❤️❤️
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
شدم گمراه و سرگردان،
میان این همه #ادیان
میان این تعصب ها،
میان جنگ مذهب ها!
یکی افکار زرتشتی،
یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی،
یکی دینش #مسلمانی
یکی در فکر تورات است،
یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست،
در این دنیای #انسانی ...
خدا، یکی... ولی... اما... هزاران فکر #روحانی ....
رها کردیم خالق را گرفتاران #ادیانیم
تعصب چیست در #مذهب؟!
مگر نه این که انسانیم؟!
اگر روح خدا در ماست...
خدا گر مفرد و تنهاست ....
#ستیز پس برای چیست؟!
برای خود #پرستی_هاست..
من از #عقرب نمی ترسم ولی از #نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس #میش می ترسم
از آن جشنی که اعضای تنم دارند،
خوشحالم ولی،
از اختلافِ #مغز و دل با ریش می ترسم
هراسم ، جنگ بینِ
شعله و کبریت و #هیزم نیست
من از سوزاندنِ
اندیشه در #آتیش می ترسم
تنم آزاد؛ اما،
اعتقادم سست #بنیاد است
من از شلاقِ
#افکارتهی بر خویش می ترسم..!!
کلام آخر این شعر
یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش
وهم از خویش میترسم........!!!
#سیمین_بهبهانی🖌
🍁🌾🍁🌾🌾🍁🌾🍁
@Roshanfkrane
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
شدم گمراه و سرگردان،
میان این همه #ادیان
میان این تعصب ها،
میان جنگ مذهب ها!
یکی افکار زرتشتی،
یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی،
یکی دینش #مسلمانی
یکی در فکر تورات است،
یکی هم هست نصرانی!
هزاران دین و مذهب هست،
در این دنیای #انسانی ...
خدا، یکی... ولی... اما... هزاران فکر #روحانی ....
رها کردیم خالق را گرفتاران #ادیانیم
تعصب چیست در #مذهب؟!
مگر نه این که انسانیم؟!
اگر روح خدا در ماست...
خدا گر مفرد و تنهاست ....
#ستیز پس برای چیست؟!
برای خود #پرستی_هاست..
من از #عقرب نمی ترسم ولی از #نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس #میش می ترسم
از آن جشنی که اعضای تنم دارند،
خوشحالم ولی،
از اختلافِ #مغز و دل با ریش می ترسم
هراسم ، جنگ بینِ
شعله و کبریت و #هیزم نیست
من از سوزاندنِ
اندیشه در #آتیش می ترسم
تنم آزاد؛ اما،
اعتقادم سست #بنیاد است
من از شلاقِ
#افکارتهی بر خویش می ترسم..!!
کلام آخر این شعر
یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش
وهم از خویش میترسم........!!!
#سیمین_بهبهانی🖌
🍁🌾🍁🌾🌾🍁🌾🍁
@Roshanfkrane
✅ خرافات و ویروس کرونا(روزنامه مستقل)
✍ #صدیقه_وسمقی (استاد دانشگاه و دین پژوه)
در اطراف #ادیان همواره #خرافات زیادی شکل گرفته است و خرافهبافان از آن بهرهها بردهاند. متاع #دکانداران دین خرافه است و خریداران آن مردمان #سادهاندیش که میخواهند در پناه باورهای معنوی و دینی در این جهان ناآرام آرامشی یابند. آنان به دنبال خرافهها نیستند، اما خرافهبافان به دنبال مردمانی میگردند تا متاع آنان را خریدار باشند. در این میان، این وظیفهی دانشمندان و پژوهشگران علوم دینی است که خرافهبافان را از صحنه خارج کرده و عرصهی دین و معنویت را از دستاندازی آنان مصون سازند.
در روزها و هفتههای اخیر که کشور ما با بحران تازهای به نام ویروس #کورونا مواجه بوده است، خرافههای دردسر ساز نیز مشغول آسیبرسانی بودهاند. عدهای از بسته شدن زیارتگاهها ممانعت کرده، عدهای از دینداران دست به حرکات و اقداماتی زدند که از دین چهرهای نامعقول و از باورهای آنان وجههای خرافی به نمایش گذاشته است.
در این رابطه مناسب یافتم به دو نکته اشاره نمایم:
نکتهی نخست آنکه پیامبر اسلام و خاندان آن حضرت، شفابخش بیماران نبودند و هیچگاه نیز چنین ادعایی نداشتند. این ادعایی بیاساس است که در قرآن و تاریخ هیچ مدرک معتبری برای اثبات آن نمیتوان یافت.
شیعه معتقد است که حضرت زهرا بیمار شد و در بیماری از دنیا رفت و یا اعتقاد شیعه بر آن است که حضرت سجاد همواره بیمار بود. چرا آنان خود را شفا ندادند؟
اساسا باید گفت که این انتظار از دین و اولیای دین ادعای بی اساسی است. ادیان برای شفا دادن بیماران نیامدند. آنها برای شفا بخشیدن دلها و باورهای ما آمدند.
آنان برای رها کردن انسانها از بند اسارت خرافات و خرافهبافان آمدند. اولیای دین در زمان حیات خود بیماران را برای شفا دادن به سوی خود نمیخواندند، تا چه رسد پس از مرگ خود.
نکتهی دوم آنکه #قبور و #زیارتگاههای اولیای دین اگرچه محترم است، اما #مقدس نیست.
مقدس دانستن آرامگاهها که ساختمانهایی بیش نیستند، بیپایه و اساس است و معلوم نیست این عقیده چه منطقی دارد.
پیامبر اسلام پس از فتح #مکه اقدام به تخریب همهی معابد و زیارتگاههایی نمود که کاهنان و روحانیون از وجود آنها سود میبردند و مردم نذورات خود را به آنها اهدا میکردند و با توسل به آن مکانها امید شفا و بهبودی اوضاع خویش را داشتند.
پیامبر اسلام در طول زندگانی خویش هیچ زیارتگاهی نساخت. او آمد تا مردم را به سوی خدا فرا بخواند. این روزها معلوم گشت که علمای دین و پژوهشگران این حوزه کار خود را به درستی انجام ندادهاند و کار اصلی در تبلیغ دین را به کسانی سپردهاند که از کمترین سواد دینی برخوردارند و عقاید و باورهای مردم را به بازی میگیرند.
اینکه تصور شود آرامگاه اولیای دین مصون از آلودگیهای ویروسی است، از چه منطقی سرچسمه میگیرد جز خرافه؟ کدام دلیل و مدرک دینی و عقلی تقدس ساختمان قبور و آرامگاه را تایید میکند؟
شگفت نیست که از حوزههای علوم دینی صدایی برنمیخیزد، اما شگفت است روحانیونی که اهل پژوهش و تحقیق اند و گاه از آنان صدای متفاوتی شنیده میشود، در برابر هجوم خرافهها سکوت کردهاند.
در شرایطی که برای مهار ویروس کورونا و جلوگیری از تلفات بیشتر، همهی نهادها باید هماهنگ با سیستم #بهداشت کشور عمل کنند، میبینیم که خرافهها سربرآورده و به سدی در برابر سلامت جامعه بدل شده حتی جان مردم را به خطر انداختند. با خرافهها نیز مانند کرونا باید مبارزه کرد.
#مذهبی #اجتماعی
@Roshanfkrane
✍ #صدیقه_وسمقی (استاد دانشگاه و دین پژوه)
در اطراف #ادیان همواره #خرافات زیادی شکل گرفته است و خرافهبافان از آن بهرهها بردهاند. متاع #دکانداران دین خرافه است و خریداران آن مردمان #سادهاندیش که میخواهند در پناه باورهای معنوی و دینی در این جهان ناآرام آرامشی یابند. آنان به دنبال خرافهها نیستند، اما خرافهبافان به دنبال مردمانی میگردند تا متاع آنان را خریدار باشند. در این میان، این وظیفهی دانشمندان و پژوهشگران علوم دینی است که خرافهبافان را از صحنه خارج کرده و عرصهی دین و معنویت را از دستاندازی آنان مصون سازند.
در روزها و هفتههای اخیر که کشور ما با بحران تازهای به نام ویروس #کورونا مواجه بوده است، خرافههای دردسر ساز نیز مشغول آسیبرسانی بودهاند. عدهای از بسته شدن زیارتگاهها ممانعت کرده، عدهای از دینداران دست به حرکات و اقداماتی زدند که از دین چهرهای نامعقول و از باورهای آنان وجههای خرافی به نمایش گذاشته است.
در این رابطه مناسب یافتم به دو نکته اشاره نمایم:
نکتهی نخست آنکه پیامبر اسلام و خاندان آن حضرت، شفابخش بیماران نبودند و هیچگاه نیز چنین ادعایی نداشتند. این ادعایی بیاساس است که در قرآن و تاریخ هیچ مدرک معتبری برای اثبات آن نمیتوان یافت.
شیعه معتقد است که حضرت زهرا بیمار شد و در بیماری از دنیا رفت و یا اعتقاد شیعه بر آن است که حضرت سجاد همواره بیمار بود. چرا آنان خود را شفا ندادند؟
اساسا باید گفت که این انتظار از دین و اولیای دین ادعای بی اساسی است. ادیان برای شفا دادن بیماران نیامدند. آنها برای شفا بخشیدن دلها و باورهای ما آمدند.
آنان برای رها کردن انسانها از بند اسارت خرافات و خرافهبافان آمدند. اولیای دین در زمان حیات خود بیماران را برای شفا دادن به سوی خود نمیخواندند، تا چه رسد پس از مرگ خود.
نکتهی دوم آنکه #قبور و #زیارتگاههای اولیای دین اگرچه محترم است، اما #مقدس نیست.
مقدس دانستن آرامگاهها که ساختمانهایی بیش نیستند، بیپایه و اساس است و معلوم نیست این عقیده چه منطقی دارد.
پیامبر اسلام پس از فتح #مکه اقدام به تخریب همهی معابد و زیارتگاههایی نمود که کاهنان و روحانیون از وجود آنها سود میبردند و مردم نذورات خود را به آنها اهدا میکردند و با توسل به آن مکانها امید شفا و بهبودی اوضاع خویش را داشتند.
پیامبر اسلام در طول زندگانی خویش هیچ زیارتگاهی نساخت. او آمد تا مردم را به سوی خدا فرا بخواند. این روزها معلوم گشت که علمای دین و پژوهشگران این حوزه کار خود را به درستی انجام ندادهاند و کار اصلی در تبلیغ دین را به کسانی سپردهاند که از کمترین سواد دینی برخوردارند و عقاید و باورهای مردم را به بازی میگیرند.
اینکه تصور شود آرامگاه اولیای دین مصون از آلودگیهای ویروسی است، از چه منطقی سرچسمه میگیرد جز خرافه؟ کدام دلیل و مدرک دینی و عقلی تقدس ساختمان قبور و آرامگاه را تایید میکند؟
شگفت نیست که از حوزههای علوم دینی صدایی برنمیخیزد، اما شگفت است روحانیونی که اهل پژوهش و تحقیق اند و گاه از آنان صدای متفاوتی شنیده میشود، در برابر هجوم خرافهها سکوت کردهاند.
در شرایطی که برای مهار ویروس کورونا و جلوگیری از تلفات بیشتر، همهی نهادها باید هماهنگ با سیستم #بهداشت کشور عمل کنند، میبینیم که خرافهها سربرآورده و به سدی در برابر سلامت جامعه بدل شده حتی جان مردم را به خطر انداختند. با خرافهها نیز مانند کرونا باید مبارزه کرد.
#مذهبی #اجتماعی
@Roshanfkrane
«ذهن خیرخواه و دست شرور»
خطای پربسامد و تکراری بشر این بود که خواست عدالت را برپا کند. در دنیایی که از سرشت بیعدالتی است، تنها گزینۀ ممکن «کاستن از بیعدالتی» است، نه برپایی عدالت. اینکه ما بخواهیم «عدالت را برقرار کنیم» یا اینکه بخواهیم «از بیعدالتی بکاهیم»، دو نگرش و دو عزیمتگاه متفاوت است که به نتایج کاملاً متفاوتی هم میانجامد. شاید در نگاه نخست این دو یکی به نظر رسد، اما اگر متضاد نباشند، قطعاً متفاوت هستند. تفاوتی که در اینجا نهفته است، مانند تفاوتی است که میان این دو گزاره وجود دارد:
یک. میخواهیم انسان را نامیرا کنیم.
دو. میخواهیم بر طول عمر انسان بیفزاییم.
انسان میراست و انسانی که میرا نباشد، از دایرۀ انسانیت برون جهیده است. «میرایی» ویژگی وجودی انسان است؛ انسان نامیرا انسان نیست (به گمانم خداست). نامیرا کردن انسان و افزودن بر طول عمر او ــ چنانکه درک آن بر هر کسی روشن است ــ دو گزینه و هدف کاملاً متمایز است. این همان تمایزی است که میان آن دو گزاره دربارۀ عدالت وجود دارد: برپایی عدالت یا کاستن از بیعدالتی.
سرشت جهان، سرشت هستی و سرشت گسترهای که انسان درون آن زاده میشود، میزید و میمیرد، ناعادلانه است. اصلاً مفهوم عدالت برای آن بیمعناست. حال تلاش برای «عادلانه» کردن این نظام عدالتناپذیر به عواقب ناگواری میانجامد که مثالهای آن در تاریخ پرشمار است و چهبسا تلاش برای «برپایی عدالت» به ناعدالتیهایی بس هولناکتر از قبل انجامیده است؛ ناعدالتیهایی که آن ناعدالتی پیشین در برابرش به بازی کودکانهای میماند ــ و طبعاً در این فرایند بیدادگرانی سر برمیآورند که بیدادگران پیشین در مقایسه با آنها قدیسانی بیآزار مینمایند. این فرایندِ افتادن از چاله در چاهی بیانتها نتیجۀ این است که جهان عدالتپذیر انگاشته میشود، به گونهای که انگار فقط لازم است سازوکار لازم ایجاد شود تا جهان مانند اسبی رام به مرکب عدالت بدل شود. حال آنکه این اژدها ذات دیگری دارد و به جای تلاش برای رام کردن آن ــ که رامناشدنی است ــ باید کوشید از توحش و درندگی آن کاست.
اینک همین تمایز را میتوان در قالب گزارههایی دیگر نیز صورتبندی کرد. مانند اینکه میتوان گفت: «هدف باید کاستن از ستم باشد، نه برچیدن ستم، زیرا ستم در ذات هستی است»؛ یا «هدف باید کاستن از شرّ باشد، نه ریشهکنی شر، زیرا شر در سرشت هستی است». همین گزارۀ دوم کموبیش سرنوشت جهان را در قرن بیستم رقم زده است، زیرا جهانبینیهایی ظهور کردند که هدفشان ریشهکنی شر بود و این یعنی خود را نمایندۀ «خیر» میانگاشتند. اینان خود را سربازان و رزمندگان «خیر» میدانستند که میخواستند شر را ریشهکن کنند و طبعاً وقتی چنین رسالت آخرالزمانی و خداگونهای در میان باشد، میتوان ــ به قول آلمانیها ــ بر جنازهها گذر کرد؛ یا بهتر است بگویم، میتوان از جنازهها پشتهها ساخت.
کسی که میخواهد شر را ریشهکن کند، ستم و بیداد را از جهان بزداید، عدالت برقرار کند (بیتوجه و ناباور به اینکه ستم، بیداد، شر و بیعدالتی در سرشت هستی است)، به ورطۀ بیدادگری بزرگتری فرومیافتد و خود در این راه بیدادگرتر از پیشینیان میشود، زیرا میخواهد چیزی را به جهان تحمیل کند که با جهان جور درنمیآید و در این راه گریزی ندارد از اینکه با واقعیت درافتد، واقعیت را انکار کند و در مرتبۀ بعد هر کسی را که واقعیت را به او یادآوری میکند، مخالف و دشمن خود میپندارد. کمونیسم میخواست عدالت برقرار کند و هر کس میکوشید به رهبران کمونیست یادآوری کند این انگاره از عدالت (هر قدر هم روی کاغذ زیبا باشد) با واقعیت همخوانی ندارد، مخالف و دشمن پنداشته میشد و سرنوشت مخالف هم معلوم است چیست... همانگونه که هر کس به رهبران نازی آلمان یادآوری میکرد نژادباوری آنها با واقعیت جهان سازگار نیست، همدست جهودان پنداشته میشد و سرنوشت تیرهای در انتظارش بود.
البته همۀ کسانی که از ریشهکنی شر، عدالت و برچیدن بیدادگری سخن میگویند، الزاماً گمراه نیستند و بسیاری از آنها نیز به راستی انسانهای خیراندیشیاند. اما خیراندیشی الزاماً مجهز به معرفتشناسی درست نیست و بسا خیراندیشانی که دستگاه معرفتی مناسبی برای شناخت جهان ندارند و در نتیجه «خیر میخواهند و شر میکنند».
پینوشت: در تکمیل دعوت میکنم این نوشته را بخوانید: «ادیان سکولار و بهشت و دوزخ زمینی»
مهدی تدینی
#ادیان_سکولار #ایدئولوژی
@Roshanfkrane
خطای پربسامد و تکراری بشر این بود که خواست عدالت را برپا کند. در دنیایی که از سرشت بیعدالتی است، تنها گزینۀ ممکن «کاستن از بیعدالتی» است، نه برپایی عدالت. اینکه ما بخواهیم «عدالت را برقرار کنیم» یا اینکه بخواهیم «از بیعدالتی بکاهیم»، دو نگرش و دو عزیمتگاه متفاوت است که به نتایج کاملاً متفاوتی هم میانجامد. شاید در نگاه نخست این دو یکی به نظر رسد، اما اگر متضاد نباشند، قطعاً متفاوت هستند. تفاوتی که در اینجا نهفته است، مانند تفاوتی است که میان این دو گزاره وجود دارد:
یک. میخواهیم انسان را نامیرا کنیم.
دو. میخواهیم بر طول عمر انسان بیفزاییم.
انسان میراست و انسانی که میرا نباشد، از دایرۀ انسانیت برون جهیده است. «میرایی» ویژگی وجودی انسان است؛ انسان نامیرا انسان نیست (به گمانم خداست). نامیرا کردن انسان و افزودن بر طول عمر او ــ چنانکه درک آن بر هر کسی روشن است ــ دو گزینه و هدف کاملاً متمایز است. این همان تمایزی است که میان آن دو گزاره دربارۀ عدالت وجود دارد: برپایی عدالت یا کاستن از بیعدالتی.
سرشت جهان، سرشت هستی و سرشت گسترهای که انسان درون آن زاده میشود، میزید و میمیرد، ناعادلانه است. اصلاً مفهوم عدالت برای آن بیمعناست. حال تلاش برای «عادلانه» کردن این نظام عدالتناپذیر به عواقب ناگواری میانجامد که مثالهای آن در تاریخ پرشمار است و چهبسا تلاش برای «برپایی عدالت» به ناعدالتیهایی بس هولناکتر از قبل انجامیده است؛ ناعدالتیهایی که آن ناعدالتی پیشین در برابرش به بازی کودکانهای میماند ــ و طبعاً در این فرایند بیدادگرانی سر برمیآورند که بیدادگران پیشین در مقایسه با آنها قدیسانی بیآزار مینمایند. این فرایندِ افتادن از چاله در چاهی بیانتها نتیجۀ این است که جهان عدالتپذیر انگاشته میشود، به گونهای که انگار فقط لازم است سازوکار لازم ایجاد شود تا جهان مانند اسبی رام به مرکب عدالت بدل شود. حال آنکه این اژدها ذات دیگری دارد و به جای تلاش برای رام کردن آن ــ که رامناشدنی است ــ باید کوشید از توحش و درندگی آن کاست.
اینک همین تمایز را میتوان در قالب گزارههایی دیگر نیز صورتبندی کرد. مانند اینکه میتوان گفت: «هدف باید کاستن از ستم باشد، نه برچیدن ستم، زیرا ستم در ذات هستی است»؛ یا «هدف باید کاستن از شرّ باشد، نه ریشهکنی شر، زیرا شر در سرشت هستی است». همین گزارۀ دوم کموبیش سرنوشت جهان را در قرن بیستم رقم زده است، زیرا جهانبینیهایی ظهور کردند که هدفشان ریشهکنی شر بود و این یعنی خود را نمایندۀ «خیر» میانگاشتند. اینان خود را سربازان و رزمندگان «خیر» میدانستند که میخواستند شر را ریشهکن کنند و طبعاً وقتی چنین رسالت آخرالزمانی و خداگونهای در میان باشد، میتوان ــ به قول آلمانیها ــ بر جنازهها گذر کرد؛ یا بهتر است بگویم، میتوان از جنازهها پشتهها ساخت.
کسی که میخواهد شر را ریشهکن کند، ستم و بیداد را از جهان بزداید، عدالت برقرار کند (بیتوجه و ناباور به اینکه ستم، بیداد، شر و بیعدالتی در سرشت هستی است)، به ورطۀ بیدادگری بزرگتری فرومیافتد و خود در این راه بیدادگرتر از پیشینیان میشود، زیرا میخواهد چیزی را به جهان تحمیل کند که با جهان جور درنمیآید و در این راه گریزی ندارد از اینکه با واقعیت درافتد، واقعیت را انکار کند و در مرتبۀ بعد هر کسی را که واقعیت را به او یادآوری میکند، مخالف و دشمن خود میپندارد. کمونیسم میخواست عدالت برقرار کند و هر کس میکوشید به رهبران کمونیست یادآوری کند این انگاره از عدالت (هر قدر هم روی کاغذ زیبا باشد) با واقعیت همخوانی ندارد، مخالف و دشمن پنداشته میشد و سرنوشت مخالف هم معلوم است چیست... همانگونه که هر کس به رهبران نازی آلمان یادآوری میکرد نژادباوری آنها با واقعیت جهان سازگار نیست، همدست جهودان پنداشته میشد و سرنوشت تیرهای در انتظارش بود.
البته همۀ کسانی که از ریشهکنی شر، عدالت و برچیدن بیدادگری سخن میگویند، الزاماً گمراه نیستند و بسیاری از آنها نیز به راستی انسانهای خیراندیشیاند. اما خیراندیشی الزاماً مجهز به معرفتشناسی درست نیست و بسا خیراندیشانی که دستگاه معرفتی مناسبی برای شناخت جهان ندارند و در نتیجه «خیر میخواهند و شر میکنند».
پینوشت: در تکمیل دعوت میکنم این نوشته را بخوانید: «ادیان سکولار و بهشت و دوزخ زمینی»
مهدی تدینی
#ادیان_سکولار #ایدئولوژی
@Roshanfkrane
💢 چند دختر و پسر جوان دانشگاهی از من سوال کردند وقتی پیروان #پیامبران و #ادیان مختلف مثل حضرت محمد ص، موسی ع، عیسی ع و ... به نام آنان، جنگ و آدم میکشند.
❗️ آیا #زندگی در دنیای بدون #مذهب بهتر نیست؟ از سوال حیرت و فقط گفتم: متاسفانه در سیاست و قدرت ممکنه هر کسی خود را خدا و پیامبر و ... تصور کند!
#امیدفراغت روزنامهنگار
#انتقادات #اجتماعی #مذهبی
@Roshanfkrane
❗️ آیا #زندگی در دنیای بدون #مذهب بهتر نیست؟ از سوال حیرت و فقط گفتم: متاسفانه در سیاست و قدرت ممکنه هر کسی خود را خدا و پیامبر و ... تصور کند!
#امیدفراغت روزنامهنگار
#انتقادات #اجتماعی #مذهبی
@Roshanfkrane