بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
466 subscribers
1.77K photos
631 videos
137 files
2.12K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
#گزارش مهربانان از مهربانی ها
#مسعود رحمانی(نمونه 1)
از گروه کوهنوردی ریناس سردشت
-------نگارش#۲۰اردیبهشت

#مهربانی مهمان نوازانه از جنس طلا

دم غروب بود که به شهرستان پاوه رسیدیم در یکی از مغازه ها توقف و جهت پرس و جو و بیتوته نمودن شب از شهروندی سوال و 5 دقیقه ای از محضرشان تلمذ نمودم.
عزممان را بر ماندن پارک طرح کردیم ولی در پاسخ گفتند که مگر خانه ما اجاقش روشن نیست!
بعد از اصرار زیاد قناعت نمود که ما در داخل یکی از پارک ها چادر بزنیم! نظر بر این شد که شب را در پارک سپری کنیم ماشینها را متوقف و راهی داخل شهر جهت صرف شام و نماز شدیم در برگشت که آمدیم با باران شدید و هوایی کاملاً طوفانی مواجه شدیم.

درپارک حتی یک نفر هم دیده نمی شد! و روشنایی اش نیز رخت بربسته بود. با دوستان مراوده نمودیم که به مسجد یا یکی از پارک های دیگر که به بلوار مشهور بود برویم که گویا آلاچیق دارد و شب از خیس شدن در امان می ماندیم!

رسیدم به بلوار و سرکی به آلاچیق ها و سرویس های بهداشتی کشیدیم و وضعیت را بررسی نمودیم که توافق جمعی مبنی بر بیتوته حاصل شد!

مشغول چادرزنی بودیم که همان مردی که غروب ادرس پارک از وی پرسیده بودیم کنارمان سبز شد!
با دو نفر از دوستانش قریب به یک ساعت در داخل شهر به جست و جوی ما مشغول شده بودند!
جلو امد و گفتند: جایی خوب برای چادرزنی تان یافته ام و ما را دنبال خود کشاند تا وارد خانه اش کرد!
مقاومت ما چاره ساز نبود!
اشاره کردند که جهت راحتی و پرهیز از تعارف و مقاومت ما،همسرشان را به منزل یکی از دوستان انتقال داده و منزل شان مجردی است.
تسلیم شدیم و شب را در منزل ایشان بیتوته کردیم و صبح بعد از صرف صبحانه از محضرشان خداحافظی غریبانه ای کردیم و راهی جوانرود شدیم.

این بزرگ مرد پاوه ای کسی نبود جز کاک سعید سجادی(از برادران مکتب قرآن کردستان) که همراه دوستانش کاک کبیر و کاک محمد رسول شب سخت و طوفانی پاوه و ماندن در چادر و پارک سرد و بارانی را برای ما به هتلی رایگان تبدیل نمود.
هزاران درودشان باد که سخاوتمندی و مهمان نوازی شان را در حد اعلاء، ارزانی مان داشتند💐💐💐👏👏🌹
---'---
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
🌷مهربانی های روز
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۱ آبان ماه ۹۷
ارسال کننده: رامین
؟!
--------------۷
صبحانه مهربانی

چند وقت پیش که صبح از سرکار داشتم برمیگشتم دیدم که یکی از بنده خداهایی که معمولا توی خیابان لای کارتن و پتو میخوابد توی جاش در حال خوابه اما کنار سرش پگ صبحانه ای گذاشته شده که شکلش برام آشنا بود فهمیدم که یکی از همکارای مهربانم صبحانه اش رو برا ایشان گذاشته از این صحنه خیلی خوشحال شدم و تصمیم گرفتم هر وقت همچین موقعیتی برام پیش اومد منم این کارِ خوب رو انجام بدم.
🌷

#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانان
#رامین
#صبحانه_مهربانی

@Sopskf
مهربانی های روز

گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۳۰ آبان ماه ۹۷
ارسال کننده:رها رامش
@maryamraha73
----------۱۲
#داستان_مهربانی ...

مهربانی کوچک کارگر ساده


زیر سایەی بید مجنون، کنارحوض آبی رنگ دانشکده نشستە بودم. در آغوش نسیم بهاری غرق در صدای پرندگان، به حرف های مشاورم فکر می کردم و مرور می کردم که چقدر قاطعانه به من گفت:

افکارت را مدیریت کن و تمرین هایی که گفتم را انجام بده تا از دنیای تاریک ذهنت بیرون بیایی.

این ها را می گفت که من همان رهای شاداب و پر انرژی سابق شوم. اما من، رهاتر و تنهاتر از همیشه با ماهی قرمز حوض درد و دل می کردم. از سر و صورتم شکست عشقی می بارید. دنیای رویای من غرق در سیاهی بود و غم هجران تا اعماق جانم بی ایمانی را پروردە بود و هر بار قلبم فشردە تر می شد و به خدایی که دیگر با قطعیت صدایش نمی کردم می گفتم:

چرا ساکتی چیزی بگو سردم، خاموشم اگر هستی کمکم کن. صدایی را شنیدم.

_ببین

سرم را با تعجب بلند کردم و روبە رویم یک کارگر سادەی ساختمان را دیدم خوب که نگاهش کردم چشمانش مرا به یاد لبخند زدن انداخت. تیشرت قرمز و شلوار مشکی پوشیده بود، لباس هایش از لکە های گچ شکوفه باران، دستانش بزرگ و رنج دوران دیدە بود و موهایش کم، رو بە کچلی میزد. قد متوسطی داشت و کمی هم چاق بود.
اما چشم هایش، چشم هایش حرف های زیادی برای گفتن داشت. نگاهش کردم با چشمانی مملو از نور بە من خیرە شدە بود.

گفتم:

_ببخشید

کارگر گفت:

_هیچ چیز در دنیا ارزش این را ندارد کە اینقدر اندوهگین شوی.

فهمیدم تمام حال مرا حس کردە بود. چشم هایمان حل قلبمان را فریاد می زند.

با خودم گفتم:

قصد مزاحمت دارد با حالتی غضب آلود نگاهش کردم.

اما دوباره با تأکید گفت:

_نگاه کن خواهر من قصد مزاحمت ندارم. ولی خودم درد را تجربه کرده ام سعی کن شاد باشی. قصد فضولی یا توهین هم ندارم. ولی بخاطر خودت می گویم دنیا برای هیچ کس وفایی ندارد. چند سال بعد که درد اثر خود را بر روح تو گذاشت می فهمی درد به اندازه ی کافی روح آدم را زمخت می کند. تو با یک گوشه تنها نشستن و غصه خوردن روحت را بیشتر از این آزار مده.

چند ثانیە سکوت رنج آلودی بین ما حاکم شد و دوباره با لبخند پر از تجربه ای گفت:

_ بخند!

حرف هایش قشنگ بود در آن شرایط رعب آور که کوزه ی قلب من تشنه ی یک جرعه مهربانی بود، بدجور حرف هایش به دلم نشست انگار هنوز هستند کسانی که حال دل انسان ها برایشان مهم باشد هستند کسانی که با شادی دیگران شاد می شوند و چه چیز از این بهتر برای دختر ناامیدی کە از هجوم پوچی گوشە ای تنها کز کردە بود.

گفتم:

مرسی ولی چیز خاصی نیست.

گفت:

ولی بازم هیچ چیز ارزشش را ندارد. من یاد گرفته ام با شادی دیگران شاد باشم.

با خودم گفتم:

ما در مهربانانه ترین حالات خودمان خودخواهیم. بار دیگر به عمق افکار آلوده به هجرانم رفتم، درد تمام قلبم را مچاله می کرد باید راهی برای آسودگی باشد آخر دوستانم می گویند ذات آدم فراموش کار است. مشکل رفتنش نبود مشکل شک کردن من به اساس هستی بود. به حرف های کارگر برمی گردم کارگر ساختمانی که از انتخاب کلماتش می توانستی بفهمی سواد مطالعاتی ندارد اما قلبی به وسعت كائنات را از خدا به ودیعه دارد حرف زیبایی گفت. فکر کردم باز هم فکر کردم. درست می گفت آدم به آدم است که زنده است گاهی شاید همه همان هیچ باشد شاید راه همان بی راهه باشد.
به قول کاپیتان باربوسا در فیلم دزدان دریایی کارائیب:

«گم شدیم خوشحالم کە گم شدیم چه خبر خوبی؟! برای جایی که نمیدانیم کجای دنیاست باید اول گم شویم»
🌷🌷

#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#گزارش_مهربانان
#رها_رامش
#داستان_مهربانی
@sopskf

ادامه گزارش در👇

@eshghmadreseh