Audio
🔻گفتگو با #یووال_نوح_هراری، تاریخ نگار و نویسنده کتاب «انسان خردمند» در برنامه آخر هفته با صادق صبا
🔹گفته می شود که طاعون بزرگ قرن چهاردهم که دهها میلیون نفر را در اروپا و آسیا به کام مرگ کشاند، پایان یک دوره را در تاریخ #اروپا رقم زد و چنان تغیییرات عظیم #اجتماعی، #اقتصادی، #فرهنگی و #مذهبی ایجاد کرد که سرانجام به #رنسانس و پیدایش یکی از شکوفا ترین دوره های تاریخی بشر در #هنر، #ادبیات، #معماری، #علم و باز بینی نقش #دین در #جامعه ختم شد. آیا ممکن است که اپیدیمی ویروس #کرونا که کاستی های نظم کنونی جهان را برای مقابله با چنین خطرهایی آشکار کرده، دگرگونی های بزرگی در آینده ایجاد کند یا اینکه جهان به سمت سیاهی و #توتالیتاریسم بیشتر پیش خواهد رفت؟ یووال نوح هراری تاریخ نگار و نویسنده معروف جهانی به این سوالات پاسخ می دهد.
(برای دیدن فایل تصویری این گفتگو باید در پست زیر در جایی که مشخص شده وارد شوید)
#صوتی #اجتماعی #اندیشه
@Roshanfkrane
🔹گفته می شود که طاعون بزرگ قرن چهاردهم که دهها میلیون نفر را در اروپا و آسیا به کام مرگ کشاند، پایان یک دوره را در تاریخ #اروپا رقم زد و چنان تغیییرات عظیم #اجتماعی، #اقتصادی، #فرهنگی و #مذهبی ایجاد کرد که سرانجام به #رنسانس و پیدایش یکی از شکوفا ترین دوره های تاریخی بشر در #هنر، #ادبیات، #معماری، #علم و باز بینی نقش #دین در #جامعه ختم شد. آیا ممکن است که اپیدیمی ویروس #کرونا که کاستی های نظم کنونی جهان را برای مقابله با چنین خطرهایی آشکار کرده، دگرگونی های بزرگی در آینده ایجاد کند یا اینکه جهان به سمت سیاهی و #توتالیتاریسم بیشتر پیش خواهد رفت؟ یووال نوح هراری تاریخ نگار و نویسنده معروف جهانی به این سوالات پاسخ می دهد.
(برای دیدن فایل تصویری این گفتگو باید در پست زیر در جایی که مشخص شده وارد شوید)
#صوتی #اجتماعی #اندیشه
@Roshanfkrane
تنها کاری که فرمانروایی توتالیتر برای راهنمایی رفتار اتباع خود باید انجام دهد، آماده ساختن یکایک آنها برای ایفای نقش دژخیم و یا قربانی است . وظیفهٔ این آمادهسازی دوسویه که در رژیم توتالیتر جانشین اصل عمل می گردد ، به عهدهٔ ایدئولوژی توتالیتر است .
ایدئولوژی ها_ایسمهایی که برای ارضای هوادارانشان می توانند هرچیز و هر رخدادی را با استنتاج منطقی از یک قضیهٔ اصلی توجیه کنند_ پدیده های نسبتاً جدیدی هستند و سده ها است که نقش ناچیزی در زندگی سیاسی داشته اند. تنها با بصیرت پس از وقوع واقعه است که اکنون می توانیم عناصر معینی را در این ایدئولوژی ها کشف کنیم که برای فرمانروایی توتالیتر سخت سودمندند.
#هانا_آرنت
#توتالیتاریسم
@Roshanfkrane
ایدئولوژی ها_ایسمهایی که برای ارضای هوادارانشان می توانند هرچیز و هر رخدادی را با استنتاج منطقی از یک قضیهٔ اصلی توجیه کنند_ پدیده های نسبتاً جدیدی هستند و سده ها است که نقش ناچیزی در زندگی سیاسی داشته اند. تنها با بصیرت پس از وقوع واقعه است که اکنون می توانیم عناصر معینی را در این ایدئولوژی ها کشف کنیم که برای فرمانروایی توتالیتر سخت سودمندند.
#هانا_آرنت
#توتالیتاریسم
@Roshanfkrane
«هیولای رامِ مادر»
مادر استالین شبیه همۀ مادران دنیا بود. پسرش را مانند همۀ مادران دنیا دوست داشت و دربارۀ پسرش میگفت: «پسری نمونه است. آرزو میکنم هر مادری پسری مانند او داشته باشد.» اما اگر در جهان ده نفر دیگر مانند پسر او وجود داشت، احتمالاً نسل بشر منقرض میشد. نامش کِتِوان گِلادزه بود، زنی دردکشیده که زندگی سختی داشت و تنها چیزی که زندگی برایش گذاشته بود، همان پسر نمونه بود. کِتِوان در نوجوانی خانههای مردم را تمیز میکرد تا پولی درآورد. با مردی کفاش ازدواج کرد. چند سالی زندگی خوب و نسبتاً متمولی داشتند. سه پسر به دنیا آورد. دو پسر اول مردند و فقط یوسف (همان استالین) برایش ماند. شوهرش به زودی به الکل اعتیاد پیدا کرد و یوسف و مادرش را مرتب کتک میزد تا اینکه یک روز بیخبر گذاشت و رفت و مادر دوباره با تمیز کردن خانۀ مردم خرج زندگی را درمیآورد.
میخواست این تکپسرش روحانی شود. اما روحانیستیزترین فرمانروای قرن بیستم شد. البته برای مادرش پسری دلسوز ماند. وقتی پس از انقلاب روسیه استالین به کادر رهبری کشور رسید، مصادف بود با حملۀ روسیه به گرجستان. مادر را به قصری منتقل کرد و اتاقی در اختیارش گذاشت. از ۱۹۲۷ که استالین قدرت را در شوروی قبضه کرد، همواره چند نگهبان از مادرش در تفلیس مراقبت میکردند. اما وقتی مادر در ۱۹۳۷ در تنهایی درگذشت، استالین برای خاکسپاری نرفت. آن روزها درگیر دسیسهای شریرانه بود تا پاکسازی بزرگی به راه اندازد، قربانی اول هم توخاچفسکی بود، ژنرال بلندپایه و محبوب روس (داستانش را اینجا بخوانید).
برای اینکه بگویم این «پسر نمونه» در روزهای مرگ مادر دست در چه کاری داشت، باید به هانا آرنت رجوع کنیم. آرنت در جلد سوم کتاب «عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر»، جملهای تکاندهنده دربارۀ استالین دارد که میتوان روزها به آن اندیشید و بر خود لرزید. میگوید: «جنگی که رایش سوم [یعنی هیتلر] با همۀ ابزارهای جنایتکارانه علیه اتحاد شوروی به پیش برد، همچنان قربانیان بسیار کمتری بر جا گذاشت تا «جنگی» که استالین در دهۀ ۱۹۳۰ علیه کشور خود به راه انداخت.» جمله را دوباره و سهباره بخوانید و به خاطر بسپارید. پیشتر در نوشتاری به جملهای از ارنست نولته، دیگر اندیشمند آلمانی، در این باره اشاره کردهام که در کنایۀ تکاندهندۀ مشابهی میگوید، استالین بزرگترین رهبر کمونیستهای جهان بود و هیتلر بزرگترین دشمن کمونیستهای جهان، اما استالین کمونیستهای بسیار بیشتری را کشت تا هیتلر!
و باز باید جملۀ تکاندهندۀ دیگری، این بار از الکساندر سولژنیتسین، نویسندۀ پرآوازۀ روس اشاره کنم که با کتاب «مجمعالجزایر گولاگ» دوزخ هولناک شوروی را بر جهانیان برملا میکند. او در همین کتاب مینویسد: ««این آدمها که ۲۴ سال خوشبختی کمونیستی را به جان چشیدهاند، در ۱۹۴۱ چیزی میدانستند که هیچکس در جهان نمیدانست: میدانستند که در کل سیارۀ زمین و در کل تاریخ رژیمی خبیثتر، خونخوارتر و همزمان هوشمندتر از رژیم بولشویستی که خود را شوروی مینامد وجود ندارد؛ میدانستند که نه به لحاظ نابودگری و توان پایداری و نه به لحاظ هدفگذاری رادیکال و تمامیتخواهی مطلق و یکپارچه، هیچ رژیم زمینی دیگری با آن همسنگ نیست، حتی رژیم بچهمدرسهایِ هیتلر...» (دربارۀ سولژنیتسین اینجا بخوانید)
سولژنیتسین هیتلر را در برابر استالین «بچهمدرسهای» مینامد. اما داستان چیست؟ مسئله چیزی است که در همان جملۀ آرنت بیان شد. آرنت شرح میدهد رژیمهای توتالیتر چگونه در کشور خود مانند فاتحانی بیگانه رفتار میکنند و اتفاقاً اوج قساوت را در کشور خود و علیه ملت خود بروز میدهند. آرنت مینویسد: «حاکم توتالیتر مانند فاتحی بیگانه به گنجها و ثروتهای کشور خود تنها به منزلۀ منبع غارت مینگرد که به او امکان میدهد برنامههای جنبش برای فتح جهان را به پیش راند. او فقط به همین متعهد است و این یعنی هیچ ملت، مردم و سرزمینی این بهرهکشی چپاولگرانۀ نظاممند را پایانی نمینهد. این فرایند هیچ درجۀ اشباعی نمیشناسد، زیرا در اصل میتواند به حدی نامتناهی استمرار یابد. بنابراین حاکم توتالیتر از فاتح بیگانه بدتر است؛ به گونهای است که انگار از هیچجا نیامده است و کارهای چپاولگرانه و تجاوزگرانهاش در نهایت به سود هیچکس نیست... جنبشهای توتالیتر هر جا باشند در خانۀ خودشانند، مانند دستۀ ملخها که هر جا فرود آیند آنجا خانهشان است. در این میان کشوری که... میهن دیکتاتور توتالیتر است، حتی وضع ناگوارتری دارد تا مناطقی که به تصرف او درآمده است، زیرا هیچ جای دیگر بیرحمی سرکوبگری نمیتواند چنین ابعاد نظاممند و مؤثری به خود گیرد.»
پینوشت:
بندهایی که از آرنت آوردم، از جلد سوم عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر است که ترجمۀ آن را در دست دارم.
مهدی تدینی
#استالینیسم #توتالیتاریسم
@Roshanfkrane
مادر استالین شبیه همۀ مادران دنیا بود. پسرش را مانند همۀ مادران دنیا دوست داشت و دربارۀ پسرش میگفت: «پسری نمونه است. آرزو میکنم هر مادری پسری مانند او داشته باشد.» اما اگر در جهان ده نفر دیگر مانند پسر او وجود داشت، احتمالاً نسل بشر منقرض میشد. نامش کِتِوان گِلادزه بود، زنی دردکشیده که زندگی سختی داشت و تنها چیزی که زندگی برایش گذاشته بود، همان پسر نمونه بود. کِتِوان در نوجوانی خانههای مردم را تمیز میکرد تا پولی درآورد. با مردی کفاش ازدواج کرد. چند سالی زندگی خوب و نسبتاً متمولی داشتند. سه پسر به دنیا آورد. دو پسر اول مردند و فقط یوسف (همان استالین) برایش ماند. شوهرش به زودی به الکل اعتیاد پیدا کرد و یوسف و مادرش را مرتب کتک میزد تا اینکه یک روز بیخبر گذاشت و رفت و مادر دوباره با تمیز کردن خانۀ مردم خرج زندگی را درمیآورد.
میخواست این تکپسرش روحانی شود. اما روحانیستیزترین فرمانروای قرن بیستم شد. البته برای مادرش پسری دلسوز ماند. وقتی پس از انقلاب روسیه استالین به کادر رهبری کشور رسید، مصادف بود با حملۀ روسیه به گرجستان. مادر را به قصری منتقل کرد و اتاقی در اختیارش گذاشت. از ۱۹۲۷ که استالین قدرت را در شوروی قبضه کرد، همواره چند نگهبان از مادرش در تفلیس مراقبت میکردند. اما وقتی مادر در ۱۹۳۷ در تنهایی درگذشت، استالین برای خاکسپاری نرفت. آن روزها درگیر دسیسهای شریرانه بود تا پاکسازی بزرگی به راه اندازد، قربانی اول هم توخاچفسکی بود، ژنرال بلندپایه و محبوب روس (داستانش را اینجا بخوانید).
برای اینکه بگویم این «پسر نمونه» در روزهای مرگ مادر دست در چه کاری داشت، باید به هانا آرنت رجوع کنیم. آرنت در جلد سوم کتاب «عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر»، جملهای تکاندهنده دربارۀ استالین دارد که میتوان روزها به آن اندیشید و بر خود لرزید. میگوید: «جنگی که رایش سوم [یعنی هیتلر] با همۀ ابزارهای جنایتکارانه علیه اتحاد شوروی به پیش برد، همچنان قربانیان بسیار کمتری بر جا گذاشت تا «جنگی» که استالین در دهۀ ۱۹۳۰ علیه کشور خود به راه انداخت.» جمله را دوباره و سهباره بخوانید و به خاطر بسپارید. پیشتر در نوشتاری به جملهای از ارنست نولته، دیگر اندیشمند آلمانی، در این باره اشاره کردهام که در کنایۀ تکاندهندۀ مشابهی میگوید، استالین بزرگترین رهبر کمونیستهای جهان بود و هیتلر بزرگترین دشمن کمونیستهای جهان، اما استالین کمونیستهای بسیار بیشتری را کشت تا هیتلر!
و باز باید جملۀ تکاندهندۀ دیگری، این بار از الکساندر سولژنیتسین، نویسندۀ پرآوازۀ روس اشاره کنم که با کتاب «مجمعالجزایر گولاگ» دوزخ هولناک شوروی را بر جهانیان برملا میکند. او در همین کتاب مینویسد: ««این آدمها که ۲۴ سال خوشبختی کمونیستی را به جان چشیدهاند، در ۱۹۴۱ چیزی میدانستند که هیچکس در جهان نمیدانست: میدانستند که در کل سیارۀ زمین و در کل تاریخ رژیمی خبیثتر، خونخوارتر و همزمان هوشمندتر از رژیم بولشویستی که خود را شوروی مینامد وجود ندارد؛ میدانستند که نه به لحاظ نابودگری و توان پایداری و نه به لحاظ هدفگذاری رادیکال و تمامیتخواهی مطلق و یکپارچه، هیچ رژیم زمینی دیگری با آن همسنگ نیست، حتی رژیم بچهمدرسهایِ هیتلر...» (دربارۀ سولژنیتسین اینجا بخوانید)
سولژنیتسین هیتلر را در برابر استالین «بچهمدرسهای» مینامد. اما داستان چیست؟ مسئله چیزی است که در همان جملۀ آرنت بیان شد. آرنت شرح میدهد رژیمهای توتالیتر چگونه در کشور خود مانند فاتحانی بیگانه رفتار میکنند و اتفاقاً اوج قساوت را در کشور خود و علیه ملت خود بروز میدهند. آرنت مینویسد: «حاکم توتالیتر مانند فاتحی بیگانه به گنجها و ثروتهای کشور خود تنها به منزلۀ منبع غارت مینگرد که به او امکان میدهد برنامههای جنبش برای فتح جهان را به پیش راند. او فقط به همین متعهد است و این یعنی هیچ ملت، مردم و سرزمینی این بهرهکشی چپاولگرانۀ نظاممند را پایانی نمینهد. این فرایند هیچ درجۀ اشباعی نمیشناسد، زیرا در اصل میتواند به حدی نامتناهی استمرار یابد. بنابراین حاکم توتالیتر از فاتح بیگانه بدتر است؛ به گونهای است که انگار از هیچجا نیامده است و کارهای چپاولگرانه و تجاوزگرانهاش در نهایت به سود هیچکس نیست... جنبشهای توتالیتر هر جا باشند در خانۀ خودشانند، مانند دستۀ ملخها که هر جا فرود آیند آنجا خانهشان است. در این میان کشوری که... میهن دیکتاتور توتالیتر است، حتی وضع ناگوارتری دارد تا مناطقی که به تصرف او درآمده است، زیرا هیچ جای دیگر بیرحمی سرکوبگری نمیتواند چنین ابعاد نظاممند و مؤثری به خود گیرد.»
پینوشت:
بندهایی که از آرنت آوردم، از جلد سوم عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر است که ترجمۀ آن را در دست دارم.
مهدی تدینی
#استالینیسم #توتالیتاریسم
@Roshanfkrane
در بهار آن سال #اورول دچار خلط خونی شد. سرانجام در هشتم ژوئن سال 1948، رمان 1984 منتشر شد و چند روز بعد هم در آمریکا از زیر چاپ درآمد. رمان، در سطح جهان به عنوان یک شاهکار مطرح شد. حتی وینستون #چرچیل در آن زمان به پزشکش گفته بود که این کتاب را دو بار خوانده است.
اما همزمان، وضعیت سلامتی ارول روز به روز بدتر میشد در 21 ژانویه 1950 او دچار خونریزی شدید ریوی شد و در تنهایی در حالی که بیش از 46 سال سن نداشت، درگذشت.
داستان کتاب به سه قسمت تقسیم میشود:
در بخش اول ما با شرایط جهان، #اوشنیا ( کشور اوشنیا که داستان در آن رخ میدهد) و همینطور افکار اسمیت آشنا میشویم.
بخش دوم به آشنایی اسمیت با جولیا، یکی دیگر از اعضای بیرونی (که نامش از نام جولیت یکی از قهرمانهای اثر معروف شکسپیر گرفته شده) و رابطۀ آنها میپردازد.
بخش سوم نیز دستگیری آنها را شامل میشود.
داستان به طرزی زیبا کاملترین حالت یک #حکومت_استبدادی را توصیف میکند. اورول خیلی خوب توانسته اقدامات دولتها برای کنترل مردم را چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم شرح دهد. استفادۀ حزب از #تکنولوژی و مخصوصاً صفحه های سخنگو که هم مردم را تحت نظر داشته و هم برای تبلیغات سیاسی استفاده میشوند (و این کاربرد دوم بسیار شبیه تلویزیون در دنیای ماست) نمونه ای از این موضوع است. همچنین استفاده از کودکان و آماده سازی آنها از همان دوران کودکی برای دفاع از آرمانهای حزب یکی دیگر از فعالیتهای مهم حزب را تشکیل میدهد. (موضوع کار بر روی افکار کودکان و آماده سازی آنها برای کسب اهداف سیاسی در آینده در دیگر اثر معروف نویسنده " #مزرعه_حیوانات " هم دیده میشود، آنجا که ناپلئون نه توله سگ را مخفیانه بزرگ کرده و مدتی بعد از آنها برای کسب قدرت در مزرعه استفاده میکند.) حزب همچنین طبقۀ کارگر را با تفریحاتی مانند خرید وفروش بلیط های بخت آزمایی به شدت سرگرم کرده است. اما احتمالاً جالبترین ایده ای که در این کتاب بیان میشود استفادۀ حزب از زبان برای اطمینان از تداوم حکومت خود است. حزب زبانی جدید و ساده ایجاد کرده است که در آن کلمه ای برای بیان مطالبی که با آرمانهای حزب در تضاد هستند وجود ندارد. بنابراین مردم نمیتوانند در مورد موضوعی مثل آزادی صحبت و یا حتی فکرکنند. این زبان newspeak یا زبان جدید نامیده میشود.
کار دیگری که حزب انجام میدهد استفاده از doublethink یا #دوگانه_باوری است. Doublethink عبارتست از قبول کردن همزمان دو مفهوم متضاد. برای مثال افرادی که مسئول تغییر دادن مداوم اسناد تاریخی هستند با آنکه خود این عمل را انجام میدهند باز هم کاملاً این اسناد را معتبر میدانند. حتی نام وزارتهای چهارگانۀ اوشنیا ( کشور اوشنیا که داستان در آن رخ میدهد) هم به نوعی تمرین doublethink است:
وزارت عشق محل شکنجه است، وزارت فراوانی دلیل قحطی ها، وزارت صلح مسئول رسیدگی به مسائل مربوط به جنگ و وزارت حقیقت محل تغییر اسناد تاریخی و آماده سازی دروغ ها وتبلیغات سیاسی. شعار اصلی حزب هم نمونۀ کامل و پرمفهومی از doublethink است: جنگ صلح است، آزادی بردگیست، جهالت قدرت است. (باید اشاره شود که مفهوم doublethink هر چند عجیب به نظر می آید امروزه کاربرد زیادی در سیاست دارد. برای مثال مردم آمریکا از جنگ برای برقراری صلح حمایت میکنند و یا در عین حال که اعتقاد دارند کشورشان حامی دمکراسی است روابط نزدیک آن با حکومتهای غیر دمکراتیک مانند بسیاری از کشورهای خاورمیانه را نیز میپذیرند.)
وینستون (قهرمان رمان) بهعنوان یک خواننده و هم بهعنوان یک نویسنده به او میگوید به چه چیزی بیاندیشد. او سراسر در کشمکش است:
در همهی طبقات، روبهروی آسانسور، همان پوستر با چهرهی بسیار بزرگش به دیوار میخ شده بود و زُل میزد به آدم. انگار به هر سمتی که میخواستی بروی، تعقیبت میکرد. زیر تصویر نوشته شده بود: «برادرِ بزرگ مراقب توست.»
« #جهان_اورولی »، هماینک اصطلاحی است که به صورت خلاصه #توتالیتاریسم و نظامهای سرکوبگر را توصیف میکند. 1984 رمانی است که داستان وینستون اسمیت را روایت میکند، فردی که نماد یک شهروند عادی دگراندیش در دنیاهای اورولی است.
اُروِل در «نوزده-هشتادوچهار»، میخواهد با فراگیری چهگونگیِ عملکردنِ #پروپاگاندا ( تبلیغات ) و مراقبت، خوانندگانش بتوانند آزادیِ بیشتری از عُرفهای کوچکِ بوگندویی به دست بیاورند که امروزه با روحیهی ما ستیزهجو است.
جُرج اورل با دو شاهکار جاودانش «مزرعه حیوانات» و «1984»، وجدانِ بیدارِ نسل خود و نسلهای بعد است. بسیاری از نویسندگان معاصر برای دفاع از آرمانهایشان مدام به نام وی اشاره میکنند و او را سرمشقی برای چگونهاندیشیدن و چگونهنوشتن میدانند.
🔻ادامه ی مطلب در پست بعدی 🔻
@Roshanfkrane
اما همزمان، وضعیت سلامتی ارول روز به روز بدتر میشد در 21 ژانویه 1950 او دچار خونریزی شدید ریوی شد و در تنهایی در حالی که بیش از 46 سال سن نداشت، درگذشت.
داستان کتاب به سه قسمت تقسیم میشود:
در بخش اول ما با شرایط جهان، #اوشنیا ( کشور اوشنیا که داستان در آن رخ میدهد) و همینطور افکار اسمیت آشنا میشویم.
بخش دوم به آشنایی اسمیت با جولیا، یکی دیگر از اعضای بیرونی (که نامش از نام جولیت یکی از قهرمانهای اثر معروف شکسپیر گرفته شده) و رابطۀ آنها میپردازد.
بخش سوم نیز دستگیری آنها را شامل میشود.
داستان به طرزی زیبا کاملترین حالت یک #حکومت_استبدادی را توصیف میکند. اورول خیلی خوب توانسته اقدامات دولتها برای کنترل مردم را چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم شرح دهد. استفادۀ حزب از #تکنولوژی و مخصوصاً صفحه های سخنگو که هم مردم را تحت نظر داشته و هم برای تبلیغات سیاسی استفاده میشوند (و این کاربرد دوم بسیار شبیه تلویزیون در دنیای ماست) نمونه ای از این موضوع است. همچنین استفاده از کودکان و آماده سازی آنها از همان دوران کودکی برای دفاع از آرمانهای حزب یکی دیگر از فعالیتهای مهم حزب را تشکیل میدهد. (موضوع کار بر روی افکار کودکان و آماده سازی آنها برای کسب اهداف سیاسی در آینده در دیگر اثر معروف نویسنده " #مزرعه_حیوانات " هم دیده میشود، آنجا که ناپلئون نه توله سگ را مخفیانه بزرگ کرده و مدتی بعد از آنها برای کسب قدرت در مزرعه استفاده میکند.) حزب همچنین طبقۀ کارگر را با تفریحاتی مانند خرید وفروش بلیط های بخت آزمایی به شدت سرگرم کرده است. اما احتمالاً جالبترین ایده ای که در این کتاب بیان میشود استفادۀ حزب از زبان برای اطمینان از تداوم حکومت خود است. حزب زبانی جدید و ساده ایجاد کرده است که در آن کلمه ای برای بیان مطالبی که با آرمانهای حزب در تضاد هستند وجود ندارد. بنابراین مردم نمیتوانند در مورد موضوعی مثل آزادی صحبت و یا حتی فکرکنند. این زبان newspeak یا زبان جدید نامیده میشود.
کار دیگری که حزب انجام میدهد استفاده از doublethink یا #دوگانه_باوری است. Doublethink عبارتست از قبول کردن همزمان دو مفهوم متضاد. برای مثال افرادی که مسئول تغییر دادن مداوم اسناد تاریخی هستند با آنکه خود این عمل را انجام میدهند باز هم کاملاً این اسناد را معتبر میدانند. حتی نام وزارتهای چهارگانۀ اوشنیا ( کشور اوشنیا که داستان در آن رخ میدهد) هم به نوعی تمرین doublethink است:
وزارت عشق محل شکنجه است، وزارت فراوانی دلیل قحطی ها، وزارت صلح مسئول رسیدگی به مسائل مربوط به جنگ و وزارت حقیقت محل تغییر اسناد تاریخی و آماده سازی دروغ ها وتبلیغات سیاسی. شعار اصلی حزب هم نمونۀ کامل و پرمفهومی از doublethink است: جنگ صلح است، آزادی بردگیست، جهالت قدرت است. (باید اشاره شود که مفهوم doublethink هر چند عجیب به نظر می آید امروزه کاربرد زیادی در سیاست دارد. برای مثال مردم آمریکا از جنگ برای برقراری صلح حمایت میکنند و یا در عین حال که اعتقاد دارند کشورشان حامی دمکراسی است روابط نزدیک آن با حکومتهای غیر دمکراتیک مانند بسیاری از کشورهای خاورمیانه را نیز میپذیرند.)
وینستون (قهرمان رمان) بهعنوان یک خواننده و هم بهعنوان یک نویسنده به او میگوید به چه چیزی بیاندیشد. او سراسر در کشمکش است:
در همهی طبقات، روبهروی آسانسور، همان پوستر با چهرهی بسیار بزرگش به دیوار میخ شده بود و زُل میزد به آدم. انگار به هر سمتی که میخواستی بروی، تعقیبت میکرد. زیر تصویر نوشته شده بود: «برادرِ بزرگ مراقب توست.»
« #جهان_اورولی »، هماینک اصطلاحی است که به صورت خلاصه #توتالیتاریسم و نظامهای سرکوبگر را توصیف میکند. 1984 رمانی است که داستان وینستون اسمیت را روایت میکند، فردی که نماد یک شهروند عادی دگراندیش در دنیاهای اورولی است.
اُروِل در «نوزده-هشتادوچهار»، میخواهد با فراگیری چهگونگیِ عملکردنِ #پروپاگاندا ( تبلیغات ) و مراقبت، خوانندگانش بتوانند آزادیِ بیشتری از عُرفهای کوچکِ بوگندویی به دست بیاورند که امروزه با روحیهی ما ستیزهجو است.
جُرج اورل با دو شاهکار جاودانش «مزرعه حیوانات» و «1984»، وجدانِ بیدارِ نسل خود و نسلهای بعد است. بسیاری از نویسندگان معاصر برای دفاع از آرمانهایشان مدام به نام وی اشاره میکنند و او را سرمشقی برای چگونهاندیشیدن و چگونهنوشتن میدانند.
🔻ادامه ی مطلب در پست بعدی 🔻
@Roshanfkrane
✍️نخست تفکیک وجداسازی
انجام می گیرد
سپس انزوا
سپس تنهایی
تنهایی که به سراغت آمد
دچار فراموشی میشوی
و چنین نابودت می کنند..!
▫️#هانا_آرنت
▪️#توتالیتاریسم
@Roshanfkrane
انجام می گیرد
سپس انزوا
سپس تنهایی
تنهایی که به سراغت آمد
دچار فراموشی میشوی
و چنین نابودت می کنند..!
▫️#هانا_آرنت
▪️#توتالیتاریسم
@Roshanfkrane
✍️هنگامی که مدام به شما #دروغ میگویند، نتیجه این نیست که شما این دروغها را باور میکنید؛ بلکه این است که دیگر هیچکس به هیچچیز باور ندارد.
مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمیتوانند نظری هم داشته باشند. نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم میشوند و با چنین مردمی، شما هرکاری بخواهید میتوانید بکنید.
#توتالیتاریسم
#هانا_آرنت
@Roshanfkrane
مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمیتوانند نظری هم داشته باشند. نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم میشوند و با چنین مردمی، شما هرکاری بخواهید میتوانید بکنید.
#توتالیتاریسم
#هانا_آرنت
@Roshanfkrane
#توتالیتاریسم به دنبال ابطال آزادی است. دروغگویی در مقیاس عظیم و دشمنتراشی لازمهی نظام توتالیتر است.در دیگر حکومتهای خودکامه، فرد باید عمل خصومت آمیزی انجام داده باشد تا دشمن حکومت تلقی گردد اما در حکومت توتالیتر هر فردی که خارج از این چارچوب باشد قطع نظر از عمل و اندیشهاش، پیشاپیش منحرف شده است، چرا که گروههای غیرخودی فاقد حق به شمار میآیند.
- هانا آرنت
@Roshanfkrane
- هانا آرنت
@Roshanfkrane