بهارک محمودی
272 subscribers
23 photos
6 videos
4 files
33 links
هیات علمی رشته روزنامه‌نگاری دانشگاه علامه طباطبایی،

پژوهشگر حوزه سینما، فضای مجازی و مطالعات فرهنگی
Download Telegram
Audio
💐این سخنرانی به #هاله_لاجوردی تقدیم شده است

تاریخ ۵ بهمن ۱۴۰۰

🔹️" تاملی در باب بازنمایی فرودستی در سینمای ایران؛ به بهانه فیلم #مغزهای_کوچک_زنگ_زده "

🔹️مکان :اصفهان
🔹️زمان شنیدن: ۲۰ دقیقه

🗣لطفا در صورت فوروارد لینک را حذف نکنید

https://t.iss.one/baharak_mahmoodi
کانال بهارک محمودی

#سخنرانی #نقد_فیلم #فرودستی #فیلم #سینما #بهارک_محمودی #فایل_صوتی
🎬 درباره The Holdovers

" ما راندگان باغ خداییم "

🔸️بهارک محمودی

🔷️ "جاماندگان" ، حکایت یک معلم باسواد، منضبط و قانون‌مند است که در یک کالج دورافتاده "تاریخ باستان" درس می‌دهد. معلمی که به مجازات همین قانونمندی و عدم مصالحه با دایره قدرت، مجبور می‌شود که تعطیلات سرد کریسمس را در پردیس دانشگاه و در کنار دانش‌آموزان سرکشی سپری کند که از خانه رانده و اینجا مانده‌اند.

🔷️ حال و روز این معلم تاریخ در این کالج دورافتاده که روزی روزگاری دانشجوی هاروارد بوده و از بدِ حادثه به این گوشه جغرافیا رانده شده، شبیه بسیاری از درحاشیه‌مانده‌گان آکادمی امروز ماست.

🔷️ در حاشیه‌ ماندگان همیشه غریبه‌ای که حتی اگر به ضرب و زوری سد عبور از آن را شکسته باشند نیز جایشان همیشه همان اتاق مهجور انتهای سالن است که از نقشه جغرافیایی پردیس (Campus) بیرون می‌افتد.

🔷️ همان به ظاهر برنده‌گان به واقع بازنده‌ای (losers) که هرچند در نمای بیرونی، درون آکادمی جا خوش کرده و روی پای خود ایستاده‌اند (landed on their own feet : اشاره به یکی از دیالوگ‌های فیلم) اما درون آکادمی تنها، در گوشه و صدایشان "به هیچ کجا نرسنده" است.

🔷️ پرفسور هانهام (Poul Giamatti ) همان دیگریِ درونِ آکادمی است که آسه می‌آید و آسه می‌رود تا که خواب آشفته‌ای را برهم نریزد و اوست که خوب می‌داند کشکول بی حساب و کتاب عزل و نصب‌ها و تصمیمات مهم، فرسنگها دور از شعاع تنفس او پُر و خالی می‌شوند ...

#یاد_داشت
#نگاه_کوتاه
#نقد_فیلم
#جاماندگان
#دانشگاه


https://t.iss.one/baharak_mahmoodi
🎬 درباره Perfect days

" فرودستیِ اختیاری "

🔸️بهارک محمودی

🔷️ "روزهای عالی" با تصویر مرد میانسال تنهایی آغاز می‌شود که با طلوع آفتاب خانه خلوتش را مرتب می‌کند، چند خط کتاب می‌خواند، سر و صورتی صفا داده، لباس فرم نظافتچیان توالت‌های عمومی را می‌پوشد، قهوه‌ای آماده بر بدن می‌زند، سوار اتومبیل شده، کاستی در ضبط ماشین پلی می‌کند و روزش را آغاز می‌کند...
🔷️ همه چیز عادی‌ به نظر می‌رسد، حتی وقتی کتاب‌خواندن صبحگاهی و موسیقی متفاوت گوش کردن با پوشیدن لباس مخصوص نظافتچیان توالت‌های عمومی، چنان جور نباشد . چیزی که خرق عادت است؛ آن لبخند رضایت و دقتی است که این نظافتچی در تمامی مراحل انجام وظیفه خود به لب دارد. گویی که نه در حال برق انداختن نشیمن‌گاهِ توالت فرنگی که مشغول کشیدن آرشه بر ویالون خوش‌نوایی است که صدایش فقط به گوش او می‌رسد.
🔷️ برای منِ مخاطب فیلم‌های ایرانی که تصویر فرودستی برایش نه فقط با محرومیت از همه چیز که با مجموعه‌ای از بداخلاقی‌‌ها و جار و جنجال و عربده‌کشی همراه بوده‌است، تماشای همین لبخند رضایت، نه حیرت‌انگیز که حتی مشکوک به نظر می‌رسد؛ تا اینکه پیداییِ سر و کله خانواده مرفه قهرمان، گره از اعجاب این رضایت می‌گشاید.
این اشاره نشان می‌دهد "هیرایاما" نه از سرِ اجبار طبقاتی و غمِ ناگزیر نان که به وجهی اختیاری، فرودستی را برگزیده است و همین اختیار است که لبخند به لب او آورده‌ است نه صرفاً انجام درست وظیفه...
🔷️ ناگفته نماند که اشاره به جایگاه مرفه طبقاتی، همچون آبی بر آتش روشنفکری و تمایز این مردِ به ظاهر فرودست عمل می‌کند. گذشته و در واقع طبقه‌ای که به انتخابهای امروز او در کتابخوانی و عکاسی، اصالتی خانوادگی بخشیده و در چارچوب عادت‌واره (habitus) بوردیویی محدود می‌کند.

🔹️ پ.ن: یادم میاید یکی از مهمترین مسائلی که بسیاری از ما با قهرمانان لفظ قلم گویِ فیلم‌های سعید روستایی داشتیم همین بی‌پشتوانه‌گیِ بلبل زبانی و شیوه سخن گفتن آنها بود. البته که "هیرایاما" در طول فیلم چهار کلمه هم صحبت نمی‌کند اما همین اشارت کوتاه به پشتوانه اقتصادی خانوادگی‌اش (فارغ از نگاه ارزشی) درسی برای لزوم خودبسندگی در روایت برای سینمای ایران است.

#یاد_داشت
#نگاه_کوتاه
#نقد_فیلم




https://t.iss.one/baharak_mahmoodi
🎬 درباره American Fiction

« ما بیشتر از اینهاییم که نشان می‌دهید ...»

🔸️بهارک محمودی

🔹️ «داستان آمریکایی» درباره رمان‌نویسی است (مانک) که می‌خواهد از کلیشه‌های رایج داستان‌نویسی درباره سیاه‌پوستان که با فقر و سیاهی و شکست درهم‌آمیخته فاصله بگیرد و روایت‌ تازه‌ای از آنان در داستان خود ارائه دهد. اما از آنجايیکه هیچ ناشری با چاپ چنین‌ داستان‌هایی موافقت نمی‌کند، او تصمیم می‌گیرد به صورتی هجوآمیز و از سر لجبازی با نام مستعار بر اساس همان کلیشه‌های رایج درباره زندگی اجتماعی سیاهپوستان در آمریکا داستان بنویسید؛ داستانی که اتفاقاً علیرغم میل باطنی او بسیار محبوب می‌شود و او را به شهرتی غیرمنتظره می‌رساند.

🔹️مانک که دستمایه قراردادن همین «داستان‌های کهنه بدبختی سیاه‌پوستان» را مبتذل می‌شمرد، اصرار بر این شکل از بازنمایی را تلاش برای به دست آوردن دل سفیدپوستانی می‌داند که از این ستم تاریخی که بر سیاه‌پوستان روا داشته‌اند عذاب وجدان گرفته‌اند و حالا با صحبت از این فیلم‌ها و داستا‌ن‌ها که ولع تماشا و خواندشان را دارند، موضوعی برای صحبت در مهمانی‌های مجلل یا طبقه‌ متوسطی خود را پیدا می‌کنند.

🔹️ قهرمان داستان در گفتگو با نویسنده دیگری که اتفاقاً با دستمایه قراردادن همین کلیشه‌ها در داستانهایش جوایزی کسب کرده و شهرتی به هم زده با عصبانیت در پاسخ به این سؤال که : «یعنی تو می‌گی فقر  سیاه‌پوست‌ها و برده بودن و رپ خوندنشون واقعیت نداره ؟» می‌گوید: « نمی‌گم اینها واقعیت نداره ... می‌گم ما بیشتر از اینهاییم .. این چیزها ما رو تحقیر می‌کنن و به صورت مدام هم این تحقیر رو ادامه می‌دن ...»

🔹️ «داستان آمریکایی» از «بحران بازنمایی» در روایت‌ها می‌گوید. اینکه داستان، سینما و در کل «روایت‌ها» می‌توانند شهرها، انسان‌ها، رابطه‌ها و مناسبات را سپید یا سیاه و در واقع متفاوت از آنچه در زیست روزمره‌، تجربه می‌شوند، به تصویر درآورند. قاب‌های روایی گوناگون، شهرها و انسان‌های تازه می‌آفرینند و این آفرینش دوباره، آنقدر تکرار و تکرار می‌شود تا هویت تصویری متفاوتی از پدیده‌ها خلق می‌کند.

🔹️ مفهوم «سیاه‌نمایی» در سینمای ایران که البته سال‌هاست از هاله‌ای ایدئولوژیک برخوردار شده نیز، حکایت از همین بحران دارد. اینکه سینماگر به گمان اینکه واقعیت را دستمایه قرار داده است، روی خوش به هیچ شهر و انسانی نشان نمی‌دهد و انسان ایرانی را در پست‌ترین و رذالت‌‌بارترین حالت خود نشان داده و همان انسان ایرانی نیز، در پیوند با رنج‌های متداوم تاریخی، آن دیگری تعمیم یافته را در خود جستجو و نهایتاً باور می‌کند.
نکته اینجاست که خواستِ نگاه انتقادی به مرارت‌های موجود، لزوماً به معنای جاساز کردن ناگزیر آنها در روایت نیست. نوعی از جاسازی که راه بر مفهومی چون "سیاه_نمایی" گشوده می‌گذارد.

#نقد_فیلم
#یاد_داشت
#نگاه_کوتاه

https://t.iss.one/baharak_mahmoodi
🎬 درباره  Gentelman in Moscow

" ادبیات، آدم تربیت می‌کند "

🔸️بهارک محمودی

🔷️ "الکساندر رستو" اشراف‌زاده‌ای روسی است که در یکی از دادگاه‌های انقلاب بولشویکی روسیه، به دلیل انتساب شعری انقلابی به او از اعدام نجات پیدا می‌کند. اما در عوض به زندگی مادام‌العمر در هتلی پنج‌ستاره محکوم می‌شود که اگر یک قدم از درهای ورودی آن به سمت خروج بردارد، بی‌درنگ کشته خواهد شد..‌‌.

🔷️ در میان انبوهی از سریال‌های معمایی و جناییِ "تِرِند" و یک بار مصرف این روزها، "جنتلمنی در مسکو" به جهت محتوای انسانی و بازاندیشانه‌اش، پیشنهادی متفاوت و دوست داشتنی است.

🔷️ بازاندیشانه از آن جهت که نقدی سخت بر پایه‌های اندیشه کمونیسم و حاصل انقلاب روسیه بیان می‌دارد و دوست‌داشتنی از آن روی که نقد خود را نه از مسیر بیانیه‌های سیاسی که با اتکا به معجزه‌ی روابط ناب انسانی و ایجاز موجود در لایه‌های پنهان آن بیان می‌کند.

🔹️ اینجا ادبیات نجات دهنده است. اکساندر روستو در تاریک‌ترین هنگامه‌ زندگی و حصر نیز دست از مطالعه برنمی‌دارد و با نظمی مثال زدنی، کتاب خوانده و موسیقی گوش می‌کند. روتینی که بر اساس آرمان‌ها و اصول حزبی قدرت حاکم، اشرافی‌گری به‌شمار می‌آید.

🔹️ اما همین نظم و آداب است که به مذاق زندان‌بان خوش می‌آید و او را ترغیب به رهروی از این اشراف‌زاده می‌کند. "رستو" به زندان‌بان خود که از او خواسته راه و رسم ادب را به او و خانواده‌اش بیاموزد، "رمان" معرفی می‌کند. او "جنگ و صلح" و "آناکارنینا" می‌خواند و شَک می‌کند به بنیان آنچه آرمان‌های بی‌بدیل حزب خوانده می‌شدند.

🔹️فرشته مرگ به میانجی ادبیات، بانیِ نجات و رستگاری "رستو" می‌شود. اینگونه که اشراف‌زاده کلاه بر سر نهاده و با لبخند از درهای ورودی هتل خارج می‌شود.


#یاد_داشت
#نگاه_کوتاه
#نقد_فیلم




https://t.iss.one/baharak_mahmoodi