#خاطرات_یک_پارتیزان
🔸
#آتش_بر_فراز_قندیل کتاب جنگ است. کتابی از خاطرات یکی از رزمندگان تبریزی که از گروه جنگ های نامنظم شهید چمران تا تیپ عاشورا و لشکر ۳۱ عاشورا و لشکر ۲۷ محمد رسول الله تا قرارگاه رمضان و عملیات های برون مرزی را شامل می شود. و این کتاب از این حیث بسیار متفاوت است. به جهت تنوع خاطرات و مکان ها و نوع خاطرات.
در بادی امر قرعه نوشتن این کتاب به نام من زده شد و برای همین هم مصاحبه های طولانی با راوی خاطرات انجام دادم و مصاحبه ها پیاده و تدوین اولیه شد. به قول سینمایی ها راف کات اثر آماده شد و حتی سه فصل از کتاب را هم نوشتم. از کودکی تا گروه شهید چمران را. روایت و نثری که در می آمد برایم شیرین بود و فوق العاده. و زهی تاسف که دو کار دیگر در این میان جلوتر افتاد و از فضای خاطرات دور افتادم. بعد هم نشد و آن قدر نشد که عزیزان دیگری هر کدام پا پیش گذاشتند و پس کشیدند تا استاد #عبدالمجید_نجفی. و او نوشت. و تمام هم کرد.
در فاصله مصاحبه تا نوشتنی که به سر انجام نرسید سه سفر کردم با راوی خاطرات. یکی به پیرانشهر و بادین آباد و دیگری اقلیم کردستان عراق و رانیه و کویه سنجاق و برگه لو و سرگه لو. و حتی سلیمانیه و اربیل. و یکی هم به مریوان. و با سه نفر نشستم به صحبت مفصل در دنیای خاطرات #علی_اکبر_خازن. اولی دکتر منصور و آن دو دیگری، #کاک_عبدالله_مام_علی و دکتر #کاک_ربین_محمد_صوفی. و همه چیز آماده بود برای نوشتن که نشد. نوشتن پروژه هایی از این دست برای من همیشه با طول زمان همراه است. برای نمونه #اعدامم_کنید نوشتنش سه سال طول کشید و #روبوسی_با_مرگ، چهار سال. و کتاب اکبر برای من یکی از شاهکارهای نوشتنم می توانست باشد که نشد. و دلیلش همان تنبلی و ننوشتن جز در لحظه زیستن در فضای خاطره است. چیزی مثل حکایت دبه ماست و ساختن یک دریا دوغ. و می شود. که برای من یک نمونه اش همان کتاب اولی بود.
و اما #آتش_بر_فراز_قندیل. کتابی پر ملات از منظر خاطره است. تنوع خاطرات و فضاها بی نظیر است، در مواردی از حیث حادثه و در اغلب موارد از منظر زندگی یک #پارتیزان در جنگ.
دردناک ترین فصل کتاب برای من بازگشت نیروهای قرارگاه رمضان از عراق و روایت صحنه ماندن زخمی ها و اجساد اکراد عراقی در برف است. و شیرین ترین بخشی که برای من در مصاحبه ها بود عملیات مرصاد بود. روایتی فوق العاده.
در باب متنی که نویسنده کتاب نوشته و حکم هوو را برای من در این پروژه دارد هیچ نمی نویسم، چرا که کاری را که من تمام نکردم او تمام کرد و صاحب معنوی اثر هم اوست. و اوست که برای کتاب #با_جامهای_شوکران جایزه #کتاب_سال جمهوری اسلامی را برده است. پس نویسنده قابلی است. دست جناب ایشان مریزاد که این کتاب را نوشت.
و اما بعد؛
این کتاب را بخوانید. همین.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ بامداد ۱۴ دی ۹۷
@mehdinalbandie
https://imgurl.ir/uploads/a43603_.jpg
🔸
#آتش_بر_فراز_قندیل کتاب جنگ است. کتابی از خاطرات یکی از رزمندگان تبریزی که از گروه جنگ های نامنظم شهید چمران تا تیپ عاشورا و لشکر ۳۱ عاشورا و لشکر ۲۷ محمد رسول الله تا قرارگاه رمضان و عملیات های برون مرزی را شامل می شود. و این کتاب از این حیث بسیار متفاوت است. به جهت تنوع خاطرات و مکان ها و نوع خاطرات.
در بادی امر قرعه نوشتن این کتاب به نام من زده شد و برای همین هم مصاحبه های طولانی با راوی خاطرات انجام دادم و مصاحبه ها پیاده و تدوین اولیه شد. به قول سینمایی ها راف کات اثر آماده شد و حتی سه فصل از کتاب را هم نوشتم. از کودکی تا گروه شهید چمران را. روایت و نثری که در می آمد برایم شیرین بود و فوق العاده. و زهی تاسف که دو کار دیگر در این میان جلوتر افتاد و از فضای خاطرات دور افتادم. بعد هم نشد و آن قدر نشد که عزیزان دیگری هر کدام پا پیش گذاشتند و پس کشیدند تا استاد #عبدالمجید_نجفی. و او نوشت. و تمام هم کرد.
در فاصله مصاحبه تا نوشتنی که به سر انجام نرسید سه سفر کردم با راوی خاطرات. یکی به پیرانشهر و بادین آباد و دیگری اقلیم کردستان عراق و رانیه و کویه سنجاق و برگه لو و سرگه لو. و حتی سلیمانیه و اربیل. و یکی هم به مریوان. و با سه نفر نشستم به صحبت مفصل در دنیای خاطرات #علی_اکبر_خازن. اولی دکتر منصور و آن دو دیگری، #کاک_عبدالله_مام_علی و دکتر #کاک_ربین_محمد_صوفی. و همه چیز آماده بود برای نوشتن که نشد. نوشتن پروژه هایی از این دست برای من همیشه با طول زمان همراه است. برای نمونه #اعدامم_کنید نوشتنش سه سال طول کشید و #روبوسی_با_مرگ، چهار سال. و کتاب اکبر برای من یکی از شاهکارهای نوشتنم می توانست باشد که نشد. و دلیلش همان تنبلی و ننوشتن جز در لحظه زیستن در فضای خاطره است. چیزی مثل حکایت دبه ماست و ساختن یک دریا دوغ. و می شود. که برای من یک نمونه اش همان کتاب اولی بود.
و اما #آتش_بر_فراز_قندیل. کتابی پر ملات از منظر خاطره است. تنوع خاطرات و فضاها بی نظیر است، در مواردی از حیث حادثه و در اغلب موارد از منظر زندگی یک #پارتیزان در جنگ.
دردناک ترین فصل کتاب برای من بازگشت نیروهای قرارگاه رمضان از عراق و روایت صحنه ماندن زخمی ها و اجساد اکراد عراقی در برف است. و شیرین ترین بخشی که برای من در مصاحبه ها بود عملیات مرصاد بود. روایتی فوق العاده.
در باب متنی که نویسنده کتاب نوشته و حکم هوو را برای من در این پروژه دارد هیچ نمی نویسم، چرا که کاری را که من تمام نکردم او تمام کرد و صاحب معنوی اثر هم اوست. و اوست که برای کتاب #با_جامهای_شوکران جایزه #کتاب_سال جمهوری اسلامی را برده است. پس نویسنده قابلی است. دست جناب ایشان مریزاد که این کتاب را نوشت.
و اما بعد؛
این کتاب را بخوانید. همین.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ بامداد ۱۴ دی ۹۷
@mehdinalbandie
https://imgurl.ir/uploads/a43603_.jpg
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
معرفی کتاب #اعدامم_کنید توسط عزیزان #نگاه.
اخیرا برنامه آن سوی داستان با موضوع این کتاب علاوه بر شبکه #جام_جم از #شبکه_افق و #شبکه_چهار هم پخش شد.
@mehdinalbandie
اخیرا برنامه آن سوی داستان با موضوع این کتاب علاوه بر شبکه #جام_جم از #شبکه_افق و #شبکه_چهار هم پخش شد.
@mehdinalbandie
#سازمان_سیانور
🔸
#سازمان_مجاهدین_خلق، مخلوق #پراگماتیسم_سیاسی در ایران است. در اواسط دهه چهل شمسی که اعلب قیام ها در شکل ملی یا مذهبی اش سرکوب شده بود و حزب #توده شده بود حزب #دربار، عمل گراها در صدد تغییر رژیم برآمدند. این گروه، #خود_اجتهاد بودند و اعلب تا حدی تحصیل کرده. دهه #چهل شمسی و دهه #شصت میلادی دهه نموّ #چپ بود در جهان. تا دهه هشتاد میلادی و شصت شمسی. دوره، دوره #مبارزه بود و کتاب سرخ مائو و اصالت ایدئولوژی و دینامیسم. در دهه ای که لیبرالهای مسلمان مثل #بازرگان برای تطبیق فیزیک با قرآن کتاب می نوشتند تا نیوتن را برای نبوت پیغمبر خاتم شاهد بیاورند، #جوانترهای_مذهبی که آتششان تندتر بود، در پی #تغییر_رژیم بودند. فریادی در سکوت و ایجاد سازمانی برای تغییر. هسته اولیه این گروه همان دستگیر و اعدام شدگان دهه پنجاه بودند که بعد از مرگشان، سازمان هم پسوند خلق گرفت و هم مارکسیست شد.
راز عدم قبول این جوانان زندان کشیده توسط امام در نجف، غلبه #پراگماتیسم_ایدئولوژیک بر #تکلیف_دینی در نزد رهبران این گروه بود. جوانانی که مذهبی بودند اما مبنای حرکتشان در نظر و عمل، دینی نبود. و امام نه برای تغییر رژیم بلکه برای #آگاهی و #انقلاب اصالت قائل بود.
سازمان مجاهدین، #مخوف بود با تسویه های درون سازمانی اش. #التقاطی بود با طلاق مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی و عقدش با مسعود رجوی. #انحرافی بود با جعل زیارتنامه برای مسعود و مریم. #خشن بود با عقیم کردن زنان. و #مزدور بود با خیانتش به وطن و نوکری صدام حسین. و #دوره_گرد است با دوره گردیهای اخیر مریم.
چهارم و پنجم مرداد سالروز عملیات #مرصاد است و یادآور دشتی پر از جنازه های سوخته که جوانیشان به پای مریم و مسعود سوخت. و حالا سی و یک سال بعد از آن سال، لشکری پیر و پلاسیده آمده اند به آشوب. میلیشیای مریم و مسعود و موسی، اگر روزی با یوزی آدم می کشتند و شهر را ناامن می کردند، اگر روزی آمار بچه های سپاه و بسیج را به صدام می دادند، امروز با موهای ریخته و پوستهای پلاسیده در کار تولید خبر آشوبند. چرا؟ چون می دانند خبر آشوب از خود آشوب ویرانگرتر است. چون می دانند شعار داعش، #النصر_بالرعب بود. و الخ.
در باب سازمان مجاهدین بسیار می توان نوشت. بخشی از کتاب #اعدامم_کنید به روزها و سالهای تشکیل تا انهدام هسته اولیه سازمان مجاهدین اختصاص دارد. برای نوشتنش علاوه بر خاطرات حاج #محمدحسن_عبدیزدانی بسیار خواندم. و گهگاه باز هم می خوانم.
حرف آخر هم این که سازمان مجاهدین محصول یک #ایدئولوژی_دستساز بود و استخوانی است لای زخم.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ بامداد ۴ مرداد ۹۸
#روایت_مرصاد
#سازمان_مریم
#مرگ_مسعود
#بربادرفته
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/B0WqrxcAPPb/?igshid=1d476w7xl1q3p
🔸
#سازمان_مجاهدین_خلق، مخلوق #پراگماتیسم_سیاسی در ایران است. در اواسط دهه چهل شمسی که اعلب قیام ها در شکل ملی یا مذهبی اش سرکوب شده بود و حزب #توده شده بود حزب #دربار، عمل گراها در صدد تغییر رژیم برآمدند. این گروه، #خود_اجتهاد بودند و اعلب تا حدی تحصیل کرده. دهه #چهل شمسی و دهه #شصت میلادی دهه نموّ #چپ بود در جهان. تا دهه هشتاد میلادی و شصت شمسی. دوره، دوره #مبارزه بود و کتاب سرخ مائو و اصالت ایدئولوژی و دینامیسم. در دهه ای که لیبرالهای مسلمان مثل #بازرگان برای تطبیق فیزیک با قرآن کتاب می نوشتند تا نیوتن را برای نبوت پیغمبر خاتم شاهد بیاورند، #جوانترهای_مذهبی که آتششان تندتر بود، در پی #تغییر_رژیم بودند. فریادی در سکوت و ایجاد سازمانی برای تغییر. هسته اولیه این گروه همان دستگیر و اعدام شدگان دهه پنجاه بودند که بعد از مرگشان، سازمان هم پسوند خلق گرفت و هم مارکسیست شد.
راز عدم قبول این جوانان زندان کشیده توسط امام در نجف، غلبه #پراگماتیسم_ایدئولوژیک بر #تکلیف_دینی در نزد رهبران این گروه بود. جوانانی که مذهبی بودند اما مبنای حرکتشان در نظر و عمل، دینی نبود. و امام نه برای تغییر رژیم بلکه برای #آگاهی و #انقلاب اصالت قائل بود.
سازمان مجاهدین، #مخوف بود با تسویه های درون سازمانی اش. #التقاطی بود با طلاق مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی و عقدش با مسعود رجوی. #انحرافی بود با جعل زیارتنامه برای مسعود و مریم. #خشن بود با عقیم کردن زنان. و #مزدور بود با خیانتش به وطن و نوکری صدام حسین. و #دوره_گرد است با دوره گردیهای اخیر مریم.
چهارم و پنجم مرداد سالروز عملیات #مرصاد است و یادآور دشتی پر از جنازه های سوخته که جوانیشان به پای مریم و مسعود سوخت. و حالا سی و یک سال بعد از آن سال، لشکری پیر و پلاسیده آمده اند به آشوب. میلیشیای مریم و مسعود و موسی، اگر روزی با یوزی آدم می کشتند و شهر را ناامن می کردند، اگر روزی آمار بچه های سپاه و بسیج را به صدام می دادند، امروز با موهای ریخته و پوستهای پلاسیده در کار تولید خبر آشوبند. چرا؟ چون می دانند خبر آشوب از خود آشوب ویرانگرتر است. چون می دانند شعار داعش، #النصر_بالرعب بود. و الخ.
در باب سازمان مجاهدین بسیار می توان نوشت. بخشی از کتاب #اعدامم_کنید به روزها و سالهای تشکیل تا انهدام هسته اولیه سازمان مجاهدین اختصاص دارد. برای نوشتنش علاوه بر خاطرات حاج #محمدحسن_عبدیزدانی بسیار خواندم. و گهگاه باز هم می خوانم.
حرف آخر هم این که سازمان مجاهدین محصول یک #ایدئولوژی_دستساز بود و استخوانی است لای زخم.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ بامداد ۴ مرداد ۹۸
#روایت_مرصاد
#سازمان_مریم
#مرگ_مسعود
#بربادرفته
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/B0WqrxcAPPb/?igshid=1d476w7xl1q3p
Instagram
مهدی نعلبندی
#سازمان_سیانور 🔸 #سازمان_مجاهدین_خلق، مخلوق #پراگماتیسم_سیاسی در ایران است. در اواسط دهه چهل شمسی که اعلب قیام ها در شکل ملی یا مذهبی اش سرکوب شده بود و حزب #توده شده بود حزب #دربار، عمل گراها در صدد تغییر رژیم برآمدند. این گروه، #خود_اجتهاد بودند و اعلب…
#برای_آقای_قاضی
🔸
شاید یکی از دلایلی که کم از #شهید_قاضی نوشتهام این باشد که در کتاب #اعدامم_کنید از زبان حاج محمدحسن عبدیزدانی بسیار از او نوشتهام. اما این رافع قصورم در مورد این شهید عزیز نمیتواند باشد.
شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب جمعه در کشور است. او اولین منادی و معرف امام خمینی در تبریز بود و از همین روست که ساواک لقب #خمینی_آذربایجان را به او داد. عالمی وارسته و محققی مدقّ که مقالات او در نشریات علمی مختلف حتی در ممالک عربی چاپ شد و جناب ایشان طعم تبعید و بازداشت و زندان را در حمایت از نهضت امام خمینی چشیدند.
تبریز، شهر سیاست و فرهنگ و هنر و دین و صنعت و اقتصاد است و بزرگانی در هر کدام از این حوزهها عرضه داشته است که هر کدام از ایشان به تنهایی دورهای تاریخی از یک کشور را کافی بوده و هست.
در روزگار نوشتن اعدامم کنید بسیار با این مرد بزرگ و خاطراتش زیستم و بارها تبریزیها را ستودم و بارها آه از نهادم بلند شد. و این از ویژگیهای شهری مانند تبریز است که نخبهخیز است و نخبهپرور و تزاحم نخبگان را در ذات خود دارد. و شاید باز برای همین است که مرحوم آقای انزابی فرمود : تبریز، غریبه دوشر دی!
همیشه در مقابل بزرگی مردمان این شهر بزرگ سر فرود آوردهام و همواره برای برهههایی از تاریخ آن گریستهام. تبریز، یک جغرافیا نیست، که تاریخ و اندیشه است.
سالگرد شهادت آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی بهانهای شد برای یادی اندک از او و تاریخ تبریز. تاریخی پر پیچ و تاب و تو در تو. هنوز که هنوز است رازهایی در عکسهای سیاه و سفید نماز جمعه میدان راهآهن و بازار تبریز است که ناگشوده اند و ناگفته.
مسجد مقبره برای من نه یک نمازگاه که تاریخی دراز دامن است با منبری که خطابههایی از فراز آن در تاریخ ماندگار شده است و مقبره بزرگان خاندان فقه و عرفان را در خود دارد. که خدایشان عریق رحمت کناد.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۰ آبان ۹۹
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CHBe2DMgQHn/?igshid=m9nxehurlev4
🔸
شاید یکی از دلایلی که کم از #شهید_قاضی نوشتهام این باشد که در کتاب #اعدامم_کنید از زبان حاج محمدحسن عبدیزدانی بسیار از او نوشتهام. اما این رافع قصورم در مورد این شهید عزیز نمیتواند باشد.
شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب جمعه در کشور است. او اولین منادی و معرف امام خمینی در تبریز بود و از همین روست که ساواک لقب #خمینی_آذربایجان را به او داد. عالمی وارسته و محققی مدقّ که مقالات او در نشریات علمی مختلف حتی در ممالک عربی چاپ شد و جناب ایشان طعم تبعید و بازداشت و زندان را در حمایت از نهضت امام خمینی چشیدند.
تبریز، شهر سیاست و فرهنگ و هنر و دین و صنعت و اقتصاد است و بزرگانی در هر کدام از این حوزهها عرضه داشته است که هر کدام از ایشان به تنهایی دورهای تاریخی از یک کشور را کافی بوده و هست.
در روزگار نوشتن اعدامم کنید بسیار با این مرد بزرگ و خاطراتش زیستم و بارها تبریزیها را ستودم و بارها آه از نهادم بلند شد. و این از ویژگیهای شهری مانند تبریز است که نخبهخیز است و نخبهپرور و تزاحم نخبگان را در ذات خود دارد. و شاید باز برای همین است که مرحوم آقای انزابی فرمود : تبریز، غریبه دوشر دی!
همیشه در مقابل بزرگی مردمان این شهر بزرگ سر فرود آوردهام و همواره برای برهههایی از تاریخ آن گریستهام. تبریز، یک جغرافیا نیست، که تاریخ و اندیشه است.
سالگرد شهادت آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی بهانهای شد برای یادی اندک از او و تاریخ تبریز. تاریخی پر پیچ و تاب و تو در تو. هنوز که هنوز است رازهایی در عکسهای سیاه و سفید نماز جمعه میدان راهآهن و بازار تبریز است که ناگشوده اند و ناگفته.
مسجد مقبره برای من نه یک نمازگاه که تاریخی دراز دامن است با منبری که خطابههایی از فراز آن در تاریخ ماندگار شده است و مقبره بزرگان خاندان فقه و عرفان را در خود دارد. که خدایشان عریق رحمت کناد.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۰ آبان ۹۹
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CHBe2DMgQHn/?igshid=m9nxehurlev4
Instagram
مهدی نعلبندی
#برای_آقای_قاضی 🔸 شاید یکی از دلایلی که کم از #شهید_قاضی نوشتهام این باشد که در کتاب #اعدامم_کنید از زبان حاج محمدحسن عبدیزدانی بسیار از او نوشتهام. اما این رافع قصورم در مورد این شهید عزیز نمیتواند باشد. شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، اولین…
#مومن_به_انقلاب
🔸
مبارز پیر و راوی روزهای پرالتهاب مبارزه، آقای حاج #محمدحسن_عبدیزدانی ازمیان ما رفت. مردی که تا اخرین لحظه عمر، مومن به انقلاب بود و مومن به انقلاب ماند.
شنیدن خبر درگذشت این مبارز مومن، بسیار متالمم کرد. کسی که سه سال تمام برای نوشتن خاطرات مبارزاتش با او زیستم و آن چه دیدم ایمان و یقین بود به حقانیت مسیری که از نوجوانی و جوانی در پیش گرفته بود. از روزهایی که در مجالس خانگی آقا میرزا فتاح شهیدی چای میداد و از موانسان مرحوم سیدحسین کهنمویی بود و در کار نفوذ به جلسات بهائیان و استنساخ کتاب اقدس تا آب در لانه مورچگان اندازند و بنیانشان را از تبریز برچینند. تا آشنایی با ایتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی و آشنا شدن با نام و مرام آیتالله العظمی سید روحالله موسوی خمینی و قدم نهادن در وادی مبارزه. تا رابط امام و آقای قاضی شدن و دیدار امام در قم. تا رفتن و آمد به عراق و تحصیل در نجف. تا بردن نامه رفع تبعید امام و آقای قاضی به مراجع اربعه. تا مبارزه با رژیم و زندگی مخفیانه و جستنهای مدام از دست ساواک. تا هجرت و گداخته شدن در کوره مبارزه. تا زندان و علی باکری و محمد حنیف نژاد و سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان و اعدامها. تا شک به صداقت مسعود رجوی و گرفتن امضاء از او برای تاریخ. تا شب پیروزی انقلاب در تهران و نجات پروندههای ساواک برای تاریخ انقلاب. تا تبریز و سالهای نخست پیروزی. تا زندان تبریز و دادگاه انقلاب و ستاد جنگزدگان. و تا امروز. در تمام این مقاطع همیشه باور و یقین و ایمان به انقلاب را در سیما و کلام این مرد دیدم.
مصاحبههای خاطرات او را جمشید دژمخوی در دهه هفتاد انجام داده بود و سال هشتادوپنج رسید به دست من و سال هشتادوهشت چاپ شد توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی. سه سال تمام با او و خاطراتش زیستم و ساعتها نشستم پای صحبت او برای گرفتن پاسخ سوالاتم و شنیدن و زیستن دوباره خاطراتش. و تمام که شد نامش را گذاشتم #اعدامم_کنید.
امروز او از میان ما رفت. روحش شاد.
و انقلاب باقی است و راه خمینی جهانی است و ما و او و بسیاری در این جهان، انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۸ خرداد ۱۴۰۰
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CQQeO0cgKyS/?utm_medium=share_sheet
🔸
مبارز پیر و راوی روزهای پرالتهاب مبارزه، آقای حاج #محمدحسن_عبدیزدانی ازمیان ما رفت. مردی که تا اخرین لحظه عمر، مومن به انقلاب بود و مومن به انقلاب ماند.
شنیدن خبر درگذشت این مبارز مومن، بسیار متالمم کرد. کسی که سه سال تمام برای نوشتن خاطرات مبارزاتش با او زیستم و آن چه دیدم ایمان و یقین بود به حقانیت مسیری که از نوجوانی و جوانی در پیش گرفته بود. از روزهایی که در مجالس خانگی آقا میرزا فتاح شهیدی چای میداد و از موانسان مرحوم سیدحسین کهنمویی بود و در کار نفوذ به جلسات بهائیان و استنساخ کتاب اقدس تا آب در لانه مورچگان اندازند و بنیانشان را از تبریز برچینند. تا آشنایی با ایتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی و آشنا شدن با نام و مرام آیتالله العظمی سید روحالله موسوی خمینی و قدم نهادن در وادی مبارزه. تا رابط امام و آقای قاضی شدن و دیدار امام در قم. تا رفتن و آمد به عراق و تحصیل در نجف. تا بردن نامه رفع تبعید امام و آقای قاضی به مراجع اربعه. تا مبارزه با رژیم و زندگی مخفیانه و جستنهای مدام از دست ساواک. تا هجرت و گداخته شدن در کوره مبارزه. تا زندان و علی باکری و محمد حنیف نژاد و سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان و اعدامها. تا شک به صداقت مسعود رجوی و گرفتن امضاء از او برای تاریخ. تا شب پیروزی انقلاب در تهران و نجات پروندههای ساواک برای تاریخ انقلاب. تا تبریز و سالهای نخست پیروزی. تا زندان تبریز و دادگاه انقلاب و ستاد جنگزدگان. و تا امروز. در تمام این مقاطع همیشه باور و یقین و ایمان به انقلاب را در سیما و کلام این مرد دیدم.
مصاحبههای خاطرات او را جمشید دژمخوی در دهه هفتاد انجام داده بود و سال هشتادوپنج رسید به دست من و سال هشتادوهشت چاپ شد توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی. سه سال تمام با او و خاطراتش زیستم و ساعتها نشستم پای صحبت او برای گرفتن پاسخ سوالاتم و شنیدن و زیستن دوباره خاطراتش. و تمام که شد نامش را گذاشتم #اعدامم_کنید.
امروز او از میان ما رفت. روحش شاد.
و انقلاب باقی است و راه خمینی جهانی است و ما و او و بسیاری در این جهان، انتظار فرج از نیمه خرداد کشیم.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۸ خرداد ۱۴۰۰
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CQQeO0cgKyS/?utm_medium=share_sheet
#برای_آقای_قاضی
🔸
از پارسال که این یادداشت را اول بار نوشتم تا به امروز دو عزیز از میان ما رفتند. نخست مبارز انقلابی مرحوم حاج محمدحسن عبدیزدانی و دوم مورخ ارجمند مرحوم رحیم نیکبخت میرکوهی. که خدایشان بیامرزاد.
و اما بعد؛
شاید یکی از دلایلی که کم از #شهید_قاضی نوشتهام این باشد که در کتاب #اعدامم_کنید از زبان حاج محمدحسن عبدیزدانی بسیار از او نوشتهام. اما این رافع قصورم در مورد این شهید عزیز نمیتواند باشد.
شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب جمعه در کشور است. او اولین منادی و معرف امام خمینی در تبریز بود و از همین روست که ساواک لقب #خمینی_آذربایجان را به او داد. عالمی وارسته و محققی مدقّ که مقالات او در نشریات علمی مختلف حتی در ممالک عربی چاپ شد و جناب ایشان طعم تبعید و بازداشت و زندان را در حمایت از نهضت امام خمینی چشیدند.
تبریز، شهر سیاست و فرهنگ و هنر و دین و صنعت و اقتصاد است و بزرگانی در هر کدام از این حوزهها عرضه داشته است که هر کدام از ایشان به تنهایی دورهای تاریخی از یک کشور را کافی بوده و هست.
در روزگار نوشتن اعدامم کنید بسیار با این مرد بزرگ و خاطراتش زیستم و بارها تبریزیها را ستودم و بارها آه از نهادم بلند شد. و این از ویژگیهای شهری مانند تبریز است که نخبهخیز است و نخبهپرور و تزاحم نخبگان را در ذات خود دارد. و شاید باز برای همین است که مرحوم آقای انزابی فرمود : تبریز، غریبه دوشر دی!
همیشه در مقابل بزرگی مردمان این شهر بزرگ سر فرود آوردهام و همواره برای برهههایی از تاریخ آن گریستهام. تبریز، یک جغرافیا نیست، که تاریخ و اندیشه است.
سالگرد شهادت آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی بهانهای شد برای یادی اندک از او و تاریخ تبریز. تاریخی پر پیچ و تاب و تو در تو. هنوز که هنوز است رازهایی در عکسهای سیاه و سفید نماز جمعه میدان راهآهن و بازار تبریز است که ناگشوده اند و ناگفته.
مسجد مقبره برای من نه یک نمازگاه که تاریخی دراز دامن است با منبری که خطابههایی از فراز آن در تاریخ ماندگار شده است و مقبره بزرگان خاندان فقه و عرفان را در خود دارد. که خدایشان عریق رحمت کناد.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۹ آبان ۱۴۰۰
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CVs1GYsAw9c/?utm_medium=share_sheet
🔸
از پارسال که این یادداشت را اول بار نوشتم تا به امروز دو عزیز از میان ما رفتند. نخست مبارز انقلابی مرحوم حاج محمدحسن عبدیزدانی و دوم مورخ ارجمند مرحوم رحیم نیکبخت میرکوهی. که خدایشان بیامرزاد.
و اما بعد؛
شاید یکی از دلایلی که کم از #شهید_قاضی نوشتهام این باشد که در کتاب #اعدامم_کنید از زبان حاج محمدحسن عبدیزدانی بسیار از او نوشتهام. اما این رافع قصورم در مورد این شهید عزیز نمیتواند باشد.
شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب جمعه در کشور است. او اولین منادی و معرف امام خمینی در تبریز بود و از همین روست که ساواک لقب #خمینی_آذربایجان را به او داد. عالمی وارسته و محققی مدقّ که مقالات او در نشریات علمی مختلف حتی در ممالک عربی چاپ شد و جناب ایشان طعم تبعید و بازداشت و زندان را در حمایت از نهضت امام خمینی چشیدند.
تبریز، شهر سیاست و فرهنگ و هنر و دین و صنعت و اقتصاد است و بزرگانی در هر کدام از این حوزهها عرضه داشته است که هر کدام از ایشان به تنهایی دورهای تاریخی از یک کشور را کافی بوده و هست.
در روزگار نوشتن اعدامم کنید بسیار با این مرد بزرگ و خاطراتش زیستم و بارها تبریزیها را ستودم و بارها آه از نهادم بلند شد. و این از ویژگیهای شهری مانند تبریز است که نخبهخیز است و نخبهپرور و تزاحم نخبگان را در ذات خود دارد. و شاید باز برای همین است که مرحوم آقای انزابی فرمود : تبریز، غریبه دوشر دی!
همیشه در مقابل بزرگی مردمان این شهر بزرگ سر فرود آوردهام و همواره برای برهههایی از تاریخ آن گریستهام. تبریز، یک جغرافیا نیست، که تاریخ و اندیشه است.
سالگرد شهادت آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی بهانهای شد برای یادی اندک از او و تاریخ تبریز. تاریخی پر پیچ و تاب و تو در تو. هنوز که هنوز است رازهایی در عکسهای سیاه و سفید نماز جمعه میدان راهآهن و بازار تبریز است که ناگشوده اند و ناگفته.
مسجد مقبره برای من نه یک نمازگاه که تاریخی دراز دامن است با منبری که خطابههایی از فراز آن در تاریخ ماندگار شده است و مقبره بزرگان خاندان فقه و عرفان را در خود دارد. که خدایشان عریق رحمت کناد.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۹ آبان ۱۴۰۰
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CVs1GYsAw9c/?utm_medium=share_sheet
#سازمان_سیانور
🔸
سازمان مجاهدین خلق، مخلوق پراگماتیسم سیاسی در ایران است. اواسط دهه چهل شمسی که اغلب قیامهای مذهبی و ملی سرکوب شده بود و حزب توده شده بود حزب دربار، عملگراها در صدد تغییر رژیم برآمدند. این گروه، خود اجتهاد بودند و اعلب تا حدی تحصیل کرده. دهه چهل شمسی و شصت میلادی دهه نموّ چپ بود در جهان. تا دهه هشتاد میلادی و شصت شمسی. دوره، دوره مبارزه بود و کتاب سرخ مائو و اصالت ایدئولوژی و دینامیسم. در دههای که لیبرالهای مسلمان مثل بازرگان برای تطبیق فیزیک با قرآن کتاب می نوشتند تا نیوتن را برای نبوت پیغمبر خاتم شاهد بیاورند، جوانترهای مذهبی که آتششان تندتر بود، در پی تغییر رژیم بودند. فریادی در سکوت و ایجاد سازمانی برای تغییر. هسته اولیه این گروه همان دستگیر و اعدام شدگان دهه پنجاه بودند که بعد از مرگشان، سازمانشان هم پسوند خلق گرفت و هم مارکسیست شد.
راز عدم قبول این جوانان زندان کشیده توسط امام در نجف، غلبه پراگماتیسم ایدئولوژیک بر تکلیف دینی در نزد رهبران این گروه بود. جوانانی که مذهبی بودند اما مبنای حرکتشان در نظر و عمل، دینی نبود. و امام، نه برای تغییر رژیم که برای آگاهی و انقلاب اصالت قائل بود.
سازمان مجاهدین، مخوف بود با تسویههای درون سازمانی، التقاطی بود با طلاق مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی و عقدش با مسعود رجوی، انحرافی بود با جعل زیارتنامه برای مسعود و مریم، خشن بود با عقیم کردن زنان، و مزدور بود با خیانت به وطن و نوکری صدام حسین. و دورهگرد است با دورهگردیهای مریم.
میلیشیای مریم و مسعود، جوانیشان سوخت و شدند لشکری پیر و لجوج که اگر روزی با یوزی آدم میکشتند و شهر را ناامن میکردند، و گرای نیروهای سپاه و بسیج را به صدام میدادند، امروز با موی ریخته و پوست پلاسیده نشستهاند پشت کامپیوتر و در کار تولید هشتگ و هک هستند.
در باب سازمان مجاهدین بسیار می توان نوشت. بخشی از کتاب #اعدامم_کنید به روزها و سالهای تشکیل تا انهدام هسته اولیه سازمان مجاهدین اختصاص دارد. برای نوشتنش علاوه بر خاطرات حاج محمدحسن عبدیزدانی بسیار خواندم. و گهگاه باز هم میخوانم.
سازمان مجاهدین خلق، محصول یک ایدئولوژی دستساز بود و استخوانی است لای زخم.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز / مرداد ۱۳۹۸
#روایت_مرصاد
#سازمان_مریم
#مرگ_مسعود
#بربادرفته
@mehdinalbandie
https://s6.uupload.ir/files/img_20220128_134412_478_uxf0.jpg
🔸
سازمان مجاهدین خلق، مخلوق پراگماتیسم سیاسی در ایران است. اواسط دهه چهل شمسی که اغلب قیامهای مذهبی و ملی سرکوب شده بود و حزب توده شده بود حزب دربار، عملگراها در صدد تغییر رژیم برآمدند. این گروه، خود اجتهاد بودند و اعلب تا حدی تحصیل کرده. دهه چهل شمسی و شصت میلادی دهه نموّ چپ بود در جهان. تا دهه هشتاد میلادی و شصت شمسی. دوره، دوره مبارزه بود و کتاب سرخ مائو و اصالت ایدئولوژی و دینامیسم. در دههای که لیبرالهای مسلمان مثل بازرگان برای تطبیق فیزیک با قرآن کتاب می نوشتند تا نیوتن را برای نبوت پیغمبر خاتم شاهد بیاورند، جوانترهای مذهبی که آتششان تندتر بود، در پی تغییر رژیم بودند. فریادی در سکوت و ایجاد سازمانی برای تغییر. هسته اولیه این گروه همان دستگیر و اعدام شدگان دهه پنجاه بودند که بعد از مرگشان، سازمانشان هم پسوند خلق گرفت و هم مارکسیست شد.
راز عدم قبول این جوانان زندان کشیده توسط امام در نجف، غلبه پراگماتیسم ایدئولوژیک بر تکلیف دینی در نزد رهبران این گروه بود. جوانانی که مذهبی بودند اما مبنای حرکتشان در نظر و عمل، دینی نبود. و امام، نه برای تغییر رژیم که برای آگاهی و انقلاب اصالت قائل بود.
سازمان مجاهدین، مخوف بود با تسویههای درون سازمانی، التقاطی بود با طلاق مریم قجر عضدانلو از مهدی ابریشمچی و عقدش با مسعود رجوی، انحرافی بود با جعل زیارتنامه برای مسعود و مریم، خشن بود با عقیم کردن زنان، و مزدور بود با خیانت به وطن و نوکری صدام حسین. و دورهگرد است با دورهگردیهای مریم.
میلیشیای مریم و مسعود، جوانیشان سوخت و شدند لشکری پیر و لجوج که اگر روزی با یوزی آدم میکشتند و شهر را ناامن میکردند، و گرای نیروهای سپاه و بسیج را به صدام میدادند، امروز با موی ریخته و پوست پلاسیده نشستهاند پشت کامپیوتر و در کار تولید هشتگ و هک هستند.
در باب سازمان مجاهدین بسیار می توان نوشت. بخشی از کتاب #اعدامم_کنید به روزها و سالهای تشکیل تا انهدام هسته اولیه سازمان مجاهدین اختصاص دارد. برای نوشتنش علاوه بر خاطرات حاج محمدحسن عبدیزدانی بسیار خواندم. و گهگاه باز هم میخوانم.
سازمان مجاهدین خلق، محصول یک ایدئولوژی دستساز بود و استخوانی است لای زخم.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز / مرداد ۱۳۹۸
#روایت_مرصاد
#سازمان_مریم
#مرگ_مسعود
#بربادرفته
@mehdinalbandie
https://s6.uupload.ir/files/img_20220128_134412_478_uxf0.jpg
روایتی هست که مریم #رجوی مریدان را فروخته و قبل از حمله از آلبانی خارج شده. این سنت مألوف رجویهاست. مسعود هم ۵۰ سال پیش باکری و بدیع زادگان و حنیف نژاد و سعید محسن را لو داد و از اعدام جست.
ماجرا را مرحوم عبدیزدانی با سند و مدرک روایت کرده و من در #اعدامم_کنید نوشتهام.
#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی
@mehdibalbandie
https://twitter.com/MNalbandi/status/1672710265622626304?s=09
ماجرا را مرحوم عبدیزدانی با سند و مدرک روایت کرده و من در #اعدامم_کنید نوشتهام.
#دارالولایه_تبریز
#مهدی_نعلبندی
@mehdibalbandie
https://twitter.com/MNalbandi/status/1672710265622626304?s=09
Twitter
روایتی هست که مریم #رجوی مریدان را فروخته و قبل از حمله از آلبانی خارج شده. این سنت مألوف رجویهاست. مسعود هم ۵۰ سال پیش باکری و بدیع زادگان و حنیف نژاد و سعید محسن را لو داد و از اعدام جست.
ماجرا را مرحوم عبدیزدانی با سند و مدرک روایت کرده و من در #اعدامم_کنید…
ماجرا را مرحوم عبدیزدانی با سند و مدرک روایت کرده و من در #اعدامم_کنید…