#ریشه ی لری #کشکینه
👇👇👇
کشکینه از دو واژه کشک + ینه درست شده است
از « ینه» برای دارا بودن و ارتباط استفاده می شود مانند پیشینه و دیرینه یعنی مربوط پیش و گذشته و زمان دور ، مثل خاینه ، لوینه ، پارینه و ...
بنابراین واژه کشکینه یعنی مربوط به کشک و خانواده کشک . در واقع یعنی غذایی که ماده اصلی آن مربوط به کشک است زیرا در تهیه کشکینه از ترکیب گندم و کشک سابیده شده و یا دوغ استفاده می شود
ضمن اینکه ظاهر و طرز تهیه کشکینه هم مانند کشک است
✍ #رسول_موحدیان ( کرج )
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
کشکینه را درفارسی ترخینه می گویند.
👇👇👇
کشکینه از دو واژه کشک + ینه درست شده است
از « ینه» برای دارا بودن و ارتباط استفاده می شود مانند پیشینه و دیرینه یعنی مربوط پیش و گذشته و زمان دور ، مثل خاینه ، لوینه ، پارینه و ...
بنابراین واژه کشکینه یعنی مربوط به کشک و خانواده کشک . در واقع یعنی غذایی که ماده اصلی آن مربوط به کشک است زیرا در تهیه کشکینه از ترکیب گندم و کشک سابیده شده و یا دوغ استفاده می شود
ضمن اینکه ظاهر و طرز تهیه کشکینه هم مانند کشک است
✍ #رسول_موحدیان ( کرج )
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
کشکینه را درفارسی ترخینه می گویند.
« هه هالو یا حاله وِلِم کو، یا بیلم»
در محاوره و گفتگو در بین لرها زمان تند حرف زدن و پرخاشگری اغلب هنگام خطاب به جای آقا هالو ( دایی ) و به جای خانم حاله ( خاله ) بکار می رود .
زمانی که فردی از دست مخاطب خود خسته میشود و کمی عصبانی و یا در جر و بحث قانع نمیشود و یا نمی خواهد حرف او را قبول کنه اگر طرفش مرد باشه میگه « هَه حالو بیلم یا ولم کو » و اگرطرفش زن باشه میگه « هَه حاله بیلم یا ولم کو » که معادل فارسی این اصطلاحات « آقا یا بابا ولم کن » است .
✍ #رسول_موحدیان
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
در محاوره و گفتگو در بین لرها زمان تند حرف زدن و پرخاشگری اغلب هنگام خطاب به جای آقا هالو ( دایی ) و به جای خانم حاله ( خاله ) بکار می رود .
زمانی که فردی از دست مخاطب خود خسته میشود و کمی عصبانی و یا در جر و بحث قانع نمیشود و یا نمی خواهد حرف او را قبول کنه اگر طرفش مرد باشه میگه « هَه حالو بیلم یا ولم کو » و اگرطرفش زن باشه میگه « هَه حاله بیلم یا ولم کو » که معادل فارسی این اصطلاحات « آقا یا بابا ولم کن » است .
✍ #رسول_موحدیان
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
📩 #رسول_موحدیان ( کرج )
کتاب "برای گونگادین بهشت نیست" نوشتهی #علی_میر_دریکوندی
بهشتی برای گونگادین نیست,
یک داستان از علی میردریکوندی است (اما نویسنده ترجیح میدهد که با نام گونگادین خوانده شود)
این کتاب توسط #جان_همینگ ویرایش شده و او مقدمه کتاب را نوشته است.
این کتاب در سال ۱۹۶۵ توسط ویکتور گولانز به زبان انگلیسی منتشر شده و در شش زبان دیگر نیز ترجمه گشته.
در پیش گفتار استاد #زهنر
(از دانشگاه آکسفورد) میگوید:
علی میردریکوندی یک چوپان ایرانی بود که به صورت خود آموخته خواندن و نوشتن زبان فارسی را فرا گرفت
و بعد از آن زبان انگلیسی بریتانیای و آمریکایی را با کمک سربازانی که درجنگ جهانی دوم به ایران آمده بودند یادگرفت.
على میردریکوندی،
را باید پدیده #داستان_نویسی ایران نامید ، کارگری ساده که به خاطر نبوغ خارق العادهاش داستانی شگفتانگیز را به رشته تحریر آورد و حتی برای دریافت #نوبل_ادبی به آکادمی نوبل معرفی شد!
دهقانزاده فقیر لرستانی
حوالی جنگ جهانی دوم،
پیشخدمت افسران انگلیسی در ایران بود و باهوش سرشار خود خواندن و نوشتن انگلیسی را به خوبی فرا گرفت و #دو_کتاب به انگلیسی نوشت:
یکی به نام "برای گونگادین بهشت نیست"(No Heaven for GungaDin) و
دیگری داستان مفصلی با عنوان نورافکن (Irradiant) که دستنویس
ونسخه تایپی آن در کتابخانه بادلیان آکسفورد نگهداری میشود.
ایرانشناسان معروفی چون زینر،
کراین بروک و به ویژه دیوید بیوار به بررسی جایگاه ادبی میردریکوندی پرداختهاند.
کتاب "برای گونگادین بهشت نیست" نخستین بار با ترجمه #غلامحسین_صالح_یار به جامعه ادبی ایران معرفی شد و در انگلستان و آمریکا در سال 1965 به عنوان #پرفروش_ترین کتاب سال شناخته شد.
جالب آن که تا مدتها بسیاری در حقیقت او شک کردند و آن را ساخته ذهن جان همینگ افسر انگلیسی میدانستند.
اگر چه بعدها این شائبه رفع شد اما هنوز زندگی میردریکوند آمیخته با ابهامات بسیار است.
سید غلامرضا نعمتپور مستند ساز خرمآبادی در قالب مستند "برای گونگادین بهشت نیست" جنبههای نادیدهای از زندگی این نویسندهی مهجور و گمنام را به تصویر کشیده که در جشنوارههای مختلف داخل و خارج کشور به نمایش درآمده و جوایز معتبری نیز کسب کرده است.
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
کتاب "برای گونگادین بهشت نیست" نوشتهی #علی_میر_دریکوندی
بهشتی برای گونگادین نیست,
یک داستان از علی میردریکوندی است (اما نویسنده ترجیح میدهد که با نام گونگادین خوانده شود)
این کتاب توسط #جان_همینگ ویرایش شده و او مقدمه کتاب را نوشته است.
این کتاب در سال ۱۹۶۵ توسط ویکتور گولانز به زبان انگلیسی منتشر شده و در شش زبان دیگر نیز ترجمه گشته.
در پیش گفتار استاد #زهنر
(از دانشگاه آکسفورد) میگوید:
علی میردریکوندی یک چوپان ایرانی بود که به صورت خود آموخته خواندن و نوشتن زبان فارسی را فرا گرفت
و بعد از آن زبان انگلیسی بریتانیای و آمریکایی را با کمک سربازانی که درجنگ جهانی دوم به ایران آمده بودند یادگرفت.
على میردریکوندی،
را باید پدیده #داستان_نویسی ایران نامید ، کارگری ساده که به خاطر نبوغ خارق العادهاش داستانی شگفتانگیز را به رشته تحریر آورد و حتی برای دریافت #نوبل_ادبی به آکادمی نوبل معرفی شد!
دهقانزاده فقیر لرستانی
حوالی جنگ جهانی دوم،
پیشخدمت افسران انگلیسی در ایران بود و باهوش سرشار خود خواندن و نوشتن انگلیسی را به خوبی فرا گرفت و #دو_کتاب به انگلیسی نوشت:
یکی به نام "برای گونگادین بهشت نیست"(No Heaven for GungaDin) و
دیگری داستان مفصلی با عنوان نورافکن (Irradiant) که دستنویس
ونسخه تایپی آن در کتابخانه بادلیان آکسفورد نگهداری میشود.
ایرانشناسان معروفی چون زینر،
کراین بروک و به ویژه دیوید بیوار به بررسی جایگاه ادبی میردریکوندی پرداختهاند.
کتاب "برای گونگادین بهشت نیست" نخستین بار با ترجمه #غلامحسین_صالح_یار به جامعه ادبی ایران معرفی شد و در انگلستان و آمریکا در سال 1965 به عنوان #پرفروش_ترین کتاب سال شناخته شد.
جالب آن که تا مدتها بسیاری در حقیقت او شک کردند و آن را ساخته ذهن جان همینگ افسر انگلیسی میدانستند.
اگر چه بعدها این شائبه رفع شد اما هنوز زندگی میردریکوند آمیخته با ابهامات بسیار است.
سید غلامرضا نعمتپور مستند ساز خرمآبادی در قالب مستند "برای گونگادین بهشت نیست" جنبههای نادیدهای از زندگی این نویسندهی مهجور و گمنام را به تصویر کشیده که در جشنوارههای مختلف داخل و خارج کشور به نمایش درآمده و جوایز معتبری نیز کسب کرده است.
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
🔹 #اصطلاح_لری
◽️ " مَر قیل اسبی( اسپی ) با( وا) "
وقتی بخواهند امر محال و غیر ممکنی را بیان کنند می گویند « مَر قیل اسبی با » یعنی مگر رنگ قیر سفید شود که این موضوع محقق گردد . در واقع می خواهند بگویند ، اگر زمانی رنگ قیر سفیدشد ، این کار هم انجام میگیرد که مد نظر اصطلاح غیر ممکن بودن انجام اون کار هست .
مثلاً وقتی یک نفر نمی خواهد یا نمی تواند قرض خود را پس بدهد می گویند « مَر قیل اسبی با که بیئش وا دِما »
معادل فارسی آن هم « اگه پشت گوش خودتو دیدی این کار هم انجام میشه » است .
✍ #رسول_موحدیان ( کرج )
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
◽️ " مَر قیل اسبی( اسپی ) با( وا) "
وقتی بخواهند امر محال و غیر ممکنی را بیان کنند می گویند « مَر قیل اسبی با » یعنی مگر رنگ قیر سفید شود که این موضوع محقق گردد . در واقع می خواهند بگویند ، اگر زمانی رنگ قیر سفیدشد ، این کار هم انجام میگیرد که مد نظر اصطلاح غیر ممکن بودن انجام اون کار هست .
مثلاً وقتی یک نفر نمی خواهد یا نمی تواند قرض خود را پس بدهد می گویند « مَر قیل اسبی با که بیئش وا دِما »
معادل فارسی آن هم « اگه پشت گوش خودتو دیدی این کار هم انجام میشه » است .
✍ #رسول_موحدیان ( کرج )
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
« زبانِ مادری »
✍️ #رسول_موحدیان
زبان مادری ما زاگرسیان بطور کلی بازمانده زبان اساطیری و باستانی گذشته است که این زبانها در مصاف با گذشت روزگاران هیچگاه کمر خم نکرده است و همچنان کم و بیش با مختصر تغییراتی که برای هر زبانی اجتناب ناپذیراست باقی مانده است و در این کشاکش در مقابل دشمنان نیرومندی همچون زبانهای عبری ، عربی ، ترکی مغول و حتی دیگر لهجه های فارسی ، سرخم نکرده است.
این نه به خاطر این بوده است که ما زاگرسیان فردوسیها داشته ایم ، بلکه به همت مردم این سرزمین بوده است که به زبان مادری خویش , به اصالت خود , تاریخ آبا واجدادی و زبان مادری اش به افتخار می نگریسته اند و افتخار خواهند کرد .
خاطره کوتاه زیر را به زبان شیرین لری با هم بخوانیم
قلم
کلاس سه ابتدایی بیم .
یه گِل دِه مَدِرَسه اومام وِه دا م گوتِم : دا ، قلَمِم گوم بیَه.
دا م با ری واز و لو خَنَه گوت :
رولَه اِیو نارَه ، ایسه چی کِردی بی قلمی ؟
گوتِم :
دِه رقیفم قلمی ایسَم .
دام اول گوت : خیلی خو ، اوسه پرسی :
رقیفت ،حردنی یا چی یه دِت نِحاس ؟
گوتِم: نه ،
دام گوت چه دوسِ خویی داری ،
رقیفت وا ای کارِش وه تو خویی کرده ،
اه رولَه تو سی چی وِه دَس براریات خویی نِمیکی ؟
گوتیم چطور خویی بَکِم ؟
دام گوت :
دو قلم سیت می سونِم ،
یَکی سی خوت یکی هم سی هر کَه قلمش گُم بی .
قلمِن بِه وِه کسی که قلمش گُم موه اوسه دِه کلاس دِش بَسونِش و بِه تِه خود با تا بِش وَه یکی هَنی .
موقه قِصه دامِن انجام دم
فره حوس کِردم و راضی بیم.
کم کم چَن قلم و پاک کن و تراش اضافَه نیام دِه کیفم و هر کس قلم ناشت وِش میدَم .
وا ای کارِم بیمی وِه کیخا کلاس ،
همه مِن صِحِاو قلمیا ذخیره میشِناختِن
و یِسِرَه دِه مِه کمک می حاسِن .
وا ای کار هم وِه مدرسه علاقه فِرِه پِیا کِردم ،
هم دوسیا بیشتری پِیا کِردم ،
وهم دَرسِم دِه وِرَزش بیتِر بی و کار خو کردَه سیم کِف داشت .
تا یَه که دِه زِمون دانشگاه ای خاطره خوشِن سی یکی دِه همکلاسیام تعریف کِردم .
رقیفم آه سردی کَشی و وا غُصَه گوت :
مِه هم چند سال پیش چنی مَتِلی سیم پیش اوما،
ولی بر عکسِ تو ، مِه کار گَن کِردِن یاد گِریتم.
گوتِم چطور ؟
گوت :
دِه مدرسه هه چی تو قَلمِم گُم کِردم و رَتِم وِه حونه سی دا م گوتِم ،
ولی دا م وا بَد پِتی گوت :
خاک دِه سرت بی دَسِلات ،
حواسِت ها کجا ، جهنِم سرت بیرَه ، دِه ،قلم سیت نمی سونم ،
و مِن زه ،
و خلاصه فِرَه وِم سخت گذشت .
ای کار دا م ایقه سیم سخت بی ،
وا خوم گوتِم هر طور بی یَه ،
همیشه وا چَن قلم رویِم حونَه و هر روز چَن قلم و پاک کُن دِه همکلاسیام می دُزیم .
خلاصه همیشه چند قلم اضافه داشتم اما دا م هیج موقع دِم نپُرسی یِنون دِه کجا ایسَمَه .
اول کار خیلی سیم سخت بی، و وا زَله ای کارِن میکردم،
اما یواش یواش وِه زَلم غلبه کِردم
و هر هفته وا نقشه نویی قلم دِه رِقیفیام موزیم.
اوسِه که اوفتام وِه ویر یَکه قِلمیا اضافَنِ بَفروشم.
کم کم دُزی ده کُل مدرسه و دفتر و ...
یاد گریتم و الان بیمه وه یِه دُزه حرفه ای 😔
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش
✍️ #رسول_موحدیان
زبان مادری ما زاگرسیان بطور کلی بازمانده زبان اساطیری و باستانی گذشته است که این زبانها در مصاف با گذشت روزگاران هیچگاه کمر خم نکرده است و همچنان کم و بیش با مختصر تغییراتی که برای هر زبانی اجتناب ناپذیراست باقی مانده است و در این کشاکش در مقابل دشمنان نیرومندی همچون زبانهای عبری ، عربی ، ترکی مغول و حتی دیگر لهجه های فارسی ، سرخم نکرده است.
این نه به خاطر این بوده است که ما زاگرسیان فردوسیها داشته ایم ، بلکه به همت مردم این سرزمین بوده است که به زبان مادری خویش , به اصالت خود , تاریخ آبا واجدادی و زبان مادری اش به افتخار می نگریسته اند و افتخار خواهند کرد .
خاطره کوتاه زیر را به زبان شیرین لری با هم بخوانیم
قلم
کلاس سه ابتدایی بیم .
یه گِل دِه مَدِرَسه اومام وِه دا م گوتِم : دا ، قلَمِم گوم بیَه.
دا م با ری واز و لو خَنَه گوت :
رولَه اِیو نارَه ، ایسه چی کِردی بی قلمی ؟
گوتِم :
دِه رقیفم قلمی ایسَم .
دام اول گوت : خیلی خو ، اوسه پرسی :
رقیفت ،حردنی یا چی یه دِت نِحاس ؟
گوتِم: نه ،
دام گوت چه دوسِ خویی داری ،
رقیفت وا ای کارِش وه تو خویی کرده ،
اه رولَه تو سی چی وِه دَس براریات خویی نِمیکی ؟
گوتیم چطور خویی بَکِم ؟
دام گوت :
دو قلم سیت می سونِم ،
یَکی سی خوت یکی هم سی هر کَه قلمش گُم بی .
قلمِن بِه وِه کسی که قلمش گُم موه اوسه دِه کلاس دِش بَسونِش و بِه تِه خود با تا بِش وَه یکی هَنی .
موقه قِصه دامِن انجام دم
فره حوس کِردم و راضی بیم.
کم کم چَن قلم و پاک کن و تراش اضافَه نیام دِه کیفم و هر کس قلم ناشت وِش میدَم .
وا ای کارِم بیمی وِه کیخا کلاس ،
همه مِن صِحِاو قلمیا ذخیره میشِناختِن
و یِسِرَه دِه مِه کمک می حاسِن .
وا ای کار هم وِه مدرسه علاقه فِرِه پِیا کِردم ،
هم دوسیا بیشتری پِیا کِردم ،
وهم دَرسِم دِه وِرَزش بیتِر بی و کار خو کردَه سیم کِف داشت .
تا یَه که دِه زِمون دانشگاه ای خاطره خوشِن سی یکی دِه همکلاسیام تعریف کِردم .
رقیفم آه سردی کَشی و وا غُصَه گوت :
مِه هم چند سال پیش چنی مَتِلی سیم پیش اوما،
ولی بر عکسِ تو ، مِه کار گَن کِردِن یاد گِریتم.
گوتِم چطور ؟
گوت :
دِه مدرسه هه چی تو قَلمِم گُم کِردم و رَتِم وِه حونه سی دا م گوتِم ،
ولی دا م وا بَد پِتی گوت :
خاک دِه سرت بی دَسِلات ،
حواسِت ها کجا ، جهنِم سرت بیرَه ، دِه ،قلم سیت نمی سونم ،
و مِن زه ،
و خلاصه فِرَه وِم سخت گذشت .
ای کار دا م ایقه سیم سخت بی ،
وا خوم گوتِم هر طور بی یَه ،
همیشه وا چَن قلم رویِم حونَه و هر روز چَن قلم و پاک کُن دِه همکلاسیام می دُزیم .
خلاصه همیشه چند قلم اضافه داشتم اما دا م هیج موقع دِم نپُرسی یِنون دِه کجا ایسَمَه .
اول کار خیلی سیم سخت بی، و وا زَله ای کارِن میکردم،
اما یواش یواش وِه زَلم غلبه کِردم
و هر هفته وا نقشه نویی قلم دِه رِقیفیام موزیم.
اوسِه که اوفتام وِه ویر یَکه قِلمیا اضافَنِ بَفروشم.
کم کم دُزی ده کُل مدرسه و دفتر و ...
یاد گریتم و الان بیمه وه یِه دُزه حرفه ای 😔
🇮🇷 @nayekash 👈
نای کش