Forwarded from اتچ بات
☘️ دوای شفقت
هر چه خشونت در کوچه و خیابان و خانه و رگ و روح بیشتر می شود، به لطافت محتاج تر می شویم.
خشونت، عفونت است، دردناک و مهلک. این درد، جز شفقت درمانی ندارد.
اگر روی این زخمِ چرکین دوا نگذاریم، ما همه خواهیم مرد.
بنی آدمیم و اعضای یکدیگر؛ و هر عضوی که به درد آید ما همه بی قرار می شویم. هر عضوی که بمیرد، ما همه می میریم.
آدمی مگر چیست؟ جز شفقت، جز لطافت، جز مروّت!
هیولا مگر چیست؟ جز خشونت، جز قساوت، جز شرارت!
هزار هیولا در تن من پنهان است، هزار اژدی هاک در ساقه نازک ریواسی.
می خواهم آدمم را نجات دهم و نگذارم که این ساقه ریواس، ضحاک شود.
در برابرِ خنجر و خون و خشم، سپری جز لطافت ندارم؛ آنگونه که سعدی مرا یاد داد که زیر پیراهن جنگی ام
« قزاگند» بپوشم. زیرا که شمشیر بر ابریشم خواهد لغزید.
بر زخمِ تماشا، مرهم گل سرخ می گذارم. بر تلخی روح، طعم ریحان می چشانم. استخوان شکسته جان را با شعری می بندم و گوشم را که سنگین شده از ثقلِ اندوهِ اخبار، به دوای موسیقی شستشو می دهم. عودِ امید روشن می کنم تا در خفقانِ خانقاهِ سینه نفس بکشم هوایی را که نیست.
دستهایم چرک است، رختهایم چرک است، تنم چرک است، روانم چرک است. همه را به حمامِ شفقت می برم، سال ها باید بنشینم زیر بارش یکریز لطافت تا خوب شوم.
آتش جز آب دوایی ندارد، انسان جز شفقت چاره ای...
✍️#عرفان_نظرآهاری
☘️@erfannazarahari
#آتش_جز_آب_دوایی_ندارد
#انسان_جز_شفقت_چاره_ای
هر چه خشونت در کوچه و خیابان و خانه و رگ و روح بیشتر می شود، به لطافت محتاج تر می شویم.
خشونت، عفونت است، دردناک و مهلک. این درد، جز شفقت درمانی ندارد.
اگر روی این زخمِ چرکین دوا نگذاریم، ما همه خواهیم مرد.
بنی آدمیم و اعضای یکدیگر؛ و هر عضوی که به درد آید ما همه بی قرار می شویم. هر عضوی که بمیرد، ما همه می میریم.
آدمی مگر چیست؟ جز شفقت، جز لطافت، جز مروّت!
هیولا مگر چیست؟ جز خشونت، جز قساوت، جز شرارت!
هزار هیولا در تن من پنهان است، هزار اژدی هاک در ساقه نازک ریواسی.
می خواهم آدمم را نجات دهم و نگذارم که این ساقه ریواس، ضحاک شود.
در برابرِ خنجر و خون و خشم، سپری جز لطافت ندارم؛ آنگونه که سعدی مرا یاد داد که زیر پیراهن جنگی ام
« قزاگند» بپوشم. زیرا که شمشیر بر ابریشم خواهد لغزید.
بر زخمِ تماشا، مرهم گل سرخ می گذارم. بر تلخی روح، طعم ریحان می چشانم. استخوان شکسته جان را با شعری می بندم و گوشم را که سنگین شده از ثقلِ اندوهِ اخبار، به دوای موسیقی شستشو می دهم. عودِ امید روشن می کنم تا در خفقانِ خانقاهِ سینه نفس بکشم هوایی را که نیست.
دستهایم چرک است، رختهایم چرک است، تنم چرک است، روانم چرک است. همه را به حمامِ شفقت می برم، سال ها باید بنشینم زیر بارش یکریز لطافت تا خوب شوم.
آتش جز آب دوایی ندارد، انسان جز شفقت چاره ای...
✍️#عرفان_نظرآهاری
☘️@erfannazarahari
#آتش_جز_آب_دوایی_ندارد
#انسان_جز_شفقت_چاره_ای
Telegram
attach 📎