Forwarded from عکس نگار
کمپین مهربانی های کوچک
نمونه ۱۷۲
رئوف آذری
----------------------- ۲۶بهمن۹۵
🌹مهربانی باخود🌹
...در عرصه زندگی و تعاملات مان با دنیای پیرامونی، چنان در گرداب مسایل مرتبط با دیروز و امروزمان غرق می شویم که هم فردا فراموش مان می شود و هم خود!
گاه چنان #گرفتار_روزمرگی می شویم که رودخانه خروشان زندگی، چنان در پس جریان امواج خروشانش، به صخره های ساحلی می کوبدمان که مست و سرخوش می شویم و مدهوش، در مسیر آب پیش می رویم بی آنکه بدانیم کجا و برای چه می رویم؟!
گاه نیز چنان در اختاپوس عادت دیگران غرق می شویم که دست بر کلاه، چون دیگران بسیار ره می پوییم و خود خوش داریم که دل می جوییم!
اما تاریخ ثابت کرده است که اگر در پی توفیق در فردا روز زندگی و ممات خود هستیم نیاز است گاه گاه و حتی بسیار، مخالف جریان آب شنا کنم، متفاوت باشیم، تمایز برگزینیم و بیش از آنکه خودِ دیگری باشیم، #خود_خود باشیم...
چندی پیش در مسیر سردشت_تهران ره پویی بودم چون دیگران و همراه دیگران!
اراده کردم کمی متفاوت باشم و تمایز اختیار کنم حتی اگر با شکستن عادت متاسفانه همه گیری!
در چند کیلومتری زنجان که اتوبوس در دل شب توقفی اختیار کرد، سریع پیاده شده و در هوایی کاملا برفی و سرد زمستانی، وضویی اختیار کردم تا به وقت نماز صبح، امکان اقامه آن در اتوبوس یابم! و جالب آن بود که با این اقدام خود که تمایزی آشکار با اکثریت جمع همراه داشت، کمی احساس برتری در دل داشتم!
وقتی که اتوبوس راه افتاد و بعد از چندی موعد نماز فرا رسید، آماده شدم تا بر صندلی خود نماز را اقامه کنم!
سری چرخاندم تا اطراف را ورانداز کنم و بعد به جغرافیای نماز وارد شوم!
ان شاء الله چشمان زیبا بین تان، چنین لحظات نیکویی را تجربه کند!
بغل دستی ام، صندلی جلویی و روبه رویی هر سه جانماز سه عزیزی شده بود که عادت روزگار چنین کرده بود، نباشند!
تمایز دیگر رخت بر بسته بود و خود شرمنده از حس خودبرتر بینی و تمایزچند لحظه قبلم اما باور داشته باشید سرشار از جوشش درونی!
در بین این سه عزیز مقیم به #نماز_صبح در دل سفر و در آن موعد سپیده دم لیمویی، یکی بیشتر توجهم جلب کرد و آن یک عزیز همشهری دانشگاهی بود!
واقعیتش، گمان داشتم جو دانشگاه ها به ویژه در چندسال اخیر، با نماز و دینداری بیگانه باشند ولی آن عزیز فرهیخته دانشگاهی و شاغل به تحصیل در یکی از معتبرترین دانشگاه های ایران زمین، پیشاهنگ اقامه نماز صبحگاهی شده بود و صندلی اتوبوس را سجده گاه عبادت خویش کرده بود!
اول گمان کردم خواب است و آن را نیز در دل شب و بر صندلی اتوبوس معمولی، باز #تمایز و #مهربانی_با_خود می دانستم ولی تغییر لحظه ای ژست خواب، نشان داد که نه در خواب، بلکه در نماز است و به زعم اینجانب، نماز در آن موقعیت و در آن شرایط، برترین تمایز و #مهربانی_با_خود بود🌹
مهربانی ای که ضمن #اصلاح_رویه_های_عادت_گون، علامات بس امیدوار کننده داشت...
درود براین جوان #رعنا، #فرهیخته و #متمایز سردشتی وچند مسافر همراهِ هوشیار و مخلص را که تمایز مرا در حلقه ای از بهت فرو بردند و بر شناخت واقعیات زندگی امروز، بیشتر چشمم بگشودند!
#مهربان باشیم با خود و با نگرش مان تا الگویی دهیم و الگویی ارزنده تر برگیریم...
باورم اینست که #خواب_به_وقت،به اندازه، و حتی قیلوله نوعی مهربانی ارزنده با خود در روزگار #اختاپوس_رسانه ای است و از طرفی برگرفتن توشه سفر به آن وعده گاه نیز مهربانی ارزنده تر که آن عزیز فرهیخته، از هر دو بهره مند بود...
خدایش توفیق بدارد و مصادیق مهربانی های با خودش و در جهت سلامت نفس و تمایز عبادی اش افزون تر گرداند...
🌹🌹🌹
✍شما نیز مهربانی های محیط پیرامونی تان را گزارش کنید👇
آدرس گروه کمپین مهربانی های کوچک
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLFrTrPg7MhCOQ
نمونه ۱۷۲
رئوف آذری
----------------------- ۲۶بهمن۹۵
🌹مهربانی باخود🌹
...در عرصه زندگی و تعاملات مان با دنیای پیرامونی، چنان در گرداب مسایل مرتبط با دیروز و امروزمان غرق می شویم که هم فردا فراموش مان می شود و هم خود!
گاه چنان #گرفتار_روزمرگی می شویم که رودخانه خروشان زندگی، چنان در پس جریان امواج خروشانش، به صخره های ساحلی می کوبدمان که مست و سرخوش می شویم و مدهوش، در مسیر آب پیش می رویم بی آنکه بدانیم کجا و برای چه می رویم؟!
گاه نیز چنان در اختاپوس عادت دیگران غرق می شویم که دست بر کلاه، چون دیگران بسیار ره می پوییم و خود خوش داریم که دل می جوییم!
اما تاریخ ثابت کرده است که اگر در پی توفیق در فردا روز زندگی و ممات خود هستیم نیاز است گاه گاه و حتی بسیار، مخالف جریان آب شنا کنم، متفاوت باشیم، تمایز برگزینیم و بیش از آنکه خودِ دیگری باشیم، #خود_خود باشیم...
چندی پیش در مسیر سردشت_تهران ره پویی بودم چون دیگران و همراه دیگران!
اراده کردم کمی متفاوت باشم و تمایز اختیار کنم حتی اگر با شکستن عادت متاسفانه همه گیری!
در چند کیلومتری زنجان که اتوبوس در دل شب توقفی اختیار کرد، سریع پیاده شده و در هوایی کاملا برفی و سرد زمستانی، وضویی اختیار کردم تا به وقت نماز صبح، امکان اقامه آن در اتوبوس یابم! و جالب آن بود که با این اقدام خود که تمایزی آشکار با اکثریت جمع همراه داشت، کمی احساس برتری در دل داشتم!
وقتی که اتوبوس راه افتاد و بعد از چندی موعد نماز فرا رسید، آماده شدم تا بر صندلی خود نماز را اقامه کنم!
سری چرخاندم تا اطراف را ورانداز کنم و بعد به جغرافیای نماز وارد شوم!
ان شاء الله چشمان زیبا بین تان، چنین لحظات نیکویی را تجربه کند!
بغل دستی ام، صندلی جلویی و روبه رویی هر سه جانماز سه عزیزی شده بود که عادت روزگار چنین کرده بود، نباشند!
تمایز دیگر رخت بر بسته بود و خود شرمنده از حس خودبرتر بینی و تمایزچند لحظه قبلم اما باور داشته باشید سرشار از جوشش درونی!
در بین این سه عزیز مقیم به #نماز_صبح در دل سفر و در آن موعد سپیده دم لیمویی، یکی بیشتر توجهم جلب کرد و آن یک عزیز همشهری دانشگاهی بود!
واقعیتش، گمان داشتم جو دانشگاه ها به ویژه در چندسال اخیر، با نماز و دینداری بیگانه باشند ولی آن عزیز فرهیخته دانشگاهی و شاغل به تحصیل در یکی از معتبرترین دانشگاه های ایران زمین، پیشاهنگ اقامه نماز صبحگاهی شده بود و صندلی اتوبوس را سجده گاه عبادت خویش کرده بود!
اول گمان کردم خواب است و آن را نیز در دل شب و بر صندلی اتوبوس معمولی، باز #تمایز و #مهربانی_با_خود می دانستم ولی تغییر لحظه ای ژست خواب، نشان داد که نه در خواب، بلکه در نماز است و به زعم اینجانب، نماز در آن موقعیت و در آن شرایط، برترین تمایز و #مهربانی_با_خود بود🌹
مهربانی ای که ضمن #اصلاح_رویه_های_عادت_گون، علامات بس امیدوار کننده داشت...
درود براین جوان #رعنا، #فرهیخته و #متمایز سردشتی وچند مسافر همراهِ هوشیار و مخلص را که تمایز مرا در حلقه ای از بهت فرو بردند و بر شناخت واقعیات زندگی امروز، بیشتر چشمم بگشودند!
#مهربان باشیم با خود و با نگرش مان تا الگویی دهیم و الگویی ارزنده تر برگیریم...
باورم اینست که #خواب_به_وقت،به اندازه، و حتی قیلوله نوعی مهربانی ارزنده با خود در روزگار #اختاپوس_رسانه ای است و از طرفی برگرفتن توشه سفر به آن وعده گاه نیز مهربانی ارزنده تر که آن عزیز فرهیخته، از هر دو بهره مند بود...
خدایش توفیق بدارد و مصادیق مهربانی های با خودش و در جهت سلامت نفس و تمایز عبادی اش افزون تر گرداند...
🌹🌹🌹
✍شما نیز مهربانی های محیط پیرامونی تان را گزارش کنید👇
آدرس گروه کمپین مهربانی های کوچک
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLFrTrPg7MhCOQ
Forwarded from عکس نگار
ما را چه شده است که #سپاس نیز بر نمی تابیم!
عزیزی تعریف می کرد که:
"با همسرم مشکل داشتم و از این وضعیت خسته و دلزده شده بودم!
ناچار پیش مشاور رفتم و مشکل را در میان گذاشتم.
بعد از کلی گوش سپردن، بلاخره مشاور به حرف آمد و چند راهکار ارایه داد!
خواستم از اولی شروع کنم. شاخه گلی خریدم و آیفون منزل را به صدا درآوردم!
خدا روز بد نیاورد که آورد و خانم با دیدن شاخه گل تزئینی از طریق دوربین آیفون، زد زیر گریه و داد و فریاد راه انداخت!😭
سریع رفتم داخل و هاج و واج پرسیدم چی شده؟!
گفت: نامرد اینقدر پر رو شده اید که دسته گل نامزدی همسر دوم را هم به منزل من می آورید؟!"
بنده خدا ادامه داد:
"دیگر چیزی نمانده بود، دق کنم!
ناچار در اتاقم را محکم بستم و تا ساعاتی بیرون نیامدم.
پس از کلنجار رفتن بسیار با خود، بلاخره بیرون آمدم و سر صحبت باز کردم و گفتم خانم باور کنید این شاخه گل را برای شما گرفته ام و کس دیگری در بین نیست!
این بار که کمی سبک شده بود، چنین گفت:
حالا بگو چی شده که اینقدر لوس شده ای؟!
شما آنقدر پیر شده ای که این لوس بازی ها به شما نیامده است!
دیگر قوز بالاقوز شده بود و ناچار به ترک خانه شدم و شب را نزد دوستی خوابیدم!
فردا سراغ مشاورم رفتم و هرچه عقده داشتم، سر ایشان خالی کردم"😂
آن عزیز ادامه داد:
"الان که به رفتار خود با مشاور فکر می کنم چنان احساس خجالت می کنم که نمی دانم چه کار کنم!
آمده ام راهکاری پیش پایم نهید تا از این مصیبت ناخواسته خارج شوم"
هاج و واج مانده بودم چه راهکاری به آن عزیز پیشنهاد دهم که خیالم پر زد و به دنیای خود لینک خوردم!
...
زمانی که مسئولیت دانشگاه را داشتم، آن قدر از عدم انجام وظایف ذاتی برخی مسئولان ادارات شهرستان، رنجیده خاطر بودم که اگر عزیز مسئولی به وظایف ذاتی اداری اش عمل می کرد، با لوحی،هدیه ای یا ذکر خیری در لابه لای سخنانم در شورای اداری یا سخنرانی های موردی تمجیدش می کردم!
این وضعیت چنان بر بعضی ها عجیب آمده بود و شاید سنگین، که لقب " مامه تشکر"-عمو تشکر- را داده بودند!
علی رغم لطف آن عده، وقتی به دستاوردهای اجتماعی آن روحیه نظر می انداختم، برای درمان بسیاری از دردهای امروز جامعه به ویژه #درد_منیت، مفید یافتم.
به همین جهت در تداوم آن رویه، و در بحبوحه خبرپراکنی های ناخوشایند رسانه ها از رفتار داعش و داعش مسلکان تاریخ و نیز در برهه گشودگی سخاوتمندانه میلیون ها زبان نقد،گله و گاز در جهانشهر، چند سال قبل ایده #کمپین_مهربانی_های_کوچک به ذهنم خطور کرد وسال۹۳ اجرایی اش کردم.
امروزه به لطف حدود ۵۰۰ نفر #گزارشگر_مهربانی، و در جهت مخالف رسانه ها و حتی محافل خصوصی و عمومی شهروندان که همواره زبان گله شان و چشمان عیب جویی شان مترصد شکار لحظه هاست، هر گوشه این کشور #مهربانی درخور توجهی از #شهروندی مشاهده شود، گزارش می شود و سعی می کنم با پیام یا تماس یا لوحی سپاس گویم مهربانان را...
اما باز گاه به گاه، مستقیم و غیر مستقیم می شنوم که از سر لطف یا حسادت، برخی آشناها، خرده می گیرند که؛
" این لوس بازی ها چیست، فلانی در می آورد؟!
اصلا" خودش را کی فرض کرده، از دیگران تجلیل می کند؟!
همه اش برای پرکردن خلأ شخصیتی است!
می خواهد با تجلیل از شخصیت ها، بگوید من هم کسی هستم!
اصلا" دارد از کمپین و اعضای کمپین سوء استفاده می کند و..."
در این افکار غوطه ور بودم که صدای درب اتاق مشاوره محکم به صدا درآمد!
تازه فهمیدم که آن عزیز مراجع بوده که این بار راهکارنگرفته، ترک جلسه مشاوره کرده است!😂
و اینجا بود که خود ماندم و این رفتار #سپاس_ستیز برخی ها و #اصرار_موجه یا #ابرام_ناموجه من!!!!
دوست عزیز مهربان #فعال_مدنی، #کنشگر_زیست_محیطی، #فرهیخته_دانشگاهی و #شهروند_مسئولیت_پذیر و #مسئول_مسئولیت_شناس، نظر شما چیست؟!
لطفا" نظر و پیشنهاد خود را با
ID:
@Raoufazari
ارسال فرمایید.
---------
در ضمن در راستای باور به شفافیت و مهارت شهامت #خود_بودن در صحن علنی گروه #کمپین_مهربانی_های_کوچک، با آدرس ذیل، نظرات با مشخصات کامل(نام و نام خانوادگی،شهر و مسئولیت فعلی)، پذیرفته خواهد شد و صدالبته اهتمام به پاسخ موجب امتنان خواهد بود.
لینک گروه کمپین👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLGWfyVvmh8gEw
عزیزی تعریف می کرد که:
"با همسرم مشکل داشتم و از این وضعیت خسته و دلزده شده بودم!
ناچار پیش مشاور رفتم و مشکل را در میان گذاشتم.
بعد از کلی گوش سپردن، بلاخره مشاور به حرف آمد و چند راهکار ارایه داد!
خواستم از اولی شروع کنم. شاخه گلی خریدم و آیفون منزل را به صدا درآوردم!
خدا روز بد نیاورد که آورد و خانم با دیدن شاخه گل تزئینی از طریق دوربین آیفون، زد زیر گریه و داد و فریاد راه انداخت!😭
سریع رفتم داخل و هاج و واج پرسیدم چی شده؟!
گفت: نامرد اینقدر پر رو شده اید که دسته گل نامزدی همسر دوم را هم به منزل من می آورید؟!"
بنده خدا ادامه داد:
"دیگر چیزی نمانده بود، دق کنم!
ناچار در اتاقم را محکم بستم و تا ساعاتی بیرون نیامدم.
پس از کلنجار رفتن بسیار با خود، بلاخره بیرون آمدم و سر صحبت باز کردم و گفتم خانم باور کنید این شاخه گل را برای شما گرفته ام و کس دیگری در بین نیست!
این بار که کمی سبک شده بود، چنین گفت:
حالا بگو چی شده که اینقدر لوس شده ای؟!
شما آنقدر پیر شده ای که این لوس بازی ها به شما نیامده است!
دیگر قوز بالاقوز شده بود و ناچار به ترک خانه شدم و شب را نزد دوستی خوابیدم!
فردا سراغ مشاورم رفتم و هرچه عقده داشتم، سر ایشان خالی کردم"😂
آن عزیز ادامه داد:
"الان که به رفتار خود با مشاور فکر می کنم چنان احساس خجالت می کنم که نمی دانم چه کار کنم!
آمده ام راهکاری پیش پایم نهید تا از این مصیبت ناخواسته خارج شوم"
هاج و واج مانده بودم چه راهکاری به آن عزیز پیشنهاد دهم که خیالم پر زد و به دنیای خود لینک خوردم!
...
زمانی که مسئولیت دانشگاه را داشتم، آن قدر از عدم انجام وظایف ذاتی برخی مسئولان ادارات شهرستان، رنجیده خاطر بودم که اگر عزیز مسئولی به وظایف ذاتی اداری اش عمل می کرد، با لوحی،هدیه ای یا ذکر خیری در لابه لای سخنانم در شورای اداری یا سخنرانی های موردی تمجیدش می کردم!
این وضعیت چنان بر بعضی ها عجیب آمده بود و شاید سنگین، که لقب " مامه تشکر"-عمو تشکر- را داده بودند!
علی رغم لطف آن عده، وقتی به دستاوردهای اجتماعی آن روحیه نظر می انداختم، برای درمان بسیاری از دردهای امروز جامعه به ویژه #درد_منیت، مفید یافتم.
به همین جهت در تداوم آن رویه، و در بحبوحه خبرپراکنی های ناخوشایند رسانه ها از رفتار داعش و داعش مسلکان تاریخ و نیز در برهه گشودگی سخاوتمندانه میلیون ها زبان نقد،گله و گاز در جهانشهر، چند سال قبل ایده #کمپین_مهربانی_های_کوچک به ذهنم خطور کرد وسال۹۳ اجرایی اش کردم.
امروزه به لطف حدود ۵۰۰ نفر #گزارشگر_مهربانی، و در جهت مخالف رسانه ها و حتی محافل خصوصی و عمومی شهروندان که همواره زبان گله شان و چشمان عیب جویی شان مترصد شکار لحظه هاست، هر گوشه این کشور #مهربانی درخور توجهی از #شهروندی مشاهده شود، گزارش می شود و سعی می کنم با پیام یا تماس یا لوحی سپاس گویم مهربانان را...
اما باز گاه به گاه، مستقیم و غیر مستقیم می شنوم که از سر لطف یا حسادت، برخی آشناها، خرده می گیرند که؛
" این لوس بازی ها چیست، فلانی در می آورد؟!
اصلا" خودش را کی فرض کرده، از دیگران تجلیل می کند؟!
همه اش برای پرکردن خلأ شخصیتی است!
می خواهد با تجلیل از شخصیت ها، بگوید من هم کسی هستم!
اصلا" دارد از کمپین و اعضای کمپین سوء استفاده می کند و..."
در این افکار غوطه ور بودم که صدای درب اتاق مشاوره محکم به صدا درآمد!
تازه فهمیدم که آن عزیز مراجع بوده که این بار راهکارنگرفته، ترک جلسه مشاوره کرده است!😂
و اینجا بود که خود ماندم و این رفتار #سپاس_ستیز برخی ها و #اصرار_موجه یا #ابرام_ناموجه من!!!!
دوست عزیز مهربان #فعال_مدنی، #کنشگر_زیست_محیطی، #فرهیخته_دانشگاهی و #شهروند_مسئولیت_پذیر و #مسئول_مسئولیت_شناس، نظر شما چیست؟!
لطفا" نظر و پیشنهاد خود را با
ID:
@Raoufazari
ارسال فرمایید.
---------
در ضمن در راستای باور به شفافیت و مهارت شهامت #خود_بودن در صحن علنی گروه #کمپین_مهربانی_های_کوچک، با آدرس ذیل، نظرات با مشخصات کامل(نام و نام خانوادگی،شهر و مسئولیت فعلی)، پذیرفته خواهد شد و صدالبته اهتمام به پاسخ موجب امتنان خواهد بود.
لینک گروه کمپین👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLGWfyVvmh8gEw