Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
امان از بدبختی!
وقتی آبی بیجهت هدر میرود، هر شهروندی بنا به سطح توجه و حساسیت خود به این موضوع واکنش نشان میدهد. حساست من نسبت به هدر رفتن آب، تا حد مشاهدۀ کتک خوردن طفلی بیگناه توسط والدینی بیرحم است. طاقتم واقعاً طاق میشود!
این میزان حساسیت در زندان گاهی کار دستم میداد. در انفرادیهای بند 240 زندان اوین، هفتهای یکبار حق استحمام داشتیم، اما آب همیشه گرم نبود و حمام گرفتن عقب میافتاد. نگهبان بیآزاری که از این وضع ناراحت میشد، گاهی مرا برای دوش گرفتن به سرویسهای بخش انتهایی بند هدایت میکرد، اما چون اثری از آب گرم در آن روز پیدا نمیشد، او توصیه میکرد که شیر آب را باز بگذارم تا بلکه به تدریج گرم شود!
هیچوقت این توصیه را نپذیرفتم و او از این رفتارم حیرتزده میشد! از نظر او باز گذاشتن شیر آب به مدت ربع ساعت برای گرم شدن تدریجی آن، کاملاً عادی بود بخصوص اینکه آب زندان اوین از چاه تأمین میشد. به او توضیح دادم که آب چاه با آب شبکه ارزش یکسانی دارند و به هیچ وجه نباید بیدلیل به فاضلاب تبدیلشان کرد. با نگاهی شبیه نگاهِ زیرک اندر هالو، تبسمی به لب میآورد و مرا به سلولم برمیگرداند.
در زندان رجاییشهر اما این مشکل را با برخی همبندیها داشتم. بیتفاوتی برخی از آنها نسبت به هدر رفت آب، برایم غیر قابل تحمل بود. یک زندانی برای شستن پتویش آن را زیر دوش حمام میگذاشت و مقداری پودر لباسشویی هم روی آن میریخت و آنگاه شیر دوش را تا انتها باز میکرد تا به خودی خود مثلاً در طول 24 ساعت ریزش آب، تمیز شود! آن دیگری، شیر آب را با تمام فشارش باز میگذاشت و مشغول مسواک زدن دندانهای خود میشد بدون آنکه یک لحظه زحمت پیچاندن شیر را به خود دهد. در چنین مواقعی من معمولاً به زندانی نزدیک میشدم و به گونهای که به او برنخورد، شیر را میبستم و به شوخی میگفتم؛ پیچاندن این شیر هیچ زحمت و هزینهای ندارد!
برخی هواداران سازمان مجاهدین خلق این رفتارم را تمسخر میکردند. یکی از آنها گفت: فلانی جای تضاد اصلی و فرعی را اشتباه گرفته است! منظورش این بود که مسئلۀ اصلی نظام سیاسی است، اما من به مسئلهای فرعی مثل چگونگی مصرف آب توجه نشان میدهم.
آب زندان رجاییشهر نیز از چشمهای در بالادست تأمین میشد و از نظر برخی زندانیان آب چشمه برای هدر رفتن و تبدیل به فاضلاب شدن هیچ مشکلی نداشت!
به آنها چندین بار مشکل آب و بخصوص چشمانداز بحرانی آن را در آینده توضیح دادم اما هواداران سازمان کمترین التفاوتی به این نوع بحثها نشان نمیدادند. از نظر آنها اگر رژیم ساقط میشد، همۀ این مشکلات به راحتی برطرف میشد. یک روز به یکی از آنها گفتم؛ آیا فکر میکند اگر رژیم ساقط شود و خودِ آنها به حکومت برسند، مثلاً بارش باران و برف چند برابر میشود و ایران از منطقهای عمدتاً گرم و خشک و کم بارش به ناحیهای پر برف و باران و سبز و خرم، تغییر ماهیت میدهد؟
این نوع حرفها اما برای آنان جا به جا کردن تضاد اصلی با فرعی بود و گوش شنوایی برای آن وجود نداشت.
متأسفانه همان منطقِ تضاد اصلی و فرعی ناخواسته به تمام ایرانیان ناراضی سرایت کرده است. در این شرایط بحرانیِ آب و برق که بدون تردید ناکارآمدی و سیاست ای نادرست حکومت، عامل مهم آن است، حتی یک کلمه نمیتوان از مصرف بیرویۀ برخی از هموطنان انتقاد و آنها را به صرفهجویی توصیه کرد. اغلب چنین توصیهای را به طرفداری از نظام حاکم نسبت میدهند.
چوپانی در جنگلهای شمال، با داسی بزرگ، شاخههای درختان جنگلی را قطع میکرد و جلو گوسفندانش میریخت. وقتی به او گفته شد هر یک از این درختانی که میبُرد به اندازۀ تمام گلۀ او ارزش حیاتی برای کشور دارد، خشمگین شد و گفت؛ امسال علف کم است و میگی من چه کنم؟ بعد گفت؛ به جای آنکه یقۀ بالاییها را بگیرید به من گیر میدهید؟
گویا چند سال پیش، دولت به دامداران مناطق جنگلنشین وامی داده تا گوسفندان خود را از جنگل خارج کرده و به دشتهای اطراف منتقل کنند. برخی دامداران پس از گرفتن وام و مصرف آن، دوباره دامها را راهی جنگل کردهاند. اگر کسی متعرض آنها شود، حرفشان این است که زورت به ما رسیده؟ چرا یقۀ بالاییها را نمیگیری؟
خلاصه بالا و پایین در تقسیم کاری ویرانگر، دست به دست هم دادهاند تا اثری از منابع حیاتی این کشور باقی نماند. اگر به بالاییها انتقاد کنی، با محرومیت و زندان روبرو میشوی و اگر به پایینیها توصیهای کنی به همدستی با بالاییها متهم میشوی! امان از بدبختی!
#احمد_زیدآبادی
#محیط_زیست
#زندان_رجایی_شهر
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
وقتی آبی بیجهت هدر میرود، هر شهروندی بنا به سطح توجه و حساسیت خود به این موضوع واکنش نشان میدهد. حساست من نسبت به هدر رفتن آب، تا حد مشاهدۀ کتک خوردن طفلی بیگناه توسط والدینی بیرحم است. طاقتم واقعاً طاق میشود!
این میزان حساسیت در زندان گاهی کار دستم میداد. در انفرادیهای بند 240 زندان اوین، هفتهای یکبار حق استحمام داشتیم، اما آب همیشه گرم نبود و حمام گرفتن عقب میافتاد. نگهبان بیآزاری که از این وضع ناراحت میشد، گاهی مرا برای دوش گرفتن به سرویسهای بخش انتهایی بند هدایت میکرد، اما چون اثری از آب گرم در آن روز پیدا نمیشد، او توصیه میکرد که شیر آب را باز بگذارم تا بلکه به تدریج گرم شود!
هیچوقت این توصیه را نپذیرفتم و او از این رفتارم حیرتزده میشد! از نظر او باز گذاشتن شیر آب به مدت ربع ساعت برای گرم شدن تدریجی آن، کاملاً عادی بود بخصوص اینکه آب زندان اوین از چاه تأمین میشد. به او توضیح دادم که آب چاه با آب شبکه ارزش یکسانی دارند و به هیچ وجه نباید بیدلیل به فاضلاب تبدیلشان کرد. با نگاهی شبیه نگاهِ زیرک اندر هالو، تبسمی به لب میآورد و مرا به سلولم برمیگرداند.
در زندان رجاییشهر اما این مشکل را با برخی همبندیها داشتم. بیتفاوتی برخی از آنها نسبت به هدر رفت آب، برایم غیر قابل تحمل بود. یک زندانی برای شستن پتویش آن را زیر دوش حمام میگذاشت و مقداری پودر لباسشویی هم روی آن میریخت و آنگاه شیر دوش را تا انتها باز میکرد تا به خودی خود مثلاً در طول 24 ساعت ریزش آب، تمیز شود! آن دیگری، شیر آب را با تمام فشارش باز میگذاشت و مشغول مسواک زدن دندانهای خود میشد بدون آنکه یک لحظه زحمت پیچاندن شیر را به خود دهد. در چنین مواقعی من معمولاً به زندانی نزدیک میشدم و به گونهای که به او برنخورد، شیر را میبستم و به شوخی میگفتم؛ پیچاندن این شیر هیچ زحمت و هزینهای ندارد!
برخی هواداران سازمان مجاهدین خلق این رفتارم را تمسخر میکردند. یکی از آنها گفت: فلانی جای تضاد اصلی و فرعی را اشتباه گرفته است! منظورش این بود که مسئلۀ اصلی نظام سیاسی است، اما من به مسئلهای فرعی مثل چگونگی مصرف آب توجه نشان میدهم.
آب زندان رجاییشهر نیز از چشمهای در بالادست تأمین میشد و از نظر برخی زندانیان آب چشمه برای هدر رفتن و تبدیل به فاضلاب شدن هیچ مشکلی نداشت!
به آنها چندین بار مشکل آب و بخصوص چشمانداز بحرانی آن را در آینده توضیح دادم اما هواداران سازمان کمترین التفاوتی به این نوع بحثها نشان نمیدادند. از نظر آنها اگر رژیم ساقط میشد، همۀ این مشکلات به راحتی برطرف میشد. یک روز به یکی از آنها گفتم؛ آیا فکر میکند اگر رژیم ساقط شود و خودِ آنها به حکومت برسند، مثلاً بارش باران و برف چند برابر میشود و ایران از منطقهای عمدتاً گرم و خشک و کم بارش به ناحیهای پر برف و باران و سبز و خرم، تغییر ماهیت میدهد؟
این نوع حرفها اما برای آنان جا به جا کردن تضاد اصلی با فرعی بود و گوش شنوایی برای آن وجود نداشت.
متأسفانه همان منطقِ تضاد اصلی و فرعی ناخواسته به تمام ایرانیان ناراضی سرایت کرده است. در این شرایط بحرانیِ آب و برق که بدون تردید ناکارآمدی و سیاست ای نادرست حکومت، عامل مهم آن است، حتی یک کلمه نمیتوان از مصرف بیرویۀ برخی از هموطنان انتقاد و آنها را به صرفهجویی توصیه کرد. اغلب چنین توصیهای را به طرفداری از نظام حاکم نسبت میدهند.
چوپانی در جنگلهای شمال، با داسی بزرگ، شاخههای درختان جنگلی را قطع میکرد و جلو گوسفندانش میریخت. وقتی به او گفته شد هر یک از این درختانی که میبُرد به اندازۀ تمام گلۀ او ارزش حیاتی برای کشور دارد، خشمگین شد و گفت؛ امسال علف کم است و میگی من چه کنم؟ بعد گفت؛ به جای آنکه یقۀ بالاییها را بگیرید به من گیر میدهید؟
گویا چند سال پیش، دولت به دامداران مناطق جنگلنشین وامی داده تا گوسفندان خود را از جنگل خارج کرده و به دشتهای اطراف منتقل کنند. برخی دامداران پس از گرفتن وام و مصرف آن، دوباره دامها را راهی جنگل کردهاند. اگر کسی متعرض آنها شود، حرفشان این است که زورت به ما رسیده؟ چرا یقۀ بالاییها را نمیگیری؟
خلاصه بالا و پایین در تقسیم کاری ویرانگر، دست به دست هم دادهاند تا اثری از منابع حیاتی این کشور باقی نماند. اگر به بالاییها انتقاد کنی، با محرومیت و زندان روبرو میشوی و اگر به پایینیها توصیهای کنی به همدستی با بالاییها متهم میشوی! امان از بدبختی!
#احمد_زیدآبادی
#محیط_زیست
#زندان_رجایی_شهر
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii