Forwarded from الفبای فردا
در بیست و چهارمین نشست از سلسله نشستهای خیر و خرد، با محوریت کتاب «فراتر از مرزهای آموزشی» و با حضور خانم بدرالزمان پزشکزاد، مترجم کتاب، دکتر محسن رنانی و دکتر اسداله مرادی به واکاوی رویکردهای آموزشی نوین و تقابل این رویکردها با چالشهای نظام آموزشی ایران خواهیم پرداخت.
این نشست بهانه ای برای بحث پیرامون امکان نوآوری و بهبود در وضعیت آموزشی ایران است.
کلی گلگر-مککی و نانسی استینهائر در این کتاب، ما را با نمونههای موفقی از مدارس دولتی در کانادا آشنا میکنند که بهطور عمیق در فرهنگ محلی خود ریشه دارند و با تقویت درک ریاضی، پرورش خلاقیت و بهرهگیری از فناوری، مرزهای یادگیری را گسترش میدهند. (توضیحات بیشتر در باب نشست)
زمان: سه شنبه ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۳ – ساعت ۱۶
نشست حضوری: خیابان وزرا، کوچه بیستم، پلاک ۶، طبقه دوم
مشاهدۀ آنلاین در اینستاگرام به مهربانی
https://instagram.com/bemehrbani
@alefbayefarda
این نشست بهانه ای برای بحث پیرامون امکان نوآوری و بهبود در وضعیت آموزشی ایران است.
کلی گلگر-مککی و نانسی استینهائر در این کتاب، ما را با نمونههای موفقی از مدارس دولتی در کانادا آشنا میکنند که بهطور عمیق در فرهنگ محلی خود ریشه دارند و با تقویت درک ریاضی، پرورش خلاقیت و بهرهگیری از فناوری، مرزهای یادگیری را گسترش میدهند. (توضیحات بیشتر در باب نشست)
زمان: سه شنبه ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۳ – ساعت ۱۶
نشست حضوری: خیابان وزرا، کوچه بیستم، پلاک ۶، طبقه دوم
مشاهدۀ آنلاین در اینستاگرام به مهربانی
https://instagram.com/bemehrbani
برای مشارکت در تهیۀ لوازم التحریر، کفش و روپوش ۸۰۰۰ دانش آموز از سراسر ایران، کمپین بازگشت به مدرسه را در سایت به مهربانی دنبال کنید: اینجا
@alefbayefarda
Forwarded from جمهوری فلسفه و ادبیات
.
الوین گلدمن، فیلسوف و دانشمند علوم شناختی، از مهمترین معرفتشناسان معاصر بود. اعتقادِ او به مدخلیتِ یافتههای علوم شناختی، روانشناسی، و جامعهشناسی در حوزههای مختلفِ فلسفی (ازجمله اخلاق، متافیزیک، و فلسفهٔ ذهن) از مهمترین مشخصههای فلسفهورزی اوست. بهعلاوه، او از پیشگامان معرفتشناسی اجتماعی بود، و بهواسطهٔ آثاری که منتشر کرد و همچنین سردبیری مجلهٔ Episteme نقشِ مهمی در توسعهٔ این شاخه از معرفتشناسی معاصر داشت.
«جمهوری فلسفه و ادبیات» بهبهانهٔ درگذشت او در ۸۵ سالگی (در ۴ اوت ۲۰۲۴) نشستی با عنوان «نگاهی به آرای الوین گلدمن» برگزار میکند. در این نشست محسن زمانی، امید کریمزاده، و امیر صائمی به معرفی و بررسی آرای او در سه حوزهٔ معرفتشناسی، ارتباط اخلاق و علوم شناختی، و معرفتشناسی اجتماعی میپردازند.
🔹 زمان: ۱۲ مهر ۱۴۰۳ (پنجشنبه)، ساعت ۱۷ الی ۱۹.
🔹 مکان: تهران، خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهٔ نایبی، پلاک ۲۳، سالن شبستان اندیشه.
🔹 حضور برای عموم علاقهمندان رایگان و آزاد است.
«جمهوری فلسفه و ادبیات»
.
الوین گلدمن، فیلسوف و دانشمند علوم شناختی، از مهمترین معرفتشناسان معاصر بود. اعتقادِ او به مدخلیتِ یافتههای علوم شناختی، روانشناسی، و جامعهشناسی در حوزههای مختلفِ فلسفی (ازجمله اخلاق، متافیزیک، و فلسفهٔ ذهن) از مهمترین مشخصههای فلسفهورزی اوست. بهعلاوه، او از پیشگامان معرفتشناسی اجتماعی بود، و بهواسطهٔ آثاری که منتشر کرد و همچنین سردبیری مجلهٔ Episteme نقشِ مهمی در توسعهٔ این شاخه از معرفتشناسی معاصر داشت.
«جمهوری فلسفه و ادبیات» بهبهانهٔ درگذشت او در ۸۵ سالگی (در ۴ اوت ۲۰۲۴) نشستی با عنوان «نگاهی به آرای الوین گلدمن» برگزار میکند. در این نشست محسن زمانی، امید کریمزاده، و امیر صائمی به معرفی و بررسی آرای او در سه حوزهٔ معرفتشناسی، ارتباط اخلاق و علوم شناختی، و معرفتشناسی اجتماعی میپردازند.
🔹 زمان: ۱۲ مهر ۱۴۰۳ (پنجشنبه)، ساعت ۱۷ الی ۱۹.
🔹 مکان: تهران، خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهٔ نایبی، پلاک ۲۳، سالن شبستان اندیشه.
🔹 حضور برای عموم علاقهمندان رایگان و آزاد است.
«جمهوری فلسفه و ادبیات»
.
Forwarded from حکمت نامتناهی
.
نشست صدوچهاردهم حکمت نامتناهی
جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بیکران اندیشه
با عنوانِ
تعیین مسیرِ آینده
با ارائهٔ
محمدحسین قدوسی
سهشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۳
ساعت ۱۶
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، کافه درهباغ
حضور برای عموم آزاد و رایگان است
پخش از صفحه اینستاگرام لایو باشگاه اندیشه
دربارهٔ نشست را اینجا بخوانید.
#حکمت_نامتناهی #باشگاه_اندیشه
@hekmatenamotanahi
@bashgahandishe
نشست صدوچهاردهم حکمت نامتناهی
جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بیکران اندیشه
با عنوانِ
تعیین مسیرِ آینده
با ارائهٔ
محمدحسین قدوسی
سهشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۳
ساعت ۱۶
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، کافه درهباغ
حضور برای عموم آزاد و رایگان است
پخش از صفحه اینستاگرام لایو باشگاه اندیشه
دربارهٔ نشست را اینجا بخوانید.
#حکمت_نامتناهی #باشگاه_اندیشه
@hekmatenamotanahi
@bashgahandishe
Forwarded from حکمت نامتناهی
حکمت نامتناهی-114
تعیین مسیر آینده
📝محمدحسین قدوسی
در سرلوحۀ بحثهای حکمت نامتناهی جملهای درج شده که محتوای این حلقه را به خوبی نشان میدهد: "جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بی کران اندیشه" معنی این جمله که ادعای افراد این حلقه است، اینست که نوعی از توجه به آفاق تفکر در تمامی زمانها و مکانها مد نظر است که چنان اعتقادی و ریشهای است که پیوسته آنان را در این توجه و مراقبه دچار نگرانی و تشویش میکند: نگرانی در اینکه آیا در خوانش و درک و تفهم یک افق فکری توانستهاند به عمق ومحتوای کامل و درستی از ان دست یابند؟ و آیا دیالوگ و گفتگو در نقاط درست و کامل و به وسیله نمایندگانی صالح صورت گرفته؟ و یا همچون اکثر تلاقیهای رایج تنها شکل و شمایلی از اندیشه رد و بدل شده و نتوانستهاند به عمق و کنه این اندیشه دست یابند. همه اینها را باید افزود به آنچه که ادعای این حلقه و اصحاب آن است که اگر دیالوگ مرتبه کاملتر وبالاتر از گفتگو و تبادل اندیشه است، باید به قلهای بسیار فراتر از آن اندیشید که تحت عنوان "مذاکره روحی" و در نشست مقدماتی سوم به آن پرداخته شد.
ما در راستای این اهداف در آستانه تصمیم گیری برای نشستهای آینده هستیم. توضیح اینکه دیالوگ و نگرانی و جستجوی اعضای حلقه به دو صورت تا کنون انجام شده است:
اول بخش زیادی از ارائه که توسط یک فردمشخص انجام شده اگرچه آثار و ثمرات این مواجهه را به تمامی در خود داشته اما بیشتر این مواجهه به صورت تجربههای قبلی فرد ارائه دهنده در محتوای مطالب نمود و بازتاب داشته و فرد سعی نموده با تمام توان در هربخش و جمله و کلمه خود بتواند بازتاب کاملی از تجربه مواجهه را بیان کند.
دوم بخش کمتری از این مواجهه به صورت این بوده که حداقل دونفر متفاوت نمایندگی حکمت نامتناهی و افقهای دیگر را به عهده بگیرند و در ضمن گفتگوها ومذاکرات خود بتوانند به سطح تازه ای از دیالوگ ورویارویی نائل شوند. این بخش اگرچه فایده و ثمره بیشتری دارد اما پیوسته با موانع اجرائی فراوانی روبرو بوده است.
اکنون لازم است که خط سیر روشن تری برای دوره آینده حکمت انتخاب کنیم:
درصورتی که دیالوگ و ارائه های ما به همان صورت اول باشد میتوان سیری از جلسات جدید را طراحی نموده و البته در این صورت باید تا پایان این سیر (منظور دوره زمانی خاص است مثلا تا انتهای سال جاری) به همان شیوه گذشته ادامه بدهیم.
اما اگر بنای بر مواجهه به صورت دوم است در این صورت با استفاده از تجربه گذشته و موانعی که در این مدت باعث ضعف کار شده است باید طراحی متناسب با آن را کامل کرد و تجربیات گذشته اگرچه ارزشمند ومفید است اما باید آن را پایهای برای دوره جدید قرار داد.
توضیح اینکه در نشست نود و دوم با عنوان "واصل شدن به افقهای بالاتر" توضیحاتی در مورد شرایط یک مواجهه موفق داده شده است. در آنجا قبل از انکه در مورد شرایط ایجابی گفته شود در مورد شرایط سلبی آن گفته شده که:
" ... خطر اصلی این است که اکتفای به بعضی مقدمات نموده و اصل دیالوگ به محاق برود. از جمله مقدمات ارزشمند که در عین اهمیت به تنهایی نمی تواند ما را به افق های بالاتر برساند عبارتند از:
اول- بررسی میراث مکتوب این مکتب و تحلیل داده های آن و اینکه موسسان و بزرگان این مکتب چه گفته اند و شناخت درست این منابع مکتوب؛
دوم- بررسی جایگاه این مکتب و مدرسه فکری در تاریخ اندیشه و تحلیل درست و کامل ان و شناخت آثاری که در سیر اندیشه بشری داشته و ارتباط قدیم وجدید از مکاتب با آن؛
سوم- بررسی و تحلیل جامعه شناختی معرفتی ان و در زمان پیدایش و اینکه شرایط فکری و فلسفی و روانی در زمان پیدایش ان چگونه بوده است و چه مطالبی در مقابل اینهاست و چه نیازهایی در ان تبلور یافته و آثار این زمانه بر این مکتب چیست و بررسی های دیگر معرفت شناسانه وجامعه شناسانه وروان شناسانه؛
چهارم- بررسی استنادی اقوال و اندیشه ها و تحلیل صحت و سقم این استنادها. اینکه چه اقوال و نظریه هایی را می توان به این مکتب وصاحبان و موسسان ان مستند نمود و کدام مدعاها نادرست است و دلیلی بر استناد نداریم یا دلیل بر نادرستی ان داریم.
پنجم- مقدمات دیگری را هم می توان به این موارد اضافه نمود که تمام آنها ارزشمند هستند و هیچ حرفی در ضرورت ان نیست اما اکتفای به ان و جایگزین کردن ان با اصل دیالوگ به معنی ابتر کردن گفتگو می باشد."
و در ادامه بیان شده که:
ادامه در اینجا
@bashgahandishe
@hekmatenamotanahi
تعیین مسیر آینده
📝محمدحسین قدوسی
در سرلوحۀ بحثهای حکمت نامتناهی جملهای درج شده که محتوای این حلقه را به خوبی نشان میدهد: "جستوجو و نگرانی لایزال انسان در دیالوگ با آفاق بی کران اندیشه" معنی این جمله که ادعای افراد این حلقه است، اینست که نوعی از توجه به آفاق تفکر در تمامی زمانها و مکانها مد نظر است که چنان اعتقادی و ریشهای است که پیوسته آنان را در این توجه و مراقبه دچار نگرانی و تشویش میکند: نگرانی در اینکه آیا در خوانش و درک و تفهم یک افق فکری توانستهاند به عمق ومحتوای کامل و درستی از ان دست یابند؟ و آیا دیالوگ و گفتگو در نقاط درست و کامل و به وسیله نمایندگانی صالح صورت گرفته؟ و یا همچون اکثر تلاقیهای رایج تنها شکل و شمایلی از اندیشه رد و بدل شده و نتوانستهاند به عمق و کنه این اندیشه دست یابند. همه اینها را باید افزود به آنچه که ادعای این حلقه و اصحاب آن است که اگر دیالوگ مرتبه کاملتر وبالاتر از گفتگو و تبادل اندیشه است، باید به قلهای بسیار فراتر از آن اندیشید که تحت عنوان "مذاکره روحی" و در نشست مقدماتی سوم به آن پرداخته شد.
ما در راستای این اهداف در آستانه تصمیم گیری برای نشستهای آینده هستیم. توضیح اینکه دیالوگ و نگرانی و جستجوی اعضای حلقه به دو صورت تا کنون انجام شده است:
اول بخش زیادی از ارائه که توسط یک فردمشخص انجام شده اگرچه آثار و ثمرات این مواجهه را به تمامی در خود داشته اما بیشتر این مواجهه به صورت تجربههای قبلی فرد ارائه دهنده در محتوای مطالب نمود و بازتاب داشته و فرد سعی نموده با تمام توان در هربخش و جمله و کلمه خود بتواند بازتاب کاملی از تجربه مواجهه را بیان کند.
دوم بخش کمتری از این مواجهه به صورت این بوده که حداقل دونفر متفاوت نمایندگی حکمت نامتناهی و افقهای دیگر را به عهده بگیرند و در ضمن گفتگوها ومذاکرات خود بتوانند به سطح تازه ای از دیالوگ ورویارویی نائل شوند. این بخش اگرچه فایده و ثمره بیشتری دارد اما پیوسته با موانع اجرائی فراوانی روبرو بوده است.
اکنون لازم است که خط سیر روشن تری برای دوره آینده حکمت انتخاب کنیم:
درصورتی که دیالوگ و ارائه های ما به همان صورت اول باشد میتوان سیری از جلسات جدید را طراحی نموده و البته در این صورت باید تا پایان این سیر (منظور دوره زمانی خاص است مثلا تا انتهای سال جاری) به همان شیوه گذشته ادامه بدهیم.
اما اگر بنای بر مواجهه به صورت دوم است در این صورت با استفاده از تجربه گذشته و موانعی که در این مدت باعث ضعف کار شده است باید طراحی متناسب با آن را کامل کرد و تجربیات گذشته اگرچه ارزشمند ومفید است اما باید آن را پایهای برای دوره جدید قرار داد.
توضیح اینکه در نشست نود و دوم با عنوان "واصل شدن به افقهای بالاتر" توضیحاتی در مورد شرایط یک مواجهه موفق داده شده است. در آنجا قبل از انکه در مورد شرایط ایجابی گفته شود در مورد شرایط سلبی آن گفته شده که:
" ... خطر اصلی این است که اکتفای به بعضی مقدمات نموده و اصل دیالوگ به محاق برود. از جمله مقدمات ارزشمند که در عین اهمیت به تنهایی نمی تواند ما را به افق های بالاتر برساند عبارتند از:
اول- بررسی میراث مکتوب این مکتب و تحلیل داده های آن و اینکه موسسان و بزرگان این مکتب چه گفته اند و شناخت درست این منابع مکتوب؛
دوم- بررسی جایگاه این مکتب و مدرسه فکری در تاریخ اندیشه و تحلیل درست و کامل ان و شناخت آثاری که در سیر اندیشه بشری داشته و ارتباط قدیم وجدید از مکاتب با آن؛
سوم- بررسی و تحلیل جامعه شناختی معرفتی ان و در زمان پیدایش و اینکه شرایط فکری و فلسفی و روانی در زمان پیدایش ان چگونه بوده است و چه مطالبی در مقابل اینهاست و چه نیازهایی در ان تبلور یافته و آثار این زمانه بر این مکتب چیست و بررسی های دیگر معرفت شناسانه وجامعه شناسانه وروان شناسانه؛
چهارم- بررسی استنادی اقوال و اندیشه ها و تحلیل صحت و سقم این استنادها. اینکه چه اقوال و نظریه هایی را می توان به این مکتب وصاحبان و موسسان ان مستند نمود و کدام مدعاها نادرست است و دلیلی بر استناد نداریم یا دلیل بر نادرستی ان داریم.
پنجم- مقدمات دیگری را هم می توان به این موارد اضافه نمود که تمام آنها ارزشمند هستند و هیچ حرفی در ضرورت ان نیست اما اکتفای به ان و جایگزین کردن ان با اصل دیالوگ به معنی ابتر کردن گفتگو می باشد."
و در ادامه بیان شده که:
ادامه در اینجا
@bashgahandishe
@hekmatenamotanahi
Forwarded from حکمت نامتناهی
ادامه از اینجا
"...اما آنچه که باید ارائه شود و گفتگو بدون آن ابتر است میراث محتوایی یک مکتب برای ما است. میراثی که تنها از طریق توجه به این مدرسه فکری و به کار گیری نگاه آن و استفاده از برداشت ها ومعارف آن به دست می آید. درواقع ما در سیر بحث های حکمت نامتنهای در بررسی یک واقعیت و عینیت به نقطه ای می رسیم که بستری آماده و قابل استفاده برای محتوای جدید را فراهم کرده و با نگاه تکمیلی به آن عینیت می توان این بستر را مورد استفاده قرار داده و نگاه خود به آن عینیت را تکمیل کنیم و این پروسه با استفاده از ان میراث فکری ممکن است. ارائه کننده ان مکتب باید با راهنمائی گرفتن از ان همچون ناظری که از زاویه ای دیگر به عینیت مورد نظر نگاه می کند بتواند درک ما را کامل کند و این تنها راه گفتگو ودیالوگ بین افق های فکری است که منتهی به واصل شدن جویندگان حقیقت به افق های بالاتر می شود.
....روشن است که این میراث محتوایی تا حدی استنباطی واجتهادی است و مقدماتی همچون اثبات صحت استناد در اینجا نمی تواند ثمره ای داشته باشد اگرچه به عنوان مقدمه ضروری است. آنچه در اینجا اهمیت دارد رسیدن به یک نگاه واقعی به عینیت و تکمیل ان در مواجهه با نگاه های دیگر است اما اینکه فلان متفکر بزرک شرقی یا غربی معتقد به این نگاه هست یا خیر چه ثمری می تواند داشته باشد؟ مقدمات استنادی و بررسی تاریخ اندیشه وجامعه شناسی زمان پیدایش نظریه تنها قبل از این مرحله مفید است و وقتی به مرحله مواجهه و امکان وصول به افق بالاتر رسید دیگر محتوا مهم است بدون توجه به گوینده و موافق ومخالف ان. در اینجا تنها "ماقال"ارزش دارد و نه "من قال"....."
از تمام اینها چنین نتیجه می شود که یا ما باید مواجهه از نوع دوم را تا اطلاع ثانوی تعطیل کنیم و به نوع اول اکتفا کنیم و یا اینکه افراد مشخصی برای موضوع یا محور خاص مسئولیت تخاطب با فرد ارائه دهنده نظرات حکمت نامتناهی را بپذیرند و با ارائه های مکتوب به بیان دیدگاهی که نمایندگی ان را انتخاب نمودهاند پرداخته و سپس در جواب و در مواجهه با حکمت نامتناهی به این مواجهه تا انتها ادامه دهند.
این محتوایی دوراهی است که بایددر نشست این هفته درمورد آن تصمیم بگیریم.
@bashgahandishe
@hekmatenamotanahi
"...اما آنچه که باید ارائه شود و گفتگو بدون آن ابتر است میراث محتوایی یک مکتب برای ما است. میراثی که تنها از طریق توجه به این مدرسه فکری و به کار گیری نگاه آن و استفاده از برداشت ها ومعارف آن به دست می آید. درواقع ما در سیر بحث های حکمت نامتنهای در بررسی یک واقعیت و عینیت به نقطه ای می رسیم که بستری آماده و قابل استفاده برای محتوای جدید را فراهم کرده و با نگاه تکمیلی به آن عینیت می توان این بستر را مورد استفاده قرار داده و نگاه خود به آن عینیت را تکمیل کنیم و این پروسه با استفاده از ان میراث فکری ممکن است. ارائه کننده ان مکتب باید با راهنمائی گرفتن از ان همچون ناظری که از زاویه ای دیگر به عینیت مورد نظر نگاه می کند بتواند درک ما را کامل کند و این تنها راه گفتگو ودیالوگ بین افق های فکری است که منتهی به واصل شدن جویندگان حقیقت به افق های بالاتر می شود.
....روشن است که این میراث محتوایی تا حدی استنباطی واجتهادی است و مقدماتی همچون اثبات صحت استناد در اینجا نمی تواند ثمره ای داشته باشد اگرچه به عنوان مقدمه ضروری است. آنچه در اینجا اهمیت دارد رسیدن به یک نگاه واقعی به عینیت و تکمیل ان در مواجهه با نگاه های دیگر است اما اینکه فلان متفکر بزرک شرقی یا غربی معتقد به این نگاه هست یا خیر چه ثمری می تواند داشته باشد؟ مقدمات استنادی و بررسی تاریخ اندیشه وجامعه شناسی زمان پیدایش نظریه تنها قبل از این مرحله مفید است و وقتی به مرحله مواجهه و امکان وصول به افق بالاتر رسید دیگر محتوا مهم است بدون توجه به گوینده و موافق ومخالف ان. در اینجا تنها "ماقال"ارزش دارد و نه "من قال"....."
از تمام اینها چنین نتیجه می شود که یا ما باید مواجهه از نوع دوم را تا اطلاع ثانوی تعطیل کنیم و به نوع اول اکتفا کنیم و یا اینکه افراد مشخصی برای موضوع یا محور خاص مسئولیت تخاطب با فرد ارائه دهنده نظرات حکمت نامتناهی را بپذیرند و با ارائه های مکتوب به بیان دیدگاهی که نمایندگی ان را انتخاب نمودهاند پرداخته و سپس در جواب و در مواجهه با حکمت نامتناهی به این مواجهه تا انتها ادامه دهند.
این محتوایی دوراهی است که بایددر نشست این هفته درمورد آن تصمیم بگیریم.
@bashgahandishe
@hekmatenamotanahi
Forwarded from قدحهای نهانی
در ستایش سایه بلند
(منتشر شده در کتاب روزاروز، شماره پنجم، نوروز ۱۴۰۳)
هجوم همهجانبه اسرائیل به غزه و کشتار بیرحمانه این روزها شباهت تامّی دارد به حمله اسرائیل در ۱۹۸۲ به لبنان. در آن سال مناخیم بگین نخستوزیر اسرائیل به بهانه سوء قصد نافرجام به سفیر این رژیم در انگلستان دستور حمله به لبنان را صادر کرد. تهاجم به لبنان با بمباران شدید هوایی و ورود نیروهای زمینی به سرعت به محاصره بیروت و اشغال جنوب لبنان انجامید. هدف از این یورش وحشیانه نابودی کامل ساف، سازمان آزادیبخش فلسطین، بود که برای بیش از یک دهه مقر اصلی خود را در بیروت قرار داده بود.
اسرائیل چندین ماه بیروت را در محاصره قرار داد و همزمان با بمباران هوایی زیرساختها، بیمارستانها، مدارس و نهادهای شهری، از دسترسی به آب، غذا و کمکهای پزشکی در بیروت جلوگیری کرد. این اقدامات منجر به بحران شدید انسانی و کشتار حدود ۱۹۰۰۰ نفر در بیروت شد و نهایتا در قتل عام صبرا و شتیلا به اوج خود رسید.
در این زمان محمود درویش که عضو ساف بود در بیروت میزیست و شاهد عینی این فجایع بود. چند ماه بعد با دخالت سازمانهای بینالمللی، فلسطینیها و اعضای ساف از بیروت رانده شدند و در تبعیدی تازه به تونس رفتند. محمود درویش هم یکی از این باز تبعید شوندگان بود و زمانی که بر عرشه یکی از کشتیهای حامل فلسطینیان به سمت تونس قرار داشت آغاز به سرودن شعری بلند و حماسی کرد: مدیح الظل العالی، در ستایش سایه بلند.
محمود درویش دقایق زندگی روزمره در زیر گلوله باران و محاصره بیروت، سکوت کرکننده کشورهای عربی و بقیه جهان در قبال مصائب فلسطینیها و لبنانیها، و جزئیات دلخراش فاجعه صبرا و شتیلا را با شیواترین کلمات ترسیم میکند. آنجا هیچکس از تیغ زبان نافذ، سرکش و هجوآمیز درویش نمیرهد. از دولت اسرائیل که غیرنظامیان را میکشد و تظاهر میکند که قربانی است (”اشکهای ما را ربودی، ای گرگ!“)، تا دولت آمریکا (”طاعون“) که به هر کودک یک اسباببازی مرگ، یک بمب خوشهای، هدیه میدهد. تا حاکمان عربی (”دولتهای حرامزاده“) که مطیع غرب شدند و روحشان را فروختند و گم گشتند.
یکی از مضامین اصلی این سروده مفهوم تبعید است. تبعید و رانده شدن مکرر فلسطینیان ابتدا از سرزمین اجدادی خود و سپس از کشوری به کشور دیگر. مضمونی که شاید بیش از هر چیز دیگر در مجموعه اشعار درویش وجود دارد و اندکاندک معنایی وسیعتر از آنچه در ابتدا به ذهن میآید به خود میگیرد.
”چند بار سفر خواهید کرد؟ / و تا کی سفر خواهید کرد؟ / و به امید کدامین رویا؟ و اگر روزی بازگردید، به کدام تبعیدگاه بازمیگردید؟ به کدامین تبعیدگاه؟"
”تبعیدگاه“ (المنفی) در برابر ”وطن“. درویش در ۱۹۷۰، زمانی که هنوز در سرزمینهای اشغالی میزیست در شعری سروده بود: ”وطن من چمدان نیست و من هم مسافر نیستم“. اما در این شعر پس از یک دهه راندهشدگی مینویسد: ”وطنم چمدان من است، شبها در آن بستر میگسترم و بر آن میخسبم، در آن با دخترکان گرم میگیرم، عزیزانم را در آن دفن میکنم، آن را به عنوان سرنوشت خود پذیرفتهام و در آن میمیرم“.
با همه این تاریکیها و مصائب، درویش هیچگاه از جنبههای انسانی و نیز انسانگرایی در آرمان فلسطینی دست نمیکشد. شعر با پرسشهایی کوبنده خطاب به مبارزان فلسطینی به پایان میرسد. اینکه آرمان این مبارزه چیست. پرچم؟ روزنامه؟ دولت؟ حاکمیت بر خاکستر؟ نه، بلکه انسان و حرّیت.
تا کنون تعداد زیادی از اشعار درویش به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است اما این منظومه بلند در میان مخاطبان شعر او کمتر شناخته شده است. سخن گفتن از هر اثر ادبی بدون خواندن آن شاید کاری مهمل باشد. بیتردید برگردانی این منظومه به فارسی نیازمند احاطه کاملی به ذهن و زبان شاعر و زمینه و زمانه شعر او است، و هرچند برگردان کاملی این شعر به هر زبان دیگری دشوار و بلکه مصداق ترجمه ناپذیری شعر است اما از دریچه چنین ترجمهای مخاطبان فارسی زبان با یکی از آثار مهم ادبیات فلسطین آشنا خواهند شد.
————-
۱. همه عبارات داخل گیومه، ترجمه کلمات درویش هستند.
۲. بخشی از شعر ”یومیات جرح فلسطینی“ از دفتر ”حبیبتي تنهض من نومها (١٩٧٠)
https://t.iss.one/qadahha/7955
(منتشر شده در کتاب روزاروز، شماره پنجم، نوروز ۱۴۰۳)
هجوم همهجانبه اسرائیل به غزه و کشتار بیرحمانه این روزها شباهت تامّی دارد به حمله اسرائیل در ۱۹۸۲ به لبنان. در آن سال مناخیم بگین نخستوزیر اسرائیل به بهانه سوء قصد نافرجام به سفیر این رژیم در انگلستان دستور حمله به لبنان را صادر کرد. تهاجم به لبنان با بمباران شدید هوایی و ورود نیروهای زمینی به سرعت به محاصره بیروت و اشغال جنوب لبنان انجامید. هدف از این یورش وحشیانه نابودی کامل ساف، سازمان آزادیبخش فلسطین، بود که برای بیش از یک دهه مقر اصلی خود را در بیروت قرار داده بود.
اسرائیل چندین ماه بیروت را در محاصره قرار داد و همزمان با بمباران هوایی زیرساختها، بیمارستانها، مدارس و نهادهای شهری، از دسترسی به آب، غذا و کمکهای پزشکی در بیروت جلوگیری کرد. این اقدامات منجر به بحران شدید انسانی و کشتار حدود ۱۹۰۰۰ نفر در بیروت شد و نهایتا در قتل عام صبرا و شتیلا به اوج خود رسید.
در این زمان محمود درویش که عضو ساف بود در بیروت میزیست و شاهد عینی این فجایع بود. چند ماه بعد با دخالت سازمانهای بینالمللی، فلسطینیها و اعضای ساف از بیروت رانده شدند و در تبعیدی تازه به تونس رفتند. محمود درویش هم یکی از این باز تبعید شوندگان بود و زمانی که بر عرشه یکی از کشتیهای حامل فلسطینیان به سمت تونس قرار داشت آغاز به سرودن شعری بلند و حماسی کرد: مدیح الظل العالی، در ستایش سایه بلند.
محمود درویش دقایق زندگی روزمره در زیر گلوله باران و محاصره بیروت، سکوت کرکننده کشورهای عربی و بقیه جهان در قبال مصائب فلسطینیها و لبنانیها، و جزئیات دلخراش فاجعه صبرا و شتیلا را با شیواترین کلمات ترسیم میکند. آنجا هیچکس از تیغ زبان نافذ، سرکش و هجوآمیز درویش نمیرهد. از دولت اسرائیل که غیرنظامیان را میکشد و تظاهر میکند که قربانی است (”اشکهای ما را ربودی، ای گرگ!“)، تا دولت آمریکا (”طاعون“) که به هر کودک یک اسباببازی مرگ، یک بمب خوشهای، هدیه میدهد. تا حاکمان عربی (”دولتهای حرامزاده“) که مطیع غرب شدند و روحشان را فروختند و گم گشتند.
یکی از مضامین اصلی این سروده مفهوم تبعید است. تبعید و رانده شدن مکرر فلسطینیان ابتدا از سرزمین اجدادی خود و سپس از کشوری به کشور دیگر. مضمونی که شاید بیش از هر چیز دیگر در مجموعه اشعار درویش وجود دارد و اندکاندک معنایی وسیعتر از آنچه در ابتدا به ذهن میآید به خود میگیرد.
”چند بار سفر خواهید کرد؟ / و تا کی سفر خواهید کرد؟ / و به امید کدامین رویا؟ و اگر روزی بازگردید، به کدام تبعیدگاه بازمیگردید؟ به کدامین تبعیدگاه؟"
”تبعیدگاه“ (المنفی) در برابر ”وطن“. درویش در ۱۹۷۰، زمانی که هنوز در سرزمینهای اشغالی میزیست در شعری سروده بود: ”وطن من چمدان نیست و من هم مسافر نیستم“. اما در این شعر پس از یک دهه راندهشدگی مینویسد: ”وطنم چمدان من است، شبها در آن بستر میگسترم و بر آن میخسبم، در آن با دخترکان گرم میگیرم، عزیزانم را در آن دفن میکنم، آن را به عنوان سرنوشت خود پذیرفتهام و در آن میمیرم“.
با همه این تاریکیها و مصائب، درویش هیچگاه از جنبههای انسانی و نیز انسانگرایی در آرمان فلسطینی دست نمیکشد. شعر با پرسشهایی کوبنده خطاب به مبارزان فلسطینی به پایان میرسد. اینکه آرمان این مبارزه چیست. پرچم؟ روزنامه؟ دولت؟ حاکمیت بر خاکستر؟ نه، بلکه انسان و حرّیت.
تا کنون تعداد زیادی از اشعار درویش به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است اما این منظومه بلند در میان مخاطبان شعر او کمتر شناخته شده است. سخن گفتن از هر اثر ادبی بدون خواندن آن شاید کاری مهمل باشد. بیتردید برگردانی این منظومه به فارسی نیازمند احاطه کاملی به ذهن و زبان شاعر و زمینه و زمانه شعر او است، و هرچند برگردان کاملی این شعر به هر زبان دیگری دشوار و بلکه مصداق ترجمه ناپذیری شعر است اما از دریچه چنین ترجمهای مخاطبان فارسی زبان با یکی از آثار مهم ادبیات فلسطین آشنا خواهند شد.
————-
۱. همه عبارات داخل گیومه، ترجمه کلمات درویش هستند.
۲. بخشی از شعر ”یومیات جرح فلسطینی“ از دفتر ”حبیبتي تنهض من نومها (١٩٧٠)
https://t.iss.one/qadahha/7955
Telegram
قدحهای نهانی
منظومه "مدیح الظل العالی"
سروده محمود درویش
https://t.iss.one/qadahha
سروده محمود درویش
https://t.iss.one/qadahha
بلای خانمانسوز کینه
📝محمدجواد کاشی
آنکه از مرگ انبوه فلسطینیها و اینک شهادت حسن نصرالله مسرور شده، دلی مملو از کینه دارد. میتوان کنارش نشست، با آنچه او را اینهمه کینهورز کرده همدلی کرد. بیتردید تن و جانش از زخم ناشی از سرکوب و تحقیر آزرده است.
از تعداد این دلهای پرکینه و مسرور کسی خبر ندارد. اما هر چه بیشتر باشند، بیشتر باید از آینده ترسید. آنها با نظام جمهوری اسلامی مخالفاند، اما نه تنها به مخالفتهاشان نباید امیدی بست، بلکه هر کدام یک مین خطرناک بر سر راه تقویت زندگی مدنی، آزادی و نظم دمکراتیکاند.
تنها دلی میتواند چراغی فراراه آینده برافروزد، که حقیقتاً ضد سلطه باشد. سلطه هر کجا که هست، روح و روانش را بیازارد. برای هر کس که علیه سلطه عمل میکند احترام قائل شود و برای مرگشان سوگوار باشد. برای گشودن افق فردا کافی نیست با وضع موجود مخالف باشیم. باید اطمینان حاصل کنیم چاله عمیقتری فراراه مردم نکنده باشیم.
مردم فلسطین و لبنان علیه سلطه بیمهار یک کشور یاغی به نام اسرائیل دست به مبارزه زدهاند. میتوان الگوهای رفتاری و شناختی آنها را موضوع بررسی و نقد قرار داد و با برخی از اقدامات مخالف بود. اما نفس وجود آنها و تداوم عمل و مبارزهشان، از بزرگی روح انسانی حکایت دارد.
تنها دلی پایگاه امن برای عشق به آزادی است، که هر مبارز برای رهایی از سلطه را میستاید. از کوچه و خیابان کشور خودمان تا هر کجا و هر کس در هر کجای دیگر جهان.
سید حسن نصرالله در لبنان مظهر پایان بخشی به برتریجویی اسرائیل و تحقیر مدام مردمان لبنان طی دهههای متمادی بود. مردمان و رهبران فلسطینی در غزه و کرانه باختری امید مردمان تحقیر شدهاند. برخی اشتباهات استراتژیک آنها در عمل قابل بحث و بررسی انتقادی است. اما وای به دلی که از مرگ آنها مسرور میشود. وای به مردمی که از مرگ انبوه و بیرحمانه آنها شادمان شوند. آنکه از مرگ فجیع مردم فلسطین و حسن نصرالله شادمان شده، خود یک برده تحقیر شده است که در جستجوی اربابی تازه برای تداوم بردگی است.
کینه یک ویروس خطرناک است. در فضای تهدید و سرکوب به نحو شگفتی تکثیر میشود. خرد را کور میکند. ظرفیتهای اخلاقی را میسوزاند. از کینهورز ماشین تولید نفرت مدام میسازد. او برای همگان و پیش از همه برای خود یک بلای خانمان سوز است.
#بازنشر
@javadkashi
@bashgahandishe
📝محمدجواد کاشی
آنکه از مرگ انبوه فلسطینیها و اینک شهادت حسن نصرالله مسرور شده، دلی مملو از کینه دارد. میتوان کنارش نشست، با آنچه او را اینهمه کینهورز کرده همدلی کرد. بیتردید تن و جانش از زخم ناشی از سرکوب و تحقیر آزرده است.
از تعداد این دلهای پرکینه و مسرور کسی خبر ندارد. اما هر چه بیشتر باشند، بیشتر باید از آینده ترسید. آنها با نظام جمهوری اسلامی مخالفاند، اما نه تنها به مخالفتهاشان نباید امیدی بست، بلکه هر کدام یک مین خطرناک بر سر راه تقویت زندگی مدنی، آزادی و نظم دمکراتیکاند.
تنها دلی میتواند چراغی فراراه آینده برافروزد، که حقیقتاً ضد سلطه باشد. سلطه هر کجا که هست، روح و روانش را بیازارد. برای هر کس که علیه سلطه عمل میکند احترام قائل شود و برای مرگشان سوگوار باشد. برای گشودن افق فردا کافی نیست با وضع موجود مخالف باشیم. باید اطمینان حاصل کنیم چاله عمیقتری فراراه مردم نکنده باشیم.
مردم فلسطین و لبنان علیه سلطه بیمهار یک کشور یاغی به نام اسرائیل دست به مبارزه زدهاند. میتوان الگوهای رفتاری و شناختی آنها را موضوع بررسی و نقد قرار داد و با برخی از اقدامات مخالف بود. اما نفس وجود آنها و تداوم عمل و مبارزهشان، از بزرگی روح انسانی حکایت دارد.
تنها دلی پایگاه امن برای عشق به آزادی است، که هر مبارز برای رهایی از سلطه را میستاید. از کوچه و خیابان کشور خودمان تا هر کجا و هر کس در هر کجای دیگر جهان.
سید حسن نصرالله در لبنان مظهر پایان بخشی به برتریجویی اسرائیل و تحقیر مدام مردمان لبنان طی دهههای متمادی بود. مردمان و رهبران فلسطینی در غزه و کرانه باختری امید مردمان تحقیر شدهاند. برخی اشتباهات استراتژیک آنها در عمل قابل بحث و بررسی انتقادی است. اما وای به دلی که از مرگ آنها مسرور میشود. وای به مردمی که از مرگ انبوه و بیرحمانه آنها شادمان شوند. آنکه از مرگ فجیع مردم فلسطین و حسن نصرالله شادمان شده، خود یک برده تحقیر شده است که در جستجوی اربابی تازه برای تداوم بردگی است.
کینه یک ویروس خطرناک است. در فضای تهدید و سرکوب به نحو شگفتی تکثیر میشود. خرد را کور میکند. ظرفیتهای اخلاقی را میسوزاند. از کینهورز ماشین تولید نفرت مدام میسازد. او برای همگان و پیش از همه برای خود یک بلای خانمان سوز است.
#بازنشر
@javadkashi
@bashgahandishe
Forwarded from باشگاه اندیشه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
« جور دیگر »
پروژهی جور دیگر سعی دارد به بررسی و گفتگو با اندیشه مصلحان دینی معاصر بپردازد و تلاش میکند تا از این رهیافت به منظومهای منسجم دست یابد.
مجری این پروژه شرکت دوبال ( www.dobaal.com ) است و
اخبار بعدی در کانال باشگاه اندیشه اطلاعرسانی خواهد شد
@bashgahandishe
پروژهی جور دیگر سعی دارد به بررسی و گفتگو با اندیشه مصلحان دینی معاصر بپردازد و تلاش میکند تا از این رهیافت به منظومهای منسجم دست یابد.
مجری این پروژه شرکت دوبال ( www.dobaal.com ) است و
اخبار بعدی در کانال باشگاه اندیشه اطلاعرسانی خواهد شد
@bashgahandishe
Forwarded from MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی (🍀 MMMojahedi)
اسرائیل در ستیز با زمان
دور حوادثِ تلخْ تند شده و امواج پرفشار اخبار همهی ذهن و ضمیر مردم را بهسوی نومیدی از هرگونه امکان رهایی جهت داده، و با اجبار پرفشار امواجِ اخبار، همه سوگیرانه فکر میکنند که کار دیگر از کار گذشته و یکسره شده.
در چنین وضعی، گاهی خوب است سرمان را از درون این موجهای تند و از زیر آوار اخبار بیرون بیاوریم و از افق نزدیک و بستهی اینجا و اکنون فراز بگیریم و تصویر بزرگتر را در آیینهی افقهای گستردهتر تماشا کنیم.
این گستردن گسترهی دید، این کلاننگری، میتواند گاهی کمک کند که جوگیر نشویم، یعنی ذهن و روانمان زیر آوار اجبارآلود اخبار دفن و خفه نشود تا بتوانیم درکودریافتمان را از حوادث باز تنظیم و متوازن کنیم و خود را در موقعیت جدید بازیابی و بازسازی کنیم.
تصویری که در روزهای اخیر نسیم نیکلاس طالب از افق گستردهتر تحولات ترسیم میکند، به جای آرزواندیشی یا بیان آرزو در قالب اندیشه، چنین کارویژهای دارد. او مینویسد:
«به یاد داشته باشیم که کشتار، هر قدر هم هوشمندانه و زیرکانه باشد، در بهترین حالت، بر بقا نمیافزاید [و چهبسا بخت فنا را بالا میبرد]. اسرائیل با نصرالله و جانشینان او نمیجنگد؛ با زمان میجنگد [یعنی دیر یا زود محکوم به فنا ست].»
«تکرار میکنم: اگر بقای تو ایجاب میکند پیوسته شمار بیشتر و بیشتری از مردم را بکشی، و پای ابرقدرتی (موقت) را به میان بکشی که رژیمهای شکنندهی اطرافت را به توهم صلح، سر پا نگاه دارد، معنای صاف و سرراستش این است که پایدار و تابآور نیستی.»
نکتهی نسیم طالب این نیست که «خون بر شمشیر پیروز است» یا «خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل.» بلکه، در چارچوب نظریههای تکاملی بقا (بهویژه بقای ارگانیسمهای پیچیدهی اجتماعی و سیاسی)، او دارد نکتهی بنیادین دیگری را دربارهی منطق ناممکن امنیت و بقای رژیم اسرائیل بیان میکند.
نکتهی نیکلاس طالب این است که علیالاصول، امنیت و قرار و ثباتِ پایدار در الگوریتم «پروژهی دولتسازی اسرائیل» تعبیه نشده است.
اسرائیل، بهمثالهی یک پروژه ملت-دولتسازی، چون تداوم و بقایش در گرو کشتار همیشگی و فزایندهی دیگران است، و برای این کشتار و سر پا ماندن، همیشه به قیم و بزرگتر نیازمند است، محال است که با زیستمحیطش سازگار شود و به همین علت، سرنوشتی جز بیثباتی و بیقراری و ناپایداری مدام و، در نهایت، فنا و واپاشی ندارد.
پیچیدگی و پیشرفتگی عملیاتی و اطلاعاتی و جنگافزاری اسرائیل ناگزیر و همیشه نیازمند آمریکا بهمثابهی قیّمی (موقت) و در خدمت کشتار همیشگی و فزایندهی دیگران در زیستمحیط این رژیم است. به همین علت، این پیچیدگیها و پیشرفتگیها، در ستیز ناگزیر و گریزناپذیر اسرائیل با زمان، چیزی بر پایداری و تابآوری این رژیم نمیافزاید.
اسرائیل پروژهای خودویرانگر است.
۹ مهرماه ۱۴۰۳
محمدمهدی مجاهدی
@mmojahedi
دور حوادثِ تلخْ تند شده و امواج پرفشار اخبار همهی ذهن و ضمیر مردم را بهسوی نومیدی از هرگونه امکان رهایی جهت داده، و با اجبار پرفشار امواجِ اخبار، همه سوگیرانه فکر میکنند که کار دیگر از کار گذشته و یکسره شده.
در چنین وضعی، گاهی خوب است سرمان را از درون این موجهای تند و از زیر آوار اخبار بیرون بیاوریم و از افق نزدیک و بستهی اینجا و اکنون فراز بگیریم و تصویر بزرگتر را در آیینهی افقهای گستردهتر تماشا کنیم.
این گستردن گسترهی دید، این کلاننگری، میتواند گاهی کمک کند که جوگیر نشویم، یعنی ذهن و روانمان زیر آوار اجبارآلود اخبار دفن و خفه نشود تا بتوانیم درکودریافتمان را از حوادث باز تنظیم و متوازن کنیم و خود را در موقعیت جدید بازیابی و بازسازی کنیم.
تصویری که در روزهای اخیر نسیم نیکلاس طالب از افق گستردهتر تحولات ترسیم میکند، به جای آرزواندیشی یا بیان آرزو در قالب اندیشه، چنین کارویژهای دارد. او مینویسد:
«به یاد داشته باشیم که کشتار، هر قدر هم هوشمندانه و زیرکانه باشد، در بهترین حالت، بر بقا نمیافزاید [و چهبسا بخت فنا را بالا میبرد]. اسرائیل با نصرالله و جانشینان او نمیجنگد؛ با زمان میجنگد [یعنی دیر یا زود محکوم به فنا ست].»
«تکرار میکنم: اگر بقای تو ایجاب میکند پیوسته شمار بیشتر و بیشتری از مردم را بکشی، و پای ابرقدرتی (موقت) را به میان بکشی که رژیمهای شکنندهی اطرافت را به توهم صلح، سر پا نگاه دارد، معنای صاف و سرراستش این است که پایدار و تابآور نیستی.»
نکتهی نسیم طالب این نیست که «خون بر شمشیر پیروز است» یا «خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل.» بلکه، در چارچوب نظریههای تکاملی بقا (بهویژه بقای ارگانیسمهای پیچیدهی اجتماعی و سیاسی)، او دارد نکتهی بنیادین دیگری را دربارهی منطق ناممکن امنیت و بقای رژیم اسرائیل بیان میکند.
نکتهی نیکلاس طالب این است که علیالاصول، امنیت و قرار و ثباتِ پایدار در الگوریتم «پروژهی دولتسازی اسرائیل» تعبیه نشده است.
اسرائیل، بهمثالهی یک پروژه ملت-دولتسازی، چون تداوم و بقایش در گرو کشتار همیشگی و فزایندهی دیگران است، و برای این کشتار و سر پا ماندن، همیشه به قیم و بزرگتر نیازمند است، محال است که با زیستمحیطش سازگار شود و به همین علت، سرنوشتی جز بیثباتی و بیقراری و ناپایداری مدام و، در نهایت، فنا و واپاشی ندارد.
پیچیدگی و پیشرفتگی عملیاتی و اطلاعاتی و جنگافزاری اسرائیل ناگزیر و همیشه نیازمند آمریکا بهمثابهی قیّمی (موقت) و در خدمت کشتار همیشگی و فزایندهی دیگران در زیستمحیط این رژیم است. به همین علت، این پیچیدگیها و پیشرفتگیها، در ستیز ناگزیر و گریزناپذیر اسرائیل با زمان، چیزی بر پایداری و تابآوری این رژیم نمیافزاید.
اسرائیل پروژهای خودویرانگر است.
۹ مهرماه ۱۴۰۳
محمدمهدی مجاهدی
@mmojahedi
X (formerly Twitter)
Nassim Nicholas Taleb (@nntaleb) on X
A reminder that killing, no matter how sophisticated, at best, does not increase survival. Israel is not fighting Nasrallah & replacements; its fight is with Time.
در ستایش رنگی دیدن جهان
📝محمد فاضلی
▫️میخواهم چیزی بنویسم که بسیاری را میآزارد و خوشایند بسیاری نیست، و این بسیاری، از همه جناحها و تفکرات سیاسی هستند، در داخل و خارج، از راست و چپ، ارزشی و سکولار؛ اما خب باید نوشت.
▫️سالهاست دنبال آدمها و نگاههایی میگردم که قادر باشند موضوعات مهم و متفاوتی را تحلیل کنند بدون آنکه در یکدیگر مخلوط کنند، و گاه بیدلیل به هم ربط دهند. بگذارید خیلی ساده و با مثال روشن بهروز بگویم چنین نگاهی، روی زمین واقعیت به چه معناست.
▫️میشود منتقد نظام جمهوری اسلامی (ج.ا) بود، و اقداماتش در نقض حقوق زنان، تخریب محیطزیست، توسعه نامتوازن منطقهای، اعمال تبعیض در گزینش نیروی انسانی، نقض استقلال دانشگاه، و داشتن زندانی سیاسی را نقد کرد؛ و همزمان با ایده جمهوری اسلامی درباره «سلطهگر بودن و خوی استعماری داشتن نظام بینالمللی غربمحور» موافق بود؛ و در همان حال با برخی شیوههای جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با این نظام سلطهگر استعماری مخالف بود و آنها را نقد کرد.
▫️میشود اشغالگر بودن اسرائیل در فلسطین، لبنان و سوریه را تأیید کرد، منتقد آن بود، و نقد آنرا به مواضع ج.ا هم ربط نداد (این اشغالگری قبل از پیدایش ج.ا رخ داده است)، حق ملتهای اشغالشده در تلاش برای احقاق حقوقشان را به رسمیت شناخت، و همزمان راهبردهای ج.ا در این زمینه را نقد کرد؛ و با بخشهایی از راهبردها که تأمینکننده منافع ملی ایران است، همراهی کرد.
▫️میشود از درک کلیشهای از شخصیتی نظیر سیدحسن نصراله بیرون آمد و او را بهمثابه یک لبنانی که پس از تهاجم سال ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان و اشغال بخشی از کشورش توسط اسرائیل، به حزبالله پیوسته و با مبارزه به ۱۸ سال اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل پایان داده، احترام قائل شد؛ و همزمان منتقد برخی سیاستهای راهبردی ج.ا یا حزبالله لبنان در عرصه خاورمیانه بود.
▫️میشود از جنگ متنفر بود، سیاستهای منجر به توسعهنیافتگی و فقر را نقد کرد، خواهان عقلانیت بیشتر بود، تجاوز را به رسمیت نشناخت و حقوق ملتها برای دفاع از خودشان در برابر تجاوز را هم پذیرفت.
▫️میشود منتقد برخی یا حتی همه سیاستهای ج.ا در مواجهه با اسرائیل بود، اما مسأله اسرائیل و خاورمیانه را که حداقل دو برابر کل سالهای تأسیس ج.ا عمر دارد، صرفاً در رابطه ایران و اسرائیل خلاصه نکرد. مسأله فلسطین و اعراب-اسرائیل، قبل از تأسیس ج.ا هم وجود داشته و انقلاب ایران ابعادی به آن افزوده است. اما مسأله فراتر از نسبت ج.ا با اسرائیل است.
▫️میشود منتقد جدی ماجرای ۷ اکتبر و حمله حماس به اسرائیل بود و درباره اینکه دستآورد چنین عملی چیست، هزار نقد و چون و چرا داشت. من از روز اول چنین موضعی داشتم و هنوز هم نمیفهمم حاصل آن برای فلسطینیان، لبنان و ایران جز خسارت و زیان چه بوده است. اما همزمان میشود منتقد شیوه مواجهه اسرائیل و جهان غرب با پاسخ اسرائیل به ۷ اکتبر بود و خشونت و وحشیگری را تطهیر نکرد.
▫️میشود منتقد سیاست داخلی و سیاست خارجی ج.ا بود، و آنرا مسبب بسیاری از مسائل و مشکلات کشور دانست که سبب گرفتاری و فقر مردم شده است؛ و میشود همزمان تأیید کرد که در دنیایی زندگی میکنیم که بدون قدرت نظامی و امنیتی، قدرتمندان کشورهای ضعیف را له میکنند؛ و باز میتوان همزمان منتقد ج.ا بود که چرا به اندازه کافی از سایر ابزارهای تأمین منافع ملی – از دیپلماسی گرفته تا جایابی در زنجیرههای ارزش جهانی – استفاده نکرده است.
▫️چرا برخی فکر میکنند دنیای پیچیده اطراف ما، سیاه یا سفید، صفر یا یک، بدون وضعیتهای بینابینی و ترکیبی از درستی و نادرستی است؟ دنیای ما ترکیبی است، تحلیل فازی بیشتر به درد آن میخورد تا تحلیلهای سفید سیاه؛ نگاه رنگی را باید ستایش کرد.
▫️یاد روحالله رمضانی محقق بزرگ تاریخ سیاست خارجی ایران میافتم که معتقد بود اگر در جنگ جهانی اول، نفرت شدید مشروطهخواهان از روسیه و انگلیس نبود، و هر کسی که صحبت از همکاری با این دو قدرت برای تأمین منافع ایران میکرد، برچسب خیانت و وطنفروشی نمیخورد، ایران با اشغال ویران نمیشد و تخریب ناشی از جنگ بسیار کمتر بود. همین وضعیت در جنگ جهانی دوم هم به شیوه دیگری تکرار شد. کاش ایرانیان، جهان آن روزگار را هم جهان را رنگی میدیدند.
▫️اگر جهان را سفید و سیاه ببینیم و درگیر دیدگاههای دوقطبی شویم، واقعیت جهان را نخواهیم دید و خسران بیشتری را تجربه خواهیم کرد. جهانبینی سفید و سیاه، ما را میفرساید.
#بازنشر
منبع:خبرآنلاین
@bashgahandishe
📝محمد فاضلی
▫️میخواهم چیزی بنویسم که بسیاری را میآزارد و خوشایند بسیاری نیست، و این بسیاری، از همه جناحها و تفکرات سیاسی هستند، در داخل و خارج، از راست و چپ، ارزشی و سکولار؛ اما خب باید نوشت.
▫️سالهاست دنبال آدمها و نگاههایی میگردم که قادر باشند موضوعات مهم و متفاوتی را تحلیل کنند بدون آنکه در یکدیگر مخلوط کنند، و گاه بیدلیل به هم ربط دهند. بگذارید خیلی ساده و با مثال روشن بهروز بگویم چنین نگاهی، روی زمین واقعیت به چه معناست.
▫️میشود منتقد نظام جمهوری اسلامی (ج.ا) بود، و اقداماتش در نقض حقوق زنان، تخریب محیطزیست، توسعه نامتوازن منطقهای، اعمال تبعیض در گزینش نیروی انسانی، نقض استقلال دانشگاه، و داشتن زندانی سیاسی را نقد کرد؛ و همزمان با ایده جمهوری اسلامی درباره «سلطهگر بودن و خوی استعماری داشتن نظام بینالمللی غربمحور» موافق بود؛ و در همان حال با برخی شیوههای جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با این نظام سلطهگر استعماری مخالف بود و آنها را نقد کرد.
▫️میشود اشغالگر بودن اسرائیل در فلسطین، لبنان و سوریه را تأیید کرد، منتقد آن بود، و نقد آنرا به مواضع ج.ا هم ربط نداد (این اشغالگری قبل از پیدایش ج.ا رخ داده است)، حق ملتهای اشغالشده در تلاش برای احقاق حقوقشان را به رسمیت شناخت، و همزمان راهبردهای ج.ا در این زمینه را نقد کرد؛ و با بخشهایی از راهبردها که تأمینکننده منافع ملی ایران است، همراهی کرد.
▫️میشود از درک کلیشهای از شخصیتی نظیر سیدحسن نصراله بیرون آمد و او را بهمثابه یک لبنانی که پس از تهاجم سال ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان و اشغال بخشی از کشورش توسط اسرائیل، به حزبالله پیوسته و با مبارزه به ۱۸ سال اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل پایان داده، احترام قائل شد؛ و همزمان منتقد برخی سیاستهای راهبردی ج.ا یا حزبالله لبنان در عرصه خاورمیانه بود.
▫️میشود از جنگ متنفر بود، سیاستهای منجر به توسعهنیافتگی و فقر را نقد کرد، خواهان عقلانیت بیشتر بود، تجاوز را به رسمیت نشناخت و حقوق ملتها برای دفاع از خودشان در برابر تجاوز را هم پذیرفت.
▫️میشود منتقد برخی یا حتی همه سیاستهای ج.ا در مواجهه با اسرائیل بود، اما مسأله اسرائیل و خاورمیانه را که حداقل دو برابر کل سالهای تأسیس ج.ا عمر دارد، صرفاً در رابطه ایران و اسرائیل خلاصه نکرد. مسأله فلسطین و اعراب-اسرائیل، قبل از تأسیس ج.ا هم وجود داشته و انقلاب ایران ابعادی به آن افزوده است. اما مسأله فراتر از نسبت ج.ا با اسرائیل است.
▫️میشود منتقد جدی ماجرای ۷ اکتبر و حمله حماس به اسرائیل بود و درباره اینکه دستآورد چنین عملی چیست، هزار نقد و چون و چرا داشت. من از روز اول چنین موضعی داشتم و هنوز هم نمیفهمم حاصل آن برای فلسطینیان، لبنان و ایران جز خسارت و زیان چه بوده است. اما همزمان میشود منتقد شیوه مواجهه اسرائیل و جهان غرب با پاسخ اسرائیل به ۷ اکتبر بود و خشونت و وحشیگری را تطهیر نکرد.
▫️میشود منتقد سیاست داخلی و سیاست خارجی ج.ا بود، و آنرا مسبب بسیاری از مسائل و مشکلات کشور دانست که سبب گرفتاری و فقر مردم شده است؛ و میشود همزمان تأیید کرد که در دنیایی زندگی میکنیم که بدون قدرت نظامی و امنیتی، قدرتمندان کشورهای ضعیف را له میکنند؛ و باز میتوان همزمان منتقد ج.ا بود که چرا به اندازه کافی از سایر ابزارهای تأمین منافع ملی – از دیپلماسی گرفته تا جایابی در زنجیرههای ارزش جهانی – استفاده نکرده است.
▫️چرا برخی فکر میکنند دنیای پیچیده اطراف ما، سیاه یا سفید، صفر یا یک، بدون وضعیتهای بینابینی و ترکیبی از درستی و نادرستی است؟ دنیای ما ترکیبی است، تحلیل فازی بیشتر به درد آن میخورد تا تحلیلهای سفید سیاه؛ نگاه رنگی را باید ستایش کرد.
▫️یاد روحالله رمضانی محقق بزرگ تاریخ سیاست خارجی ایران میافتم که معتقد بود اگر در جنگ جهانی اول، نفرت شدید مشروطهخواهان از روسیه و انگلیس نبود، و هر کسی که صحبت از همکاری با این دو قدرت برای تأمین منافع ایران میکرد، برچسب خیانت و وطنفروشی نمیخورد، ایران با اشغال ویران نمیشد و تخریب ناشی از جنگ بسیار کمتر بود. همین وضعیت در جنگ جهانی دوم هم به شیوه دیگری تکرار شد. کاش ایرانیان، جهان آن روزگار را هم جهان را رنگی میدیدند.
▫️اگر جهان را سفید و سیاه ببینیم و درگیر دیدگاههای دوقطبی شویم، واقعیت جهان را نخواهیم دید و خسران بیشتری را تجربه خواهیم کرد. جهانبینی سفید و سیاه، ما را میفرساید.
#بازنشر
منبع:خبرآنلاین
@bashgahandishe
.
گزارش دیداری آیین گشایش مدرسهٔ مطالعات تاریخ ایران و پیرامون
"مسئله ایران و تاریخنگاری دورهٔ اسلامی"
👤با حضورِ
علی بهرامیان
پژوهشگر تاریخ سدههای نخست
🗓دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳
به میزبانی مدرسهٔ مطالعات تاریخ ایران و پیرامون باشگاه اندیشه
#مطالعات_تاریخ_ایران_و_پیرامون #مسأله_ایران #تاریخنگاری #دوره_اسلامی #علی_بهرامیان #مریم_حقی #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
گزارش دیداری آیین گشایش مدرسهٔ مطالعات تاریخ ایران و پیرامون
"مسئله ایران و تاریخنگاری دورهٔ اسلامی"
👤با حضورِ
علی بهرامیان
پژوهشگر تاریخ سدههای نخست
🗓دوشنبه ۹ مهر ۱۴۰۳
به میزبانی مدرسهٔ مطالعات تاریخ ایران و پیرامون باشگاه اندیشه
#مطالعات_تاریخ_ایران_و_پیرامون #مسأله_ایران #تاریخنگاری #دوره_اسلامی #علی_بهرامیان #مریم_حقی #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe