Forwarded from محمد درویش
🍀چرا ایران همچنان سرای امید است؟🍀
🇮🇷: @darvishnameh
✍ از شگفتیهای روزگار آنکه سرایندهی این شعر زیبا - #هوشنگ_ابتهاج عزیز - زمانی که از بلندگوهای زندان در همین نظام جمهوری اسلامی این ترانه را میشنود، میزند زیر گریه! و وقتی همسلولیهایش میپرسند: سایه چرا گریه میکنی؟ با بغض میگوید: فکر نمیکردم روزی در سرای امیدم به زندان بیافتم!😭 و باز غمانگیزتر آنکه روزگار خوانندهی این سرودهی بینظیر، یعنی استاد آواز ایران - #محمدرضا_شجریان - هم اگر بدتر از سایه نباشد، بهتر نیست و سالهاست که نهتنها اجازهی اجرای موسیقی اصیل ایرانی در وطن ندارد؛ در وطنی که در کوی و برزن و مدارسش نوای جنتلمن پخش میشود! که حتی مسوولین شورای پایتختش جرات نکردند، نام مصوب خود بر #خیابان_فلامک را به استاد محمدرضا شجریان رسماً و با نصب یک تابلو تغییر دهند! و البته چه کسی است که با آلامِ جانکاهِ خالق این اثر شکوهمند در کوچ اجباری و دیار غربت - شادروان #محمدرضا_لطفی - آشنا نباشد ...
♦️بگذریم ... راستش در این نخستین روز از عجیبترین نوروز همهی سالهای ایرانیان - که از تصدق سر ریزکی تاجدار و عدالتخواه - هیچکسی اطمینان ندارد که آیا فردایی را هم خواهد دید یا نه؟ میخواستم ضمن قدردانی از همهی آن رهبرانی که در آستانه نوروز بیش از دههزار زندانی سیاسی و امنیتی را آزاد و عفو کردند و بیش از هفتاد هزار نفر دیگر را - برای حفاظت از جانشان در برابر کووید۱۹- به مرخصی فرستادند؛ خواهش کنم تا بیشتر ببخشند، کمتر در فکر انتقام باشند و کینههاشان را روی یخ بازنویسی کنند ... حالا که همهی مردم ایران و یهجورایی مردم کرهزمین درگیر شکل خفیفی از حصر خانگی شدهاند، حصرهای تلختر را به پایان برده، فرمان عفو عمومی داده و اجازه دهند در جهان پساکرونا هر یک از هفتمیلیون ایرانی که دوست دارد در وطنش زندگی کند، بتواند برگردد و با آرامش، امنیت و بدون نگرانی از تفتیش عقیدتی/سیاسی در کنار هموطنان جانش روزگار بگذراند و به تابآوری و کارآفرینی سرزمینش بیافزاید ... شاید هیچگاه فاصلهی مرگ به ما تا این حد نزدیک نبوده، درس بگیریم از کرونا و کاری کنیم بازماندگانِ ما در ایرانِ پساکرونا، از فاصلهها، کدورتها و کینهها بیشتر بکاهند و پرچم عشق، امید و هماغوشی را دوباره به رفیعترین شکلش بر بلندای دماوند به اهتزاز درآورند ... این آرزوی محمد درویش در نخستین لحظهها از آغاز سال نود و نه برای ایران، این سرای امید است؛ اگر با این آرزو همراه هستید، نشرش دهید تا برسد به دست آنهایی که باید برسد ...
#نوروز_۱۳۹۹
#ایران_سرای_امید
#آرزوی_محمددرویش
#در_خانه_بمانیم
#امید_برای_طبیعت
#خیابان_فلامک
https://instagram.com/tv/B98VD1ZFf9h/?igshid=2ib4rs93xddr
🇮🇷: @darvishnameh
✍ از شگفتیهای روزگار آنکه سرایندهی این شعر زیبا - #هوشنگ_ابتهاج عزیز - زمانی که از بلندگوهای زندان در همین نظام جمهوری اسلامی این ترانه را میشنود، میزند زیر گریه! و وقتی همسلولیهایش میپرسند: سایه چرا گریه میکنی؟ با بغض میگوید: فکر نمیکردم روزی در سرای امیدم به زندان بیافتم!😭 و باز غمانگیزتر آنکه روزگار خوانندهی این سرودهی بینظیر، یعنی استاد آواز ایران - #محمدرضا_شجریان - هم اگر بدتر از سایه نباشد، بهتر نیست و سالهاست که نهتنها اجازهی اجرای موسیقی اصیل ایرانی در وطن ندارد؛ در وطنی که در کوی و برزن و مدارسش نوای جنتلمن پخش میشود! که حتی مسوولین شورای پایتختش جرات نکردند، نام مصوب خود بر #خیابان_فلامک را به استاد محمدرضا شجریان رسماً و با نصب یک تابلو تغییر دهند! و البته چه کسی است که با آلامِ جانکاهِ خالق این اثر شکوهمند در کوچ اجباری و دیار غربت - شادروان #محمدرضا_لطفی - آشنا نباشد ...
♦️بگذریم ... راستش در این نخستین روز از عجیبترین نوروز همهی سالهای ایرانیان - که از تصدق سر ریزکی تاجدار و عدالتخواه - هیچکسی اطمینان ندارد که آیا فردایی را هم خواهد دید یا نه؟ میخواستم ضمن قدردانی از همهی آن رهبرانی که در آستانه نوروز بیش از دههزار زندانی سیاسی و امنیتی را آزاد و عفو کردند و بیش از هفتاد هزار نفر دیگر را - برای حفاظت از جانشان در برابر کووید۱۹- به مرخصی فرستادند؛ خواهش کنم تا بیشتر ببخشند، کمتر در فکر انتقام باشند و کینههاشان را روی یخ بازنویسی کنند ... حالا که همهی مردم ایران و یهجورایی مردم کرهزمین درگیر شکل خفیفی از حصر خانگی شدهاند، حصرهای تلختر را به پایان برده، فرمان عفو عمومی داده و اجازه دهند در جهان پساکرونا هر یک از هفتمیلیون ایرانی که دوست دارد در وطنش زندگی کند، بتواند برگردد و با آرامش، امنیت و بدون نگرانی از تفتیش عقیدتی/سیاسی در کنار هموطنان جانش روزگار بگذراند و به تابآوری و کارآفرینی سرزمینش بیافزاید ... شاید هیچگاه فاصلهی مرگ به ما تا این حد نزدیک نبوده، درس بگیریم از کرونا و کاری کنیم بازماندگانِ ما در ایرانِ پساکرونا، از فاصلهها، کدورتها و کینهها بیشتر بکاهند و پرچم عشق، امید و هماغوشی را دوباره به رفیعترین شکلش بر بلندای دماوند به اهتزاز درآورند ... این آرزوی محمد درویش در نخستین لحظهها از آغاز سال نود و نه برای ایران، این سرای امید است؛ اگر با این آرزو همراه هستید، نشرش دهید تا برسد به دست آنهایی که باید برسد ...
#نوروز_۱۳۹۹
#ایران_سرای_امید
#آرزوی_محمددرویش
#در_خانه_بمانیم
#امید_برای_طبیعت
#خیابان_فلامک
https://instagram.com/tv/B98VD1ZFf9h/?igshid=2ib4rs93xddr
Instagram
محمد درویش | Mohammad Darvish on Instagram: “. . ✍ از شگفتیهای روزگار آنکه سرایندهی این شعر زیبا - #هوشنگ_ابتهاج عزیز - زمانی…
9,701 Likes, 373 Comments - محمد درویش | Mohammad Darvish (@darvish.mohammad) on Instagram: “. . ✍ از شگفتیهای روزگار آنکه سرایندهی این شعر زیبا - #هوشنگ_ابتهاج عزیز - زمانی که از بلندگوهای…”
سنگین ترین بار تاریخ هنر و آواز ایران
#رئوف_آذری
استادکیهان کلهر، در زادروز همکارش استاد حسین علیزاده، تصویری از پشت فرمان نشینی اش را در پیج اینستاگرامی، همرسانی کرد که به زعم بسیاری از مخاطبانش، ماشین مذکور، سنگین ترین بار تاریخ را حمل می کرده است..
فارغ از ادب و بزرگ منشی و درس تاریخی استادکلهر به مخاطبانش در پاسداشت دوستی ها و همکاری ها، آنچه در خور تأمل، تعمق و تحقیق است این نکته از منظر سواد رسانه ای است و آن؛
از تعداد بیش از سه هزار و پانصد کامنت ذیل پست استاد کلهر، حتی یک مورد هم از؛
عبارات زشت یا روح خراش و گزنده مخاطبان یافت نمی شد و این با فضای غالب بر شبکه های اجتماعی در ایران امروز ، فاصله های بسیار داشت.
و نکته اجتماعی اش اینجاست که «چه شعوری» نهفته در کنش و حتی واکنش این چند سرمایه اجتماعی کشور نهفته است که همه را مسحور و شیفته منش خود کرده و از تندروترین ها تا معتدل ترین و کندروترین ها را گرد شخصیت شخیص خویش جمع بسته است و حتی فراتر از بازیگران مستطیل سبز، مرزگشایی کرده اند؟!
سئوال اساسی اینست که اینان چه معجونی از هنر ساخته اند که؛
هم خود در هموندی و قدردانی اش، پیشگام اند و هم مردم و علاقه مندان در هموندی شان، شیدا و مدهوش در تکاپویند؟!
چه خوب می شد این خصلت نکو و این #ژن_برتر، در هنر سیاست ورزی، علم ورزی، حکومت داری و تدبیرمدن کشور وارد می شد و سیاست ورزان،کمی بیشتر از «برخورد» بر «سمفونی هنر همگرایی »و هموندی و هم فهمی تمرکز می کردند که لذت دنیا و قیامت همه، در هم فهمی های پیش برنده است و همانست که این چهارنفر را اینچنین بر اوج «قله محبوبیت» نشانده است..
تولدبذر منش هم فهمیِ همگرامحور، ضرورت امروز مزرعه ایران زمین است و نشاید که چنین فرصت نابی از کف داد..
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#کیهان_کلهر
#حسین_علیزاده
#محمدرضا_شجریان
#همایون_شجریان
#هموندی_های_محبوبیت_افزا
#سنگین_ترین_بار_تاریخ_هنر
---
*فعال صلح ومهربانی، کنشگر سواد رسانه ای
@sopskf
--
https://www.instagram.com/p/CEOrqTKjVx5/?igshid=yceb7xl0frrv
#رئوف_آذری
استادکیهان کلهر، در زادروز همکارش استاد حسین علیزاده، تصویری از پشت فرمان نشینی اش را در پیج اینستاگرامی، همرسانی کرد که به زعم بسیاری از مخاطبانش، ماشین مذکور، سنگین ترین بار تاریخ را حمل می کرده است..
فارغ از ادب و بزرگ منشی و درس تاریخی استادکلهر به مخاطبانش در پاسداشت دوستی ها و همکاری ها، آنچه در خور تأمل، تعمق و تحقیق است این نکته از منظر سواد رسانه ای است و آن؛
از تعداد بیش از سه هزار و پانصد کامنت ذیل پست استاد کلهر، حتی یک مورد هم از؛
عبارات زشت یا روح خراش و گزنده مخاطبان یافت نمی شد و این با فضای غالب بر شبکه های اجتماعی در ایران امروز ، فاصله های بسیار داشت.
و نکته اجتماعی اش اینجاست که «چه شعوری» نهفته در کنش و حتی واکنش این چند سرمایه اجتماعی کشور نهفته است که همه را مسحور و شیفته منش خود کرده و از تندروترین ها تا معتدل ترین و کندروترین ها را گرد شخصیت شخیص خویش جمع بسته است و حتی فراتر از بازیگران مستطیل سبز، مرزگشایی کرده اند؟!
سئوال اساسی اینست که اینان چه معجونی از هنر ساخته اند که؛
هم خود در هموندی و قدردانی اش، پیشگام اند و هم مردم و علاقه مندان در هموندی شان، شیدا و مدهوش در تکاپویند؟!
چه خوب می شد این خصلت نکو و این #ژن_برتر، در هنر سیاست ورزی، علم ورزی، حکومت داری و تدبیرمدن کشور وارد می شد و سیاست ورزان،کمی بیشتر از «برخورد» بر «سمفونی هنر همگرایی »و هموندی و هم فهمی تمرکز می کردند که لذت دنیا و قیامت همه، در هم فهمی های پیش برنده است و همانست که این چهارنفر را اینچنین بر اوج «قله محبوبیت» نشانده است..
تولدبذر منش هم فهمیِ همگرامحور، ضرورت امروز مزرعه ایران زمین است و نشاید که چنین فرصت نابی از کف داد..
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#کیهان_کلهر
#حسین_علیزاده
#محمدرضا_شجریان
#همایون_شجریان
#هموندی_های_محبوبیت_افزا
#سنگین_ترین_بار_تاریخ_هنر
---
*فعال صلح ومهربانی، کنشگر سواد رسانه ای
@sopskf
--
https://www.instagram.com/p/CEOrqTKjVx5/?igshid=yceb7xl0frrv
Instagram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی
سنگین ترین بار تاریخ هنر و آواز ایران #رئوف_آذری استادکیهان کلهر، در زادروز همکارش استاد حسین علیزاده، تصویری از پشت فرمان نشینی اش را در پیج اینستاگرامی، همرسانی کرد که به زعم بسیاری از مخاطبانش، ماشین مذکور، سنگین ترین بار تاریخ را حمل می کرده است..…
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
◾️خوشا به حالت استاد شجریان!
✍ احسان محمدی
1⃣ ما سوگوار خودمان هستیم، #استاد_شجریان را بهانه کردهایم برای بغض کردن، برای دریغا دریغ. احساس تنهایی میکنیم از رفتن کسی که همیشه انگار مطمئن بودیم در هر بزنگاهی کنارمان میایستد. دوشادوشمان و حالا مثل خانهای قدیمی شدهایم که دیوارش ریخته و باد میآید و توی دلش چنگ میزند.
2⃣ #سروش_صحت در فیلم #جهان_با_من_برقص داستان مردی را روایت میکند که برای سالم زیستن از دود و دم تهران فرار میکند و به جای دنجی در شمال پناه میبرد. شیر گاو میخورد و دمنوش گیاهان و... اما به سرطان مبتلا میشود و طنز تلخ ماجرا این است که دوستش حمید که کارخانه سوسیس و کالباس دارد و صبحانه کلهپاچه میزند آنقدر سالم است که زن جوان گرفته، برنامه دارد بچهدار شود و حتی به کانادا برود!
#محمدرضا_شجریان کوهنوردی میکرد، عاشق طبیعت و گل و گیاه بود، از محصولات باغ و باغچهاش میخورد و حتی به گمانم گندم کاشته بود و از آرد آن نان میپخت و... اما سرانجام گرفتار سرطان شد. شوخی تلخ روزگار است. دنیای عجیبی است، تاریخ پر از آنهاست که خون خلق میخوردند و هیچشان نشد!
3⃣ من هم دلتنگ استاد شجریان هستم اما کاش هر کدام از ما یک هزارم آنچه او زیست را زندگی کنیم.
فخر موسیقی شد، خوشنویسی کرد، آشپز ممتازی شد، ساز ساخت، نجاری کرد، برای مردم خوشنامتر از هر سیاستمردی شد، در همه جای جهان احترام دید، ۸۰ سال در اوج بود، فرزندانی پرورش داد که مایه مباهاتند، صدای مردمش شد، عکسش را بر در و دیوار زدند، با ربنایش افطار کردند و...
حالا که بعد از رنج بیماری کتاب زندگیاش را بست و رفت میلیونها ایرانی چنان غمگیناند که انگار یکی از اعضای خانوادهشان را از دست دادهاند. مگر چند نفر در این کشور تا این اندازه خوشبخت زیستهاند و عاقبت بهخیر شدهاند؟
تنها حسرتم برای او این #وداع_غریبانه است. اینکه سزاوار بدرقهای باشکوهتر از این بغضهای خاموش ما در شبکههای اجتماعی است.
4⃣ حرف آخر اینکه مُرده آن است که نامش به نکویی نبرند، مُرده آن است که پشت هنرمندان وطندوستی چون تو را خالی کرد، اجازه کنسرت نداد و گمان کرد میتواند نامت را از یاد مردم ببرد وگرنه محمدرضا شجریان تا آخرین روز دنیا که حتی یک نفر فارسی بداند، زنده است.
5⃣ بعضیها را خدا بغل کرده است، مهرشان به دل مردم چنان نشسته که با هیچ دستور و اخم و تَخمی قابل پاک کردن نیست، شجریان یکی از آنهاست.
خوشا به حالت آقای شجریان که محترم زیستی و در قلب مردم این سرزمین تا همیشه زندهای و خوشا به سعادت ما که در روزگار تو زیستیم و از صدایت لذت بردیم.
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
1⃣ ما سوگوار خودمان هستیم، #استاد_شجریان را بهانه کردهایم برای بغض کردن، برای دریغا دریغ. احساس تنهایی میکنیم از رفتن کسی که همیشه انگار مطمئن بودیم در هر بزنگاهی کنارمان میایستد. دوشادوشمان و حالا مثل خانهای قدیمی شدهایم که دیوارش ریخته و باد میآید و توی دلش چنگ میزند.
2⃣ #سروش_صحت در فیلم #جهان_با_من_برقص داستان مردی را روایت میکند که برای سالم زیستن از دود و دم تهران فرار میکند و به جای دنجی در شمال پناه میبرد. شیر گاو میخورد و دمنوش گیاهان و... اما به سرطان مبتلا میشود و طنز تلخ ماجرا این است که دوستش حمید که کارخانه سوسیس و کالباس دارد و صبحانه کلهپاچه میزند آنقدر سالم است که زن جوان گرفته، برنامه دارد بچهدار شود و حتی به کانادا برود!
#محمدرضا_شجریان کوهنوردی میکرد، عاشق طبیعت و گل و گیاه بود، از محصولات باغ و باغچهاش میخورد و حتی به گمانم گندم کاشته بود و از آرد آن نان میپخت و... اما سرانجام گرفتار سرطان شد. شوخی تلخ روزگار است. دنیای عجیبی است، تاریخ پر از آنهاست که خون خلق میخوردند و هیچشان نشد!
3⃣ من هم دلتنگ استاد شجریان هستم اما کاش هر کدام از ما یک هزارم آنچه او زیست را زندگی کنیم.
فخر موسیقی شد، خوشنویسی کرد، آشپز ممتازی شد، ساز ساخت، نجاری کرد، برای مردم خوشنامتر از هر سیاستمردی شد، در همه جای جهان احترام دید، ۸۰ سال در اوج بود، فرزندانی پرورش داد که مایه مباهاتند، صدای مردمش شد، عکسش را بر در و دیوار زدند، با ربنایش افطار کردند و...
حالا که بعد از رنج بیماری کتاب زندگیاش را بست و رفت میلیونها ایرانی چنان غمگیناند که انگار یکی از اعضای خانوادهشان را از دست دادهاند. مگر چند نفر در این کشور تا این اندازه خوشبخت زیستهاند و عاقبت بهخیر شدهاند؟
تنها حسرتم برای او این #وداع_غریبانه است. اینکه سزاوار بدرقهای باشکوهتر از این بغضهای خاموش ما در شبکههای اجتماعی است.
4⃣ حرف آخر اینکه مُرده آن است که نامش به نکویی نبرند، مُرده آن است که پشت هنرمندان وطندوستی چون تو را خالی کرد، اجازه کنسرت نداد و گمان کرد میتواند نامت را از یاد مردم ببرد وگرنه محمدرضا شجریان تا آخرین روز دنیا که حتی یک نفر فارسی بداند، زنده است.
5⃣ بعضیها را خدا بغل کرده است، مهرشان به دل مردم چنان نشسته که با هیچ دستور و اخم و تَخمی قابل پاک کردن نیست، شجریان یکی از آنهاست.
خوشا به حالت آقای شجریان که محترم زیستی و در قلب مردم این سرزمین تا همیشه زندهای و خوشا به سعادت ما که در روزگار تو زیستیم و از صدایت لذت بردیم.
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from اتچ بات
⚫️ خلیفه منع کرده است از سماع کردن!
شیخ گفت :«خلیفه منع کرده است از سماع کردن.»
درویش را عُقده ای شد در اندرون و رنجور افتاد. طبیبِ حاذق را آوردند. نبضِ او گرفت، این علّت ها و اسباب که خوانده بود ندید.
درویش وفات یافت. طبیب بشکافت گورِ او را و سینۀ او را و عُقده را بیرون آورد. همچون عقیق می بود.
آن را به وقتِ حاجت بفروخت. دست به دست رفت، تا به خلیفه رسید. خلیفه آن را نگینِ انگشتری ساخت. می داشت در انگشت.
روزی، در سماع، فرو نگریست: جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید. دست برد به انگشتری: نگین را دید گداخته.
خصمان( مالکان، صاحبان) را که فروخته بودند باز طلبید تا به طبیب رسید. طبیب احوال را باز گفت...
(مقالات شمس الدین محمد تبریزی، ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی، صفحۀ 55)
🩸این عقیق، خون دل اوست
بر دست هر ایرانی انگشتری است که نگینش عقیقی است پر خون. روزی این عقیق خواهد شکست؛ سالی از پسِ امسال یا هزاره ای از پسِ این هزاره.
روزی آوازی خواهیم شنید: ملکوتی، اصیل و رها، ربنایی ربّانی، آزاد از بند و حبس و حصار؛ و ناگهان دامنمان خونین می شود!
آن روز از تاریخ بپرس که این سرخی چیست؟
و این خونِ کیست؟
آن روز خواهیم دانست که این عقیق نبود و این نگین نبود بر انگشتری ما! این خونِ دلِ خسروِ آوازِ ایران بود، جگر گداخته اش! اندوهی تفدیده و غصه ای فسرده و فشرده!
آن روز خواهیم دانست که این سرخی، آواز اوست و این خون، موسیقای اوست که بر دامن ایران پاشیده است...
▪️
امروز همان روز است، به دامان خود نگاه کنید، به دامان سرزمینمان، آن عقیق قیمتی سرانجام شکست...
▪️#محمدرضا_شجریان
✍️#عرفان_نظرآهاری
⚫️@erfannazarahari
شیخ گفت :«خلیفه منع کرده است از سماع کردن.»
درویش را عُقده ای شد در اندرون و رنجور افتاد. طبیبِ حاذق را آوردند. نبضِ او گرفت، این علّت ها و اسباب که خوانده بود ندید.
درویش وفات یافت. طبیب بشکافت گورِ او را و سینۀ او را و عُقده را بیرون آورد. همچون عقیق می بود.
آن را به وقتِ حاجت بفروخت. دست به دست رفت، تا به خلیفه رسید. خلیفه آن را نگینِ انگشتری ساخت. می داشت در انگشت.
روزی، در سماع، فرو نگریست: جامه آلوده دید از خون. چون نظر کرد، هیچ جراحتی ندید. دست برد به انگشتری: نگین را دید گداخته.
خصمان( مالکان، صاحبان) را که فروخته بودند باز طلبید تا به طبیب رسید. طبیب احوال را باز گفت...
(مقالات شمس الدین محمد تبریزی، ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی، صفحۀ 55)
🩸این عقیق، خون دل اوست
بر دست هر ایرانی انگشتری است که نگینش عقیقی است پر خون. روزی این عقیق خواهد شکست؛ سالی از پسِ امسال یا هزاره ای از پسِ این هزاره.
روزی آوازی خواهیم شنید: ملکوتی، اصیل و رها، ربنایی ربّانی، آزاد از بند و حبس و حصار؛ و ناگهان دامنمان خونین می شود!
آن روز از تاریخ بپرس که این سرخی چیست؟
و این خونِ کیست؟
آن روز خواهیم دانست که این عقیق نبود و این نگین نبود بر انگشتری ما! این خونِ دلِ خسروِ آوازِ ایران بود، جگر گداخته اش! اندوهی تفدیده و غصه ای فسرده و فشرده!
آن روز خواهیم دانست که این سرخی، آواز اوست و این خون، موسیقای اوست که بر دامن ایران پاشیده است...
▪️
امروز همان روز است، به دامان خود نگاه کنید، به دامان سرزمینمان، آن عقیق قیمتی سرانجام شکست...
▪️#محمدرضا_شجریان
✍️#عرفان_نظرآهاری
⚫️@erfannazarahari
Telegram
attach 📎