با درود و احترام به آن که منصف است و در هیچ شرایطی، انصاف و اخلاق را زیر پا نمینهد.
پیش از این نیز علایی، به قول خودش، "مولف کتاب گفتمان وفاق"، بارها و بارها به بهانههای مختلف با کلامی تحقیر و توهینآمیز استاد مشاور پایاننامهاش (دکتر محدثی) را با انتسابِ انواع برچسب و اتهامزنی نواخته است. نمیدانم بین محدثی به عنوان استاد مشاور پایاننامهی ایشان و علایی چه گذشته است که به نظر میرسد علایی هر نوشته و مطلبی از محدثی را بهانهای میکند برای تحقیر و تخفیف استاد مشاورش. این نحوهی برخورد علایی به عقدهگشایی و انتقامگیری بیشتر شبیه است تا برخورد و تعاطی علمی و فکری و انتقادی با دکتر محدثی.
کامنتها و یادداشتهای ایشان در بارهی محدثی که بارها در کانال خودشان با کامنت بسته، انتشار داده شده، بیان کنندهی این قسم برخورد ناروا است. به نظر میرسد بیش از آن که محدثی خودشان را متولیِ حق به جانبِ جامعهشناسی در ایران بدانند، این علایی است که دچار چنین توهمِ دلآزاری شده است.
ظاهراً هر کس به گرایش فکری و سیاسی ایشان نزدیک باشد علیهالسلام تشریف دارد و چه ستایشها و تکریمهای بهجا و نابهجا که نبیند و هر کس احیاناً به زعم ایشان، گرایش فکریِ متفاوت دارد، باید که به انواع توهین و تحقیر و تخفیف نابهجا تاوان بپردازد.
بعد از جلسهی نقد کتاب دیدیم که علایی انصاف را رعایت نکرد و فقط ویدئویِ سخنانِ دکتر عبدالکریمی و خودش را به طور مجزا نشر داد با کامنتهای بسته.
فردی که از وفاق سخن میگوید جز ستایش و تمجید از خودش را تاب نمیآورد و گرنه دلیلی ندارد با این همه ادعا، حتا کامنت پستها را بسته نگه دارد. او از شنیدن انتقاد میهراسد و با کنترلِ پستها با کامنتهای بسته، به توهمِ خودبزرگبینیِ خود دامن میزند. یک فرد مدعی تعاطی فکر و اندیشه و مناظره ترس و هراسی از کامنتِ انتقادی مخاطبِ خود نباید داشته باشد.
ایشان حتی ادبِ رعایتِ آدابِ رابطهیِ استاد دانشجویی را ندارد و چنان بیپروا و گَز نکرده انواع اتهام و تحقیر و تخفیف را نسبت به محدثی روا میدارد که خواننده و مخاطب در این حد از اعتماد به نفسِ ایشان انگشت به دهان میماند.
تصور میرود و البته فقط تصور میرود خودشیفتگیِ شخصیتی، و خودمحوریِ فکری از علایی موجودی بیانصاف، حسود، تنگنظر و انتقامجو نسبت به استادش به جای انتقادیاندیشی و نقد فکرِ منصفانه ساخته است.
علایی تمایل دارد دیده شود، به هر قیمتی. این حد از حرص و ولع برای دیده شدن به هر قیمتی نشانهی خودشیفتگی به نظر میرسد. اگر هدف، اطلاعرسانیِ منصفانه و بیتعصب و غیرجانبدارانه است، چرا سخنان محدثی و دکتر رحیم محمدی (دو دیدگاه منتقدانه و مخالف) را بعد از جلسهی نقد در کانالاش به طور تفکیک شده به اشتراک نگذاشت؟؟؟ اگر هدف نقد نظر است چرا به دکتر محمدی کاری ندارد و فقط در مقابل محدثی گارد و موضع اتهامزنانه و تحقیرآمیز گرفته است؟؟؟؟ آیا سائقهایِ شخصی انتقامجویانه در میان نیست؟؟؟
امید میرود دکتر عبدالکریمی که خودشان را در حوزهی فلسفه استاد بلامنازع میدانند برخورد علمی و اخلاقی را نیز به دانشجویان مجیزگویشان بیاموزند تا فضای فکری، علمی و فرهنگی با توهم خودشیفتهی افراد برچسبزن و پروندهساز آلوده نشود! و این یکهتازان خودشیفته به تاسی از استاد، خود را متولی بلامنازع حوزهی جامعهشناسی تلقی نکنند!
امیدوارم بیظرفیتیهای شخصیتی و وجودی، ما را به آدمیانی مردمآزار بدل نکند.
جایی که استاد ایشان دکتر عبدالکریمی نتوانسته تعریفی مصرح از نیهیلیسم ارائه نماید شاگردش بیمحابا برچسب نیهیلیسم برداشته و از الصاق و انتساب آن به ناروا، به مخالف فکری خود فروگذار نمیکند و سعی میکند ضعفهای فکری خود و استادش را همانند گنجشک لاجانی با ادبیاتی فاخر و رهزن رنگ زده و در بازار اندیشه و تفکر به جای قناری به مخاطب بفروشد.
امیدوارم آقای عبدالکریمی به جای دمیدن در بوق نیهیلیسمی که هنوز با تحقیقات تجربی معلوم نشده وجود دارد یا نه، و در صورت وجودِ احتمالی تا کجا گسترش یافته است، به توتالیتاریسمِ سیاسی و فرهنگیِ موجود توجه بفرمایند و آدرس غلط به جامعهی فرهنگی ایران ندهند و با عنایت به الزامات علمی و اخلاقی با فربه کردن خودشیفتگی دانشجویان متوهمشان، جامعهی علمی و فرهنگی را نیالایند!
✍ طاهره فیاضی
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
#طاهره_فیاضی
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدحسن_علایی
@NewHasanMohaddesi
پیش از این نیز علایی، به قول خودش، "مولف کتاب گفتمان وفاق"، بارها و بارها به بهانههای مختلف با کلامی تحقیر و توهینآمیز استاد مشاور پایاننامهاش (دکتر محدثی) را با انتسابِ انواع برچسب و اتهامزنی نواخته است. نمیدانم بین محدثی به عنوان استاد مشاور پایاننامهی ایشان و علایی چه گذشته است که به نظر میرسد علایی هر نوشته و مطلبی از محدثی را بهانهای میکند برای تحقیر و تخفیف استاد مشاورش. این نحوهی برخورد علایی به عقدهگشایی و انتقامگیری بیشتر شبیه است تا برخورد و تعاطی علمی و فکری و انتقادی با دکتر محدثی.
کامنتها و یادداشتهای ایشان در بارهی محدثی که بارها در کانال خودشان با کامنت بسته، انتشار داده شده، بیان کنندهی این قسم برخورد ناروا است. به نظر میرسد بیش از آن که محدثی خودشان را متولیِ حق به جانبِ جامعهشناسی در ایران بدانند، این علایی است که دچار چنین توهمِ دلآزاری شده است.
ظاهراً هر کس به گرایش فکری و سیاسی ایشان نزدیک باشد علیهالسلام تشریف دارد و چه ستایشها و تکریمهای بهجا و نابهجا که نبیند و هر کس احیاناً به زعم ایشان، گرایش فکریِ متفاوت دارد، باید که به انواع توهین و تحقیر و تخفیف نابهجا تاوان بپردازد.
بعد از جلسهی نقد کتاب دیدیم که علایی انصاف را رعایت نکرد و فقط ویدئویِ سخنانِ دکتر عبدالکریمی و خودش را به طور مجزا نشر داد با کامنتهای بسته.
فردی که از وفاق سخن میگوید جز ستایش و تمجید از خودش را تاب نمیآورد و گرنه دلیلی ندارد با این همه ادعا، حتا کامنت پستها را بسته نگه دارد. او از شنیدن انتقاد میهراسد و با کنترلِ پستها با کامنتهای بسته، به توهمِ خودبزرگبینیِ خود دامن میزند. یک فرد مدعی تعاطی فکر و اندیشه و مناظره ترس و هراسی از کامنتِ انتقادی مخاطبِ خود نباید داشته باشد.
ایشان حتی ادبِ رعایتِ آدابِ رابطهیِ استاد دانشجویی را ندارد و چنان بیپروا و گَز نکرده انواع اتهام و تحقیر و تخفیف را نسبت به محدثی روا میدارد که خواننده و مخاطب در این حد از اعتماد به نفسِ ایشان انگشت به دهان میماند.
تصور میرود و البته فقط تصور میرود خودشیفتگیِ شخصیتی، و خودمحوریِ فکری از علایی موجودی بیانصاف، حسود، تنگنظر و انتقامجو نسبت به استادش به جای انتقادیاندیشی و نقد فکرِ منصفانه ساخته است.
علایی تمایل دارد دیده شود، به هر قیمتی. این حد از حرص و ولع برای دیده شدن به هر قیمتی نشانهی خودشیفتگی به نظر میرسد. اگر هدف، اطلاعرسانیِ منصفانه و بیتعصب و غیرجانبدارانه است، چرا سخنان محدثی و دکتر رحیم محمدی (دو دیدگاه منتقدانه و مخالف) را بعد از جلسهی نقد در کانالاش به طور تفکیک شده به اشتراک نگذاشت؟؟؟ اگر هدف نقد نظر است چرا به دکتر محمدی کاری ندارد و فقط در مقابل محدثی گارد و موضع اتهامزنانه و تحقیرآمیز گرفته است؟؟؟؟ آیا سائقهایِ شخصی انتقامجویانه در میان نیست؟؟؟
امید میرود دکتر عبدالکریمی که خودشان را در حوزهی فلسفه استاد بلامنازع میدانند برخورد علمی و اخلاقی را نیز به دانشجویان مجیزگویشان بیاموزند تا فضای فکری، علمی و فرهنگی با توهم خودشیفتهی افراد برچسبزن و پروندهساز آلوده نشود! و این یکهتازان خودشیفته به تاسی از استاد، خود را متولی بلامنازع حوزهی جامعهشناسی تلقی نکنند!
امیدوارم بیظرفیتیهای شخصیتی و وجودی، ما را به آدمیانی مردمآزار بدل نکند.
جایی که استاد ایشان دکتر عبدالکریمی نتوانسته تعریفی مصرح از نیهیلیسم ارائه نماید شاگردش بیمحابا برچسب نیهیلیسم برداشته و از الصاق و انتساب آن به ناروا، به مخالف فکری خود فروگذار نمیکند و سعی میکند ضعفهای فکری خود و استادش را همانند گنجشک لاجانی با ادبیاتی فاخر و رهزن رنگ زده و در بازار اندیشه و تفکر به جای قناری به مخاطب بفروشد.
امیدوارم آقای عبدالکریمی به جای دمیدن در بوق نیهیلیسمی که هنوز با تحقیقات تجربی معلوم نشده وجود دارد یا نه، و در صورت وجودِ احتمالی تا کجا گسترش یافته است، به توتالیتاریسمِ سیاسی و فرهنگیِ موجود توجه بفرمایند و آدرس غلط به جامعهی فرهنگی ایران ندهند و با عنایت به الزامات علمی و اخلاقی با فربه کردن خودشیفتگی دانشجویان متوهمشان، جامعهی علمی و فرهنگی را نیالایند!
✍ طاهره فیاضی
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
#طاهره_فیاضی
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدحسن_علایی
@NewHasanMohaddesi
♦️آشفتهنویسی یک مدعی ادبیات /۱
✍ طاهره فیاضی
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
در مورد نوشتهی خانم ناهید زمانیان چند نکته به نظرم رسید که در این یادداشت بیان میکنم:
۱. ایشان نوشته است:
"🍂 ... اشارهای کوتاه داشتم به این موضوع که ادبیات فارغ از ژانرها و سبکهایش، یک روش ارتباط با جامعه است؛ روشی که خاص خود ادبیات است و ..." و بعد ادامه داده "🍂 بعنوان مثال، یک متخصص علوم سیاسی یا اجتماعی نمیتواند از شکل داستانی، که مملو از ایهام و استعاره است، استفاده کند؛ زیرا متن علمی باید از هرگونه ابهام به دور باشد؛ ...". و در فرازی دیگر گفته: "🍂 ... پر واضح است که خریت انحصاری نیست، اما بصورت کلی، عرض من این بود که اگر اهالی علوم انسانی بنا دارند از ادبیات بهره ببرند، این بهرهگیری باید در شکل بینامتنیت بروز کند".
https://t.iss.one/Naqdagin/11937
نوشتهی قبلی دو قسمتی ایشان را نیز خواندم. در هر دو نوشته، خانم ناهید زمانیان احکام و باید نبایدهایی کلیگویانه را در خصوص ادبیات و نحوهی استفاده از ادبیات در نوشتاری مغشوش و پر ابهام به خورد مخاطب میدهد.
۱. در هر دو نوشته به نظر میرسد خانم زمانیان از فرط شتابزدگی در اظهار نظر و لحیه، فرصت اندیشیدن و تامل و سنجیده سخن گفتن نداشته است. حتماً چرایاَش را خود بهتر میداند. من به عنوان خواننده متوجه نشدم در این دو نوشته بالاخره ایشان از محتوای سخنرانی محدثی در جلسهی نقد کتاب "گذشتهی یک توهم" سخن میگوید، از کتاب تازهنشر شدهی "دو سه خروار کیاست" سخن میگوید یا از پست آقای زارع رنجش دارد یا چه. نوشتهی ایشان به قدری مغشوش و پر ابهام است که خواننده در نهایت درنمییابد ایشان از چه سخن میگوید و چرا این همه حکم صادر کرده است.
۲. خانم زمانیان جوری از موضع بالا و خود عالِمپندارانه سخن گفته است که باز من متوجه نشدم احکام صادره در مورد ادبیات و چند و چونِ نوشتن، نظر شخصی ایشان است که در این صورت باید تصریح کند، همچنین بپذیرد که خیلیها میتوانند موافق نظر شخصیِ وی نباشند و اگر با استناد به منابعی بیان میکند، در این صورت بفرماید در کدام منابع، لزوم احتراز این چنینی بیان و بر آن تاکید شده است که "یک متخصص علوم سیاسی یا اجتماعی نمیتواند از شکل داستانی ... استفاده کند". به نظر میرسد ایشان انتقادهایِ متعددشان به محدثی را در هم آمیخته و احکامی را منعندی صادر کرده است و به طور مصداقی نگفته است به چه چیزی دقیقاً اعتراض دارد و چه چیزی را در گفتار یا نوشتار محدثی دارای ایراد میبیند. اگر در گفتهی بالا اشارهی ایشان به کتاب "دو سه خروار کیاست" است، باید توجه کند نه ادبیات نه هیچ علوم دیگری در انحصار هیچ کس نیست. ظاهرا ایشان از خیلی چیزها بیاطلاع است و باید قبل از صدور احکام، بیشتر مطالعه کند. نویسندگانی چون سارتر، سیمون دوبوار، کامو، اروین یالوم، ... و بسیاری نویسندگان دیگر که در حوزههای تخصصیِ دیگر مثل فلسفه، روانشناسی، روانپزشکی، در مقام یک متخصص قرار دارند، بسیاری از آثار فکریِ خود را در قالب داستانی، نمایشنامه و رمان بلند نگاشته اند. بنابراین این سخن ایشان با توجه به موارد و تجارب مشابه در ادبیات جهان، اساساً سخنی بیمبناء و بیوجه است. هر فرد متخصصی میتواند از ادبیات به عنوان فرمی برای انتقال مفاهیم و مضامینِ مد نظر خود استفاده کند. صد البته با استفاده از فنون ادبی. اساساً کار متفکران و متخصصان است که به ادبیاتِ داستانی وزن و وجاهت میدهد. داستان ساده و سر راست میشود داستان عامهپسند که مانندش در ادبیات داستانی ایرانی فراوان است.
۳. خانم زمانیان بنا به ادعای خودش کتاب "دو سه خروار کیاست" را نخوانده است. معلوم هم هست که نخوانده؛ زیرا نویسنده در مقدمهی کتاب چگونگی شکلگیری ایدهی نگارش این کتاب را نوشته و به صراحت گفته که: "برخلاف اغلب نوشتههایم، این بار یکسره غیر دانشپژوهانه و غیر تخصصی نوشتم". "قرار گذاشته بودم در این نوشتهها با همهی مردم سخن بگویم. هم میخواستم سطح و کیفیت نوشتهها خوب و آموزنده باشد و هم زبانام زبانی دانشپژوهانه و تخصصی نباشد" (محدثی، ۱۴۰۳: ۱۲).
ادامه دارد.👇👇👇
#طاهره_فیاضی
#ناهید_زمانیان
#دو_سه_خروار_خریت
#دو_سه_خروار_کیاست
@NewHasanMohaddesi
✍ طاهره فیاضی
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
در مورد نوشتهی خانم ناهید زمانیان چند نکته به نظرم رسید که در این یادداشت بیان میکنم:
۱. ایشان نوشته است:
"🍂 ... اشارهای کوتاه داشتم به این موضوع که ادبیات فارغ از ژانرها و سبکهایش، یک روش ارتباط با جامعه است؛ روشی که خاص خود ادبیات است و ..." و بعد ادامه داده "🍂 بعنوان مثال، یک متخصص علوم سیاسی یا اجتماعی نمیتواند از شکل داستانی، که مملو از ایهام و استعاره است، استفاده کند؛ زیرا متن علمی باید از هرگونه ابهام به دور باشد؛ ...". و در فرازی دیگر گفته: "🍂 ... پر واضح است که خریت انحصاری نیست، اما بصورت کلی، عرض من این بود که اگر اهالی علوم انسانی بنا دارند از ادبیات بهره ببرند، این بهرهگیری باید در شکل بینامتنیت بروز کند".
https://t.iss.one/Naqdagin/11937
نوشتهی قبلی دو قسمتی ایشان را نیز خواندم. در هر دو نوشته، خانم ناهید زمانیان احکام و باید نبایدهایی کلیگویانه را در خصوص ادبیات و نحوهی استفاده از ادبیات در نوشتاری مغشوش و پر ابهام به خورد مخاطب میدهد.
۱. در هر دو نوشته به نظر میرسد خانم زمانیان از فرط شتابزدگی در اظهار نظر و لحیه، فرصت اندیشیدن و تامل و سنجیده سخن گفتن نداشته است. حتماً چرایاَش را خود بهتر میداند. من به عنوان خواننده متوجه نشدم در این دو نوشته بالاخره ایشان از محتوای سخنرانی محدثی در جلسهی نقد کتاب "گذشتهی یک توهم" سخن میگوید، از کتاب تازهنشر شدهی "دو سه خروار کیاست" سخن میگوید یا از پست آقای زارع رنجش دارد یا چه. نوشتهی ایشان به قدری مغشوش و پر ابهام است که خواننده در نهایت درنمییابد ایشان از چه سخن میگوید و چرا این همه حکم صادر کرده است.
۲. خانم زمانیان جوری از موضع بالا و خود عالِمپندارانه سخن گفته است که باز من متوجه نشدم احکام صادره در مورد ادبیات و چند و چونِ نوشتن، نظر شخصی ایشان است که در این صورت باید تصریح کند، همچنین بپذیرد که خیلیها میتوانند موافق نظر شخصیِ وی نباشند و اگر با استناد به منابعی بیان میکند، در این صورت بفرماید در کدام منابع، لزوم احتراز این چنینی بیان و بر آن تاکید شده است که "یک متخصص علوم سیاسی یا اجتماعی نمیتواند از شکل داستانی ... استفاده کند". به نظر میرسد ایشان انتقادهایِ متعددشان به محدثی را در هم آمیخته و احکامی را منعندی صادر کرده است و به طور مصداقی نگفته است به چه چیزی دقیقاً اعتراض دارد و چه چیزی را در گفتار یا نوشتار محدثی دارای ایراد میبیند. اگر در گفتهی بالا اشارهی ایشان به کتاب "دو سه خروار کیاست" است، باید توجه کند نه ادبیات نه هیچ علوم دیگری در انحصار هیچ کس نیست. ظاهرا ایشان از خیلی چیزها بیاطلاع است و باید قبل از صدور احکام، بیشتر مطالعه کند. نویسندگانی چون سارتر، سیمون دوبوار، کامو، اروین یالوم، ... و بسیاری نویسندگان دیگر که در حوزههای تخصصیِ دیگر مثل فلسفه، روانشناسی، روانپزشکی، در مقام یک متخصص قرار دارند، بسیاری از آثار فکریِ خود را در قالب داستانی، نمایشنامه و رمان بلند نگاشته اند. بنابراین این سخن ایشان با توجه به موارد و تجارب مشابه در ادبیات جهان، اساساً سخنی بیمبناء و بیوجه است. هر فرد متخصصی میتواند از ادبیات به عنوان فرمی برای انتقال مفاهیم و مضامینِ مد نظر خود استفاده کند. صد البته با استفاده از فنون ادبی. اساساً کار متفکران و متخصصان است که به ادبیاتِ داستانی وزن و وجاهت میدهد. داستان ساده و سر راست میشود داستان عامهپسند که مانندش در ادبیات داستانی ایرانی فراوان است.
۳. خانم زمانیان بنا به ادعای خودش کتاب "دو سه خروار کیاست" را نخوانده است. معلوم هم هست که نخوانده؛ زیرا نویسنده در مقدمهی کتاب چگونگی شکلگیری ایدهی نگارش این کتاب را نوشته و به صراحت گفته که: "برخلاف اغلب نوشتههایم، این بار یکسره غیر دانشپژوهانه و غیر تخصصی نوشتم". "قرار گذاشته بودم در این نوشتهها با همهی مردم سخن بگویم. هم میخواستم سطح و کیفیت نوشتهها خوب و آموزنده باشد و هم زبانام زبانی دانشپژوهانه و تخصصی نباشد" (محدثی، ۱۴۰۳: ۱۲).
ادامه دارد.👇👇👇
#طاهره_فیاضی
#ناهید_زمانیان
#دو_سه_خروار_خریت
#دو_سه_خروار_کیاست
@NewHasanMohaddesi
♦️آشفتهنویسی یک مدعی ادبیات /۲
✍ طاهره فیاضی
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
پرسش از خانم زمانیان این است چگونه آدمی که ژست عالمانه میگیرد و برای نوشتنِ دیگران احکام باید نبایدی در مورد ادبیات و علوم انسانی و امور تخصصی صادر میکند، به عنوان یک فرد درسخوانده در علوم انسانی به خود اجازه میدهد کتابناخوانده و صرفاً احساسی و هیجانی به چاپ و نشر و عنوان و شیوهی بیان یک کتاب واکنش نشان دهد؟ حقیقتاً همانطور که خودش هم گفته نوشتهاش نقد نیست، بلکه واکنشی هیجانی است در مورد کتابی که هنوز نخوانده است. و جالب این است که ایشان استعداد انگیزهخوانی و ذهنخوانی هم دارد و با اطمینان میگوید:
"🍂 در مورد کتابشان نیز در همین متن به صراحت اعلام کردهام که کتاب را نخواندهام و هیچ نقدی هم بر آن نکردهام. اگر ایشان اصرار دارند که متنم را نقد کتاب قلمداد کنند که حرفی نیست؛".
سپس از موضعی حقبه جانب و استهزاءگر میگوید:
"به هر حال هر نویسندهای میتواند از روشهای مختلفِ تبلیغ، برای فروش بیشتر کتابش استفاده کند".
واقعاً چنین برخورد و گفتاری، اعتماد به نفس بالایی میخواهد که ظاهرا ایشان دارند.
در پایان عرض میکنم خانم ناهید زمانیان با همهی ادعاها و ژستهای عالمانه، نوشتهای مغشوش، پر ابهام، بدون ایضاح مصداقی، و هیجانی در بارهی دو رویداد فرهنگی (جلسهی نقد کتابِ "گذشتهی یک توهم" و کتابِ "دو سه خروار کیاست") را به هم آمیخته است. وی بدون آگاهی کافی از ادبیات و کاربردهای آن از جمله استفاده از فرم ادبی از سوی متخصصان برای انتقال مضامین پیچیده به عموم مردم که اهل اندیشهی تخصصی نیستند و توسلشان به مفهوم "بینامتنیت" که شک دارم درک درستی از آن داشته باشد، سعی کرده است رنگ و لعاب عالمانه به یک نوشتهی سراسر هیجانی و بیمحتوا بدهد. بگذریم از تحقیر و توهین تلویحیشان آنجا که میگوید: "خریت انحصاری نیست ...".
امیدوارم کنشگران علوم انسانی وقتی در موضع ادعا قرار میگیرند اندکی، و فقط اندکی فروتنی علمی و اخلاقی هم داشته باشند.
#طاهره_فیاضی
#ناهید_زمانیان
#دو_سه_خروار_خریت
#دو_سه_خروار_کیاست
@NewHasanMohaddesi
✍ طاهره فیاضی
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
پرسش از خانم زمانیان این است چگونه آدمی که ژست عالمانه میگیرد و برای نوشتنِ دیگران احکام باید نبایدی در مورد ادبیات و علوم انسانی و امور تخصصی صادر میکند، به عنوان یک فرد درسخوانده در علوم انسانی به خود اجازه میدهد کتابناخوانده و صرفاً احساسی و هیجانی به چاپ و نشر و عنوان و شیوهی بیان یک کتاب واکنش نشان دهد؟ حقیقتاً همانطور که خودش هم گفته نوشتهاش نقد نیست، بلکه واکنشی هیجانی است در مورد کتابی که هنوز نخوانده است. و جالب این است که ایشان استعداد انگیزهخوانی و ذهنخوانی هم دارد و با اطمینان میگوید:
"🍂 در مورد کتابشان نیز در همین متن به صراحت اعلام کردهام که کتاب را نخواندهام و هیچ نقدی هم بر آن نکردهام. اگر ایشان اصرار دارند که متنم را نقد کتاب قلمداد کنند که حرفی نیست؛".
سپس از موضعی حقبه جانب و استهزاءگر میگوید:
"به هر حال هر نویسندهای میتواند از روشهای مختلفِ تبلیغ، برای فروش بیشتر کتابش استفاده کند".
واقعاً چنین برخورد و گفتاری، اعتماد به نفس بالایی میخواهد که ظاهرا ایشان دارند.
در پایان عرض میکنم خانم ناهید زمانیان با همهی ادعاها و ژستهای عالمانه، نوشتهای مغشوش، پر ابهام، بدون ایضاح مصداقی، و هیجانی در بارهی دو رویداد فرهنگی (جلسهی نقد کتابِ "گذشتهی یک توهم" و کتابِ "دو سه خروار کیاست") را به هم آمیخته است. وی بدون آگاهی کافی از ادبیات و کاربردهای آن از جمله استفاده از فرم ادبی از سوی متخصصان برای انتقال مضامین پیچیده به عموم مردم که اهل اندیشهی تخصصی نیستند و توسلشان به مفهوم "بینامتنیت" که شک دارم درک درستی از آن داشته باشد، سعی کرده است رنگ و لعاب عالمانه به یک نوشتهی سراسر هیجانی و بیمحتوا بدهد. بگذریم از تحقیر و توهین تلویحیشان آنجا که میگوید: "خریت انحصاری نیست ...".
امیدوارم کنشگران علوم انسانی وقتی در موضع ادعا قرار میگیرند اندکی، و فقط اندکی فروتنی علمی و اخلاقی هم داشته باشند.
#طاهره_فیاضی
#ناهید_زمانیان
#دو_سه_خروار_خریت
#دو_سه_خروار_کیاست
@NewHasanMohaddesi
♦️مصائب دانشجویی در علوم انسانی در دانشگاههای ایران /۱
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دانشجوی دکتری هستم. میخواهم پایاننامه بنویسم اما مانده و در مانده ام؛ هم در انتخاب موضوع، هم تدقیق عنوان، هم انتخابِ روشِ بررسی موضوع، هم انتخاب و پرداخت چهارچوب نظری یا مفهومی، هم نحوهی اجرای روش بر دادهها، هم تحلیل، هم نتیجهگیری و هم در نهایت سرانجامبخشی به آن.
چرا؟ چرا باید یک دانشجوی دکتری برای نوشتن پایاننامه به این فلاکت بیفتد؟
پاسخ: نه دانشگاههای ما از حیث قواعد و قوانین آموزشی و امکانات و تسهیلات آن برای دانشجو، به معنای واقعی کلمه دانشگاه هستند، نه بسیاری از استادان توان و تعهد علمی و آموزشی دارند، نه دانشجو به معنای واقعی دانشجو است. یک فضای بروکراتیک تجاریشده با قواعد سفت و سخت مرتبط با پرداخت شهریه، مدرکجویانی که آن فضای به اسم دانشگاه را اشغال کرده اند و استاد و دانشجویی (در نام) که به شدت به هم میآیند.
ما به طور تیپیکال در کلاس چند دسته بودیم. برخی از همکلاسیها مدرسِ دانشگاه بودند و در دانشگاههای شهرستانهای خود تدریس میکردند اما نمیتوانستند یک مطلب منسجم بنویسند و بیان کنند. در کنفرانسهای کلاسی از کپی پیستهای وصله پینه شدهی اینترنتی روخوانی میکردند. برخی کارشناس و مدیر در سازمانهای دولتی بودند و اخذ مدرک برایشان کارگشاییهای شغلی و موقعیتی داشت، کم هم نبودند. تقریباً اکثریت کلاس بودند. برخی هم دانشجوی سادهیِ بی شغل و منصب و مقامِ علاقهمند به علماندوزی بودند که از سرِ علاقهی شخصی پروژهی ناتمام ادامهی تحصیلِ به تعویق افتادهی خود را طی میکردند. شاید یکی دو نفر یا اندکی بیشتر. به هر حال هر سه گروه به مراحل سخت پایاننامهنویسی رسیدیم. آن دسته از همکلاسیها و همدورهایهایمان که مدرس بودند (اما از ارائهی یک کنفرانس کلاسی هم عاجز بودند)، و اساساً هیچ بینش علمی نداشتند جز ذهنی انباشته از محفوظات ربط و بیربط، و اتفاقاً در زندگی شخصی واقعگرا بودند و نگاهی سودجویانه به عرصهی علم و دانش و جایگاه و پایگاه اجتماعی داشتند، دغدغهی علمیِ چندانی هم نداشتند، وجدان و اخلاق علمی هم برایشان موضوعیت نداشت، آسانترین و آمادهترین روش پایاننامهنویسی را اختیار کردند و با خرید پایاننامه از بازار سر و ته پایاننامه را یک ساله هم آوردند و پروندهی آن را بستند و احتمالاً هماکنون که ما درگیر پایاننامهنویسی هستیم، ایشان استاد راهنمایِ برخی دانشجوی انگیزهمند و علمجوی بخت برگشتهای مانند ما شده و به شغل مقدس معلمی و استادی خود ادامه میدهند. آن دسته که مدیر و کارشناس بودند و باید هر چه زودتر برای تثبیت موقعیت سازمانیشان مدرک را اخذ میکردند، احتمالاً آنها هم با استفاده از زیر خاکیها (به قول مرحوم عسگری خانقاه) خود را معطل نکردند و از بار سنگین علم و معرفتاندوزی فارغ شده اند. به هر حال به احتمال قوی این دو دسته عاقبت به خیر شده اند و مقالهها را نوشته اند و احتمالاً هم اکنون در پست و موقعیتِ محکمِ خود به واسطهی مدرکی که اخذ کرده اند دارند خدمات علمی و پژوهشی ارائه میدهند و کارشناس ارشد و مدیری هستند که حالا به واسطهی اخذ مدرک، صاحب علم و دانش اند و برای مسائل اجتماعی برنامهریزی و سیاستگذاری میکنند. ...
شاهد بر این مدعایم این است که روزی دکتر عسگری خانقاه رو به کل کلاس گفت که برای کنفرانسهای کلاسی از زیر خاکی استفاده نکنید! و کار خودتان را عرضه کنید. منظورشان این بود که کارهای دورهی ارشد و پژوهشهای آرشیو ادارهتان را به عنوان پژوهش کلاسی ندهید! این سخن دکتر مرا به این ظن و گمان برد که شاید آن دسته که مدیر یا کارشناس سازمانی بودند و احتمالاً در سازمانهای خود دسترسی به تحقیق پژوهشگران دیگر داشتند و داوطلب ارائهی کنفرانس برای اولین هفتهها میشدند و کاری در حد یک پایاننامه را برای کنفرانس کلاسی ارائه میدادند، با استفاده از آن آرشیو و اندکی دستکاری آن تحقیقات، پروژههای سنگین کلاسی را که ما تا آخر ترم نمیتوانستیم از پساش بربیاییم، به انجام میرسانده اند 😃. حالا احتمالاً آنها هم موفق به اخذ مدرک شده اند و رفته اند و علی مانده و حوضاش. مانده ایم ما دانشجویانی که دغدغهی علمی و ارتقای علمیِ خود را داشتیم و به معنای واقعی کلمه علاقهمند به دانش، و دانشجو بودیم، وجدان و اخلاق علمی برایمان جدی و مهم بود و رعایت میکردیم و نمیخواستیم هدف اخذ مدرک، وسیلهیِ پایاننامهنویسی ما را توجیه کند. حالا به تنهایی، و به تنهایی و به تنهایی از الف تا ی پایاننامه نوشتن را بر عهده گرفته ایم و با کلی مسئولیت خانوادهگی و گرفتاریهای دیگر در زندگی، سعی میکنیم خودمان و گلیم آخرین مقطع تحصیلیمان را از این باتلاق پایاننامهنویسی به سلامت بیرون بکشیم.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دانشجوی دکتری هستم. میخواهم پایاننامه بنویسم اما مانده و در مانده ام؛ هم در انتخاب موضوع، هم تدقیق عنوان، هم انتخابِ روشِ بررسی موضوع، هم انتخاب و پرداخت چهارچوب نظری یا مفهومی، هم نحوهی اجرای روش بر دادهها، هم تحلیل، هم نتیجهگیری و هم در نهایت سرانجامبخشی به آن.
چرا؟ چرا باید یک دانشجوی دکتری برای نوشتن پایاننامه به این فلاکت بیفتد؟
پاسخ: نه دانشگاههای ما از حیث قواعد و قوانین آموزشی و امکانات و تسهیلات آن برای دانشجو، به معنای واقعی کلمه دانشگاه هستند، نه بسیاری از استادان توان و تعهد علمی و آموزشی دارند، نه دانشجو به معنای واقعی دانشجو است. یک فضای بروکراتیک تجاریشده با قواعد سفت و سخت مرتبط با پرداخت شهریه، مدرکجویانی که آن فضای به اسم دانشگاه را اشغال کرده اند و استاد و دانشجویی (در نام) که به شدت به هم میآیند.
ما به طور تیپیکال در کلاس چند دسته بودیم. برخی از همکلاسیها مدرسِ دانشگاه بودند و در دانشگاههای شهرستانهای خود تدریس میکردند اما نمیتوانستند یک مطلب منسجم بنویسند و بیان کنند. در کنفرانسهای کلاسی از کپی پیستهای وصله پینه شدهی اینترنتی روخوانی میکردند. برخی کارشناس و مدیر در سازمانهای دولتی بودند و اخذ مدرک برایشان کارگشاییهای شغلی و موقعیتی داشت، کم هم نبودند. تقریباً اکثریت کلاس بودند. برخی هم دانشجوی سادهیِ بی شغل و منصب و مقامِ علاقهمند به علماندوزی بودند که از سرِ علاقهی شخصی پروژهی ناتمام ادامهی تحصیلِ به تعویق افتادهی خود را طی میکردند. شاید یکی دو نفر یا اندکی بیشتر. به هر حال هر سه گروه به مراحل سخت پایاننامهنویسی رسیدیم. آن دسته از همکلاسیها و همدورهایهایمان که مدرس بودند (اما از ارائهی یک کنفرانس کلاسی هم عاجز بودند)، و اساساً هیچ بینش علمی نداشتند جز ذهنی انباشته از محفوظات ربط و بیربط، و اتفاقاً در زندگی شخصی واقعگرا بودند و نگاهی سودجویانه به عرصهی علم و دانش و جایگاه و پایگاه اجتماعی داشتند، دغدغهی علمیِ چندانی هم نداشتند، وجدان و اخلاق علمی هم برایشان موضوعیت نداشت، آسانترین و آمادهترین روش پایاننامهنویسی را اختیار کردند و با خرید پایاننامه از بازار سر و ته پایاننامه را یک ساله هم آوردند و پروندهی آن را بستند و احتمالاً هماکنون که ما درگیر پایاننامهنویسی هستیم، ایشان استاد راهنمایِ برخی دانشجوی انگیزهمند و علمجوی بخت برگشتهای مانند ما شده و به شغل مقدس معلمی و استادی خود ادامه میدهند. آن دسته که مدیر و کارشناس بودند و باید هر چه زودتر برای تثبیت موقعیت سازمانیشان مدرک را اخذ میکردند، احتمالاً آنها هم با استفاده از زیر خاکیها (به قول مرحوم عسگری خانقاه) خود را معطل نکردند و از بار سنگین علم و معرفتاندوزی فارغ شده اند. به هر حال به احتمال قوی این دو دسته عاقبت به خیر شده اند و مقالهها را نوشته اند و احتمالاً هم اکنون در پست و موقعیتِ محکمِ خود به واسطهی مدرکی که اخذ کرده اند دارند خدمات علمی و پژوهشی ارائه میدهند و کارشناس ارشد و مدیری هستند که حالا به واسطهی اخذ مدرک، صاحب علم و دانش اند و برای مسائل اجتماعی برنامهریزی و سیاستگذاری میکنند. ...
شاهد بر این مدعایم این است که روزی دکتر عسگری خانقاه رو به کل کلاس گفت که برای کنفرانسهای کلاسی از زیر خاکی استفاده نکنید! و کار خودتان را عرضه کنید. منظورشان این بود که کارهای دورهی ارشد و پژوهشهای آرشیو ادارهتان را به عنوان پژوهش کلاسی ندهید! این سخن دکتر مرا به این ظن و گمان برد که شاید آن دسته که مدیر یا کارشناس سازمانی بودند و احتمالاً در سازمانهای خود دسترسی به تحقیق پژوهشگران دیگر داشتند و داوطلب ارائهی کنفرانس برای اولین هفتهها میشدند و کاری در حد یک پایاننامه را برای کنفرانس کلاسی ارائه میدادند، با استفاده از آن آرشیو و اندکی دستکاری آن تحقیقات، پروژههای سنگین کلاسی را که ما تا آخر ترم نمیتوانستیم از پساش بربیاییم، به انجام میرسانده اند 😃. حالا احتمالاً آنها هم موفق به اخذ مدرک شده اند و رفته اند و علی مانده و حوضاش. مانده ایم ما دانشجویانی که دغدغهی علمی و ارتقای علمیِ خود را داشتیم و به معنای واقعی کلمه علاقهمند به دانش، و دانشجو بودیم، وجدان و اخلاق علمی برایمان جدی و مهم بود و رعایت میکردیم و نمیخواستیم هدف اخذ مدرک، وسیلهیِ پایاننامهنویسی ما را توجیه کند. حالا به تنهایی، و به تنهایی و به تنهایی از الف تا ی پایاننامه نوشتن را بر عهده گرفته ایم و با کلی مسئولیت خانوادهگی و گرفتاریهای دیگر در زندگی، سعی میکنیم خودمان و گلیم آخرین مقطع تحصیلیمان را از این باتلاق پایاننامهنویسی به سلامت بیرون بکشیم.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
♦️مصائب دانشجویی در علوم انسانی در دانشگاههای ایران /۲
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
👆و این امر مبارک یک اجبار فرسایشی است که باید به شرط بقای عمر به سرانجام برسد.
در میان استادان نیز به طور تیپیکال با انواع استادان مواجه بودیم. دستهی اول استاد تمامهایِ پیشکسوتِ بازنشستهی دانشگاه تهران بودند که در دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات تدریس میکردند و اغلب مترجم یا مولف چندین کتاب بودند، باسواد و با دانش بودند. خودشان آنچه را میگفتند فهمیده و هضم کرده بودند و تلاش میکردند به زبانی ساده موضوعات و مفاهیم و نظریههای سخت را به دانشجو بیاموزند. از میان این اساتید، به عنوان تجربهی زیستهی شخصی، به دکتر منصور وثوقی، دکتر محمد همایون سپهر و دکتر غلامعباس توسلی و دکتر مصطفی ازکیا اشاره میکنم. دستهی دوم استاد تمامهای بازنشستهی صاحب تالیف و خاطرهگو بودند. نمیدانم سواد و دانشی داشتند یا نه. کتابهایی داشتند، و در کلاس به بازگویی خاطراتشان از تحقیق و پژوهش در کشورهای خارجی میپراختند. من مطلب دندانگیر علمی از آنها نشنیدم و نیاموختم که بدانم در چه سطحی بودند. از این دسته استادان بهنامی چون دکتر ساروخانی، دکتر عسگری خانقاه و بسیاری دیگر را میتوان نام برد. دستهی سوم استادانی بودند بدون تالیف و ترجمه و کتاب و مقاله، مدرسانی خوش اخلاق، بذلهگو، خوش مشرب که کلاس را با گفت و گوی غیر درسی و خاطره گونه پر میکردند و سر آخر سه چهار جلد کتاب قطور و پر حجم را برای امتحان معرفی میکردند. معمولا هم حوصلهی شنیدن کنفرانسهای کلاسیمان را نداشتند و خلاصه، کلاس در یک و گفت انرژیک خودمانی به آخر میرسید بدون دستاورد علمی و پژوهشی و آموزشی. دستهی پنجم اساتیدی بودند که تا حدی هم سواد و دانش داشتند، هم تعهد علمی و اخلاقی و تلاش میکردند کلاس بار علمی داشته باشد. من دکتر سعید معدنی را در این دسته جای میدهم. و دستهی ششم استادانی بودند (صد البته انگشتشمار) که صاحب فکر و نظر بودند، تمام اهتمامشان را برای ارائهی یک محتوای علمی و بسنده به کار میبستند و با تمام تلاش و جدیت محتوایی علمی و تامل و چالشبرانگیز به دانشجو ارائه میدادند که دانشجو در کنار آن محتوای علمی، به بینشی علمی، جراتِ پرسشگری، و انتقادیاندیشی و جرات نوشتن و دست به قلم بردن نیز تا حدی دست مییافت. من دکتر [...] را جزو این استادان ارزیابی میکنم.
این سنخبندی از دانشجو و استادان را بر اساس تجربهی زیستهی دانشگاهیِ خودم ارائه کردم تا بگویم ما نه دانشگاه به معنای واقعی کلمه داریم، نه دانشجو، نه استاد. فقط برخی با تلاشهای مضاعف و فرساینده در این شبه دانشگاهها به جایگاه علمیِ نسبتاً معتبری میرسند. دانشگاههای ما با این سبک و سیاق نمیتواند عالم و دانشمند و پژوهشگر، به ویژه در علوم انسانی تربیت کند. نهایتاً کسانی در ازای شهریههای گزاف یا سهمیهای و رانتی مدرک میگیرند و عاجز از نوشتن و تحلیل و پژوهش علمی هستند.
اما تجربهام از کلاسهای روش تحقیق:
مطلبی که آقای سعید الهیاری نوشتند مشکلات همهی ما دانشجویان را به دقت و به درستی و شیوا و گویا و کلی بیان کرده و حق مطلب را ادا کرده است. من ضمن تایید تام و تمام مطلب ایشان تجربهی زیستهی شخص خودم را از کلاسهای روش بیان میکنم. چون همین تجارب ریز و کوچک و به ظاهر بیاهمیت، سبک و روش تدریس استادان را در کلاسهای ارشد و دکتری با تکیه بر جزئیات بیان میکند.
🔸محدثی: با عرض معذرت از خانم فیاضی، من بدون اجازهی ایشان یک نام را حذف کرده ام.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
👆و این امر مبارک یک اجبار فرسایشی است که باید به شرط بقای عمر به سرانجام برسد.
در میان استادان نیز به طور تیپیکال با انواع استادان مواجه بودیم. دستهی اول استاد تمامهایِ پیشکسوتِ بازنشستهی دانشگاه تهران بودند که در دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات تدریس میکردند و اغلب مترجم یا مولف چندین کتاب بودند، باسواد و با دانش بودند. خودشان آنچه را میگفتند فهمیده و هضم کرده بودند و تلاش میکردند به زبانی ساده موضوعات و مفاهیم و نظریههای سخت را به دانشجو بیاموزند. از میان این اساتید، به عنوان تجربهی زیستهی شخصی، به دکتر منصور وثوقی، دکتر محمد همایون سپهر و دکتر غلامعباس توسلی و دکتر مصطفی ازکیا اشاره میکنم. دستهی دوم استاد تمامهای بازنشستهی صاحب تالیف و خاطرهگو بودند. نمیدانم سواد و دانشی داشتند یا نه. کتابهایی داشتند، و در کلاس به بازگویی خاطراتشان از تحقیق و پژوهش در کشورهای خارجی میپراختند. من مطلب دندانگیر علمی از آنها نشنیدم و نیاموختم که بدانم در چه سطحی بودند. از این دسته استادان بهنامی چون دکتر ساروخانی، دکتر عسگری خانقاه و بسیاری دیگر را میتوان نام برد. دستهی سوم استادانی بودند بدون تالیف و ترجمه و کتاب و مقاله، مدرسانی خوش اخلاق، بذلهگو، خوش مشرب که کلاس را با گفت و گوی غیر درسی و خاطره گونه پر میکردند و سر آخر سه چهار جلد کتاب قطور و پر حجم را برای امتحان معرفی میکردند. معمولا هم حوصلهی شنیدن کنفرانسهای کلاسیمان را نداشتند و خلاصه، کلاس در یک و گفت انرژیک خودمانی به آخر میرسید بدون دستاورد علمی و پژوهشی و آموزشی. دستهی پنجم اساتیدی بودند که تا حدی هم سواد و دانش داشتند، هم تعهد علمی و اخلاقی و تلاش میکردند کلاس بار علمی داشته باشد. من دکتر سعید معدنی را در این دسته جای میدهم. و دستهی ششم استادانی بودند (صد البته انگشتشمار) که صاحب فکر و نظر بودند، تمام اهتمامشان را برای ارائهی یک محتوای علمی و بسنده به کار میبستند و با تمام تلاش و جدیت محتوایی علمی و تامل و چالشبرانگیز به دانشجو ارائه میدادند که دانشجو در کنار آن محتوای علمی، به بینشی علمی، جراتِ پرسشگری، و انتقادیاندیشی و جرات نوشتن و دست به قلم بردن نیز تا حدی دست مییافت. من دکتر [...] را جزو این استادان ارزیابی میکنم.
این سنخبندی از دانشجو و استادان را بر اساس تجربهی زیستهی دانشگاهیِ خودم ارائه کردم تا بگویم ما نه دانشگاه به معنای واقعی کلمه داریم، نه دانشجو، نه استاد. فقط برخی با تلاشهای مضاعف و فرساینده در این شبه دانشگاهها به جایگاه علمیِ نسبتاً معتبری میرسند. دانشگاههای ما با این سبک و سیاق نمیتواند عالم و دانشمند و پژوهشگر، به ویژه در علوم انسانی تربیت کند. نهایتاً کسانی در ازای شهریههای گزاف یا سهمیهای و رانتی مدرک میگیرند و عاجز از نوشتن و تحلیل و پژوهش علمی هستند.
اما تجربهام از کلاسهای روش تحقیق:
مطلبی که آقای سعید الهیاری نوشتند مشکلات همهی ما دانشجویان را به دقت و به درستی و شیوا و گویا و کلی بیان کرده و حق مطلب را ادا کرده است. من ضمن تایید تام و تمام مطلب ایشان تجربهی زیستهی شخص خودم را از کلاسهای روش بیان میکنم. چون همین تجارب ریز و کوچک و به ظاهر بیاهمیت، سبک و روش تدریس استادان را در کلاسهای ارشد و دکتری با تکیه بر جزئیات بیان میکند.
🔸محدثی: با عرض معذرت از خانم فیاضی، من بدون اجازهی ایشان یک نام را حذف کرده ام.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
♦️مصائب دانشجویی در علوم انسانی در دانشگاههای ایران /۳
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
👆ما در دورهی ارشد دانشجوی غیر مرتبط محسوب میشدیم. یعنی رشتهی کارشناسی ما مرتبط با رشتهی ارشدمان نبود. من علاقهمند به جامعهشناسی و حوزهی فرهنگ بودم و بعد از پیچ و خمهای زیادی در این مسیر قرار گرفته بودم. طبیعی است که خیلی خوشحال بودم که چنین فرصتی پس از سالها فراهم شده است. از همان ترم اول در دانشگاه از چگونهگی آموزش و روش تدریس اساتید و کیفیت کلاسها دچار سرخوردهگی شدیم.
ما دروس پیشنیاز داشتیم. روش تحقیق هم از دروس پیشنیاز ما بود.
ارائهی دروس پیشنیاز یعنی دانشجو از دانش کافی در واحدهای ارائه شده برخوردار نیست و نیازمند آگاهی مقدماتی است. بنابراین به طور طبیعی انتظار میرود استاد مقدمات و کلیاتی را از آن واحد درسی به دانشجویان بیاموزد. پاسخ استاد روش ترم اول ما در مقابل تقاضای ما برای تدریس روش تحقیق این بود که "شما دانشجوی ارشد هستید و دروسی را گذرانده اید که از این مقطع قبول شده اید. بنابراین توقع این که استاد روش مثل دورهی کارشناسی چیزی بیاموزد اساساً خجالتآور است. حتی اگر غیر مرتبط هستید، منابع را بخوانید و هر جا مشکل داشتید بپرسید". ما هم که خجالتزده شده بودیم از این نقصان علمی، با این که ناراضی بودیم، دم فرو بستیم. چند جلد کتاب و منبع روشی معرفی شد که اغلب متمرکز بر روشهای کمی و کاملاً تخصصی بود. کارهای کلاسیای که از ما میخواستند و برای یادگیری و گرفتن نمرهی کلاسی مجبور به انجامشان بودیم فرصت مطالعهی منابع معرفی شده را نمیداد. بر حسب نیاز از هر کتابی بخشی و فصلی را میخواندیم. شکسته بسته کارهایی انجام میدادیم تا هم خودآموزی کرده باشیم هم تکلیف کلاسی انجام شود. در حین این مطالعات پراکنده و بر حسب نیاز بود که متوجه تشتت در کتابهای روش شدم. تشتت در تعریف مفاهیم پایهای، تعریف و انواع رویکردها، تکنیکها و غیره. نمیدانستیم کدام کتاب روش را مبنا قرار دهیم.
ترم بعد و واحدهای بعدی نیز به نحوی بدون دستاورد روشی گذشت. استاد مربوط کتابهای خودشان را در روش معرفی کردند و تاکید کردند که جلد دوم یا سوم را به دقت بخوانیم و رفع اشکال کنیم. در جلسههای بعد معمولا سوال فنی پرسیده نمیشد چون کسی فرصت نکرده بود آن کتابهای حجیم را از ابتدا تا انتها بخواند و متوجه نادانستههایش شود. در این کلاسها هم بیشتر استاد از اهمیت پژوهش و تجربههای کوچک و بزرگ پژوهشی خودشان در ایران و خارج از کشور خاطره میگفتند و همهی این گفتارها بیش از هر چیز بر اهمیت روش در پژوهش دلالت داشت و نه آموزش هیچ مطلب خاصی از روش.
در دورهی دکتری نیز با برخی اساتید واحدهای روش را گذراندیم که رضایتی حاصل نشد. در این نارضایتیها من تنها نبودم. همکلاسیها هم ناراضی و ناخشنود بودند.
با استادان مختلف روش را گذراندیم و عملاً دستاوردی که در مرحلهی پایاننامهنویسی کمک حالمان باشد دستگیرمان نشد. شهریههای سنگین پرداخت کردیم و به اندازهی یک کلاس غیر انتفاعی موسسههای غیر دانشگاهی چیزی نیاموختیم. و حالا داریم لِک و لِک کنان پایاننامه مینویسیم. صد البته برخی از اساتید باسوادند و دانشجو را راهنمایی و کمک میکنند. برخی اساتید هم اصولاً اعتقادی به راهنمایی ندارند. دانشجو باید خودش راهبلد و کاربلد باشد چه در یادگیری مفاهیم مهم جامعهشناختی، چه در یادگیری نظریههای مختلف، چه در دانستن فنون روش تحقیق، چه در کاربست نظریهها در کار پژوهشی.، و در نهایت چند و چونِ پایاننامهنویسی.
دانشجو در تمام مراحل تحصیل اغلب به امان خدا رها میشود. اکثر استادان منابع تدریس خود را معرفی نمیکنند. دانشجو باید با شتاب از پراکندهگوییهای استاد یادداشت بنویسد. اغلب منابع حجیم و چند جلدیِ امتحان را تا یکی دو هفته قبل از امتحان معرفی نمیکنند مگر به اصرار. دانشجو یاد میگیرد به طور خودانگیخته و خودآموز و خودیار از پس مسئولیتاش برآید. این که در نهایت چه دستاوردی داشته باشد خود امر دیگری است.
به طور اجمال به گوشههای کوچکی از تجربهی زیستهی خود از دانشگاه و دورهی تحصیلی خود در دانشگاه آزاد پرداختم. خیلی چیزها برای گفتن هست که در این مجال و مقال نمیگنجد. در دانشگاه آزاد در قبال پولهای کلانی که از دانشجو میگیرند آموزش مبنایی و کارآمدی تقریباً در هیچ یک از واحدهای درسی ارائه نمیشود. انبوه متشتتی از اطلاعات بر سر دانشجو میریزد که نمی داند آنها را چگونه طبقهبندی و منظم کند تا همیشه کارآمد باشد.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
👆ما در دورهی ارشد دانشجوی غیر مرتبط محسوب میشدیم. یعنی رشتهی کارشناسی ما مرتبط با رشتهی ارشدمان نبود. من علاقهمند به جامعهشناسی و حوزهی فرهنگ بودم و بعد از پیچ و خمهای زیادی در این مسیر قرار گرفته بودم. طبیعی است که خیلی خوشحال بودم که چنین فرصتی پس از سالها فراهم شده است. از همان ترم اول در دانشگاه از چگونهگی آموزش و روش تدریس اساتید و کیفیت کلاسها دچار سرخوردهگی شدیم.
ما دروس پیشنیاز داشتیم. روش تحقیق هم از دروس پیشنیاز ما بود.
ارائهی دروس پیشنیاز یعنی دانشجو از دانش کافی در واحدهای ارائه شده برخوردار نیست و نیازمند آگاهی مقدماتی است. بنابراین به طور طبیعی انتظار میرود استاد مقدمات و کلیاتی را از آن واحد درسی به دانشجویان بیاموزد. پاسخ استاد روش ترم اول ما در مقابل تقاضای ما برای تدریس روش تحقیق این بود که "شما دانشجوی ارشد هستید و دروسی را گذرانده اید که از این مقطع قبول شده اید. بنابراین توقع این که استاد روش مثل دورهی کارشناسی چیزی بیاموزد اساساً خجالتآور است. حتی اگر غیر مرتبط هستید، منابع را بخوانید و هر جا مشکل داشتید بپرسید". ما هم که خجالتزده شده بودیم از این نقصان علمی، با این که ناراضی بودیم، دم فرو بستیم. چند جلد کتاب و منبع روشی معرفی شد که اغلب متمرکز بر روشهای کمی و کاملاً تخصصی بود. کارهای کلاسیای که از ما میخواستند و برای یادگیری و گرفتن نمرهی کلاسی مجبور به انجامشان بودیم فرصت مطالعهی منابع معرفی شده را نمیداد. بر حسب نیاز از هر کتابی بخشی و فصلی را میخواندیم. شکسته بسته کارهایی انجام میدادیم تا هم خودآموزی کرده باشیم هم تکلیف کلاسی انجام شود. در حین این مطالعات پراکنده و بر حسب نیاز بود که متوجه تشتت در کتابهای روش شدم. تشتت در تعریف مفاهیم پایهای، تعریف و انواع رویکردها، تکنیکها و غیره. نمیدانستیم کدام کتاب روش را مبنا قرار دهیم.
ترم بعد و واحدهای بعدی نیز به نحوی بدون دستاورد روشی گذشت. استاد مربوط کتابهای خودشان را در روش معرفی کردند و تاکید کردند که جلد دوم یا سوم را به دقت بخوانیم و رفع اشکال کنیم. در جلسههای بعد معمولا سوال فنی پرسیده نمیشد چون کسی فرصت نکرده بود آن کتابهای حجیم را از ابتدا تا انتها بخواند و متوجه نادانستههایش شود. در این کلاسها هم بیشتر استاد از اهمیت پژوهش و تجربههای کوچک و بزرگ پژوهشی خودشان در ایران و خارج از کشور خاطره میگفتند و همهی این گفتارها بیش از هر چیز بر اهمیت روش در پژوهش دلالت داشت و نه آموزش هیچ مطلب خاصی از روش.
در دورهی دکتری نیز با برخی اساتید واحدهای روش را گذراندیم که رضایتی حاصل نشد. در این نارضایتیها من تنها نبودم. همکلاسیها هم ناراضی و ناخشنود بودند.
با استادان مختلف روش را گذراندیم و عملاً دستاوردی که در مرحلهی پایاننامهنویسی کمک حالمان باشد دستگیرمان نشد. شهریههای سنگین پرداخت کردیم و به اندازهی یک کلاس غیر انتفاعی موسسههای غیر دانشگاهی چیزی نیاموختیم. و حالا داریم لِک و لِک کنان پایاننامه مینویسیم. صد البته برخی از اساتید باسوادند و دانشجو را راهنمایی و کمک میکنند. برخی اساتید هم اصولاً اعتقادی به راهنمایی ندارند. دانشجو باید خودش راهبلد و کاربلد باشد چه در یادگیری مفاهیم مهم جامعهشناختی، چه در یادگیری نظریههای مختلف، چه در دانستن فنون روش تحقیق، چه در کاربست نظریهها در کار پژوهشی.، و در نهایت چند و چونِ پایاننامهنویسی.
دانشجو در تمام مراحل تحصیل اغلب به امان خدا رها میشود. اکثر استادان منابع تدریس خود را معرفی نمیکنند. دانشجو باید با شتاب از پراکندهگوییهای استاد یادداشت بنویسد. اغلب منابع حجیم و چند جلدیِ امتحان را تا یکی دو هفته قبل از امتحان معرفی نمیکنند مگر به اصرار. دانشجو یاد میگیرد به طور خودانگیخته و خودآموز و خودیار از پس مسئولیتاش برآید. این که در نهایت چه دستاوردی داشته باشد خود امر دیگری است.
به طور اجمال به گوشههای کوچکی از تجربهی زیستهی خود از دانشگاه و دورهی تحصیلی خود در دانشگاه آزاد پرداختم. خیلی چیزها برای گفتن هست که در این مجال و مقال نمیگنجد. در دانشگاه آزاد در قبال پولهای کلانی که از دانشجو میگیرند آموزش مبنایی و کارآمدی تقریباً در هیچ یک از واحدهای درسی ارائه نمیشود. انبوه متشتتی از اطلاعات بر سر دانشجو میریزد که نمی داند آنها را چگونه طبقهبندی و منظم کند تا همیشه کارآمد باشد.
ادامه دارد👇👇👇
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
♦️مصائب دانشجویی در علوم انسانی در دانشگاههای ایران /۴
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
در دانشگاه آزاد در قبال پولهای کلانی که از دانشجو میگیرند آموزش مبنایی و کارآمدی تقریباً در هیچ یک از واحدهای درسی ارائه نمیشود. تک و توک استادی پیدا میشود که واقعاً دلسوز است و شوق یاد دادن دارد. دانشجو باید هم استاد خودش باشد هم دانشجو. باید به تنهایی بخواند و بیاموزد و از خوانهای قَدَر امتحانات و آزمونها بگذرد. استادان محترم برخی دانش کافی ندارند، برخی دانش دارند و تعهد اخلاقی به علمآموزی و اساساً حوصلهی آموزش ندارند. برخی که هم دانش دارند هم تعهد هم حوصله انگشتشمار اند و مشکلی از خیل دانشجویان نیاموخته یا بد آموخته نمیتوانند رفع کنند.
این است که دانشجو به یک سیستم بروکراتیک _ الکترونیکِ پولی وارد میشود. با استادانی بیانگیزه و کم کار و سختگیر واحد میگذراند و سختیهای طاقتفرسایی را حین دورهی آموزش تجربه میکند و دوران دانشجویی را به صورت نوعی علمآموزی توام با اعمال شاقه از سر میگذارند. از وضعیت دانشجویان در دانشگاههای دولتی نیز کماکان اطلاع دارم که در آن دانشگاهها نیز اوضاع آموزش تاحدی بر همین سیاق است.
تجربهی زیستهی دانشجوها از چگونهگی وضعیت و کیفیت آموزش در دانشگاهها اعم از دولتی و آزاد نیاز به بررسی و تحقیق جدی و مستقل دارد تا آموزش در دانشگاهها از استاندارد حداقلیِ آموزشی برخوردار شود و استادان دلبهخواهانه یا از سرِ بیدانشی یا کمکاری یا بیحوصلهگی و بیتعهدی دانشجو را در امر آموزش به حال خود رها نکنند.
در دانشگاههای ایران دانشجوی علوم انسانی شدن غرق شدن در بلبشویی است که هیچاش کناره نیست.
هدف دانشگاه آزاد تربیت یک تحلیلگر یا پژوهشگرِ صاحب فکر و خلاق و صاحب قلم و تحویل آن به جامعه نیست. هدف در درجهی اول تجارت است: تجارت علم و دانش و آگاهی. آموزش و محتوای آموزشی هدف ثانوی و ابزار تجارت است. چون دانشگاه آزاد در نهایت یک دانشگاه غیر انتفاعی تحت قیمومیت دولت است و بروکراسی آموزش در آن سفت و سخت و انعطافناپذیر است و استادان در واقع کارمندان دانشگاه هستند، اساساً هیچ تعهدی در قبال کیفیت آموزش به مشتری خود (دانشجو) ندارد. در این سیستم آموزشی دانشجو هم باید پول پرداخت کند، هم باید با استادان تحمیلی واحد درسی تحمیلی بگذراند. وقتی هم استاد دانش کافی ندارد یا کمکاری میکند، باید به تنهایی بخواند و بیاموزد و از خوانهای قَدَر امتحانات و آزمونهای سختگیرانه و جدی بگذرد. ...
دانشجوی علوم انسانی بودن در دانشگاههای ایران چنین است.
پایان
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi
✍طاهره فیاضی
۳۰ بهمن ۱۴۰۳
در دانشگاه آزاد در قبال پولهای کلانی که از دانشجو میگیرند آموزش مبنایی و کارآمدی تقریباً در هیچ یک از واحدهای درسی ارائه نمیشود. تک و توک استادی پیدا میشود که واقعاً دلسوز است و شوق یاد دادن دارد. دانشجو باید هم استاد خودش باشد هم دانشجو. باید به تنهایی بخواند و بیاموزد و از خوانهای قَدَر امتحانات و آزمونها بگذرد. استادان محترم برخی دانش کافی ندارند، برخی دانش دارند و تعهد اخلاقی به علمآموزی و اساساً حوصلهی آموزش ندارند. برخی که هم دانش دارند هم تعهد هم حوصله انگشتشمار اند و مشکلی از خیل دانشجویان نیاموخته یا بد آموخته نمیتوانند رفع کنند.
این است که دانشجو به یک سیستم بروکراتیک _ الکترونیکِ پولی وارد میشود. با استادانی بیانگیزه و کم کار و سختگیر واحد میگذراند و سختیهای طاقتفرسایی را حین دورهی آموزش تجربه میکند و دوران دانشجویی را به صورت نوعی علمآموزی توام با اعمال شاقه از سر میگذارند. از وضعیت دانشجویان در دانشگاههای دولتی نیز کماکان اطلاع دارم که در آن دانشگاهها نیز اوضاع آموزش تاحدی بر همین سیاق است.
تجربهی زیستهی دانشجوها از چگونهگی وضعیت و کیفیت آموزش در دانشگاهها اعم از دولتی و آزاد نیاز به بررسی و تحقیق جدی و مستقل دارد تا آموزش در دانشگاهها از استاندارد حداقلیِ آموزشی برخوردار شود و استادان دلبهخواهانه یا از سرِ بیدانشی یا کمکاری یا بیحوصلهگی و بیتعهدی دانشجو را در امر آموزش به حال خود رها نکنند.
در دانشگاههای ایران دانشجوی علوم انسانی شدن غرق شدن در بلبشویی است که هیچاش کناره نیست.
هدف دانشگاه آزاد تربیت یک تحلیلگر یا پژوهشگرِ صاحب فکر و خلاق و صاحب قلم و تحویل آن به جامعه نیست. هدف در درجهی اول تجارت است: تجارت علم و دانش و آگاهی. آموزش و محتوای آموزشی هدف ثانوی و ابزار تجارت است. چون دانشگاه آزاد در نهایت یک دانشگاه غیر انتفاعی تحت قیمومیت دولت است و بروکراسی آموزش در آن سفت و سخت و انعطافناپذیر است و استادان در واقع کارمندان دانشگاه هستند، اساساً هیچ تعهدی در قبال کیفیت آموزش به مشتری خود (دانشجو) ندارد. در این سیستم آموزشی دانشجو هم باید پول پرداخت کند، هم باید با استادان تحمیلی واحد درسی تحمیلی بگذراند. وقتی هم استاد دانش کافی ندارد یا کمکاری میکند، باید به تنهایی بخواند و بیاموزد و از خوانهای قَدَر امتحانات و آزمونهای سختگیرانه و جدی بگذرد. ...
دانشجوی علوم انسانی بودن در دانشگاههای ایران چنین است.
پایان
#روش_تحقیق
#طاهره_فیاضی
@NewHasanMohaddesi