داستان یک و دو زندگی در شهر صلح و مهربانی ...
*به بهانه روز جهانی صلح
https://t.iss.one/Sopskf/6142
(بخش اول:👇)
خودش را کنشگر صلح و محیط زیست معرفی می کند.
تعریف می کرد که؛
"در مردادماه سال جاری، یک روز قرار شد جمعی اندک اما پرمغز از شایستگان شهر، بر سفره مهربانی خانواگی ما، جمع شوند.
در حال آماده سازی بالکن ها بودیم که نادانسته و یه هویی، کانال موقت کولر، روی بالکن ولو افتاد پایین..
جنسش آلومینیومی متمایل به زرورق بود😂
زورکی، جای کانال، جاش انداخته اند و ما هم به ناچار استفاده می کردیم!
یک سال خدمت کرده و زیر تیغ آفتاب، کم جان شده بود.
البته حق داشت، فرو بریزد رو سر صاحبخانه،
اما مردانگی کرده و آویزان بالکن شده بود!
سریع وراندازش کردم و تقریبی متر زدم. بازار رفته و چندمتری از همان قماش کانال اما کمی مرغوب ترش[برترین جنس موجود و دم دستی] خریداری کردم تا شب نرسیده و مهمان نیامده، تعمیرش کنم..
از نردبان بالارفتم و از پشت بام و دریچه کولر شروع کردم به نصب واتصال کانال جدید..
تا رسیدم به قسمت انتهایی و چند ده سانتی مانده به دریچه پنجره هال پذیرایی...
شوکه شدم!
تلی از کاه و کُلِش و شاخک های درختی و
کبوتری محجوب اما هراسان، با تاپ تاپ تپش قلب و نبض بالا!
کبوتر کمی که جابجا شد، دو تخم کوچک در گودی سبد لانه ای که هنرمندانه چیده شده بود اما لرزان نشان می داد، ظاهر شدند!
موضوع شیر فهم شد و آرام کنار رفتم و چون اکیوسان، در اندیشه فرو رفتم که چه کنم؟
از یک سو، مهمانان شب و نیاز به کولر و خنکی هوا در آن شب گرم تابستانی
و
از دگر سو، مانعی در جایگزینی کانال به جهت مهمانی دگر اما این یکی واجب التوجه تر!
جرقه ای به ذهنم خطور کرد و آن تعویض قسمت بالایی و نگهداشت بخش انتهایی متصل به دریچه هال پذیرایی و اما زحمت پینه بستن و اتصال آن جدید و سوار کردن روی آن قدیم زوار در رفته...
هر هنر ناپیدایم هم که هیج گاه در حضور دوست صنعتکار و هنرمند و همواره ایثارگرم، مهندس سعید[با بزرگ منشی اش، کمتر مجال دست ورزی ام داده بود] بروز نکرده بود، غلیان کرد و به کار رفت تا بلاخره توفیق یافتم سه چهارم کانال را تعویض و آن یک چهارم لانه بر دوش را ثابت کرده و محفوظ نگه دارم؛
اینک هم خنکای کولر در هال پذیرایی برقرار است
و
هم کبوتر نیز با خیالی آسوده، در سپری کردن عُدَّه ی خوابیدن خود بر تخم ها، مجال لازم دارد.
به مهربانویم و دو پسر نازم توصیه های لازم دادم تا در باز و بسته کردن درب بالکن، احتیاط و بخالت بیشتری به خرج دهند و ضمن پاییدن اوضاع کبوتر و تخم هایش، هیچ تسهیلگری ممکن چون تامین دانه و آب و... نداشته باشند تا روال طبیعی و غریزی تبدیل تخم ها به جوجه طی شود.
دو سفر پشت سر هم اتفاق افتاد و دیگری اینبار پا به رکاب، برنامه ریزی شد و ۶۵۰ کیلومتر برای هشدار اوضاع جنگل های زاگروس طول کشید و تا برگشتم اول بار، سراغ بالکن، کبوتر و لانه اش رفتم...
چشم مان به جمالِ دو نوزندگی منور شد و داستان زندگی در شهر صلح و مهربانی و در سایه ایست به روال همیشگی،تلنگر به ذهن، هم فهمی مشترک، دادن مجال به دیگری، احترام قایل شدن به حق بر متفاوت بودن، و مراعات اصل بر برائت، مهربانی هوشمندانه و حمایت همدلانه، چنین شیرین تداوم یافت...
اینک ماییم و سه کبوتر صلح، یکی مادرِ رنج چشیده اما سرافراز، دو دیگر دو فرزندِ در حال تجربه که به جهت احساس امنیت، گرچه به سفر جهت کسب شناخت بیشتر ازجهان پیرامونی و تجارب افزونتر از مادر، می اندیشند ولی گمان نکنم به کوچ و مهاجرت به هر قیمتی از جغرافیای زیست شان، فکر کرده باشند.."
آن کنشگر صلح و محیط زیست، داستان را که تمام کرد، باز اضافه کرد:
"اینجا سردشت است و اولین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی جهان که اینک علی رغم همه زخم ها و رنج های تاریخی، چنین خانه هایش لبریز از صلح اند و چنین زندگی را سراسر از امنیت، صلح و عاری از جنگ و سلاح های کشتار جمعی برای دگری می طلبند و در عمل نیز چنین پاسدار زیست آسوده، آرام و فارغ از هر دغدغه امنیت زدایند که تغییر تابلوی ورودی شهر به -میعادگاه صلح جهانی-معرف آنست"
تا این مؤخره را به داستانش، اضافه کرد، ذهن راوی نیز تلنگری خورد و آهی از نهاد بیرون فرستاد و در تصویر بازنمایی شده اما مبتنی بر واقعیتی دگر، فرو غلتید و تصاویری از کوچ فوج فوج جوانان، ولع فرار از زمین، دریا و هوای بسیاری آینده سازان و نیز شعله شعله حریق بر جان جنگل و تیغ بر جهان زیست مردمان صلح ورز، صلح دوست و کنشگران صلح ساز سردشت،
جلوی چشمانش رژه رفت و در فضای ذهن وهم آلودی به کُما رفت و اگر نبود قلم عاریتی از آن کنشگر صلح و محیط زیست، محتمل که این داستان نیز چون بسیاری از داستان های واقعی دگر این جغرافیای فراموش شده صلح خیز، ذیل تلِ خاکستر زمان، انفال می شد!
*به بهانه روز جهانی صلح
https://t.iss.one/Sopskf/6142
(بخش اول:👇)
خودش را کنشگر صلح و محیط زیست معرفی می کند.
تعریف می کرد که؛
"در مردادماه سال جاری، یک روز قرار شد جمعی اندک اما پرمغز از شایستگان شهر، بر سفره مهربانی خانواگی ما، جمع شوند.
در حال آماده سازی بالکن ها بودیم که نادانسته و یه هویی، کانال موقت کولر، روی بالکن ولو افتاد پایین..
جنسش آلومینیومی متمایل به زرورق بود😂
زورکی، جای کانال، جاش انداخته اند و ما هم به ناچار استفاده می کردیم!
یک سال خدمت کرده و زیر تیغ آفتاب، کم جان شده بود.
البته حق داشت، فرو بریزد رو سر صاحبخانه،
اما مردانگی کرده و آویزان بالکن شده بود!
سریع وراندازش کردم و تقریبی متر زدم. بازار رفته و چندمتری از همان قماش کانال اما کمی مرغوب ترش[برترین جنس موجود و دم دستی] خریداری کردم تا شب نرسیده و مهمان نیامده، تعمیرش کنم..
از نردبان بالارفتم و از پشت بام و دریچه کولر شروع کردم به نصب واتصال کانال جدید..
تا رسیدم به قسمت انتهایی و چند ده سانتی مانده به دریچه پنجره هال پذیرایی...
شوکه شدم!
تلی از کاه و کُلِش و شاخک های درختی و
کبوتری محجوب اما هراسان، با تاپ تاپ تپش قلب و نبض بالا!
کبوتر کمی که جابجا شد، دو تخم کوچک در گودی سبد لانه ای که هنرمندانه چیده شده بود اما لرزان نشان می داد، ظاهر شدند!
موضوع شیر فهم شد و آرام کنار رفتم و چون اکیوسان، در اندیشه فرو رفتم که چه کنم؟
از یک سو، مهمانان شب و نیاز به کولر و خنکی هوا در آن شب گرم تابستانی
و
از دگر سو، مانعی در جایگزینی کانال به جهت مهمانی دگر اما این یکی واجب التوجه تر!
جرقه ای به ذهنم خطور کرد و آن تعویض قسمت بالایی و نگهداشت بخش انتهایی متصل به دریچه هال پذیرایی و اما زحمت پینه بستن و اتصال آن جدید و سوار کردن روی آن قدیم زوار در رفته...
هر هنر ناپیدایم هم که هیج گاه در حضور دوست صنعتکار و هنرمند و همواره ایثارگرم، مهندس سعید[با بزرگ منشی اش، کمتر مجال دست ورزی ام داده بود] بروز نکرده بود، غلیان کرد و به کار رفت تا بلاخره توفیق یافتم سه چهارم کانال را تعویض و آن یک چهارم لانه بر دوش را ثابت کرده و محفوظ نگه دارم؛
اینک هم خنکای کولر در هال پذیرایی برقرار است
و
هم کبوتر نیز با خیالی آسوده، در سپری کردن عُدَّه ی خوابیدن خود بر تخم ها، مجال لازم دارد.
به مهربانویم و دو پسر نازم توصیه های لازم دادم تا در باز و بسته کردن درب بالکن، احتیاط و بخالت بیشتری به خرج دهند و ضمن پاییدن اوضاع کبوتر و تخم هایش، هیچ تسهیلگری ممکن چون تامین دانه و آب و... نداشته باشند تا روال طبیعی و غریزی تبدیل تخم ها به جوجه طی شود.
دو سفر پشت سر هم اتفاق افتاد و دیگری اینبار پا به رکاب، برنامه ریزی شد و ۶۵۰ کیلومتر برای هشدار اوضاع جنگل های زاگروس طول کشید و تا برگشتم اول بار، سراغ بالکن، کبوتر و لانه اش رفتم...
چشم مان به جمالِ دو نوزندگی منور شد و داستان زندگی در شهر صلح و مهربانی و در سایه ایست به روال همیشگی،تلنگر به ذهن، هم فهمی مشترک، دادن مجال به دیگری، احترام قایل شدن به حق بر متفاوت بودن، و مراعات اصل بر برائت، مهربانی هوشمندانه و حمایت همدلانه، چنین شیرین تداوم یافت...
اینک ماییم و سه کبوتر صلح، یکی مادرِ رنج چشیده اما سرافراز، دو دیگر دو فرزندِ در حال تجربه که به جهت احساس امنیت، گرچه به سفر جهت کسب شناخت بیشتر ازجهان پیرامونی و تجارب افزونتر از مادر، می اندیشند ولی گمان نکنم به کوچ و مهاجرت به هر قیمتی از جغرافیای زیست شان، فکر کرده باشند.."
آن کنشگر صلح و محیط زیست، داستان را که تمام کرد، باز اضافه کرد:
"اینجا سردشت است و اولین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی جهان که اینک علی رغم همه زخم ها و رنج های تاریخی، چنین خانه هایش لبریز از صلح اند و چنین زندگی را سراسر از امنیت، صلح و عاری از جنگ و سلاح های کشتار جمعی برای دگری می طلبند و در عمل نیز چنین پاسدار زیست آسوده، آرام و فارغ از هر دغدغه امنیت زدایند که تغییر تابلوی ورودی شهر به -میعادگاه صلح جهانی-معرف آنست"
تا این مؤخره را به داستانش، اضافه کرد، ذهن راوی نیز تلنگری خورد و آهی از نهاد بیرون فرستاد و در تصویر بازنمایی شده اما مبتنی بر واقعیتی دگر، فرو غلتید و تصاویری از کوچ فوج فوج جوانان، ولع فرار از زمین، دریا و هوای بسیاری آینده سازان و نیز شعله شعله حریق بر جان جنگل و تیغ بر جهان زیست مردمان صلح ورز، صلح دوست و کنشگران صلح ساز سردشت،
جلوی چشمانش رژه رفت و در فضای ذهن وهم آلودی به کُما رفت و اگر نبود قلم عاریتی از آن کنشگر صلح و محیط زیست، محتمل که این داستان نیز چون بسیاری از داستان های واقعی دگر این جغرافیای فراموش شده صلح خیز، ذیل تلِ خاکستر زمان، انفال می شد!
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
ادامه داستان یک و دو زندگی در شهر صلح و مهربانی
لینک بخش اول:
https://t.iss.one/Sopskf/6145
(بخش دوم:👇)
---
ادامه بخش اول...
...امروز، سی ام شهریورماه مصادف با بیست و یکم سپتامبر، روز جهانی صلح است و خوبست آن داستان و این مؤخره روایت نگار، مورد امعان نظر سازمان ها و نهادهای ملی و بین المللی قرار گیرد تا بلکه تفاوت ها از خانه تا خیابان و از اوضاع کبوتران صلح در آشیانه شان بر بالکُن ساختمان های شهر تا اوضاع پرندگان، خزندگان و جوندگان و... در جنگل های مدفون در دود و حریق و نیز حال شهروندان این شهر بر زین دوچرخه تا آرامستان شهدا، خارستان معابر قاچاق جوانه برِ صلحِ روس ها و گورستان اقیانوس ها، هویدا، تحلیل و ارزیابی شود...
امروز روز جهانی صلح است و جوانان این شهر و مادران و پدران جگرسوخته و خمیده پشت، نیازمند توجه مادرانه متولیان ایران بانوی اند و چه بسا، تداوم این کوچ اجباری و مهاجرت تحمیلی جوانان، و روزگاران نابسامان جنگل و زاب و بلوط، فرداهای صلح این جغرافیا را در سراشیبی سقوط ناخواسته، سوق دهد..
باید که ذهن را تکانی داد و آشیانه و لانه دیگری را چون آسودگی و رفاه طلبیده خود، محترم داشت...
🌹❤🌹
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#روز_جهانی_صلح
#داستان_یک_زندگی
#همزیستی_مسالمت_آمیز
#تعمیر_کانال_کولر
#کبوتر_مادر
#آشیانه_امید
#صلح_سازی
#سردشت
#شهر_صلح_و_مهربانی
#خیابان_ملت
#کوی_آشتی
#کوچه_همدلی
#دو_زندگی
@sopskf
لینک بخش اول:
https://t.iss.one/Sopskf/6145
(بخش دوم:👇)
---
ادامه بخش اول...
...امروز، سی ام شهریورماه مصادف با بیست و یکم سپتامبر، روز جهانی صلح است و خوبست آن داستان و این مؤخره روایت نگار، مورد امعان نظر سازمان ها و نهادهای ملی و بین المللی قرار گیرد تا بلکه تفاوت ها از خانه تا خیابان و از اوضاع کبوتران صلح در آشیانه شان بر بالکُن ساختمان های شهر تا اوضاع پرندگان، خزندگان و جوندگان و... در جنگل های مدفون در دود و حریق و نیز حال شهروندان این شهر بر زین دوچرخه تا آرامستان شهدا، خارستان معابر قاچاق جوانه برِ صلحِ روس ها و گورستان اقیانوس ها، هویدا، تحلیل و ارزیابی شود...
امروز روز جهانی صلح است و جوانان این شهر و مادران و پدران جگرسوخته و خمیده پشت، نیازمند توجه مادرانه متولیان ایران بانوی اند و چه بسا، تداوم این کوچ اجباری و مهاجرت تحمیلی جوانان، و روزگاران نابسامان جنگل و زاب و بلوط، فرداهای صلح این جغرافیا را در سراشیبی سقوط ناخواسته، سوق دهد..
باید که ذهن را تکانی داد و آشیانه و لانه دیگری را چون آسودگی و رفاه طلبیده خود، محترم داشت...
🌹❤🌹
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#روز_جهانی_صلح
#داستان_یک_زندگی
#همزیستی_مسالمت_آمیز
#تعمیر_کانال_کولر
#کبوتر_مادر
#آشیانه_امید
#صلح_سازی
#سردشت
#شهر_صلح_و_مهربانی
#خیابان_ملت
#کوی_آشتی
#کوچه_همدلی
#دو_زندگی
@sopskf
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
داستان یک زندگی در شهر صلح و مهربانی ...
*به بهانه روز جهانی صلح
https://t.iss.one/Sopskf/6142
(بخش اول:👇)
خودش را کنشگر صلح و محیط زیست معرفی می کند.
تعریف می کرد که؛
"در مردادماه سال جاری، یک روز قرار شد جمعی اندک اما پرمغز از شایستگان شهر، بر سفره مهربانی…
*به بهانه روز جهانی صلح
https://t.iss.one/Sopskf/6142
(بخش اول:👇)
خودش را کنشگر صلح و محیط زیست معرفی می کند.
تعریف می کرد که؛
"در مردادماه سال جاری، یک روز قرار شد جمعی اندک اما پرمغز از شایستگان شهر، بر سفره مهربانی…
Forwarded from دکتر محمود سریع القلم
سی ویژگی یک فردِ نُرمال
1- در رانندگی از فرعی به اصلی، کامل میایستد بعد حرکت میکند چون شهرنشین است؛
2- حتی دشمنان خود را با "آقای یا خانم" خطاب میکند چون اعتماد به نفس دارد؛
3- ارتفاع ادب و حشمت او بالاتر از دانش، ثروت و قدرت او قرار دارد؛
4- با صنعت فریب آشناست ولی چون بنیان هستی را صدق میداند، از آن پرهیز میکند؛
5- چند مرحله جلوتر، به پی آمدهای سخن خود فکر میکند بعد حرف میزند چون زندگی امری دراز مدت است؛
6- نهایت تلاش خود را میکند تا شخصیتی با ثبات داشته باشد چون پایداری شخصیت، اعتماد ساز است؛
7- مادامی در قدرت میماند که فکر جدیدی داشته باشد و گرهای را باز کند چون نگران قضاوت تاریخ است؛
8- که در جهان تخصصی امروز، فقط در یک رشته مینویسد و اظهار نظر میکند؛
9- که نیاز روانی به غیبت، بد گویی و نفرت ندارد چون سعی میکند از غوغای کثرت فاصله گیرد؛
10- که به واسطۀ مزایای سِمَت، در پی جبران محرومیتهای دوران کودکی نیست؛
11- معتقد است اهانت به دیگران، در مقطعی به خود او باز می گردد؛
12- وقتی نمیتواند سر موقع به قراری برسد، زنگ می زند یا پیغام میفرستد؛
13- در پی این نیست دیگران را مثل خود کند چون هر فردی، عالم و گذشتۀ خاص خود را دارد؛
14- آنقدر آشغال را در دست خود نگه میدارد تا سطلِ زباله پیدا کند؛
15- اهتمام میورزد تا بازارِ پررونق سایه روشن های جهل را با گسترشِ آگاهی خود بهتر بشناسد؛
16- در صندلی های پشت تاکسی، پاهای خود را جمع میکند تا دو نفر دیگر راحت باشند؛
17- با دو نفر دیگر در عرض پیاده رو، راه نمیرود و سدّ راه عبور دیگران نمیشود؛
18- تبلیغ عبادت خود را با باطنِ "بِشنو از نی" در تضاد میداند؛
19- تاریخ میخواند تا انتظارات خود را بر واقعیتها منطبق کند؛
20- از راه رفتن روی برگهای پاییزی و صدای خش خش آنها لذت میبرد؛
21- چراغهای روشن اضافی در محل سکونت و کار خود را خاموش میکند؛
22- در مورد دیگران، با Fact و نه شنیدهها و تخیلات، قضاوت میکند؛
23- در لحن، کلام، رفتار، چِشم، نحوۀ نشستن و واکنشهای او، تکّبر حس نمیشود؛
24- با توجه به واقعیتهای جهانِ امروز، به کثرت گرایی فکری اعتقاد دارد؛
25- که کتاب میخواند و کتاب خواندن در افکار و رفتار او تاثیر دارد؛
26- در کش و قوسهای میان هیجان و فکر، بر خود مسلّط است؛
27- هم به توسعۀ فردی خود توجه میکند وهم به رفع مشکلات دیگران؛
28- درجهان فوق العاده زیبای امروز، برای موسیقی، هنر، سینما و تئاتر وقت میگذارد؛
29- به همۀ کشورها، ملتها و نمادهای ملّی آنان مانند زبان، آیین و هویت احترام میگذارد؛
30- تا میتواند کار میکند، زحمت میکشد و انتظارات خود را از دیگران به حداقلِ ممکن میرساند.
ارسال نظر
کانال تلگرام
@sariolghalam
1- در رانندگی از فرعی به اصلی، کامل میایستد بعد حرکت میکند چون شهرنشین است؛
2- حتی دشمنان خود را با "آقای یا خانم" خطاب میکند چون اعتماد به نفس دارد؛
3- ارتفاع ادب و حشمت او بالاتر از دانش، ثروت و قدرت او قرار دارد؛
4- با صنعت فریب آشناست ولی چون بنیان هستی را صدق میداند، از آن پرهیز میکند؛
5- چند مرحله جلوتر، به پی آمدهای سخن خود فکر میکند بعد حرف میزند چون زندگی امری دراز مدت است؛
6- نهایت تلاش خود را میکند تا شخصیتی با ثبات داشته باشد چون پایداری شخصیت، اعتماد ساز است؛
7- مادامی در قدرت میماند که فکر جدیدی داشته باشد و گرهای را باز کند چون نگران قضاوت تاریخ است؛
8- که در جهان تخصصی امروز، فقط در یک رشته مینویسد و اظهار نظر میکند؛
9- که نیاز روانی به غیبت، بد گویی و نفرت ندارد چون سعی میکند از غوغای کثرت فاصله گیرد؛
10- که به واسطۀ مزایای سِمَت، در پی جبران محرومیتهای دوران کودکی نیست؛
11- معتقد است اهانت به دیگران، در مقطعی به خود او باز می گردد؛
12- وقتی نمیتواند سر موقع به قراری برسد، زنگ می زند یا پیغام میفرستد؛
13- در پی این نیست دیگران را مثل خود کند چون هر فردی، عالم و گذشتۀ خاص خود را دارد؛
14- آنقدر آشغال را در دست خود نگه میدارد تا سطلِ زباله پیدا کند؛
15- اهتمام میورزد تا بازارِ پررونق سایه روشن های جهل را با گسترشِ آگاهی خود بهتر بشناسد؛
16- در صندلی های پشت تاکسی، پاهای خود را جمع میکند تا دو نفر دیگر راحت باشند؛
17- با دو نفر دیگر در عرض پیاده رو، راه نمیرود و سدّ راه عبور دیگران نمیشود؛
18- تبلیغ عبادت خود را با باطنِ "بِشنو از نی" در تضاد میداند؛
19- تاریخ میخواند تا انتظارات خود را بر واقعیتها منطبق کند؛
20- از راه رفتن روی برگهای پاییزی و صدای خش خش آنها لذت میبرد؛
21- چراغهای روشن اضافی در محل سکونت و کار خود را خاموش میکند؛
22- در مورد دیگران، با Fact و نه شنیدهها و تخیلات، قضاوت میکند؛
23- در لحن، کلام، رفتار، چِشم، نحوۀ نشستن و واکنشهای او، تکّبر حس نمیشود؛
24- با توجه به واقعیتهای جهانِ امروز، به کثرت گرایی فکری اعتقاد دارد؛
25- که کتاب میخواند و کتاب خواندن در افکار و رفتار او تاثیر دارد؛
26- در کش و قوسهای میان هیجان و فکر، بر خود مسلّط است؛
27- هم به توسعۀ فردی خود توجه میکند وهم به رفع مشکلات دیگران؛
28- درجهان فوق العاده زیبای امروز، برای موسیقی، هنر، سینما و تئاتر وقت میگذارد؛
29- به همۀ کشورها، ملتها و نمادهای ملّی آنان مانند زبان، آیین و هویت احترام میگذارد؛
30- تا میتواند کار میکند، زحمت میکشد و انتظارات خود را از دیگران به حداقلِ ممکن میرساند.
ارسال نظر
کانال تلگرام
@sariolghalam
Forwarded from 💠 روژنامه❤️رۆژنامه rojnama 📰
تهیه ۴۲ بسته آموزشی شامل کیف و نوشتافزار به ارزش ۲۵۰ میلیون ریال از محل مجازاتهای جایگزین توسط قاضی دادگستری شهرستان سردشت آقای محسن اروجی جهت توزیع بین مددجویان جمعیت هلال احمر سردشت
@rojnama
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
حسین محمدیان*
و همت بلندش
https://t.iss.one/Sopskf/6158
از حسین محمدیان باید تندیسی با اسباب کارش ساخت و در استراتژیک ترین مکان شهری[سرچشمه، شیخ مولانا، فلکه انگور، کمربندی یا پارک های شهری یا هرجای با تردد بسیار نوجوانان و جوانان و حتی بزرگسالان و مهمانان شهر ] نصب کرد تا همه بدانند،
می توان ماند و مسئولیت خود را به نوعی ادا کرد...
حسین می توانست اکنون یک کولبر بالفعل، کارگر فصلی کوچ رو فصلی[برداشت سیب زمینی و چیدن مرکبات و ...در شهرهای قریب یا غریب عمقی] یا یک طعمه در معابر قاچاق مهاجرت و در اختیار قاچاقچیان انسان باشد و یا شاید دریوزه ای در شهر که هر روز،
دستی سمت کسی دراز می کرد!
او اما #حسین است و حسین وار، پای تعهدش ماند تا در این روزهای مولود حضرت ختمی مرتبت(ص)، گرچه در شمایل قربانی، اما محمدی و #محمدیان بودنش را ثابت کرده باشد.
حسین محمدیان،
شاید از سوی بسیاری از شهروندان سردشتی و حتی فراتر از جغرافیای این شهر نیز، بیشتر با یک چهره فکاهی، سلبریتی و شاخ مجازی شهرت یافته باشد، اما او به زعم این قلم،
در زمره شایستگانی است
که قدر و قیمتش مگر با گذر زمان، مشهود نشاید!
او گرچه به تبع شغل مقدس کفاشی و سیمای مبارکش، روزگاری طعمه شبکه های اجتماعی شده بود و نقمت فیلتر کردن پلتفرم ها، او را به ظاهر از آب و نان انداخت و سپس ناچار شد، سرمایه مجازی ای که چندسالی به پایش قربانی شده بود، واگذار کند اما خود را نباخت و اندرونِ لبریز از فهم عمیق و عهد وثیقش به میهن و نیشتمان را نشان داد و ایستاد و ماند و ماند....
او در این شهر ماند و به مدد ابزار کار کفاشی و گاری دستی اش[خودش سانتافه می شناسدش]، کوچه و خیابان های شهر را گَز می کند تا بلکه رهگذری بیابد که چون او، پای تعهدش به شهر صلح و مهربانی استوار مانده و شهر را ترک نکرده باشد،
و به نشان سپاس از استواری و ماندگاری اش در شهر،
پاپوش هایش را واکس زند و برق بیندازد و عشق ابدی اش را در تار و پود پاپوشش، جابگذارد!
اینک این ماییم و حسین عزیز دُردانه و شیرین سخن شهر صلح و مهربانی...
امید داریم شورای شهر و شهرداری،
همت کنند این خصلت نکویِ حسین
در پرهیز از؛
-خودباختگی و یٲس و سرخوردگی
- وابستگی و دلبستگی به چندرغاز دریوزگی از دیگری،
-تحمل ریسک معابر کولبری،
-افتادن در کمین قاچاقچیان انسان
و
تقبل خطر کوچ در معابر آبکی و خشن غربت را درکنار همت آن شایسته شهروند شهر در بابِ ایستادگی و ماندن و ساختن،
کارآفرینی و کارمند خود و شهر و ملت بودن را پاس دارند و با ساختِ تندیسی با دستان معجزه گراستاد هادی ضیاءالدینی و نصب در استراتژیک ترین نقطه شهری، آن پرهیز و این استواری، ماندگاری و کارآفرینی افتخار آفرین را به نسل فرداهای این شهر و سرزمین منتقل کرده و این نکوخصالی، بلند همتی و زیست عزتمندانه را در روح شهر، جاری کنند.
این قلم هوشیار است و هم اندیشی، بِه اندیشی و تصمیمات شورای شهر وشهرداری و سایر متولیان شهر را رصد و به موقع هشدار یا تکریم و تجلیل خواهد کرد...
امیدوارم که شهروندخبرنگاران شهر، فعالان مدنی و صلح منظر نیز هوشمندانه در این مطالبه خیرجمعی همراه باشند و تا تحقق خواست، پیگیر بوده و صدالبته خیرین فرهنگی شهر هم در این مورد و هم درباب موارد ضروری و بسیار دیگر نیز تشکل یابند و سرِنخی از این سودای فردای بهتر را در دست گیرند..
ما همه چشم در راهیم...
___
*حسین محمدیان، یک جوان کفاش روستازاده شهرنشین است که به سبب سیمای به شدت دلرُبا و شیرین بیانی اش، مورد توجه و اقبال جوانان شهر سردشت و حومه قرار گرفته و در طی سال های رونق شبکه های اجتماعی، در هیٲت یک سلبریتی و شاخ مجازی شهرت یافته بود.
✍️رئوف آذری
🌹❤🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#حسین_محمدیان
#کفاش_بلندهمت
#شهروند_باوفا
#مسئولیت_شورا_شهردار
#تندیس_پایداری
@sopskf
و همت بلندش
https://t.iss.one/Sopskf/6158
از حسین محمدیان باید تندیسی با اسباب کارش ساخت و در استراتژیک ترین مکان شهری[سرچشمه، شیخ مولانا، فلکه انگور، کمربندی یا پارک های شهری یا هرجای با تردد بسیار نوجوانان و جوانان و حتی بزرگسالان و مهمانان شهر ] نصب کرد تا همه بدانند،
می توان ماند و مسئولیت خود را به نوعی ادا کرد...
حسین می توانست اکنون یک کولبر بالفعل، کارگر فصلی کوچ رو فصلی[برداشت سیب زمینی و چیدن مرکبات و ...در شهرهای قریب یا غریب عمقی] یا یک طعمه در معابر قاچاق مهاجرت و در اختیار قاچاقچیان انسان باشد و یا شاید دریوزه ای در شهر که هر روز،
دستی سمت کسی دراز می کرد!
او اما #حسین است و حسین وار، پای تعهدش ماند تا در این روزهای مولود حضرت ختمی مرتبت(ص)، گرچه در شمایل قربانی، اما محمدی و #محمدیان بودنش را ثابت کرده باشد.
حسین محمدیان،
شاید از سوی بسیاری از شهروندان سردشتی و حتی فراتر از جغرافیای این شهر نیز، بیشتر با یک چهره فکاهی، سلبریتی و شاخ مجازی شهرت یافته باشد، اما او به زعم این قلم،
در زمره شایستگانی است
که قدر و قیمتش مگر با گذر زمان، مشهود نشاید!
او گرچه به تبع شغل مقدس کفاشی و سیمای مبارکش، روزگاری طعمه شبکه های اجتماعی شده بود و نقمت فیلتر کردن پلتفرم ها، او را به ظاهر از آب و نان انداخت و سپس ناچار شد، سرمایه مجازی ای که چندسالی به پایش قربانی شده بود، واگذار کند اما خود را نباخت و اندرونِ لبریز از فهم عمیق و عهد وثیقش به میهن و نیشتمان را نشان داد و ایستاد و ماند و ماند....
او در این شهر ماند و به مدد ابزار کار کفاشی و گاری دستی اش[خودش سانتافه می شناسدش]، کوچه و خیابان های شهر را گَز می کند تا بلکه رهگذری بیابد که چون او، پای تعهدش به شهر صلح و مهربانی استوار مانده و شهر را ترک نکرده باشد،
و به نشان سپاس از استواری و ماندگاری اش در شهر،
پاپوش هایش را واکس زند و برق بیندازد و عشق ابدی اش را در تار و پود پاپوشش، جابگذارد!
اینک این ماییم و حسین عزیز دُردانه و شیرین سخن شهر صلح و مهربانی...
امید داریم شورای شهر و شهرداری،
همت کنند این خصلت نکویِ حسین
در پرهیز از؛
-خودباختگی و یٲس و سرخوردگی
- وابستگی و دلبستگی به چندرغاز دریوزگی از دیگری،
-تحمل ریسک معابر کولبری،
-افتادن در کمین قاچاقچیان انسان
و
تقبل خطر کوچ در معابر آبکی و خشن غربت را درکنار همت آن شایسته شهروند شهر در بابِ ایستادگی و ماندن و ساختن،
کارآفرینی و کارمند خود و شهر و ملت بودن را پاس دارند و با ساختِ تندیسی با دستان معجزه گراستاد هادی ضیاءالدینی و نصب در استراتژیک ترین نقطه شهری، آن پرهیز و این استواری، ماندگاری و کارآفرینی افتخار آفرین را به نسل فرداهای این شهر و سرزمین منتقل کرده و این نکوخصالی، بلند همتی و زیست عزتمندانه را در روح شهر، جاری کنند.
این قلم هوشیار است و هم اندیشی، بِه اندیشی و تصمیمات شورای شهر وشهرداری و سایر متولیان شهر را رصد و به موقع هشدار یا تکریم و تجلیل خواهد کرد...
امیدوارم که شهروندخبرنگاران شهر، فعالان مدنی و صلح منظر نیز هوشمندانه در این مطالبه خیرجمعی همراه باشند و تا تحقق خواست، پیگیر بوده و صدالبته خیرین فرهنگی شهر هم در این مورد و هم درباب موارد ضروری و بسیار دیگر نیز تشکل یابند و سرِنخی از این سودای فردای بهتر را در دست گیرند..
ما همه چشم در راهیم...
___
*حسین محمدیان، یک جوان کفاش روستازاده شهرنشین است که به سبب سیمای به شدت دلرُبا و شیرین بیانی اش، مورد توجه و اقبال جوانان شهر سردشت و حومه قرار گرفته و در طی سال های رونق شبکه های اجتماعی، در هیٲت یک سلبریتی و شاخ مجازی شهرت یافته بود.
✍️رئوف آذری
🌹❤🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#حسین_محمدیان
#کفاش_بلندهمت
#شهروند_باوفا
#مسئولیت_شورا_شهردار
#تندیس_پایداری
@sopskf
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما هم نظرسنجی را نگاه کنید و نظرتان را کامنت کنید.
+با این اقدام جوان #هەولێری در راستای ابراز علاقه به حضرت...
١-همدلم
٢-مخالفم
٣-همدلم اما نقد دارم
٤-مخالفم اما ابراز علاقه به محبوب قلبها را مثبت ارزیابی می کنم..
٥- راهکارهای بهتری سراغ دارم، مثلن؛...
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#جشن_میلاد
#ابراز_علاقه
#راهکار_من
@sopskf
+با این اقدام جوان #هەولێری در راستای ابراز علاقه به حضرت...
١-همدلم
٢-مخالفم
٣-همدلم اما نقد دارم
٤-مخالفم اما ابراز علاقه به محبوب قلبها را مثبت ارزیابی می کنم..
٥- راهکارهای بهتری سراغ دارم، مثلن؛...
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#جشن_میلاد
#ابراز_علاقه
#راهکار_من
@sopskf
Audio
فایل های صوتی برنامه: جویبار لحظهها جاریست
.
موفقیت و ناکامی در کنکور
.
کاری از: دکتر علی صاحبی و دکتر مهدی اسکندری
#دکترصاحبی #علی_صاحبی #دکتر_علی_صاحبی #تئوری_انتخاب #واقعیت_درمانی #انتخاب #ویلیام_گلسر #ویلیام_گلاسر #مدرسه_کیفی #مدیریت_راهبرانه #راهبرانه #جان_گاتمن #روانشناسی #روان_شناسی #دنیای_مطلوب #روانشناسی_امید #سرمایه_روانشناختی #ماشین_رفتار #رفتارهای_مخرب #رفتارهای_پیوند_دهنده #انتخاب_بهتر #موسسه_انتخاب_بهتر #روانشناسی_مثبت_نگر #احساس_ایمنی #روانشناسی_کنترل_درونی #مسئولیت_پذیری #شادمانی #شادکامی #مهدی_اسکندری
.
موفقیت و ناکامی در کنکور
.
کاری از: دکتر علی صاحبی و دکتر مهدی اسکندری
#دکترصاحبی #علی_صاحبی #دکتر_علی_صاحبی #تئوری_انتخاب #واقعیت_درمانی #انتخاب #ویلیام_گلسر #ویلیام_گلاسر #مدرسه_کیفی #مدیریت_راهبرانه #راهبرانه #جان_گاتمن #روانشناسی #روان_شناسی #دنیای_مطلوب #روانشناسی_امید #سرمایه_روانشناختی #ماشین_رفتار #رفتارهای_مخرب #رفتارهای_پیوند_دهنده #انتخاب_بهتر #موسسه_انتخاب_بهتر #روانشناسی_مثبت_نگر #احساس_ایمنی #روانشناسی_کنترل_درونی #مسئولیت_پذیری #شادمانی #شادکامی #مهدی_اسکندری
Forwarded from انجمن علمی مطالعات صلح ایران
Forwarded from انجمن علمی مطالعات صلح ایران
کارگروه صلح، فلسفه و اخلاق انجمن علمی مطالعات صلح ایران و کارگروه ارتباطات صلح انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات با همکاری موسسه فرهنگی فرزانه و پایگاه استنادی علوم سیویلیکا، به مناسبت 2 اکتبر روز بین المللی عدم خشونت، در چارچوب اجرای همایش های علمی، پنجاه و نهمین نشست علمی هفتگی را برگزار می کنند:
اسکایپ وبینار
معناشناسی خشونت؛ حمایت اخلاقی از شهروندان در دسترسی به صلح فراگیر و عمومی
سخنرانان: استاد مصطفی ملکیان (فیلسوف و اندیشه ورز پروژه عقلانیت و معنویت)
دکتر نیلوفر چینی چیان(پژوهشگر و مشاور مناسبات صلح، اخلاق و اندیشه سیاسی و استاد دانشگاه آزاد پردیس)
دبیر علمی نشست: حسین سجادیان
(پژوهشگر ذهن، مغز و تربیت و کارشناسی ارشد علوم شناختی)
زمان: دوشنبه 10 مهرماه 1402( 2 اکتبر 2023)
ساعت: 6 تا 7.30 بعد از ظهر
همراه با اعطای گواهی علمی دو زبانه رایگان
ثبت نام جهت حضور و دریافت گواهی از طریق ارسال پیام به اسکایپ
mahan7000
طرح پوستر: فاطمه ناصری(کارشناسی ارشد دوره مشترک مطالعات منطقه ای دانشکده اکو)
با کد اختصاصی Civilica
@Peacecommunication
@ipsan
اسکایپ وبینار
معناشناسی خشونت؛ حمایت اخلاقی از شهروندان در دسترسی به صلح فراگیر و عمومی
سخنرانان: استاد مصطفی ملکیان (فیلسوف و اندیشه ورز پروژه عقلانیت و معنویت)
دکتر نیلوفر چینی چیان(پژوهشگر و مشاور مناسبات صلح، اخلاق و اندیشه سیاسی و استاد دانشگاه آزاد پردیس)
دبیر علمی نشست: حسین سجادیان
(پژوهشگر ذهن، مغز و تربیت و کارشناسی ارشد علوم شناختی)
زمان: دوشنبه 10 مهرماه 1402( 2 اکتبر 2023)
ساعت: 6 تا 7.30 بعد از ظهر
همراه با اعطای گواهی علمی دو زبانه رایگان
ثبت نام جهت حضور و دریافت گواهی از طریق ارسال پیام به اسکایپ
mahan7000
طرح پوستر: فاطمه ناصری(کارشناسی ارشد دوره مشترک مطالعات منطقه ای دانشکده اکو)
با کد اختصاصی Civilica
@Peacecommunication
@ipsan
🔷️ سازمان شهرداران صلح ژاپن با همکاری دبیرخانه شهرداران صلح در ایران، موزه صلح تهران و دیگر کشورهای عضو سازمان شهرداران صلح، پنجمین دوره مسابقه بینالمللی نقاشی «شهر صلح آمیز» را برگزار میکند. 🔻مهلت ارسال اثر: ۵ آبان ماه ۱۴۰۲ 🔸️شرکت در این مسابقه برای تمامی کودکان ۶ تا ۱۵ سال امکان پذیر است. 🔹️نقاشی با موضوع شهر صلح آمیز و در سایز A3 باشد. 🔸️لطفا اسکن اثر و فرم ثبت تکمیل شده را به پست الکترونیکی [email protected] ارسال نمایید. 🔹️برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت فرم ثبت نام به سایت موزه صلح تهران مراجعه نمایید. www.tehranpeacemuseum.org
---
بازنشر:
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#شهر_صلح_و_مهربانی
#سردشت
#شهرداران_برای_صلح
#نقاشی
@sopskf
---
بازنشر:
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#شهر_صلح_و_مهربانی
#سردشت
#شهرداران_برای_صلح
#نقاشی
@sopskf
Forwarded from Renani Mohsen / محسن رنانی
.
.
👈 مهر آمده، مهربانیان بیدارید؟
✍ محسن رنانی
اشاره: این روزها دیدم بخشهایی از یادداشت «فردا اول خلقت است» (اینجا بخوانید) که برای اول مهر ۱۳۹۶ نوشته بودم دوباره در فضاهای مجازی فرهنگی به گردش درآمده است. دیدم بخشهایی از آن اکنون دیگر نابهنگام است و حرفهای بسیاری هم هست که زده نشده است. پس این یادداشت (نامه) را، که ترکیبی است از برخی نکات آن یادداشت و نکاتی تازهتر، برای مهر امسال خطاب به خودم و سایر معلمان میهنم نوشتم:
* * *
سلام بر معلمان میهنم، این «مهر-بانیان» ایرانی، که این روزها خودشان و نانشان گرفتار نامهربانی آنانی شده است که قرنهاست از ترویج و تظاهر به مهربانی، نان میخورند.
اولِ مهر است و میدانیم که اولِ مهر نیست، بلکه اول خلقت است یعنی آغاز شکوفایی و آفرینش مهربانی در جهان انسانی. همانگونه که در طبیعتِ زمین، همه مواهب و زیباییها از مهر آسمان شروع میشود و بدون خورشید، طبیعتِ زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه نیز همه خوبیها از مهر و مهربانی شروع میشود. و در کشور ما که از هزاران سال پیش بنیادش با مهرپرستی (آیین میترا) آمیخته شده است، آیین تربیت و آموزش، نیز از ماه مهر شروع میشود. ماه مهر آغاز بالیدن جوانهی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشتشان و سرنوشتمان مهرآگین خواهد شد. یکی از مهمترین نظریههای علم روانشناسی کودک (نظریه دلبستگی) میگوید نخست در خانه و سپس در مدرسه، اگر در درون کودک، امنیت و مهر شکلگرفت، آنگاه جا برای شکلگیری همه مهارتها و تواناییهای اجتماعی و ارتباطی دیگری که برای یک جامعه پویا و توسعهیابنده لازم است نیز بازخواهد شد.
اول مهر است و سالها مطالعه من در حوزه «کودکی و توسعه» میگوید اولِ مهر، اولِ مهر نیست، آغازِ برآمدن تاریخ یک نسل است. همه چیز از اول مهر آغاز میشود: اقتدار یک نسل، رفاه یک نسل، دموکراسی یک نسل، آزادی یک نسل، عدالت یک نسل، هویت یک نسل و نهایتا سرنوشت یک نسل. وقتی «امنیت» و «مهربانی» در وجود کودک ریشه گرفت، آنگاه مسیر دسترسی کودک به مهارتهای مهمی چون صبوری، تابآوری، ریسکپذیری، دگرپذیری، خود تنظیمگری، عزت نفس، شفقت و همدلی نیز گشوده خواهد شد. و اینها همان چیزهایی است که ما برای پیشروی محکم و پایدار در مسیر توسعه، نیاز داریم.
و چه معمای پیچیدهای است که یک حکمرانی زنگ زده و یک نظام آموزشی زنگ زده میخواهد به نام آموزش، بچههایی را که وجودشان از طلای ناب انسانی است، صیقل دهد. تصورش را بکنید که چقدر از ذرات طلای این وجودهای نازنین را میخراشد و ضایع میکند و چه خشها که بر این ذاتهای زرگون حک میکند.
از همان روز اول، وقتی منِ معلم شغل پدرومادر بچهها را میپرسم خش انداختن بر روح آنان آغاز میشود. وقتی نمره امتحان دانشآموزان را بلندبلند سر کلاس میخوانم، به حریم خصوصی آنها تجاوز میکنم و تجاوز به حقوق دیگران را عادیسازی میکنم. وقتی به برخی «صد آفرین» میدهم به برخی نمیدهم بذر تبعیض و تحقیر را میکارم. معلم در پیامهای مربوط به تشویق یک دانشآموز، آشکارا یا پوشیده به او پیام میدهد که او متمایز است و به دیگر دانشآموزان کلاس نیز پیام میدهد که خیلی کمهوش و کمقابلیتاند. او با این کار هم احساس خودبزرگ بینی را در آن دانشآموزِ برگزیده برمیانگیزد و هم عزت نفس بقیه را تخریب میکند. برچسب زنی، مثبت و منفیاش بد است. باید تلاش را دید و دستاوردهای حاصل از تلاش را توصیف کرد، نه آنکه دانشآموزان را مقایسه کرد و برخی را متمایز ساخت.
وقتی منِ معلم در همان هفتههای اول شاگرد اول و دوم، یعنی سوگلیها و نورچشمیهای کلاس، را مشخص میکنم، دارم به صورت غیرمستقیم پیام میدهم که بقیه دانشآموزان کلاس از چشم من افتادهاند؛ و با این کار، حرکتی خزنده برای یک سال سرکوب روانی و تحقیر بقیه بچهها آغاز میشود. وقتی به محض نوشتن یک غلط در املا، دانشآموز را جریمه میکنم، ذاتیترین حق انسانبودگی یعنی حق اشتباهکردن را از او میگیرم و بذر خودناتوان پنداری و خودکمبینی را در دل کودک میکارم و تخریب پنهانِ اعتماد به نفس کودک آغاز میشود؛ و آنگاه جسارت تجربه کردن و خطا کردن و زمین خوردن و برخاستن از کودک ستانده میشود؛ و سپس به تدریج او به فردی ریسکگریز و محافظهکار تبدیل میشود. و جامعهای که بخش اعظم سرمایههای انسانی آن ریسکگریز و محافظهکار باشند، اقتصادش از داشتن مدیران و تولیدگران خلاق و فنآفرین محروم میشود و اکثریت آنها به دنبال کشف .......
ادامه مطلب را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید:
در تارنمای رسمی محسن رنانی:
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/969-2023-09-30-15-09-56
در فایل پیدیاف:
https://t.iss.one/RenaniMohsen/37.
.
.
.
👈 مهر آمده، مهربانیان بیدارید؟
✍ محسن رنانی
اشاره: این روزها دیدم بخشهایی از یادداشت «فردا اول خلقت است» (اینجا بخوانید) که برای اول مهر ۱۳۹۶ نوشته بودم دوباره در فضاهای مجازی فرهنگی به گردش درآمده است. دیدم بخشهایی از آن اکنون دیگر نابهنگام است و حرفهای بسیاری هم هست که زده نشده است. پس این یادداشت (نامه) را، که ترکیبی است از برخی نکات آن یادداشت و نکاتی تازهتر، برای مهر امسال خطاب به خودم و سایر معلمان میهنم نوشتم:
* * *
سلام بر معلمان میهنم، این «مهر-بانیان» ایرانی، که این روزها خودشان و نانشان گرفتار نامهربانی آنانی شده است که قرنهاست از ترویج و تظاهر به مهربانی، نان میخورند.
اولِ مهر است و میدانیم که اولِ مهر نیست، بلکه اول خلقت است یعنی آغاز شکوفایی و آفرینش مهربانی در جهان انسانی. همانگونه که در طبیعتِ زمین، همه مواهب و زیباییها از مهر آسمان شروع میشود و بدون خورشید، طبیعتِ زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه نیز همه خوبیها از مهر و مهربانی شروع میشود. و در کشور ما که از هزاران سال پیش بنیادش با مهرپرستی (آیین میترا) آمیخته شده است، آیین تربیت و آموزش، نیز از ماه مهر شروع میشود. ماه مهر آغاز بالیدن جوانهی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشتشان و سرنوشتمان مهرآگین خواهد شد. یکی از مهمترین نظریههای علم روانشناسی کودک (نظریه دلبستگی) میگوید نخست در خانه و سپس در مدرسه، اگر در درون کودک، امنیت و مهر شکلگرفت، آنگاه جا برای شکلگیری همه مهارتها و تواناییهای اجتماعی و ارتباطی دیگری که برای یک جامعه پویا و توسعهیابنده لازم است نیز بازخواهد شد.
اول مهر است و سالها مطالعه من در حوزه «کودکی و توسعه» میگوید اولِ مهر، اولِ مهر نیست، آغازِ برآمدن تاریخ یک نسل است. همه چیز از اول مهر آغاز میشود: اقتدار یک نسل، رفاه یک نسل، دموکراسی یک نسل، آزادی یک نسل، عدالت یک نسل، هویت یک نسل و نهایتا سرنوشت یک نسل. وقتی «امنیت» و «مهربانی» در وجود کودک ریشه گرفت، آنگاه مسیر دسترسی کودک به مهارتهای مهمی چون صبوری، تابآوری، ریسکپذیری، دگرپذیری، خود تنظیمگری، عزت نفس، شفقت و همدلی نیز گشوده خواهد شد. و اینها همان چیزهایی است که ما برای پیشروی محکم و پایدار در مسیر توسعه، نیاز داریم.
و چه معمای پیچیدهای است که یک حکمرانی زنگ زده و یک نظام آموزشی زنگ زده میخواهد به نام آموزش، بچههایی را که وجودشان از طلای ناب انسانی است، صیقل دهد. تصورش را بکنید که چقدر از ذرات طلای این وجودهای نازنین را میخراشد و ضایع میکند و چه خشها که بر این ذاتهای زرگون حک میکند.
از همان روز اول، وقتی منِ معلم شغل پدرومادر بچهها را میپرسم خش انداختن بر روح آنان آغاز میشود. وقتی نمره امتحان دانشآموزان را بلندبلند سر کلاس میخوانم، به حریم خصوصی آنها تجاوز میکنم و تجاوز به حقوق دیگران را عادیسازی میکنم. وقتی به برخی «صد آفرین» میدهم به برخی نمیدهم بذر تبعیض و تحقیر را میکارم. معلم در پیامهای مربوط به تشویق یک دانشآموز، آشکارا یا پوشیده به او پیام میدهد که او متمایز است و به دیگر دانشآموزان کلاس نیز پیام میدهد که خیلی کمهوش و کمقابلیتاند. او با این کار هم احساس خودبزرگ بینی را در آن دانشآموزِ برگزیده برمیانگیزد و هم عزت نفس بقیه را تخریب میکند. برچسب زنی، مثبت و منفیاش بد است. باید تلاش را دید و دستاوردهای حاصل از تلاش را توصیف کرد، نه آنکه دانشآموزان را مقایسه کرد و برخی را متمایز ساخت.
وقتی منِ معلم در همان هفتههای اول شاگرد اول و دوم، یعنی سوگلیها و نورچشمیهای کلاس، را مشخص میکنم، دارم به صورت غیرمستقیم پیام میدهم که بقیه دانشآموزان کلاس از چشم من افتادهاند؛ و با این کار، حرکتی خزنده برای یک سال سرکوب روانی و تحقیر بقیه بچهها آغاز میشود. وقتی به محض نوشتن یک غلط در املا، دانشآموز را جریمه میکنم، ذاتیترین حق انسانبودگی یعنی حق اشتباهکردن را از او میگیرم و بذر خودناتوان پنداری و خودکمبینی را در دل کودک میکارم و تخریب پنهانِ اعتماد به نفس کودک آغاز میشود؛ و آنگاه جسارت تجربه کردن و خطا کردن و زمین خوردن و برخاستن از کودک ستانده میشود؛ و سپس به تدریج او به فردی ریسکگریز و محافظهکار تبدیل میشود. و جامعهای که بخش اعظم سرمایههای انسانی آن ریسکگریز و محافظهکار باشند، اقتصادش از داشتن مدیران و تولیدگران خلاق و فنآفرین محروم میشود و اکثریت آنها به دنبال کشف .......
ادامه مطلب را در یکی از پیوندهای زیر بخوانید:
در تارنمای رسمی محسن رنانی:
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/969-2023-09-30-15-09-56
در فایل پیدیاف:
https://t.iss.one/RenaniMohsen/37.
.
.
تارنمای محسن رنانی
فردا اول خلقت است
فردا اول مهر است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» بردهام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز میشود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت، دین یک ملت، دموکراسی یک ملت، آزادی یک ملت و عدالت یک ملت،…
#مامۆستایانی_ژیان...
ڕۆژی جیهانی مامۆستا[معلم]، دەرفەتێکە بۆ تیشک خستنە سەر کەسایەتی، پێگە و جێگەی مامۆستایانی قوتابخانە، زانکۆ و ئایینی و هتد کە لەم چەند وتارەی خواروو دا، بەڕێزمامۆستا سەیید عەبدولسەلام مەحمودیان، لە پشت مایکی مزگەوتی ئاشتی بێورانی سەردەشت دا، لە چەند حەڵقەدا، بە شازی وتاری لەسەرداوە ...
وتاری یەکەم:
#وتاری_هەینی(۱)
۱۴۰٢/٠۲/۱۵
سەردێڕەکان؛
+كورته وڵامێكی هێندێك شوبهه
++جێگهو پێگهی خویندن له ڕوانگهی دینهوه
+++پلهو پایهی عولهماو زانایان
++++مامۆستا و موعهللیم زیبی دونیا و زینهتی دینه
https://t.iss.one/Mamosta_mahmoudian/990
وتاری دوهەم:
#وتاری_هەینی(٢)
۱۴۰٢/٠۲/۲۲
+مامۆستایان كێن؟
++ئهركی بهڕێوهبهرایهتی نیشتیمانهكان لهسهرشانی سێ تاقمه
+++له پشت ههر گهلێكی پێشكهوتوو مامۆستایهكی دڵسۆز ههیه
++++مامۆستایان دهبێ سێ تایبهتمهندییان تێدابن
+++++بهسهرهاتی كاریگهر
https://t.iss.one/Mamosta_mahmoudian/995
وتاری سێهەم:
#وتاری_هەینی(۳)
۱۴۰٢/٠۲/۲۹
+مامۆستایان خاوهنی پلهو پایهی زێده بهرزن
++پاراستنی مافی مامۆستایان ئهركێكی دوو لایهنهیه
+++لایهنی دهسهڵات دوو ئهركی له ههمبهر مامۆستایان دهكهویته سهر شان
++++لایهنی خهڵكی پێویسته به چاوی ڕێزهوه بڕوانینه مامۆستایان و پێویسته مناڵانیشمان ئاوا بار بێنین
+++++بهسهرهاتی كاریگهر
https://t.iss.one/Mamosta_mahmoudian/1008
💢وەرگیراو لە کاناڵی
(دکتۆر عەبدولسەلام مەحمودیان)
وتارخوێن و پێشنوێژی مزگەوتی ئاشتی بێورانی سەردەشت👇
https://t.iss.one/Mamosta_mahmoudian
_
#بونیادی_ئاشتی_و_دڵۆڤانی
#دڵۆڤانیە_بچکۆڵەکان
#وتاری_جومعە
#مزگەوتی_ئاشتی
#سەردەشت
#بێوران
#پێگەی_مامۆستا
#ڕۆژی_جیهانی_مامۆستایان
@sopskf
ڕۆژی جیهانی مامۆستا[معلم]، دەرفەتێکە بۆ تیشک خستنە سەر کەسایەتی، پێگە و جێگەی مامۆستایانی قوتابخانە، زانکۆ و ئایینی و هتد کە لەم چەند وتارەی خواروو دا، بەڕێزمامۆستا سەیید عەبدولسەلام مەحمودیان، لە پشت مایکی مزگەوتی ئاشتی بێورانی سەردەشت دا، لە چەند حەڵقەدا، بە شازی وتاری لەسەرداوە ...
وتاری یەکەم:
#وتاری_هەینی(۱)
۱۴۰٢/٠۲/۱۵
سەردێڕەکان؛
+كورته وڵامێكی هێندێك شوبهه
++جێگهو پێگهی خویندن له ڕوانگهی دینهوه
+++پلهو پایهی عولهماو زانایان
++++مامۆستا و موعهللیم زیبی دونیا و زینهتی دینه
https://t.iss.one/Mamosta_mahmoudian/990
وتاری دوهەم:
#وتاری_هەینی(٢)
۱۴۰٢/٠۲/۲۲
+مامۆستایان كێن؟
++ئهركی بهڕێوهبهرایهتی نیشتیمانهكان لهسهرشانی سێ تاقمه
+++له پشت ههر گهلێكی پێشكهوتوو مامۆستایهكی دڵسۆز ههیه
++++مامۆستایان دهبێ سێ تایبهتمهندییان تێدابن
+++++بهسهرهاتی كاریگهر
https://t.iss.one/Mamosta_mahmoudian/995
وتاری سێهەم:
#وتاری_هەینی(۳)
۱۴۰٢/٠۲/۲۹
+مامۆستایان خاوهنی پلهو پایهی زێده بهرزن
++پاراستنی مافی مامۆستایان ئهركێكی دوو لایهنهیه
+++لایهنی دهسهڵات دوو ئهركی له ههمبهر مامۆستایان دهكهویته سهر شان
++++لایهنی خهڵكی پێویسته به چاوی ڕێزهوه بڕوانینه مامۆستایان و پێویسته مناڵانیشمان ئاوا بار بێنین
+++++بهسهرهاتی كاریگهر
https://t.iss.one/Mamosta_mahmoudian/1008
💢وەرگیراو لە کاناڵی
(دکتۆر عەبدولسەلام مەحمودیان)
وتارخوێن و پێشنوێژی مزگەوتی ئاشتی بێورانی سەردەشت👇
https://t.iss.one/Mamosta_mahmoudian
_
#بونیادی_ئاشتی_و_دڵۆڤانی
#دڵۆڤانیە_بچکۆڵەکان
#وتاری_جومعە
#مزگەوتی_ئاشتی
#سەردەشت
#بێوران
#پێگەی_مامۆستا
#ڕۆژی_جیهانی_مامۆستایان
@sopskf
Telegram
مامۆستا سید عبدالسلام محمودیان
#وتاری_هەینی
🗓 وتاری ههینی ۱۴۰٢/٠۲/۱۵(هه تاوی) بێوران
📍بابهتی وتار: ۱۲ی گوڵان ڕۆژی مامۆستایان(مامۆستایانی ژیان ١)
✅️كورته وڵامێكی هێندێك شوبهه
🔴جێگهو پێگهی خویندن له ڕوانگهی دینهوه
❤️پلهو پایهی عولهماو زانایان
🔴مامۆستاو موعهللیم زیبی دونیا…
🗓 وتاری ههینی ۱۴۰٢/٠۲/۱۵(هه تاوی) بێوران
📍بابهتی وتار: ۱۲ی گوڵان ڕۆژی مامۆستایان(مامۆستایانی ژیان ١)
✅️كورته وڵامێكی هێندێك شوبهه
🔴جێگهو پێگهی خویندن له ڕوانگهی دینهوه
❤️پلهو پایهی عولهماو زانایان
🔴مامۆستاو موعهللیم زیبی دونیا…