Forwarded from Raouf Azari
آرزوی دیرین و جَو همتی در راستای تحقق آن
✍رئوف آذری
معمول است که در اولین تلاقی و ارتباط آدمیان، واژگانی معادل #سلام، #مرحبا، سڵاو و
HELLO
و امثالهم، آغازگر پیوندی است که محتمل، سالیانی تداوم داشته باشد.
اما وااسفا که گاه و بسیار نیز، قضاوت های شکل گرفته بر مبنای شناخت ناقص از دیگری یا تحت تٲثیر واگویه های نامرتبط (که اگر عنوان تهمت بر آن، نهیم، پُر بیراه نرفته ایم)
یا شعله ور شدن حس رقابت ناسالم، انتفاع شخصی، گرایش ها و علایق مخالف و متضاد، ارتباطات و تعاملات به آفت کینه، غضب، افتراق، نزاع، دشمنی و ... گرایش پیدا می کند و حتی آن سلام های قبلی که بوی صلح و پیام ایمن بودن از آزار و اذیت و رنج گوینده بود، رنگ می بازند، از فحوا خارج و # گرگ و میش روابط، جغرافیای زیست مشترک را در ابهام فرو می برد!
به تبع مشاهده تیرگی ها در روابط توده ها و ویژه رقابت های ناسالم و شعله ورشدن حسادت فی مابین خودنخبه پنداران و حتی تیغ زنی های آشکار و پنهان محیطی برسر هیچ یا مسایل خیلی پیش پا افتاده، ساده و خوش راه حل، نگارنده به تدبُّر افتاد و پس از چندی (نسبتا" طولانی و ویژه در لحظات بر اوج قله های بالای سه، چهار و پنج هزارمتری و سفرهای محدود و معدود خارج از کشور)، بر این فهم نایل گردید که مؤثرترین و پُردامنه دارترین تضادها و مخالفت ها و حتی مبارزه های پنهان و آشکار دانش آموختگان دانشگاهی و نیز متولیان باد به غبغب انداخته و معتمدان راه گم کرده، چیزی جز مشغولیت ذهنی شان به امور کوچک و کم اهمیت و غافل شدن ازامور پراهمیت و بزرگ نبوده و نیست و همان او را در آرزویی گرچه دست یافتنی اما مشکل دسترس، گرفتار ساخت و آن این بود:
"کاش، مجالی، توانی و امکانی بود، هر ساله، سی تا چهل و پنجاه، جوان، میانسال و بزرگسال اعم از جنس، نژاد، دین و مذهب گونه گون و ویژه شهروندان اولین شهر غیرنظامی قربانی جنگ افزارهای شیمیایی جهان از عشایر و طوایف گونه گون، افکار متنوع و گرایش سیاسی متفاوت را به سفری علمی،آموزشی، تفریحی-توریستی می بُردم تا پس از مواجهه های متعدد با دیگری های متفاوت و کسب میدانی دانش جغرافیایی_محیطی، تغییری در نگرش و بینش شان حاصل می آمد و اینبار کمی از مسٲله و مشکل، فاصله می گرفتند و از منظری والاتر و متعالی تر به چالش ها، نظر می انداختند و کمی تا بیشی، تعدیل شده و تاب آورانه تر، فهمیده تر و با درنگی افزونتر راه حل ها را اندیشه می کردند...
در این سال ها هرچند فرصت و امکانی برای سفرهای علمی، تفریحی، امدادی و مناسبتی در داخل و خارج کشور برای صاحب قلم، مهیا شد اما واسفا که جز چند مورد توفیق لازم حاصل نگردید تا شرف همسفری با آن جمع و ترکیب دلخواه را نصیب بریم و آرزو، ذیل خراور مسایل تلنبار شده و ناترازی درآمد و هزینه و ویژه تورم فاحش چندرقمی، مدفون شد!
اما این دفن ظاهری آرزو بود و آنچه در ذهن جاخوش کرده و در دل مضمر می نمود، همچنان خوره ذهن شد و فرآوری شده، روش نو برگزید تا اینکه؛
صنعت گردشگری سبز و البته عمیق تر، گردشگری صلح رونق گرفت و اینک که در آستانه تحولی جهانی در این حوزه هستیم، مناسب دیدیم تجارب جهانشهر اسوه های شهروندی و الفبای زندگی را به مدد طلبیده و بر محمل آن، آرزو را به روال علمی و عملی پی گرفته و در مسیر درست خود، سوق داده و مدیریت کنیم...
👀🛫❤
#گردشگری_صلح
#شروعی_دیگر
#تحقق_آرزو
#بسیار_سفر_باید
#روز_جهانی_صلح
#اول_مهر
@Peace_Tourism1
✍رئوف آذری
معمول است که در اولین تلاقی و ارتباط آدمیان، واژگانی معادل #سلام، #مرحبا، سڵاو و
HELLO
و امثالهم، آغازگر پیوندی است که محتمل، سالیانی تداوم داشته باشد.
اما وااسفا که گاه و بسیار نیز، قضاوت های شکل گرفته بر مبنای شناخت ناقص از دیگری یا تحت تٲثیر واگویه های نامرتبط (که اگر عنوان تهمت بر آن، نهیم، پُر بیراه نرفته ایم)
یا شعله ور شدن حس رقابت ناسالم، انتفاع شخصی، گرایش ها و علایق مخالف و متضاد، ارتباطات و تعاملات به آفت کینه، غضب، افتراق، نزاع، دشمنی و ... گرایش پیدا می کند و حتی آن سلام های قبلی که بوی صلح و پیام ایمن بودن از آزار و اذیت و رنج گوینده بود، رنگ می بازند، از فحوا خارج و # گرگ و میش روابط، جغرافیای زیست مشترک را در ابهام فرو می برد!
به تبع مشاهده تیرگی ها در روابط توده ها و ویژه رقابت های ناسالم و شعله ورشدن حسادت فی مابین خودنخبه پنداران و حتی تیغ زنی های آشکار و پنهان محیطی برسر هیچ یا مسایل خیلی پیش پا افتاده، ساده و خوش راه حل، نگارنده به تدبُّر افتاد و پس از چندی (نسبتا" طولانی و ویژه در لحظات بر اوج قله های بالای سه، چهار و پنج هزارمتری و سفرهای محدود و معدود خارج از کشور)، بر این فهم نایل گردید که مؤثرترین و پُردامنه دارترین تضادها و مخالفت ها و حتی مبارزه های پنهان و آشکار دانش آموختگان دانشگاهی و نیز متولیان باد به غبغب انداخته و معتمدان راه گم کرده، چیزی جز مشغولیت ذهنی شان به امور کوچک و کم اهمیت و غافل شدن ازامور پراهمیت و بزرگ نبوده و نیست و همان او را در آرزویی گرچه دست یافتنی اما مشکل دسترس، گرفتار ساخت و آن این بود:
"کاش، مجالی، توانی و امکانی بود، هر ساله، سی تا چهل و پنجاه، جوان، میانسال و بزرگسال اعم از جنس، نژاد، دین و مذهب گونه گون و ویژه شهروندان اولین شهر غیرنظامی قربانی جنگ افزارهای شیمیایی جهان از عشایر و طوایف گونه گون، افکار متنوع و گرایش سیاسی متفاوت را به سفری علمی،آموزشی، تفریحی-توریستی می بُردم تا پس از مواجهه های متعدد با دیگری های متفاوت و کسب میدانی دانش جغرافیایی_محیطی، تغییری در نگرش و بینش شان حاصل می آمد و اینبار کمی از مسٲله و مشکل، فاصله می گرفتند و از منظری والاتر و متعالی تر به چالش ها، نظر می انداختند و کمی تا بیشی، تعدیل شده و تاب آورانه تر، فهمیده تر و با درنگی افزونتر راه حل ها را اندیشه می کردند...
در این سال ها هرچند فرصت و امکانی برای سفرهای علمی، تفریحی، امدادی و مناسبتی در داخل و خارج کشور برای صاحب قلم، مهیا شد اما واسفا که جز چند مورد توفیق لازم حاصل نگردید تا شرف همسفری با آن جمع و ترکیب دلخواه را نصیب بریم و آرزو، ذیل خراور مسایل تلنبار شده و ناترازی درآمد و هزینه و ویژه تورم فاحش چندرقمی، مدفون شد!
اما این دفن ظاهری آرزو بود و آنچه در ذهن جاخوش کرده و در دل مضمر می نمود، همچنان خوره ذهن شد و فرآوری شده، روش نو برگزید تا اینکه؛
صنعت گردشگری سبز و البته عمیق تر، گردشگری صلح رونق گرفت و اینک که در آستانه تحولی جهانی در این حوزه هستیم، مناسب دیدیم تجارب جهانشهر اسوه های شهروندی و الفبای زندگی را به مدد طلبیده و بر محمل آن، آرزو را به روال علمی و عملی پی گرفته و در مسیر درست خود، سوق داده و مدیریت کنیم...
👀🛫❤
#گردشگری_صلح
#شروعی_دیگر
#تحقق_آرزو
#بسیار_سفر_باید
#روز_جهانی_صلح
#اول_مهر
@Peace_Tourism1