Forwarded from اتچ بات
به یاد منوچهر حامدی
سلام به عالم عشق و معرفت
دوری من و شما به درازا و زخم و چرک کشیده است. قد و سایه شما را زحمت بسیار کشیدم تا پیدا کردم. وقتی خبر حبس شما را شنیدم که خود به حبس بودم و حزن روی حزن آمد. اما در وقت حبس من، شما آزاد شده بودید و شما خواسته کسی نباید به سراغ شما میآمد. این از دل سنگ و جان رعنای شما میآید که شاگردی مثل شما برای من فخر است.
غرض از این ورود به خلوت شما، خواستهای دارم که اگر برآورده کنی، مردانگی کردی که بیراه نیست و در شما سراغ داریم. من گرفتار بیماری بیعلاجم که خداوند درد همه را علاج است. خوشامد شما را به عروسی پسرم که اسمش را رضا صدا میزنم در همین پاکت گذاشتهام.
نام شما را بر پسرم گذاشتم که همیشه شما را صدا بزنم. در این دمادم آخر عمر که اجل زنگ ما را میزند، اگر عروسی پسرم را ببینم، گل از چرکم وا میشود و میخواهم هر آنچه طلب شما از من که حسابکردنی نیست و قدم و قلمی ندارد و قدر دارد، به آب بیندازید و فراموش کنید. به تهران بیایید که دست و دل من سخت نیازمند شماست. حالا من در گردن شما عکسی به یادگار بگیرم.
رفاقت و مشدیگری و انس کم است. بیا داستان را از ما هم بشنو. اگر یاری کنی و دست در دست شما، پابوی شما جان بدهم که چه گوارا باشد به شما جان دادن. اگر ورود شما مقبول افتاد، ورود به تهران به این نمره تلفن بنمایید که با صدای شما در تهران باصفا شویم. ما گرفتارِ هم بودیم و هنوز هم گرفتاریم.
طلب شما از من یک حبس است که پرداختی ندارد. نه حبس شما، نه معرفت حبس شما. ما که عشق را به شما بدهکاریم. فقط شما به حبس نبودید. ما هم زندان حزن حبستان شدیم. عرضم را در تهران به شما میگویم، نه در کاغذ.
باید کاری برای این جانسوخته انجام دهی که این انجام فقط به دست شماست. دختری دارم که همسن غیبت شما را دارد. به غیرت شما نیاز است و به این که شما همیشه محرمید. بیایید. من زمینگیر و دست به دیوارم. غیرت شما را رخصت. صادق خان
#ردپای_گرگ #مسعود_کیمیایی #منوچهر_حامدی #فرامرز_قریبیان
@historycinemairan
سلام به عالم عشق و معرفت
دوری من و شما به درازا و زخم و چرک کشیده است. قد و سایه شما را زحمت بسیار کشیدم تا پیدا کردم. وقتی خبر حبس شما را شنیدم که خود به حبس بودم و حزن روی حزن آمد. اما در وقت حبس من، شما آزاد شده بودید و شما خواسته کسی نباید به سراغ شما میآمد. این از دل سنگ و جان رعنای شما میآید که شاگردی مثل شما برای من فخر است.
غرض از این ورود به خلوت شما، خواستهای دارم که اگر برآورده کنی، مردانگی کردی که بیراه نیست و در شما سراغ داریم. من گرفتار بیماری بیعلاجم که خداوند درد همه را علاج است. خوشامد شما را به عروسی پسرم که اسمش را رضا صدا میزنم در همین پاکت گذاشتهام.
نام شما را بر پسرم گذاشتم که همیشه شما را صدا بزنم. در این دمادم آخر عمر که اجل زنگ ما را میزند، اگر عروسی پسرم را ببینم، گل از چرکم وا میشود و میخواهم هر آنچه طلب شما از من که حسابکردنی نیست و قدم و قلمی ندارد و قدر دارد، به آب بیندازید و فراموش کنید. به تهران بیایید که دست و دل من سخت نیازمند شماست. حالا من در گردن شما عکسی به یادگار بگیرم.
رفاقت و مشدیگری و انس کم است. بیا داستان را از ما هم بشنو. اگر یاری کنی و دست در دست شما، پابوی شما جان بدهم که چه گوارا باشد به شما جان دادن. اگر ورود شما مقبول افتاد، ورود به تهران به این نمره تلفن بنمایید که با صدای شما در تهران باصفا شویم. ما گرفتارِ هم بودیم و هنوز هم گرفتاریم.
طلب شما از من یک حبس است که پرداختی ندارد. نه حبس شما، نه معرفت حبس شما. ما که عشق را به شما بدهکاریم. فقط شما به حبس نبودید. ما هم زندان حزن حبستان شدیم. عرضم را در تهران به شما میگویم، نه در کاغذ.
باید کاری برای این جانسوخته انجام دهی که این انجام فقط به دست شماست. دختری دارم که همسن غیبت شما را دارد. به غیرت شما نیاز است و به این که شما همیشه محرمید. بیایید. من زمینگیر و دست به دیوارم. غیرت شما را رخصت. صادق خان
#ردپای_گرگ #مسعود_کیمیایی #منوچهر_حامدی #فرامرز_قریبیان
@historycinemairan
Telegram
attach 📎
❤1👍1👎1
«ردپای گرگ» با نام ابتدایی «زخمیها»
مجله فیلم
آذر ۱۳۷۰
#ردپای_گرگ #مسعود_کیمیایی #فرامرز_قریبیان #گلچهره_سجادیه #جمشید_هاشمپور #مجله_فیلم
@historycinemairan
مجله فیلم
آذر ۱۳۷۰
#ردپای_گرگ #مسعود_کیمیایی #فرامرز_قریبیان #گلچهره_سجادیه #جمشید_هاشمپور #مجله_فیلم
@historycinemairan
👍1👎1