روشنفکران
82.5K subscribers
50.1K photos
42.1K videos
2.39K files
6.99K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🔺بطحایی: پیگیر وضعیت معلم بازداشت شده هستم

🔹محمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش ایران در واکنش به بازداشت محمد حبیبی از اعضای هیات مدیره کانون صنفی معلمان گفت: "من به عنوان یک همکار وظیفه دارم پیگیر وضعیت همکارم که گرفتار شده و بازداشت است،‌ باشم. و باید با توجه به ارتباطاتی که دارم، موضوع را از جایگاه‌های بالاتر در حوزه قضایی و اطلاعاتی و امنیتی پیگیری کنم تا ببینم مشکل چیست و به چه ترتیبی است. فکر می کنم موفقیت‌هایی در آینده در این زمینه داشته باشیم."

🔹محمد حبیبی، عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان هفته گذشته توسط ماموران لباس شخصی با ضرب و شتم بازداشت شد.
#خبر
#فرهنگ
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
کیوان
ناصری
منی
یولدان
ائدن
یار
#کیوان_ناصری
منی یولدان ائدن یار اوز یولونا گدن یار
#موسیقی


@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تکلیف کودک: 3 جمله از زبان گوسفندان بنویسید؟

و پاسخ کودک😂
#طنز
@Roshanfkrane
تبعیض جوری شده که غذای کارگرا هم جداکردن
کوبیده معمولی ۷۰۰۰ تومنه ولی کوبیده کارگر ۵۰۰۰ هزارتومن چون کارگرکشورم معمولی هم نیست چون فقیره بایدگوشت کمتر وبی کیفیت تر براش کباب کنن
#اجتماعی
@Roshanfkrane
رمان

#حس_سیاه

قسمت52
جلورفتم.
شال گردنم را دور گردنم پیچید.
محکم بازش کردم ودندان ساییدم.
ازپشت چندین مشت به کمرم زد.
خون از لبهایم راه افتاد اما خود رانباختم.
بلندشدم وازجلوپرتابش کردم اما جست وبه ماشین رنگ ورورفته ویخ زده چسباندم.
قدش فقط یک وجب ازقدمن بلندتربود.
دست هایم را زیرشکمش بردم تا با پایم به عقب هلش بدهم اما ناگهان تیزی و سردی چاقویی را روی شاهرگ گلویم احساس کردم.
جلوتر آمد ودرحالی که آن چاقوی ضامن دار لعنتی را توی گلویم فشار می داد داد کشید:
-هرکاری کردم نتونستم مهارت کنم عوضی! چابک و قوی ای! تا همینجا خلاصت نکردم هرچی داری بریز وسط!
آرام آب دهانم را قورت دادم.
پوستم می سوخت. نگاه وحشتزده ام به آسمان تیره نیمه ابری دوخته شده بود.
-ندارم...
عصبی شد و دندان هایش را روی هم سایید:
-به خدا می کشمت بچه سوسول پولدار واسه من ادا در نیار!
-احمق! من داشتم می رفتم بیمارستان زنم بستریه! چی باخودت می بری توبیمارستان بری؟
طلا؟ شمش؟ گردنبد؟ انگشتر؟
چشم های خیسش را روی هم فشرد و چاقو را بیشتر توی گلویم فرو کرد:
-زن منم توی بیمارستان بود... مرد!
کسی نگفت خرت به چند من چون پول نداشتم می فهمی؟ پول خرد ته جیب شما بچه سوسول ها صد تومنه!
موبایل که داری...بریز هرچی توجیبته...بجنب تا نکشتمت!
دست بردم توی جیبم و چندتراول چک درآوردم. انگشتر کیانوش وچند کارت شارژ! همه را آرام روبه زمین پرت کردم.
سرم همچنان بالا بود.
طعم خون را روی لب هایم حس کردم.
-تو...فکرکردی بازورگیری و گیرآوردن مردم نصف شب وخفت کردنشون می تونی پول شب و زندگیت رو درآری؟
-خفه شو آشغال! همین که به خاطر پول زندگیم دودشد ورفت هوا برام کافیه!
موبایل! یالا !
نفس نفس می زدم.
ازفرصت استفاده کردم.
همانطور که سرم بالا بود،چاقو را بااحتیاط از دستش بیرون کشیدم و توی جوی پرتاب کردم.
بایک حرکت فوری ومحکم من،باضرب دستم تخت سینه اش به عقب پرت شد وزمین خورد.
جوری گردنش صدا کرد که فریادش در دل شب اکوشد.
نفس نفس زنان و محتاط به در ودیوار نگاه کردم.
کمی خودش را جلو کشید اما از درد لب گزید ونتوانست بیشتر نزدیکم شود.
صاف ایستادم و پالتوی مردانه بلندم را بادست تکاندم.
شال خاکی ام را از کنارجدول برداشتم وهمان طور که با تاسف و خشم نگاهش می کردم دور گردنم پیچیدم.
خم شدم توی جوی و چاقو را برداشتم.
تمام تنم کوفته شده بود وخون بینی ام بند نمی آمد.
باعصبانیت دوتراول پنجاهی دیگر جلویش پرت کردم.
خم شدم انگشتر برادرم را برداشتم و انگشت اشاره ام را تهدیدوار روبرویش گرفتم:
-ببین لعنتی! همه این پول هایی که اینجارو آسفالت واست ریختم حلالت...اما یک چیزی رو فراموش نکن! مردونگی رو!
هرکسی بود غیرمن الان یا تحویل قانونت می داد یا راحت می کشتت یا زخمیت می کرد هرچی!
همه پول ها حلالت! امابدون با این کار ها هیچ وقت نمی تونی زندگی ایده آلی که می خوای رو به دست بیاری!
پشت کردم و گریه اش را ندیدم.
باآن هیکل و قدبلند،گریه کردنش عذابم می داد.
سوارماشینم شدم ودستمال کاغذی هایم را جلوی بینی ام مچاله کردم.
سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم وچشم هایم را بستم.
دستمال در کسری از ثانیه باخون یکسان شد.
آنقدر منتظر ایستادم و دستمال جلوی بینی ام گذاشتم که کم کم چشمانم سیاهی رفت.
چسب زخمی به پیشانی ام زدم و راه افتادم.
از خانه دور شدم.
تابیمارستان راه را آرام طی کردم.
زن عموی باران هم آنجابود.
نفسم را عمیق و خسته بیرون دادم.
یاد مراسم بهنام افتادم.
باشکوه برگزار شد.
دوستانش مات ومتحیر بودند وکیانوش هم با آن تب وحشتناک و بسیار بالایش خوشبختانه نتوانست درآن مجلس حضور پیدا کند!
مادر بهنام
خاله ام نشسته بودو فقط به جسم کفن پوش بهنام زل زده بود.
پدرش اما گریه می کرد و فریاد می زد.
جو بدی بود. تااشکم درنیامده بود از قبرستان خارج شدم.
هنوز بوی گوشت سوخته بهنام آن شب لعنتی تصادف توی بینی ام باقی مانده بود وعذابم می داد.

ادامه_دارد...


هرشب ساعت 23 منتظر باشید

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
خواگین
رودریگو
موزیک فوق العاده زیبا و #احساسی #آرائخوئز تنظیم شده برای فلوت و گیتار اثر جاوادنه ی هنرمند نابینا #خواکین رودریگو🎺
#موسیقی بی کلام


@Roshanfkrane
00:00
میگن دلتنگی...

قشنگ ترین ...

هدیه ی عشقه ...

حالا من با این...

هدیه ی قشنگ تو ...

چیکار کنم!؟
#عاشقانه


@Roshanfkrane
کاش میشد بار دیگر همچو
گل ، بویت کنم

چشم خود را ، سرمه ازخاکِ
سر کویت کنم

نور چشمانم چرا از دیده ام
پنهان شدی؟

رخ نما تا سجده برمحراب
ابرویت کنم

#عاشقانه
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 حرکات نمایشی نینجاهای زن تبریزی در تفرجگاه عینالی😁


@Roshanfkrane
#ورزش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 تصاویر دوربین مداربسته از سرقت مسلحانه موسسه مالی اعتباری کوثر تبریز


@Roshanfkrane
#خبر
#حوادث
روشنفکران
دوران عقب ماندگی ملت وقتی بود که جای اندیشیدن تقلید جای کوشش دعا جای اراده برای رفتن قسمت و جای تصمیم درست را استخاره گرفت 20اسفند زادروز ابرمردتاریخ #امیرکبیر گرامی باد #مناسبت @Roshanfkrane
خدمات #امیرکبیر به #ایران


۱ ـ در مرحله اول ، امیر کبیر دستور داد که القاب و تعارفات بیمعنی را که منشیان به عادت عهد صفویه و اوایل قاجاریه در مناسبات درباری و نامه ها مرسوم بود حذف کنند ؛ حتی نسبت به خود ، به همان لفظ جناب اکتفا کرد.
۲ ـ رشوه خواری را منع نمود و برای هر ماموری به قدر لیاقت و کاردانی اش ، مقرری تعیین نمود.
۳ ـ امیر کبیر برای تربیت و بیداری مردم ، علاوه بر فرستاده دانشجویانی به اروپا و استخدام معلمین و استادان اروپایی ، به نشر روزنامه ، ترجمه و تعلیف کتب و تاسیس مدرسه عالی(دانشگاه) ، و مقدمات تاسیس مدرسه دارالفنون را برای پزشکی و فنون نظامی نوین ریخت.

۴ ـ پس از جنگ های ایران و روس و تحمیل عهدنامه ترکمن چای بر ایران ، دخالت و نفوذ دولت های روس و انگلیس در ایران گسترش یافت. اما به هنگامی که امیر کبیر به وزارت رسید جلوی دخالت روس و انگلیس در امور ایران را گرفت.
۵ ـ امیر کبیر همچنین برای زیبایی شهر تهران ، رفاه اهالی آن و ترقی دادن پایتخت نیز ، به اقداماتی نیز دست زد مثلا: ساخت بازار و کاروانسرای امیر ، تیمچه امیر ، آوردن قسمتی از آب رودخانه کرج برای شرب مردم ، اهمیت به پاکیزگی و نظافت حمام ها و... و البته توجه به امنیت و تمامیت ارضی ایران از دیگر اقدامات ستایش آمیز امیر کبیر بود ، به طوریکه در جریان امضای عهدنامه ارزروم ، دولت عثمانی که به پشتیبانی انگلیس خواهان جدا کردن خوزستان از ایران بود ، با درایت ، کیاست و کاردانی امیر کبیر این نقشه اهریمنی به وقوع نپیوست.

📚منبع: امیر کبیر و ایران ، فریدون آدمیت با کمی تلخیص و ویرایش📚

#تاریخ
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلمی دیده‌نشده از #آرامگاه_فردوسی

در سال‌هایِ نخستین دهه‌ی ۱۳۲۰

(از آرشیو فیلم روسیه)

#تاریخ
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عزیزانم
❤️صبح دوشنبه تون بخیر
الــهی همیشه
❤️شاد و سلامت باشید
امروز 21 اسفند

@Roshanfkrane
🌸به نام آنکه خلاق جهان است
🌸امید بی پناه و بی کسان است

🌸به نام آنکه یاد آوردن او  
🌸تسلی بخش قلب عاشقان است

🌸سلام صبحتون پر خیر و برکت
🌸امروزتون سراسر عشق و رحمت

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
اسمشو
چی
ذخیره
کردی؟
ذخیره اسم همسر در مراحل مختلف زندگی:
عشقم
نفسم
همسرم
آقا بالاسر
بخوربخواب😂
#سلام_صبحگاهی


@Roshanfkrane
آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان عنبرو مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسدغم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسدتیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رودما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسدباغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کندسبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسدچون برسی به کوی ما خامشی است خوی مازان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

#مولوی
#شعر



@Roshanfkrane
صـبح‌هـا بایـد بلنـد شـد ،
در امتـداد وقـت قـدم زد .

گل را نگـاه کرد.

ابهـام را شنیـدو دویـد تا تـه ِ بـودن ،

باید از نـور تا خـدا رسیـد

#سهراب_سپهری

@Roshanfkrane