۹۸۹ بود که نامه امام خمینی به گورباچف نوشته شد. امام در نامه‌اش دری جدید به روی گورباچف گشود که گورباچف از آن روی تافت. این نامه بشارتی بزرگ بود برای خمینی‌چی‌های قفقاز که برایش سر و دست شکستند و در همان حصار شوروی و در استقبال از هیئت ایرانیِ حامل نامه، شعار "درود بر خمینی" سر دادند.
میخاییل سرگئی گورباچف، صدر هیئت رییسه حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود که بر روی خریطه‌های سیاسی به بزرگی نامش بود، اما هیچ‌گاه شکل نگرفت و ملت شوروی هیچ‌گاه پدید نیامد. چرا؟ چون از انترناسیونالیسم، ملت زاده نمی‌شود. اما این تنها دلیل شکل نگرفتن ملت شوروی نبود. تضاد دیگری هم در میان بود. در جامعه بی‌طبقه‌ شرق سیاسی، نه "کارگر" که "روس" شد فراطبقه. در شوروی تنها روس‌ها به پولیت برو راه یافتند به جز چند نفر معدود که یکی‌شان حیدر علی‌اف بود.
نامه‌ امام صاعقه‌ای بود ماخوذ از کلام خدا و روشنگرانه. نامه از طریق آقایان جوادی آملی و محمد جواد لاریجانی و مرحومه مرضیه دباغ به کرملین فرستاده شد.
"جناب آقای گور باچف!
باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسألۀ مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است ، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهد کشید، مشکل اصلی کشور شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است."
روزی که این نامه نوشته شد و امام از شکسته شدن استخوان‌های کمونیسم خبر داد، حرف او با اصول پارادایمیک علم سیاست جور در نمی‌آمد. در نخستین روز ژانویه ۱۹۸۹ برابر با سیزدهم دی ۱۳۶۷، رهبر کشوری جهان سومی و تازه رهیده از جنگ نامه‌ای نصیحت‌آمیز به امپراطور شرقِ دنیای دو قطبی نوشت و از پایان او و اسلافش خبر داد. این که امپراطوری فقر با همه دبدبه و کبکبه‌اش فرو ریخته است. نه که در حال فرو ریختن است، بل فرو ریخته است. و شوروی سه سال بعد از این نامه فرو ریخت. هم شوروی و هم بلوک شرق.
"جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست ، چرا که مکتبی است مادی و با مادیات نمی‌توان بشریّت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد."
شوروی با یک انقلاب آمد و با انقلاب‌هایی رفت. فروپاشی شوروی، نقطه پایان اتوریته حزب کمونیست بود و اقتدار حزب در همه جمهوری‌ها از رسمیت افتاد و در واحدهای سیاسی نوظهور، اغلب کسانی که بر هرم قدرت تکیه زدند کمونیست‌هایی بودند که می‌بایست برای گذار به دموکراسی و سرمایه‌داری بسترسازی کنند. آنچه از تلفیق آموزه‌های جدیدِ دورانِ گذار و آموزه‌های پیش‌ترِ اقتدارِ روسی- کمونیستی حاصل آمد، استقرار "شبه‌‌دیکتانوری" در اغلب این واحدهای سیاسی بود که عنوان جمهوری بر پیشانی دارند.
وقتی گورباچف، گلاسنوست و پروسترویکا را شروع کرد دیگر نه مشروعیتی برای اقتدار مطلق حزب کمونیست مانده بود و نه در نظام باورهای جماهیر، جایی برای هنجارهای کمونیستی؛ و همین بود که پروسس پوشول مورد نظر گورباچف به جای باز کردن برخی واگن‌ها از اتحاد جماهیر، بار خود را انداخت و در آخرین ایستگاه برای همیشه ایستاد.
شوروی در حال زمین خوردن بود که خمینی‌چی‌ها دوره جدید حیات سیاسی خود را آغاز کردند.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۸ بهمن ۹۹
@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CLhAq-2ge-j/?igshid=s99il68u5kou
#خمینی‌چیلر
🔸
روایت پنجم
🔸
شوروی که فرو پاشید، خمینیچیلر به جبهه خلق پیوستند. این گروه دیندار، شعبه‌ای به نام "دینداران آزاد" در جبهه خلق ایجاد کردند و حاج علی‌اکرام علی‌اف شد رییس این شعبه. آذربایجان خلق جبهه‌سی آزاد دیندارلار شعبه‌سی.
و اما جبهه خلق؛
در ۱۶ جولای ۱۹۸۹ حزب جبهه خلق (AXCP ) از سوی ابولفضل ائلچی‌بیگ، پناه حسین‌اف، حکمت حاجی‌زاده، توفیق قاسم‌اف، عیسی قنبر ، زرتشت علیزاده، لیلا یونس، اعتبار ممدوف، رحیم قاضی‌اف، نجف نجف‌اف، یوسف صمد اوغلو، ثابت باقروف، صلح‌الدین اکبر، علی‌اکر‌م محبت‌اف و نعمت پناهلی با رهبری ابوالفضل ائلچی‌بیگ تاسیس شد. پس از مرگ ائلچی‌بیگ در سال ۲۰۰۰ این جبهه به دو شاخه کلاسیک (KXCP ) و رفرمیست تقسیم شد که رهبری شاخه اصلاح‌طلب را علی کریملی و رهبری جناح سنتی‌ را میرمحمود میرعلی‌اف به عهده گرفتند. در سال ۲۰۰۴ انشعاب دیگری با عنوان حزب جبهه خلق کل آذربایجان (BAXCP ) با رهبری قدرت حسینقلی‌اف انجام شد. هم اکنون رهبر حزب جبهه خلق علی کریملی است که از ۲۲ آگوست ۲۰۰۰ در این سمت حضور دارد.
جبهه خلق در بدو تشکیل، متشکل از نیروهایی بود که طیف وسیعی از تمایلات غربگرایانه، چپ دموکرات تا ترک‌گرای افراطی را شامل می‌شد و اغلب چهره‌های شاخص آن در همان دهه ۹۰ جدا شدند و حزب خود را تشکیل دادند. عیسی قنبر حزب "مساوات" را، اعتبار ممدوف حزب "استقلال ملی" را، و آراز علیزاده حزب "سوسیال دموکرات" را. خمینی‌چی‌های اسلامگراها اما وصله‌ای تمام ناجور در این طیف بودند که بعدها مجبور به انشعاب شدند و حزب خود را تشکیل دادند و اسمش را گداشتند حزب اسلامی.
و اما حزب اسلامی؛
Azərbaycan İslam Partiyası ( AİP).
حزب اسلامی جمهوری آذربایجان، تنها حزبی است که فعالیت سیاسی را با گرایشات اسلامی آغاز کرد. حزب در سال ۱۹۹۲ به رهبری حاج علی‌اکرام علی‌اف تأسیس شد. رهبری حزب، خواهان ایجاد حکومت اسلامی در جمهوری آذربایجان بود و هرگونه گرایش ناسیونالیستی قومی را رد کرده، گسترش وتوسعه فرهنگ اسلامی را خواستار بود. و در نسل‌های بعدی نیز بر این اصول اصرار دارد.
فعالیت حزب اسلامی در سال ۱۹۹۶ در دوره حیدر علی‌اف، توسط حکومت متوقف و تمام رهبران آن زندانی شدند. در سال ۲۰۰۶ رهبری حزب از حاج‌علی‌اکرام علی‌اف به دکتر موسم صمداف منتقل شد. صمداف در پی اعتراض به تصویب قانون منع حجاب برای دانش‌آموزان دختر در جمهوری آذربایجان در سال ۲۰۱۰ دستگیر و زندانی شد. جانشین حزب، حجت‌الاسلام الهام علی‌اف هدایت حزب در غیاب دکتر صمداف را عهده‌دار بود که او هم در در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ برابر با دهم اسفند ۹۸ از سوی سرویس امنیت دولت، احضار و به  ۴ ماه حبس موقت محکوم شد و مقرر گردید بر اساس ماده ۲۷۴ قانون کیفری آذربایجان به اتهام خیانت به دولت، کمک به دولت‌ها یا تشکیلات‌هایی که علیه آذربایجان دشمنی می کنند  و امثال آن، محاکمه شود. حجت‌الاسلام الهام علی‌اف هنوز در زندان است و رهبری حزب به عهده جانشین او عاکف حیدرلی است.
احیای اسلام و فرهنگ ملی وحدت مسلمین، کوشش در حفظ استقلال و وحدت جمهوری و گسترش مساجد و مراکز فرهنگی اسلامی، شکل‌گیری حکومت اسلامی در آذربایجان، رد پان‌ترکیسم، حل مناقشه قره‌باغ حتی از طریق نظامی، گرایشات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی و ضد غربی از مواضع اصلی حزب اسلامی جمهوری آذربایجان است.
از شخصیت های تراز اول و چهره‌های شاخص حزب می‌توان ابتدا به حاج‌علی‌اکرام علی‌اف ، حجت‌الاسلام دکتر موسم صمداف، شهید حاج واقف عبدالله‌اف و سپس به عاکف حیدرلی، حجت‌الاسلام الهام علی‌اف، خانم نورسته ابراهیم‌اوا و حاجی حاج‌آقا نوری اشاره کرد.
هفته‌نامه "نبض" ارگان غیررسمی حزب بود و توسط قربان حبرییل اداره می‌شد که با جدا شدن او از حزب، انتشار آن متوقف گردید.
از شاهکارهای حاج علی‌اکرام به عنوان بنیانگذار جریان خمینیچیلر و بنیانگدار و نخستین دبیر کل حزب اسلامی، تربیت جانشین و سعه صدر در انتقال رهبریت حزب به جوانان است. حرکت حزب اسلامی در سال‌های بعد موجب تولد جریانات دیگری شد که هنوز هم در سپهر سیاسی قفقاز فعالند.
وقتی تمام رهبران جریان اسلامگرایی شیعی در جمهوری آذربایجان از حزب اسلام تا سایر تشکل‌های آن در زندانند یا تجربه زندان دارند یک معنا بیشتر ندارد و آن معنا ایت است که جریان خمینیچیلر بسیار قدرتمند است و رقیب جدی حاکمیت در صحنه سیاسی است.
نسل متاخر خمینیچیلر نه تنها در جمهوری آذربایجان و قفقاز، که در غرب آسیا و جهان اسلام حضور فعال دارند و نقش‌آفرینی می‌کنند.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۱ اسفند ۹۹

@mehdinalbandie



https://www.anaj.ir/?p=7703
#خمینی‌چیلر
🔸
روایت ششم
🔸

مجوز رسمی حزب اسلام که اولین تشکل رسمی سیاسی و اجتماعی خمینیچیلر بود از ۱۹۹۵ به این سو منحل شد، اما حزب از طرف دولت جمهوری آذربایجان به عنوان تشکیلات جنایت‌محور و گروه تروریستی اعلام نشد و با وجود ممنوعیت کامل فعالیت تشکل‌هایی مانند اخوان‌المسلمین مصر و گروه فتح‌الله گولن ترکیه، فعالیت واقعی و عضویت در حزب ممنوع و مجازاتی نیز برای داشتن نشان و پرچم حزب تعیین نشد و حزب، نشریه خود را داشت.
در سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ حاج علی‌اکرام علی‌اف از حزب اسلام به مجلس ملی راه یافت. سخنرانی حاجی در حضور حیدر علی‌اف که در مستند حاج علی‌اکرام هم آورده‌ام مربوط به این سال‌هاست. جمله طلایی او در این سخنرانی جمله‌ای است خطاب به مرحوم حیدر علی‌اف:
- اگر از خدا دور شوید به فلاکتی اسفناک‌تر از امروز خواهیم افتاد.
در سال ۱۹۹۵ است که رهبری حزب و معاون او به اتهام جاسوسی برای ایران دستگیر و زندانی می‌شوند و مجوز حزب هم لغو می‌شود. حاجی کبلاغا از موسسین حزب در سال ۱۹۹۸ و حاج واقف عبدالله‌اف معاون تشکیلاتی حزب در سال ۲۰۱۲ در زندان بدرود حیات گفتند. رهبری حزب در حال حاضر با دکتر حاج موسم صمدوف است، جانشین او حجت‌الاسلام الهام علی‌اف، معاون تشکیلاتی حزب وقار ایبایف و معاون سیاسی حزب عاکف حیدرلی است.
ارگان مطبوعاتی حزب از ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴ هفته‌نامه "نبض" بود که با صاحب امتیازی ناطق کریم‌اف و سردبیری قربان جبرییل منتشر می‌شد. از ۷ آگوست ۲۰۱۴ به این سو مجوز نبض لغو و هفته‌نامه "یئنی نبض" یا همان "نبض نو" با صاحب امتیازی میرزه مورتوضوف و سردبیری فواد نجف‌اف به عنوان ارگان رسانه‌ای حزب منتشر می‌شود. از نویسندگان نبض نو نازله نریمان را می‌توان نام برد.

و اما بعد؛
ده سال از درگدشت حاج علی‌اکرام علی‌اف می‌گذرد و انتشار این قسمت از روایت خمینیچیلر مقارن خواهد بود با دهمین سالگرد او.
عصر پنجشنبه ۲۶ اسفند ۸۹ پیامکی برایم آمد و چشمانم به اشک نشست: "انالله و انا الیه راجعون. آقای حاج علی‌اکرام به رحمت ایزدی پیوست."
در راه خانه بودم با ابوالفضل علایی. ابوالفضل در حوزه برون‌مرزی زحمات زیادی کشیده و گمنام مانده است. از دم در خانه برگشتیم اداره و یکراست رفتیم استودیو و برنامه‌ای ساختیم به یادش. اسم برنامه را گذاشتیم "الهی سیاستچی". سیاستمدار خدایی.
حاج علی‌اکرام، عاشق رادیو برون‌مرزی تبریز بود و در کتاب خاطراتش، و نیز بارها و بارها در مصاحبه‌های دیگرش گفته است که رادیو برون‌مرزی تبریز برای دینداران جمهوری آذربایجان حکم حوزه علمیه قم و نجف اشرف را داشته و دارد.
مرخوم حاجی سال ۱۹۸۹ در ترکیب اولین گروه حاجیان اعزامی از شوروی راهی حجاز و سپس عراق شد ودر حرم حضرت عّباس، شعار مرگ بر آمریکا، درود برخمینی و مرگ بر صدام سر داد. در همان سفر به دیدار آیت‌الله خویی رفت و بعد هم سوریه و ایران و دیدار با رهبر انقلاب و رئیس جمهور وقت. دوستی نزدیک با امام خامنه‌ای داشت وانگشتری به یادگار از ایشان.
تجلیل هفتاد سالگی حاجی را سال ۲۰۰۹ در باکو گرفتند. مصاحبه‌ای از او در هفته نامه نبض منتشر شد با تیتر "کشمکشلی عؤمرون ۷۰- جی باهاری". هفتادمین بهار عمری پر کشاکش.
آبان ۸۹ رفتم نارداران برای ساختن مستند حاجی. پایان یافتن مستند مقارن شد با چهلم درگذشت او. توفیق بود و قسمت، ساخت این مستند برای من. روایتش را در همسایه خانه‌زاد آورده‌ام. کتابی که ۲۰۱۰ نوشتم و ۲۰۱۱ منتشر شد. همان ۹۰ خودمان.
در ده سال اخیر، اندکی شرایط عوض شد. نارداران را که زدند خیلی جاها شد نارداران. نگاه‌ها در ایران اندکی اصلاح شد به آذربایجان. کم کم داریم حرف می‌زنیم با هم. طرف آذری به کمک‌های ایران اعتراف می‌کند. اما موش‌دوانی‌ها هنوز هست. باشد که حاج موسم و حاج طالع و حاج الهام و حاج آبگول هنوز در زندانند، اما اتفاقات بزرگی افتاده است. جبهه مقاومت در آذربایجان جای پا یافته است و مردم در مواقف مختلف سر دین و شیعه‌گی خود ایستادند و می‌ایستند. خدا رحمت کند حاج قاسم را. وقتی شهید شد هشتاد هزار پروفایل شد عکس حاجی.
جای حاج علی اکرام خالی است در این روزهای جمهوری آذربایجان.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۰ اسفند ۹۹
@mehdinalbandie


https://www.instagram.com/p/CNZ_HLNhwHE/?igshid=1d28jwekx4l5k