دیدمت آهسته بوسیدمت-محمد-نوری
@injaZanVojuddarad
"دیدمت ، آهسته بوسیدمت."
🎤 #محمد_نوری
بوسیدمش ..
دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم ..
✍ #احمدرضا_احمدی
☀️🔸🔸🔸
@InjaZanVojuddArad
🎤 #محمد_نوری
بوسیدمش ..
دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم ..
✍ #احمدرضا_احمدی
☀️🔸🔸🔸
@InjaZanVojuddArad
🐬@faramatni
یکروز
سرانجام با تو وداعی آبی میکنم
میدانم
آنروز از من خواهی پرسید
مگر وداع هم رنگ دارد؟
و من در جواب تو
تنها چشمانم را میبندم
#احمدرضا_احمدی
🐬@faramatni
یکروز
سرانجام با تو وداعی آبی میکنم
میدانم
آنروز از من خواهی پرسید
مگر وداع هم رنگ دارد؟
و من در جواب تو
تنها چشمانم را میبندم
#احمدرضا_احمدی
🐬@faramatni
🐬@faramatni
خاندان من از البسهی سیاه وحشت داشتند
بر طناب رخت ما همیشه البسهی سفید
آویخته بود
اما تو را هنگامی که با لباس سياه به خانهی ما آمدی پذیرفتند
مادرم حتی به تو گیلاسهای سرخ تعارف کرد
گفته بودی: بگذار کبوتران بخرامند
گیلاسهای سرخ پیر شوند
اسبان سیاه در آفتاب پاییزی
سفید شوند
که خاندان من تو را بپذیرند
کبوتران سفید به خانهی ما آمدند
گیلاسهای سفید، پیر شدند
سفید شدند
اسبان سیاه سفید شدند
خاندان من یکی پس از دیگری مردند
در آستانهی در
چمدانهای فرسوده را که انبوه از
لباسهای سیاه بود
به من سپردی و
گفتی: من مسافرم
#احمدرضا_احمدی
🐬@faramatni
خاندان من از البسهی سیاه وحشت داشتند
بر طناب رخت ما همیشه البسهی سفید
آویخته بود
اما تو را هنگامی که با لباس سياه به خانهی ما آمدی پذیرفتند
مادرم حتی به تو گیلاسهای سرخ تعارف کرد
گفته بودی: بگذار کبوتران بخرامند
گیلاسهای سرخ پیر شوند
اسبان سیاه در آفتاب پاییزی
سفید شوند
که خاندان من تو را بپذیرند
کبوتران سفید به خانهی ما آمدند
گیلاسهای سفید، پیر شدند
سفید شدند
اسبان سیاه سفید شدند
خاندان من یکی پس از دیگری مردند
در آستانهی در
چمدانهای فرسوده را که انبوه از
لباسهای سیاه بود
به من سپردی و
گفتی: من مسافرم
#احمدرضا_احمدی
🐬@faramatni