🐬@faramatni
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
🐬
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
#منزوی
🐬 پی نوشت:
این بیت آخر از یک غزل دیگر منزوی است که من به دلیل حال و هوای مشترک ـ جدا از وزن و قافیه ـ در انتهای این غزل آوردمش.
🐬@faramatni
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
🐬
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
#منزوی
🐬 پی نوشت:
این بیت آخر از یک غزل دیگر منزوی است که من به دلیل حال و هوای مشترک ـ جدا از وزن و قافیه ـ در انتهای این غزل آوردمش.
🐬@faramatni
🐬@faramatni
برای شجریان و این لحظه های بی قراریمان:
🐬
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
🐬
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
#منزوی
🐬 پی نوشت:
این بیت آخر از یک غزل دیگر منزوی است که من به دلیل حال و هوای مشترک ـ جدا از وزن و قافیه ـ در انتهای این غزل آوردمش.
🐬@faramatni
برای شجریان و این لحظه های بی قراریمان:
🐬
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
🐬
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
#منزوی
🐬 پی نوشت:
این بیت آخر از یک غزل دیگر منزوی است که من به دلیل حال و هوای مشترک ـ جدا از وزن و قافیه ـ در انتهای این غزل آوردمش.
🐬@faramatni
🐬@faramatni
از آن عاشقانه های خاص منزوی:
🐬
آه ای زلال شیرین! ای صافی خروشان!
من تشنه ام، لبت را، لختی به من بنوشان
من سردم است و خورشید با توست، با تو آری
از مهر بر تن من، پیراهنی بپوشان
بر آتش است بغضم، تا کی رود، سر آیا
این دیگ تفته ی پر، از اشکهای جوشان
گیسو شلالی من! آشفته حالی من!
هم گیسوی تو داند، از خانمان به دوشان
خوبان خوش اند،اما ، بی رونق اند پیشت
آن سان که پیش گلشن، خوارند گل فروشان
شب رفت و آتش افسرد، اما کسی نیاورد
یک مژده هر چه ماندم ، آونگ فال گوشان
از ساز جانم ای یار ! آوازها برون آر
ای زخمه ات شکسته، خاموشی از خموشان
خواندم نماز عشقت ، در اقتدای آن ها
آن عاشقان که تنها، با خون بود وضوشان
عشقت چگونه گیرم سهل و به کار بندم
پندی که«خواجه» می داد، وقتی به سخت کوشان
ای باد شرطه ی من ! عشق تو ورطه ی من !
باخود مرا گذر ده ، زین سخته ی خروشان.
#منزوی
🐬@faramatni
از آن عاشقانه های خاص منزوی:
🐬
آه ای زلال شیرین! ای صافی خروشان!
من تشنه ام، لبت را، لختی به من بنوشان
من سردم است و خورشید با توست، با تو آری
از مهر بر تن من، پیراهنی بپوشان
بر آتش است بغضم، تا کی رود، سر آیا
این دیگ تفته ی پر، از اشکهای جوشان
گیسو شلالی من! آشفته حالی من!
هم گیسوی تو داند، از خانمان به دوشان
خوبان خوش اند،اما ، بی رونق اند پیشت
آن سان که پیش گلشن، خوارند گل فروشان
شب رفت و آتش افسرد، اما کسی نیاورد
یک مژده هر چه ماندم ، آونگ فال گوشان
از ساز جانم ای یار ! آوازها برون آر
ای زخمه ات شکسته، خاموشی از خموشان
خواندم نماز عشقت ، در اقتدای آن ها
آن عاشقان که تنها، با خون بود وضوشان
عشقت چگونه گیرم سهل و به کار بندم
پندی که«خواجه» می داد، وقتی به سخت کوشان
ای باد شرطه ی من ! عشق تو ورطه ی من !
باخود مرا گذر ده ، زین سخته ی خروشان.
#منزوی
🐬@faramatni
🐬@faramatni
نمی شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟
دوست دارم يه دست از آسمون بياد، ما دو تا رو
ببره از اينجا و اونور ِ ابرا بذاره
دلامون قرار گذاشتن هميشه با هم باشن
رو قرارش نکنه يهو دلت پا بذاره
دلم از اون دلای قديمیه ،از اون دلا!
که مي خواد عاشق که شد پا روی ِ دنيا بزاره
يه پا مجنونه دلم به شوق ليلی که می خواد
بارو بنديلو ببنده سر به صحرا بذاره
تو دلت بوسه مي خواد من مي دونم ، اما لبت
سر ِ هر جمله دلش مي خواد، يه اما بذاره
بی تو دنيا نمي ارزه تو با من باش و بذار
همه ی دنيا منو هميشه تنها بذاره
من ميخوام تا آخر دنيا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم ِ تماشا بذاره
#منزوی
🐬@faramatni
نمی شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟
دوست دارم يه دست از آسمون بياد، ما دو تا رو
ببره از اينجا و اونور ِ ابرا بذاره
دلامون قرار گذاشتن هميشه با هم باشن
رو قرارش نکنه يهو دلت پا بذاره
دلم از اون دلای قديمیه ،از اون دلا!
که مي خواد عاشق که شد پا روی ِ دنيا بزاره
يه پا مجنونه دلم به شوق ليلی که می خواد
بارو بنديلو ببنده سر به صحرا بذاره
تو دلت بوسه مي خواد من مي دونم ، اما لبت
سر ِ هر جمله دلش مي خواد، يه اما بذاره
بی تو دنيا نمي ارزه تو با من باش و بذار
همه ی دنيا منو هميشه تنها بذاره
من ميخوام تا آخر دنيا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم ِ تماشا بذاره
#منزوی
🐬@faramatni
🐬@faramatni
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
🐬
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
#منزوی
🐬 پی نوشت:
این بیت آخر از یک غزل دیگر منزوی است که من به دلیل حال و هوای مشترک ـ جدا از وزن و قافیه ـ در انتهای این غزل آوردمش.
🐬@faramatni
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
🐬
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
#منزوی
🐬 پی نوشت:
این بیت آخر از یک غزل دیگر منزوی است که من به دلیل حال و هوای مشترک ـ جدا از وزن و قافیه ـ در انتهای این غزل آوردمش.
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
نمی شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟
دوست دارم يه دست از آسمون بياد، ما دو تا رو
ببره از اينجا و اونور ِ ابرا بذاره
دلامون قرار گذاشتن هميشه با هم باشن
رو قرارش نکنه يهو دلت پا بذاره
دلم از اون دلای قديمیه ،از اون دلا!
که مي خواد عاشق که شد پا روی ِ دنيا بزاره
يه پا مجنونه دلم به شوق ليلی که می خواد
بارو بنديلو ببنده سر به صحرا بذاره
تو دلت بوسه مي خواد من مي دونم ، اما لبت
سر ِ هر جمله دلش مي خواد، يه اما بذاره
بی تو دنيا نمي ارزه تو با من باش و بذار
همه ی دنيا منو هميشه تنها بذاره
من ميخوام تا آخر دنيا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم ِ تماشا بذاره
#منزوی
🐬@faramatni
نمی شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟
دوست دارم يه دست از آسمون بياد، ما دو تا رو
ببره از اينجا و اونور ِ ابرا بذاره
دلامون قرار گذاشتن هميشه با هم باشن
رو قرارش نکنه يهو دلت پا بذاره
دلم از اون دلای قديمیه ،از اون دلا!
که مي خواد عاشق که شد پا روی ِ دنيا بزاره
يه پا مجنونه دلم به شوق ليلی که می خواد
بارو بنديلو ببنده سر به صحرا بذاره
تو دلت بوسه مي خواد من مي دونم ، اما لبت
سر ِ هر جمله دلش مي خواد، يه اما بذاره
بی تو دنيا نمي ارزه تو با من باش و بذار
همه ی دنيا منو هميشه تنها بذاره
من ميخوام تا آخر دنيا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم ِ تماشا بذاره
#منزوی
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
🐬
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
#منزوی
🐬 پی نوشت:
این بیت آخر از یک غزل دیگر منزوی است که من به دلیل حال و هوای مشترک ـ جدا از وزن و قافیه ـ در انتهای این غزل آوردمش.
🐬@faramatni
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
🐬
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !
#منزوی
🐬 پی نوشت:
این بیت آخر از یک غزل دیگر منزوی است که من به دلیل حال و هوای مشترک ـ جدا از وزن و قافیه ـ در انتهای این غزل آوردمش.
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
نمی شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟
دوست دارم يه دست از آسمون بياد، ما دو تا رو
ببره از اينجا و اونور ِ ابرا بذاره
دلامون قرار گذاشتن هميشه با هم باشن
رو قرارش نکنه يهو دلت پا بذاره
دلم از اون دلای قديمیه ،از اون دلا!
که مي خواد عاشق که شد پا روی ِ دنيا بزاره
يه پا مجنونه دلم به شوق ليلی که می خواد
بارو بنديلو ببنده سر به صحرا بذاره
تو دلت بوسه مي خواد من مي دونم ، اما لبت
سر ِ هر جمله دلش مي خواد، يه اما بذاره
بی تو دنيا نمي ارزه تو با من باش و بذار
همه ی دنيا منو هميشه تنها بذاره
من ميخوام تا آخر دنيا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم ِ تماشا بذاره
#منزوی
🐬@faramatni
نمی شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟
دوست دارم يه دست از آسمون بياد، ما دو تا رو
ببره از اينجا و اونور ِ ابرا بذاره
دلامون قرار گذاشتن هميشه با هم باشن
رو قرارش نکنه يهو دلت پا بذاره
دلم از اون دلای قديمیه ،از اون دلا!
که مي خواد عاشق که شد پا روی ِ دنيا بزاره
يه پا مجنونه دلم به شوق ليلی که می خواد
بارو بنديلو ببنده سر به صحرا بذاره
تو دلت بوسه مي خواد من مي دونم ، اما لبت
سر ِ هر جمله دلش مي خواد، يه اما بذاره
بی تو دنيا نمي ارزه تو با من باش و بذار
همه ی دنيا منو هميشه تنها بذاره
من ميخوام تا آخر دنيا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم ِ تماشا بذاره
#منزوی
🐬@faramatni