بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک

#کمپین مهربانی های کوچک☝
#نمونه ی ۲۰
#رئوف آذری
@Raoufazari
ایده پرداز و مدیر کمپین
------------۲۰ (شهریور۹۴)
سفری خارج از کشور را با جمعی از دوستان البته مجردی برنامه ریزی کرده بودیم.روز موعد فرا رسید و همه سر قرار حضور یافتند و سفر طبق برنامه صورت گرفت.
دو روز از سفرمان در غربت سپری شده بود که خبردار شدیم یکی از دوستان دو روز قبل از سفر جشن عروسی گرفته و به جهت اینکه سفر دوستان به هم نخورد،به کسی خبر نداده و خود نیز در نهایت ایثار همراهی با مجموعه ی دوستان را طبق قرار قبلی بر ماندن در خانه ی بخت شان ترجیح داده بودند!
حضور آن دوست در کنارمان علی رغم آن شرایط، بسیار سنگینی می کرد و دوستان معذب بودند که چرا قبلا خبردار نشده اند تا از همراهی آن دوست در چنین شرایطی جلوگیری کنند ولی به هر حال اتفاقی بود که افتاده بود! و می بایست راهکاری یافت.
بادوستان مشورتی کردیم و بنا گذاشتیم در هر صورت باید دوست تازه مزدوج را بر گردانیم اما به دلیل اینکه ایشان در تکلم به زبان مقصد تسلط داشتند و به همین جهت هم مسئولیت بخش اعظم سفر به ایشان واگذار شده بود کمی سخت می نمود.
ناچار دوباره به شور نشستیم و تصمیم براین شد که زوجه شان بار و بنه سفر بربندند و به ما ملحق شوند علی رغم اینکه سفر هوایی بود و هزینه سنگین ولی دوستان بر تصمیم اصرار ورزیدند و با خوشحالی مقدمات سفر مهیا شد و زوجه ی بزرگوار ایشان به ما ملحق شدند!
نکته جالب تر این بود که قبل از ملحق شدن زوجه، برای بار سوم جمع دوستان به مشورت نشستیم و بنا نهادیم حال که آنها دوباره به هم ملحق می شوند از این فرصت استفاده کنیم و مراسمی به میمنت حضور عروس خانم در دیار غربت ترتیب دهیم😃اما پیش شرط مان این شد که زوج و زوجه بویی از تصمیم نبرند!!!
در دیار غربت سالنی مهیا شد و کیکی و چند شمع سفارش داده شد و کلیپی تهیه شد و ...
لحظه ی موعود فرا رسید.چراغ های سالن خاموش شد و دوستان که عروس و داماد نیز بین شان بودند به سالن دعوت شدند!!!
بنده خداها عروس و داماد شوکه شده بودند.شمع و کیک و کلیپ و کف زنی وامکان انتقال تصاویر مستقیم و رقص "مهربانی های کوچک" دوستان دست به دست هم دادند تا خاطره ای بس تاریخی شکل گیرد.
داماد پشت تریبون رفت و اعلام داشت که زیباترین روز زندگی شان را دارند تجربه می کنند و عروس از خوشحالی زبان شان بند آمده بود😃خلاصه مراسم جشنی برپا شد که موجبات خوشحالی همه به ویژه اینجانب و دوستان همیار شد!
گفتیم و خندیدیم و شیرینی میل کردیم تا دوست عزیزمان در همین سفر پاداش ایثارشان را دریافت کرده باشند💐
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اشک شوق همه، جاری بود با این "مهربانی های کوچک" دوستان...
می توان مهربان بود و مهربانی ها را تکثیر کرد به شرط اینکه متوجه باشیم که گاه "مهربانی کردن های کوچک" هم هزینه بردار اند اما طعم شیرین شان هرگز زوالی به خود نمی بیند💐
بله،امروز اسحاق جان و رقیه خانم داستان ما روز متمایزی را در کنار هم و جمع دوستان تجربه کردند و ما نیز با این "مهربانی های کوچک"مان مشعوف و خوشحال تر از همیشه به نظر می رسیدیم و درواقع هم بودیم...💐💐💐

6 views08:41