روشنفکران
81.8K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🛡آیا میدانید آرامگاه کاوه آهنگر کجاست ؟ 🛡

کاوه آهنگر قهرمان اساطیری ایران باستان است که نامش بارها در شاهنامه فردوسی و قیام او بر علیه ضحاک آمده است. در استان اصفهان شهرستان فریدن ( منسوب به فریدون ؟ ) , در مسیر رودخانه چادگان ،دهستانی با نام «مشهد آهنگران» یا «مشهد کاوه» وجود دارد که با توجه به نام روستا زادگاه کاوه آهنگر است و آرامگاهی در این دهستان است که آرامگاه کاوه آهنگر و فرزندانش است.

بنای ساختمان آرامگاه نوساز و مربوط به دو دهه ی اخیر است و برپایه ی گزارش افراد محلی بر آثار به جا مانده از یک بنای قدیمی تر تجدید بنا شده است. در داخل آرامگاه سه قبر دیگر نیز وجود دارد، قبر سمت چپ که قدیمی تر و نوشته های روی آن مشخص نیست قبر کاوه آهنگر است، قبر میانی که بلندتر و بزرگتر از بقیه بود i بنا به گفته افراد محلی متعلق به پسر کاوه بود که اگر این نظر درست باشد این قبر باید متعلق به کارن (قارن) پسر کاوه باشد که در شاهنامه ی فردوسی از او به نام «کارن کاوگان» نام برده می شود.

مردم محل قبر سمت راست را متعلق به دختر کاوه می دانند.

نشان #کاوه_آهنگر و اولین پرچم ایرانیان باستان
اشاره به درفش کاویانی در اساطیر ایران، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی‌ دهاک (ضحاک) برمی‌گردد. ضحاک ماردوش شاهی است که در اثر بی عدالتی و ظلم شیطان شانه‌هایش را بوسه می‌زند و از جای بوسه‌ ها مارهایی می‌رویند.

ضحاک برای اینکه زنده بماند باید روزانه مغز دو جوان را به مارها بدهد و کاوه آهنگر نیز کسی است که هفده فرزندش قربانی مارها شده‌ است. در این هنگام، کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش‌ بند چرمی خود را بر سر چوبی می‌کند و آن را بالا می‌گیرد تا مردم گرد او آیند. سپس با کمک مردم، کاخ فرمانروای ضحاک خونخوار را در هم می‌کوبد و فریدون را بر تخت شاهی می‌ نشاند. فریدون نیز پس از آینکه به شاهی رسید فرمان می‌دهد تا چرم پیش‌ بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش بیارایند و زر و گوهر به آن بیافزایند و آن را درفش شاهی خواند و بدین شکل کلمه درفش کاویانی پدید آمد.

فردوسی در #شاهنامه چنین می‌گوید:
فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش - همی خواندش کاویانی درفش
بعدها نیز هر پادشاهی به آن گوهری می‌افزود تا در شب نیز درفش کاویان بیشتر بدرخشد. درفش کاویان نشان جمشید و نشان فریدون نیز نامیده می‌شد.
#تاریخ
#باستان
@Roshanfkrane
#بریده_ای_ازکتاب


ارمایل و گرمایل: نه سیخ بسوزد نه کباب


داستان ضحاک (اژدهاک) یکی از جالب‌ترین قصه‌های #شاهنامه‌ ی حکیم #ابو‌القاسم_فردوسی است:

۱. ضحاک عرب است و پایتخت او بیت‌المقدس است ولی بر ایران‌زمین سلطه دارد، چه رویداد عجیبی است این کابوس اسطوره‌ای فردوسی!

۲. شیطان در هیئت آشپزی به استخدام دربار در می‌آید و برای نخستین بار به ضحاک گوشت می‌خوراند. طعم پرندگان بریان به مذاق ضحاک خوش می‌آید و تصمیم به تشویق آشپز جدید می‌گیرد.

۳. ضحاک آشپزِ مرغ (بریان‌ شده) را به حضور می‌طلبد و از او تمجید می‌کند و به او می‌گوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلب می‌کند؟ آشپز که همان شیطان است می‌گوید "بوسه بر شانه‌های شاه بهترین پاداش من است!"
شاه را این تملق خوش می‌آید و اجازه‌ی بوسه می‌دهد!

۴. فردا شانه‌های شاه زخم می‌شود و پس از زمانی چند، زخم‌ها باز می‌شوند و دو مار سیاه از زخم‌ها بیرون می‌آیند، مارها تمایل دارند از گوش‌های طاغوت به داخل روند و مغز سر او را بخورند! شیطان به هیئت حکیمی ظاهر می‌شود و می‌گوید تنها راه بقای شاه این است که هر روز دو جوان را قربانی کند و مغز سر آنان را به خورد مارها دهد تا سیر باشند و اشتهایی برای مغز شاه نداشته باشند! ضحاک می‌پذیرد و امر صادر می‌کند!

۵. هر روز دو پسر جوان ایرانی دستگیر می‌شوند و به آشپزخانه‌ی دربار آورده می‌شوند، به قید قرعه!
عدالت برقرار است! به کسی ظلم نمی‌شود!
و روزانه مغز سر دو جوان، غذای مارهاست، باشد که مغز شاه سالم بماند! قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد مغزِ جوان است.

۶. هیچ‌کس را جرئت مقاومت نیست، ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند: «بگذار همسایه فریاد بزند، چرا من؟!» و خشنودی هر خانواده‌ی ایرانی این است که امروز نوبت جوان آن‌ها نشده است: «ستون به ستون فرج است!»

۷. ارمایل و گرمایل که اداره‌کننده‌ی آشپزخانه‌ی دربار هستند تصمیم به اقدام می‌گیرند، نه اقدامی «رادیکال» بلکه اقدامی «میان‌دارانه!»
آن‌ها فکر می‌کنند که اگر هر روز یک جوان را قربانی کنند و مغز سر یک جوان را با مغز سر یک گوسپند مخلوط کنند، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمی‌شوند.
با این حساب آن‌ها می‌توانند در سال ۳۶۵ جوان را نجات دهند!
جالب است که مارها «مغز» می‌خواهند، مغز! نه قلب، نه جگر، نه ران، نه دست، مغز!
هرکس که مغز ندارد خوش بگذراند، مارها فقط مغز طلب می‌کنند.

۸. اقدام «میان‌دارانه» ارمایل و گرمایل جواب می‌دهد!
مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص نمی‌دهند و هر روز از دو جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده می‌شوند یکی آزاد می‌شود!
ارمایل و گرمایل خشنودند که در سال ۳۶۵ نفر را نجات داده‌اند، نیمه پر لیوان!

۹. ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد می‌کنند و به او می‌گویند سر به بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی نشود که اگر معلوم شود او از آشپزخانه‌ی حکومتی گریخته، هم او خوراک مارها می‌شود و هم سرِ ارمایل و گرمایل. فردوسی می‌گوید «کردها» از نسل همان آزادشده‌ها هستند، به همین دلیل است که شیفته‌ی کوه و دشت هستند و از شهرها فراری! اما من می‌گویم اولویت کردها آزادگی است، با افق‌های باز نسبت دارند و بندگی را برنمی‌تابند.

۱۰. #کاوه آهنگر بود و سه جوانش خوراک مارهای حکومتی شده بودند، کاوه «رادیکال» بود، اگر ارمایل و گرمایل هم سه جوان داده بودند، شاید رادیکال شده بودند!

۱۱. ضحاک مار به دوش تصمیم می‌گیرد از رعایا نامه‌ای بگیرد مبنی بر این‌که سلطانی دادگر است!
رعایا اطاعت می‌کنند! به صف می‌ایستند تا طوماری را امضا کنند به نفع دادگری ضحاک!
می‌‌ایستند و امضا می‌کنند، در صف می‌ایستند و امضا می‌کنند! در صف می‌ایستند و ...!

۱۲. نوبت به کاوه می‌رسد، امضا نمی‌کند، طومار را پاره می‌کند، فریاد می‌زند که تو بیدادگری. کاوه نمی‌ترسد!

۱۳. فریاد کاوه، ضحاک و درباریان را وحشت‌زده می‌کند: این فریاد دلیرانه، شمارش معکوس سقوط ضحاک است.

۱۴. #فروغ می‌سراید: «همه می‌ترسند/ همه می‌ترسند اما من و تو/ به چراغ و آب و آینه پیوستیم و نترسیدیم!»

📚جنون قدرت و قدرت نامشروع
✍️ استاد #محمدرضا_سرگلزایی


@Roshanfkrane
به مناسبت #جشن_مهرگان داستان ضحاک رو باهم مرور کنیم
به روایت #فردوسی،
۱۶ مهر روز کشته شدن ضحاک است
کانال روشنفکران

ضحاک عرب است ولی بر ایران ‌زمین سلطه‌دارد ، چه رویای عجیبی است این کابوس فردوسی .
شیطان در هیأت یک آشپز به‌ استخدام دربار در‌می‌آید و برای نخستین‌بار به ضحاک گوشت می‌خوراند .
طعم پرندگان بریان به ‌مذاق ضحاک خوش ‌می‌آید و تصمیم به تشویق آشپز جدید می‌گیرد .
ضحاک ، آشپز را به‌حضور ‌می‌طلبد و از او تمجید می‌کند و به‌او می‌گوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلب‌می‌کند ، آشپز که همان شیطان است می‌گوید بوسه بر شانه‌های شاه بهترین پاداش برای من است .
شاه از این تملق خوشش ‌می‌آید و اجازه بوسه می‌دهد !
روز بعد شانه‌های شاه زخم‌ می‌شود و پس از مدتی ‌زخم‌ها باز می‌شوند و دو مار سیاه از زخم‌ها بیرون‌می‌آیند ، مارها تمایل‌دارند از گوش‌های ضحاک به‌داخل روند و مغز سر او را بخورند !
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر‌ می‌شود و می‌گوید تنها ‌‌راه بقای شاه این ‌است که هر‌ روز دو‌ جوان را قربانی‌کند و مغز سر آنان را به‌ مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز شاه نداشته‌باشند !
هر‌ روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر ‌می‌شوند و به آشپزخانه دربار آورده‌ می‌شوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و به‌کسی ظلم‌نمی‌شود .
ولی روزانه مغز سر دو‌ جوان ، غذای مارها می شود ، باشد که مغز شاه سالم ‌بماند .
قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد‌ مغز جوان است!
هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که :
بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟
و خشنودی هر خانواده ایرانی این‌است که امروز نوبت جوان آن‌ها نشده‌است
به اصطلاح از ستون ‌به ‌ستون فرج است!

«ارمایل» و «گرمایل» که اداره‌کننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم‌ به‌ اقدام می‌گیرند ،
البته نه اقدامی رادیکال بلکه اقدامی میان‌دارانه

آن‌ها فکر می‌کنند که اگر هر روز یک ‌جوان را قربانی‌کنند و مغز سر آن ‌جوان را با مغز سر یک‌ گوسفند مخلوط ‌کنند ، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمی‌شوند و با ‌این‌حساب آن‌ها می‌توانند در طول یک سال ، سیصد و شصت و پنج جوان را نجات‌دهند!

نکته #جالب #حکایت اینجاست که مارها «مغز» می‌خواهند ، مغز !
نه قلب ، نه جگر ، نه ران ، نه دست ، فقط مغز!

هرکس که مغز ندارد خوش‌بگذراند ، مارها فقط مغز طلب‌می‌کنند .

اقدام میان دارانه دو آشپز جواب ‌می‌دهد ! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص‌ نمی‌دهند و هر روز از دو ‌جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده‌ می‌شوند یکی آزاد می‌شود !
ارمایل و گرمایل خشنودند که در‌سال ۳۶۵ نفر را نجات داده‌اند ،
در این کارشان نیمه پر لیوان را می‌بینند

ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد‌ می‌کنند و به‌او می‌گویند سر ‌به‌ بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی‌ نشود که اگر معلوم ‌شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها می‌شود و هم سر ارمایل و گرمایل...

« #کاوه_آهنگر » آهنگر بود
و سه‌ جوانش خوراک مارهای حکومتی شده‌بودند ،
کاوه رادیکال بود ، اگر ارمایل و گرمایل هم سه‌جوان داده بودند شاید رادیکال شده بودند .

#ضحاک_مار‌‌دوش تصمیم‌ می‌گیرد
از رعایا نامه‌ای بگیرد مبنی ‌بر این‌که سلطانی دادگر است !!!

رعایا اطاعت ‌می‌کنند و به‌ صف می‌ایستند تا طوماری را امضا‌کنند به‌نفع دادگری #ضحاک !!!

در صف می‌ایستند و امضاء می‌کنند ، در صف می‌ایستند و ....

تا نوبت به کاوه می‌رسد ،
او امضا‌ نمی‌کند،
طومار را پاره‌می‌کند ،
و فریاد‌ می‌زند که تو دادگری ؟؟؟!!!
تو بیدادگری...
کاوه نمی‌ترسد!
فریاد کاوه ، ضحاک و درباریان را وحشت‌زده می‌کند
و این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.
کاوه آهنگر پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن می‌پوشید را بر سر نیزه میکند
و این پرچم نماد قیامش میشود،
#درفش_کاویانی.
با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ ضحاک به کاوه آهنگر ،
قیام علیه ضحاک آغاز می‌شود...
و سرانجام ضحاک بدست #فریدون اسیر میشود
 در شاهنامه آمده است که هنگامی که فریدون می خواهد ضحاک را بکشد،
سروش(پیک آسمانی) پدیدار می شود
و با گفتن رازی در گوش فریدون،
از او می خواست که دست از کشتن ضحاک بکشد:


«همان گه بیامد خجسته سروش به چربی یکی راز گفتش به گوش؛
که این بسته را تا دماوند کوه، ببر همچنین تازیان بی گروه
مبر جز کسی را که نگزیردت. به هنگام سختی به بر گیردت.
بیاورد ضحاک را چون نوند. به کوه دماوند کردش ببند.»

سروش می گوید که زمان کشته شدن ضحاک فرار نرسیده است و سرنوشت او در این زمان نیست.
فریدون نیز ضحاک را به کوه دماوند می برد و در آنجا به بند می کشد.
تا وقتی که زمان آن فرار رسد و به دست گرشاسب کشته شود
#داستان #شاهنامه
پیشاپیش #جشن #مهرگان خجسته باد

@Roshanfkrane
به مناسبت #جشن_مهرگان داستان ضحاک رو باهم مرور کنیم
به روایت #فردوسی،
۱۶ مهر روز کشته شدن ضحاک است
کانال روشنفکران

ضحاک عرب است ولی بر ایران ‌زمین سلطه‌دارد ، چه رویای عجیبی است این کابوس فردوسی .
شیطان در هیأت یک آشپز به‌ استخدام دربار در‌می‌آید و برای نخستین‌بار به ضحاک گوشت می‌خوراند .
طعم پرندگان بریان به ‌مذاق ضحاک خوش ‌می‌آید و تصمیم به تشویق آشپز جدید می‌گیرد .
ضحاک ، آشپز را به‌حضور ‌می‌طلبد و از او تمجید می‌کند و به‌او می‌گوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلب‌می‌کند ، آشپز که همان شیطان است می‌گوید بوسه بر شانه‌های شاه بهترین پاداش برای من است .
شاه از این تملق خوشش ‌می‌آید و اجازه بوسه می‌دهد !
روز بعد شانه‌های شاه زخم‌ می‌شود و پس از مدتی ‌زخم‌ها باز می‌شوند و دو مار سیاه از زخم‌ها بیرون‌می‌آیند ، مارها تمایل‌دارند از گوش‌های ضحاک به‌داخل روند و مغز سر او را بخورند !
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر‌ می‌شود و می‌گوید تنها ‌‌راه بقای شاه این ‌است که هر‌ روز دو‌ جوان را قربانی‌کند و مغز سر آنان را به‌ مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز شاه نداشته‌باشند !
هر‌ روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر ‌می‌شوند و به آشپزخانه دربار آورده‌ می‌شوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و به‌کسی ظلم‌نمی‌شود .
ولی روزانه مغز سر دو‌ جوان ، غذای مارها می شود ، باشد که مغز شاه سالم ‌بماند .
قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد‌ مغز جوان است!
هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که :
بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟
و خشنودی هر خانواده ایرانی این‌است که امروز نوبت جوان آن‌ها نشده‌است
به اصطلاح از ستون ‌به ‌ستون فرج است!

«ارمایل» و «گرمایل» که اداره‌کننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم‌ به‌ اقدام می‌گیرند ،
البته نه اقدامی رادیکال بلکه اقدامی میان‌دارانه

آن‌ها فکر می‌کنند که اگر هر روز یک ‌جوان را قربانی‌کنند و مغز سر آن ‌جوان را با مغز سر یک‌ گوسفند مخلوط ‌کنند ، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمی‌شوند و با ‌این‌حساب آن‌ها می‌توانند در طول یک سال ، سیصد و شصت و پنج جوان را نجات‌دهند!

نکته #جالب #حکایت اینجاست که مارها «مغز» می‌خواهند ، مغز !
نه قلب ، نه جگر ، نه ران ، نه دست ، فقط مغز!

هرکس که مغز ندارد خوش‌بگذراند ، مارها فقط مغز طلب‌می‌کنند .

اقدام میان دارانه دو آشپز جواب ‌می‌دهد ! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص‌ نمی‌دهند و هر روز از دو ‌جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده‌ می‌شوند یکی آزاد می‌شود !
ارمایل و گرمایل خشنودند که در‌سال ۳۶۵ نفر را نجات داده‌اند ،
در این کارشان نیمه پر لیوان را می‌بینند

ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد‌ می‌کنند و به‌او می‌گویند سر ‌به‌ بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی‌ نشود که اگر معلوم ‌شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها می‌شود و هم سر ارمایل و گرمایل...

« #کاوه_آهنگر » آهنگر بود
و سه‌ جوانش خوراک مارهای حکومتی شده‌بودند ،
کاوه رادیکال بود ، اگر ارمایل و گرمایل هم سه‌جوان داده بودند شاید رادیکال شده بودند .

#ضحاک_مار‌‌دوش تصمیم‌ می‌گیرد
از رعایا نامه‌ای بگیرد مبنی ‌بر این‌که سلطانی دادگر است !!!

رعایا اطاعت ‌می‌کنند و به‌ صف می‌ایستند تا طوماری را امضا‌کنند به‌نفع دادگری #ضحاک !!!

در صف می‌ایستند و امضاء می‌کنند ، در صف می‌ایستند و ....

تا نوبت به کاوه می‌رسد ،
او امضا‌ نمی‌کند،
طومار را پاره‌می‌کند ،
و فریاد‌ می‌زند که تو دادگری ؟؟؟!!!
تو بیدادگری...
کاوه نمی‌ترسد!
فریاد کاوه ، ضحاک و درباریان را وحشت‌زده می‌کند
و این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.
کاوه آهنگر پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن می‌پوشید را بر سر نیزه میکند
و این پرچم نماد قیامش میشود،
#درفش_کاویانی.
با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ ضحاک به کاوه آهنگر ،
قیام علیه ضحاک آغاز می‌شود...
و سرانجام ضحاک بدست #فریدون اسیر میشود
 در شاهنامه آمده است که هنگامی که فریدون می خواهد ضحاک را بکشد،
سروش(پیک آسمانی) پدیدار می شود
و با گفتن رازی در گوش فریدون،
از او می خواست که دست از کشتن ضحاک بکشد:

«همان گه بیامد خجسته سروش به چربی یکی راز گفتش به گوش؛
که این بسته را تا دماوند کوه، ببر همچنین تازیان بی گروه
مبر جز کسی را که نگزیردت. به هنگام سختی به بر گیردت.
بیاورد ضحاک را چون نوند. به کوه دماوند کردش ببند.»

سروش می گوید که زمان کشته شدن ضحاک فرار نرسیده است و سرنوشت او در این زمان نیست.
فریدون نیز ضحاک را به کوه دماوند می برد و در آنجا به بند می کشد.
تا وقتی که زمان آن فرار رسد و به دست گرشاسب کشته شود
#داستان #شاهنامه #اندیشه
#جشن #مهرگان خجسته باد

@Roshanfkrane
💥💥 امروز  ، " آدینه "

📕۲۱  مهر      ۱۴۰۲   هجری‌خورشیدی
📗آسمان      میترا      ۳۷۶۱   زرتشتی
📘13           اکتبر     2023    میلادی
📙۲۷  ربیع الاول  ۱۴۴۵ هجری قمری

📗جشن پیروزی #کاوه_آهنگر و #فریدون بر #ضحاک ماردوش و بر تخت نشستن فریدون. ثبت این رویداد حماسی در تقویم باستانی ایرانیان نشان از امید و پیروزی راستی بر ظلم و ستم بوده و هست. ( #جشن رام روزی در تقویم زرتشتی ) #رام_روزی

📕درگذشت استاد "محمد تقی شوريده شيرازی"، شاعر بزرگ دوره قاجار. (۱۳۰۵ ه.ش)

📕تصويب لايحه كاپيتولاسيون توسط مجلس شورای ملی، ماده واحده‌ای که مستشاران نظامی آمريكا در ايران را مشمول مصونيت‌ها و معافيت‌های ميثاق وين كرد. (۱۳۴۳ ه.ش)

📕درگذشت استاد "حسين بهزاد" مشهورترين نگارگر معاصر ايران. (۱۳۴۷ ه.ش)

📕در پنج انبار بزرگ در تهران هشتصد تن حبوبات احتکار شده کشف شد و صاحبان آنها تبعید شدند. (۱۳۵۵ ه.ش)

📕درگذشت "دکتر غلامحسین مصاحب"، ادیب، نویسنده و صاحب دایرﺓ المعارف مصاحب. (۱۳۵۸ ه.ش)

📕درگذشت استاد "دكتر رجبعلی مظلومی" محقق و نويسنده برجسته. (۱۳۷۷ ه.ش)

📘"كلاديوس" امپراتور رم هنگامی كه برای جنگ با ايران آماده می‌شد به دست همسرش مسموم شد. (54 م)

📘تصرف سرزمين تاريخی "بابِل" توسط "كوروش هخامنشی". (539 پ.م)
📖بیشتر مورخان برپایه بررسی‌های تقویمی و انطباق با تقویم میلادی گریگوری، روز ورود کوروش به شهر بابل و اعلام ایجاد دولت واحد ایران و تشکيل جامعه مشترک المنافع جهانی به رهبری ایران را ۱۲ اکتبر آن سال نوشته‌اند. "پروفسور بليك" یکی از مورخانی است که روی ۱۳ اکتبر آن سال تاکید کرده است. "كوروش هخامنشی"، از ساليان قبل، در ناحيه انشان در شرق شوشتر و حوالی رود كارون (در خوزستان فعلی) دولت كوچكی داشت و می‌خواست همه آريايى‏‌های ايرانی را با هم متحد سازد. از اين‏رو با مخالفان خود به جنگ برخاست و بر متصرفات خود افزود. كوروش پس از فتوحاتی در شرق ايران و افزايش دادن حدود سرزمين ايران باستان، به فكر تسخير بابل قديم افتاد. در اين زمان، علي‏رغم اينكه پادشاه بابِل، پيش از آن با كوروش پيمان اتحاد بسته بود، اما كوروش اعتمادی به دوستی او نداشت. از آن طرف، در بابل فساد اخلاق و ظلم و ستم، رواج فراوان داشت و مردم بابل به اسيرانی كه از ممالك اطراف گرفته بودند ظلم زيادی می‌كردند. چون موجبات سقوط بابل از هر جهت فراهم بود، كوروش در بهار سال ۵۳۹ قبل از ميلاد از رود دجله گذشت و برای آنكه از سد بزرگی كه در شمال بابل بين رود دجله و فرات ساخته بودند، بگذرد، فرمان داد تا مسير فرات را تغيير دادند و از آن عبور كردند. كوروش پس از آن به سوی بابِل تاخت و پس از جنگی كوتاه، اين شهر را به تصرف خود درآورد.

📘مرگ "نيكولا دومالبرانش" عالم علوم الهی و فيلسوف شهير فرانسوی. (1715 م)

📘كشف "كلر" توسط "كاردينال ويلهلم شيل" دانشمند سوئدی. (1774 م)

📘نخستين عکس هوائی گرفته شد. اين عکس از داخل يک بالن با دوربين دستی برداشته شد. (1860 م)

📘درگذشت "کُنت آرتور دو گوبينو" نويسنده، خاورشناس، شاعر، مورخ،  محقق و فيلسوف فرانسوی معتقد به برتری نژاد آرين و صاحب فرضيه "نسبت مستقيم نژاد با تمدن". (1882 م)

📘 با امضای پیمان آتش‌بس و استعفای طلعت پاشا نخست وزیر امپراتوری عثمانی این کشور از جنگ جهانی اول کناره گرفت. (1918 م)

📘 آنکارا جای استانبول را به عنوان پایتخت ترکیه گرفت. (1923 م)

📘اعلان جنگ ايتاليا به آلمان در اواخر جنگ جهانی دوم. (1943 م)

📘تصويب قانون اساسی جديد فرانسه. (1946 م)

📘در اثر سانحه در پرواز هواپیمای ایلیوشین ۶۲ هواپیمایی آئروفلوت، بزرگترین شرکت هوایی روسیه خارج از مسکو ۱۷۴ نفر کشته شدند. (1972 م)

📘هواپيمای باری بوئينگ ۷۰۷ روی شهر "سانتا كروز" در كشور بوليوی سقوط کرد و ۹۷ تن از شهروندان را كشت.( 1976 م)

📘"نجيب محفوظ" داستان‌نگار مصری برنده جايزه ادبی "نوبل" اعلام شد. وی نخستين نويسنده از منطقه خاورميانه بود كه در طول قرن ۲۰ برنده اين جايزه شده بود. (1988 م)

📘۳۳ معدنچی شیلیایی پس از ۶۹ روز گرفتاری در معدن تخریب شده زنده بیرون کشیده شدند. (2010 م)

📙آغاز نبرد تاريخی "مجمع المُرُوج" ميان نيروهای غازان ايل خان و مَلِك ناصر در سوريه. (۶۹۹ ه.ق)

📙حمله‏ ی سپاهيان "شاه‏ عباس صفوی" برای آزادی جزيره ‏ی هرمز از دست بيگانگان. (۱۰۳۱ ه.ق)

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیا می دانید آرامگاه کاوه اهنگر کجاست؟ #کاوه_آهنگر قهرمان اساطیری ایران باستان است که نامش بارها در شاهنامه فردوسی و قیام او بر علیه #ضحاک آمده است

#تاریخ #باستان
@Roshanfkrane