بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
450 subscribers
2.01K photos
685 videos
173 files
2.28K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۲۰
#رئوف آذری 
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین
------------  (٢٥خرداد۹۵)
#دبه ی مهربانی

همواره در طول زندگیم عبارت "دبه در آوردن" برایم یادآور رفتاری نابهنجار بوده که هم پیاله ی حق کشی،حق خوری و دوز و کلک بوده است!

بارها شنیده ام در جریان تجارت، معامله یا خرید و فروش، یکی از طرفین معامله به دیگری می گفت:
"نکنه فردا دبه دربیاری؟!" و گاه پیش می آمد که طرف "دبه دربیار" نیز از آب درمی آمد!

وشاید تاریخ سندزنی و قولنامه های کدخدامنشی و بنگاهی و دفاتر اسناد رسمی برگردد به همان دغدغه ی "دبه درآوردن" و فرار از "چالش دبه"!

اردیبهشت ماه سال جاری در حال بازگشت از نشست با بانوی اول محیط زیستی کشور(خانم ابتکار و مدیران ارشد سازمان محیط زیست ) بودیم و در داخل تهران برای رسیدن به ترمینال تاکسی دربست سوار شدیم!
عادتم است برای رفع خستگی عزیزان نیز باشد آغازگر ارتباطی انگیزه بخش و خستگی زدا باشم که شروع کردم!

"آقای راننده خوشبختم که همسفرتان شدیم... "
چند صباحی که رفتیم ماشینی قصد ورود از فرعی در آن ترافیک سنگین داشت...راننده ی عزیز خود نگهداشت و دستش را به علامت راهنما بیرون برد تا تسهیل گری اش را برای عبور آن ماشین بیشتر نشان دهد...یکی دوبار دیگر نیز چنین کرد...
بهانه خوبی بود تا از "مهربان" بودنش بگویم و سپاسش گویم و سررشته دراز کنم!

گفتم نقش شما و هم صنف های تان در بازنشر مهربانی ها بسیار است...حساب کنید اولین مسافر غریبی که وارد شهرهای هریک از ما می شود،اولین برخوردش طبیعتا" بعد از ورود به شهر، با تاکسی دارهاست...
اگر تاکسی دارها،روابط مهربانانه ای شکل دهند و مهرورزی های شان را نثار مسافران کنند،تصویرسازی آن تازه وارد در مورد آن شهر و شهروندانش مثبت خواهد شد... و در ضمن مهربانی ها بر نامهربانی ها تفوق خواهد یافت وآن مسافر خود نیز ناشر مهربانی ها در سطح شهرمان خواهد شد!

آن راننده تا جایی که توانست گوش داد و ما حرف زدیم تا اینکه زبانش باز شد و گفت:" عزیزم شغل من تاکسی داری نیست... بلکه درخط ارزم ولی بیشتر لحظات بیکاری ام را پشت فرمان می نشینم تا شاید بزرگی چون شما و جمع تان را شکار کنم!"

مشخص بود،قلب بزرگ و متواضعی دارد... ادامه داد:" من همیشه در راستای انتشار مهربانی ها عملا" کار کرده ام و مصداقش اینست که همواره "دبه ای بنزین" در جعبه عقب ماشینم دارم که مترصدم بین راه یکی بنزین تمام کرده باشد!
ترمز می زنم و پیاده می شوم و "دبه در می آورم" و تقدیم می کنم!
بارها بوده که در راه ماندگان اصرار می کنند تا هزینه را مسترد کنند!

اما تکیه کلام من اینست که شما نیز "دبه درآورید" و به دیگر نیازمندان تقدیم کنید تا زنجیره ی مهربانی ها با "دبه در آوردن" تداوم یابد!

دیگر چی داشتم تا بگویم!
در مقابل روح مهربان آن راننده وقت تاکسی پایتخت کم آودرم و بسیار تحسینش کردم!
نامش را سئوال کردم تا روزی بتوانم آن نام را در لیست مهربانان جهانشهر و کشورشهرم ثبت کنم...
گفت:" محمد قادری"!
تعجب کردم!
چون فامیلش بیشتر به کورد جماعت نزدیک بود ولی می گفت تهرانی الاصل هستم!

و گفت:"علاقه خاصی به طریقت قادری داشته و دارم که همین شاید مبنایی برای هویتم شده است!"

البته از سیمایش نیز می شد،عرفان را استنباط کرد و هم از قلب پرمهرش...
درودش باد که چرخشی در معنابخشی به عبارت "دبه در آوردن" را در ذهنم خلق کرد و متوجهم کرد که "مهربانی " کیمیایی است که حتی نامهربان ترین ها را به مهربانی بدل می کند... همچنان که "دبه درآوردن" را معنایی نکویی بخشید و نگرش ها را در پی خود اصلاح کرد...
مهرباید ورزید و مهربان باید بود...چون "محمد قادری" عزیز،باید که "دبه درآورد" وزنجیره ی مهربانی را سلسله وار تداوم بخشید...


https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.