Forwarded from محمدرضا اصلانی
ساعتِ 18
یکشنبه 24 شهریور 98
خانه هنرمندان ایران
با حضور و سخنرانی ِ #محمدرضا_اصلانی و #بهنام_بهزادی و #همایون_خسروی.
@Aslani_Cinepoet ✔️
یکشنبه 24 شهریور 98
خانه هنرمندان ایران
با حضور و سخنرانی ِ #محمدرضا_اصلانی و #بهنام_بهزادی و #همایون_خسروی.
@Aslani_Cinepoet ✔️
Forwarded from محمد بختیاری
🔹کُشتارگاه🔹
🔸 اگر نیم ساعت اول را از قصه حذف کنی، منهای صحنهٔ شروع که «درام» روی آن سوار است، ضربهای به فیلم نمیخورد.
🔸 ریتمِ کُند و تدوینِ کمجان، جان فیلم را میگیرد. لانگها و مدیوم لانگها و رنگ خاکستری فیلم بیمعناست وقتی قصهای نباشد.
🔸 شقاوت مانی حقیقی نه معلوم است از کجا نشأت میگیرد و نه اصلا وجود دارد. بدمن فیلم (حقیقی) چرا باید به کسی که نمیشناسد اطمینان کند؟ ارتباطش با پسر بدون مقدمه و بیتصویر است. لو دادن و دویدنش در آخر در پی ماشین، شوخی بامزهای که کارگردان با مخاطبش میکند. رابطهٔ پدر و پسر، دعوایشان و بعد برانگیختن وجدانشان روی هواست. فیلمنامه سراسر سوراخ است.
🔸 یک جنوبِ نیمبند و یک قصاص خوب بیرون از داستان، فیلم را نجات نمیدهد.
#کشتارگاه #عباس_امینی
🔹من میترسم🔹
🔸 مفهومزدگی بالأخره کار دست بهزادی داد. دکمه و کت و قصهای که مشخص نیست از کجاست و چیست و برای که نوشته شده، مخاطب را در برهوت بیقصهای وا میگذارد.
🔸 آدمها با محیطشان نسبت برقرار میکنند و درش مؤثرند، ولی اینکه این آدمفضاییهای فیلم چیستند، معلوم نیست. نه عاشقپیشگی در شاعرِ «هنرمند» دغدغهمند اجتماع میبینیم و نه رفتنی در شاکردوست. مهران احمدی چهکاره است؟ مدیوم لانگها از همین نشناختن آدمهاست. دوربین دور از همه است. فاصله و اندازهٔ قابش مخاطب _ و فیلمساز _ را دور نگه داشته است. پی.او.ویهای پاساژمانند از کیست؟ «گاد» یا فیلمساز؟ چرا نگاه از بالا میدهد؟ شاعر ما چطور «رهبانیت» ساختگیاش را کنار میگذارد و روی دیگر «خشناش» را عیان میکند؟ سیر تغییر ناقص است. فیلم بهشدت بیهویت است. از کارگردان «تنها دوبار زندگی میکنیم» توقع بیش از اینها داشتیم.
#من_میترسم #بهنام_بهزادی
🔹شنای پروانه🔹
🔸 حذف محیط و کندن شخصیتها از اجتماعی که در آن زندگی میکنند، خانوادهٔ متعیّن جنوبشهری را نمیسازد. فیلمساز مستندساز ما هنوز دل در گرو مستند دارد. صحنهٔ عرقخوری اراذل فقط یک بازسازی است و جای دوربین وجود ندارد؛ اگر نگوییم به غلط سمپاتیک هم میشود. صحنههای مستندیِ فیلمْ خوب است ولی همینکه به سراغ آدمها میرود و میخواهد کمی به آنها نزدیکتر شود، میلنگد. دوربین هنوز مستند و مدیوم است. مسأله هم در این فیلم گنگ است؛ زمان و مکان نیز.
🔸 شخصیت منهای محیط، فیلم را از مکانمندی درمیآورد و آن را میتواند هرجایی کند. بازی عزتی خلاصه شده است از نگاههای ماجرای نیمروزی و داد و فریادهای لاتاری و خشم فروخوردهٔ جاندار. چَکی که عزتی اول فیلم میخورَد، لاتبازی و ترسناکشدناش وسطهای فیلم و سکوت صبورانه و عمیقاش در پایان، کُمیتش لنگ است. فیلم یک پدرِ «اندازه» و مشخص دارد که فقط بازیِ بازیگرش درست از آب درآمده.
#شنای_پروانه #محمد_کارت
▪️▪️▪️
#جشنواره_۳۸
#محمد_بختیاری
#رفقای_نقد
@rofaghaenaghd
🔸 اگر نیم ساعت اول را از قصه حذف کنی، منهای صحنهٔ شروع که «درام» روی آن سوار است، ضربهای به فیلم نمیخورد.
🔸 ریتمِ کُند و تدوینِ کمجان، جان فیلم را میگیرد. لانگها و مدیوم لانگها و رنگ خاکستری فیلم بیمعناست وقتی قصهای نباشد.
🔸 شقاوت مانی حقیقی نه معلوم است از کجا نشأت میگیرد و نه اصلا وجود دارد. بدمن فیلم (حقیقی) چرا باید به کسی که نمیشناسد اطمینان کند؟ ارتباطش با پسر بدون مقدمه و بیتصویر است. لو دادن و دویدنش در آخر در پی ماشین، شوخی بامزهای که کارگردان با مخاطبش میکند. رابطهٔ پدر و پسر، دعوایشان و بعد برانگیختن وجدانشان روی هواست. فیلمنامه سراسر سوراخ است.
🔸 یک جنوبِ نیمبند و یک قصاص خوب بیرون از داستان، فیلم را نجات نمیدهد.
#کشتارگاه #عباس_امینی
🔹من میترسم🔹
🔸 مفهومزدگی بالأخره کار دست بهزادی داد. دکمه و کت و قصهای که مشخص نیست از کجاست و چیست و برای که نوشته شده، مخاطب را در برهوت بیقصهای وا میگذارد.
🔸 آدمها با محیطشان نسبت برقرار میکنند و درش مؤثرند، ولی اینکه این آدمفضاییهای فیلم چیستند، معلوم نیست. نه عاشقپیشگی در شاعرِ «هنرمند» دغدغهمند اجتماع میبینیم و نه رفتنی در شاکردوست. مهران احمدی چهکاره است؟ مدیوم لانگها از همین نشناختن آدمهاست. دوربین دور از همه است. فاصله و اندازهٔ قابش مخاطب _ و فیلمساز _ را دور نگه داشته است. پی.او.ویهای پاساژمانند از کیست؟ «گاد» یا فیلمساز؟ چرا نگاه از بالا میدهد؟ شاعر ما چطور «رهبانیت» ساختگیاش را کنار میگذارد و روی دیگر «خشناش» را عیان میکند؟ سیر تغییر ناقص است. فیلم بهشدت بیهویت است. از کارگردان «تنها دوبار زندگی میکنیم» توقع بیش از اینها داشتیم.
#من_میترسم #بهنام_بهزادی
🔹شنای پروانه🔹
🔸 حذف محیط و کندن شخصیتها از اجتماعی که در آن زندگی میکنند، خانوادهٔ متعیّن جنوبشهری را نمیسازد. فیلمساز مستندساز ما هنوز دل در گرو مستند دارد. صحنهٔ عرقخوری اراذل فقط یک بازسازی است و جای دوربین وجود ندارد؛ اگر نگوییم به غلط سمپاتیک هم میشود. صحنههای مستندیِ فیلمْ خوب است ولی همینکه به سراغ آدمها میرود و میخواهد کمی به آنها نزدیکتر شود، میلنگد. دوربین هنوز مستند و مدیوم است. مسأله هم در این فیلم گنگ است؛ زمان و مکان نیز.
🔸 شخصیت منهای محیط، فیلم را از مکانمندی درمیآورد و آن را میتواند هرجایی کند. بازی عزتی خلاصه شده است از نگاههای ماجرای نیمروزی و داد و فریادهای لاتاری و خشم فروخوردهٔ جاندار. چَکی که عزتی اول فیلم میخورَد، لاتبازی و ترسناکشدناش وسطهای فیلم و سکوت صبورانه و عمیقاش در پایان، کُمیتش لنگ است. فیلم یک پدرِ «اندازه» و مشخص دارد که فقط بازیِ بازیگرش درست از آب درآمده.
#شنای_پروانه #محمد_کارت
▪️▪️▪️
#جشنواره_۳۸
#محمد_بختیاری
#رفقای_نقد
@rofaghaenaghd
Forwarded from رفقای نقد
🔹کُشتارگاه🔹
🔸 اگر نیم ساعت اول را از قصه حذف کنی، منهای صحنهٔ شروع که «درام» روی آن سوار است، ضربهای به فیلم نمیخورد.
🔸 ریتمِ کُند و تدوینِ کمجان، جان فیلم را میگیرد. لانگها و مدیوم لانگها و رنگ خاکستری فیلم بیمعناست وقتی قصهای نباشد.
🔸 شقاوت مانی حقیقی نه معلوم است از کجا نشأت میگیرد و نه اصلا وجود دارد. بدمن فیلم (حقیقی) چرا باید به کسی که نمیشناسد اطمینان کند؟ ارتباطش با پسر بدون مقدمه و بیتصویر است. لو دادن و دویدنش در آخر در پی ماشین، شوخی بامزهای که کارگردان با مخاطبش میکند. رابطهٔ پدر و پسر، دعوایشان و بعد برانگیختن وجدانشان روی هواست. فیلمنامه سراسر سوراخ است.
🔸 یک جنوبِ نیمبند و یک قصاص خوب بیرون از داستان، فیلم را نجات نمیدهد.
#کشتارگاه #عباس_امینی
🔹من میترسم🔹
🔸 مفهومزدگی بالأخره کار دست بهزادی داد. دکمه و کت و قصهای که مشخص نیست از کجاست و چیست و برای که نوشته شده، مخاطب را در برهوت بیقصهای وا میگذارد.
🔸 آدمها با محیطشان نسبت برقرار میکنند و درش مؤثرند، ولی اینکه این آدمفضاییهای فیلم چیستند، معلوم نیست. نه عاشقپیشگی در شاعرِ «هنرمند» دغدغهمند اجتماع میبینیم و نه رفتنی در شاکردوست. مهران احمدی چهکاره است؟ مدیوم لانگها از همین نشناختن آدمهاست. دوربین دور از همه است. فاصله و اندازهٔ قابش مخاطب _ و فیلمساز _ را دور نگه داشته است. پی.او.ویهای پاساژمانند از کیست؟ «گاد» یا فیلمساز؟ چرا نگاه از بالا میدهد؟ شاعر ما چطور «رهبانیت» ساختگیاش را کنار میگذارد و روی دیگر «خشناش» را عیان میکند؟ سیر تغییر ناقص است. فیلم بهشدت بیهویت است. از کارگردان «تنها دوبار زندگی میکنیم» توقع بیش از اینها داشتیم.
#من_میترسم #بهنام_بهزادی
🔹شنای پروانه🔹
🔸 حذف محیط و کندن شخصیتها از اجتماعی که در آن زندگی میکنند، خانوادهٔ متعیّن جنوبشهری را نمیسازد. فیلمساز مستندساز ما هنوز دل در گرو مستند دارد. صحنهٔ عرقخوری اراذل فقط یک بازسازی است و جای دوربین وجود ندارد؛ اگر نگوییم به غلط سمپاتیک هم میشود. صحنههای مستندیِ فیلمْ خوب است ولی همینکه به سراغ آدمها میرود و میخواهد کمی به آنها نزدیکتر شود، میلنگد. دوربین هنوز مستند و مدیوم است. مسأله هم در این فیلم گنگ است؛ زمان و مکان نیز.
🔸 شخصیت منهای محیط، فیلم را از مکانمندی درمیآورد و آن را میتواند هرجایی کند. بازی عزتی خلاصه شده است از نگاههای ماجرای نیمروزی و داد و فریادهای لاتاری و خشم فروخوردهٔ جاندار. چَکی که عزتی اول فیلم میخورَد، لاتبازی و ترسناکشدناش وسطهای فیلم و سکوت صبورانه و عمیقاش در پایان، کُمیتش لنگ است. فیلم یک پدرِ «اندازه» و مشخص دارد که فقط بازیِ بازیگرش درست از آب درآمده.
#شنای_پروانه #محمد_کارت
▪️▪️▪️
#جشنواره_۳۸
#محمد_بختیاری
#رفقای_نقد
@rofaghaenaghd
🔸 اگر نیم ساعت اول را از قصه حذف کنی، منهای صحنهٔ شروع که «درام» روی آن سوار است، ضربهای به فیلم نمیخورد.
🔸 ریتمِ کُند و تدوینِ کمجان، جان فیلم را میگیرد. لانگها و مدیوم لانگها و رنگ خاکستری فیلم بیمعناست وقتی قصهای نباشد.
🔸 شقاوت مانی حقیقی نه معلوم است از کجا نشأت میگیرد و نه اصلا وجود دارد. بدمن فیلم (حقیقی) چرا باید به کسی که نمیشناسد اطمینان کند؟ ارتباطش با پسر بدون مقدمه و بیتصویر است. لو دادن و دویدنش در آخر در پی ماشین، شوخی بامزهای که کارگردان با مخاطبش میکند. رابطهٔ پدر و پسر، دعوایشان و بعد برانگیختن وجدانشان روی هواست. فیلمنامه سراسر سوراخ است.
🔸 یک جنوبِ نیمبند و یک قصاص خوب بیرون از داستان، فیلم را نجات نمیدهد.
#کشتارگاه #عباس_امینی
🔹من میترسم🔹
🔸 مفهومزدگی بالأخره کار دست بهزادی داد. دکمه و کت و قصهای که مشخص نیست از کجاست و چیست و برای که نوشته شده، مخاطب را در برهوت بیقصهای وا میگذارد.
🔸 آدمها با محیطشان نسبت برقرار میکنند و درش مؤثرند، ولی اینکه این آدمفضاییهای فیلم چیستند، معلوم نیست. نه عاشقپیشگی در شاعرِ «هنرمند» دغدغهمند اجتماع میبینیم و نه رفتنی در شاکردوست. مهران احمدی چهکاره است؟ مدیوم لانگها از همین نشناختن آدمهاست. دوربین دور از همه است. فاصله و اندازهٔ قابش مخاطب _ و فیلمساز _ را دور نگه داشته است. پی.او.ویهای پاساژمانند از کیست؟ «گاد» یا فیلمساز؟ چرا نگاه از بالا میدهد؟ شاعر ما چطور «رهبانیت» ساختگیاش را کنار میگذارد و روی دیگر «خشناش» را عیان میکند؟ سیر تغییر ناقص است. فیلم بهشدت بیهویت است. از کارگردان «تنها دوبار زندگی میکنیم» توقع بیش از اینها داشتیم.
#من_میترسم #بهنام_بهزادی
🔹شنای پروانه🔹
🔸 حذف محیط و کندن شخصیتها از اجتماعی که در آن زندگی میکنند، خانوادهٔ متعیّن جنوبشهری را نمیسازد. فیلمساز مستندساز ما هنوز دل در گرو مستند دارد. صحنهٔ عرقخوری اراذل فقط یک بازسازی است و جای دوربین وجود ندارد؛ اگر نگوییم به غلط سمپاتیک هم میشود. صحنههای مستندیِ فیلمْ خوب است ولی همینکه به سراغ آدمها میرود و میخواهد کمی به آنها نزدیکتر شود، میلنگد. دوربین هنوز مستند و مدیوم است. مسأله هم در این فیلم گنگ است؛ زمان و مکان نیز.
🔸 شخصیت منهای محیط، فیلم را از مکانمندی درمیآورد و آن را میتواند هرجایی کند. بازی عزتی خلاصه شده است از نگاههای ماجرای نیمروزی و داد و فریادهای لاتاری و خشم فروخوردهٔ جاندار. چَکی که عزتی اول فیلم میخورَد، لاتبازی و ترسناکشدناش وسطهای فیلم و سکوت صبورانه و عمیقاش در پایان، کُمیتش لنگ است. فیلم یک پدرِ «اندازه» و مشخص دارد که فقط بازیِ بازیگرش درست از آب درآمده.
#شنای_پروانه #محمد_کارت
▪️▪️▪️
#جشنواره_۳۸
#محمد_بختیاری
#رفقای_نقد
@rofaghaenaghd