This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۱۳ دی ماه سالروز درگذشت علی اسفندیاری مشهور به #نیما_یوشیج ، شاعر و بنیانگذار شعر نوی فارسی است.
باران میبارد ...
استاد آوازخوان بر مزار نیما نشسته و آواز سر میدهد. آوازی که با صدای رعد و برق در هم میآمیزد. شاعر پیش از این سروده بود: «نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک، غم این خفتهی چند خواب در چشم ترم میشکند»
شهرام ناظری همین شعر را در سوگ پدر شعر نو فارسی خواند. باران همچنان میبارد و صدای ناظری در خانه میپیچد.
#مناسبت
@Roshanfkrane
باران میبارد ...
استاد آوازخوان بر مزار نیما نشسته و آواز سر میدهد. آوازی که با صدای رعد و برق در هم میآمیزد. شاعر پیش از این سروده بود: «نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک، غم این خفتهی چند خواب در چشم ترم میشکند»
شهرام ناظری همین شعر را در سوگ پدر شعر نو فارسی خواند. باران همچنان میبارد و صدای ناظری در خانه میپیچد.
#مناسبت
@Roshanfkrane
میآید،
گیسوان آویخته
ز گرد عارض مه ریخته خون
میآید،
خندهاش بر لب شکفته
بهاری مینمایاند به پایان زمستان
#شعر
#نیما_یوشیج
@Roshanfkrane
گیسوان آویخته
ز گرد عارض مه ریخته خون
میآید،
خندهاش بر لب شکفته
بهاری مینمایاند به پایان زمستان
#شعر
#نیما_یوشیج
@Roshanfkrane
چه زیبا گفت #نیما_یوشیج :
هرگز منتظر فرداى خيالى نباش.
سهمت را از شادى زندگى همين امروز بگير.
فراموش نکن مقصدهميشه جايى
در انتهاى مسير نيست!
مقصد لذت بردن از قدمهايی است
که بین مبدا تا مقصد بر میداریم
چایت را بنوش
نگران فردا مباش، از گندم زار من و تو
مشتی کاه میماند برای بادها🍃…
#اندیشه
@Roshanfkrane
هرگز منتظر فرداى خيالى نباش.
سهمت را از شادى زندگى همين امروز بگير.
فراموش نکن مقصدهميشه جايى
در انتهاى مسير نيست!
مقصد لذت بردن از قدمهايی است
که بین مبدا تا مقصد بر میداریم
چایت را بنوش
نگران فردا مباش، از گندم زار من و تو
مشتی کاه میماند برای بادها🍃…
#اندیشه
@Roshanfkrane
#نیما_یوشیج به عالیه
کانال روشنفکران
«عالیهجان؛
… تصدیق میکنم چیزی از قلب کمبهاتر نیست و من تو را با قلبم خریدهام. حال مرا سرزنش میکنی. زیرا نتوانستهای از روی قلبِ من این خطوط را که خطوط یک سکهی به نامِ تو ترسیم شده است، بخوانی. چطور ممکن است در حالتی که خودت دعویِ اعتبار میکنی من اعتبار نداشته باشم زیرا من سکهای هستم که به وجود تو اعتبار مییابم. شکل تو، اسم تو و آثار تو همیشه با من است.
عالیه، مرا سرکوب و خُرد کن. یک قطعهی کوچک من باز آثار وجود تو را نشان میدهد. مرا آتش بزن، به قالب دیگر بریز. جنسیت و مقدار من همان خواهد بود. اگر گردوغبار ایام روی یک سکه نشسته است بهطوری که آن سکه را نتوانی بخوانی و بشناسی، آن را بردار، روی آن دست بکش، آن را صیقلی کن. به تو معلوم خواهد شد یادگار وجود چهکسی است.
قلب شاعر دریای بزرگ است. ببین دریا را که با تمام وسعت خود به اندک نسیمی سیمایش را پُرچین میکند. چرا اندک سوءظنی سیمای مرا غمگین و متفکر نکند که طبیعت قلب مرا حساستر از قلبهای دیگر آفریده است؟ به تو بگویم چهچیز باعث بدگمانی من شده است: محبّت. برای اینکه تو را دوست میدارم. با وجود اینکه خواستم دوستیام را مخفی بدارم، آن را آشکار میکنم.
شاعر، این خلقت عجیب و نادرِ طبیعت از راست، دروغ بیرون میآورَد. حساب کن. از چشمش بترس. وقتی به مردم نگاه میکند، مردم در نزد او اوراق یک تاریخ ممتد و یادگارِ روزهای کهنه و مبهماند. اگر هیچکس نتواند این اوراق را بخواند، شاعر میخوانَد.
زبان عشق را خوب میشناسی عالیه. همینطور قلبی را که درد میکشد میشناسی. در این صورت من برای محبّت تو با وجود هر تهمتی که به من میزنی تا مرگ پرواز میکنم.
زندهباد عدم!
یک متهم بدبخت و ناشناس که تو را دوست میدارد: نیما.»
#عاشقانه 🌹
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
«عالیهجان؛
… تصدیق میکنم چیزی از قلب کمبهاتر نیست و من تو را با قلبم خریدهام. حال مرا سرزنش میکنی. زیرا نتوانستهای از روی قلبِ من این خطوط را که خطوط یک سکهی به نامِ تو ترسیم شده است، بخوانی. چطور ممکن است در حالتی که خودت دعویِ اعتبار میکنی من اعتبار نداشته باشم زیرا من سکهای هستم که به وجود تو اعتبار مییابم. شکل تو، اسم تو و آثار تو همیشه با من است.
عالیه، مرا سرکوب و خُرد کن. یک قطعهی کوچک من باز آثار وجود تو را نشان میدهد. مرا آتش بزن، به قالب دیگر بریز. جنسیت و مقدار من همان خواهد بود. اگر گردوغبار ایام روی یک سکه نشسته است بهطوری که آن سکه را نتوانی بخوانی و بشناسی، آن را بردار، روی آن دست بکش، آن را صیقلی کن. به تو معلوم خواهد شد یادگار وجود چهکسی است.
قلب شاعر دریای بزرگ است. ببین دریا را که با تمام وسعت خود به اندک نسیمی سیمایش را پُرچین میکند. چرا اندک سوءظنی سیمای مرا غمگین و متفکر نکند که طبیعت قلب مرا حساستر از قلبهای دیگر آفریده است؟ به تو بگویم چهچیز باعث بدگمانی من شده است: محبّت. برای اینکه تو را دوست میدارم. با وجود اینکه خواستم دوستیام را مخفی بدارم، آن را آشکار میکنم.
شاعر، این خلقت عجیب و نادرِ طبیعت از راست، دروغ بیرون میآورَد. حساب کن. از چشمش بترس. وقتی به مردم نگاه میکند، مردم در نزد او اوراق یک تاریخ ممتد و یادگارِ روزهای کهنه و مبهماند. اگر هیچکس نتواند این اوراق را بخواند، شاعر میخوانَد.
زبان عشق را خوب میشناسی عالیه. همینطور قلبی را که درد میکشد میشناسی. در این صورت من برای محبّت تو با وجود هر تهمتی که به من میزنی تا مرگ پرواز میکنم.
زندهباد عدم!
یک متهم بدبخت و ناشناس که تو را دوست میدارد: نیما.»
#عاشقانه 🌹
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
#سیاوش_کسرایی
( زاده 5اسفند 1305 هشتبهشت اصفهان_ درگذشت 19 بهمن 1374 وین)
#شاعر، #نقاش و از اعضای کانون #نویسندگان ایران و از #فعالان سیاسی #چپگرای تاریخ معاصر ایران بود
#کسرایی دانشآموخته دانشکده #حقوق_و_علوم_سیاسی دانشگاه تهران و از #بنیانگذاران انجمن ادبی #شمع_سوخته بود.
سیاوش کسرایی سُراینده منظومهٔ #آرش_کمانگیر، نخستین منظومه حماسی نیمایی است.
وی یکی از شاگردان #نیما_یوشیج بود که به سبک شعر او وفادار ماند.
از جمله مجموعه شعرهای بهجای مانده از سیاوش کسرائی، میتوان به مجموعه شعر #آوا، #مهره_سرخ، #در_هوای_مرغ_آمین، #هدیه_برای_خاک، #تراشههای_تبر، #خانگی،
#با_دماوند_خاموش و #خون_سیاوش اشاره کرد.
#کسرایی از خردسالی در #تهران به سر میبرد؛ دوره ابتدایی را در مدرسه #ادب، و بعد در مدرسه #نظام و #دارالفنون مشغول به تحصیل شد.
در 1329 از دانشکده #حقوق دانشگاه تهران فارغالتحصیل میشود و برای خدمت سربازی به دانشکده افسری میرود.
در 1331کسرایی در سازمان همکاری بهداشت، وابسته به برنامه اصل چهار ترومن، شروع به کار میکند، و در نشریههای بهداشت همگانی در ناحیه دریای خزر و زندگی و بهداشت نقش دارد. از اواسط دهه 1330 تا اواخر دهه 1350 کسرایی در سازمان های مربوط به #مسکن_عمومی (بانک ساختمانی، وزارت آبادانی و مسکن، وزارت مسکن و شهرسازی) تقریباً بی وقفه مشغول است.
در اوایل تا اواسط دهه 1350 در حالت تعلیق خدمت اداری، کسرایی در بخش تبلیغات گروه صنعتی بهشهر کار میکند. در کنار مشاغل دائمی، در مقاطع مختلف، کسرایی به تدریس #ادبیات در دانشگاههای #تهران و #زاهدان میپردازد.
در دوران دبیرستان، کسرایی به همراه
#محسن_پزشک_پور و #داریوش_فروهردر فعالیت دانش آموزان ملیگرا شرکت دارد.
در 1327 عضو حزب #توده میشود، و از آن وقت تا 40 سال بعد از آن پشتیبانی میکند.
پس از کودتای 1332، مدت کوتاهی #زندانی میشود. در 1347کسرایی از بنیانگذاران #کانون_نویسندگان ایران است، و یکی از دبیران منتخب آن تا سال 1351 خورشیدی.
در سال 1356جزو سخنرانان شبهای شعر #گوته بود. در 1362، همزمان با سرکوبی حزب توده توسط مقامات جمهوری اسلامی، کسرایی ایران را ترک میکند؛ تا 1366 در #کابل،
از 1366 تا 1374 در #مسکو،
و بعد در #وین اقامت دارد.
از 1365تا استعفایش در 1367 کسرایی عضو هیئت سیاسی حزب #توده است، و در 1369 از کمیته مرکزی حزب هم کناره میگیرد.
آخرین مجموع شعر کسرایی، #مهره_سرخ، چاپ 1374، #اعتراضی علنی به سیاست حزب #توده و عواقب آن است.
روابط اجتماعی گسترده، مصاحبت و همیاری از خصوصیات زندگی کسرایی است. در بین چهرههای ادبی، #هوشنگ_ابتهاج، #احمدرضا_احمدی،
#محمود_اعتمادزاده (م.ا. به آذین)،
#ایرج_افشار، #فروغ_فرخزاد، #مرتضی_کیوان، #شاهرخ_مسکوب، #فریدون_مشیری،
#نادر_نادرپور، #نیما_یوشیج،
و #ابراهیم_یونسی از نزدیکان کسرایی هستند.
از اوایل دهه 1340 تا اوایل دهه 1360، تقریباً هر روز، در دفتر و در منزل، کسرایی محیطی باز برای دورهم آیی فراهم میکند.
اخراج از کانون نویسندگان ایران
در سال 1358 خورشیدی، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از
#باقر_پرهام، #احمد_شاملو، #محسن_یلفانی،
#غلامحسین_ساعدی و #اسماعی_خویی تصمیم به اخراج #سیاوش_کسرایی، #بهآذین،
#هوشنگ_ابتهاج، #فریدون_تنکابنی
و #برومند گرفتند.
این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل اعضاء تودهای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.
#سیاوش_کسرایی پس از هجوم نیروهای امنیتی حکومت جمهوری اسلامی ایران به حزب توده ایران در زمستان سال 1361 به همراه خانوادهاش از طریق #زاهدان از ایران خارج شد.
ابتدا در #کابل و سپس در #مسکو و پس از فروپاشی شوروی به #وین مهاجرت کرد.
سیاوش کسرایی پس از خروج از ایران و در طول اقامتش در افغانستان، در رادیو #زحمتکشان که از شهر #کابل پخش میشد، مشغول به فعالیت شد.
#ابوالفضل_محققی از همکاران سابق سیاوش کسرایی در رادیو زحمتکشان، ادعا میکند که در زمان تصدی وی به عنوان «مسئول بخش ادبی رادیو»، هیچگاه شعری از #احمد_شاملو، #مهدی_اخوان_ثالث
یا #فروغ_فرخزاد خوانده و پخش نشد.
سیاوش کسرایی از «نسل چهارم» مهاجران ایرانی به اتحاد جماهیر شوروی بود.
او از سال 1987 تا 1995 در #شوروی زندگی کرد. #سیاوش_کسرایی از زندگی در شوروی رنج میکشید و تجربه درونی و رنج روحی خود را در سروده
#دلم_هوای_آفتاب_میکند وصف کرده است.
وی در سن 69 سالگی پس از عمل جراحی #قلب و ابتلاء به #ذاتالریه در #وین، درگذشت و در «بخش هنرمندان»گورستان شهر وین، اتریش، به خاک سپرده شد.
#ارسالی #تاریخ #اجتماعی
@Roshanfkrane
#سیاوش_کسرایی
( زاده 5اسفند 1305 هشتبهشت اصفهان_ درگذشت 19 بهمن 1374 وین)
#شاعر، #نقاش و از اعضای کانون #نویسندگان ایران و از #فعالان سیاسی #چپگرای تاریخ معاصر ایران بود
#کسرایی دانشآموخته دانشکده #حقوق_و_علوم_سیاسی دانشگاه تهران و از #بنیانگذاران انجمن ادبی #شمع_سوخته بود.
سیاوش کسرایی سُراینده منظومهٔ #آرش_کمانگیر، نخستین منظومه حماسی نیمایی است.
وی یکی از شاگردان #نیما_یوشیج بود که به سبک شعر او وفادار ماند.
از جمله مجموعه شعرهای بهجای مانده از سیاوش کسرائی، میتوان به مجموعه شعر #آوا، #مهره_سرخ، #در_هوای_مرغ_آمین، #هدیه_برای_خاک، #تراشههای_تبر، #خانگی،
#با_دماوند_خاموش و #خون_سیاوش اشاره کرد.
#کسرایی از خردسالی در #تهران به سر میبرد؛ دوره ابتدایی را در مدرسه #ادب، و بعد در مدرسه #نظام و #دارالفنون مشغول به تحصیل شد.
در 1329 از دانشکده #حقوق دانشگاه تهران فارغالتحصیل میشود و برای خدمت سربازی به دانشکده افسری میرود.
در 1331کسرایی در سازمان همکاری بهداشت، وابسته به برنامه اصل چهار ترومن، شروع به کار میکند، و در نشریههای بهداشت همگانی در ناحیه دریای خزر و زندگی و بهداشت نقش دارد. از اواسط دهه 1330 تا اواخر دهه 1350 کسرایی در سازمان های مربوط به #مسکن_عمومی (بانک ساختمانی، وزارت آبادانی و مسکن، وزارت مسکن و شهرسازی) تقریباً بی وقفه مشغول است.
در اوایل تا اواسط دهه 1350 در حالت تعلیق خدمت اداری، کسرایی در بخش تبلیغات گروه صنعتی بهشهر کار میکند. در کنار مشاغل دائمی، در مقاطع مختلف، کسرایی به تدریس #ادبیات در دانشگاههای #تهران و #زاهدان میپردازد.
در دوران دبیرستان، کسرایی به همراه
#محسن_پزشک_پور و #داریوش_فروهردر فعالیت دانش آموزان ملیگرا شرکت دارد.
در 1327 عضو حزب #توده میشود، و از آن وقت تا 40 سال بعد از آن پشتیبانی میکند.
پس از کودتای 1332، مدت کوتاهی #زندانی میشود. در 1347کسرایی از بنیانگذاران #کانون_نویسندگان ایران است، و یکی از دبیران منتخب آن تا سال 1351 خورشیدی.
در سال 1356جزو سخنرانان شبهای شعر #گوته بود. در 1362، همزمان با سرکوبی حزب توده توسط مقامات جمهوری اسلامی، کسرایی ایران را ترک میکند؛ تا 1366 در #کابل،
از 1366 تا 1374 در #مسکو،
و بعد در #وین اقامت دارد.
از 1365تا استعفایش در 1367 کسرایی عضو هیئت سیاسی حزب #توده است، و در 1369 از کمیته مرکزی حزب هم کناره میگیرد.
آخرین مجموع شعر کسرایی، #مهره_سرخ، چاپ 1374، #اعتراضی علنی به سیاست حزب #توده و عواقب آن است.
روابط اجتماعی گسترده، مصاحبت و همیاری از خصوصیات زندگی کسرایی است. در بین چهرههای ادبی، #هوشنگ_ابتهاج، #احمدرضا_احمدی،
#محمود_اعتمادزاده (م.ا. به آذین)،
#ایرج_افشار، #فروغ_فرخزاد، #مرتضی_کیوان، #شاهرخ_مسکوب، #فریدون_مشیری،
#نادر_نادرپور، #نیما_یوشیج،
و #ابراهیم_یونسی از نزدیکان کسرایی هستند.
از اوایل دهه 1340 تا اوایل دهه 1360، تقریباً هر روز، در دفتر و در منزل، کسرایی محیطی باز برای دورهم آیی فراهم میکند.
اخراج از کانون نویسندگان ایران
در سال 1358 خورشیدی، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از
#باقر_پرهام، #احمد_شاملو، #محسن_یلفانی،
#غلامحسین_ساعدی و #اسماعی_خویی تصمیم به اخراج #سیاوش_کسرایی، #بهآذین،
#هوشنگ_ابتهاج، #فریدون_تنکابنی
و #برومند گرفتند.
این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل اعضاء تودهای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.
#سیاوش_کسرایی پس از هجوم نیروهای امنیتی حکومت جمهوری اسلامی ایران به حزب توده ایران در زمستان سال 1361 به همراه خانوادهاش از طریق #زاهدان از ایران خارج شد.
ابتدا در #کابل و سپس در #مسکو و پس از فروپاشی شوروی به #وین مهاجرت کرد.
سیاوش کسرایی پس از خروج از ایران و در طول اقامتش در افغانستان، در رادیو #زحمتکشان که از شهر #کابل پخش میشد، مشغول به فعالیت شد.
#ابوالفضل_محققی از همکاران سابق سیاوش کسرایی در رادیو زحمتکشان، ادعا میکند که در زمان تصدی وی به عنوان «مسئول بخش ادبی رادیو»، هیچگاه شعری از #احمد_شاملو، #مهدی_اخوان_ثالث
یا #فروغ_فرخزاد خوانده و پخش نشد.
سیاوش کسرایی از «نسل چهارم» مهاجران ایرانی به اتحاد جماهیر شوروی بود.
او از سال 1987 تا 1995 در #شوروی زندگی کرد. #سیاوش_کسرایی از زندگی در شوروی رنج میکشید و تجربه درونی و رنج روحی خود را در سروده
#دلم_هوای_آفتاب_میکند وصف کرده است.
وی در سن 69 سالگی پس از عمل جراحی #قلب و ابتلاء به #ذاتالریه در #وین، درگذشت و در «بخش هنرمندان»گورستان شهر وین، اتریش، به خاک سپرده شد.
#ارسالی #تاریخ #اجتماعی
@Roshanfkrane
#صمد_بهرنگی دردوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانوادهای تهیدست چشم به جهان گشود.
پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند. صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد زندگی را میگذراند و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش میگرفت و در ایستگاه «وازان» به روسها و عثمانیها آب میفروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند عازم قفقاز شود. رفت و دیگر بازنگشت.
صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریزرفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شدهاش به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بینام در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت. او ترجمههایی نیز ازانگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از #مهدی_اخوان_ثالث، #احمد_شاملو، #فروغ_فرخزاد، و #نیما_یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز درمسائل تربیتی از او منتشر شده است. وی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته است؛ و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان و تأکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.
یادش گرامی باد
#مناسبت
@Roshanfkrane
پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند. صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد زندگی را میگذراند و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش میگرفت و در ایستگاه «وازان» به روسها و عثمانیها آب میفروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند عازم قفقاز شود. رفت و دیگر بازنگشت.
صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریزرفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شدهاش به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بینام در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت. او ترجمههایی نیز ازانگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از #مهدی_اخوان_ثالث، #احمد_شاملو، #فروغ_فرخزاد، و #نیما_یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز درمسائل تربیتی از او منتشر شده است. وی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته است؛ و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان و تأکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.
یادش گرامی باد
#مناسبت
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
دلم صبحی
سلامی
بوسه ای
عشقی
نسیمی
عطر لبخندی
نوای دلکش تار و کمانچه
از مسیری دورتر حتی
دلم شعری سراسر دوستت_دارم
دلم دشتی پر از آویشن و
گل پونه می خواهد ..!!
#نیما_یوشیج
@Roshanfkrane
دلم صبحی
سلامی
بوسه ای
عشقی
نسیمی
عطر لبخندی
نوای دلکش تار و کمانچه
از مسیری دورتر حتی
دلم شعری سراسر دوستت_دارم
دلم دشتی پر از آویشن و
گل پونه می خواهد ..!!
#نیما_یوشیج
@Roshanfkrane
⚘༅࿇༅═
در تولد1سالگی پسرش نوشت :
پسرم:1بهار،1تابستان،1پاييزو1زمستان را ديدی زين پس همه چيز تکراريست جز محبت و مهربانی
#نیما_یوشیج
21 آبان #زادروز_نیما_یوشیج پدر شعر نو پارسی گرامی باد🌹
#مناسبت
@Roshanfkrane
در تولد1سالگی پسرش نوشت :
پسرم:1بهار،1تابستان،1پاييزو1زمستان را ديدی زين پس همه چيز تکراريست جز محبت و مهربانی
#نیما_یوشیج
21 آبان #زادروز_نیما_یوشیج پدر شعر نو پارسی گرامی باد🌹
#مناسبت
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز زادروز #علی_اسفندیاری مشهور به #نیما_یوشیج شاعر معاصر ایرانی و بنیانگذار شعر نو فارسی است.
🎶 آواز شهرام ناظری بر مزار نیمایوشیج
#شهرام_ناظری
#موسیقی
#مناسبت
@Roshanfkrane
🎶 آواز شهرام ناظری بر مزار نیمایوشیج
#شهرام_ناظری
#موسیقی
#مناسبت
@Roshanfkrane
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم.
#نیما_یوشیج
#زادروز 21 آبان
#مناسبت
@Roshanfkrane
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم.
#نیما_یوشیج
#زادروز 21 آبان
#مناسبت
@Roshanfkrane