بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
467 subscribers
1.77K photos
631 videos
137 files
2.12K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
آثار جنگ را بر پیکره زندگی ببینید و با ما برای صلح، همراه شوید👇 🌷بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک🌷 *نقل تصاویر از شبکه های اجتماعی(با تشکر از دوست همدل و همراه جناب بنیامین صادقی عزیز)🌷 @sopskf
چهره زشت جنگ و ضرورت تلاش های صلح گسترانه
رئوف آذری، فعال صلح و مهربانی
🌷
تصاویر تطبیقی از سوریه قبل و بعد از جنگ، سندی درس آموز برای آنانی است که با چشم عبرت بین، آینده ای روشن را برای خود ترسیم می کنند...
اینان با مرور درس نکته های جنگ، بر عمق زیان وارده بر روح، روان، محیط و جغرافیا وقوف پیدا می کنند و تمام تلاش شان را معطوف می کنند تا جنگی دیگر در هیچ جای این کره، تکرار نشود...

امروز که این تصاویر را مرور می کردم خاطرات دوران جنگ در ذهنم، نقش بست:

•دبیر زبان انگلیسی مان، قبل از شروع کلاس درس، یادآورمان شد و گفت:
" بچه های خوبم،، می دانید که در حال جنگ هستیم و هر لحظه امکان شروع آتش توپخانه ای و هوایی رژیم بعث عراق هست... پس هر موقع صدای آژیر قرمز شنیدید، دست و پای خود را گم نکنید و سعی کنید آرام به پناهگاه بروید"!
شاید باورتان نشود ولی به هر چه باور دارید هنوز صحبت آن معلم عزیزمان تمام نشده بود که یک هویی، آسمان غرش کرد و خدا روز بد نیاره!
معلم عزیزمان، زیر میزش رفت و میز را روی دستانش گرفت و چمباتمه میز بردوش به سوی در شتافت و تمام!
میز به این شیوه، از درب کلاس رد بشو نبود و بچه ها، پشت سر معلم در کلاس حبس شدند!
کلی داد و هوار راه انداختیم و میز را با معلم به سمت عقب کشیدیم تا روزنه ای برای عبور بچه ها، گشوده شد...
در تاریکی پناهگاه زیرزمینی حیاط مدرسه بغلی وقتی چشم گشودیم، معلمان و دانش آموزان، هریک در گوشه ای کز کرده بودند و از شرم حضور هم، چشم های شان را بسته بودند و فقط من بودم و دوستم و آن دوست دیگر که در این وانفسا هم، شیطون درس مان می داد...😓

این فقط یک صحنه از هزاران تصویر دوران جنگ بود که شخصا" تجربه کرده ام...
می خواهم به شما مخاطبان عزیزم در این پیج بگویم که؛
۱•جنگ شوخی نیست، مرد و زن، دختر و پسر، کودک و جوان، نظامی و غیرنظامی، معلم و دانش آموز، با غیرت و بی غیرت نمی شناسد...
وقتی از زمین و هوا و آسمان،گلوله و آهن پاره ببارد، کله ی کوچک و بزرگ، بدن چاق و لاغر، نصیبی از مرگ خواهند داشت، نخواهند داشت؟!

۲• تداوم جنگ، چون پس لرزه های زلزله، چنانت می پرورد که هر لرزشی را به حساب زمین لرزه بگیری و یه هویی دنیایت استرس، فشار و کابوس شود و عمرت، خزان زندگی!
همانی که ما در جنگ تجربه کردیم و ثلاث و باوه جانی ها در زلزله!

۳• تجارب قبل از بحران با مدیریت حین بحران، از زمین تا آسمان تفاوت دارد و فاصله...
همچنان که مانورهای قبل از زلزله، موفق تصویرنگاری و مخابره می شدند و مدیریت بحران در حین و بعد از زلزله، چون پروژه شکست خورده و عقیمی ثبت شد، تمهیدات و آمادگی و تجهیز موشک و انبار پوشک، در جنگ، فرصت بهره برداری نخواهند یافت و چاشنی در دست و کلیدِانبار بر دست، هر دو سوی پناهگاه خواهند شتافت و آنجا با سوسوی چشمان، همدیگر را نشانه خواهند رفت!
که آن هم خاطره ای خواهد شد از آن معلم و کلاس ما یا آن ماهیگیر و نارنجکش!
عزیزی رفته بود ماهیگیری البته با نارنجک... چون اول بارش بود، کلی نقشه در ذهن پرورانده و شاخ و نشان کشیده بود اما حین پرتاب نارنجک به داخل رودخانه ، خودش را به داخل رودخانه پرتاب کرده بود و نارنجک را به ساحل!
آن وقت بوده که همقطاران ماهیگیرش از هول گل به خودی استاد اسدی، هریک دنبال پناهگاهی روان شده و از ترس نارنجک و ترکش هایش، ماهی و کباب و طعم آن به کلی فراموش کرده و در اتاق عمل نیز، نارنجک نارنجک بر زبان می راندند!
حواس مان باشد، جنگ، جنگ است و شوخی بردار نیست، هست؟!

من و ما می دانیم جنگ چه ترسناک و دهشت آور و کابوس زاست...
من و مایی که طعم تلخ گاز کشنده شیمیایی چشیده ایم، می دانیم درد تاول پوستی و خس خس سینه و تلو تلو مرگ را دنبال خود کشیدن، چه مصیبت بزرگی است...

بیایید و قبل از اینکه جنگی درگیرد، توصیه ها،تجارب، درس نکته ها و مانورهای مان را برای #ئاشتی_ملت ها و #رفع_کدورت_ها، به خدمت گیریم...
اصلا" می دانید پروژه #صلح_و_مهربانیِ بنیاد توسعه ما از دل همین کابوس های تلخ جنگ، چون ققنوسی سربرآورده است ...
سربرآوردنش نه از سر ترس ما از جنگ است که ترس و تلخی آن در رگ مان جاری است بلکه از سر دلسوزی برای نسلی دیگر است که نچشد آنچه ما چشیدیم و بترسد از آنی که ما اول به شوخی گرفته بودیم!
جنگ،جنگ است و شوخی هم اگر باشد البته از نوع شوخی با زندگی به قیمت مرگ است!

پس بیایید و همراه شوید که حتی امروز هم برای غرس جوانه صلح دیر است...

عجله کنید تا دیر زمان مان، دیرتر نشده است...
#جوانه_صلح در دست گیرید و همدل و همراه ما، #مهربانی غرس کنید و صلح برداشت نمایید...



#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#جنگ
#تر
#خشک
#صلح
@sopskf
Forwarded from بلوطبانان پا به ركاب (Raouf Azari)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ھەڵمەتی رزگار کردنی ماسیەکانی دەڤەری ڕەش ھەرمێ-بانوو و قازان

لە لایەن پاسکیڵ سوارانی ژینگەپارێز و گەنجان و بە ساڵاچووانی ئاوایی بانوو

چوارشەممۆ ٢٣ی پووشپەڕی ٢٧٢١ی کوردی

•بە سپاسەوە بۆ دێھیار و ئەنجومەنی دێ و مامۆستا و سەرجەم گەنجانی ئاوایی بانوو👏🏻🌹

شایانی باسە، لەم ھەڵمەتە دا،زیاتر لە #ھەزار_ماسی، لە قەیرانی کەم ئاوایی و ئەگەری لە ناوچوون،رزگار کران🙏

#بەڕووپارزانی_پاسکیڵ_سوار
#سەردەشت
#ھەوڵی_رزگار_کردنی_ماسیەکان
#ڕەش_ھەرمێ
#بانوو
#ژینگە_پارێزان
#قەیرانی_کەم_ئاوی
#وشک_بوونی_ڕووبارەکان
-----
#یاریگری_مؤثر

نجات زندگی ماهیان در معرض کم آبی و مرگ حتمی

سردشت، حدفاصل روستاهای ره ش هه رمی
RASHHARMEH
و
بانوو
BANOU

در این اقدام داوطلبانه بلوطبانان پا به رکاب در روز چهارشنبه بیست و سوم تیرماه، بیش از #هزار_قطعه_ماهی به چشمه اصلی روستا و نیز دریاچه سد ملی سردشت منتقل شد.

•سپاس ویژه از امام جمعه، دهیار، شورا و جوانان روستای بانو که خالصانه یار شدند

#بلوطبانان_پا_به_رکاب
#معضل_کم_آبی
#خشک_شدن_رودخانه_ها
#مرگ_ماهیان
#نجات_زندگی
#سردشت
#فرهنگ_یاریگری

@oaktreeloverbiker