بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
468 subscribers
1.77K photos
630 videos
136 files
2.12K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
☀️ یلدا

یلدا مبارکِ آن کسی است که می داند امشب بلندترین شب سال است و از فردا هم این شب، کوتاه تر نخواهد شد اما باز هم این شبِ دراز و این غصه دنباله دار را جشن می گیرد؛ چون جسارتش را دارد که حتی اگر خورشید نتابید؛ خودش بتابد هر قدر که می تواند.

یلدا مبارکِ آن کسی است که قلبش همان انار تَرَک خورده ای است که تمنّای ‌رسیدن داشت، اما نرسید.
همان کسی که قاچی لبخند بر اندوهش می نشانَد سرخ، تا همه باور کنند، که‌ زمستان به خندوانه ای تاب آوردنی می شود.

یلدا مبارکِ کسی است که هر چله را با چله بعدی سر می کند اما نه چین به پیشانی می آورد و نه روحِ چاک چاکش را بر بندِ رختِ تماشا می اندازد.
او خودش را و زمستانش را زیر کرسیِ حکایت‌های کهن گرم می کند ‌و گوش می سپارد به مادربزرگ روزگار که زندگی را و رمز و رازش را در بقچه قصه هایش پیچیده است.

یلدا مبارکِ کسی است که آجیل او مشکلاتش است اما مشکل گشایی را با سرانگشت های تدبیرش، تمرین می کند. همان کسی که دهانِ تلخ ِ ایام را به نُقل و نباتِ عشق شیرین می کند و چای می نوشد در استکانِ نازکِ خاطرخواهیش تا سحر.

یلدا مبارکِ کسی است که مهمانی جز تنهایی ندارد اما با همان تنهایی گل می گوید و گل می شنود و قصه می بافد و شعر سر می اندازد.

یلدا مبارکِ کسی ست که حافظش خداست و جهان، دیوان شعر اوست و هر وقت که تفال می زند غزلی می آید با ردیف غم مخور
یلدا مبارک اوست که همیشه زمزمه می کند:

ای دل غمدیده حالت بهْ شود دل بد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور

✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
#یلدا_مبارک_است
🌷ما او را نوروز صدا کردیم

عموی من زنجیرباف بود.
او همه زمستان برف ها را به هم بافت و سرما را به سرما، گره زد و یخ را به یخ دوخت.
و هی درختان را به زنجیر کشید و پرنده ها را به بند و آدم ها را اسیر کرد.
جهان را غل و زنجیر و بند و طناب او گرفت.

ما گفتیم: ای عموی زنجیرباف!
زنجیرهایت را پاره کن که زنجیر، سزاوار دیوان است،
نه آدمیان که آزادی، سرود فرشتگان است و رهایی، آرزوی انسان.

او نمی شنید، زیرا گرفتار بندهای خود بود و هیچ زنجیربافی نیست که خود در زنجیر نباشد.

فصلی گذشت و سرانجام او دانست تنها آنکه سرود رهایی دیگران را سرمی دهد، خود نیز طعم رهایی را خواهد چشید.
پس زنجیرهای خود را پاره کرد و زنجیرهای دیگران را هم
و آنها را پشت کوه های دور انداخت.

🍃🍃🍃

پرنده آزاد شد و درخت آزاد شد و بابا آمد، با صدای بابونه و باران با صدای جویبار و قناری.
و با خود شکوفه آورد و لبخند.

عموی زنجیرباف، زنجیرهای پوسیده و خودِ کهنه اش را دور انداخت؛ و از جهان نام تازه ای طلب کرد و از آن پس ما او را نوروز صدا کردیم.
نقل از:
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌱@erfannazarahari
___
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#نوروز
#هفت_سین
#آیین_های_بهاری
@sopskf
Forwarded from اتچ بات
عارفان آهسته راه می روند🌍

عارفان روی زمین آهسته راه می روند، نه برای اینکه دویدن بلد نیستند. آهسته راه می روند تا خاک را نیازارند زیرا می دانند این خاک نیست، این تن هزاران هزار عاشق و معشوق است که پیش از ما زاده شدند، که پیش ما زندگی کردند، که پیش از ما خاک شدند.

این خاک نیست این مزار خیال و خاطره است.
ما پا می گذاریم روی دست‌ها و پاها و چشم ها و سرها. ما پا می گذاریم روی قلب هایی که روزی می تپدیدند. ما پا می گذاریم روی سینه هایی که روزی از نفس پر بودند. ما پا می گذاریم روی لب هایی که روزی از آنها بوسه و لبخند می چکید.

عارفان آهسته راه می روند، زیرا می خواهند زمین را رعایت کنند و به زندگان احترام بگذارند، به مردگان نیز.

زدم تیشه یک روز بر تلِ خاک
به گوش آمدم ناله ای دردناک
که زنهار اگر مردی آهسته تر
که چشم و بناگوش و روی است و سر
(سعدی)

🌍#دوم_اردیبهشت_روز_زمین
#زمین_را_رعایت_کنیم
#سعدی
#در_فضیلت_آهستگی
✍️#عرفان_نظرآهاری

🌍@erfannazarahari
Forwarded from اتچ بات
🌱ناامید نشو ، تا بی رحم نباشی☀️

نا اميدی، افسردگی نمي آورد؛ نا اميدي بي رحمي مي آورد. و بي رحم ترين آدم ها، نا اميدترين افرادنند.

وقتي از مفهوم زندگي جا بماني، وقتي از تعريف زيستن شكست بخوري، وقتي بودن را كم بياوري و هستي را تلف كني ، وقتي از خودت عقب بيفتي، وقتي با دارايي هايت، با جانت، با تنت، با روحت، با عمرت، داد و ستدهاي زیان بار كني، آن وقت در نازيبايي ها بي پروا مي شوي و در شكستن مرزهاي حـُسن و قُبْح، بي مبالات.
آن وقت بي آنكه بداني از خودت دور مي شوي و از خودت متنفر .از خودت كه متنفر شدي، بخيل هم مي شوي، حسود هم مي شوي و چنگ مي اندازي به صورت زندگي، به صورت خوشبختي، به صورت اخلاق، به صورت ايمان.

نااميد كه شدي در پي انتقام بر مي آيي، انتقام از هر چيز كه بوي زندگي مي دهد و بارقه اي از زيستن با خود دارد!
انتقام از خورشيد كه از پس همه تاريكي ها باز هم هر صبح طلوع مي كند.
انتقام از هر درختي كه با همه مصيبتها از پس هر زمستان ، بهار مي كند.
انتقام از هر پرنده كه با همه اندوه جهان، سر از تخم در مي آورد.

🌱🔆🌱

نااميدي، بي رحمي مي آورد.
و بي رحمي گاهي چاقويي ست كه گلويي را مي درد و گاهي، تيري كه پهلويي را، گاهي اسيدي كه چهره اي را، گاهي دشنامي و توهيني كه روح و جاني را، گاهي حتی لطيفه اي كه اعتبار و آبرو و حيثيت و تاريخي را ...

بي رحمي گاهي خون مي نوشد و گاهي چاي سبز و قهوه. بي رحمي گاهي بمب روشن مي كند و گاهي شمع و سيگار، بي رحمي گاهي طناب بر گلو مي اندازد و گاهي شال حریر بر شانه. بي رحمي گاهي قمه و كمربند و زنجير مي چرخاند و گاهي عود و پَر . بي رحمي گاهي لاي موشك و مين پيچيده مي شود و گاهي لاي زرورق و لبخند.
بي رحمي مي تواند بر منبر و مجلس بنشيند و يا مي تواند در كافي شاپ و شبهاي شعر.
بي رحمي مي تواند اسمش داعش و طالبان باشد و در كوچه هاي حمص و حلب بگردد يا مي تواند نامی فرنگی داشته باشد و در خيابان هاي لاهه راه برود.
اما آخر همه بي رحمي ها شقه شقه كردن و شرحه شرحه كردن و کشتن است؛کشتن تن یا کشتن روح.

نا اميدان بي رحم به ديگران ستم كنند و به خود نیز، چه با دندان هاي تيز و چه با لبخند هاي نمكين!

تو اما هر چه مي كني، قاعده زندگي را پاس بدار، تا نااميد نشوي.
نااميد نشو تا بي رحم نباشي.


✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari☀️
🌱#ناامید_نباش
🎤#معین_نوروزی
Forwarded from اتچ بات
💧قصه های آب

به نظر شما فرق کنشگر با واکنشگر چیست؟
شاید #کنشگر همان کسی است که پیش از فاجعه کاری می کند اما #واکنشگر کسی است که پس از فاجعه می خواهد کاری کند.
کنشگر می داند:« سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل»
ولی واکنشگر وقتی از راه می رسد که« چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل»
شش سال پیش دوستان کنشگر_هنرمندِ مستند سازم به شادگان رفته بودند تا مستند#قصه_های_آب را بسازند و همان زمان به من گفتند که به زودی قیامی از این منطقه برخواهد خاست. آنها پیشگو نبودند، پیش بین بودند. آنها مستندشان را آوردند و دریا دریا گریستند اما هیچکس نفهمید آنها چه می گویند. هیچکس مستند قصه های آب را نفهمید.
چرا ؟
چون:
به خُردان مفرمای کار دشت
که سندان نشاید شکستن به مشت
چرا؟
چون:
نخواهی که ضایع شود روزگار
به ناکاردیده مفرمای کار

دوستان ما با مشتِ هنر بر سندان شرایط می کوبیدند و اثر نداشت. زیرا ناکاردیدگان بر مصدر کارهای درشتند و کارشان ضایع کردن روزگار است.

چرا صدای هنر به گوش حکمران نمی رسد؟
چون:
خردمندی را که در زمرهٔ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبهٔ دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند.
بلند آواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بی شرمی بینداخت
نمی‌داند که آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی
چرا؟
چون بوریاف باف حریر بافی بلد نیست و اگر احیاناً روزی حریر بافی گذرش به کارگاه بیفتد چنان حریرش را پاره می کنند که دیگر هوس حریر بافی نکند. نمونه اس همان حریربافی بود که بلد بود حریر طبیعت را ببافد هم نام مرد آهنگر شاهنامه«کاوه»، یادتان هست با او چه کردند؟
حالا ما مانده ایم و این کارگاه سوخته و‌جمعی بوریاف باف خُرد نارکاردیده…

✍️#عرفان_نظرآهاری
📹#رضا_خوشدل_راد
💧#قصه_های_آب
#نخواهی_که_ضایع_شود_روزگار
#به_ناکاردیده_مفرمای_کار
#بی_آبی_قصه_همه_ایران_است
💧@erfannazarahari
Forwarded from عکس نگار
🏠مرمت خویش

هر خانه پیش از آنکه بمیرد همه را از مرگ خود باخبر می کند:
دیوار پیش از آنکه بمیرد، ترک می خورد، سقف پیش از آنکه بمیرد، چکه می کند. پی پیش از آنکه بمیرد، سست می شود.

آدم پیش از آنکه فرو بریزد، آه می کشد، حسرت می خورد، ناامید می شود.

آدم ها نمی میرند، فرو می ریزند وگرنه مرگ هرگز زورش به هیچ انسان استوارِ شادمانی نمی رسد.

اگر ترَکِ تن را مرمت نکنی، اگر رخنه ی روح را روفو نکنی اگر شکستگی قلب را بند نزنی، ناگهان به خود می آیی که زیر آوار خویش مدفون شده ای.

بیهوده دنبال کسی می گردی تا سقف و ستونت گردد، محتاج معمار نباش؛ کم کم مرمت خویش را شروع کن…

✍️#عرفان_نظرآهاری
#نفسی_خراب_خود_را_به_نظر_عمارتی_کن
#دمیدن_در_کالبد_خویش
#مرمت_خویش
Forwarded from اتچ بات
🌏 هزار اما و اگر مهاجرت

هم مزه غربت را چشیده ام و هم طعم قربت را. ریه هایم هم از هوای آزادی پر است و هم از غبار استبداد.
هم کفش های دست دوز قرون وسطی را می پوشم و هم چراغ عصر روشنگری را می افروزم.
خانه ای روی قله های البرز دارم و کلبه ای در پایین ترین خاک جهان.
در آنجایی که منم هر روز هم برف می آید و هم آفتاب تموز می تابد. هم مدام باران می بارد و هم سال به دوازده ماه خشکسالی است. در دلم هم آسیاب های بادی می چرخند و هم قنات حفر می کنند.
از جنگل تا کوه از کویر تا دریا از آهار تا آمستردام را هر روز با پای پیاده می روم.
هم در شامگاه ۱۷ مرداد به دنیا آمده ام و هم در نیمروز هشت آگوست.
هر روز از این تقویم به آن تقویم از هر روز این قرن به آن قرن ورق می خورم.
در دو جغرافیا زیست نمی کنم، در دو تاریخ زندگی می کنم. در آینده ای زندگی می کنم که قرار است روزی برای دیگران از راه برسد اما به چشم بر هم زدنی به گذشته می روم. گذشته ای نه لابه لای اسناد کتابخانه ها و اشیا موزه ها، گذشته ای که اکنون است.
گذشته سرزمین های دیگر حال سرزمین ماست!
اما
سفر یا حضر؟
رفتن یا نرفتن؟
ترک یا تعلق؟
غربت یا قربت؟
هجرت یا عزیمت؟
تاب آوری یا گریختن؟
رویا یا واقعیت؟


این سوال ها را از من بپرسید اما قول نمی دهم که جواب هایم همان باشد که انتظارش را دارید.

✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari

«کارگاه انتقال تجربه» امکانی است برای گفتگو با کسانی که در دو راهی رفتن و نرفتن ایستاده اند.

📍زمان: ۲۴ آبان ساعت ۲۰
📍هزینه شرکت در کارگاه: ۵۰ هزار تومان

باشگاه فرهیختگان آموزگارا و پشتیبانی فنی
(تماس از طریق واتساپ)

09108523100 باشگاه فرهیختگان
09369790098 بخش فنی
@amozegara.ir



#آموزش_آنلاین #مهاجرت
#ادبیات #سبک_زندگی #نگاهی_متفاوت
#تجربه_کارآمد
#فلسفه_زیستی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌍 مهاجرت
پریشب وبینار«هزار و یک اما اگر مهاجرت و هزار و یک شاید و باید ماندن» را برگزار کردیم.
شب خوبی بود. اما نشد من همه قصه هایم را برایتان بگویم. من هنوز هزار و یک قصه نگفته دارم. باید هزار شب دیگر برایتان قصه تعریف کنم. شهرزاد شدم بس که از این شهر به آن شهر رفتم، از این قاره به آن قاره، از این مردم به آن مردم.
از خانه ام تا آخرت رفته ام. از دنیا تا قیامت. از جهنم تا بهشت، از برزخ تا دورخ.
من راوی راه های رفته و اندوه های طی شده ام؛ اما اگر کسی روایت راوی را نمی خواهد باید خودش برود و اگر کسی اندوه دیگری را قدر نمی داند، خودش باید اندوهگزار شود.

گریختن و رفتن و واگذاشتن قصه بسیاری کسان است اما آجر روی آجر گذاشتن، دل بر دل نشاندن و جان بر جان نهادن قصه هر کسی نیست.

تقدیس می کنم بغض #دکتر_محسن_رنانی را، من این بغض قیمتی را همچون قلبم در سینه نگه می دارم، هر چند سرزنش نمی کنم دیگرانی را که بغضی بر فردای این خاک ندارند و آنها که می روند و تن زخمی این سرزمین را به جهل و به ظلم گردانندگانش می سپارند.

✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
#مهاجرت
Forwarded from اتچ بات
🔹داوطلب باش

امروز روز جهانی داوطلب است. روز فعالیت ها و کارهای داوطلبانه. نه روز کار برای حقوق، برای مزد، برای جیره و مواجب و بازنشستگی و مزایا و حق سنوات... روز کار به امید هیچ پاداش مادی. بدون هیچ مزایای مالی.

هلند یکی از کشورهایی است که مفهوم فعالیت های داوطلبانه عمیقاً در آن به یک فرهنگ تبدیل شده است. اگر نگویم همه‌ اما می توانم بگویم بیشتر مردم از پیر و جوان کار داوطلبانه می کنند؛ حتی اگر آن کار، خریدن یک بسته نان باشد برای پیرزنی، یا یاد دادن ریاضی به یک پسرک شیطان، یا نقاشی کردن دیوار یک مدرسه، یا هل دادن صندلی چرخدار یک پیرمرد، یا آشپزی به جای یک مادر پر مشغله، یا قصه گویی برای چند بچه سر به هوا... یا هر چیز دیگر که به فکرتان برسد یا نرسد ...

آنها برای هر کار داوطلبانه ای قرارداد می بندند، متعهد می شوند و اگر روزی نتوانند آن کار را انجام دهند باید حتما قبلش مثل یک کار واقعی مرخصی بگیرند. پایان یکسال کار داوطلبانه با یک بسته پنیر و یک شیشه مربا، یا یک دسته گل، یا با یک کارت سپاس از آنها قدردانی می شود!

آنها کار داوطلبانه می کنند نه برای ثواب و آخرت و بهشت و نذر و زکات. نه برای اینکه در دجله چیزی بیندازند و در بیابان بازش دهند و نه برای اینکه از این دست بدهند تا از آن دست پس بگیرند.
کار داوطلبانه به مثابه یک درمان، به مثابه کمک نه به دیگری که کمک به خود، کار داوطلبانه حال آدم را بهتر می کند، فرصت های تازه ایجاد می کند، امکان های جدید فراهم می کند، در معرض آدم هایی که نمی شناسی قرارت می دهد، توانایی های ‌نهانت را آشکار می کند، علاقه هایت را معنادار می کند، تجربه هایت را غنی می کند، به تو احساس ارزشمندی و مفید بودن می دهد، حواست را از غم ها و غصه هایت دور می کند و چه بسا فرصت های شغلی هم فراهم کند...

داوطلب بودن برای کارهای خوب یک قدرت است، منتظر دیگران نباش، وقتی هیچ کس برای بهتر کردن زندگی داوطلب نیست، تو داوطلب باش...

✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
#روز_جهانی_داوطلب
#برای_بهتر_کردن_جهان_داوطلب_باش
Forwarded from اتچ بات
☘️ دوای شفقت

هر چه خشونت در کوچه و خیابان ‌‌و خانه و رگ و روح بیشتر می شود، به لطافت محتاج تر می شویم.
خشونت، عفونت است، دردناک و مهلک. این درد، جز شفقت درمانی ندارد.
اگر روی این زخم‌ِ چرکین دوا نگذاریم، ما همه خواهیم مرد.
بنی آدمیم و اعضای یکدیگر؛ و هر عضوی که به درد آید ما همه بی قرار می شویم. هر عضوی که بمیرد، ما همه می میریم.

آدمی مگر چیست؟ جز شفقت، جز لطافت، جز مروّت!
هیولا مگر چیست؟ جز خشونت، جز قساوت، جز شرارت!

هزار هیولا در تن من پنهان است، هزار اژدی هاک در ساقه نازک ریواسی.
می خواهم آدمم را نجات دهم و نگذارم که این ساقه ریواس، ضحاک شود.

در برابرِ خنجر و خون و‌ خشم، سپری جز لطافت ندارم؛ آن‌گونه که سعدی مرا یاد داد که زیر پیراهن جنگی ام
« قزاگند» بپوشم. زیرا که شمشیر بر ابریشم خواهد لغزید.

بر زخمِ تماشا، مرهم گل سرخ می گذارم. بر تلخی روح، طعم ریحان می چشانم. استخوان شکسته جان را با شعری می بندم و ‌گوشم را که سنگین شده از ثقلِ اندوهِ اخبار، به دوای موسیقی شستشو می دهم. عودِ امید روشن می کنم تا در خفقانِ خانقاه‌ِ سینه نفس بکشم هوایی را که نیست.

دستهایم چرک است، رخت‌هایم چرک است، تنم چرک است، روانم چرک است. همه را به حمامِ شفقت می برم، سال ها باید بنشینم زیر بارش یکریز لطافت تا خوب شوم.

آتش جز آب دوایی ندارد، انسان جز شفقت چاره ای...

✍️#عرفان_نظرآهاری
☘️@erfannazarahari
#آتش_جز_آب_دوایی_ندارد
#انسان_جز_شفقت_چاره_ای