روشنفکران
81.5K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🔶وحدت در عین نفرت، وحدت در عین کثرت

🔻آیا شما فکر می‌کنید خانواده‌ها یا افرادی را که در خانه‌شان حیوانات خانگی نگهداری می‌کنند باید سرزنش کرد و به خانه‌شان نرفت؟ آیا شما این گرایش را در خود می‌بینید که به ایرانیانی که در شهرهای ترکیه شادی و پای‌کوبی می‌کنند توهین کنید و معتقد باشید آنان ولنگار هستند؟ آیا فکر می‌کنید زن محجبه‌ای که به حجاب پایبند است از جریان مدرن زندگی امروز دور است و باید از او دوری کرد؟ آیا این پیش‌داوری را دارید که هر کس که ساکن فلان استان کشورمان است با مواد مخدر سروکار دارد؟ یا اینکه اگر در پیاده‌رو فردی ترانسکشوال ببینید به او زل می زنید ، می خندید و با دست نشان می دهید؟

در چند سال گذشته مطالعات مختلفی درباره ارتباطات بین فرهنگی داشته‌ام.
منظور از ارتباطات بین فرهنگی، تعامل و ارتباطات بین گروه‌های دارای فرهنگ‌ها و سبک‌های مختلف زندگی با همدیگر و تعامل دولت و نهادهای رسمی با آنان است. برای مثال؛ ارتباطات بین پیروان چند دین در جامعه‌ای که دارای ادیان مختلف است و نحوه تعامل دولت با آنان و به‌ویژه حقوق آنان در قوانین یکی از این موارد است. مسئله اصلی آن است که با به‌کارگیری چه ساز و کارهایی می‌توان از بروز تنش‌ها و تضادهای احتمالی در بین گروه‌های متنوع اجتماعی جلوگیری کرد.

جامعه فعلی ایران هم‌اکنون ازنظر قومی، دینی، زبانی، جنسیت، سن، ملیت(ایرانی، افغان و ...)، سبک زندگی، طبقه اجتماعی، جهت‌گیری‌های سیاسی، معنویت‌گرایی و ... دارای تنوعات بسیاری است. ارتباطات بین فرهنگی درواقع به نحوه تعاملات و ارتباطات افراد برحسب این معیارها و احترام آنان نزد دولت و نهادهای رسمی می‌پردازد. مثلاً چقدر افراد با سبک‌های مختلف زندگی همدیگر را تحمل یا احیاناً تحقیر می‌کنند؟ طبقات اجتماعی بالا درباره طبقات اجتماعی پایین و برعکس، طبقات پایین درباره طبقات بالا چه تصوری دارند؟ ایرانیان نسبت به افغان های ساکن ایران و افغانها درباره ایرانی‌ها چه تصویری دارند؟ قومیت‌های مختلف درباره هم چگونه فکر می‌کنند؟ فرض بر آن است که تصاویر ذهنی و ذهنیت‌های کلیشه‌ای؛ می‌توانند در رفتار آدم‌ها مؤثر باشند و آن‌ها بر اساس نوع ذهنیت(مثبت، منفی) خود، استراتژی‌های رفتاری مختلفی در مقابل یکدیگر تعریف کنند. نتیجه ذهنیت‌های کلیشه‌ای و منفی، بروز تنش‌های اجتماعی خواهد بود .

در کشورهای توسعه‌یافته‌ای که جامعه متنوعی دارند و البته دولت‌هایی دارند که تنوعات اجتماعی را به رسمیت شناخته‌اند، تلاش می‌ شود تا از کودکی به دانش آموزان بیاموزند که قرار است در جامعه‌ای متنوع؛ و نه یکدست، زندگی کنند. درواقع به دانش آموزان می‌گویند که تنوع؛ و نه تشابه؛ ویژگی اصلی جامعه ایشان است. لذا باید یاد بگیرند که به آسانی درباره افراد متفاوت با خود قضاوت نکنند تا در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیزی داشته باشند. نکته جالب آنکه محققان این عرصه از توانایی‌هایی نظیر « درک یا شایستگی بین فرهنگی» intercultural understanding/ intercultural competence نام می‌برند که به توانایی‌ها و مهارت‌های ضروری افراد برای زندگی در یک جامعه متنوع و رنگارنگ اشاره دارد. نهادهای مختلف اعم از آموزشی، رسانه‌ای، سیاسی و شهروندی تلاش می‌کنند تا این شایستگی‌ها را در افراد بارور کنند تا جامعه‌ای صلح‌آمیز داشته باشند.

جامعه ایرانی ازنظر تنوعات اجتماعی و فرهنگی و به‌ویژه سبک‌های زندگی؛ جامعه‌ای متنوع است. پس از گسترش رسانه‌های جمعی، این تنوعات گسترده‌تر نیز شده است. بررسی خانواده‌ها و سبک‌های زندگی آنان بیانگر آن است که تنوع، و نه تشابه، ویژگی اصلی جامعه ایرانی است و ما بیش‌ازپیش به آموزش ارتباطات بین فرهنگی نیاز داریم که نتیجه آن درک و مدارا نسبت به افراد متفاوت با ماست.

نکته قابل‌تأمل آن است که اگر نهادهای رسمی، کثرت فرهنگی و اجتماعی را که در سبک‌های مختلف زندگی بروز می‌یابند به رسمیت نشناسند و صرفاً از یک سبک زندگی خاص طرفداری کنند، روزبه‌روز شاهد وحدت در عین نفرت خواهیم بود و البته به‌تدریج وحدت هم از بین خواهد رفت و فقط نفرت باقی خواهد ماند.



#فردین_علیخواه
جامعه شناس
@Roshanfkrane
🔴 از کاسۀ توالت تا دیوارهای بی‌حیای امروزی!


#فردین علیخواه( جامعه‌شناس)

یکی از آشنایان تعریف می‌کرد که مدت کوتاهی از سکونتشان در خانه‌ی جدیدشان نگذشته بود که متوجه می‌شوند صداهای مختلفِ همسایه‌ی مجاور به‌آسانی از دیوارها عبور کرده و در خانه‌ی آنان به گوش می رسد. همسایه‌ی آنان زوج جوانی بودند و خصوصی‌ترین صحبت‌های آن‌ها حتی به هنگام ارتباط جنسی نیز به‌راحتی قابل‌شنیدن بود. نه آنکه آن زوج بی‌پروا بودند و یا با صدای بلند حرف می زدند، بلکه دیوارهای حائل آن‌قدر نازک بود که توانی برای مقاومت در برابر صداهای حتی عادی همسایه را هم نداشتند. آنان مانده بودند که چه کنند؟ آیا به همسایه تذکر بدهند؟ چه بگویند و چگونه بگویند؟ مثلا بگویند که..../همکار دیگری هم قبلاً برایم از چنین مشکلی گفته بود. مسئله این همکار هم شنیدن چنین صدایی بود. می‌گفت شنیدن(ببخشید) صدای باد معده همسایه مجاور از هواکش‌ها، دیگر برایمان عادی شده است، واینکه همسایه‌مان در ساعات عادی روز درباره چه موضوعاتی حرف می‌زند و یا در حال تماشای چه برنامه‌ای از تلویزیون است هم همین‌طور. مسئله؛ صداهایی بود که گهگاه در نیمه‌های شب به گوشمان می‌رسید. نه آنکه همسایه‌مان آدم بی‌نزاکتی باشد. بسیار هم مبادی‌آداب بود. دیوارها بی حیاء بودند. درنهایت این همکارم به دلیل داشتن دو نوجوان مجبور شد محل سکونت اش را تغییر دهد.

به‌راستی در این مسئله، تقصیر از ساکنان کدام طرف دیوارهاست؟ کسی که در دست‌شوئی خانه‌اش یا در اتاق‌خواب اش آن عملی را انجام می‌دهد که از یک آدم نرمال انتظار می‌رود انجام دهد یا همسایگانی که ناخواسته صدای آنان را می‌شنوند؟ به نظرهیچ‌کدام. مقصّر؛ سازندگان و سازمان‌هایی هستند که باید برساخت و ساز آنان نظارت داشته باشند.

در این کشور هر زمان تلویزیون را روشن می‌کنید مدام این جمله به گوش می‌رسد که در مقایسه با کشورهای غربی، کشور ما کشوری ارزشی و اسلامی است. فرض کنیم این‌گونه باشد. فرض کنیم. ارزشی و اسلامی بودن صرفاً به نصب پرده‌های تبریک و تسلیت بر درودیوارهای ادارات دولتی نیست. ارزشی بودن را باید در همین مثال‌های شاید به‌ظاهر کوچک در زندگی روزمره دید. در همه جوامع، آدم‌ها یک حریم خصوصی دارند و هیچ‌کس در هیچ کجای دنیا تمایل ندارد تا دیگران بدون اجازه وارد حریم خصوصی او شوند. سوال این است که آن مهندس ناظری که می‌آید و کیفیت ساخت این خانه‌ها را کنترل می‌کند چقدر به معیارهای فرهنگی و اجتماعی این جامعه هم‌نظر دارد؟ آیا اساساً میزان تبادل صدا بین دیوارها هم کنترل می‌شود؟ بعید می‌دانم. بسیار جالب است که سازندگان این خانه‌ها، به هم‌جهت نبودن کاسه توالت با قبله توجه می‌کنند به‌گونه‌ای که در کمتر خانه‌ای می‌بینیم که این قاعده رعایت نشده باشد. ولی کسی به موضوع عبور صدا در اتاق خواب، آبروی اشخاص و حریم خصوصی توجهی ندارد. نکته دیگر آنکه معمولاً در خانه‌هایی که ارزان‌ترند این مشکل یعنی عبور صدا از دیوارها به‌مراتب شدیدتر می‌شود و این در حالی است که معمولاً خانواده‌هایی که در خانه‌های ارزان‌تر شهر سکونت دارند به اقشار سنتی جامعه نزدیک‌تر و نسبت به برخی ارزش‌های فرهنگی حساس‌ترند. چگونه است که سازندگان، جهت کاسه توالت را یک مسئله دینی و ارزشی می‌بینند و رعایت می‌کنند ولی عبور صدای آدم‌ها به هنگام ارتباط جنسی توجه آنان را برنمی‌انگیزد؟

سخن پایانی؛ شهرک اکباتان در شهر تهران توسط مهندسان آمریکائی و بر اساس چارچوب‌ها و معیارهای مجاورت و همسایگی و نیز حفظ حریم خصوصی- که معمولاً در آمریکا بسیار مهم قلمداد می‌شود - در سال 1345 آغاز و در سال 1356 به بهره‌برداری رسید. در خصوص میزان مقاومت دیوارهای خانه‌های این شهرک در مقابل صدا هر چه بگویم کم گفته‌ام. ولی؛ ای‌کاش سازندگان و سازمان‌های ناظر امروزی در این کشور اسلامی! اندکی از نگاه مهندسان امریکایی در ایران در پنجاه سال قبل بهره می‌بردند و به‌جز کاسه توالت به سایر ارزش‌های اجتماعی هم اندکی فکر می‌کردند.

#فرهنگی
#اجتماعی

@Roshanfkrane
سونامیِ دونامی
#فردین_علیخواه



در روزهای نخست هر ترم، مراجعه و درخواست برخی از دانشجویان برای تغییر نام شان در لیست حضور و غیاب کلاسها برای استادان صحنه ای آشناست. نام شناسنامه ای این دانشجویان با نامی که به آن شناخته می شوند متفاوت است. به نظر می رسد که این روزها دونامی، تبدیل به سونامی شده است. معمولا در پایان هر ترم به شکلی گذرا نام های خط خورده و نام های جایگزین در لیست های مختلف را مقایسه می کنم و برای آنکه بتوانم از این موضوع درک روشنی داشته باشم با احترام دلایل این درخواست را از آنان سوال می کنم. « حس خوبی از اسمم ندارم» و « من که اسممو انتخاب نکردم» کوتاه ترین جمله هایی است که بیان می شود. نام های جایگزین به تعبیر آنان «شیک تر و امروزی تر»، «خاص تر» و در کل « باکلاس ترند» و به آنان « حس خوبی» منتقل می کنند.

برخی از والدین از تغییر نام فرزندان خود رنجیده خاطر می شوند و احساس می کنند که تغییر نام بی احترامی به خواست و انتخاب آنان است. معمولا این چنین احساسی با تغییر نام خانوادگی شدیدتر می شود. این والدین نام را نیز جزئی از میراث خانوادگی می دانند و به همین دلیل تغییر آنرا پشت کردن به این میراث قلمداد می کنند.

بدون تردید نام هر فرد بیانگر سلیقه و شاید جهان بینیِ نسل پیش از او است. هر چند بسیار محدود، این امر حتی تابع سلیقۀ چند نسلِ پیش از اوست چرا که هنوز در مناطقی از ایران، طبق سنتها پدربزرگ و درغیاب او مادربزرگ برای نوه نام « نیک» انتخاب می کند که معمولا کمتر «شیک» است. افراد هیچ نقشی در انتخاب نام برای خودشان ندارند و زمانی هم که می توانند نقش داشته باشند در مقابل عمل انجام شده والدین قرار گرفته اند. انتخاب نام همچنین تابع شرایط کلی جامعه نیز هست. برای مثال افزایش نام های روح الله، مقداد، زینب، ابوذر و مسلم در سال های آغازین انقلاب متأثر از تب و تاب انقلاب و تأثیرپذیری والدین از آن دوران بود و ممکن است برای فرزندانی که چنان فضایی را از نزدیک تجربه نکرده اند خوشایند نباشد.

نسل های پیشین عموما همرنگ جماعت، جمع گرا و به دنبال «یکسانی» بودند. آنان به جریان اجتماعی حاکم بر جامعه نگاه می کردند و تلاش می کردند تا با آن همراهی کنند. در مقابل، نسل جدید به دنبال متمایز بودن، خاص بودگی و «یکتایی» ، و نه یکسانی است. نسل جدید می خواهد شبیه هیچ کس نباشد. اینکه در نهایت چقدربه این هدف دست می یابد پرسش مهمی است. جورج زیمل معتقد بود که مد در زمینه هایی ظالمانه رفتار می کند. منظور آنکه افراد با هدف منحصربفرد بودن به سراغ مد می روند ولی نتیجه آن می شود که همه افراد تابع یک مد در عمل شبیه یکدیگر می شوند. درباره نامها نیز این اتفاق رخ می دهد. جوانان با هدف منحصربفرد بودن، نام خود را تغییر می دهند ولی در نهایت باز هم برخی نام ها در لیست حضور و غیاب استادان در حال تکرار شدن است.

در سال های اخیر «نیاز به خاص بودگی» در جامعه ایرانی پررنگ شده است. این امر یکی از دلایل گسترش نامهای کمتررایج و ناشنیده است. زیمل معتقد بود که وقتی در جامعه مد جدیدی همه گیر می شود طبقه ای که در ابتدا آن مد را خلق کرده است جایگاه خاص بودگی خود را از دست می دهد. به همین دلیل برای حفظ جایگاه خود مد جدیدتری خلق می کند و این چرخه همچنان ادامه می یابد. درباره نام ها نیز می توان چنین استدلالی داشت. نامهای ناشنیده توسط طبقات دارای سبک زندگی خاص تر می آیند، همه گیر می شوند و مجددا آن طبقات برای فرزندان خود نام های خاص انتخاب می کند. از طرف دیگر، برخی از والدین انتخاب نام « باکلاس» برای فرزند را یکی از راههای ورود آسانتر به جمع طبقات دارای سبک زندگی خاص تصور می کنند چرا که تقلید از نام، در مقایسه با سایر راههای ورود به این طبقات آسان تر و کم هزینه تر است.

تغییر دادن نام تصمیمی شخصی و وابسته به سلیقه افراد است. نام هر فرد در درجه اول باید برای خود او خوشایند و پذیرفتنی باشد. به همین دلیل تغییر نام را نه عصیان یا بی احترامی بلکه باید امری فردی دید. البته نقد و تحلیل جریان کلی جامعه در خصوص انتخاب نامها توسط منتقدان فرهنگی و جامعه شناسان لازم است تا افراد با آگاهی و دقت لازم نام های خود را انتخاب کنند.

#جامعه‌شناسی
#اجتماعی

@Roshanfkrane
📝سفر از وابستگی به گسستگی
#فردین_علیخواه


🔸اس. ئی. کراس در سال 2000 در بین دانشجویان امریکای شمالی و دانشجویان آسیای شرقی نظیر ژاپن مطالعه ای درباره هویت انجام داد. این محقّق از دانشجویان می خواست که کمی درباره خودشان حرف بزنند. دانشجویان امریکایی عمدتا فقط صفات خودشان را توصیف می کردند. مثلا می گفتند "من آدم خوش اخلاقی هستم، دوست دارم صبح ها خیلی زود بیدار شوم، من به بی نظمی حساسیت دارم، من دونات توت فرنگی خیلی دوست دارم و غیره". در مقابل دانشجویانی که از کشورهایی نظیر ژاپن آمده بودند در توصیف خود می گفتند" من یک مادر هستم، من فرزند دوم خانواده ام، خانواده ما سفر را بسیار دوست دارد، پدرم خلبان است، من از ژاپن آمده ام وغیره". کراس با این تحقیق ویژگی های فرهنگ فردگرا(1) و فرهنگ جمع گرا(2) را نشان می دهد.

🔸در فرهنگ فردگرایی افراد از کودکی تشویق می شوند تا مستقل و متکی به خود باشند. آنان عواطف، احساسات، لذت ها و تمایلات فردی خود را بر جمع ترجیح می دهند و تلاش می کنند زیستی مستقل از جامعه و حتی خانواده داشته باشند. در مقابل در فرهنگ های جمع گرا اتصال به یک شبکه روابط اجتماعی، همزیستی و بهم پیوستگی با گروههای اجتماعی نظیر خانواده و اقوام اهمیت زیادی دارد. افراد عضوی از یک جمع هستند و هویت فردی معمولا در سایه هویت جمعی که فرد به آن تعلق دارد قرار می گیرد. به طول خلاصه گسستگی در مقابل وابستگی، و استقلال در مقابل اتّصال مهم ترین ویژگی های این دو فرهنگ است. در فرهنگ های فرد گرا اگر کودکی روی زمین می افتد والدین از دور نگاهش می کنند و منتظر می مانند تا خودش از زمین بلند شود. در مقابل، در فرهنگ های جمع گرا علاوه بر والدین، حتی عابران نیز ممکن است به کمک او بشتابند. در فرهنگ جمع گرا نظر خانواده درباره تحصیل، ازدواج و در مواردی حتی شغل فرزندان مؤثر است.

🔸البته فرهنگ های مبتنی بر فردگرایی و جمع گرایی ضعف ها و قوت های خودشان را دارند. شاید فرهنگ فردگرایی در ظاهر کمی جذاب به نظر آید با این وجود به روشنی و به شکل محکمی نمی توان گفت که کدام یک بر دیگری ترجیح دارد. ولی گمان جامعه شناختی من آن است که مسیر جامعه ایرانی به سوی فرهنگ فردگرایی است. نکته آخر آنکه وضعیت جوامع به شکل صفر و یک نیست. جوامع مبتنی بر فرهنگ فردگرایی می توانند عناصری از فرهنگ جمع گرا را نیز در خود داشته باشند و بالعکس. نکته، جریان غالب در یک جامعه است که ممکن است با فردگرایی یا جمع گرایی باشد.

🔸فردگرایی یا جمع گرایی مسأله اصلی این نوشته نیست. مسأله این نوشته درباره ایرانیان مهاجر به سایر کشورهای جهان است. ما ایرانیان عموما در یک فرهنگ جمع گرا بزرگ می شویم. همانطور که توضیح داده شد ویژگی این فرهنگ، حامی یا حمایتی بودن آن است. تعامل و اتصال به جمع ویژگی مهم این فرهنگ است. فردی که به مقصد کشوری مانند کانادا، استرالیا یا امریکا، ایران را ترک می کند با شتاب به سمت یک جامعه فردگرا پرتاب می شود. تحول جوامع از جمع گرایی به فردگرایی معمولا آرام، تدریجی و گام به گام است. فرد مهاجر ولی یک شبه و در عرض چند ساعت چنین تغییری را تجربه می کند. به همین دلیل «تنهایی»(3) که معمولا با حزن و اندوه همراه است به سراغ بسیاری از مهاجران می آید. آنان به سرعت در ساختار جدیدی قرار می گیرند که برای آن تربیت نشده اند. شاید در این شرایط جدید است که جمله هایی مانند« بیا بشین چار کلوم اختلاط کنیم» که عمدتا در جوامع جمع گرا شنیده می شود تبدیل به نوستالوژی تلخ مهاجران می شود.

🔸روشن است که واکنش مهاجران ایرانی به شرایطی که توصیف شد متفاوت است. برخی از آنان تلاش می کنند تا اعضای خانواده نظیر والدین، خواهران و برادران خود را تشویق کنند تا برای مثال به کانادا مهاجرت کنند. برخی حتی دوستان خود را نیز تشویق به مهاجرت می کنند. آنان به دنبال ساخت یک اجتماع کوچک(جمع گرا) در اطراف خود هستند تا شاید آن اتصال از دست رفته را دوباره باز یابند. ولی پرسش آن است که آیا می توان در دل یک جامعه فردگرا ماکتی از یک اجتماع جمع گرا ساخت؟ برخی دیگر از ایرانیان با خودشان کلنجار می روند تا طبق قواعد جامعه جدید زندگی کنند و فردگرایی را به عنوان یک ارزش اجتماعی بپذیرند. کاری که بسیار زمان بر و دشوار است.
(1) Individualistic Culture
(2) Collectivistic Culture
(3) Lonelines

#اجتماعی

@Roshanfkrane
#کولبر

"کولبرانی که کسی آنها را نمی بیند!"

#فردین_علیخواه ؛ جامعه شناس
کولبران فقط در مرزهای این کشور نیستند. کولبران در همین نزدیکی، در کوچه پس کوچه های شهر، هر روز در مقابل چشمان ما کولبری می کنند. به دلیل تردد در داخل کامیون های شیک، دریافت دستمزد و انعام و شاید هم نوشیدن آب میوه خنک پس از اتمام کار، به مشقت و دشواری کار این کولبران شهری؛ آنطور که شایسته است؛ توجهی نمی شود. به ندرت کولبر شهری دیده ام که زیر چتر حمایت تأمین اجتماعی باشد. آنان کارگران روزمزدی هستند که به دلیل دشواری کارشان، چند سال بیشتر نمی توانند کار یدی انجام دهند و پس از مدت کوتاهی گرفتار بیماری های ناشی از نوع شغل شان می شوند. بسیاری از اینان دستمزد حاصل از کولبری را به طور منظم به خانواده خود در روستاهای مرزی می فرستند.

نکته آن است که حل کولبری مرزی، نیازمند برنامه ها و سیاست های جامع و بلندمدت است که قطعا باید به آن توجه شود. ولی کولبری شهری پیچیدگی های کولبری مرزی را ندارد. مسأله آن است که حداقل با ساخت وسایل مکانیکی کارآمد می توان حمل برخی از وسایل بزرگ منازل مانند یخچال های ساید بای ساید و ماشین های لباسشوئی سنگین را آسان تر کرد تا کولبران شهری مجبور نباشند این وسایل را بر کول خود حمل کنند.

ای مخترعان جوان، ای دانشگاههای صنعتی، ای شرکت های صنعتی ایرانی، آیا می توان وسیله ای ساخت که کولبران شهری بتوانند اثاث خانه را بر روی آن قرار دهند و از طریق راه پله های ساختمان هایی که آسانسور ندارند یا آسانسوری کوچک دارند، این وسایل را به طبقات فوقانی حمل کنند بدون آنکه مجبور باشند آنرا بر کول شان بگذارند؟

سخن آخر: امیدوارم برادران چینی ما این مطلب را نخوانند!

#اجتماعی

@Roshanfkrane
خداحافظی با پیژامه آبی و زیرپیراهن سفید

#فردین_علیخواه/ جامعه‌شناس

▪️این روزها رسیدن به اندامی جذاب برای برخی از مردان تبدیل به دغدغه روزمره شده است. داشتن سیکس پک یا شکم شش تکه‌ای برای اینان هدفی جدی در زندگی است. آنان می‌خواهند لباس‌هایی که می‌خرند به‌ شکلی باشد که تناسب‌اندامشان را آشکار کند. اگر پیراهنی می‌پوشند دگمه‌های بالای پیراهن را باز می‌گذارند تا خط وسط عضلات سینه معلوم شود. برخی از آنان موهای روی سینه‌شان را می‌تراشند تا شکیل‌تر جلوه کند. موقع عبور از مقابل فروشگاههای بزرگ، کمی مکث می کنند و تصویر اندام خود را بر روی شیشه های تمیز فروشگاه چک می کنند. شاید جراحیِ بینی عمدتا به نام زنان تمام شده باشد ولی یک مطالعه دقیق می‌تواند نشان دهد که مردان هم از قافله عقب نمانده‌اند.

▪️برخی از مردان هرروز مطالبی همچون "ده نقطه از بدن آقایان که مورد توجه خانم‌هاست" را می‌خوانند و تک‌به‌تک آن نقاط را در اندام خودشان وارسی می‌کنند. آنان هرروز در توالت خانه‌شان دستگاه فیلیپس خود را برمی‌دارند و موهای گوش، بینی و ابرو را تمیز می‌کنند. اگر زمانی مردان در مقابل ساختمان پزشکان، در درون اتومبیل خود به انتظار همسرشان می‌نشستند و از طریق گوشی «کلش آو کلانز » بازی می‌کردند امروزه دیگر خودشان از متخصصان پوست وقت دونفره می‌گیرند. حتی بعضی از آن‌ها برای آنکه موجب شک همسرشان نشوند(سروگوشش میجنبه) علاوه بر مراجعه دونفره، به‌تنهایی هم به دیدار دکتر پوست خودشان می‌روند. برخی از آنان دو یا سه ماه، سختی می کشند تا موی طبیعی بکارند. حتی با رنگ کردن موهایشان، شانس خود را برای جوانیِ بیشتر امتحان می کنند. در قرن بیستم زنان هدف اصلی صنعت مد بودند. لباس‌های شهوت‌انگیز مخصوص اتاق‌خواب عمدتاً برای زنان طراحی می‌شد. امروزه صنعت مد برای مردان نیز لباس‌های زیرِ شهوت‌انگیز برای اتاق‌خواب طراحی می‌کند.

▪️در جامعه سنتی مردان تصور می‌کردند همین‌که مرد هستند تمام فضائل عالم را در خود دارند و به مونتاژ و نمایش بدن نیازی نیست. گویا ورق برگشته است. آنچه توصیف شد شاید قصۀ جوانان خانواده‌های متمول، و مردانی باشد که در حوالی 50 سالگی به ثبات و پیشرفت اقتصادی رسیده‌اند ولی به‌تدریج به سایر اقشار جامعه هم سرایت خواهد کرد.

▪️در دهه‌های گذشته، نگاه «خیرۀ مردانه»، مورد نقد مطالعات اجتماعی بوده است. طبق این مطالعات، زنان همواره به‌عنوان یک کالای جنسی، هدف نگاهِ خیره مردانه بوده‌اند که مهم‌ترین ویژگی آن لذت از خیره شدن به زن به‌عنوان یک ابژۀ(هدف-شیء) جنسی است. گفته می‌شد که " متأسفانه" زنان این نگاه خیره را در خود درونی کرده و رفتارهای خود در جامعه را طبق آن نگاه سامان داده اند. مثلاً اغلب برای خوشامد مردان لباس پوشیده‌اند. ولی سخن آن است که گویا مردان نیز دارند برای خوشامد زنان لباس می‌پوشند. به‌بیان‌دیگر بدن مردان نیز به‌تدریج دارد تبدیل به ابژۀ جنسی و موضوعی برای نمایش و تماشای زنان می‌شود.

▪️کوتاه آنکه، بدن متناسب داشتن؛ دیگر دغدغه‌ای صرفاً زنانه نیست. این روزها مردان نیز خود را قالب‌بندی و مونتاژ می‌کنند تا مورد اقبال چشم‌های خیره زنان قرار گیرند. درواقع شاهد شکل‌گیری « نگاه خیره زنانه » هستیم. پدیده‌ای که در طول تاریخ همواره متعلق به مردان بوده است.

▪️زمانی زنان فقط با دیدن تصویر جورج کلونی در فیلم‌ها می‌توانستند درباره مردان حرف بزنند ولی امروزه آنان در دورهمی های دوستانه‌شان درباره لباس و نوع اودکلن مردان دوروبرشان نظر می‌دهند. « نگاه خیره زنانه » در حال شکل‌گیری است.

▪️پرسش آن است که توجه مردان به اندامشان به دلیل شکل‌گیری تدریجی همین نگاه خیره زنانه است یا آنکه بیانگر عصیان مردان به هنجارهای جامعه سنتی در خصوص کلیشه‌های مردانگی است، چرا که در یک جامعه مردسالار، مردان هم به شکل دیگری قربانی اند.

#اجتماعی

@Roshanfkrane
🔴 ما تقصیری نداریم

#فردین_علیخواه | جامعه‌شناس

به همکارم تلفن می‌زنم تا حالش را بپرسم. می‌گوید از صبح تا عصر در دانشگاه است. می‌گویم «چه خوب. خوش به حالت که اینطور منظم در حال مطالعه هستی.» می‌گوید« مطالعه! نه. در سایت #بورس هستم و یک لحظه هم چشمم را از صفحه‌ی آن برنمی‌دارم.» به یکی از دانشجویان دکترا پیام می‌دهم تا از وضعیت پیشرفت رساله‌‌ی دکترایش بگوید. می‌نویسد که « #بورس‌باز» شده است. از من هم می‌خواهد که «اگر پول و پَله‌ای در دست و بال‌ دارم در اختیارش بگذارم تا چندبرابرش را به من تحویل بدهد.» با لحنی پرسشی به او می‌گویم «پس رساله دکترا؟» بعد از چند ثانیه برایم شکلک خنده می‌فرستد!

این روزها با آدم‌های مختلفی گفتگو می‌کنم. بورس به شکلی جدّی خانواده‌های ایرانی را درگیر کرده است. بسیاری را می‌شناسم که این روزها در خانه یا در محل کار با تمام هوش و حواس، اعداد و نمودارهای #بورس را زیر‌و‌رو می‌کنند. در ماههای اخیر کارمندان سازمان های دولتی ارباب رجوع را به قول خودشان «دک می‌کنند» تا بتوانند به کارشان برسند و منظور از کارشان، رفتن در صف خرید یا صف فروش سهام است. حق هم دارند دک کنند! یک لحظه غفلت از صفحه نمایش، چند روز پریشانی و پشیمانی در‌پی دارد. ساختمان‌های دولتی تبدیل به «دفتر کار» کارمندان شده‌ است. مکان رایگانی در اختیار است، باد خُنک کولر گازی می‌وزد، آب و برق هم مجانی است. گویا وعده‌های آغازین انقلاب اسلامی، اگرچه دیرهنگام، حداقل برای این کارمندان محقَق شده است. مدیرانی هم که گَهگاه برای حفظ وجهه‌ی خود، کارمندی را توبیخ می‌کنند«چون به خلوت می‌روند» آن کارِ آنان می‌کنند!

نکته‌ی قابل تأمل آن است که خروج از «دفتر کار» یا اتمام ساعت کاری بازار #بورس و سهام به معنای پایان « #بورس‌بازی» نیست. خانه‌ها تبدیل به مکانی برای تحلیل و تبادل‌نظر درباره تجربه امروز و جمع‌آوری اطلاعات از دوست و آشنا و فامیل برای تدوین برنامه فردا شده‌اند. گویی پس از ساعت اداری، افراد از «دفتر کار» به یک «بنگاه اقتصادی» دیگر منتقل می‌شوند!

بدون تردید سرمایه‌گذاری در بازار #بورس و سهام امر مذمومی نیست. افراد در همه کشورها در صورت تمایل بخشی از پس‌انداز خود را وارد بازار #بورس و سهام می‌کنند. تفاوت در این است که افراد معمولی پس از خرید سهام، به زندگی عادی خود ادامه می‌دهند. در واقع در این کشورها شاهد اقلیتی با نام « #بورس‌باز» هستیم که به شکل حرفه‌ای در بازار #بورس حضور دارند و سایرین سرمایه‌گذاران خردی هستند که تنها رهگذر این میدان‌اند. در مقابل آنچه در ایران شاهدیم مانند همه‌ی چیزهای دیگرمان شکلی بیمارگونه دارد. افراد در جایی کار می‌کنند ولی کار آنجا را انجام نمی‌دهند بلکه در اصل رئیس خودشان‌اند و به خرید و فروش سهام اشتغال دارند.

من هیچ کس را به خاطر « #بورس_بازی» یا «سهام‌بازی» سرزنش نمی‌کنم و قصد ندارم در این نوشتار ژست فریبنده‌ی یک انسان خردمند را به خودم بگیرم. همه ما در نتیجه سیاست‌های نسنجیده و خردگریز، و تصمیمات سراسر اشتباه مقامات به این موقعیت‌ تهوع‌آور پرتاب شده‌ایم. ما هر روز وارد بازی کثیفی می‌شویم که قبل از آن حتی تصورش برایمان آزاردهنده بود. منظورم « #بورس‌بازی»، خرید دلار، خرید طلا و سکه و یا ثبت‌نام خودروست. ما تقصیری نداریم. کاهش روزانه ارزش پول ملی، رشد افسارگسیخته قیمت کالاها و خدمات و فقدان هر گونه چشم‌انداز روشنی به آینده، پیامدهای اجتماعی دارد که یکی از آنها گسترش همین رفتارهاست. همه ما به ناچار- تأکید می‌کنم- به ناچار، دلّال‌مسلک شده‌ایم.

افسوس و صد‌افسوس که این روزها به اقتضای وظیفه حرفه‌ای‌ام مدام درباره پدیده‌هایی می‌نویسم و اعلام نگرانی می‌کنم که دارند از دست می‌روند. پدیده‌هایی که با گذشت زمان بی‌شک به سختی به حالت اول‌شان باز‌خواهند‌گشت. ساختمان‌های دولتی تبدیل به «دفتر کار» و خانواده از یک نهاد اجتماعی تبدیل به یک بنگاه اقتصادی شده است.

@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
📃جهان را آنگونه می بینم که دوست دارم
✍️ #فردین_علیخواه|گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

در درس انحرافات و آسیب‌های اجتماعی و در بحث از فرایند اجتماعی‌شدن کودکان ایرانی، چند کتاب مقطع ابتدایی و لوازم‌التحریر دانش‌آموزان را با خودم به کلاس می‌برم که یکی از آنها کتاب «هدیه‌های آسمانی» است که به تعلیم‌و‌تربیت اسلامی و به طور خاص آموزش نماز اختصاص دارد. این کتابها را از دختران دانش‌آموزی گرفته‌ام که آن مقطع تحصیلی را به اتمام رسانده‌اند. شاید بپرسید که چرا کتابها را به دانشجویانم نشان می‌دهم؟ در این کتاب‌ها عکس‌هایی از دختر و پسری دیده می‌شود که با ظاهری کاملا «شرعی» مشغول انجام فریضه نماز هستند. موضوعِ مهم از نظر تحلیل اجتماعی آن است که دانش‌آموزان دختر با مدادهای رنگی تمام صورت و ظاهر دختر(مدل) حاضر در عکس‌ها را (حتی هنگام انجام فریضه نماز) امروزی کرده‌اند یعنی لب، گونه، چشم و ابروی او را به شکل دخترانی درآورده‌اند که به طور معمول در زندگی روزمره ایرانی شاهد هستیم. دانش آموزان دختر خودشان دست به کار شده اند و وظیفه رنگ آمیزی و شاداب کردن تصویر را بر عهده گرفته اند. پس از این کتاب‌ها، لوازم‌التحریر دانش‌آموزان را روی میز می‌چینم و به دانشجویان نشان می‌دهم. دفتر، مداد، پاک‌کن و دفترچه یادداشت. بر روی هر کدام از این وسایل عکس، نام و نشانی نشسته است که 180 درجه با محتوای کتاب‌های درسی در تضادند. مثلا عکس‌هایی از چند دختر نوجوان با ظاهری امروزی که میکروفون به دست گرفته‌اند و آواز می‌خوانند و می‌رقصند. عکس‌هایی از عروسک باربی در موقعیت‌ها و حالت‌های مختلف، عکس‌هایی از چند شخصیت مشهور کارتونی محصولات کمپانی والت‌دیزنی.

از نشان دادن این وسایل چه نتیجه‌ای می‌گیرم؟
برخی از جامعه‌شناسان معتقدند که مخاطب/ خواننده معنای خاص خودش را بر محتوا/ متن اعمال می‌کند. به تعبیر حرفه‌ای‌تر، خوانش خوانندگان از متن لزوما با خوانش پدیدآورندگان آن متن همسان نیست و می‌تواند در تضاد با اهداف و مقاصدی باشد که پدیدآورندگان مد نظر داشته‌اند. در مثال بالا دانش‌آموزان معنای خاص خود را بر متن تحمیل می‌کنند. آنان کتاب و عکس‌های آنرا آن طوری تعبیر و تفسیر می‌کنند که می‌خواهند باشد. این امر بیانگر موضوعی است که برخی از متفکران و محققان جامعه‌شناسی به ویژه محققان «مؤسسه مطالعات فرهنگی بیرمنگام» با عنوان «مقاومت» از آن یاد می‌کنند.

دومین نتیجه از مثال یاد‌شده، تعارض و تضاد نهادهای اجتماعی‌کننده در ایران است که به اشکال مختلف، حتی در وسایل داخل کیف مدرسه دانش‌آموزان نیز خودش را آشکار می‌سازد. منظور، شاهد آن هستیم که ارزش‌ها و هنجارهای جاری و ساری در «جهان زندگی» با ارزش‌ها و هنجارهای مورد نظر« سیستم» در تضاد قرار دارد. سیستم با موسیقی میانه خوبی ندارد و حال آنکه در جهانِ زندگی خانواده‌ها فرزندان خود را با افتخار به کلاس‌های موسیقی می‌فرستند. سیستم با رقص میانه خوبی ندارد ولی موسیقی و رقص در جشن تولد همین دانش‌آموزان همواره طنین‌انداز می‌شود. رقص و همخوانی دانش‌آموزان با آهنگ جنتلمن ساسی‌مانکن در حیاط برخی از مدارس کشور بهترین شاهد بر این ادعاست. سیستم دستورالعمل خاص خودش را برای پوشش دارد و این در حالی است که در جهانِ‌زندگی آنچه در کوچه، خیابان، مترو و پارک می‌بینیم با این دستورالعمل فرسنگ‌ها فاصله دارد. همچنان می‌توان این مثال‌ها را ادامه داد.

و اما پرسش مهم: به راستی کودکانی که مدام در معرض نهادهای اجتماعی‌کننده‌ای قرار دارند که آثار و برنامه‌های همدیگر را در زمینه تعلیم‌و‌تربیت به معنای واقعی کلمه «خنثی می‌کنند» از نظر شخصیتی چه نوع کودکانی خواهند بود؟ من فکر می کنم که یکی از دلایل آنکه ما ایرانیان مخزن ارزش‌های متناقض و متضادیم همین فرایند اجتماعی‌شدن متناقض‌مان است. مثالی می زنم که فکر می کنم بسیار گویاست: چند سال قبل یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای در کشورهای همسایه مسابقه رقص ترتیب داده بود که محمد خردادیان یکی از داوران آن بود. قبل از مسابقه چند دقیقه با دختران و پسرانی که از ایران در این مسابقه شرکت کرده بودند مصاحبه می‌شد. برخی از آنان برای کسب موفقیت در رقص، یا به اهل بیت متوسل می‌شدند و یا از خانواده و دوستان‌شان می‌خواستند که در نماز برایشان دعا کنند!

💬ارسال نظر: @alikhahfardin
توضیح عکس: پشت جلد همان دختر روی جلد است.

@Roshanfkranw
🔴 همه از شهر حقی دارند

-شهر متعلق به همه شهروندان است. به جای آنکه گفته شود افراد حق ندارند با سگ‌هایشان در فضاهای عمومی شهری حاضر شوند می توان عقلانیت به خرج داد و به جای «کنترل» و اعزام گشت، پدیده های اجتماعی را مدیریت کرد. در پارک ها، محوطه‌ای برای افراد محترمی بسازید که حیوان خانگی دارند. پس از ساخت چنین محوطه هایی، برای ورود آنان به سایر قسمت های پارک جریمه در نظر بگیرید. همه شهروندان از شهر حقّی دارند. شهر فقط متعلق به «شما» نیست.

-ساختار خانواده در ایران تغییر یافته است. «زندگی به تنهایی» و «سالمندی» دو پدیده نوظهور اجتماعی در این کشور است. با اطمینان می گویم که امروزه حداقل بخشی از کسانی که سگ دارند و به دلایل روان‌شناختی با سگ های خود به پارک ها می آیند سالمندان عزیز، و بسیاری از آنان از فرهیختگان این کشورند. مسائل اجتماعی پیچیده است. افسوس که در این کشور این مسائل هم ساده دیده می شود و هم قرار است به ساده ترین راه یعنی اعزام سرباز حل شود.

-امروزه داشتن حیوان خانگی صرفا متعلق به طبقات مرفه و متمول نیست. حتی این امر به تدریج فراعقیدتی نیز شده است. کودک، میانسال، سالمند، پایین و بالای شهری، مذهبی و غیرمذهبی حیوان خانگی دارند. دقت کنیم. این روزها فرزندانِ والدین متدیّن(در معنای سنتی آن) اساسا مانند آنان فکر نمی کنند و شکاف نسلی جدی در خانواده های مذهبی وجود دارد. «آقازاده های» این کشور و نمایش سبک زندگی شان در اینستاگرام تصدیقی بر این ادعاست. در ضمن، فقط کافی است چند ساعت به کلینیک های حیوانات مراجعه کنید و در بخش انتظار بنشینید. خواهید دید که چه خانواده هایی برای درمان حیوانات خانگی شان به این کلینیک های مراجعه می کنند. چند سال قبل مشاهده والدین (ظاهرا) متدین و فرزندان‌شان در این کلینیک‌ها برای نگارنده این سطور تعجب‌برانگیز بود ولی در یکی دو سال اخیر مشاهده این افراد تبدیل به امری عادی شده است.

-مهم ترین مشکل این کشور آن است که یک مرام، یک عقیده، یک سبک زندگی، تصور می کند که سبک زندگی‌اش عالی، والا و معتبر است و سایر سبک های زندگی پست و حقیرند. این استدلال از اساس غلط است. داشتن حیوان خانگی را حداقل در بخشی، حاصل تغییرات اجتماعی و تغییر ساختار خانواده در ایران می دانم. نکته دیگر آنکه سبک « های » زندگی داریم و نه تنها یک سبک زندگی. هر چقدر حاکمیت دیرتر با این موضوع کنار بیاید، هر چقدر حاکمیت در به رسمیت شناختن «سبک های متنوع زندگی» در ایران امروز تأخیر نماید هزینه های حداقل اجتماعی بیشتری بابت آن خواهد پرداخت که افزایش شکاف حکومت-مردم از جمله آنهاست.

-داشتن حیوان خانگی اساسا حاصل تهاجم فرهنگی نیست بلکه حاصل «تداوم فرهنگی» است. در تاریخ گذشته و در تاریخ معاصر ایران داشتن حیوانات به اشکال مختلف همواره بخشی از زندگی روزمره بوده است. بی‌اساس نیست حتی اگر بگویم که شاید، شاید داشتن حیوان خانگی تهاجم فرهنگی ایران به غرب باشد.

-با سیاست‌های انقباضی موجود، صرفا گرایشِ به ویژه طبقه متوسط به گروههای مخالف حاکمیت بیشتر خواهد شد. نتیجه سیاست های معطوف به کنترل (و نه معطوف به مدیریت) پناه بردن مردم به رسانه‌های فارسی زبان فرامرزی خواهد بود.. طبقه متوسط پناهگاه خود را بیش از پیش این شبکه ها خواهد دانست. ارسال انبوه ویدئوها به این شبکه ها توسط شهروندان عادی در این روزها مصداقی برای این ادعای نگارنده است. البته باید گفت که گرایش به رسانه های فرامرزی دلایل آشکار و پنهان دیگری نیز دارد و نباید دچار تقلیل‌گرایی شد.

-تلاش نکنید تفاوت سلیقه در سبک های زندگی را با سرباز حل کنید. مگر با سرباز توانستید دیش‌های روی پشت بام‌ها را جمع کنید؟ مگر با سرباز توانستید معضل اعتیاد را حل کنید؟ مگر با سرباز توانستید موضوع پوشش‌های متفاوت شهروندان در سطح شهر را حل کنید؟ حتی با «دستگیری سلطان های مختلف» مگر توانستید مسئله سکه و ارز و تورم را حل کنید؟ ما نیازمند آنیم تا به ویژه در عرصه فرهنگ و سبک زندگی از «سیاست کنترل» به سوی« سیاست مدیریت» حرکت کنیم که مهم ترین مؤلفه آن درک و تفاهم متقابل است.

-سبک زندگی ترویج می شود، سبک زندگی تحمیل نمی شود. شما سبک زندگی خودتان را ترویج کنید. اگر جذاب بود و اگر با الزامات جهان امروز سازگار بود بدون تردید جوانان به سوی شما گرایش خواهند یافت. سبک زندگی با تهدید، جا نخواهد افتاد و مقاومت ایجاد خواهد کرد.

-حیوانات، چه در خانه چه در شهر، بخشی از اکوسیستم شهری‌اند. حذف آنان محیط زیست شهری را ویران تر از وضع فعلی خواهد نمود.

-سخن پایانی آنکه «زندگی کن و بگذار زندگی کنند».

#فردین_علیخواه
#اجتماعی
#اندیشه

@Roshanfkrane
مردان جهان؛ دارید از دست می‌روید!

روشنفکران
در بانک نشسته‌ام و منتظرم تا دستگاه فراخوانِ نوبت شماره‌ام را اعلام کند. در مقابل باجه شماره 3،  زن و مردی تقریباً سی‌ساله نشسته‌اند. هر بار که کارمند بانک چیزی می‌گوید چشم‌های مرد گرد می‌شود، به‌صورت زن نگاه می‌کند و به‌آرامی می‌پرسد: چی میگه؟ گوش‌های او سنگین نیست. او اعتماد بنفس ندارد و از زن می‌خواهد که صحبت‌های کارمند بانک را برایش توضیح دهد تا او بتواند بفهمد. زن اعتماد بنفس دارد و خوب حرف می‌زند و نقش دیلماج شوهرش را ایفاء می‌کند.

این روزها موقع عبور از مقابل فروشگاه‌های مختلف شهر، می‌بینم که زنان در حال حرف زدن با فروشندگان هستند و شوهرانشان درحالی‌که حدود نیم متر عقب‌تر از آن‌ها ایستاده‌اند فقط سرشان را تکان می‌دهند. زنان از فروشگاه‌ها کاتالوگ می‌گیرند و با دقت آن‌ها را می‌خوانند. ظاهراً این روزها این زنان هستند که می‌دانند کابینت آشپزخانه چگونه باشد بهتر است، خرید کدام خودرو با صرفه‌تر است، آداب رفتار در رستوران چگونه است و با گارسون چگونه باید حرف زد، با توجه به بودجه خانواده، سفر به کدام کشورها باصرفه‌تر است و منظور کارمندان آژانس‌های مسافرتی از برخی اصطلاحات فنی چیست، برای بیماری‌های مختلف مصرف کدام داروها بهتر است، هم‌اکنون فیلم‌های خوب سینماها کدام اند و بچه‌ها برای رشد بهتر به چه کلاس‌های آموزشی نیاز دارند. اساساً گویی زنان قواعد زندگی در جامعه جدید را یاد گرفته‌اند و تلاش می‌کنند بیشتر هم یاد بگیرند و در مقابل، مردان در این خصوص روزبه‌روز اعتماد بنفس خود را از دست می‌دهند و به حاشیه می‌روند.

چند روز قبل گزارشی ملی می‌خواندم که نشان می‌داد مطالعه کتاب در بین زنان، در مقایسه با مردان بیشتر است. آنان بیشتر کتاب می‌خرند. این روزها بیشتر دانشجویانم در کلاس‌ها دختر هستند. خیلی از رشته‌های علوم انسانی این‌طور شده است. آمار رسمی هم از افزایش تعداد دختران دانشجو نسبت به پسران حکایت دارد. معمولاً دختران دانشجو بهتر صحبت می کنند. با زمانه، خوب پیش می‌روند. روابط عمومی خوبی دارند. به‌اندازه خودشان مطالعه می‌کنند و برخلاف پسران که عمدتاً با رخوت و بی‌انگیزه به دانشگاه می‌آیند، آنان با انگیزۀ پیشرفت در جامعه، هرروز صبح با اشتیاق به دانشگاه می‌آیند. به فعالان اجتماعی مختلف فکر می‌کنم و می‌بینم که تعداد زنان در بین این فعالان روزبه‌روز بیشتر می‌شود. به انجمن‌های خیریه فکر می‌کنم و می‌بینم که زنان نقش پررنگی در آن‌ها دارند. به اعتراضات مدنیِ سال‌های اخیر فکر می‌کنم. برای مثال صف اول بیشتر تجمعات محیط زیستی را زنان تشکیل می دهند. شاید آرایشگاه‌ها مملو از زنان باشد ولی هم‌زمان کلاس‌های آموزشی مختلف از زبان انگلیسی تا آموزش برنامه‌نویسی اندروید، تا مولاناشناسی مملو از زنانی است که انگیزه فراوانی برای پیشرفت دارند. مطالعه اخیر ما نشان می‌دهد که بیشتر زنان عضو کانال‌های تلگرامی هستند که فن یا مهارتی را برای زندگی بهتر آموزش می‌دهند.

زمانی زنان در مهمانی‌ها فقط از مانیکور ناخن و مشِ کرم کاراملی حرف می‌زدند و مردان از سیاست، اقتصاد و زندگی روزمره. به‌تدریج شاهد هستیم که در مهمانی‌ها، زنان علاوه بر حرف زدن درباره هایلات شکلاتی مو و ماسک‌های میوه‌ای صورت، درباره آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌اند، محیط‌زیست، حقوق شهروندی و جریان پست‌مدرن فرانسوی صحبت می کنند. ولی در مقابل مردان عموماً از بهترین زمان برای خرید خانه، مغازه‌های فروش لاستیک‌های دورسفید ماشین که خیلی ماشین را قشنگ می‌کند و درنهایت نشان دادن کلیپ‌ها و گیف های سکسی به همدیگر.

شکی نیست که اشتیاق زنان برای پیشرفت و ورود به عرصه‌های گوناگون اجتماعی علل مختلفی دارد. معمولاً گروه‌های اجتماعی که تجربه به حاشیه رانده شدن و نادیده گرفته شدن دارند با گشایش فرصت‌های هرچند کوچک، تلاش می‌کنند تا به نحو احسن از آن فرصت‌ها استفاده کنند و خود را اثبات نمایند. ولی به‌عنوان یک جامعه‌شناس، از آینده چنین تغییری در جامعه ایرانی نگران هستم. قطعاً درک می‌کنید که نگرانی‌ام از پیشرفت زنان نیست. پیشرفت اجتماعی زنان را امری نرمال و منصفانه، و در راستای تحولات اجتماعی می‌دانم. نگرانی‌ام از عقب ماندن مردان است. پیش‌بینی‌ام آن است که اگر این روند به همین شکل پیش رود در یکی دو دهه آینده شاهد مردانی آویخته، در مقابل زنانی فرهیخته خواهیم بود. منظورم مردانی آویخته به جریان مدرنیسم اجتماعی با سنجاق است که هرلحظه امکان افتادن آن‌ها وجود دارد. چنین وضعیتی پیامدهای خودش را خواهد داشت. حسادت، لجبازی، احساس سرخوردگی و پنهان شدن در پشت تعصبات به قصد اذیت و آزار زنان توسط مردان و در کل عمیق‌تر شدن تفاوت نگاه و نگرش به زندگی بین زنان و مردان از جمله آن‌هاست.
#فردین_علیخواه

#ارسالی #اجتماعی #بانوان #اندیشه

@Roshanfkrane