Forwarded from عکس نگار
☀️ یلدا
یلدا مبارکِ آن کسی است که می داند امشب بلندترین شب سال است و از فردا هم این شب، کوتاه تر نخواهد شد اما باز هم این شبِ دراز و این غصه دنباله دار را جشن می گیرد؛ چون جسارتش را دارد که حتی اگر خورشید نتابید؛ خودش بتابد هر قدر که می تواند.
یلدا مبارکِ آن کسی است که قلبش همان انار تَرَک خورده ای است که تمنّای رسیدن داشت، اما نرسید.
همان کسی که قاچی لبخند بر اندوهش می نشانَد سرخ، تا همه باور کنند، که زمستان به خندوانه ای تاب آوردنی می شود.
یلدا مبارکِ کسی است که هر چله را با چله بعدی سر می کند اما نه چین به پیشانی می آورد و نه روحِ چاک چاکش را بر بندِ رختِ تماشا می اندازد.
او خودش را و زمستانش را زیر کرسیِ حکایتهای کهن گرم می کند و گوش می سپارد به مادربزرگ روزگار که زندگی را و رمز و رازش را در بقچه قصه هایش پیچیده است.
یلدا مبارکِ کسی است که آجیل او مشکلاتش است اما مشکل گشایی را با سرانگشت های تدبیرش، تمرین می کند. همان کسی که دهانِ تلخ ِ ایام را به نُقل و نباتِ عشق شیرین می کند و چای می نوشد در استکانِ نازکِ خاطرخواهیش تا سحر.
یلدا مبارکِ کسی است که مهمانی جز تنهایی ندارد اما با همان تنهایی گل می گوید و گل می شنود و قصه می بافد و شعر سر می اندازد.
یلدا مبارکِ کسی ست که حافظش خداست و جهان، دیوان شعر اوست و هر وقت که تفال می زند غزلی می آید با ردیف غم مخور
یلدا مبارک اوست که همیشه زمزمه می کند:
ای دل غمدیده حالت بهْ شود دل بد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
#یلدا_مبارک_است
یلدا مبارکِ آن کسی است که می داند امشب بلندترین شب سال است و از فردا هم این شب، کوتاه تر نخواهد شد اما باز هم این شبِ دراز و این غصه دنباله دار را جشن می گیرد؛ چون جسارتش را دارد که حتی اگر خورشید نتابید؛ خودش بتابد هر قدر که می تواند.
یلدا مبارکِ آن کسی است که قلبش همان انار تَرَک خورده ای است که تمنّای رسیدن داشت، اما نرسید.
همان کسی که قاچی لبخند بر اندوهش می نشانَد سرخ، تا همه باور کنند، که زمستان به خندوانه ای تاب آوردنی می شود.
یلدا مبارکِ کسی است که هر چله را با چله بعدی سر می کند اما نه چین به پیشانی می آورد و نه روحِ چاک چاکش را بر بندِ رختِ تماشا می اندازد.
او خودش را و زمستانش را زیر کرسیِ حکایتهای کهن گرم می کند و گوش می سپارد به مادربزرگ روزگار که زندگی را و رمز و رازش را در بقچه قصه هایش پیچیده است.
یلدا مبارکِ کسی است که آجیل او مشکلاتش است اما مشکل گشایی را با سرانگشت های تدبیرش، تمرین می کند. همان کسی که دهانِ تلخ ِ ایام را به نُقل و نباتِ عشق شیرین می کند و چای می نوشد در استکانِ نازکِ خاطرخواهیش تا سحر.
یلدا مبارکِ کسی است که مهمانی جز تنهایی ندارد اما با همان تنهایی گل می گوید و گل می شنود و قصه می بافد و شعر سر می اندازد.
یلدا مبارکِ کسی ست که حافظش خداست و جهان، دیوان شعر اوست و هر وقت که تفال می زند غزلی می آید با ردیف غم مخور
یلدا مبارک اوست که همیشه زمزمه می کند:
ای دل غمدیده حالت بهْ شود دل بد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
#یلدا_مبارک_است
🌷ما او را نوروز صدا کردیم
عموی من زنجیرباف بود.
او همه زمستان برف ها را به هم بافت و سرما را به سرما، گره زد و یخ را به یخ دوخت.
و هی درختان را به زنجیر کشید و پرنده ها را به بند و آدم ها را اسیر کرد.
جهان را غل و زنجیر و بند و طناب او گرفت.
ما گفتیم: ای عموی زنجیرباف!
زنجیرهایت را پاره کن که زنجیر، سزاوار دیوان است،
نه آدمیان که آزادی، سرود فرشتگان است و رهایی، آرزوی انسان.
او نمی شنید، زیرا گرفتار بندهای خود بود و هیچ زنجیربافی نیست که خود در زنجیر نباشد.
فصلی گذشت و سرانجام او دانست تنها آنکه سرود رهایی دیگران را سرمی دهد، خود نیز طعم رهایی را خواهد چشید.
پس زنجیرهای خود را پاره کرد و زنجیرهای دیگران را هم
و آنها را پشت کوه های دور انداخت.
🍃🍃🍃
پرنده آزاد شد و درخت آزاد شد و بابا آمد، با صدای بابونه و باران با صدای جویبار و قناری.
و با خود شکوفه آورد و لبخند.
عموی زنجیرباف، زنجیرهای پوسیده و خودِ کهنه اش را دور انداخت؛ و از جهان نام تازه ای طلب کرد و از آن پس ما او را نوروز صدا کردیم.
نقل از:
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌱@erfannazarahari
___
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#نوروز
#هفت_سین
#آیین_های_بهاری
@sopskf
عموی من زنجیرباف بود.
او همه زمستان برف ها را به هم بافت و سرما را به سرما، گره زد و یخ را به یخ دوخت.
و هی درختان را به زنجیر کشید و پرنده ها را به بند و آدم ها را اسیر کرد.
جهان را غل و زنجیر و بند و طناب او گرفت.
ما گفتیم: ای عموی زنجیرباف!
زنجیرهایت را پاره کن که زنجیر، سزاوار دیوان است،
نه آدمیان که آزادی، سرود فرشتگان است و رهایی، آرزوی انسان.
او نمی شنید، زیرا گرفتار بندهای خود بود و هیچ زنجیربافی نیست که خود در زنجیر نباشد.
فصلی گذشت و سرانجام او دانست تنها آنکه سرود رهایی دیگران را سرمی دهد، خود نیز طعم رهایی را خواهد چشید.
پس زنجیرهای خود را پاره کرد و زنجیرهای دیگران را هم
و آنها را پشت کوه های دور انداخت.
🍃🍃🍃
پرنده آزاد شد و درخت آزاد شد و بابا آمد، با صدای بابونه و باران با صدای جویبار و قناری.
و با خود شکوفه آورد و لبخند.
عموی زنجیرباف، زنجیرهای پوسیده و خودِ کهنه اش را دور انداخت؛ و از جهان نام تازه ای طلب کرد و از آن پس ما او را نوروز صدا کردیم.
نقل از:
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌱@erfannazarahari
___
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#نوروز
#هفت_سین
#آیین_های_بهاری
@sopskf
Forwarded from اتچ بات
عارفان آهسته راه می روند🌍
عارفان روی زمین آهسته راه می روند، نه برای اینکه دویدن بلد نیستند. آهسته راه می روند تا خاک را نیازارند زیرا می دانند این خاک نیست، این تن هزاران هزار عاشق و معشوق است که پیش از ما زاده شدند، که پیش ما زندگی کردند، که پیش از ما خاک شدند.
این خاک نیست این مزار خیال و خاطره است.
ما پا می گذاریم روی دستها و پاها و چشم ها و سرها. ما پا می گذاریم روی قلب هایی که روزی می تپدیدند. ما پا می گذاریم روی سینه هایی که روزی از نفس پر بودند. ما پا می گذاریم روی لب هایی که روزی از آنها بوسه و لبخند می چکید.
عارفان آهسته راه می روند، زیرا می خواهند زمین را رعایت کنند و به زندگان احترام بگذارند، به مردگان نیز.
زدم تیشه یک روز بر تلِ خاک
به گوش آمدم ناله ای دردناک
که زنهار اگر مردی آهسته تر
که چشم و بناگوش و روی است و سر
(سعدی)
🌍#دوم_اردیبهشت_روز_زمین
#زمین_را_رعایت_کنیم
#سعدی
#در_فضیلت_آهستگی
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌍@erfannazarahari
عارفان روی زمین آهسته راه می روند، نه برای اینکه دویدن بلد نیستند. آهسته راه می روند تا خاک را نیازارند زیرا می دانند این خاک نیست، این تن هزاران هزار عاشق و معشوق است که پیش از ما زاده شدند، که پیش ما زندگی کردند، که پیش از ما خاک شدند.
این خاک نیست این مزار خیال و خاطره است.
ما پا می گذاریم روی دستها و پاها و چشم ها و سرها. ما پا می گذاریم روی قلب هایی که روزی می تپدیدند. ما پا می گذاریم روی سینه هایی که روزی از نفس پر بودند. ما پا می گذاریم روی لب هایی که روزی از آنها بوسه و لبخند می چکید.
عارفان آهسته راه می روند، زیرا می خواهند زمین را رعایت کنند و به زندگان احترام بگذارند، به مردگان نیز.
زدم تیشه یک روز بر تلِ خاک
به گوش آمدم ناله ای دردناک
که زنهار اگر مردی آهسته تر
که چشم و بناگوش و روی است و سر
(سعدی)
🌍#دوم_اردیبهشت_روز_زمین
#زمین_را_رعایت_کنیم
#سعدی
#در_فضیلت_آهستگی
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌍@erfannazarahari
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌱ناامید نشو ، تا بی رحم نباشی☀️
نا اميدی، افسردگی نمي آورد؛ نا اميدي بي رحمي مي آورد. و بي رحم ترين آدم ها، نا اميدترين افرادنند.
وقتي از مفهوم زندگي جا بماني، وقتي از تعريف زيستن شكست بخوري، وقتي بودن را كم بياوري و هستي را تلف كني ، وقتي از خودت عقب بيفتي، وقتي با دارايي هايت، با جانت، با تنت، با روحت، با عمرت، داد و ستدهاي زیان بار كني، آن وقت در نازيبايي ها بي پروا مي شوي و در شكستن مرزهاي حـُسن و قُبْح، بي مبالات.
آن وقت بي آنكه بداني از خودت دور مي شوي و از خودت متنفر .از خودت كه متنفر شدي، بخيل هم مي شوي، حسود هم مي شوي و چنگ مي اندازي به صورت زندگي، به صورت خوشبختي، به صورت اخلاق، به صورت ايمان.
نااميد كه شدي در پي انتقام بر مي آيي، انتقام از هر چيز كه بوي زندگي مي دهد و بارقه اي از زيستن با خود دارد!
انتقام از خورشيد كه از پس همه تاريكي ها باز هم هر صبح طلوع مي كند.
انتقام از هر درختي كه با همه مصيبتها از پس هر زمستان ، بهار مي كند.
انتقام از هر پرنده كه با همه اندوه جهان، سر از تخم در مي آورد.
🌱🔆🌱
نااميدي، بي رحمي مي آورد.
و بي رحمي گاهي چاقويي ست كه گلويي را مي درد و گاهي، تيري كه پهلويي را، گاهي اسيدي كه چهره اي را، گاهي دشنامي و توهيني كه روح و جاني را، گاهي حتی لطيفه اي كه اعتبار و آبرو و حيثيت و تاريخي را ...
بي رحمي گاهي خون مي نوشد و گاهي چاي سبز و قهوه. بي رحمي گاهي بمب روشن مي كند و گاهي شمع و سيگار، بي رحمي گاهي طناب بر گلو مي اندازد و گاهي شال حریر بر شانه. بي رحمي گاهي قمه و كمربند و زنجير مي چرخاند و گاهي عود و پَر . بي رحمي گاهي لاي موشك و مين پيچيده مي شود و گاهي لاي زرورق و لبخند.
بي رحمي مي تواند بر منبر و مجلس بنشيند و يا مي تواند در كافي شاپ و شبهاي شعر.
بي رحمي مي تواند اسمش داعش و طالبان باشد و در كوچه هاي حمص و حلب بگردد يا مي تواند نامی فرنگی داشته باشد و در خيابان هاي لاهه راه برود.
اما آخر همه بي رحمي ها شقه شقه كردن و شرحه شرحه كردن و کشتن است؛کشتن تن یا کشتن روح.
نا اميدان بي رحم به ديگران ستم كنند و به خود نیز، چه با دندان هاي تيز و چه با لبخند هاي نمكين!
تو اما هر چه مي كني، قاعده زندگي را پاس بدار، تا نااميد نشوي.
نااميد نشو تا بي رحم نباشي.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari☀️
🌱#ناامید_نباش
🎤#معین_نوروزی
نا اميدی، افسردگی نمي آورد؛ نا اميدي بي رحمي مي آورد. و بي رحم ترين آدم ها، نا اميدترين افرادنند.
وقتي از مفهوم زندگي جا بماني، وقتي از تعريف زيستن شكست بخوري، وقتي بودن را كم بياوري و هستي را تلف كني ، وقتي از خودت عقب بيفتي، وقتي با دارايي هايت، با جانت، با تنت، با روحت، با عمرت، داد و ستدهاي زیان بار كني، آن وقت در نازيبايي ها بي پروا مي شوي و در شكستن مرزهاي حـُسن و قُبْح، بي مبالات.
آن وقت بي آنكه بداني از خودت دور مي شوي و از خودت متنفر .از خودت كه متنفر شدي، بخيل هم مي شوي، حسود هم مي شوي و چنگ مي اندازي به صورت زندگي، به صورت خوشبختي، به صورت اخلاق، به صورت ايمان.
نااميد كه شدي در پي انتقام بر مي آيي، انتقام از هر چيز كه بوي زندگي مي دهد و بارقه اي از زيستن با خود دارد!
انتقام از خورشيد كه از پس همه تاريكي ها باز هم هر صبح طلوع مي كند.
انتقام از هر درختي كه با همه مصيبتها از پس هر زمستان ، بهار مي كند.
انتقام از هر پرنده كه با همه اندوه جهان، سر از تخم در مي آورد.
🌱🔆🌱
نااميدي، بي رحمي مي آورد.
و بي رحمي گاهي چاقويي ست كه گلويي را مي درد و گاهي، تيري كه پهلويي را، گاهي اسيدي كه چهره اي را، گاهي دشنامي و توهيني كه روح و جاني را، گاهي حتی لطيفه اي كه اعتبار و آبرو و حيثيت و تاريخي را ...
بي رحمي گاهي خون مي نوشد و گاهي چاي سبز و قهوه. بي رحمي گاهي بمب روشن مي كند و گاهي شمع و سيگار، بي رحمي گاهي طناب بر گلو مي اندازد و گاهي شال حریر بر شانه. بي رحمي گاهي قمه و كمربند و زنجير مي چرخاند و گاهي عود و پَر . بي رحمي گاهي لاي موشك و مين پيچيده مي شود و گاهي لاي زرورق و لبخند.
بي رحمي مي تواند بر منبر و مجلس بنشيند و يا مي تواند در كافي شاپ و شبهاي شعر.
بي رحمي مي تواند اسمش داعش و طالبان باشد و در كوچه هاي حمص و حلب بگردد يا مي تواند نامی فرنگی داشته باشد و در خيابان هاي لاهه راه برود.
اما آخر همه بي رحمي ها شقه شقه كردن و شرحه شرحه كردن و کشتن است؛کشتن تن یا کشتن روح.
نا اميدان بي رحم به ديگران ستم كنند و به خود نیز، چه با دندان هاي تيز و چه با لبخند هاي نمكين!
تو اما هر چه مي كني، قاعده زندگي را پاس بدار، تا نااميد نشوي.
نااميد نشو تا بي رحم نباشي.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari☀️
🌱#ناامید_نباش
🎤#معین_نوروزی
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
💧قصه های آب
به نظر شما فرق کنشگر با واکنشگر چیست؟
شاید #کنشگر همان کسی است که پیش از فاجعه کاری می کند اما #واکنشگر کسی است که پس از فاجعه می خواهد کاری کند.
کنشگر می داند:« سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل»
ولی واکنشگر وقتی از راه می رسد که« چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل»
شش سال پیش دوستان کنشگر_هنرمندِ مستند سازم به شادگان رفته بودند تا مستند#قصه_های_آب را بسازند و همان زمان به من گفتند که به زودی قیامی از این منطقه برخواهد خاست. آنها پیشگو نبودند، پیش بین بودند. آنها مستندشان را آوردند و دریا دریا گریستند اما هیچکس نفهمید آنها چه می گویند. هیچکس مستند قصه های آب را نفهمید.
چرا ؟
چون:
به خُردان مفرمای کار دشت
که سندان نشاید شکستن به مشت
چرا؟
چون:
نخواهی که ضایع شود روزگار
به ناکاردیده مفرمای کار
دوستان ما با مشتِ هنر بر سندان شرایط می کوبیدند و اثر نداشت. زیرا ناکاردیدگان بر مصدر کارهای درشتند و کارشان ضایع کردن روزگار است.
چرا صدای هنر به گوش حکمران نمی رسد؟
چون:
خردمندی را که در زمرهٔ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبهٔ دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند.
بلند آواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بی شرمی بینداخت
نمیداند که آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی
چرا؟
چون بوریاف باف حریر بافی بلد نیست و اگر احیاناً روزی حریر بافی گذرش به کارگاه بیفتد چنان حریرش را پاره می کنند که دیگر هوس حریر بافی نکند. نمونه اس همان حریربافی بود که بلد بود حریر طبیعت را ببافد هم نام مرد آهنگر شاهنامه«کاوه»، یادتان هست با او چه کردند؟
حالا ما مانده ایم و این کارگاه سوخته وجمعی بوریاف باف خُرد نارکاردیده…
✍️#عرفان_نظرآهاری
📹#رضا_خوشدل_راد
💧#قصه_های_آب
#نخواهی_که_ضایع_شود_روزگار
#به_ناکاردیده_مفرمای_کار
#بی_آبی_قصه_همه_ایران_است
💧@erfannazarahari
به نظر شما فرق کنشگر با واکنشگر چیست؟
شاید #کنشگر همان کسی است که پیش از فاجعه کاری می کند اما #واکنشگر کسی است که پس از فاجعه می خواهد کاری کند.
کنشگر می داند:« سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل»
ولی واکنشگر وقتی از راه می رسد که« چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل»
شش سال پیش دوستان کنشگر_هنرمندِ مستند سازم به شادگان رفته بودند تا مستند#قصه_های_آب را بسازند و همان زمان به من گفتند که به زودی قیامی از این منطقه برخواهد خاست. آنها پیشگو نبودند، پیش بین بودند. آنها مستندشان را آوردند و دریا دریا گریستند اما هیچکس نفهمید آنها چه می گویند. هیچکس مستند قصه های آب را نفهمید.
چرا ؟
چون:
به خُردان مفرمای کار دشت
که سندان نشاید شکستن به مشت
چرا؟
چون:
نخواهی که ضایع شود روزگار
به ناکاردیده مفرمای کار
دوستان ما با مشتِ هنر بر سندان شرایط می کوبیدند و اثر نداشت. زیرا ناکاردیدگان بر مصدر کارهای درشتند و کارشان ضایع کردن روزگار است.
چرا صدای هنر به گوش حکمران نمی رسد؟
چون:
خردمندی را که در زمرهٔ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبهٔ دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند.
بلند آواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بی شرمی بینداخت
نمیداند که آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی
چرا؟
چون بوریاف باف حریر بافی بلد نیست و اگر احیاناً روزی حریر بافی گذرش به کارگاه بیفتد چنان حریرش را پاره می کنند که دیگر هوس حریر بافی نکند. نمونه اس همان حریربافی بود که بلد بود حریر طبیعت را ببافد هم نام مرد آهنگر شاهنامه«کاوه»، یادتان هست با او چه کردند؟
حالا ما مانده ایم و این کارگاه سوخته وجمعی بوریاف باف خُرد نارکاردیده…
✍️#عرفان_نظرآهاری
📹#رضا_خوشدل_راد
💧#قصه_های_آب
#نخواهی_که_ضایع_شود_روزگار
#به_ناکاردیده_مفرمای_کار
#بی_آبی_قصه_همه_ایران_است
💧@erfannazarahari
Telegram
attach 📎
Forwarded from عکس نگار
🏠مرمت خویش
هر خانه پیش از آنکه بمیرد همه را از مرگ خود باخبر می کند:
دیوار پیش از آنکه بمیرد، ترک می خورد، سقف پیش از آنکه بمیرد، چکه می کند. پی پیش از آنکه بمیرد، سست می شود.
آدم پیش از آنکه فرو بریزد، آه می کشد، حسرت می خورد، ناامید می شود.
آدم ها نمی میرند، فرو می ریزند وگرنه مرگ هرگز زورش به هیچ انسان استوارِ شادمانی نمی رسد.
اگر ترَکِ تن را مرمت نکنی، اگر رخنه ی روح را روفو نکنی اگر شکستگی قلب را بند نزنی، ناگهان به خود می آیی که زیر آوار خویش مدفون شده ای.
بیهوده دنبال کسی می گردی تا سقف و ستونت گردد، محتاج معمار نباش؛ کم کم مرمت خویش را شروع کن…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#نفسی_خراب_خود_را_به_نظر_عمارتی_کن
#دمیدن_در_کالبد_خویش
#مرمت_خویش
هر خانه پیش از آنکه بمیرد همه را از مرگ خود باخبر می کند:
دیوار پیش از آنکه بمیرد، ترک می خورد، سقف پیش از آنکه بمیرد، چکه می کند. پی پیش از آنکه بمیرد، سست می شود.
آدم پیش از آنکه فرو بریزد، آه می کشد، حسرت می خورد، ناامید می شود.
آدم ها نمی میرند، فرو می ریزند وگرنه مرگ هرگز زورش به هیچ انسان استوارِ شادمانی نمی رسد.
اگر ترَکِ تن را مرمت نکنی، اگر رخنه ی روح را روفو نکنی اگر شکستگی قلب را بند نزنی، ناگهان به خود می آیی که زیر آوار خویش مدفون شده ای.
بیهوده دنبال کسی می گردی تا سقف و ستونت گردد، محتاج معمار نباش؛ کم کم مرمت خویش را شروع کن…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#نفسی_خراب_خود_را_به_نظر_عمارتی_کن
#دمیدن_در_کالبد_خویش
#مرمت_خویش
Forwarded from اتچ بات
🌏 هزار اما و اگر مهاجرت
هم مزه غربت را چشیده ام و هم طعم قربت را. ریه هایم هم از هوای آزادی پر است و هم از غبار استبداد.
هم کفش های دست دوز قرون وسطی را می پوشم و هم چراغ عصر روشنگری را می افروزم.
خانه ای روی قله های البرز دارم و کلبه ای در پایین ترین خاک جهان.
در آنجایی که منم هر روز هم برف می آید و هم آفتاب تموز می تابد. هم مدام باران می بارد و هم سال به دوازده ماه خشکسالی است. در دلم هم آسیاب های بادی می چرخند و هم قنات حفر می کنند.
از جنگل تا کوه از کویر تا دریا از آهار تا آمستردام را هر روز با پای پیاده می روم.
هم در شامگاه ۱۷ مرداد به دنیا آمده ام و هم در نیمروز هشت آگوست.
هر روز از این تقویم به آن تقویم از هر روز این قرن به آن قرن ورق می خورم.
در دو جغرافیا زیست نمی کنم، در دو تاریخ زندگی می کنم. در آینده ای زندگی می کنم که قرار است روزی برای دیگران از راه برسد اما به چشم بر هم زدنی به گذشته می روم. گذشته ای نه لابه لای اسناد کتابخانه ها و اشیا موزه ها، گذشته ای که اکنون است.
گذشته سرزمین های دیگر حال سرزمین ماست!
اما
سفر یا حضر؟
رفتن یا نرفتن؟
ترک یا تعلق؟
غربت یا قربت؟
هجرت یا عزیمت؟
تاب آوری یا گریختن؟
رویا یا واقعیت؟
این سوال ها را از من بپرسید اما قول نمی دهم که جواب هایم همان باشد که انتظارش را دارید.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
«کارگاه انتقال تجربه» امکانی است برای گفتگو با کسانی که در دو راهی رفتن و نرفتن ایستاده اند.
📍زمان: ۲۴ آبان ساعت ۲۰
📍هزینه شرکت در کارگاه: ۵۰ هزار تومان
باشگاه فرهیختگان آموزگارا و پشتیبانی فنی
(تماس از طریق واتساپ)
09108523100 باشگاه فرهیختگان
09369790098 بخش فنی
@amozegara.ir
#آموزش_آنلاین #مهاجرت
#ادبیات #سبک_زندگی #نگاهی_متفاوت
#تجربه_کارآمد
#فلسفه_زیستی
هم مزه غربت را چشیده ام و هم طعم قربت را. ریه هایم هم از هوای آزادی پر است و هم از غبار استبداد.
هم کفش های دست دوز قرون وسطی را می پوشم و هم چراغ عصر روشنگری را می افروزم.
خانه ای روی قله های البرز دارم و کلبه ای در پایین ترین خاک جهان.
در آنجایی که منم هر روز هم برف می آید و هم آفتاب تموز می تابد. هم مدام باران می بارد و هم سال به دوازده ماه خشکسالی است. در دلم هم آسیاب های بادی می چرخند و هم قنات حفر می کنند.
از جنگل تا کوه از کویر تا دریا از آهار تا آمستردام را هر روز با پای پیاده می روم.
هم در شامگاه ۱۷ مرداد به دنیا آمده ام و هم در نیمروز هشت آگوست.
هر روز از این تقویم به آن تقویم از هر روز این قرن به آن قرن ورق می خورم.
در دو جغرافیا زیست نمی کنم، در دو تاریخ زندگی می کنم. در آینده ای زندگی می کنم که قرار است روزی برای دیگران از راه برسد اما به چشم بر هم زدنی به گذشته می روم. گذشته ای نه لابه لای اسناد کتابخانه ها و اشیا موزه ها، گذشته ای که اکنون است.
گذشته سرزمین های دیگر حال سرزمین ماست!
اما
سفر یا حضر؟
رفتن یا نرفتن؟
ترک یا تعلق؟
غربت یا قربت؟
هجرت یا عزیمت؟
تاب آوری یا گریختن؟
رویا یا واقعیت؟
این سوال ها را از من بپرسید اما قول نمی دهم که جواب هایم همان باشد که انتظارش را دارید.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
«کارگاه انتقال تجربه» امکانی است برای گفتگو با کسانی که در دو راهی رفتن و نرفتن ایستاده اند.
📍زمان: ۲۴ آبان ساعت ۲۰
📍هزینه شرکت در کارگاه: ۵۰ هزار تومان
باشگاه فرهیختگان آموزگارا و پشتیبانی فنی
(تماس از طریق واتساپ)
09108523100 باشگاه فرهیختگان
09369790098 بخش فنی
@amozegara.ir
#آموزش_آنلاین #مهاجرت
#ادبیات #سبک_زندگی #نگاهی_متفاوت
#تجربه_کارآمد
#فلسفه_زیستی
Telegram
attach 📎
Forwarded from عرفان نظرآهاری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌍 مهاجرت
پریشب وبینار«هزار و یک اما اگر مهاجرت و هزار و یک شاید و باید ماندن» را برگزار کردیم.
شب خوبی بود. اما نشد من همه قصه هایم را برایتان بگویم. من هنوز هزار و یک قصه نگفته دارم. باید هزار شب دیگر برایتان قصه تعریف کنم. شهرزاد شدم بس که از این شهر به آن شهر رفتم، از این قاره به آن قاره، از این مردم به آن مردم.
از خانه ام تا آخرت رفته ام. از دنیا تا قیامت. از جهنم تا بهشت، از برزخ تا دورخ.
من راوی راه های رفته و اندوه های طی شده ام؛ اما اگر کسی روایت راوی را نمی خواهد باید خودش برود و اگر کسی اندوه دیگری را قدر نمی داند، خودش باید اندوهگزار شود.
گریختن و رفتن و واگذاشتن قصه بسیاری کسان است اما آجر روی آجر گذاشتن، دل بر دل نشاندن و جان بر جان نهادن قصه هر کسی نیست.
تقدیس می کنم بغض #دکتر_محسن_رنانی را، من این بغض قیمتی را همچون قلبم در سینه نگه می دارم، هر چند سرزنش نمی کنم دیگرانی را که بغضی بر فردای این خاک ندارند و آنها که می روند و تن زخمی این سرزمین را به جهل و به ظلم گردانندگانش می سپارند.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
#مهاجرت
پریشب وبینار«هزار و یک اما اگر مهاجرت و هزار و یک شاید و باید ماندن» را برگزار کردیم.
شب خوبی بود. اما نشد من همه قصه هایم را برایتان بگویم. من هنوز هزار و یک قصه نگفته دارم. باید هزار شب دیگر برایتان قصه تعریف کنم. شهرزاد شدم بس که از این شهر به آن شهر رفتم، از این قاره به آن قاره، از این مردم به آن مردم.
از خانه ام تا آخرت رفته ام. از دنیا تا قیامت. از جهنم تا بهشت، از برزخ تا دورخ.
من راوی راه های رفته و اندوه های طی شده ام؛ اما اگر کسی روایت راوی را نمی خواهد باید خودش برود و اگر کسی اندوه دیگری را قدر نمی داند، خودش باید اندوهگزار شود.
گریختن و رفتن و واگذاشتن قصه بسیاری کسان است اما آجر روی آجر گذاشتن، دل بر دل نشاندن و جان بر جان نهادن قصه هر کسی نیست.
تقدیس می کنم بغض #دکتر_محسن_رنانی را، من این بغض قیمتی را همچون قلبم در سینه نگه می دارم، هر چند سرزنش نمی کنم دیگرانی را که بغضی بر فردای این خاک ندارند و آنها که می روند و تن زخمی این سرزمین را به جهل و به ظلم گردانندگانش می سپارند.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
#مهاجرت
Forwarded from اتچ بات
🔹داوطلب باش
امروز روز جهانی داوطلب است. روز فعالیت ها و کارهای داوطلبانه. نه روز کار برای حقوق، برای مزد، برای جیره و مواجب و بازنشستگی و مزایا و حق سنوات... روز کار به امید هیچ پاداش مادی. بدون هیچ مزایای مالی.
هلند یکی از کشورهایی است که مفهوم فعالیت های داوطلبانه عمیقاً در آن به یک فرهنگ تبدیل شده است. اگر نگویم همه اما می توانم بگویم بیشتر مردم از پیر و جوان کار داوطلبانه می کنند؛ حتی اگر آن کار، خریدن یک بسته نان باشد برای پیرزنی، یا یاد دادن ریاضی به یک پسرک شیطان، یا نقاشی کردن دیوار یک مدرسه، یا هل دادن صندلی چرخدار یک پیرمرد، یا آشپزی به جای یک مادر پر مشغله، یا قصه گویی برای چند بچه سر به هوا... یا هر چیز دیگر که به فکرتان برسد یا نرسد ...
آنها برای هر کار داوطلبانه ای قرارداد می بندند، متعهد می شوند و اگر روزی نتوانند آن کار را انجام دهند باید حتما قبلش مثل یک کار واقعی مرخصی بگیرند. پایان یکسال کار داوطلبانه با یک بسته پنیر و یک شیشه مربا، یا یک دسته گل، یا با یک کارت سپاس از آنها قدردانی می شود!
آنها کار داوطلبانه می کنند نه برای ثواب و آخرت و بهشت و نذر و زکات. نه برای اینکه در دجله چیزی بیندازند و در بیابان بازش دهند و نه برای اینکه از این دست بدهند تا از آن دست پس بگیرند.
کار داوطلبانه به مثابه یک درمان، به مثابه کمک نه به دیگری که کمک به خود، کار داوطلبانه حال آدم را بهتر می کند، فرصت های تازه ایجاد می کند، امکان های جدید فراهم می کند، در معرض آدم هایی که نمی شناسی قرارت می دهد، توانایی های نهانت را آشکار می کند، علاقه هایت را معنادار می کند، تجربه هایت را غنی می کند، به تو احساس ارزشمندی و مفید بودن می دهد، حواست را از غم ها و غصه هایت دور می کند و چه بسا فرصت های شغلی هم فراهم کند...
داوطلب بودن برای کارهای خوب یک قدرت است، منتظر دیگران نباش، وقتی هیچ کس برای بهتر کردن زندگی داوطلب نیست، تو داوطلب باش...
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
#روز_جهانی_داوطلب
#برای_بهتر_کردن_جهان_داوطلب_باش
امروز روز جهانی داوطلب است. روز فعالیت ها و کارهای داوطلبانه. نه روز کار برای حقوق، برای مزد، برای جیره و مواجب و بازنشستگی و مزایا و حق سنوات... روز کار به امید هیچ پاداش مادی. بدون هیچ مزایای مالی.
هلند یکی از کشورهایی است که مفهوم فعالیت های داوطلبانه عمیقاً در آن به یک فرهنگ تبدیل شده است. اگر نگویم همه اما می توانم بگویم بیشتر مردم از پیر و جوان کار داوطلبانه می کنند؛ حتی اگر آن کار، خریدن یک بسته نان باشد برای پیرزنی، یا یاد دادن ریاضی به یک پسرک شیطان، یا نقاشی کردن دیوار یک مدرسه، یا هل دادن صندلی چرخدار یک پیرمرد، یا آشپزی به جای یک مادر پر مشغله، یا قصه گویی برای چند بچه سر به هوا... یا هر چیز دیگر که به فکرتان برسد یا نرسد ...
آنها برای هر کار داوطلبانه ای قرارداد می بندند، متعهد می شوند و اگر روزی نتوانند آن کار را انجام دهند باید حتما قبلش مثل یک کار واقعی مرخصی بگیرند. پایان یکسال کار داوطلبانه با یک بسته پنیر و یک شیشه مربا، یا یک دسته گل، یا با یک کارت سپاس از آنها قدردانی می شود!
آنها کار داوطلبانه می کنند نه برای ثواب و آخرت و بهشت و نذر و زکات. نه برای اینکه در دجله چیزی بیندازند و در بیابان بازش دهند و نه برای اینکه از این دست بدهند تا از آن دست پس بگیرند.
کار داوطلبانه به مثابه یک درمان، به مثابه کمک نه به دیگری که کمک به خود، کار داوطلبانه حال آدم را بهتر می کند، فرصت های تازه ایجاد می کند، امکان های جدید فراهم می کند، در معرض آدم هایی که نمی شناسی قرارت می دهد، توانایی های نهانت را آشکار می کند، علاقه هایت را معنادار می کند، تجربه هایت را غنی می کند، به تو احساس ارزشمندی و مفید بودن می دهد، حواست را از غم ها و غصه هایت دور می کند و چه بسا فرصت های شغلی هم فراهم کند...
داوطلب بودن برای کارهای خوب یک قدرت است، منتظر دیگران نباش، وقتی هیچ کس برای بهتر کردن زندگی داوطلب نیست، تو داوطلب باش...
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
#روز_جهانی_داوطلب
#برای_بهتر_کردن_جهان_داوطلب_باش
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
☘️ دوای شفقت
هر چه خشونت در کوچه و خیابان و خانه و رگ و روح بیشتر می شود، به لطافت محتاج تر می شویم.
خشونت، عفونت است، دردناک و مهلک. این درد، جز شفقت درمانی ندارد.
اگر روی این زخمِ چرکین دوا نگذاریم، ما همه خواهیم مرد.
بنی آدمیم و اعضای یکدیگر؛ و هر عضوی که به درد آید ما همه بی قرار می شویم. هر عضوی که بمیرد، ما همه می میریم.
آدمی مگر چیست؟ جز شفقت، جز لطافت، جز مروّت!
هیولا مگر چیست؟ جز خشونت، جز قساوت، جز شرارت!
هزار هیولا در تن من پنهان است، هزار اژدی هاک در ساقه نازک ریواسی.
می خواهم آدمم را نجات دهم و نگذارم که این ساقه ریواس، ضحاک شود.
در برابرِ خنجر و خون و خشم، سپری جز لطافت ندارم؛ آنگونه که سعدی مرا یاد داد که زیر پیراهن جنگی ام
« قزاگند» بپوشم. زیرا که شمشیر بر ابریشم خواهد لغزید.
بر زخمِ تماشا، مرهم گل سرخ می گذارم. بر تلخی روح، طعم ریحان می چشانم. استخوان شکسته جان را با شعری می بندم و گوشم را که سنگین شده از ثقلِ اندوهِ اخبار، به دوای موسیقی شستشو می دهم. عودِ امید روشن می کنم تا در خفقانِ خانقاهِ سینه نفس بکشم هوایی را که نیست.
دستهایم چرک است، رختهایم چرک است، تنم چرک است، روانم چرک است. همه را به حمامِ شفقت می برم، سال ها باید بنشینم زیر بارش یکریز لطافت تا خوب شوم.
آتش جز آب دوایی ندارد، انسان جز شفقت چاره ای...
✍️#عرفان_نظرآهاری
☘️@erfannazarahari
#آتش_جز_آب_دوایی_ندارد
#انسان_جز_شفقت_چاره_ای
هر چه خشونت در کوچه و خیابان و خانه و رگ و روح بیشتر می شود، به لطافت محتاج تر می شویم.
خشونت، عفونت است، دردناک و مهلک. این درد، جز شفقت درمانی ندارد.
اگر روی این زخمِ چرکین دوا نگذاریم، ما همه خواهیم مرد.
بنی آدمیم و اعضای یکدیگر؛ و هر عضوی که به درد آید ما همه بی قرار می شویم. هر عضوی که بمیرد، ما همه می میریم.
آدمی مگر چیست؟ جز شفقت، جز لطافت، جز مروّت!
هیولا مگر چیست؟ جز خشونت، جز قساوت، جز شرارت!
هزار هیولا در تن من پنهان است، هزار اژدی هاک در ساقه نازک ریواسی.
می خواهم آدمم را نجات دهم و نگذارم که این ساقه ریواس، ضحاک شود.
در برابرِ خنجر و خون و خشم، سپری جز لطافت ندارم؛ آنگونه که سعدی مرا یاد داد که زیر پیراهن جنگی ام
« قزاگند» بپوشم. زیرا که شمشیر بر ابریشم خواهد لغزید.
بر زخمِ تماشا، مرهم گل سرخ می گذارم. بر تلخی روح، طعم ریحان می چشانم. استخوان شکسته جان را با شعری می بندم و گوشم را که سنگین شده از ثقلِ اندوهِ اخبار، به دوای موسیقی شستشو می دهم. عودِ امید روشن می کنم تا در خفقانِ خانقاهِ سینه نفس بکشم هوایی را که نیست.
دستهایم چرک است، رختهایم چرک است، تنم چرک است، روانم چرک است. همه را به حمامِ شفقت می برم، سال ها باید بنشینم زیر بارش یکریز لطافت تا خوب شوم.
آتش جز آب دوایی ندارد، انسان جز شفقت چاره ای...
✍️#عرفان_نظرآهاری
☘️@erfannazarahari
#آتش_جز_آب_دوایی_ندارد
#انسان_جز_شفقت_چاره_ای
Telegram
attach 📎
🌸🍃🌸 بهار باش
بهار اتفاقی نیست که در تقویم ها بیفتد و روی کاغذ.
بهار ماجرایی نیست که در گوشی های موبایل رخ دهد و با پیام هایی نوروزی که هزاران بار دست به دست می گردد. بهار اتفاقی ست که در دل می افتد و در جان و در رفتار و در زندگی.
هیچ درختی پیام تبریکی برای کسی نمی فرستد.
درخت اما می شکفد، جوانه می زند، شکوفه می کند، سبز می شود... و ما باخبر می شویم که بهار است و ما می فهمیم که این چنین بودن مبارک است.
درختی که از شاخه ها و شانه هایش برف و یخ و قندیل های زمستانی آویزان است، اگر هزاران تقویم بهارانه نیز بر خود بیاویزد؛ کیست که باور کند! چنین درختی غمنامه ای طنز آلود است.
🍃🌸🍃
بهار باش
نه بهار تقویم
که بهار تصمیم
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🌸
---
•بازنشر:
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
@sopskf
بهار اتفاقی نیست که در تقویم ها بیفتد و روی کاغذ.
بهار ماجرایی نیست که در گوشی های موبایل رخ دهد و با پیام هایی نوروزی که هزاران بار دست به دست می گردد. بهار اتفاقی ست که در دل می افتد و در جان و در رفتار و در زندگی.
هیچ درختی پیام تبریکی برای کسی نمی فرستد.
درخت اما می شکفد، جوانه می زند، شکوفه می کند، سبز می شود... و ما باخبر می شویم که بهار است و ما می فهمیم که این چنین بودن مبارک است.
درختی که از شاخه ها و شانه هایش برف و یخ و قندیل های زمستانی آویزان است، اگر هزاران تقویم بهارانه نیز بر خود بیاویزد؛ کیست که باور کند! چنین درختی غمنامه ای طنز آلود است.
🍃🌸🍃
بهار باش
نه بهار تقویم
که بهار تصمیم
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🌸
---
•بازنشر:
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
@sopskf
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌙 شب قدر
آنکه گم شده است بین هزار و یک شب، شب قدر نیست، آن تویی.
که اگر خود را پیدا کنی و قدرش را بدانی و روح را روان کنی و جان را جلا بدهی و قلب را قوّت ببخشی و دل را دوا، هر شب، شب قدر است و هر روز، روز قدر است و هر دم، دم قدر.
آن تقویم که ندیده اش می گیری، عمر توست و آن ماه که به میهمانی خدا نمی روی، همه دوازده ماه است که سفره خدا همیشه پهن است و ضیافتش مدام و رزقش دائم.
تو اما مهمان نمی شوی، چون صاحبخانه را نمی شناسی و خانه را گم کرده ای و شب را نمی دانی و روز را هم.
بگرد و پیدا کن هم خودت را و هم خانه را و هم صاحبخانه را...
که اگر خانه را یافتی و صاحبخانه را هم؛ همه شب ها، شب قدر می شود و همه روزها، روز قدر.
قدر خویش را بدان پیش از آنکه دفتر قدر و تقدیر بسته شود.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌙@erfannazarahari
آنکه گم شده است بین هزار و یک شب، شب قدر نیست، آن تویی.
که اگر خود را پیدا کنی و قدرش را بدانی و روح را روان کنی و جان را جلا بدهی و قلب را قوّت ببخشی و دل را دوا، هر شب، شب قدر است و هر روز، روز قدر است و هر دم، دم قدر.
آن تقویم که ندیده اش می گیری، عمر توست و آن ماه که به میهمانی خدا نمی روی، همه دوازده ماه است که سفره خدا همیشه پهن است و ضیافتش مدام و رزقش دائم.
تو اما مهمان نمی شوی، چون صاحبخانه را نمی شناسی و خانه را گم کرده ای و شب را نمی دانی و روز را هم.
بگرد و پیدا کن هم خودت را و هم خانه را و هم صاحبخانه را...
که اگر خانه را یافتی و صاحبخانه را هم؛ همه شب ها، شب قدر می شود و همه روزها، روز قدر.
قدر خویش را بدان پیش از آنکه دفتر قدر و تقدیر بسته شود.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌙@erfannazarahari
Telegram
attach 📎
Forwarded from عرفان نظرآهاری
🌊من ماهی ام، نهنگم…
رابعه گفت: من ماهی ام اما تُنگی ندارم، دریا هم ندارم، می گریم و در اندوه خود غوطه ورم ، من در اشک خویش شنا می کنم؛ آیا از میان شما مردانِ مدعی، مردی هست که بتواند دستانش را پیاله کند و این ماهی را در گودی دستانش نگه دارد و با او تا دریا بیاید؟
از میان آن مردان اما مردی نبود که راه دریا را خوش بدارد و مردی نبود که گودی دستانش گنجایی نهنگی را داشته باشد و مردی نبود که از زنی که دریا می جوید، نترسد.
پس همه آن مردان، بی پاسخی راه کویر گرفتند و رفتند...
و در دل آرزو کردند که این ماهی بر خشک بیفتد و بمیرد...
🌊
حالا اما قرن هاست، هر ماهی که می بینم می گوید: من رابعه ام.
پس دانسته ام زنی که بتواند در اشک هایش شنا کند، نمی میرد، ماهی می شود.
و چنین زنی از خود هزاران ماهی می آفریند، تو نیز یکی از آن ماهیانی؛ پس راه دریا بجو.
اقیانوس، تقدیر همه زنان است، هر چند که کتاب قانونشان خط به خط کویر است...
#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
رابعه گفت: من ماهی ام اما تُنگی ندارم، دریا هم ندارم، می گریم و در اندوه خود غوطه ورم ، من در اشک خویش شنا می کنم؛ آیا از میان شما مردانِ مدعی، مردی هست که بتواند دستانش را پیاله کند و این ماهی را در گودی دستانش نگه دارد و با او تا دریا بیاید؟
از میان آن مردان اما مردی نبود که راه دریا را خوش بدارد و مردی نبود که گودی دستانش گنجایی نهنگی را داشته باشد و مردی نبود که از زنی که دریا می جوید، نترسد.
پس همه آن مردان، بی پاسخی راه کویر گرفتند و رفتند...
و در دل آرزو کردند که این ماهی بر خشک بیفتد و بمیرد...
🌊
حالا اما قرن هاست، هر ماهی که می بینم می گوید: من رابعه ام.
پس دانسته ام زنی که بتواند در اشک هایش شنا کند، نمی میرد، ماهی می شود.
و چنین زنی از خود هزاران ماهی می آفریند، تو نیز یکی از آن ماهیانی؛ پس راه دریا بجو.
اقیانوس، تقدیر همه زنان است، هر چند که کتاب قانونشان خط به خط کویر است...
#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
Forwarded from اتچ بات
⚫️ من انسانم
گمشده ای داریم که اسمش انتخاب است. کلیدی است که قرن ها پیش گمشده است. دورو برمان هزار و یک در است، درهای بسته ای که نمی دانیم چه وقتی و چه کسی قرار است آنها را باز کند.
ماندن پشت هزار و یک در بسته اندوه می آورد، بیچارگی می آورد، خشم می آورد. و خشم و اندوه و بیچارگی که به هم بیامیزد جنون می آورد.
اختیار را که از آدم بگیرند یعنی انسانیتش را از او گرفته اند، قیمتی ترین دارایی اش را و انسانی که انسانیتش را از او ستانده بشود، دیگر چه فرق می کند با خشت و خاک و خاکستر؟
درد این مردم، درد بی انتخابی است. روی تنشان همه جا رد تنبیه بی اجازگی است.
عشق را باید تعارف کرد. معرفت را باید تعارف کرد، دین را هم باید تعارف کرد. یکی بر می دارد، یکی هم بر نمی دارد.
هر چیز قشنگی که اجباری بشود، زشت می شود. بهشتی که کشان کشان آدم را به آن ببرند، دیگر جهنم است.
آدم ها انسانیت را باید انتخاب کنند، عشق را باید انتخاب کنند، خدا و دین و پیغمبر را باید انتخاب کنند.
هیزم اجبارها روی هم که تلنبار بشود، انبار باروت حسرت و حرمان است، کبریتِ غضبِ زندگی ام کو، یک روز این هیزم ها را شعله ور می کند.
ما الان آنجاییم کنار تل هیزم اجبارها،
کنار زندگی های نزیسته ای که دارند دود می شوند،
کنار فریاد من انسانم، اختیارم آرزوست.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#انتخاب
#من_انسانم_اختیارم_آرزوست
@erfannazarahari
گمشده ای داریم که اسمش انتخاب است. کلیدی است که قرن ها پیش گمشده است. دورو برمان هزار و یک در است، درهای بسته ای که نمی دانیم چه وقتی و چه کسی قرار است آنها را باز کند.
ماندن پشت هزار و یک در بسته اندوه می آورد، بیچارگی می آورد، خشم می آورد. و خشم و اندوه و بیچارگی که به هم بیامیزد جنون می آورد.
اختیار را که از آدم بگیرند یعنی انسانیتش را از او گرفته اند، قیمتی ترین دارایی اش را و انسانی که انسانیتش را از او ستانده بشود، دیگر چه فرق می کند با خشت و خاک و خاکستر؟
درد این مردم، درد بی انتخابی است. روی تنشان همه جا رد تنبیه بی اجازگی است.
عشق را باید تعارف کرد. معرفت را باید تعارف کرد، دین را هم باید تعارف کرد. یکی بر می دارد، یکی هم بر نمی دارد.
هر چیز قشنگی که اجباری بشود، زشت می شود. بهشتی که کشان کشان آدم را به آن ببرند، دیگر جهنم است.
آدم ها انسانیت را باید انتخاب کنند، عشق را باید انتخاب کنند، خدا و دین و پیغمبر را باید انتخاب کنند.
هیزم اجبارها روی هم که تلنبار بشود، انبار باروت حسرت و حرمان است، کبریتِ غضبِ زندگی ام کو، یک روز این هیزم ها را شعله ور می کند.
ما الان آنجاییم کنار تل هیزم اجبارها،
کنار زندگی های نزیسته ای که دارند دود می شوند،
کنار فریاد من انسانم، اختیارم آرزوست.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#انتخاب
#من_انسانم_اختیارم_آرزوست
@erfannazarahari
Telegram
attach 📎
Forwarded from عکس نگار
🔥سياوش در آتش
اسمت در شناسنامه هر چه كه باشد، فرقی نمی کند؛ در خانه به هر نامی كه صدايت كنند، فرقی نمی كند؛ زيرا هر آدمی چه مرد و چه زن، در زندگی بارها و بارها نامش سياوش خواهد شد.
و هر سياوشی ناگزير است كه برای اثبات حقانيتش از آتش بگذرد، برای اينكه بگويد راست می گويد، برای اينكه درستی اش را نشان دهد.
مي دانی؟ دنيا پر از حماقت کی كاووسان و حسادت سودابگان است. دنيا پر از هيزم دروغ و هيمه دسيسه است و هميشه كسانی هستند كه هيزم بر هيزم می گذارند و هميشه كسانی هستند كه هيمه را بر می افروزند.
دنيا پر از آتش بياران معركه است و هر كس به قدر توانش آتشی به پا می كند؛ انسان يعنی: حيوان كبريت در مشت!
اما از آزمون آتش ها و فتنه اخگرها، جز به پای بی گناهی نمی توان گذشت؛ تنها لباسی كه در آتش نمی سوزد، لباس درستكاری ست، پيراهن معصوميت است، بالا پوش ايمان.
سال هاست نه قرن هاست كه همه ماه های من اسفند است و هفت روز هفته من، سه شنبه آخر سال. از شنبه تا جمعه!
منم و زور آزمایی آتش ها.
من اما از روی آتش ها نمي پرم، من از آتش ها مي گذرم، با پای تاول زده، با جگر خون؛ آهسته آهسته ، از دل آتش، از ميانه دود...
من اما نسوختن را آموخته ام و سال هاست دانسته ام آنكه آتشی را مي افروزد تا ديگري را بسوزاند، خود پيش از آن سوخته است.
من استخوان های زغالين بسياری را ديده ام با چشمانی از خاكستر و گيسوانی از دود كه نامشان آدم بود! جزغاله از حسد، كز داده از كينه، سياه از سنگدلی.
من هر روز از آتش می گذرم و پايان هر روزم سه شنبه است، سه شنبه ای از سور و از سرور؛ سه شنبه ای از شور و از شكر.
به سرنوشت گفته ام: من آن سياوشم كه سوگ سياوش را به شور سياوش بدل می كنم.
آيين من اين است.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
🔥 #چهارشنبه_سوری
#در_سالی_که_گذشت_هر_روز_از_آتش_گذشتیم
#اکنون_سیاوش_نام_هر_بی_گناه_حق_طلبی_است
#سوگ_سیاوش_را_به_شور_سیاوش_بدل_کنیم
🎨#کامبیز_درم_بخش
اسمت در شناسنامه هر چه كه باشد، فرقی نمی کند؛ در خانه به هر نامی كه صدايت كنند، فرقی نمی كند؛ زيرا هر آدمی چه مرد و چه زن، در زندگی بارها و بارها نامش سياوش خواهد شد.
و هر سياوشی ناگزير است كه برای اثبات حقانيتش از آتش بگذرد، برای اينكه بگويد راست می گويد، برای اينكه درستی اش را نشان دهد.
مي دانی؟ دنيا پر از حماقت کی كاووسان و حسادت سودابگان است. دنيا پر از هيزم دروغ و هيمه دسيسه است و هميشه كسانی هستند كه هيزم بر هيزم می گذارند و هميشه كسانی هستند كه هيمه را بر می افروزند.
دنيا پر از آتش بياران معركه است و هر كس به قدر توانش آتشی به پا می كند؛ انسان يعنی: حيوان كبريت در مشت!
اما از آزمون آتش ها و فتنه اخگرها، جز به پای بی گناهی نمی توان گذشت؛ تنها لباسی كه در آتش نمی سوزد، لباس درستكاری ست، پيراهن معصوميت است، بالا پوش ايمان.
سال هاست نه قرن هاست كه همه ماه های من اسفند است و هفت روز هفته من، سه شنبه آخر سال. از شنبه تا جمعه!
منم و زور آزمایی آتش ها.
من اما از روی آتش ها نمي پرم، من از آتش ها مي گذرم، با پای تاول زده، با جگر خون؛ آهسته آهسته ، از دل آتش، از ميانه دود...
من اما نسوختن را آموخته ام و سال هاست دانسته ام آنكه آتشی را مي افروزد تا ديگري را بسوزاند، خود پيش از آن سوخته است.
من استخوان های زغالين بسياری را ديده ام با چشمانی از خاكستر و گيسوانی از دود كه نامشان آدم بود! جزغاله از حسد، كز داده از كينه، سياه از سنگدلی.
من هر روز از آتش می گذرم و پايان هر روزم سه شنبه است، سه شنبه ای از سور و از سرور؛ سه شنبه ای از شور و از شكر.
به سرنوشت گفته ام: من آن سياوشم كه سوگ سياوش را به شور سياوش بدل می كنم.
آيين من اين است.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
🔥 #چهارشنبه_سوری
#در_سالی_که_گذشت_هر_روز_از_آتش_گذشتیم
#اکنون_سیاوش_نام_هر_بی_گناه_حق_طلبی_است
#سوگ_سیاوش_را_به_شور_سیاوش_بدل_کنیم
🎨#کامبیز_درم_بخش
Forwarded from عرفان نظرآهاری
سیزدهم فروردین: روز گناهان کبیره!
هر زباله، یک گناه است. با هر زباله که می سازیم گناهی مرتکب می شویم. گناهانمان را در کوه و جنگل و دشت و دمن می ریزم. در کوچه و خیابان و رودخانه و جویخانه.
گناهانمان را می ریزیم در حلق پرندگان در نَفَس آسمان.
گناهانمان را می پاشیم به صورتِ مادرمان زمین و سیلی می زنیم به شفقتِ خاک و به مهربانیِ آب.
🌱
ما به جهنم نمی رویم ما خودمان دوزخیم.
گناهانمان دست و پایمان را گرفته، وبال گردنمان شده است، وبالِ همه چیز.
زندگیِ ما شکنجه ای است برای بی پناهترین و معصوم ترین آفریدگان خدا.
به پشت سرت نگاه کن! ببین چقدر نفرینِ گیاه و پرنده و آب و خاک پشتمان است.
عاق والدینمان، عاق زمین و آسمان، ما را گرفته است...
🌱
سیزدهم فروردین، روز گناهان کبیره ما ایرانیان است.
تو اما در آن روز گناه نکن!
تو اما گناهی را از زمین بردار!
تو می دانی که نیکوکاران به بهشت نمی روند، نیکوکاران بهشت را می سازند.
حتی در جهنم و حتی در میان جماعت دوزخیان تو یک نفر بهشت باش!
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌱#تو_یک_نفر_بهشت_باش
🌱@erfannazarahari
♻️پیش از روز واقعه به اشتراک بگذارید
هر زباله، یک گناه است. با هر زباله که می سازیم گناهی مرتکب می شویم. گناهانمان را در کوه و جنگل و دشت و دمن می ریزم. در کوچه و خیابان و رودخانه و جویخانه.
گناهانمان را می ریزیم در حلق پرندگان در نَفَس آسمان.
گناهانمان را می پاشیم به صورتِ مادرمان زمین و سیلی می زنیم به شفقتِ خاک و به مهربانیِ آب.
🌱
ما به جهنم نمی رویم ما خودمان دوزخیم.
گناهانمان دست و پایمان را گرفته، وبال گردنمان شده است، وبالِ همه چیز.
زندگیِ ما شکنجه ای است برای بی پناهترین و معصوم ترین آفریدگان خدا.
به پشت سرت نگاه کن! ببین چقدر نفرینِ گیاه و پرنده و آب و خاک پشتمان است.
عاق والدینمان، عاق زمین و آسمان، ما را گرفته است...
🌱
سیزدهم فروردین، روز گناهان کبیره ما ایرانیان است.
تو اما در آن روز گناه نکن!
تو اما گناهی را از زمین بردار!
تو می دانی که نیکوکاران به بهشت نمی روند، نیکوکاران بهشت را می سازند.
حتی در جهنم و حتی در میان جماعت دوزخیان تو یک نفر بهشت باش!
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌱#تو_یک_نفر_بهشت_باش
🌱@erfannazarahari
♻️پیش از روز واقعه به اشتراک بگذارید
Forwarded from عرفان نظرآهاری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🧶 ریسمان رفاقت
رفاقت، زیارتگاهی کوچک است پشت کوهِ دل، تنها زائرانی که با پای پیاده فرسنگ ها را پیموده اند، می توانند بیایند و بنشیند و بفهمند چه طعمی دارد، اجابت دعایی که نامش دوستی ست.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
🧶#ریسمان_رفاقت_از_همه_جا_تا_سرزمین_دل
🐜#مورچه_را_به_خانه_اش_برگردان
🦋#حامیان_محیط_زیست
#رئوف_آذری
رفاقت، زیارتگاهی کوچک است پشت کوهِ دل، تنها زائرانی که با پای پیاده فرسنگ ها را پیموده اند، می توانند بیایند و بنشیند و بفهمند چه طعمی دارد، اجابت دعایی که نامش دوستی ست.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
🧶#ریسمان_رفاقت_از_همه_جا_تا_سرزمین_دل
🐜#مورچه_را_به_خانه_اش_برگردان
🦋#حامیان_محیط_زیست
#رئوف_آذری
Forwarded from عرفان نظرآهاری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
↔️ من انسانم، اختیارم آرزوست
ماندن پشت هزار و یک در بسته اندوه می آورد، بیچارگی می آورد، خشم می آورد؛ و خشم و اندوه و بیچارگی که به هم بیامیزد جنون می آورد.
اختیار را که از آدم بگیرند یعنی انسانیتش را از او گرفته اند، قیمتی ترین دارایی اش را و انسانی که انسانیتش را از او ستانده بشود، دیگر چه فرق می کند با خشت و خاک و خاکستر؟
…
عشق را باید تعارف کرد. معرفت را باید تعارف کرد، دین را هم باید تعارف کرد. یکی بر می دارد، یکی هم بر نمی دارد.
هر چیز قشنگی که اجباری بشود، زشت می شود. بهشتی که کشان کشان آدم را به آن ببرند، دیگر جهنم است.
آدم ها انسانیت را باید انتخاب کنند، عشق را باید انتخاب کنند، خدا و دین و پیغمبر را باید انتخاب کنند.
هیزم اجبارها روی هم که تلنبار بشود، انبار باروت حسرت و حرمان است، کبریتِ غضبِ زندگی ام کو، یک روز این هیزم ها را شعله ور می کند.
ما الان آنجاییم کنار تل هیزم اجبارها،
کنار زندگی های نزیسته ای که دارند دود می شوند،
کنار فریاد من انسانم، اختیارم آرزوست.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
www.nooronaar.ir
ماندن پشت هزار و یک در بسته اندوه می آورد، بیچارگی می آورد، خشم می آورد؛ و خشم و اندوه و بیچارگی که به هم بیامیزد جنون می آورد.
اختیار را که از آدم بگیرند یعنی انسانیتش را از او گرفته اند، قیمتی ترین دارایی اش را و انسانی که انسانیتش را از او ستانده بشود، دیگر چه فرق می کند با خشت و خاک و خاکستر؟
…
عشق را باید تعارف کرد. معرفت را باید تعارف کرد، دین را هم باید تعارف کرد. یکی بر می دارد، یکی هم بر نمی دارد.
هر چیز قشنگی که اجباری بشود، زشت می شود. بهشتی که کشان کشان آدم را به آن ببرند، دیگر جهنم است.
آدم ها انسانیت را باید انتخاب کنند، عشق را باید انتخاب کنند، خدا و دین و پیغمبر را باید انتخاب کنند.
هیزم اجبارها روی هم که تلنبار بشود، انبار باروت حسرت و حرمان است، کبریتِ غضبِ زندگی ام کو، یک روز این هیزم ها را شعله ور می کند.
ما الان آنجاییم کنار تل هیزم اجبارها،
کنار زندگی های نزیسته ای که دارند دود می شوند،
کنار فریاد من انسانم، اختیارم آرزوست.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
www.nooronaar.ir
Forwarded from اتچ بات
نامه بنویس 📨
نامه نوشتن برای محمد بن زاید بن سلطان آل نهیان چه فایده دارد؟ نامه نوشتن برای زاکربرگ چه؟ نامه نوشتن برای رئیس جمهور قرقیزستان و رئیس پارلمان لهستان چه؟
حتما شما می گویید هیچ فایده ای ندارد! اصلا آنها کجا نامه تو را می خوانند.
کارت پستال فرستادن برای ریتا که در حصر خانگی است در قرقیزستان چه؟ کارت پستال برای سعید در اردوگاه پناهندگان در بنگلادش چه؟ یا احمد در زندان ابوظبی؟ نتیجه ای دارد؟ دلشان را گرم خواهد کرد؟
فکر کن به نشانی زاکربرگ نامه بنویسی و بگویی به خاطر قوانین شما در فیس بوک نفرت پراکنی در میانمار گسترش پیدا کرده و سعید و خانواده اش آواره شده اند در بنگلادش حالا آقای زاکربرگ مسوولیت بپذیر و به اردوگاه آوارگان مینمار در بنگلادش کمک کن تا بچه های بی پناه بتوانند تحصیل کنند! نمی دانم زاکربرگ خواهد خندید یا لحظه ای خواهد گفت: آه چه کردم!
یا رئیس جمهور قزاقزستان آیا دلش از قصه ریتا به درد خواهد آمد که جرمش فقط دفاع از بانکه آب بوده ولی به عنوان اغتشاشگر سال هاست در حصر خانگی است؟
در روز جهانی حقوق بشر هلندی ها با حضور خانم شهردار امیدوارنه و جدی، نامه می نوشتند و کارت پستال می فرستادند. من اما با خودم فکر می کردم من به چند حاکم و امیر و رئیس باید در کشورم نامه بنویسم و چقدر کارت باید بفرستم؟
ذهنم درگیر است و با خودم می گویم گاهی این رفتارهای نمادین همان «کوشش بیهوده به از خفتگی» است. همان« هر قدر ای دل که توانی بکوش» است. همان از «هر کرانه تیر دعا کرده ام روان» همان «با قبول و رد خلقانت چه کار»
هر ماه زنان و مردان هلندی جمع می شوند و نامه می نویسند به مسوولان و کارت دلگرمی می فرستند برای زندانیان در بند و قربانیان بی عدالتی.
به نظرم ما هم می توانیم چنین کنیم صندوق های پستی اعلام کنیم و کارت هایی در آن بیندازیم به مقصد دلشکستگان و دلسوختگان و بی پناهان و نامه های به مقصد خودکامگان.
بیهوده ترین کار نوشتن بر آب است، اما ابوالحسن خرقانی باور داشت حتی اگر بر آب
بنویسی کسی آن را خواهد خواند.
#دهم_دسامبر_روز_جهانی_حقوق_بشر
#نوشتن_حتی_بر_آب
✍️#عرفان_نظرآهاری
📨@erfannazarahari
نامه نوشتن برای محمد بن زاید بن سلطان آل نهیان چه فایده دارد؟ نامه نوشتن برای زاکربرگ چه؟ نامه نوشتن برای رئیس جمهور قرقیزستان و رئیس پارلمان لهستان چه؟
حتما شما می گویید هیچ فایده ای ندارد! اصلا آنها کجا نامه تو را می خوانند.
کارت پستال فرستادن برای ریتا که در حصر خانگی است در قرقیزستان چه؟ کارت پستال برای سعید در اردوگاه پناهندگان در بنگلادش چه؟ یا احمد در زندان ابوظبی؟ نتیجه ای دارد؟ دلشان را گرم خواهد کرد؟
فکر کن به نشانی زاکربرگ نامه بنویسی و بگویی به خاطر قوانین شما در فیس بوک نفرت پراکنی در میانمار گسترش پیدا کرده و سعید و خانواده اش آواره شده اند در بنگلادش حالا آقای زاکربرگ مسوولیت بپذیر و به اردوگاه آوارگان مینمار در بنگلادش کمک کن تا بچه های بی پناه بتوانند تحصیل کنند! نمی دانم زاکربرگ خواهد خندید یا لحظه ای خواهد گفت: آه چه کردم!
یا رئیس جمهور قزاقزستان آیا دلش از قصه ریتا به درد خواهد آمد که جرمش فقط دفاع از بانکه آب بوده ولی به عنوان اغتشاشگر سال هاست در حصر خانگی است؟
در روز جهانی حقوق بشر هلندی ها با حضور خانم شهردار امیدوارنه و جدی، نامه می نوشتند و کارت پستال می فرستادند. من اما با خودم فکر می کردم من به چند حاکم و امیر و رئیس باید در کشورم نامه بنویسم و چقدر کارت باید بفرستم؟
ذهنم درگیر است و با خودم می گویم گاهی این رفتارهای نمادین همان «کوشش بیهوده به از خفتگی» است. همان« هر قدر ای دل که توانی بکوش» است. همان از «هر کرانه تیر دعا کرده ام روان» همان «با قبول و رد خلقانت چه کار»
هر ماه زنان و مردان هلندی جمع می شوند و نامه می نویسند به مسوولان و کارت دلگرمی می فرستند برای زندانیان در بند و قربانیان بی عدالتی.
به نظرم ما هم می توانیم چنین کنیم صندوق های پستی اعلام کنیم و کارت هایی در آن بیندازیم به مقصد دلشکستگان و دلسوختگان و بی پناهان و نامه های به مقصد خودکامگان.
بیهوده ترین کار نوشتن بر آب است، اما ابوالحسن خرقانی باور داشت حتی اگر بر آب
بنویسی کسی آن را خواهد خواند.
#دهم_دسامبر_روز_جهانی_حقوق_بشر
#نوشتن_حتی_بر_آب
✍️#عرفان_نظرآهاری
📨@erfannazarahari
Telegram
attach 📎
Forwarded from عرفان نظرآهاری
♻️ سیزدهم فروردین: روز گناهان کبیره!
هر زباله، یک گناه است. با هر زباله که می سازیم گناهی مرتکب می شویم. گناهانمان را در کوه و جنگل و دشت و دمن می ریزم. در کوچه و خیابان و رودخانه و جویخانه.
گناهانمان را می ریزیم در حلق پرندگان در نَفَس آسمان.
گناهانمان را می پاشیم به صورتِ مادرمان زمین و سیلی می زنیم به شفقتِ خاک و به مهربانیِ آب.
🌱
ما به جهنم نمی رویم ما خودمان دوزخیم.
گناهانمان دست و پایمان را گرفته، وبال گردنمان شده است، وبالِ همه چیز.
زندگیِ ما شکنجه ای است برای بی پناهترین و معصوم ترین آفریدگان خدا.
به پشت سرت نگاه کن! ببین چقدر نفرینِ گیاه و پرنده و آب و خاک پشتمان است.
عاق والدینمان، عاق زمین و آسمان، ما را گرفته است...
🌱
سیزدهم فروردین، روز گناهان کبیره ما ایرانیان است.
تو اما در آن روز گناه نکن!
تو اما گناهی را از زمین بردار!
تو می دانی که نیکوکاران به بهشت نمی روند، نیکوکاران بهشت را می سازند.
حتی در جهنم و حتی در میان جماعت دوزخیان تو یک نفر بهشت باش!
✍️#عرفان_نظرآهاری
#مراقب_محیط_زیست_باشیم
#سیزده_به_در
🌱#تو_یک_نفر_بهشت_باش
🌱@erfannazarahari
هر زباله، یک گناه است. با هر زباله که می سازیم گناهی مرتکب می شویم. گناهانمان را در کوه و جنگل و دشت و دمن می ریزم. در کوچه و خیابان و رودخانه و جویخانه.
گناهانمان را می ریزیم در حلق پرندگان در نَفَس آسمان.
گناهانمان را می پاشیم به صورتِ مادرمان زمین و سیلی می زنیم به شفقتِ خاک و به مهربانیِ آب.
🌱
ما به جهنم نمی رویم ما خودمان دوزخیم.
گناهانمان دست و پایمان را گرفته، وبال گردنمان شده است، وبالِ همه چیز.
زندگیِ ما شکنجه ای است برای بی پناهترین و معصوم ترین آفریدگان خدا.
به پشت سرت نگاه کن! ببین چقدر نفرینِ گیاه و پرنده و آب و خاک پشتمان است.
عاق والدینمان، عاق زمین و آسمان، ما را گرفته است...
🌱
سیزدهم فروردین، روز گناهان کبیره ما ایرانیان است.
تو اما در آن روز گناه نکن!
تو اما گناهی را از زمین بردار!
تو می دانی که نیکوکاران به بهشت نمی روند، نیکوکاران بهشت را می سازند.
حتی در جهنم و حتی در میان جماعت دوزخیان تو یک نفر بهشت باش!
✍️#عرفان_نظرآهاری
#مراقب_محیط_زیست_باشیم
#سیزده_به_در
🌱#تو_یک_نفر_بهشت_باش
🌱@erfannazarahari