#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۱۹
#رئوف آذری
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین (۲۲خرداد۹۵)
#ماه عسل مهربانی۲
#عموسبحان،سوژه ی امروز شنبه۲۲خرداد#احسان علیخانی"در برنامه #ماه عسل بود!
#عموسبحان، روستازاده ای بود که در پی یک شکست عشقی،روستا را ترک و به جای اینکه طبق رسم معمول به کوه و بیابان بزند،به قول خودش"دنده عقب" می گیردوسراز تهران در می آورد!
درتهران، خادم خانواده ای می شود که دکتر است و در کش و قوس زندگی کار برای دیگران،وماندن در تهران چندبار دیگر "عشق" به سرش می زند و چون جوان های امروزی "نامه می نگارد"، " جلوی عشقش سبز می شود" و " تلفن،محمل ارتباطی اش"می شود!
در اولین مورد نامه نگاری اش، شماره تلفن منزل دکتر را وارونه می نگارد که جز با آیینه قابل قرائت نبوده که با همان یک شگردش، باید متوجه شخصیت طنز "عمو سبحان " بشویم که اتفاقا" همان شماره نگاری و نامه نگاری ها، منجر به فلک کشی و شلاق خوری وی در کلانتری می شود ولی باز همچنان مصر در عشق ورزی و تداوم ماجرای "عشق" !!!
اما شکست های عشقی مکرر،عاملی نبوده اند که توان "عموسبحان" را تحلیل برند و او همچنان با پشتکار، زندگی و "عشق درونی"اش را اداره می کند تا اینکه بعد از سال ها، مسیربازگشت به روستا را در پیش می گیرد و تجربیات غربت نشینی، چنانش می پرورد که این بار،مسیر عشقی اش را از راه خود دنبال می کند و مجدد در روستا عاشق می شود و پدر را واسطه ی خواستگاری می کند و تیرش به سیبل هدف می خورد و زندگی مشترک را با خانمی روستایی و از جنس خودش و هم کفوی خود شکل می دهد...
زندگی اش سروسامان می گیرد و وشغل دامداری جای کمربستن خدمت خلق می گیرد و خود ارباب خود می شود و بیش از 100 رأس گوسفند و بز و بیش از یک و نیم میلیون تومان پول رایج آن دوران که پول نقد کم تر در خانواده ها یافت می شد،سرمایه اش می شود!
دو پسر و دو دختر حاصل ازدواج "عمو سبحان " می شود و از طرفی سرپرستی خواهرش نیز مسئولیت را چند برابر می کند تا اینکه بعد از سال ها این بار نوبت پسران و دختران وخواهر و تشکیل خانواده شان می شود و "عمو سبحان" در پی همان حس "عشق ورزی" اش، و بر مبنای تجربه ی گرانبهایش از مسیر اصلی خودش پا پیش می گذارد و قبل از اینکه فرزندانش خطایی چون او را در "عشق ورزی" تکرار کنند،تمام گوسفندان و همان پول های نقد خود را قربانی سلامت عشقی فرزندان می کند و سامان شان می دهد و خود در پاسخ سئوالی که چرا همه سامان تان را دادید تا "عشق فرزندان" مسیر درست بپیماید، می گوید:
"همین که فرزندان و خواهرم مرتکب گناهی و اشتباهی "عشقی"نشدند، ارزشش را داشت"!!!
عمو سبحان باز می گوید:"همین حراج سرمایه زندگی به پای عشق بچه ها در کنار داستان های عشقی قبلی خودم، منجر به لقب "بالاتر از مجنون" روستاییان شد که بعدها عنوان اولین کتابم شد"!
"عموسبحان" اینبار نیز ناچار است از صفر شروع می کند ولی فکر بکری به سرش می زند!
وی با بازخوانی همان نامه نگاری های دوران جوانی اش،کاسبی دیگری راه می اندازد که مجدد وی را سرپا نگاه می دارد!
خلوت نگاری های شبانه ی عموسبحان چنان پیش می رود که دفتر مشق بچه ها را خط خطی می کند و بعد با همکاری پسرش،"علی"، همان خط خطی ها،کتابهایی با قالب داستان زندگی سراسر عشق وی می شوند که امروز فروش آنها در پیاده روهای کلانشهر تهران و حتی نمایشگاه بین المللی کتاب محل ارتزاق وی و خانواده اش
شده اند!هرچند گاه گاه مأموران سد معبر شهرداری، مزاحمت هایی داشته اند اما اینبار "احسان علیخانی"از زبان عموسبحان می گوید:"
دست فروشی در پیاده روها آخرین حربه ی یک شهروند برای ارتزاق عزت مندانه است...بیاییم نوع نگاه مان را به دست فروش ها عوض کنیم و اگر نمی توانیم، غرفه ای برای شان فراهم کنیم حداقل جاروب شان نکنیم که آنها نیز از این سفره زندگی سهمی دارند"!
کتاب های "بالاتر از مجنون" با موصوع داستان های عشقی عمو سبحان،"بزرگ ترین کشف دنیا" با محور طنز و چندین جلد کتاب دیگر اینک حکایت گر شخصیتی شده اند که در مقدمه ی "بالاتر از مجنونش" چنان همسرنوازی می کند که بی مثال یافتم:
"تقدیم به عزیزترینی که فقر را به رویم نیاورد...غیبتم را مدبرانه مدیریت کرد...با پدر شوهر و مادر شوهر،بزرگوارانه مدارا کرد و عشق ورزید و..."
همسر مهربان و شاکر و نیز فرزندش علی نیز بودند تا شهادت دهند، بزرگی مردی که حتی اشتباهات املایی و ویرایشی کتابش و زندگی اش را بزرگوارانه می پذیرد و علی رغم همه شکست ها و پستی و بلندی های روزگار همچنان "شکر می گوید خدایش را" و " مهر می ورزد خانواده اش را" و جالب اینکه توصیه می کند که نویسندگان از تراژدی نگاری خارج شوند و در راستای سور و شور بخشیدن به مردمان، به طنز نگاری روی آورند که الحق خودش با لهجه ی شیرین روستایی اش چنان بود!مهرشان و شادی فزون باد!
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
#نمونه ی ۱۱۹
#رئوف آذری
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین (۲۲خرداد۹۵)
#ماه عسل مهربانی۲
#عموسبحان،سوژه ی امروز شنبه۲۲خرداد#احسان علیخانی"در برنامه #ماه عسل بود!
#عموسبحان، روستازاده ای بود که در پی یک شکست عشقی،روستا را ترک و به جای اینکه طبق رسم معمول به کوه و بیابان بزند،به قول خودش"دنده عقب" می گیردوسراز تهران در می آورد!
درتهران، خادم خانواده ای می شود که دکتر است و در کش و قوس زندگی کار برای دیگران،وماندن در تهران چندبار دیگر "عشق" به سرش می زند و چون جوان های امروزی "نامه می نگارد"، " جلوی عشقش سبز می شود" و " تلفن،محمل ارتباطی اش"می شود!
در اولین مورد نامه نگاری اش، شماره تلفن منزل دکتر را وارونه می نگارد که جز با آیینه قابل قرائت نبوده که با همان یک شگردش، باید متوجه شخصیت طنز "عمو سبحان " بشویم که اتفاقا" همان شماره نگاری و نامه نگاری ها، منجر به فلک کشی و شلاق خوری وی در کلانتری می شود ولی باز همچنان مصر در عشق ورزی و تداوم ماجرای "عشق" !!!
اما شکست های عشقی مکرر،عاملی نبوده اند که توان "عموسبحان" را تحلیل برند و او همچنان با پشتکار، زندگی و "عشق درونی"اش را اداره می کند تا اینکه بعد از سال ها، مسیربازگشت به روستا را در پیش می گیرد و تجربیات غربت نشینی، چنانش می پرورد که این بار،مسیر عشقی اش را از راه خود دنبال می کند و مجدد در روستا عاشق می شود و پدر را واسطه ی خواستگاری می کند و تیرش به سیبل هدف می خورد و زندگی مشترک را با خانمی روستایی و از جنس خودش و هم کفوی خود شکل می دهد...
زندگی اش سروسامان می گیرد و وشغل دامداری جای کمربستن خدمت خلق می گیرد و خود ارباب خود می شود و بیش از 100 رأس گوسفند و بز و بیش از یک و نیم میلیون تومان پول رایج آن دوران که پول نقد کم تر در خانواده ها یافت می شد،سرمایه اش می شود!
دو پسر و دو دختر حاصل ازدواج "عمو سبحان " می شود و از طرفی سرپرستی خواهرش نیز مسئولیت را چند برابر می کند تا اینکه بعد از سال ها این بار نوبت پسران و دختران وخواهر و تشکیل خانواده شان می شود و "عمو سبحان" در پی همان حس "عشق ورزی" اش، و بر مبنای تجربه ی گرانبهایش از مسیر اصلی خودش پا پیش می گذارد و قبل از اینکه فرزندانش خطایی چون او را در "عشق ورزی" تکرار کنند،تمام گوسفندان و همان پول های نقد خود را قربانی سلامت عشقی فرزندان می کند و سامان شان می دهد و خود در پاسخ سئوالی که چرا همه سامان تان را دادید تا "عشق فرزندان" مسیر درست بپیماید، می گوید:
"همین که فرزندان و خواهرم مرتکب گناهی و اشتباهی "عشقی"نشدند، ارزشش را داشت"!!!
عمو سبحان باز می گوید:"همین حراج سرمایه زندگی به پای عشق بچه ها در کنار داستان های عشقی قبلی خودم، منجر به لقب "بالاتر از مجنون" روستاییان شد که بعدها عنوان اولین کتابم شد"!
"عموسبحان" اینبار نیز ناچار است از صفر شروع می کند ولی فکر بکری به سرش می زند!
وی با بازخوانی همان نامه نگاری های دوران جوانی اش،کاسبی دیگری راه می اندازد که مجدد وی را سرپا نگاه می دارد!
خلوت نگاری های شبانه ی عموسبحان چنان پیش می رود که دفتر مشق بچه ها را خط خطی می کند و بعد با همکاری پسرش،"علی"، همان خط خطی ها،کتابهایی با قالب داستان زندگی سراسر عشق وی می شوند که امروز فروش آنها در پیاده روهای کلانشهر تهران و حتی نمایشگاه بین المللی کتاب محل ارتزاق وی و خانواده اش
شده اند!هرچند گاه گاه مأموران سد معبر شهرداری، مزاحمت هایی داشته اند اما اینبار "احسان علیخانی"از زبان عموسبحان می گوید:"
دست فروشی در پیاده روها آخرین حربه ی یک شهروند برای ارتزاق عزت مندانه است...بیاییم نوع نگاه مان را به دست فروش ها عوض کنیم و اگر نمی توانیم، غرفه ای برای شان فراهم کنیم حداقل جاروب شان نکنیم که آنها نیز از این سفره زندگی سهمی دارند"!
کتاب های "بالاتر از مجنون" با موصوع داستان های عشقی عمو سبحان،"بزرگ ترین کشف دنیا" با محور طنز و چندین جلد کتاب دیگر اینک حکایت گر شخصیتی شده اند که در مقدمه ی "بالاتر از مجنونش" چنان همسرنوازی می کند که بی مثال یافتم:
"تقدیم به عزیزترینی که فقر را به رویم نیاورد...غیبتم را مدبرانه مدیریت کرد...با پدر شوهر و مادر شوهر،بزرگوارانه مدارا کرد و عشق ورزید و..."
همسر مهربان و شاکر و نیز فرزندش علی نیز بودند تا شهادت دهند، بزرگی مردی که حتی اشتباهات املایی و ویرایشی کتابش و زندگی اش را بزرگوارانه می پذیرد و علی رغم همه شکست ها و پستی و بلندی های روزگار همچنان "شکر می گوید خدایش را" و " مهر می ورزد خانواده اش را" و جالب اینکه توصیه می کند که نویسندگان از تراژدی نگاری خارج شوند و در راستای سور و شور بخشیدن به مردمان، به طنز نگاری روی آورند که الحق خودش با لهجه ی شیرین روستایی اش چنان بود!مهرشان و شادی فزون باد!
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ