جمهوری / محمد صادق شهبازی
5.14K subscribers
4.08K photos
1.44K videos
160 files
2.2K links
بازخوانی مسائل انقلاب مردم
https://telegram.me/joinchat/A2I_lj-DqVKedeyPiF6ofQ
ارتباط با ادمین
@jomhouriadmin
Download Telegram
#روایت_انتخابات
#زینب
حتی از بحث سیاسی هم فراری هم بودم !
نفرت داشتم از بحث سیاسی و حرف سیاسی حتی وقتی توی خونه میخواستند اخبار ببینند من میرفتم تو اتاق. بنظرم بی فایده ترین کار همین بحث های سیاسی بود .
هیچ چیز قرار نبود با حرف های ما عوض بشه یه سری نشستند و بین خودشون رییس جمهور و وزیر و ... انتخاب میکنند . ماهم تاثیری نداریم !
تا اسفند۹۹ یکی از پست های صفحه ی #آقای_پرزیدنت اومد توی اکسپلور اینستام . از قبل اقای جلیلی رو دوست داشتم نگاهم بهش مثبت بود . رفتم توی صفحه شون و باقی پست هارو خوندم انگار تشنه شدم رفتم توی صفحه خود دکتر جلیلی چیزی که می دیدم باورم نمیشد.
سفر سفر سفر چقدر این مرد سفر رفته بود . مگه چکاره است ؟ سرچ کردم "نماینده رهبر در شورای امنیت ملی" از همین پست های ظاهرا تشریفاتی که بعضی مسئولین پنج شش تاشو دارن و بجاش میرن سر یه کار خصوصی پول دربیارن.
برام عجیب بود اما هنوز نه به این اندازه که به این سیاست کثیف امیدوار بشم تا این جمله رو دیدم: "بعضی مسئولان تصور میکنند این مردم ذخیره نظام اند یعنی مردم روی #نیمکت بنشینند چون ما به اندازه کافی بازیکن داریم"
این درد من بود . خسته بودم از حس بی تاثیر بودن و بی فایده بودن‌. ازاینکه هروقت لازممون دارن موقع #راهپیمایی ها صدامون میکنند و بعدم میگن برید .
جلیلی اینو فهمیده بود ! این حرف خیلی بی خطر نیست چطور تونسته بود بگه؟ انگ ضد انقلاب بودن بهش نزدند؟
اون شب تا صبح سایت حیات طیبه رو زیر و رو کردم و دیدم که اینجا کنار این ادم میشه تاثیر گذار بود . جلیلی خودشو عقل کل نمیدونه . کمک میگیره مشورت میگیره . اون هم برای چی؟ ریختن برنامه های کلان کشور کاری که همیشه تو اتاق های بسته و توسط ادم هایی که نمیدونیم چه کسانی هستند انجام میشه !
همون لحظه ها بدون اینکه تصمیم بگیرم حرف زدن درباره #جلیلی رو شروع کردم . انگار از درونم یه فریادی می جوشید که نمیتونستم جلوش رو بگیرم.
تو این مدت شاید با بیشتر از دویست نفر حرف زدم و بحث کردم . از سلطنت طلب و جنبش سبزی تا ادمای خسته ناامید تو کوچه و بازار . همه اطرافیان براشون خنده دار بود که تو اصلا بحث سیاسی نمیکردی .
این بار فرق داشت من حرف برای گفتن داشتم من دستم پر بود . من دستم برای دفاع کردن از انقلاب خیلی پر بود. من یه نور دیده بودم یه امید پیدا کرده بودم !
کم خوردم کم خوابیدم از صبح تا شب با بچه های ستاد یا بدون اون ها مشغول حرف زدن و اقناع کردن بودم . اصلا دلم راضی نمیشد کسی رو با شعار دادن راضی کنم . دلم میخواست شیرینی که در فهمیدن این ادم چشیدم بقیه هم بچشند.
جلیلی رفت کنار اما
ما پای درد دل مردم نشستیم . رفتیم منطقه های محروم و روستا ها ...رفتیم جاهایی که تاحالا نرفته بودیم .
درباره ارمان های مرده انقلاب حرف زدیم. از #انفعال و گوشه گیری و حس بی فایدگی خارج شدیم . جلیلی اجازه داد ماهم تجربه هاشو در اندازه کوچک تری تجربه کنیم .
حالا جلیلی یه نفر نیست گفتمانش مثل رود جاری شده هیچکس هم نمیتونه اون رو از ما بگیره !