sh-Arabi-Roushanayi.mpg
23.8 MB
🎥کلیپ
#شهیدان
#علی_اکبر_عربی
#سید_سجاد_روشنایی
تهیه شده توسط گروه فرهنگی "مدافعان بهشت"
@ModafeaneBehesht
@Golbarg_sorkh
#شهیدان
#علی_اکبر_عربی
#سید_سجاد_روشنایی
تهیه شده توسط گروه فرهنگی "مدافعان بهشت"
@ModafeaneBehesht
@Golbarg_sorkh
۲۸بهمناولینسالگردشهادت ایشان هست.
#سردار_شهید_حمید_انصاری
#اراک
#مدافع_حرم
#نقاشی
#علی_شعبانی
#یکی_از_7000_قهرمان_استان_مرکزی
#گلبرگ_سرخ
@ Golbarg_sorkh
#سردار_شهید_حمید_انصاری
#اراک
#مدافع_حرم
#نقاشی
#علی_شعبانی
#یکی_از_7000_قهرمان_استان_مرکزی
#گلبرگ_سرخ
@ Golbarg_sorkh
#روزت_مبارک
#علی_اکبر_خامنه_ای
#گلبرگ_سرخ
#شهید_مهدی_جودکی
#سنگهای_آذرین
ولادت با سعادت حضرت علی اکبر و روز جوان بر شما مبارک . شادی ارواح طیبه شهدای جوان ،علی اکبر های خمینی و خامنه ای صلوات
#علی_اکبر_خامنه_ای
#گلبرگ_سرخ
#شهید_مهدی_جودکی
#سنگهای_آذرین
ولادت با سعادت حضرت علی اکبر و روز جوان بر شما مبارک . شادی ارواح طیبه شهدای جوان ،علی اکبر های خمینی و خامنه ای صلوات
#روزت_مبارک
#علی_اکبر_خامنه ای
#گلبرگ_سرخ
#شهید_اسدالله_قربانی
#لشگر_فاطمیون
#سوریه_حلب
ولادت با سعادت حضرت علی اکبر ،جوان مولانا حسین بن علی بر همه شیعیان جهان تهنیت باد.
#علی_اکبر_خامنه ای
#گلبرگ_سرخ
#شهید_اسدالله_قربانی
#لشگر_فاطمیون
#سوریه_حلب
ولادت با سعادت حضرت علی اکبر ،جوان مولانا حسین بن علی بر همه شیعیان جهان تهنیت باد.
#گزارشی_خواندنی
از راویان دفاع مقدس استان مرکزی در محضر رهبر معظم انقلاب
این برنامه در سوم خرداد ماه ساعت 5 عصر در حسینیه امام خمینی (ره) با حضور رهبر فرزانه انقلاب برگزار شد.
سوم خرداد بود و شهد شیرین خاطره ی غرور آفرین آزادی خرمشهر با دیدار رهبر فرزانه انقلاب و حضور در شب خاطره ای که در آن برخی یادگاران و چهره های شاخص دفاع مقدس حضور داشتند بر عمق جان می نشست. دیدار آن چهره عرفانی با آن نگاه نافذ و کلام حکیمانه شان یاد حضرت امام (ره) را در دلهایمان زنده کرد. سفرمان در معیت یکی از جانبازان سرافراز شیمیایی 70 درصد جناب آقای سرهنگ #علی_جلالی بود که در طول مسیر ذکر خاطرات سالهای دفاع را با بیانی شیوا و دلنشین روایت می کرد گاهی بغضمان می گرفت و گاهی لبخند روی لبانمان می نشست، به تهران رسیدیم همراهان دیگرمان از جهاد گران استان آقایان نصرت الله شیرازی و عباس عقیقی به جمعمان پیوستند، فضای حوزه هنری در خیابان سمیه عطر جبهه ها را گرفته بود جمع دلاوران و یادگاران سالهای حماسه و خون که حالا آن چهرهای آفتاب سوخته ی جبهه ها گرد سفید گذشت عمر رویشان را سفید و چهرهای آسمانیشان را نورانی تر کرده بود. همراه این خیل نورانی که مشعوف و مشتاق دیدار پیر مراد خود بودند راهی خیابان فلسطین شده و پس از طی مراحلی در حسینیه امام خمینی که اینبار شاید بخاطر حضور جانبازان عزیز صندلی های بیشتری در آن تعبیه شده بود. با شور و شعفی که در چهره ی یکایک حاضران دیده میشد به انتظار اماممان نشستیم. کم کم رفت و آمدهای جلوی جایگاه نشان از حضور قریب الوقوع امامان میداد با کنار رفتن پرده آبی رنگ و ورود آقا با آن چهره نورانی و پر هیبت و لبخندی که زیباییش را دو چندان میکرد فضا و حس نابی که کمتر تجربه اش کرده ام به وجود آورد. شعارهای یک صدا، فضای حسینیه ی امام خمینی را پر کرده بود و آن هیجان با صدای قاری قرآن به سکوت تبدیل شد برای ما شروع جلسه هیجان بیشتری پیدا کرد، برنامه با قرائت قاری خوب استانمان آقای #مجید_جدیدی (معاون فرهنگی هنری حوزه هنری استان مرکزی) آغاز شد. کلام چهره هایی که با آنها به مناسبتهایی خاطرات زیادی داشتیم ... از خاطرات آن نوجوان دلیر که جمله ی ماندگار "ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطابست ارزنده ترین زینت زن حفظ حجابست" را با صلابت تمام آن هم در زمانی که به ظاهر در بند زندانهای بعثی بود به مصاحبه گر خارجی گفت تا بانوی پرستار و هم رزم حاج احمد متوسلیان یا حاتمی کیای سینما که اکنون در هیبت یک بسیجی خاطره میگفت همراه روایت هایشان شدیم با خاطراتشان سوختیم، اشک ریختیم، غرور و افتخار وجودمان را فرا گرفت، خندیدم ..... و چه شب دل انگیزی بود ......... در پایان، سخنرانی رهبر نور امیدی بود بر دلهایمان که ما را به ادامه راه و جمع آوری خاطرات رزمندگان و برگزاری شب خاطره دلگرم تر کرد.
#گلبرگ_سرخ
@golbarg_sorkh
از راویان دفاع مقدس استان مرکزی در محضر رهبر معظم انقلاب
این برنامه در سوم خرداد ماه ساعت 5 عصر در حسینیه امام خمینی (ره) با حضور رهبر فرزانه انقلاب برگزار شد.
سوم خرداد بود و شهد شیرین خاطره ی غرور آفرین آزادی خرمشهر با دیدار رهبر فرزانه انقلاب و حضور در شب خاطره ای که در آن برخی یادگاران و چهره های شاخص دفاع مقدس حضور داشتند بر عمق جان می نشست. دیدار آن چهره عرفانی با آن نگاه نافذ و کلام حکیمانه شان یاد حضرت امام (ره) را در دلهایمان زنده کرد. سفرمان در معیت یکی از جانبازان سرافراز شیمیایی 70 درصد جناب آقای سرهنگ #علی_جلالی بود که در طول مسیر ذکر خاطرات سالهای دفاع را با بیانی شیوا و دلنشین روایت می کرد گاهی بغضمان می گرفت و گاهی لبخند روی لبانمان می نشست، به تهران رسیدیم همراهان دیگرمان از جهاد گران استان آقایان نصرت الله شیرازی و عباس عقیقی به جمعمان پیوستند، فضای حوزه هنری در خیابان سمیه عطر جبهه ها را گرفته بود جمع دلاوران و یادگاران سالهای حماسه و خون که حالا آن چهرهای آفتاب سوخته ی جبهه ها گرد سفید گذشت عمر رویشان را سفید و چهرهای آسمانیشان را نورانی تر کرده بود. همراه این خیل نورانی که مشعوف و مشتاق دیدار پیر مراد خود بودند راهی خیابان فلسطین شده و پس از طی مراحلی در حسینیه امام خمینی که اینبار شاید بخاطر حضور جانبازان عزیز صندلی های بیشتری در آن تعبیه شده بود. با شور و شعفی که در چهره ی یکایک حاضران دیده میشد به انتظار اماممان نشستیم. کم کم رفت و آمدهای جلوی جایگاه نشان از حضور قریب الوقوع امامان میداد با کنار رفتن پرده آبی رنگ و ورود آقا با آن چهره نورانی و پر هیبت و لبخندی که زیباییش را دو چندان میکرد فضا و حس نابی که کمتر تجربه اش کرده ام به وجود آورد. شعارهای یک صدا، فضای حسینیه ی امام خمینی را پر کرده بود و آن هیجان با صدای قاری قرآن به سکوت تبدیل شد برای ما شروع جلسه هیجان بیشتری پیدا کرد، برنامه با قرائت قاری خوب استانمان آقای #مجید_جدیدی (معاون فرهنگی هنری حوزه هنری استان مرکزی) آغاز شد. کلام چهره هایی که با آنها به مناسبتهایی خاطرات زیادی داشتیم ... از خاطرات آن نوجوان دلیر که جمله ی ماندگار "ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطابست ارزنده ترین زینت زن حفظ حجابست" را با صلابت تمام آن هم در زمانی که به ظاهر در بند زندانهای بعثی بود به مصاحبه گر خارجی گفت تا بانوی پرستار و هم رزم حاج احمد متوسلیان یا حاتمی کیای سینما که اکنون در هیبت یک بسیجی خاطره میگفت همراه روایت هایشان شدیم با خاطراتشان سوختیم، اشک ریختیم، غرور و افتخار وجودمان را فرا گرفت، خندیدم ..... و چه شب دل انگیزی بود ......... در پایان، سخنرانی رهبر نور امیدی بود بر دلهایمان که ما را به ادامه راه و جمع آوری خاطرات رزمندگان و برگزاری شب خاطره دلگرم تر کرد.
#گلبرگ_سرخ
@golbarg_sorkh
#لَیلَةُ_القَدرِ_خَیرٌ_مِن_أَلفِ_شَهر
رهِ صــد سـالـه را حتمــاً،
به یک شب میتوان طی کرد
بـه شرط اینکه آن یک شب،
شبِ قدرِ #علی باشد..!
#بِعَليٍّ_الٰهی_العَفو …😭
@golbarg_sorkh
رهِ صــد سـالـه را حتمــاً،
به یک شب میتوان طی کرد
بـه شرط اینکه آن یک شب،
شبِ قدرِ #علی باشد..!
#بِعَليٍّ_الٰهی_العَفو …😭
@golbarg_sorkh
Forwarded from شهدای مدافع حرم استان مرکزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹آخرین صحبت های شهید مدافع حرم #علی_اکبر_عربی با طهورای شش ماهه ی خود در حرم مطهر حضرت معصومه(س)
💐ولادتت مبارک ای مدافع حرم بی بی
💠قهرمانی از دیار آفتاب . #خمین
👉 @Modafeanebehesht
💐ولادتت مبارک ای مدافع حرم بی بی
💠قهرمانی از دیار آفتاب . #خمین
👉 @Modafeanebehesht
Forwarded from چشمان منتظر
شهید #علی_اکبر_سلیمانی
نام پدر: تقی
تاریخ تولد: ١٣٤٦/٠٦/٣٠
محل تولد: ویسمه
نام عملیات: پدافندی
تاریخ شهادت: ١٣٦٦/٠٥/٢٤
محل دفن: نا مشخص
محل شهادت: میمك
@Cheshmaneh_montazer
نام پدر: تقی
تاریخ تولد: ١٣٤٦/٠٦/٣٠
محل تولد: ویسمه
نام عملیات: پدافندی
تاریخ شهادت: ١٣٦٦/٠٥/٢٤
محل دفن: نا مشخص
محل شهادت: میمك
@Cheshmaneh_montazer
Forwarded from چشمان منتظر
#زندگی_نامه
شهید #علی_اکبر_سلیمانے
تولد علی اکبر 16 دی ماه 1346
شب عزیزی از ماه مبارک رمضان 15 رمضان 1391در ساعت 12 شب جاویدالاثر علی اکبر سلیمانی در روستای ویسمه به دنیا آمد
در شبی از شبهای زمستان سرد که هیچکس جز خداوند به داد کسی نمی رسید. با خواست خدا و کمک زنان روستا فرزند به دنیا آمد ولی مادر چند روز به کما(بیهوشی)فرو رفت.
کودک را زنان توجه کردند تا بعد از چند روز مادر و کودک را خداوند از نو به خانواده هدیه داد شیر مادر خشک شد و پدر برای اکبر بزی تهیه کرد تا بتواند شیر او تأمین کند بز اکبر دو قلو دوقلو بچه می آورد و شیر اکبر را هم می داد ، اکبر کودکی لاغر اندام بود از شیشه شیر می خورد روزی گرسنه بود و از کنار خانه شیشه نفت را بجای شیر سر کشید و دوباره زمستان سال بعد و سرما وبرف و نه بهداری و نه دکتر مادر و پدر اکبر را در آغوش گرفته و به روستای نزدیک بردند و چند روز بعد اکبر را خدا دوباره از نو به خانواده هدیه داد .خواهر بزرگتر شهید می گوید من و برادر بزرگترم هر روز صبح کنار جاده می آمدیم و منتظر پدر و مادر و برادر کوچکمان بودیم و اشک می ریختیم پدر و مادر برگشتند و خدا را شکر امیدورا بودند اکبر بزرگ و بزرگتر شد و مرد و مردانه تر .روزی از پدربزرگش که داشت داستان روسی ها را که حمله به ایران کردند و شهر و روستاها را غارت می کردند پرسید بابا مگر آن موقع مرد با غیرت نبود که گذاشتند روسی ها وارد ایران شوند من اگر آن زمان بودم تا آخرین قطره خونم جلوی روسها مقاومت می کردم.پدربزرگ دستی بر سر علی اکبر کشیده و از وجود چنین پسری اظهار خوشحالی می کند .اکبر در سن 15-14 سالگی به بسیج رفت ولی به دلیل ضعیف بودن از تهران او را برگردانند و او خیلی ناراحت شد و به محض اینکه در دبیرستان درسش تمام شد داوطلبانه به سربازی رفت و به دلیل زیرکی و هوش فراوان و تیراندازی معرکه او به تکاوری انتخاب شد. مادر ایشان می گوید یک روز که از آموزش تکاوری به خانه آمده بود دیدم که جورابش را در نمی آورد اسرار کردم گفت مادر خودم بعداً در می آورم با اسرار فراوان جوراب را از پایش کشیدم ناگهان جوراب با پوست و موهای پایش درآورده شد خیلی ناراحت شدم و اشکانم سرازیر شد اکبر دستانم را بوسه زد و گفت مادر تو باید صبر داشته باشی من آرزوی شهادت دارم تو برای زخم پایم غمگین می شوی ، تو من را نترس و شجاع تربیت کردی و از من کمتر از این مخواه پدر من از جوانی پاسدار این ممکلت را آب و خاک بوده و در جبهه غرب هم سنگربان است.
پدر شهید می گوید من نگران اکبر بودم زیرا می دانستم در منطقه میمک حمله شده است مدتی از نامه او خبری نبود یک روز مقداری آذوقه و آجیل مشکل گشا تهیه کردم و به کرمانشاه و از کرمانشاه به دژوانی جبهه رفتم آمده ام ملاقات اکبر سلیمانی مدتها از او خبری نداریم از ساعت 8 صبح الی 16 بعدازظهر جلوی درب دژوانی ماندم اما کسی دلش نیامده بود به من بگوید که اکبر از شب حمله رفته و برنگشته است و مفقود الاثر شده است وسایلی که برده بودم از دستم افتاد آنجا زانوانم را به بغل گرفتم و پیش خود گفتم چطوری این خبر را به پدر و مادر و خواهر و برادرش بگویم او که آرزوی شهادت داشت و به آرزویش رسید.
ادامه دارد....
#چشمان_منتظر
@Cheshmaneh_montazer
شهید #علی_اکبر_سلیمانے
تولد علی اکبر 16 دی ماه 1346
شب عزیزی از ماه مبارک رمضان 15 رمضان 1391در ساعت 12 شب جاویدالاثر علی اکبر سلیمانی در روستای ویسمه به دنیا آمد
در شبی از شبهای زمستان سرد که هیچکس جز خداوند به داد کسی نمی رسید. با خواست خدا و کمک زنان روستا فرزند به دنیا آمد ولی مادر چند روز به کما(بیهوشی)فرو رفت.
کودک را زنان توجه کردند تا بعد از چند روز مادر و کودک را خداوند از نو به خانواده هدیه داد شیر مادر خشک شد و پدر برای اکبر بزی تهیه کرد تا بتواند شیر او تأمین کند بز اکبر دو قلو دوقلو بچه می آورد و شیر اکبر را هم می داد ، اکبر کودکی لاغر اندام بود از شیشه شیر می خورد روزی گرسنه بود و از کنار خانه شیشه نفت را بجای شیر سر کشید و دوباره زمستان سال بعد و سرما وبرف و نه بهداری و نه دکتر مادر و پدر اکبر را در آغوش گرفته و به روستای نزدیک بردند و چند روز بعد اکبر را خدا دوباره از نو به خانواده هدیه داد .خواهر بزرگتر شهید می گوید من و برادر بزرگترم هر روز صبح کنار جاده می آمدیم و منتظر پدر و مادر و برادر کوچکمان بودیم و اشک می ریختیم پدر و مادر برگشتند و خدا را شکر امیدورا بودند اکبر بزرگ و بزرگتر شد و مرد و مردانه تر .روزی از پدربزرگش که داشت داستان روسی ها را که حمله به ایران کردند و شهر و روستاها را غارت می کردند پرسید بابا مگر آن موقع مرد با غیرت نبود که گذاشتند روسی ها وارد ایران شوند من اگر آن زمان بودم تا آخرین قطره خونم جلوی روسها مقاومت می کردم.پدربزرگ دستی بر سر علی اکبر کشیده و از وجود چنین پسری اظهار خوشحالی می کند .اکبر در سن 15-14 سالگی به بسیج رفت ولی به دلیل ضعیف بودن از تهران او را برگردانند و او خیلی ناراحت شد و به محض اینکه در دبیرستان درسش تمام شد داوطلبانه به سربازی رفت و به دلیل زیرکی و هوش فراوان و تیراندازی معرکه او به تکاوری انتخاب شد. مادر ایشان می گوید یک روز که از آموزش تکاوری به خانه آمده بود دیدم که جورابش را در نمی آورد اسرار کردم گفت مادر خودم بعداً در می آورم با اسرار فراوان جوراب را از پایش کشیدم ناگهان جوراب با پوست و موهای پایش درآورده شد خیلی ناراحت شدم و اشکانم سرازیر شد اکبر دستانم را بوسه زد و گفت مادر تو باید صبر داشته باشی من آرزوی شهادت دارم تو برای زخم پایم غمگین می شوی ، تو من را نترس و شجاع تربیت کردی و از من کمتر از این مخواه پدر من از جوانی پاسدار این ممکلت را آب و خاک بوده و در جبهه غرب هم سنگربان است.
پدر شهید می گوید من نگران اکبر بودم زیرا می دانستم در منطقه میمک حمله شده است مدتی از نامه او خبری نبود یک روز مقداری آذوقه و آجیل مشکل گشا تهیه کردم و به کرمانشاه و از کرمانشاه به دژوانی جبهه رفتم آمده ام ملاقات اکبر سلیمانی مدتها از او خبری نداریم از ساعت 8 صبح الی 16 بعدازظهر جلوی درب دژوانی ماندم اما کسی دلش نیامده بود به من بگوید که اکبر از شب حمله رفته و برنگشته است و مفقود الاثر شده است وسایلی که برده بودم از دستم افتاد آنجا زانوانم را به بغل گرفتم و پیش خود گفتم چطوری این خبر را به پدر و مادر و خواهر و برادرش بگویم او که آرزوی شهادت داشت و به آرزویش رسید.
ادامه دارد....
#چشمان_منتظر
@Cheshmaneh_montazer
🌹یک شنبه 🌹
🌕 20 اسفند 1396
🌙 22 جمادی الثانی 1439
👇👇👇👇👇
در چنین روزی تعداد 8 نفر از فرزندان استان مرکزی به درجه رفیع شهادت نایل گردیده اند.
🌹ذبیح الله احمدی- #اراک - 1364
🌹علی اصغر رضالو- #زاویه - 1362
🌹رضا رمضانی- #اراک - 1364
🌹زهرا صفائی فرهانی- #شازند - 1366
🌹حسین علی آبادی- #علی آباد - 1362
🌹محمد غلامی- #اراک - 1361
🌹علی مرادی- #اراک - 1361
🌹محمد جعفر نیکویی راد- #ساروق - 1361
👆👆👆👆👆
گلبرگ سرخ | ناگفته های دفاع مقدس استان مرکزی
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAD_omT6Mer7UgM8r0A
شادی ارواح طیبه 6200 شهید استان مرکزی صلوات
🌕 20 اسفند 1396
🌙 22 جمادی الثانی 1439
👇👇👇👇👇
در چنین روزی تعداد 8 نفر از فرزندان استان مرکزی به درجه رفیع شهادت نایل گردیده اند.
🌹ذبیح الله احمدی- #اراک - 1364
🌹علی اصغر رضالو- #زاویه - 1362
🌹رضا رمضانی- #اراک - 1364
🌹زهرا صفائی فرهانی- #شازند - 1366
🌹حسین علی آبادی- #علی آباد - 1362
🌹محمد غلامی- #اراک - 1361
🌹علی مرادی- #اراک - 1361
🌹محمد جعفر نیکویی راد- #ساروق - 1361
👆👆👆👆👆
گلبرگ سرخ | ناگفته های دفاع مقدس استان مرکزی
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAD_omT6Mer7UgM8r0A
شادی ارواح طیبه 6200 شهید استان مرکزی صلوات
Forwarded from شبکه توزیع کتاب طلائیه (سفیران طلائیه)
آئین رونمایی از کتاب #قبله_نما اثری جدید از حاج محمود قاسمی
باحضور ارزشمند
#حاج_علی_گودرزی
#علی_احدی
#حاج_مسعود_پیرایش
زمان:جمعه ۲۸دیماه ساعت ۱۶
مکان:اراک_ابتدای خیابان محسنی.#کتاب_طلائیه
@book_talaeieh
باحضور ارزشمند
#حاج_علی_گودرزی
#علی_احدی
#حاج_مسعود_پیرایش
زمان:جمعه ۲۸دیماه ساعت ۱۶
مکان:اراک_ابتدای خیابان محسنی.#کتاب_طلائیه
@book_talaeieh