حوری
1.18K subscribers
1.16K photos
555 videos
3 files
1.77K links
زن، خانواده، محیط زیست
Download Telegram
♻️ ما و هندیها !

📌 اونهایی که به هند سفر کردند و با اهالی این منطقه ارتباط دارند تعجب می‌کنند ازینکه چطور مردم هند با وضع معیشتی شاید خیلی بدتر از ما چطور انقدر شادتر از ما هستند. عده‌ای میگن به خاطر اختلافات فرهنگیه، عده‌ای میگن به خاطر اختلاف در سطح تحصیلاته، بعضی حتی توجیهات نژادپرستانه میارن که اونا «ذاتا عقل‌شون کمه، خوشن». عده‌ای هم که مبتلا به سندروم «معیوب دانستن ایرانیان» هستند تقصیر رو میندازن گردن ما که زیادی سخت می‌گیریم!

📌 اما علتش هیچ‌کدوم این‌ها نیست. علتش اینه که جنس فقر در ایران با جنس فقر در هند خیلی فرق داره. جاهایی مثل هند و یا حتی چین، رشد مثبت وجود داره، ولی اینجا با رشد منفی مواجهیم. کافیه به وضع خودتون و پدرتون نگاه کنید. سال ۴۷ پدر من می‌تونست آخرین مدل مزدا رو بخره، درست یک ماه بعد از معرفیش در ژاپن! سال ۵۷ دیگه نمی‌تونست مزدا بخره اما یه شولت دست‌دوم گیرش می‌اومد. سال ۶۷ دیگه شولته هم وجود نداشت و حداکثر می‌تونست یه وانت مزدا مونتاژ داخل بخره. سال ۷۷ باید به پژو ۴۰۵ فرانسوی اکتفا می‌کرد. سال ۸۷ چیز بهتری از یه ال۹۰ مونتاژ داخل گیرش نمی‌اومد، و سال ۹۷ دیگه همونش هم نمیشه خرید چون ۶۰ میلیون تومن شد! امسال هم که تکلیف مشخصه! این سیر نزولی رو در مورد مسکن هم میشه پیدا کرد. تو چند سال اخیر حتی در کالاهای خیلی کوچکتر هم مصداق پیدا کرده‌. دوربینی که شش سال پیش با کمی پس انداز میشد خرید، امروز حتی با پس‌انداز هم نمیشه خرید. یعنی مسئله دیگه این نیست که کیفیت رفاهی که قبلا میتونسته بدست بیاره رو الان نمی‌تونه، بلکه حتی در کمیتش هم دچار محدودیت شده. یعنی دیروز میتونسته عکس بگیره، و امروز نمی‌تونه. دیروز می‌تونسته فیلم بسازه و امروز نمی‌تونه. دیروز می‌تونسته بره مسافرت و امروز نمی‌تونه.

📌 شهروند هندی یا در فقر خودش ثابته، یعنی قبلا وضعیت مطلوب‌تری نداشته، یا فقرش در حال کمرنگ‌تر شدنه، یعنی داره وضعش مطلوب‌تر میشه. اما شهروند ایرانی قدرت خرید و رفاه خودش رو با گذشته مقایسه می‌کنه و پسرفت می‌بینه، و آینده خودش رو تخمین می‌زنه و باز پسرفت می‌بینه‌. یعنی شهروند هندی، در زمان حال قرار داره. و حتی میشه گفت زمان حال به کل عمرش استمرار پیدا کرده. اما افسوس گذشته و ناامیدی از آینده، زمان حال رو به کلی از شهروند ایرانی گرفته. کسی که در حال حضور نداره مسلم که نمی‌تواند شاد باشد.

📌 همونطور که در قانون نسبیت فیزیک موقعیت «ناظر» تعیین‌کننده‌ست، در احساس فقر هم موقعیت ما تعیین می‌کنه که چقدر می‌تونیم خوش باشیم یا نباشیم. در موقعیتی که ما توش قرار داریم و در حال نظاره‌ایم، گذشته و آینده به ما تسلط دارن و دارن حال ما رو می‌بلعند. برای همینه که حتی اگه وضع‌مون خیلی هم بد نباشه باز حس خوبی نداریم، و حتی ثروتمندهامون هم مضطربند‌.

📌 ممکنه پرسیده بشه این رشد منفی وضعیت ایران تا کی میتونه ادامه پیدا کنه؟ خب.. تا مدتی بسیار زیاد!
اتفاقا یه دلیل عمیق بودن ناشاد بودن ما همینه که این سقوط خیلی کش پیدا کرده. میشه تو آوارگان سوری آدم‌های خوشحال‌تر و باانگیزه‌تری پیدا کرد. چون با اینکه وطن‌شون به کلی از بین رفت و عذاب زیادی کشیدن، ولی سریع اتفاق افتاد و تکلیف‌شون هم زود مشخص شد. کسی که یه بار تو رینگ بوکس مشت خورده و بیهوش افتاده زمین، راحت‌تر به زندگی عادی برمیگرده تا نوجوانی که سال‌ها تو خونه از پدرش کتک خورده.  کار آن بوکسوره با چندتا بخیه راه میفته، اما اون نوجوان باید تا چندسال بره پیش مشاور، و حتی دارو بخوره.

📌 اگه کسی به ایرانیان انتقاد وارد کرد که چرا انقدر ناراحتند حتی اگه مثلا گوشی آیفون تو جیب‌شون باشه، باید به او یادآوری کنید که ما آن نوجوان آزاردیده‌ایم، نه آن بوکسوره.

#قلمبیداری
https://t.iss.one/darvishane49
@hooreechannel 🌹
👍3
زنانِ تبریزی !

🌐 در هیچ کجای تاریخ ؛ پیروزی یا شکست بی آن که رد پای زنی یا زنانی در آن باشد ؛ ثبت نشده و به بایگانی نرفته. توفیقی هم اگر بوده و پرچمی بالا رفته و فتح و ظفر نمایان شده ؛ فاتحین از زنان هم اسم برده اند و آنان را به تکریم و احترام ستوده اند. نمی شود از مرد گفت اما پیش از آن از زن حرفی نزد. در تمام جهان زنان چون مردان تغییر دادند‌. ماهیت بخشیدند. بزرگ شدند و به شوکت رسیدند. جهان را به گمانم زنان ساختند و مردان نگهش داشتند‌. جهان وام دار زنان است. حتی آنها که فقط زن بودند.

🌐 اما برخی زنان زیادی زن اند. زیادی معنا دارند و شکوه و شوکت شان وصف ناشدنی ست. در عهد نامه ترکمانچای زنان تبریزی کولاک کردند و فاتحانِ بی نام و نشانِ آذربایجان شدند. در قسمت کرورات و تخلیه سر حدات در فصل سوم عهد نامه آمده : اگر خدای نکرده مبلغ مزبور فوق که هشت کرور تومان است، روز پانزدهم ماه آگوست ۱۸۲۸ میلادی که عبارت است از پانزدهم شهر صفرالمنظر ۱۲۴۴ هجری به تمامه تسلیم نشود ؛ معلوم بوده و خواهد بود که تمام ولایت آذربایجان از ایران انفصال دائمی خواهد یافت و اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه مطلقاً استحقاق خواهد داشت که او را یا ضمیمه ممالک خود سازد یا در زیر حمایت بی‌ واسطه و بالانفراد خود خان‌ نشین‌های خودسر که انتقال آن‌ها به ارث باشد در آن معین کنند.

🌐 این مبلغ غرامت در دولتِ بی لیاقت قاجار ؛ باید پرداخت می شد ورنه ایران آذربایجان نداشت. ایران سبلان را نمی دید و با سهند بیگانه بود‌‌. اما قاجار به دلیل کم توانی و خساست های فتحلی شاه امکان پرداخت این غرامت را نداشت. شاه عاجزتر و بی عرضه تر از آن بود که پادشاهی بلد باشد. داشت بخت سیاه به سرنوشت ایرانیان بافته می شد تا خطه ای زر خیز و شریف و نجیب از دست برود و داغش تا ابدالآباد بر جانِ ایران و ایرانی بنشیند. در این هنگام که از دست مردان کاری ساخته نبود ؛ زنان شریف و بزرگِ تبریزی با وقف طلا و جواهرات خود کاری کردند کارستان تا آذربایجان همچنان آذربایجان باقی بماند و ایران با آذربایجان عزیز و خواستنی تر شود‌. آذربایجان با زنانش بیشتر شکوه دارد و با آنهاست که به خود می بالد. 

جعفر بخشی بی نیاز


https://t.iss.one/hichjbb
@hooreechannel 🌹
نان خشک، زندگی سوخته | تصویری از فرودستان ایران پس از «جنگ ۱۲ روزه»

در ایران امروز، آن‌چه بر سر سفره خانواده‌های کارگری می‌آید، دیگر غذا نیست؛ مجموعه‌ای‌ست از هشدارها، فریادهای خاموش، و طعم تلخ تحقیر.

عددها و درصدها و بریده‌های روزنامه‌ها ممکن است برای دیوان‌سالاران کافی باشد، اما واقعیت در دستان پینه‌بسته‌ی کارگری است که نان را سهمیه‌بندی می‌کند، کودکش را سیر نمی‌خواباند و نیمی از شب را با فکر اجاره‌خانه بیدار می‌ماند.
طبق گزارش رسمی «ایران‌آنلاین»، هزینه‌ی سه وعده غذای ساده برای یک خانواده‌ی چهارنفره به بیش از یک میلیون تومان در روز رسیده است. اما این تازه اول ماجراست. آن‌چه بیرون از آمار نشسته، واقعیاتی‌ست که بر پوست مردم حک می‌شود: گرانی افسارگسیخته، قطع آب و برق، تعطیلی کارخانه‌ها، عدم پرداخت دستمزد، و بی‌تفاوتی هولناک دولت.
نان، این ساده‌ترین عنصر بقا، حالا در لیست کالاهای «لوکس» برای طبقه کارگر جا خوش کرده. افزایش ۵۲ درصدی قیمت نان نه‌فقط یک عدد، که یک سیلی سیاسی‌ست به صورت میلیون‌ها انسان. کارگری که ۱۳ تا ۱۴ میلیون تومان دستمزد می‌گیرد (اگر مشمول قانون کار باشد، و اگر حقوقش به موقع پرداخت شود) در پایان ماه چیزی برای زنده ماندن ندارد، چه رسد به زندگی کردن. در این معادله مرگ‌آور، بازنشستگان، زنان سرپرست خانوار و کارگران غیررسمی، حتی جایی در محاسبات دولت ندارند.
هیچ‌یک از این بحران‌ها پنهان نیستند.
آن‌ها روی بیلبوردهای تهران نمی‌روند، اما در صف‌های نانوایی، در چهره‌های زردشده از سوءتغذیه، در فروش کودکان و اندام، در پناه آوردن مردم به نسیه و قرض، با صدای بلند فریاد زده می‌شوند.

پیش از «جنگ ۱۲ روزه»، واحدهای صنعتی یکی پس از دیگری از قطع آب و برق ناله می‌کردند. بعد از جنگ، ناله‌ها به سکوت بدل شد، چون بسیاری از کارخانه‌ها حالا به‌کلی خاموش شده‌اند. لاستیک‌سازی خوزستان تعطیل شد، خودروسازی «شاتا» درهایش را بست، و این فقط دو نام از فهرستی بلندبالاست.

کارگرانی که در این واحدها شاغل بودند، حالا نه فقط حقوق ندارند، که حتی امنیت شغلی‌شان نیز به باد رفته. کارگرانی که دستمزدشان به اندازه زنده ماندن نبود، اکنون باید بدون آن هم زنده بمانند. کارگرانی که هنوز زنده‌اند، فقط چون مُردن خرج دارد.

دولت ساکت است. نه از افزایش دستمزد حرفی می‌زند، نه از سیاست حمایتی. سال گذشته هم، وقتی حتی نهادهای رسمی وابسته به حاکمیت برای افزایش حداقل مزد درخواست کردند، دولت زیر بار نرفت. حالا نیز هیچ نشانه‌ای از عزم یا اراده برای نجات دهک‌های پایین وجود ندارد. دولت، اگر نگوییم شریک جرم، دست‌کم تماشاگر مرگ است.

«جنگ ۱۲ روزه» برای حاکمیت یک بهانه شد؛ اما برای مردم، آغاز موجی تازه از فروپاشی بود. این جنگ اگرچه بیرون از مرزهای ایران رخ داد، اما آوارش روی سر سفره کارگر ایرانی فرود آمد.
سکوت حکومت در برابر افزایش قیمت‌ها، به‌نوعی رضایت و مشارکت است. انگار توافقی نانوشته با گرانی‌ها بسته شده: بگذار تورم کار خودش را بکند، تا صدای معترضان در نطفه خفه شود.

اقتصاد فروپاشیده، جامعه را می‌بلعد. وقتی دستمزد وجود ندارد، یا آن‌قدر ناچیز است که توان زنده‌مانی را هم نمی‌دهد، ما وارد مرحله‌ای تازه از فقر می‌شویم: فقر ساختاریافته، همراه با انحطاط اخلاقی، فروپاشی خانواده‌ها، و گسترش بی‌سابقه آسیب‌های اجتماعی.

نمی‌توان پیش‌بینی نکرد که بیکاری افسارگسیخته، منجر به نارضایتی‌های عمیق‌تر خواهد شد. مردم گرسته، مردم تحقیرشده، مردم خسته، آماده هیچ گفت‌وگوی ملی نیستند. آن‌ها برای زنده‌ماندن می‌جنگند؛ بی‌هیچ سلاحی جز تن‌هایشان.
حکومت امروز ایران، ستون‌های خود را نه بر منافع ملی، نه بر خواست مردم، که بر ویرانه‌های طبقه کارگر و تهیدستان شهری استوار کرده است.

آن‌چه امروز به‌نام «اقتصاد مقاومتی» تبلیغ می‌شود، در عمل چیزی نیست جز نظم سرمایه‌داری رانت‌محور اسلامی؛ نظمی که در آن تولید قربانی می‌شود، نیروی کار تحقیر، و فقر، تبدیل به ابزار کنترل اجتماعی می‌گردد.
این ساختار نه به‌دنبال عدالت است، نه توسعه، و نه بقا. بقای خود را در نابودی معاش مردم جست‌وجو می‌کند. همگرایی مرگبار فساد ساختاری، اقتصاد پادگانی، و ناکارآمدی مطلق، اکنون به مرحله‌ای رسیده که حتی حداقل‌های بقاء را از میلیون‌ها خانواده ایرانی دریغ می‌کند.

در چنین شرایطی، فرودستان دیگر فقط یک طبقه نیستند؛ آن‌ها نیرویی در حال فوران‌اند. اگر دیده نشوند، اگر شنیده نشوند، اگر جدی گرفته نشوند، دیر یا زود همان ساختاری را که نان و امید را از آن‌ها گرفته، با تمام ستون‌های لرزانش، فرو خواهند ریخت.
این سکوتِ کوچه‌ها، آتش در زیر خاکستر است. و این‌که امروز در خیابان‌ها فریادی نیست، فقط به‌معنای یکی از دو چیز است: یا خستگی کامل؛ یا طوفانی در راه.

حمید آصفی
@hooreechannel 🌹
🌎 نسخه ای برای احوال مملکت !

🌐 نزدیک به ۷۵ درصد مردم از نظام اداری کشور ناراضی اند. چرایش بماند که رفیع‌ زاده معاون رییس‌ جمهور و رییس سازمان امور اداری و استخدامی کشور دقیقا نگفته علت این نارضایتی چیست. فقط گفته مردم با چنین ساختاری حالشان خوب نیست. خب وقتی معاون ارشد رییس جمهور این را بگوید حتما درز و دوزها باز شده و راهی برای بستنِ آن نیست. به معنای ساده و کمی خودمانی یعنی وضعیت خوب نیست. وقتی این درصد از مردم از نظام اداری کشور گلایه دارند به این معناست که فرآیندها دچار اشکال اساسی و ریشه ای ست. و از آن طرف البته اگر فرصتی باقی مانده باشد ؛ نیازمند اصلاح است.

🌐 خودشان حرف شان این است که می گویند نمی شود در ستاد نشست و فقط بخشنامه صادر کرد. دستور داد و یا با امر و نهی امور را پیش برد. ساختاری که بی شک یک شبه معیوب نشده. کم کم و به مرور زمان آب رفته. این گلایه و انتقاد و نارضایتی البته تنها به بخش ساختاری نظام اداری مرتبط نمی شود. که در تمامِ ارکانِ حاکمیت معنا می یابد. با دقت و به دور از تعارفات معمول اگر زیر پوست جامعه را با دقت ببینیم و در احوالات مردم کنکاش کنیم این نارضایتی را به وضوح در تمام جامعه می بینیم و آن را به خوبی حس می کنیم. انگار چیزی سر جایش نیست و این کشتی به امان خدا در این دریای طوفانی رها شده‌. حالا از شانس و اقبال ماست که یا غرق مان کند یا ما را به ساحل برساند.

🌐 این ساختار بیمار است. درد دارد. باید که مداوا شود. که اگر درمان نشود نارضایتی و گلایه تمام جامعه را می گیرد که البته گرفته. کاش فقط همین نظام اداری بود که درد داشت. درد همه جا هست. جایی که اخلاق اجتماعی بی فروغ شده و عصبیت به اوجِ خود رسیده و معیشت ؛ مردم را به خواری و خفت رسانده ؛ دیگر نه زندگی که تنها زنده ماندن را برای مردم معنا کرده است. تعبیر نان و پنیری ساده و دو متر جای خواب تا روز شب شود و شب به روز برسد. بیمار وقتی درد دارد ؛ سراغ درمان می رود. و درمان زمانی کار ساز است که بیمار از آن تبعیت کند. جامعه ای که درد دارد و رنجوری و ضعف تمام وجودش را گرفته ؛ وقتی پیِ درمان نباشد ؛ بی شک حال خوبی نخواهد داشت. نه امروز و نه هیچ زمانِ دیگر ...

جعفر بخشی بی نیاز

https://t.iss.one/hichjbb
@hooreechannel 🌹
4
مصرف خانگی

به‌خاطر کارم به کاربرد واژه‌هایی مثل «خانه»، «خانواده»، «خانوار» و «خانگی» توسط اصحاب سیاست حساس هستم. اینکه آن را چطور می‌فهمند، با چه نیتی از آن استفاده می‌کنند و چطور می‌شود که یاد آن می‌افتند. خانواده گرچه نخستین سلول جامعه مدنی است، ولی به‌طور معمول مسائل‌اش دغدغه سیاستمدارانِ ما نیست و همچنان تاحدود زیادی خارج از قلمرو قانون، عدالت، انصاف و سایر ارزش‌های مدنی مانده است. ارزش فی‌نفسه ندارد. در نسبت با منافع قلمرو عمومی و حکمرانان گاهی باید سبک زندگی خاصی به او تحمیل شود یا جمعیت‌اش زیادتر/کمتر باشد.

این روزها که با کاهش (فقدان) خطرناک منابع انرژی، به ویژه آب مواجه شده‌ایم عبارت «مصرف خانگی» و لزوم صرفه‌جویی در آن، از دهان نمی‌افتد.
نمی‌دانم چرا اغلب مسئله محیط‌زیست تبدیل به مسئله امنیتی می‌شد. نمی‌دانم چرا هیچ وقت به هشدارهای جدی و دائمی توجه نشد. نمی‌دانم پشتوانه نظری توسعه کشاورزی، تخصیص و توزیع مسرفانه انرژی در کشور عمدتاً خشک و پهناوری مثل ایران چه بوده است: چپ اسلامی بدون دوراندیشی؟
(حرف سیاسی نزنیم)

بی‌تعارف ما منابع طبیعی خود را غارت کرده‌ایم و از پی این غارت مسرفانه با مکیدن آب‌های زیرزمینی شهر تهران سبز و خرم شده و جمعیتی بسیار بیش از ظرفیت‌اش در آن سکونت یافته. بعد هم آب تصفیه شده را برای دستشویی و حمام روانه فاضلاب‌ها کرده و سبک‌زندگی‌های مصرفیِ مسرفانه در بسیاری خانه‌ها شکل‌داده که با خواهش و التماس نمی‌شود تغییرش داد.

زنِ خانه‌دار، آخرین حلقه زنجیره استخراج است؛ او هم باید مصرف کند تا اقتصاد بازار بچرخد، هم صرفه‌جویی کند تا اقتصاد خانه بچرخد، هم مسئولیت فرهنگی-اخلاقی بحرانی ملی را بر عهده بگیرد؟

کافیست یکی از اعضای خانواده شما وسواس تمیزی و «خانه‌ـزندگی دسته‌گل» داشته باشد. سرگیجه خواهید گرفت از میزان آب تصفیه‌شده که برای نظافت، شستشو، وضوگرفتن، استحمام و... استفاده می‌کند. میزان آب تصفیه شده برای اثبات «زنیّت» برساختۀ مصرف‌زدگی، فرهنگ کنترلگر، مردسالاری، خانه‌مانی و خانه‌داری تمام‌وقت و بی‌قدرتی و اضطراب اجتماعی. 
(کاش پژوهش‌هایی داشتیم درباره شیوع وسواس تمیزی میان زنان ایرانی و دلایل «فرهنگی» و «روانی» آن_ ولی به هرحال آن زن، آخرین حلقه از زنجیره کاربردمسرفانه منابع آبی است. احتمالاً کمترین میزان کنترل را هم بررفتار خود دارد. نمی‌شود مهار هدررفت آب را از آخرین مرحله شروع کرد.)

زن‌ها هم مثل منابع طبیعی تنها به‌هنگام بحران مرئی می‌شوند. نگاه به آن‌ها ابزاری است. حالا که باران نباریده و طبیعت به‌یاری جبران سیاست‌های غلط نیامد، حالا که منابع طبیعی جای اینکه سرمایه‌ای بین نسلی دانسته‌شوند چونان غنیمت بهره‌برداری شده، حالا دکمه «مصرف خانگی» را که البته بالاتر از متوسط آمار جهانی است، بزنیم و از زنان و خانواده‌ها بخواهیم مراعات کنند. باشد. دکمه را بزنیم. چاره دیگری نیست. کاش کار کند.

خودم تاجایی که بتوانم صرفه‌جویی کرده و می‌کنم. امیدوارم همه این کار را بکنیم. ولی بیش از آن، امیدوارم این بحران‌ها فرصتی برای بازنگری اساسی در نگرش حاکم به بهره‌برداری از منابع طبیعی و مشارکت اجتماعی باشد.

مریم نصر، مطالعات زنان
@hooreechannel 🌹
👍1
"بی‌حسی جمعی"

به وضعیتی گفته می‌شود که در آن یک گروه بزرگ از مردم، معمولاً در یک جامعه یا ملت، نسبت به رویدادهای مهم اجتماعی، سیاسی، انسانی یا حتی شخصی بی‌تفاوت، بی‌احساس یا بی‌انرژی می‌شوند.

چرا اتفاق می‌افته؟

بی‌حسی جمعی معمولاً نتیجه‌ی قرار گرفتن طولانی‌مدت در معرض بحران‌ها، اخبار منفی، خشونت، استرس، یا فشارهای اجتماعی و اقتصادی است. ذهن انسان وقتی برای مدت طولانی تحت فشار باشد، برای محافظت از خودش ممکنه واکنش‌هایی مثل بی‌تفاوتی یا کرختی احساسی نشون بده.


- نشانه‌های بی‌حسی جمعی:

مردم دیگه واکنش احساسی قوی به اخبار بد یا فاجعه‌ها نشون نمی‌دن.

احساس "خسته‌ام، دیگه برام مهم نیست" رایجه.

حتی در برابر اتفاقات خوب (مثل موفقیت یا شادی‌های عمومی)، حس خاصی ندارن.

تمایل به انزوا یا بی‌میلی برای تعامل اجتماعی.

کاهش همدلی نسبت به رنج دیگران.



مثال‌های واقعی:

مردمی که سال‌ها در جنگ یا بحران اقتصادی زندگی کرده‌اند و دیگه به شنیدن اخبار بد واکنش نشون نمی‌دن.

بی‌تفاوتی عمومی نسبت به فجایع انسانی، مثل زلزله، مرگ مهاجران یا اخبار خشونت.

https://t.iss.one/Hrman11
@hooreechannel 🌹
4👍1
بحران آب، ورشکستگی آبی، سی سال پیش‌‌بینی میشد ولی گوش شنوایی نبود

سی سال پیش همین پیش بینی را داشتیم و هر چه کردیم شاید تغییری بدهیم، نتوانستیم. کاشکی ساختار قابلیت اصلاح داشت و حرف منتقدان و آدمهای دلسوز را می‌شنیدند.

این روزها باز یاد جلسات درس سازه های هیدرولیکی کارشناسی ارشد دانشگاه شریف میفتم که سی و یک سال پیش در دوران رفسنجانی داشتیم. دکتر غلامرضا انصاری استاد بود‌. اون زمانها هر رشته کارشناسی ارشد پنج شش نفر در شریف می‌گرفتند و کلاس ما شش هفت نفر دانشجو بودیم.

چند نفریمون با ایشان نزدیکتر بودیم و بعد از کلاس می‌ماندیم و با ایشان درد دل میکردیم. بارها چشمانمان پربغض بود، چون آنچه امروز بر سر ایران آمده را میدیدیم، از همان زمان شواهد مشخص بود. از همان زمان جای‌جای ایران مشاهده فرونشست زمین شروع شده بود و برای آینده اخطار دهنده بود. مثلا خود رفسنجان که پز صادرات زیاد پسته را می‌دادند و به منطقه و شاید خود رییس جمهور وقت مرتبط بود.

آن زمان مهمترین مجله جهانی مرتبط
Hydropower and Dams
هم با هاشمی به دلیل سدسازی مصاحبه اختصاصی داشت و او واقعا فکر میکرد ایران را دارد نجات می‌دهد از نظر آبی در حالی که پروژه های آبی به فرموده توجیه و اجرا میشد.

همان زمانها سپاه  برای سود اقتصادی و آموختن ساخت تونل و مغار که به شهرهای موشکیشان منجر شود و برای نفوذ به محیط و رشته و وزارتخانه‌های تخصصی، با کمک سیاستهای پس از جنگ هاشمی و با کمک کسانی در وزارت نیرو که بعدها شاخص‌های اصلاح طلبی شناخته شدند وارد پروژه‌های آبی هم شدند. اوایل آنها پیمانکار بودند ولی بعدتر در کارفرمای وزارت نیرو  نفوذ کردند.

فتاح اولین وزیر کاملا سپاهی بود و پس از او تا همین دوران پزشکیان، سپاهی‌ها در این وزارتخانه قدرتمند و گاه وزیر بوده‌اند. اشتراک آنها عدم درک تخصصی و نگاه ایدیولوژیک و غیرتخصصی بوده و هست.

همان رویه و سیاستهای آبی در دوران اصلاحات و بعدش ادامه داشت. و دوران احمدی‌نژاد سرعت تخریب زیرساختها و آب زیرزمینی فاجعه بارتر هم شد.

سی و دو سال پیش یعنی پیش‌ از کلاسی که گفتم، وزارت نیرو سفری به آذربایجان را برای دانشجویان دانشگاههای تهران ترتیب داده بود که از هر دانشگاه دو دانشجو نمایندگی می‌کردند و شاهد ساخت سدهای اطراف ارومیه بودیم.

فاجعه ورشکستگی آبی در ایران یک روزه و یک ساله شکل نگرفته. و آن هم به طول دوران ج‌ا بوده است.

فاجعه خودکفایی کشاورزی و تعبیر فاجعه بار استقلال کشاورزی، فاجعه توجیه نادرست و استانی پروژه های صنعتی و کشاورزی در مناطق خشک، فاجعه انتقال آب از حوضه‌های آبریز به حوضه های خشکتر، فاجعه استفاده بی محدودیت و بی‌مطالعه از آبهای زیرزمینی، فاجعه تصور فانتزی و خیالی بودن محیط زیست، هر چقدر هم اساتیدی آگاه که فروخته نمی‌شدند و هم ما جوانان آن روز نوشتیم و گفتیم و با مسوولان صحبت کردیم، و .... ج‌ا و مسوولان نادان و ناکارآمد و ساختار هرمی که تخصص را زیر چتر فرموده‌های مدیران نادان و ناکارآمد کرده، مسوول این فاجعه ورشکستگی آبی هم مثل بقیه فاجعه‌های سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی و ... بوده و هست.

سالهای بعدش در دانشگاه صنعت آب و برق گاهی سدسازی تدریس می‌کردم و دانشجویانم تعجب می‌کردند که چرا سدسازی بی‌رویه و سیاستهای آبی را به تندی نقد می‌کنم.

آنچه بسیاری فراموش می‌کنند یا نمی‌دانند جایگاه اصلاح‌طلبان فعلی و سابق در قهقرایی امروز ایران است. آنچه همواره نگرانمان می‌کند بازگشت اصلاح‌طلبان سابق و امروز حتی درصورت و پس از عبور از ج‌ا به قدرت است که همانها باز شاید همفکران خود و حتی سپاهی‌ها را برای ادامه تخریب ایران باز وارد عرصه حکومت کنند.

بهنام شادروان٭دکترای مهندسی عمران. محقق توسعه پایدار. استاد دانشگاه در آمریکا


https://t.iss.one/s/dastanhayeyekzendegi
@hooreechannel 🌹
به‌جای عشق و برابری،خشونت و سلطه می‌آموزیم

اخباری که مدتی پیش از جنگ دوازده روزه مردان سیاست، در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخید، بیش از پیش پرده از خشونتی برداشت که از لایه‌های پنهان جامعه بیرون خزیده است.

از الهه حسین‌نژاد، زنی که چهل روز پیش با ضربات چاقوی مرد راننده‌ای کشته شد...تا قتل هانیه بهبودی، قهرمان کشوری مچ‌اندازی به دست همسرش که مچ دست او را قطع کرد... از تجاوز گروهی ورزشکاران ایرانی در آن‌سوی مرزها به زنی بی‌دفاع، تا حمایت چهره‌های محبوب مجازی با میلیون‌ها دنبال‌کننده از آن!

از مردی که زن و دخترش را شش سال در قفس پرندگان حبس کرده تا صحنه‌ی کتک‌خوردن یک زن در برنامه‌ی عاشقانه «عشق ابدی» مقابل دوربین‌ها.

وجه مشترک تمام این فجایع روشن است: خشونت‌گری مردان علیه زنان.

قتل، تجاوز، قطع عضو، حبس، تحقیر، ضرب و شتم… همه نشانه‌های خشونتی‌اند که نظام‌مند، مکرر و مردانه است.

🌸آیا مردان ذاتاً خشونت‌گرند؟

مدتی در دو دبستان دخترانه و پسرانه طرحی می‌گذرانم و طی ۹ ماه، رفتار کودکان را زیر نظر داشتم. در پایه اول، دختران و پسران هردو عاطفی، مهربان و مشتاق ارتباط بودند. در کلاس دختران، تقریباً همه به هنگام ورود به کلاس به استقبالم می‌آمدند و تا دقایقی در آغوشم می‌ماندند. در کلاس پسران، این رقم نصف بود.اما با گذر زمان و رسیدن به پایه‌های بالاتر، تفاوت‌ها تدریجی و سپس چشمگیر شدند.

دختران از پایه پنجم کم‌کم یاد می‌گرفتند با نگاه فرودست به خود بنگرند و در پسران برعکس نشانه‌های سلطه‌جویی، آزار و خشونت ديده می‌شد و در پایه ششم به وضوح خلق و منش کودکان سمت و سوی دیگر گرفته بود. در کلاس پسران دیگر خبری از آن کودکان مهربان نبود. کودک پر از عطوفت هفت ساله، قدم به قدم تبدیل به پسر کلاس ششمی شده که فحش جنسیتی می‌داد و خودش را به واسطه جنسیتش برتر از زنان می‌دانست! دختران ششمی نیز اخلاق موردپسند جامعه را برای زنان آموخته و درونی کرده بودند.

🌸بر آن کودک هفت ساله چه گذشته که از آغوش یک زن به عنوان معلمش درآمده و تنها در مدت شش سال تبدیل به فرشته‌ای سرکوب شده یا یک هیولای زن‌ستیز شده است؟

🌸ما چه چیزی را آموزش می‌دهیم؟

اینکه پسران از خانواده‌های فرهیخته نیز آلوده به زن‌ستیزی می‌شوند، تصادفی نیست.

چه اتفاقی در این شش سال می‌افتد که پسران زن‌ستیزی و خشونت را جزیی از مردانگی تلقی می‌کنند؟ باوری که در طول بقیه سال‌های مدرسه تثبیت می‌شود.

مدرسه، معلمان و مدیران، سلسله‌مراتب جنسیتی را به کودکان منتقل می‌کنند. همانان که مدام با جملات جنسیت‌زده بر صفات برتری‌جویانه یا سرکوب‌گرانه تاکید می‌کنند نگاه سلطه‌گر و فرومایه جنسیتی را مستقیم و غیرمستقیم به دانش‌آموزان انتقال می‌دهد.

🌸پسران، در این نظام یاد می‌گیرند برای دیده شدن، امتیاز گرفتن و برتر بودن، باید سلطه‌گر باشند.

مدرسه‌ی ما یک کارخانه است؛ خروجی‌اش:
پسرانی برتری‌طلب و دخترانی سرکوب‌شده

دکتر یاسمن آرنگ
ادامه مطلب

@Zane_Ruz_Channel
@hooreechannel 🌹
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥زنان ایرانی فاتح میدان

🔹نمایی از موفقیت‌های زنان ورزشکار ایرانی در سطح جهانی با صدای محسن چاوشی

@hammihanonline
@hooreechannel 🌹
همه چیز داشتیم و ما را به کار نیامد و این تراژدی تلخ روزگار ماست

انتخاب ساده‌ای بود؛ می‌توانستیم فرش را انتخاب کنیم اما انرژی هسته‌ای را ترجیح دادیم.

می‌شد تمام دلارهای نفتی را که کردیم سانتریفیوژ و حالا محبوس خاک فردو و نطنز است را تار و پودهای رنگی بخریم و قسمتش کنیم بین تمام کارگاههای قالی‌بافی خاک‌خورده‌ی کاشان و تبریز و بیرجند و قم و نایین و چهارمحال تا نقش ایرانی ببافند و هنر و اقتصاد ایران را سوار بر قالیچه‌های سلیمانی‌ به اقصی نقاط عالم پرواز دهند.

انتخاب بی شیله پیله ای بود؛ می‌توانستیم زعفران را انتخاب کنیم. تمام خاک خراسان را زعفران بکاریم و این زرِ سرخ را در جهان نامورتر از آن چه هست کنیم اما ترجیحمان این شد که ما را به سرخی دنباله‌ی موشکهایمان بشناسد جهان.

انتخاب راحتی بود. می شد پیچیده اش نکنیم و آفتاب را انتخاب کنیم. تمام دشت لوت و کویرمان را بیاراییم به سفره های خورشیدی و به اندازه‌ی یک جهان برق تولید کنیم.

می‌شد بادهای صد و بیست روزه سیستان را به خدمت بگیریم و پیشروترین تولید کننده انرژی‌های پاک در جهان باشیم اما انتخاب ما سخت‌ترینش بود: شکافتن هسته اتم!

انتخاب واضحی بود؛ می‌توانستیم از چهار گوشه‌ی چهار فصل ایرانمان ستونهای صنعت توریسم را برافرازیم و جهان و جهانیان را به تحسین میهمان نوازی خود واداریم و ترکیه و دبی را حسرت‌کش دلارهای توریستی میهمانان وطن کنیم اما گویا برای عده‌ای از ما خوشایندتر آن بود که جهان ما را با گروگان‌گیری توریستهای چشم رنگی و موطلایی اش بشناسد.

انتخاب بی دردسری بود؛ می‌شد با یک صدم آن دلارها که خرج آتش کردیم وام بدهیم به صیادان کنارک و دیلم و بندر آفتاب تا کشتی‌های صیادی پربازده بخرند و در آبهای گرم خلیج همیشه فارس و دریای عمان‌مان پا جای پای کشتی‌های صید ترال چینی بگذارند، اما فلاکت و فقر را برای بلوچستانمان زیبنده‌تر تشخیص دادیم لابد.

انتخاب بدیهی بود؛ آنجا که با قطر و امارات و عراق و عربستان و کویت ظرفهای نفت و گاز مشترکی داشتیم، اولویت قاعدتا می‌بایست برداشت از آن کاسه‌ی اشتراکی می‌بود تا پیش از آن که رقیب تمامش کند ما محتوایش را سر کشیده باشیم، اما برای ما واجبتر آن بود گویا که روی موشکهایمان به عبری از نابودی اسراییل بگوییم تا جهان با کاغذپاره‌هایش تحریممان کند و هزار سال عقب بمانیم از تکنولوژی روز اکتشاف و برداشت نفت و گاز که همه همسایگانمان بدان مجهزند و نتیجه اش بشود همین جدول خاموشی هر روزه.

همه چیز داشتیم و ما را به کار نیامد و این تراژدی تلخ روزگار ماست. این که انتخاب سهلی داشتیم: می‌شد زندگی را انتخاب کنیم اما در ما جماعتی به مرگ تشنه‌تر بودند!

امیر رحمتی

@iranazadvaabad
@hooreechannel 🌹
😢3👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 گلایه‌های از سر درد یک پزشک کرمانی به دختر رییس‌جمهور:
فرمان را بدهید دست آدمهایی که بلدند و می‌توانند این کشور را نجات بدهند

🔺 زهرا پزشکیان برای دلجویی از خانواده دختران تیزهوش مدرسه فرزانگان کرمان که در تصادف کشته شدند به کرمان رفته
صحبتهای این خانم دکتر کرمانی با او بسیار شنیدنی است:

🔹من بابت این حرفهایی که میخواهم بزنم نگرانی ندارم؛ نگران از دست دادن شغل یا پست و مقام نیستم

🔹از سر درد دارم می‌گویم؛ این مملکت خیلی آدم فهیم و دانا دارد، خیلی آدم نخبه دارد

🔹شما را بخدا میز و پست و مقام را از آدمهای بی‌سواد بگیرید

🔹 حواستان باشد ما داریم سقوط می‌کنیم

🔹از آقای دکتر پزشکیان خواهش میکنم فرمان را بدهید دست آدمهایی که بلدند و می‌توانند این کشور را نجات بدهند

🔹به خدا قسم ارزش این مردم خیلی زیاد است این مردم صفا دارند، وفا دارند، این کشور ثروت دارد، نعمت دارد، اندیشه دارد....حیف است از دست برود.

@hammihanonline
@hooreechannel 🌹
6
آی پیروان یهوه و ای فرزندان صهیون!

آیا بنی اسرائیل این همه بی رحم بوده است؟ شما از آوارگی و کوچ های اجباری در طول سده ها و هزاره ها، همواره شکوه کرده اید، اما آیا تاریخ به یاد دارد که شما را همچون مردم غزه گرسنه و تشنه نگاه داشته باشند و یا کودکان و کهن سالان شما را بر ویرانه های خانه هایشان، هنگامی که برای گرفتن تکه ای نان و جرعه ای آب تلاش می کردند، به گلوله بسته باشند؟ به راستی اگر با شما چنین کرده باشند ، آن را جز قساوت و بی رحمی خواهید خواند؟

شما به جای آموختن درس از تاریخ، امروز با مردم بی نوای فلسطین بدتر از آن می کنید که ستمگران، پیشتر با شما کرده اند. بدانید که هیچگاه از خارهای قساوت و کینه و آوارهای خانه های دیگران و از تن جنازه های افتاده بر خاک، گلهای زندگی برای شما و هیچ کس دیگر نخواهد شکفت.

قانون ظالمانه و جنگ برافروز « نان برای من گرسنگی برای تو، آب برای من تشنگی برای تو، خانه برای من آوارگی برای تو و زندگی برای من مرگ برای تو» باید منسوخ گردد.

من به آن دسته از یهودیان اسرائیلی که با جنایات دهشتناک نتانیاهو مخالفند پیشنهاد می کنم که برای دفاع از کرامت انسانی، با ظرفهای آب و غذا به سوی غزه حرکت کنند.
کاش من نیز می توانستم چنین کنم.

آیا نتانیاهو مردم خود را نیز که با آب و غذا به سوی غزه ی مظلوم می روند، خواهد کشت؟

صدیقه وسمقی

https://t.iss.one/DrVasmaghi
@hooreechannel 🌹
👍5👎2
♻️ما همان آمار هستيم

هاروكى موراكامى در داستان كوتاه "كجا ممكن است پيدايش كنم" مى نويسد:
گفت: "این روزها، کمی افسرده به نظر می رسی."
گفتم: "واقعا؟"
گفت: "حتماً نیمه شب ها، زیادی فکر می کنی. من فکر کردن های نیمه شب را کنار گذاشته ام."
"چه طور توانستی این کار را بکنی؟"
او گفت: "هر وقت افسردگی به سراغم می آید، شروع به تمیز کردن خانه می کنم. حتی اگر دو یا سه صبح باشد. ظرف ها را می شویم، اجاق را گردگیری می کنم، زمین را جارو می کشم، دستمال ظرف ها را در سفید کننده می اندازم، کشوهای میزم را منظم می کنم و هر لباسی را که جلوی چشم باشد، اتو می کشم... آن قدر این کار را می کنم تا خسته شوم ... و می خوابم. صبح بیدار می شوم و وقتی جوراب هایم را می پوشم، حتی یادم نمی آید شب قبل به چه فکر می کردم."

بار دیگر به اطراف نگاهی انداختم. اتاق مثل همیشه تمیز و مرتب بود.
آدم ها در ساعت سه صبح به هر جور چیزی فکر می کنند. همه ما این طور هستیم. برای همین هر کدام مان باید شیوه ی مبارزه خود را با آن پیدا کنیم.
اينجا ساعت سه صبح ندارد، اينجا ساعت هشت صبح، دوازده ظهر، هشت شب همه اش همان سه صبح است كه آدم به هر جور چيزى فكر مى كند! اينجا با كى با چى بايد مبارزه كرد تا خودمان را پيدا كنيم!
اينجا همه عليه هم مدعى اند، اينجا كسى سر جايش نيست، اينجا مردم فقط عددند. استالين يك بار گفته بود؛ مرگ يك نفر فاجعه است و مرگ يك ميليون نفر يك آمار است.
ما همان آمار هستيم، ما فاجعه نيستيم اگر قبول نداريد برويد از سياستمداران اينجا از وزير و وكيلش بپرسيد!

مختار جباری

@Citizens_Rights
@hooreechannel 🌹
📣بازاندیشی در الگوهای جنسیتی و بازتولید نابرابری‌های جنسیتی در جامعه

▪️در هر جامعه‌ای، الگوهایی مشخص درباره‌ی نقش‌ها، ویژگی‌ها و رفتارهای مطلوب و مورد انتظار از زنان و مردان وجود دارد. این الگوها که به‌عنوان انتظارات اجتماعی جنسیتی شناخته می‌شوند، هرچند در گذر زمان و تحت تأثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی دستخوش تحولاتی شده‌اند، همچنان به بازتولید ساختارهای نابرابر قدرت منجر می‌شوند. از جمله عوامل مؤثر در شکل‌گیری و تداوم این الگوها می‌توان به تفاوت‌های منطقه‌ای، طبقه‌ی اجتماعی و سن افراد اشاره کرد.

💡با وجود تحولات گسترده‌ی فرهنگی و اجتماعی، هسته‌ی مرکزی بسیاری از این الگوها همچنان مبتنی بر برتری مردان و فرودستی زنان باقی مانده است. ویژگی‌هایی چون استقلال، قدرت بدنی، توانایی رهبری و سلطه‌گری به‌عنوان صفات طبیعی و ذاتی مردان قلمداد می‌شوند، در حالی که زنان اغلب موجوداتی مطیع، عاطفی، صادق و لطیف تصویر می‌گردند. این چارچوب‌های قالبی، به‌نوعی توجیه‌گر تقسیم نقش‌های اجتماعی هستند؛ برای مثال، واگذاری ریاست خانواده به مردان یا محروم‌سازی زنان از مناصبی چون قضاوت و ریاست‌جمهوری، با این استدلال که چنین موقعیت‌هایی نیازمند عقلانیت و عدم تأثیرپذیری از احساسات‌اند، صورت می‌پذیرد.

📌کلیشه‌های جنسیتی بازتابی از نگرش‌های فرهنگی و اجتماعی نسبت به زنانگی و مردانگی هستند. حتی با وجود ظهور نمونه‌هایی که این کلیشه‌ها را به چالش می‌کشند ــ مانند مردان احساساتی یا زنان مقتدر ــ باورهای قالبی‌ای چون «زنان رانندگان خوبی نیستند» یا «زنان در ریاضی ضعیف‌ترند» همچنان در ذهن جامعه ریشه‌دارند. این تصورات، زنان را افرادی وابسته به حمایت مردان برای اداره‌ی زندگی معرفی می‌کنند.

❣️با این حال، زنان در برابر این کلیشه‌ها ایستادگی کرده و توانایی‌های خود را در عرصه‌های مختلف به اثبات رسانده‌اند. آنان با وجود موانع ساختاری، برای تحقق آرزوها و اهداف خود گام برداشته‌اند.

🔔در دهه‌های اخیر، یکی از مؤلفه‌هایی که به‌شدت با مردانگی در فرهنگ ایرانی پیوند خورده، «غیرت» و «ناموس‌پرستی» است. تأکید بر این مفاهیم، به برخی مردان اجازه داده تا نظارتی افراطی و گسترده بر زندگی زنان اعمال کنند. در برخی موارد، این نگرش منجر به خشونت‌هایی چون قتل‌های موسوم به «ناموسی» شده است؛ رویکردی که اعمال محدودیت، تنبیه و مجازات زنان را نه‌تنها موجه، بلکه نشانه‌ی مردانگی و مسئولیت‌پذیری جلوه می‌دهد.

⚫️ویژگی دیگری که اغلب به مردان نسبت داده می‌شود، تمایلات جنسی شدید و کنترل‌ناپذیر است. این باور، ازدواج زودهنگام مردان را برای پاسخ به این نیاز ضروری می‌نمایاند و در صورت عدم تأمین آن از سوی همسر، چندهمسری یا ازدواج موقت را توجیه‌پذیر می‌سازد. در این چارچوب، نه‌تنها زنان مسئول پاسخ‌گویی به این نیازها هستند، بلکه وظیفه‌ی کنترل و مدیریت تمایلات مردانه نیز به آن‌ها واگذار می‌شود.

❗️در چنین منظومه‌ای از باورها، مردانی که به‌واسطه‌ی دیدن بخشی از بدن زنان دچار حواس‌پرتی، کشش جنسی یا رفتارهای اجتماعی نامناسب می‌شوند، نه مورد نقد، بلکه مورد ترحم یا درک قرار می‌گیرند. در نتیجه، این زنان هستند که باید با نوع پوشش خود از بروز چنین مشکلاتی جلوگیری کنند. بدین ترتیب، ناتوانی در کنترل میل جنسی که باید به‌عنوان ضعفی فردی قلمداد شود، امری طبیعی و پذیرفتنی جلوه داده می‌شود و ابزاری برای اعمال محدودیت‌های اجتماعی بر زنان قرار می‌گیرد.

🛎️زنان در گذر زمان، با تلاش بسیار، بسیاری از ویژگی‌های منفی منتسب به خود را به چالش کشیده‌اند و شایستگی‌های خود را در عرصه‌های مختلف اثبات کرده‌اند. این در حالی است که مردانگی سنتی، همچنان حامل ویژگی‌هایی است که در جامعه‌ی امروز، منفی و آسیب‌زا تلقی می‌شوند.

☑️🔈از این‌رو، پرسشی اساسی مطرح می‌شود: در حالی که زنان برای بازنگری نقش‌ها و کلیشه‌های جنسیتی منسوب به خود تلاش کرده‌اند، چرا مردان در نقد و بازنگری الگوهای تحمیلی مردانگی و نقش‌های تثبیت‌شده‌ی خویش، اقدام مشابهی نکرده‌اند؟

دکتر شهلا اعزازی

@womenstudiesisaorg
@hooreechannel 🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟥این تازه آغاز گرفتاری است!

🦋عیسی کلانتری، رئیس اسبق سازمان محیط زیست: در سال 1350، سه شرکت بزرگ جهان پس از بررسی اوضاع آبی کشور می‌گویند ایران پتانسیل خودکفایی در پروتئین دامی و غلات را به صورت همزمان ندارد، ولی به این مساله هیچ‌گاه توجهی‌نشد.

◾️هیچ اقدامی نمی شود برای جلوگیری از ورشکستگی آبی؛ خیلی وقت‌ها آدم مایوس می شود که اصلا گوش شنوایی وجود دارد یا نه.

🦋اکولوژی کشور دارد نابود می شود، محیط زیست کشور و مزارع دارد نابود می شود، چاه ها دارند خشک می شوند ولی آقایان انگار نه انگار که مشکلی در کشور وجود دارد.

▪️یک فاجعه ای دارد در کشور اتفاق می افتد بدون اینکه به آن فکر کنند و در موردش تصمیم بگیرند.

🦋وقتی به قوانین مصوب نگاه می کنیم، انگار در کانادا زندگی می کنیم و قانون می نویسیم.


@sobhema_ir
@hooreechannel 🌹
😭1
  فلسفه شرم و فقر: وقتی کرامت انسان زیر چرخ‌های قیمت له می‌شود

وارد میوه‌فروشی می‌شوم
هوا سنگین است، بوی هلو و هندوانه در فضا پیچیده، و  پیرزنی را می‌بینم. با دستانی که از فرط زحمت و سالخوردگی ترک خورده، با چشمانی که از سال‌ها غم‌آلودگی، برق زندگی را از دست داده.
سه دانه انجیر. فقط سه تا. و ده تا آلو.
در یک نایلون فریزر — فریزری مثل زمستانی که بر زندگی‌اش گذشته است.

وقتی فروشنده قیمت می‌گوید: سی‌وهفت هزار تومان.
پیرزن همان‌جا میخکوب می‌شود.
شاید پیش خودش گفته بود: امشب لب‌های مریضم به مزه‌ای شیرین آشنا می‌شود. شاید شب بعد از یک سال، سفره‌مان میوه می‌بیند.
اما همان‌جا فهمید که این آرزو، برای او زیادی بزرگ است.

آرام، آرام… شروع می‌کند به پس دادن.
پنج آلو را برمی‌دارد، می‌گذارد کنار.
یک انجیر دیگر را هم.
باز هم، گران است.
بیچاره التماس می‌کند: «بچم مریضه… یک ساله میوه نخورده‌ایم… یه کم ارزون‌تر حساب کن که بتونم ببرم.»

صدایش می‌لرزد.
انگار نه فقط پول ندارد، که حتی دیگر غرور هم ندارد.
انگار این کشور، این زمین، این شهر، این مردم، سال‌هاست که از او فقط صبر و تحمل طلب کرده‌اند و در عوض، چیزی جز تحقیر به او نداده‌اند.


این صحنه، از هر استدلالی علیه عدالت، علیه نظامات نابرابر و علیه بیداد، گویاست.
چه کسی گفته «انسان حیوان ناطق است»؟
انسان در ایران، حیوان گرسنه‌ای است که یادش داده‌اند به نوبت زخم بخورد.
حیوانی که اگر خواست چند آلو بیشتر بردارد، باید اشکش را پنهان کند، باید عزتش را گرو بگذارد، باید غرورش را همان‌جا کف مغازه جا بگذارد.

چه کسی گفته «کرامت ذاتی است»؟
در این شهر، کرامت را کیلویی می‌فروشند؛ همان‌قدر که یک کیلو آلو.
کرامت، بسته به موجودی کارت بانکی‌ات.


امروز از اخلاق فقط همین را می‌دانم:
وقتی مردمی، این‌چنین در زیر بار گرانی و نداری له شوند، وقتی مادرانی نتوانند برای فرزندشان یک مشت میوه بخرند، وقتی انسان شرم کند از زنده‌بودنش — این دیگر فقط فقر نیست.
این جنایت است.
جنایتی آرام، بی‌هیاهو، اما ویرانگرتر از هر بمبی.

من منتقدم. چون این وضعیت، وضعیتِ یک «حادثه» نیست؛ نتیجه‌ی یک سیستم است. سیستمی که دهه‌هاست می‌دزدد، می‌چاپد، می‌فریبد، بی‌کفایت است و بی‌رحم.
سیستمی که انسان‌ها را مجبور کرده به جای انتخاب بین خوب و بد، بین بد و بدتر دست به انتخاب بزنند.
سیستمی که می‌تواند هر روز دروغ بگوید که «در حال پیشرفتیم» و در همان حال، پیرزنانش را در برابر چشم من و تو، چنان حقیر کند که از پس سه دانه انجیر برنیایند.

و بگذار گزنده بگویم:
این فقط قصه یک پیرزن نیست.
این قصه توست. قصه من است.
قصه همه ماست، که هر روز تکه‌ای از عزتمان را در صف نانوایی، در چشم‌چرانی یک مأمور، در التماس یک بیمار، در شرمندگی یک پدر، جا می‌گذاریم.

امروز ما فقط فقیر نیستیم.
امروز ما بی‌پناهیم. تحقیر شده‌ایم. له شده‌ایم.

ایران — ای وطن، ای خاک، ای معشوق پیر و خسته —
تا کی؟
تا کی قرار است چشم ببندیم به اشک آن پیرزن؟
تا کی قرار است تو، چنان باشی که فرزندانت، سه دانه انجیر را هم زیادی بدانند؟

اشک، حق ماست.
اما خشم هم حق ماست.
اشک بریزیم — اما آن‌قدر اشک بریزیم که روزی سیل شود و همه آن‌ها که ما را به این فلاکت رسانده‌اند، با خود ببرد.
ولی یک پرسش! آیا تاب آوردن این دردها خود شراکت در جنایت سیستم نیست؟ و امروز فقط یک سوال جدی ترین است این که سهم ما در این جنایت چقدر است؟ مایی که می بینیم و روی بر می گردانیم

قربان عباسی
@sokhanranihaa
@hooreechannel 🌹
😭2
باز هم در بارۀ ربط آب و حجاب!

صادق کوشکی: "میان خشکسالی و بی‌عفتی و برهنگی رابطه مستقیمی برقرار است! هر چه منکرات و بی‌حجابی رواج بیشتری پیدا می‌کند،کمبود آب هم افزون‌تر می‌شود!"

یکی هم می‌گفت؛ به دلیل اینکه به امثال آقای کوشکی با اعمالِ تبعیض و بدون صلاحیت لازم، پست‌های علمی و سیاسی داده شده، چشم آسمان خشکیده، چون کارشان تهمت بستن به خداست!

خدایی که در جنگل‌های آمازون با وجود بومیان لخت و پتی ساکن در آنجا، سالانه تا 2000 میلیمتر باران ارزانی می‌دارد و بعد به شهر مکه که بیتِ عتیق در آن واقع شده و زنانش سرتاپای خود را می‌پوشانند، سالانه فقط 112 میلیمتر بارش نصیب می‌کند، قطعاً به خدای صادق کوشکی که تمام توجه خود را روی پوشش بخشی از زنان ایرانی متمرکز کرده تا باران را از کل کشور دریغ ‌کند، هیچ شباهتی ندارد!

احمد زیدآبادی
@hooreechannel 🌹
🔴سهم زنان از کرسی‌های نمایندگی مجلس!

📌در حالی که امارات با حضور ۵۰٪ نمایندگان زن در صدر جدول قرار دارد، ایران تنها با ۵.۶٪، پایین‌تر از ژاپن، ترکیه و حتی عربستان قرار گرفته است.
📌طبق تحقیقات سازمان ملل، حضور بیشتر زنان در پارلمان‌ها با بهبود سیاست‌گذاری در حوزه‌های سلامت، آموزش و عدالت اجتماعی رابطه مستقیم دارد.
📌این آمار نشان می‌دهد که مسیر نقش موثر زنان در ساختارهای تصمیم‌گیری سیاسی همچنان در بسیاری کشورها، از جمله ایران، با چالش روبه‌رو است.

@BashgaheZanan
@hooreechannel 🌹
این درد و رنج ها می توانستند نباشند

بسیاری از درد و رنج هایی که این روزها شهروندان جامعه در ابعاد گوناگون و زمینه های مختلف تحمل می کنند به راستی می توانستند نباشند اگر:

1.هر یک از ما ایرانیان با به کارگیری خرد و دانش خویش در جهت خودشناسی گامی اساسی بر می داشتیم و آن گاه برای دست یابی به زندگی ارزشمند، خوش و خوب عمل می کردیم. در این جا وجه روان شناختی قضیه مطرح است از آن نظر که هر یک از انسان ها آن میزان توانایی لازم برای کاهش درد و رنج ها و برخورداری  از زندگی مطلوب و با کیفیت را دارند و اگر از این توانایی استفاده نکنند بدون تردید درد و رنج های غیر ضروری بر آنان وارد می شود. برای مثال اگر با آگاهی و خردورزی و مشورت با اندیشمندان و خودشناسی و زمان شناسی عمل کنند تا حد زیادی در برخورداری از زندگی مطلوب و کاهش درد و رنج های غیر ضروری توفیقاتی نصیب شان می شود. پس انسان مسئول سرنوشت خویش است و هرگونه کوتاهی در این زمینه پیامدهایی را متوجه خودش خواهد کرد(وجه خُرد و روان شناختی قضیه).

2.این موضوع روشن است که  انسان بیرون از جامعه و فرهنگ زیست نمی کند و خواه ناخواه نهادهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تأثیراتی را بر زندگی وی برجای می گذارند. لذا اگر نهادهای مورد اشاره  قوی و کارآمد و روزآمد  نباشند  به مراتب زندگی انسان ها نیز بی کیفیت  و همراه با انواع درد و رنج ها خواهد شد. برای مثال هنگامی که نهاد سیاست با تصمیمات و سیاستگذاری های غیر عقلانی و غیر علمی و مبتنی بر ایدئولوژی های  ضد انسانی عمل می کند نمی توان انتظار کاهش درد و رنج های شهروند ان آن جامعه را داشت. تجربۀ کشورهایی که دارای نظام های سیاسی ایدولوژیک در همین یکصد سال گذشته بوده اند پیش چشم ما است که کارنامه ای بس تیره و تار داشته اند و نتیجه ای به جز تباه کردن زندگی شهروندان برجای نگذاشته اند.  این جاست که می توان گفت این همه درد و رنج های غیر ضروری می توانستند نباشند اگر نظام های سیاسی مورد نظر با عقلانیت و دانش و اخلاق عمل می کردند‍!(وجه ساختاری و کلان قضیه)

3.واقعیت این است که درد و رنج هایی که اکنون ایرانیان تحمل می کنند بخشی از آن مربوط به   خودشان است و بخشی دیگر مربوط به  نهادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور. در این میان بیش از همه نظام حکمرانی کشور مسئولیتی بس بزرگ بر عهده داشت  و دارد تا این همه درد و رنج های بی مورد و غیر ضروری متوجه شهروندان نباشد. ایدئولوژی اندیشی افراطی، شعارگرایی بریده از  واقعیت ها، سیاستگذاری های غیر عقلانی و غیر علمی و بی ربط با زندگی شهروندان، برنامه های سراسر اشتباه، ناکارآمدی شدید، وجود نهادها و سازمان های هزینه زایی  که هیچ ربطی به زندگی شهروندان ندارند، در اولویت نبودن زندگی شهروندان در زمینه های مختلف، بی توجهی به نیازهای واقعی و اساسی شهروندان، مدیریت های غیر عقلانی و غیر علمی، فقدان جامعۀ مدنی قوی و کارآمد، فقدان تعاملات مثبت و سازنده با دنیا و برخی دلایل دیگر که چونان زنجیره ای به هم پیوسته امکان حل مسائل و مشکلات گوناگون و در نتیجه کاهش درد و رنج های شهروندان را فراهم نمی سازد. همین بحران انرژی و به ویژه حیاتی ترین آن یعنی آب به طور قطع و یقین ریشه در فقدان  سیاستگذاری ها و برنامه های عقلانی و علمی از یک سو و در اولویت نبودن از سوی دیگر دارد. وگرنه نمی بایست این همه درد و رنج ناشی از کمبود و نبود آب را شهروندان تحمل کنند و دچار مشکلات فراوان بشوند. در حوزۀ اقتصاد نیز وضع به همین  گونه است که امروز تورم و گرانی و بیکاری این گونه تُرک تازی می کنند و شهروندان را از داشتن یک زندگی معمولی هم محروم ساخته است!   هزینه سازی ها و هزینه تراشی های بی مورد  در این کشور نتیجه اش می شود افزایش درد و رنج های بی مورد برای شهروندان که در نهایت فقط و فقط گرفتاری های آن ها متوجه همین شهروندان است و لاغیر! لذا به طور قطع و   یقین  اگر سیاستگذاری ها و برنامه ها و تصمیمات به گونه ای خردمندانه  و  علمی و اخلاقی گرفته می شد این همه درد و رنج های بی مورد و غیر ضروری هم متوجه شهروندان نمی بود! 

محمدباقر تاج الدین

@sokhanranihaa
@hooreechannel 🌹
🔺 برشی از کتاب «تربیت بچۀ مستقل»

🔹 بخش زیادی از کار ما این است که به بچه‌ها کمک کنیم میزان تأثیر استرس بر عملکرد و سلامت ذهنی‌شان را به حداقل برسانند. می‌کوشیم آن‌ها را به میزان مطلوبی از خودانگیختگی سوق دهیم، حد وسطی بین بیش‌انگیختگی و کمال‌گرایی افراطی از یک سو و «ولم کن می‌خواهم بروم پلی‌استیشن بازی کنم» از سوی دیگر. از طریق پژوهش دربارۀ استرس و مطالعات انگیزه و دنبال‌کردن این حوزه بود که به اهمیت تسلط پی بردیم. وقتی کشف کردیم که کمبود حس تسلط به‌شدت استرس‌زاست و خودمختاری کلیدِ پرورش انگیزه است، فهمیدیم به چیز مهمی پی برده‌ایم. این احساس زمانی تأیید شد که شروع به کندوکاو بیشتر کردیم و دریافتیم که حس سالم تسلط عملاً با هر چیزی که برای بچه‌هایمان می‌خواهیم مرتبط است، چیزهایی ازجمله سلامت تن و روان، موفقیت تحصیلی و شادکامی.

🔸 از سال ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۲، گزارش‌های دبیرستانی‌ها و دانشجویان حاکی از آن است که کانون تسلط درونی‌شان (یعنی باور به تسلط بر سرنوشت خود) رفته‌رفته کم می‌شود و کانون تسلط بیرونی‌شان (یعنی باور به تسلط نیروهای خارجی بر سرنوشتشان) به‌تدریج افزایش می‌یابد. این تغییر با افزایش آسیب‌پذیری دربرابر اضطراب و افسردگی قرین است. درواقع نوجوانان و جوانان امروزی پنج تا هشت برابر بیشتر از جوانان دوره‌های پیشین، ازجمله دوران رکود بزرگ، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، علائم اختلال اضطراب را تجربه می‌کنند. بچه‌ها، بدون حس تسلط، گرفتار احساس ناتوانی و درماندگی می‌شوند و خیلی اوقات انفعال و تسلیم بر آن‌ها مستولی می‌شود.

🔺 آنچه خواندید برشی بود از کتاب «تربیت بچۀ مستقل».

🔗 لینک خرید کتاب:

https://B2n.ir/yb4922

✍🏻 ویلیام استیکس‌راد و ند جانسون ترجمۀ علیرضا شفیعی‌نسب

@tarjomaanweb
@hooreechannel 🌹