#چاپ_دوم
#آخرین_نخست_وزیر
زندگی و زمانه میر حسین موسوی
به کوشش جواد موگویی
چاپ دوم |368صفحه | 16000تومان
نشرشهیدکاظمی
https://telegram.me/ketabtalaeieh
#آخرین_نخست_وزیر
زندگی و زمانه میر حسین موسوی
به کوشش جواد موگویی
چاپ دوم |368صفحه | 16000تومان
نشرشهیدکاظمی
https://telegram.me/ketabtalaeieh
از_حاج_ابراهیم_تا_خان_طومان
روایتی منحصربفرد و جذاب از رشادت و شهادت شهدای مدافع حرم
استقبال فوق العاده از کتاب
#از_حاج_ابراهیم_تا_خان_طومان
#چاپ_دوم این کتاب را #در_کمتر_از_دوماه روانه بازار کرد.
...از میان تیر و ترکش هایی که از بیخ گوشمان زوزه می کشیدند، می دویدیم و تنها آرزویمان رسیدن به یک سنگر بود،همین.
هرچه می دویدیم نمی رسیدیم. لامصب انگار راه را کش می دادند.
یک لحظه با دیدن راهی که هرچه قدم هایمان را بلندتر می کردیم طولانی تر می شد، فریاد زدم: یا حضرت زینب (س)، یک سنگر نشانمان بده...
https://telegram.me/ketabtalaeieh
روایتی منحصربفرد و جذاب از رشادت و شهادت شهدای مدافع حرم
استقبال فوق العاده از کتاب
#از_حاج_ابراهیم_تا_خان_طومان
#چاپ_دوم این کتاب را #در_کمتر_از_دوماه روانه بازار کرد.
...از میان تیر و ترکش هایی که از بیخ گوشمان زوزه می کشیدند، می دویدیم و تنها آرزویمان رسیدن به یک سنگر بود،همین.
هرچه می دویدیم نمی رسیدیم. لامصب انگار راه را کش می دادند.
یک لحظه با دیدن راهی که هرچه قدم هایمان را بلندتر می کردیم طولانی تر می شد، فریاد زدم: یا حضرت زینب (س)، یک سنگر نشانمان بده...
https://telegram.me/ketabtalaeieh
#چاپ_دوم
نام کتاب: #چشم_روشنی
روایت #فاطمه_طالبی از زندگی #جانباز_شهید_سید_جواد_کمال
به قلم: #کوثر_لک
قیمت: 10000تومان
.
خواست چراغ را روشن کنم!
چشمانم از تعجب گرد شد.چراغ که روشن بود؟!!!
دیدم که برای برداشتن وسایل حمام هم اول آنها را لمس میکرد.
باورم نمیشد.
دیگر طاقت نگاه کردن توی چشمهایش را نداشتم.
نمیدانم چطور در پوشیدن لباسها کمکش کردم. بی صدا صورتم نَم میگرفت. فقط منتظر یک فرصت بودم. میخواستم غوغای درونم را به دست باد بدهم.
جلوی او نمیشد.
باید خودم را نگه میداشتم، تا وقت ملاقات. از صبح تا آن ساعت آنقدر آهسته و بی صدا گریه کردم، که پوست صورتم میسوخت..
.
پ ن) وقتی عزیزت مریضه و درد میکشه(خدایی نکرده) حتما خیلی غصه میخوری!
اما وقتی یه نقصی پیدا میکنه و وابسته میشه بهت
حتما خودش از زحمتی که باعثش شده خیلی بیشتر غصه میخوره... حالا فکر کنید اون فرد تا قبلش خیلی آدم پرکار و مستقل و باعزتی هم بوده...
چقدر گریه کردم با فاطمه طالبی وقتی از درد کشیدن و از دست و پا افتادن سید جواد میگفت ...از نابینا شدنش...😔😭 درموندگیاش تو حرم حضرت عباس جگر آدمو آتیش میزد!😢😭
شنیدن خیلی سخته.... درکش خیلی سخت تر و تحملش حتما کار ترکیبات نیست..😢😢😢
.
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهرِ بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟
@ketabtalaeieh
نام کتاب: #چشم_روشنی
روایت #فاطمه_طالبی از زندگی #جانباز_شهید_سید_جواد_کمال
به قلم: #کوثر_لک
قیمت: 10000تومان
.
خواست چراغ را روشن کنم!
چشمانم از تعجب گرد شد.چراغ که روشن بود؟!!!
دیدم که برای برداشتن وسایل حمام هم اول آنها را لمس میکرد.
باورم نمیشد.
دیگر طاقت نگاه کردن توی چشمهایش را نداشتم.
نمیدانم چطور در پوشیدن لباسها کمکش کردم. بی صدا صورتم نَم میگرفت. فقط منتظر یک فرصت بودم. میخواستم غوغای درونم را به دست باد بدهم.
جلوی او نمیشد.
باید خودم را نگه میداشتم، تا وقت ملاقات. از صبح تا آن ساعت آنقدر آهسته و بی صدا گریه کردم، که پوست صورتم میسوخت..
.
پ ن) وقتی عزیزت مریضه و درد میکشه(خدایی نکرده) حتما خیلی غصه میخوری!
اما وقتی یه نقصی پیدا میکنه و وابسته میشه بهت
حتما خودش از زحمتی که باعثش شده خیلی بیشتر غصه میخوره... حالا فکر کنید اون فرد تا قبلش خیلی آدم پرکار و مستقل و باعزتی هم بوده...
چقدر گریه کردم با فاطمه طالبی وقتی از درد کشیدن و از دست و پا افتادن سید جواد میگفت ...از نابینا شدنش...😔😭 درموندگیاش تو حرم حضرت عباس جگر آدمو آتیش میزد!😢😭
شنیدن خیلی سخته.... درکش خیلی سخت تر و تحملش حتما کار ترکیبات نیست..😢😢😢
.
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهرِ بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟
@ketabtalaeieh