بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
467 subscribers
1.77K photos
631 videos
137 files
2.12K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
‍ ما را چه شده است که #سپاس نیز بر نمی تابیم!

عزیزی تعریف می کرد که:
"با همسرم مشکل داشتم و از این وضعیت خسته و دلزده شده بودم!
ناچار پیش مشاور رفتم و مشکل را در میان گذاشتم.
بعد از کلی گوش سپردن، بلاخره مشاور به حرف آمد و چند راهکار ارایه داد!

خواستم از اولی شروع کنم. شاخه گلی خریدم و آیفون منزل را به صدا درآوردم!

خدا روز بد نیاورد که آورد و خانم با دیدن شاخه گل تزئینی از طریق دوربین آیفون، زد زیر گریه و داد و فریاد راه انداخت!😭

سریع رفتم داخل و هاج و واج پرسیدم چی شده؟!

گفت: نامرد اینقدر پر رو شده اید که دسته گل نامزدی همسر دوم را هم به منزل من می آورید؟!"

بنده خدا ادامه داد:
"دیگر چیزی نمانده بود، دق کنم!
ناچار در اتاقم را محکم بستم و تا ساعاتی بیرون نیامدم.

پس از کلنجار رفتن بسیار با خود، بلاخره بیرون آمدم و سر صحبت باز کردم و گفتم خانم باور کنید این شاخه گل را برای شما گرفته ام و کس دیگری در بین نیست!

این بار که کمی سبک شده بود، چنین گفت:
حالا بگو چی شده که اینقدر لوس شده ای؟!
شما آنقدر پیر شده ای که این لوس بازی ها به شما نیامده است!

دیگر قوز بالاقوز شده بود و ناچار به ترک خانه شدم و شب را نزد دوستی خوابیدم!

فردا سراغ مشاورم رفتم و هرچه عقده داشتم، سر ایشان خالی کردم"😂

آن عزیز ادامه داد:
"الان که به رفتار خود با مشاور فکر می کنم چنان احساس خجالت می کنم که نمی دانم چه کار کنم!
آمده ام راهکاری پیش پایم نهید تا از این مصیبت ناخواسته خارج شوم"

هاج و واج مانده بودم چه راهکاری به آن عزیز پیشنهاد دهم که خیالم پر زد و به دنیای خود لینک خوردم!
...
زمانی که مسئولیت دانشگاه را داشتم، آن قدر از عدم انجام وظایف ذاتی برخی مسئولان ادارات شهرستان، رنجیده خاطر بودم که اگر عزیز مسئولی به وظایف ذاتی اداری اش عمل می کرد، با لوحی،هدیه ای یا ذکر خیری در لابه لای سخنانم در شورای اداری یا سخنرانی های موردی تمجیدش می کردم!

این وضعیت چنان بر بعضی ها عجیب آمده بود و شاید سنگین، که لقب " مامه تشکر"-عمو تشکر- را داده بودند!

علی رغم لطف آن عده، وقتی به دستاوردهای اجتماعی آن روحیه نظر می انداختم، برای درمان بسیاری از دردهای امروز جامعه به ویژه #درد_منیت، مفید یافتم.
به همین جهت در تداوم آن رویه، و در بحبوحه خبرپراکنی های ناخوشایند رسانه ها از رفتار داعش و داعش مسلکان تاریخ و نیز در برهه گشودگی سخاوتمندانه میلیون ها زبان نقد،گله و گاز در جهانشهر، چند سال قبل ایده #کمپین_مهربانی_های_کوچک به ذهنم خطور کرد وسال۹۳ اجرایی اش کردم.

امروزه به لطف حدود ۵۰۰ نفر #گزارشگر_مهربانی، و در جهت مخالف رسانه ها و حتی محافل خصوصی و عمومی شهروندان که همواره زبان گله شان و چشمان عیب جویی شان مترصد شکار لحظه هاست، هر گوشه این کشور #مهربانی درخور توجهی از #شهروندی مشاهده شود، گزارش می شود و سعی می کنم با پیام یا تماس یا لوحی سپاس گویم مهربانان را...

اما باز گاه به گاه، مستقیم و غیر مستقیم می شنوم که از سر لطف یا حسادت، برخی آشناها، خرده می گیرند که؛

" این لوس بازی ها چیست، فلانی در می آورد؟!
اصلا" خودش را کی فرض کرده، از دیگران تجلیل می کند؟!
همه اش برای پرکردن خلأ شخصیتی است!
می خواهد با تجلیل از شخصیت ها، بگوید من هم کسی هستم!
اصلا" دارد از کمپین و اعضای کمپین سوء استفاده می کند و..."

در این افکار غوطه ور بودم که صدای درب اتاق مشاوره محکم به صدا درآمد!
تازه فهمیدم که آن عزیز مراجع بوده که این بار راهکارنگرفته، ترک جلسه مشاوره کرده است!😂

و اینجا بود که خود ماندم و این رفتار #سپاس_ستیز برخی ها و #اصرار_موجه یا #ابرام_ناموجه من!!!!
دوست عزیز مهربان #فعال_مدنی، #کنشگر_زیست_محیطی، #فرهیخته_دانشگاهی و #شهروند_مسئولیت_پذیر و #مسئول_مسئولیت_شناس، نظر شما چیست؟!
لطفا" نظر و پیشنهاد خود را با
ID:
@Raoufazari
ارسال فرمایید.
---------
در ضمن در راستای باور به شفافیت و مهارت شهامت #خود_بودن در صحن علنی گروه #کمپین_مهربانی_های_کوچک، با آدرس ذیل، نظرات با مشخصات کامل(نام و نام خانوادگی،شهر و مسئولیت فعلی)، پذیرفته خواهد شد و صدالبته اهتمام به پاسخ موجب امتنان خواهد بود.

لینک گروه کمپین👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLGWfyVvmh8gEw
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
Photo
شایعه و نقش ما در انتشار آن!

هرچند آنچه که می خواهم بنگارم به معنای موافقت با همه آن چیزی نیست که در تصویر پیوست آمده است اما همان را تلنگری می دانم برای فهم #اخلاق_حرفه_ای و تمرکز بیشتر بر آن و نیز ادای هوشمندانه #مسئولیت_اجتماعی!

گاه در ردای یک کنشگر اجتماعی یا ادمین گروه و کانال در شبکه های اجتماعی و یا خبرنگاری آماتور، بدون طی دورهای عمومی، تخصصی وارد فاز مدعی العموم و چشمان ناظر یک ملت با جغرافیای شهرستانی، منطقه ای،ملی و بین المللی می شویم که عدم اشراف مان بر مسیر پیش رو، گاه ناخواسته و غیرارادی ما را تا سواحل اشتباهات بزرگ، پیش می راند...

در مطلب اخیرم تحت عنوان #وب_نگاران_زرد، منتشر شده در وبسایت و کانال انجمن سواد رسانه ای ایران، اشاراتی مجمل اما مرتبط با فحوای برخی مفاهیم مرتبط داشته ام ولی در پیج نگاشت فعلی برآنم تا در کسوتِ کنشگری درحوزه سواد رسانه ای،یادآور شوم که:

۱• با توجه به بسترهای جدید اطلاع رسانی و به ویژه به میمنت فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، همه می توانیم در مقام یک #شهروند_خبرنگار، ظاهر شویم اما آنچه مهم است، اینست که اگر همه هم می توانیم #مدعی_العموم باشیم، قطع یقین، همه بر روش کنشگری مان در این سمت وقوف قانونی، عرفی، شرعی، اخلاقی و ویژه تر تخصصی نداریم و شایسته و بایسته آنست که قبل از ورود به جغرافیای این حوزه، با حداقل ها، تجهیز شویم...

۲• چشمان نافذ، برخط بودن و آنلاین بودن، ودکنار آن: تأمل، تعمق، کاوشگری اصولی، راستی آزمایی و اشراف بر #سواد_رسانه_ ای، حداقل های یک فعال رسانه و اجتماعی است اما به زعم اینجانب اولین رسالت یک کنشگر رسانه ای و حتی اجتماعی اینست که #به_گاه، #به_اندازه، #پیشبرانه و #هوشمندانه موضع گیرد وبنگارد که اگر چنین نباشد و چنین نگوید و ننگارد، به جای تلاش بر #نشر_واقعیت_ها، در دادم #انتشار_شایعات، گرفتار خواهد شد و صدالبته این اعتبار یک کنشگر رسانه یا فعال اجتماعی را خدشه دار و از منزلت او خواهد کاست...

۳• جایگاه #رسانه به عنوان #رکن_چهارم_دموکراسی و #کنشگر_رسانه ای و #فعال_اجتماعی به عنوان پایه های یک سیستم دموکرات، بدین منظور تعریف شده است تا از #کژی_ها، #نابسامانی_ها و #فسادها از هر نوعش، بکاهد نه اینکه ندانسته و ناخواسته از این فرصت ها برای افزودن بر #تهدید_ها بهره گیرد و خود بخشی از #اختاپوس_نابسامانی شود...

به باور اینجانب حداقل رسالت تکلیفی تعریف شده بر سر زبان،نوک انگشتان و قلم های واقعی و هوشمند کنشگران این حوزه اینست که #مسئولیت_اجتماعی خود را در مقام یک #کنشگر_رسانه ای، اجتماعی یا #سلبریتی دریابند و متناسب با #اخلاق_حرفه ای موقعیت خود، ابراز وجود کنند...

اینکه همه در برابر موفقیت ها و شکست های جامعه خود مسئولیم، یک واقعیت و تکلیف است اما شایسته است این مسئولیت را به روشی درست خود، ادا کنیم ...🌷


رئوف آذری،
دبیر کارگروه سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی انجمن سواد رسانه ای ایران

*نقل تصویر از اینفوگرافیک

#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#سواد_رسانه_ای
#انجمن_سوادر_رسانه_ای
#کنشگری_رسانه_ای
#فعال_اجتماعی
#مسئولیت_اجتماعی
#شایعه
#رسالت
#اصول_کنشگری

@sopskf
@MLiteracy
Forwarded from اتچ بات
💧قصه های آب

به نظر شما فرق کنشگر با واکنشگر چیست؟
شاید #کنشگر همان کسی است که پیش از فاجعه کاری می کند اما #واکنشگر کسی است که پس از فاجعه می خواهد کاری کند.
کنشگر می داند:« سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل»
ولی واکنشگر وقتی از راه می رسد که« چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل»
شش سال پیش دوستان کنشگر_هنرمندِ مستند سازم به شادگان رفته بودند تا مستند#قصه_های_آب را بسازند و همان زمان به من گفتند که به زودی قیامی از این منطقه برخواهد خاست. آنها پیشگو نبودند، پیش بین بودند. آنها مستندشان را آوردند و دریا دریا گریستند اما هیچکس نفهمید آنها چه می گویند. هیچکس مستند قصه های آب را نفهمید.
چرا ؟
چون:
به خُردان مفرمای کار دشت
که سندان نشاید شکستن به مشت
چرا؟
چون:
نخواهی که ضایع شود روزگار
به ناکاردیده مفرمای کار

دوستان ما با مشتِ هنر بر سندان شرایط می کوبیدند و اثر نداشت. زیرا ناکاردیدگان بر مصدر کارهای درشتند و کارشان ضایع کردن روزگار است.

چرا صدای هنر به گوش حکمران نمی رسد؟
چون:
خردمندی را که در زمرهٔ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبهٔ دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند.
بلند آواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بی شرمی بینداخت
نمی‌داند که آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی
چرا؟
چون بوریاف باف حریر بافی بلد نیست و اگر احیاناً روزی حریر بافی گذرش به کارگاه بیفتد چنان حریرش را پاره می کنند که دیگر هوس حریر بافی نکند. نمونه اس همان حریربافی بود که بلد بود حریر طبیعت را ببافد هم نام مرد آهنگر شاهنامه«کاوه»، یادتان هست با او چه کردند؟
حالا ما مانده ایم و این کارگاه سوخته و‌جمعی بوریاف باف خُرد نارکاردیده…

✍️#عرفان_نظرآهاری
📹#رضا_خوشدل_راد
💧#قصه_های_آب
#نخواهی_که_ضایع_شود_روزگار
#به_ناکاردیده_مفرمای_کار
#بی_آبی_قصه_همه_ایران_است
💧@erfannazarahari
مه‌لقا گریه نکرد، مبارزه کرد !

زینب رحیمی
@iranfardamag

من و مادرم در حال عبور از کوچه‌ای بودیم. عده‌ای به سمت ما سنگ پرتاب کردند. سنگی به صورت من خورد و من گریه کردم. مادرم به من گفت: مه‌لقا گریه نکن این یک مبارزه است. گریه نکن.
****

مادر محیط زیست ایران روز گذشته (۱۷ آبان ماه ۱۴۰۰) در سن ۱۰۴ سالگی از دنیا رفت. او را مادر محیط زیست ایران نام نهاده‌اند به این دلیل که از مروجان آموزش‌های محیط زیستی و از پیشگامان مبارزه علیه تخریب و آلودگی‌های منابع طبیعی و محیط زیست در ایران است.

مه‌لقا ملاح در تابستان سال ۱۲۹۶ به دنیا آمد. او نوه بی‌بی‌خانم استرآبادی از روزنامه‌نگاران عصر مشروطه، فرزند افضل وزیری از روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق زنان و خواهرزاده علینقی وزیری از موسیقدانان سنتی ایران است.

ملاح بعد از اتمام دو دوره تحصیلی در دانشگاه تهران در رشته جامعه‌شناسی به فرانسه رفت و بعد از فارغ‌التحصیلی در رشته علوم اجتماعی در مقطع دکترا از دانشگاه سوربن فرانسه و گذراندن دوره‌های کتابداری در همین کشور، به ایران بازگشت و در کتابخانه‌های دانشگاه تهران مشغول به‌کار شد. او در سال‌های آغازین دهه ۵۰ رئیس کتابخانه موئسسه تحقیقات روانشناسی بود که به گفته خودش مطالعه کتابی با محوریت محیط زیست و آلودگی‌ها در همان مقطع زمانی، او را به حوزه محیط زیست علاقه‌مند و البته دغدغه‌مند کرد.

او بعد از بازنشستگی، در سال ۱۳۷۳ سازمان غیر دولتی «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» را با همکاری همسرش «حسین ابوالحسنی» و چند استاد محیط زیست دیگر بنیاد نهاد و بدین‌ترتیب کنشگری خود را در زمینه محیط زیست جدیت و هدفمندی بیشتری بخشید و در زمینه آموزش و تسهیل‌گری برای زنان خانه‌دار و کودکان فعالیت کرد.

مه‌لقا ملاح که معتقد بود؛ «باید تا آخرین لحظه عمر خدمت کنیم.»، آموزش را راه و روش خود برای خدمت به ایران انتخاب کرد. آن هم آموزش مفاهیم کاربردی محیط زیست. محیط زیستی که به گفته او منشا و مبدا هر انسان و موجودی است. شاید او همچون مادرش افضل وزیری که برای سوادآموزی و حضور دختران در مدارس تلاش و مبارزه بسیاری کرده بود و آموزش زنان را راه مهمی برای نجات ایران دانست برای همین هم تقریبا سه دهه پایانی عمر خود را صرف آموزش محیط زیستی کرد. به پاس همین تلاش‌ها بود که در سال ۱۳۹۰ به عنوان بهترین شخصیت میراث طبیعی ایران برگزیده شد.

فعالیت‌های این کنشگر محیط زیست بر آگاهی‌بخشی گروه و اقشار مختلف جامعه به‌ویژه زنان و کودکان متمرکز بود. برای همین هم سال‌ها سعی کرد روش‌های تفکیک زباله را از طریق آموزش شفاهی و رو در رو به زنان بیاموزد و شاگردانی را هم برای این آموزش‌ها تربیت کرد.همچنین به گفته خودش در یک دوره چهار ساله توانست نسبت به آموزش محیط زیستی ۵۶۰ معلم اقدام کند هر چند سیاست‌های آموزش و پرورش در دوره‌های بعد مانع ادامه فعالیت او در این زمینه شد.

مادر محیط زیست ایران از قطع درختان و بیابانی شدن ایران رنج می‌کشید و برای همین هم با کمک اعضای جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست که حالا در ۱۷ استان ایران ریشه دوانده‌اند، در مناسبت‌های مختلف برای برگزاری و ترویج درختکاری اقدام می‌کرد.

او معتقد بود حالا که درباره محیط زیست و وضع نابسامان مدیریت منابع طبیعی ایران می‌داند باید صدایش را بلند کند. باید فریاد بی‌آبی را به گوش دیگران برساند. شاید با همین هدف هم مدتی نشریه «فریاد زمین» را با تمرکز روی موضوعات محیط زیستی راه انداخت.

ملاح فعالیت در حوزه محیط زیست را نه یک امر سرگرم‌کننده و مفرح بلکه یک مبارزه می‌د‌انست. او این را از مادرش آموخته بود. او در مستندی که درباره زندگی او توسط رخشان بنی‌اعتماد در سال ۱۳۹۲ ساخته شده خاطره‌ای از مادرش تعریف می‌کند که بسیار شنیدنی و قابل تامل است. این خاطره مربوط به دوران کودکی مه‌لقا ملاح و زمانه‌ای است که زنان برای فعالیت اجتماعی و حتی پوشش با محدودیت بیشتر از دوره حاضر مواجه بودند. مادرش زنان را به پوشیدن روپوش توصیه می‌کرد تا در انجام فعالیت‌ها آزادی عمل بیشتری داشته باشند. او تعریف می‌کند: «روزی من و مادرم در حال عبور از کوچه‌ای بودیم. عده‌ای به سمت ما سنگ پرتاب کردند. سنگی به صورت من خورد و من گریه کردم. مادرم به من گفت: گریه نکن این یک مبارزه است. گریه نکن.»


متن کامل در instant view :

https://bit.ly/3mTPo7B


#مه‌لقا_ملاح
#بی‌بی_استرآبادی
#کنشگر_محیط_زیست
#مادر_محیط_زیست_ایران


https://t.iss.one/iranfardamag