روشنفکران
81.9K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
@Roshanfkrane.mp3
افسر
شهیدی
#جدایی

ترانه ای خاطره انگیز
با صدای بانو #افسر_شهیدی

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️بازخوانی آهنگ #افسر_شهیدی :🎤🎻
روزی که از تو جدا شم
روز مرگ خنده هامِ ......🔹🔹

توسط دختر خوش صدای #کردستانی در شهر #سلیمانیه

♦️ @Roshanfkrane ♦️
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 103
روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد
کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد
رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد

#افسر_اریا
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 370
صَلاح از ما چه می‌جویی؟ که مستان را صَلا گفتیم
به دورِ نرگسِ مستت سلامت را دعا گفتیم
درِ میخانه‌ام بُگشا که هیچ از خانقه نَگشود
گَرَت باور بُوَد ور نه سخن این بود و ما گفتیم
من از چشمِ تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هِزارش مَرحَبا گفتیم
اگر بر من نَبَخشایی پشیمانی خوری آخر
به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم
قَدَت گفتم که شمشاد است؛ بس خِجلَت به بار آورد
که این نسبت چرا کردیم و این بُهتان چرا گفتیم
جگر چون نافه‌ام خون گشت کم زینم نمی‌باید
جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت
ز بدعهدیِّ گُل گویی حکایت با صبا گفتیم


خوانش #افسر_اریا

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  370
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


غزليات حافظ هر شب ساعت 20 الی 22 درج خواهد شد 🙏🌺

@Roshanfkrane

کانال روشنفکران در نظر دارد، اجرای دوستان، مخاطبان گرامی را در کانال درج کند،
البته به ترتیب غزل از فردا شب
میتوانید در نظر سنجی غزل درج کنید.
سپاس بی کران 🌺🌺
#ارسالی
💢 گناه مومنانه

🖌
#امید‌فراغت روزنامه‌نگار

🔸یکی از عجیب‌ترین و البته مهم‌ترین داستان‌های کوتاه جهان، داستانی‌ست به نام "Boule de suif" نوشته‌ی
#گی‌دو‌موپاسان فرانسوی که در فارسی به *تُپُلی* ترجمه شده است.

🔸تپلی روایت اولویت
#غریزه‌ی‌بقا و پیشی گرفتن آن از تمام اخلاقیات ساخته‌ی بشر در مواقعی‌ست که منافع و امنیتِ آدمی‌زاد به خطر می‌افتد.

🔸داستان در خلال یکی از جنگ‌های پروس"
#آلمان" و فرانسه در قرن نوزدهم اتفاق می‌افتد. ده تن از اهالی یکی از شهرهای مرزی فرانسه برای فرار از نیروهای #اشغال‌گر پروس تصمیم می‌گیرند، سوار یک کالسکه شوند.

🔸یک
#فاحشه که نام اصلی او Elisabeth Rousset است، یک ُنت، یک زوج مغازه‌دار از طبقه‌ی متوسط، یک #کارخانه‌دار ثروتمند و همسرش، یک روشنفکرِ #جمهوری‌خواه، دو زنِ راهبه و چند #بورژوای دیگر که سبب می‌شوند کالسکه، یک جهان کوچک از جامعه‌ی #فرانسه را تشکیل بدهد.

🔸الیزابت که برخلاف باقی مهمان‌ها شخصیتی رُک و غیر نمایشی دارد، نه به نظرات سیاسی باقی حاضران در کالسکه گوش می‌دهد و نه
#محافظه‌کار و #محاسبه‌گر است. برخلاف بقیه که پس از پیمودن چند ساعت از راه، گرسنگی را سرکوب می‌کنند و آذوقه‌های‌شان را رو نمی‌کنند، تپلی"الیزابت" سبد غدایش را باز کرده و به بقیه هم تعارف می‌کند.

🔸مهمان‌ها که در بدو ورود و به دلیل دانستن شغل تپلی با اکراه و انزجار به او نگاه  و از همسفر بودن با او احساس حقارت می‌کردند، دست رد به غذاهای خوشمزه‌ی تپلی نمی‌زنند.

🔸در این میان کالسکه به دلیل هوای بد و مه گرفتگی، وارد نواحی تحت اشغال آلمان‌ها شده و اعضای کالسکه، برای شب‌مانی به یک مسافرخانه مراجعه می‌کنند، که به یک‌باره متوجه حضور
#نظامیان‌پروس در آنجا می‌شوند.

🔸
افسر آلمانی تمام اعضای #کالسکه را در مسافرخانه بازداشت می‌کند و پس از دو روز که فرانسوی‌ها جویای دلیل می‌شوند، افسر آلمانی به آن‌ها می‌گوید: شرط آزادی‌شان این است که تُپُلی بپذیرد که یک شب پیش او بخوابد!

🔸از اینجا کشمکش اصلی داستان شروع  می‌شود و اوج می‌گیرد؛ تپلی حاضر نیست دشمن
#میهنش را کامروا سازد!
هموطنان کالسکه‌نشین او نیز، ابتدا از شنیدن این درخواست بی‌شرمانه خشمگین شده و از تپلی حمایت می‌کنند. ولی رفته‌رفته و با گذر زمان از غرور و مقاومت او برای نخوابیدن با
افسر آلمانی به ستوه می‌آیند! حالا تمام افرادی که تا دو روز پیش از اخلاق دم می‌زدند، برای نجات جان‌شان دست به دامان تپلی شده‌ تا با مرد آلمانی بخوابد!

🔸تمام افرادی که تا ساعتی پیش
#روسپی‌گری را پیشه‌ای زشت و ننگین برمی‌شمردند، از #روشنفکر و #ثروتمند گرفته تا #راهبه و #تاجر و #فرهیخته، همگی دست به یکی می‌کنند تا تپلی را راضی به قحبگی کنند!

🔸موپاسان در این داستان به طرز شگفت‌ انگیزی "وابسته بودن
#اخلاق به شرایط را نشان می‌دهد".

🔸تمام کسانی که تا چند ساعت پیش
#فاحشگی را پیشه‌ای زشت و قبیح می‌دانستند و لاف #مقاومت و ایستادگی در برابر #دشمن می‌زدند با هر روشی که بلد بودند، از توجیهات مذهبی تا شیوه‌های رایزنیِ تجاری استفاده می‌کنند تا دختر بی‌نوا، از غرور شخصی و حس میهن‌پرستی خودش دست بردارد و راضی شود با افسر آلمانی بخوابد!

🔸صحنه‌های پایانیِ داستان یک
#تراژدی محض است. تپلی برخلاف غرور و خواست قلبی، برای خیر جمعی با #افسر آلمانی خوابیده، کالسکه در حال حرکت است و افرادی که در روز روشن برای تپلی دیوثی کرده‌اند حالا آذوقه‌های‌شان را درآورده‌ و می‌خورند.

🔸تپلی گرسنه و غمگین در گوشه‌ی کالسکه نشسته و به جماعتی نگاه می‌کند که دوباره بر سر
#میهن #غرور #آزادی #خدا و #پاکدامنی با هم حرف می‌زنند!

🔸هیچ‌ کس به الیزابت نگاه نمی‌کند ولی گی‌دو‌موپاسان او را در تاریخ ادبیات جهان جاودانه می‌کند. دختری مهربان و پاک که بین
#فاحشه‌های واقعی نشسته است!
#داستان #اندیشه #تربیتی #اجتماعی

@Roshanfkrane