آکادمی ارتباطات
2.02K subscribers
5.11K photos
325 videos
131 files
4.22K links
آکادمی ارتباطات، مدرسه اي است از مطالب آموزشي در حوزه هوش مصنوعی AI، ارتباطات، رسانه، روابط عمومي و اطلاعیه و اخبار نشست‌ها.
Download Telegram
🔸تله مارپیچ سکوت
#پژمان_موسوی
احتمالا ترکیب #مارپیچ_سکوت به گوشتان خورده باشد؛ این نظریه را نخستین بار #الیزابت_نوئل_نیومن در واکنش به سکوتی همگانی برای همرنگ شدن با سلیقه عام به‌کار برد. به باور نیومن، عده یا جمعی از مردم چنانچه احساس کنند دیدگاه و عقیده آنها از نظر فراوانی در اقلیت قرار دارد، با آنکه می‌دانند اکثریت اشتباه می‌کنند اما سکوت را ترجیح می‌دهند و اینگونه می‌شود که افکار عمومی به یک نظر و عقیده واحد درباره یک موضوع مهم می‌رسد. نیومن بر این اساس اینگونه نتیجه می‌گیرد که قدرت رسانه‌ها یا سلیقه عام می‌تواند عقاید مخالف یا اقلیت را مایوس کند و آنها را در یک مارپیچ سکوت به فراموشی سپارد.
نیومن شاید هیچ گاه تصورش را نمی‌کرد که در عصر گذر از رسانه‌های بزرگ و توده‌ای و ورود به عصر رسانه‌های کوچک و مجازی که قاعدتا امکانِ عملی تحقق مارپیچ سکوت کمتر می‌شود، در کشوری چون ایران، نظریه‌اش کاربردی عام پیدا کند و اینگونه همه را به سکوت در برابر عقیده اکثریت وادارد؛ یک نوع وادادگی در برابر چیزی که می‌دانیم نه درست است نه واقعی. سپهر رسانه‌ای ایران، امروز دقیقا مصداقی است بر نظریه مارپیچ سکوت. وضعیتی که در آن تقریبا تمامِ فعالینِ رسانه‌ای فضای مجازی، تلاشی عجیب برای یک شکل بودن و همرنگی دارند. امکان ندارد موضوعی در سطح شبکه‌های اجتماعی مطرح شود و تقریبا همه یک «چیز» را نگویند، همه یک «موضع» را تکرار نکنند و همه از روی هم «کپی» نکنند. نمی‌دانم دقیقا از چه زمانی وضعیت اینگونه شد یا اساسا چه شد که اینگونه شد ولی مهم وضعیتی است که در آن قرار داریم. وضعیتی که اگر عده‌ای هم احساس کنند جور دیگر فکر می‌کنند، چون حس می‌کنند در اقلیت قرار دارند، به دلیل اینکه ابراز عقیده مخالفشان اینگونه نشان می‌دهد که آنها از افکار عمومی فاصله گرفته‌اند، ترجیح می‌دهند یا همرنگ بقیه شوند یا حداکثر سکوت کنند؛ سکوتی که هدفِ اصلی آنانی است که عملا دارند مارپیچ سکوت را به یک سیاستِ رسمی رسانه‌ای در سطح فضای مجازی تبدیل می‌کنند. توییتر یا اینستاگرام به عنوان دو نمودِ اصلی حضور کاربرانِ مجازیِ ایرانی دقیقا دو جلوه‌ی بروز و تثبیتِ مارپیچ سکوت در سپهر رسانه‌ای ایران در فضای مجازی است. وقتی موضوعی یا دیدگاهی در این دو شبکه به عنوانِ عقیده مسلط یا غالب مطرح می‌شود، اقلیت جرات ابراز نظر خود را ندارند زیرا می‌دانند بیان نظر مخالف همان و ترور شخصیت همان! اینگونه می‌شود که صاحبانِ دیدگاه اقلیت با وجودی که ممکن است در موضع درست و حق هم باشند، ترجیح می‌دهند سکوت کنند و با این کار عملا به تقویتِ جبهه‌ی اکثریت کمک می‌کنند و اینگونه می‌شود که عقیده اکثریت دست بالا را می‌گیرد و مارپیچ سکوت در فضای مجازی هم چون فضای واقعی شکل می‌گیرد. می‌دانید خطرِ اصلی این ماجرا کجاست؟ آنجا که مردم به عنوان افکار عمومی همه جا با نظرِ اکثریتِ فعال روبرو می‌شوند و چون اقلیتِ صاحب حق هم خاموش است، عملا دنباله‌رو اکثریت شده و بی‌آنکه اساسا فکر کنند که شاید بتواند جورِ دیگری هم اندیشید، همرنگِ بقیه می‌شوند.
اما این ماجرا یک راهِ گریز هم دارد: ورودِ روزنامه‌نگارانِ حرفه‌ای به عنوانِ خدمتگزارانِ حقیقت و خدمتگزارانِ آزادی به این عرصه و تغییرِ معادلاتِ آن به نفع اقلیت. اگر روزنامه‌نگاران بتوانند اعتماد اقلیت یا حتی اکثریت را جلب کرده و جز برای منافعِ مردم عمل نکنند، می‌توانند صحنه را عوض کرده و از تله مارپیچ سکوت به سلامت بگذرند، نه تنها خودشان که اقلیت را هم از این تله عبور دهند و عملا سیاستُ مارپیچِ سکوت را با یک چالشی اساسی روبرو نمایند. روزنامه‌نگارانِ حرفه‌ای چون با «فکت»سخن می‌گویند و تنها به حقیقت وفادارند (یا حداقل باید که اینگونه باشد) به راحتی می‌توانند اگر بخواهند، در مارپیچ سکوت گرفتار نشوند و واقعیات را آنگونه که هست در فضای مجازی مطرح کنند.اینگونه سایر کاربرانی که چون بقیه نمی‌اندیشند هم جرات اظهار نظر پیدا کرده و اجازه‌ی حاکمیت مطلقِ حامیانِ مارپیچ سکوت را نمی‌دهند و فضای مجازی را جایی می‌کنند که باید: جایی که هر کس می‌تواند و باید که آزادانه دیدگاه خود را بدون توجه به حملاتِ دیگران مطرح کند و آنجا را به جایی برای گفتگو تبدیل کند نه آنچنان که امروز هست یعنی جاییِ برای طرح دیدگاه‌های یکسان و همرنگیِ همه با همه..
روزنامه شرق ۲۶ بهمن ۹۸
@younesshokrkhah
🆔 @commac
🔸کرونا و رسانه؛ نفی خوشبینی، ضرورتِ امید
 ▫️#پژمان_موسوی
اسفندِ ۹۸ برایمان همنشینِ دو واژه شده است: اضطراب و قرنطینه.
بعضی‌هامان که امکانش را داریم،تمام وقت در قرنطینه خانگی هستیم و بضی‌هامان هم که نمی‌توانیم، تلاش می‌کنیم حضورمان خارج از خانه در حداقلی‌ترین شکلِ خود باشد. «اضطراب» اما مشترک است، هم برای خانه‌نشینان،هم برای شاغلان، هم برای کادر درمانی و پرستاران، هم برای صاحبانِ مشاغلِ آزاد و هم برای مبتلایان.پرسشِ مهم این روزها اما این است که #روزنامه‌نگاران کجای این معادله قرار دارند؟ #رسانه چه نقش و جایگاهی در روزهای «اضطراب» و «قرنطینه» دارد و #روزنامه‌نگار چگونه می‌تواند از ملال و اندوهِ این روزها کم کند و چشم‌اندازی روشن را در مقابل ترسیم نماید؟
به نظر می‌رسد پاسخ به هر سه این پرسش‌ها، در یک تفاوت‌گذاری نهفته است، تفاوتی که #روزنامه‌نگاران و #رسانه‌ها باید ابعاد آن را روشن کرده و تکلیفِ خود را با آنها روشن کنند: تفاوتِ میانِ «خوشبینی» و «امید».
پُر واضح است که آنچه این روزها برخی رسانه‌های رسمی در تلاشند از #کرونا و آینده آن در ایران برای مردم ترسیم کنند، همراه با چاشنی«خوشبینی» است؛همین هم هست که آن را باور پذیر نکرده و مردم را به سمت سایر مدیوم‌های #رسانه‌ای هدایت کرده است. مردم در روزهای بحران، #قرنطینه و #اضطراب، بیشتر از سایر زمان‌ها، روی #خبرها حساس‌اند، آنها را از چند کانال دنبال می‌کنند و تلاش می‌کنند رسانه‌های یکسونگر را بایکوت کنند. در یک چنین شرایطی، کم اهمیت جلوه دادنِ کرونا، عادی نشان دادنِ شرایط و القای حسِ خوشبینیِ کاذب، نه تنها بلاهت، که خیانت است. مردم در زمانه‌ی #بحران، توقع دارند رسانه‌ها با آنها صادق باشند، جز #حقیقت را منتشر نکنند و تلاش نکنند با عادی نشان دادنِ شرایط، دامنه‌ی بحران را ناخواسته افزایش دهند.
اما چه تفاوتی است بین «امید» و «خوشبینی»؟ چه فاکتوری، رسانه‌ای که از امید می‌گوید را متفاوت از رسانه‌ای می‌کند که خوشبینی را ترویج می‌کند؟ آیا به واقع فرقی هست بین این دو؟ حتما که تفاوت است بین این دو! تفاوتی از زمین تا آسمان. رسانه خوشبین، دنبالِ «عادی» نشان دادنِ اوضاع است، رسانه‌ای که از امید می‌گوید اما نمی‌خواهد به دروغ شرایط را «عادی» نشان دهد؛ رسانه خوشبین تنها به دنبال انتشارِ اظهار نظرهای مقامات مسئول است، رسانه‌ای که از امید می‌گوید اما کارشناسانِ مستقل را به خدمت می‌گیرد تا ابعاد بحران را از زوایای مختلف مورد ارزیابی و نقد قرار دهد؛ رسانه خوشبین، همه‌ی واقعیت را با مخاطبِ خویش در میان نمی‌گذارد، رسانه‌ای که از امید می‌گوید اما چیزی برای پنهان کردن از مخاطبش ندارد؛ رسانه خوشبین امیدِ کاذب می‌دهد، رسانه‌ای که از امید می‌گوید اما با واقع‌بینی، راه‌های عبور از بحران را با #مخاطبِ خود در میان می‌گذارد...
به قولِ «هلن کلر»، امید، نادیده را می‌بیند، ناملموس را لمس می‌کند و ناممکن را ممکن می‌سازد. رسانه‌ای که از امید می‌گوید هم با طرحِ درست، دقیق و همه جانبه‌ی بحران، مردم را نسبت به آینده و روزهایِ پیشِ رو، امیدوار می‌کند بی‌آنکه روزهای پیشِ رو را الزاما نزدیک یا مسیر را بی‌خطر نشان دهد. رسانه‌ یا روزنامه‌نگاری که از امید می‌گوید، می‌داند نباید حقیقت را مدیریت کند، باید حقیقت را بی کم و کاست با مردم در میان بگذارد و وضعیت را آنگونه که هست، تشریح کند. رسانه یا روزنامه‌نگاری که از امید می‌گوید، می‌داند رعایت #اصول_بهداشتی چه تاثیری در کنترل بیماری دارد، می‌داند باید به مخاطبانش هشدار بدهد که در خانه بمانند یا در صورتِ خروج از منزل، چگونه از خود در برابر #ویروس محافظت کنند، این دسته از رسانه‌ها و روزنامه‌نگارانش اما وضعیت را در بحرانی‌ترین شرایط هم یکسره تیره و تار نمی‌بیند چرا که می‌دانند نا امیدی، رخوت می‌آورد، بی‌انگیزگی می‌آورد، توان عبور از بحران را از آدم‌ها سلب می‌کند و آنها را نسبت به «فردا» ناامید می‌سازد. رسانه‌ای که از امید می‌گوید می‌داند دقیقا از چه چیزی سخن می‌گوید، می‌داند همین امید است که می‌تواند ما را به فردای بهتر برساند، به فردای سلامتی، به فردای عبور از بحران، به فردای بدون کرونا.
▫️روزنامه شرق - ۲۰ اسفند ۹۸
@younesshokrkhah
🆔 @commac
🔸رادیو؛ رسانه‌ای که می‌ماند
 #پژمان‌_موسوی
دو روز پیش،هشتادمین سالروز آغاز به کار #رادیو در ایران بود؛امروز هم سالروز گشایش نخستین ایستگاه فرستنده رادیویی در ایران است.این دو مناسبت اما،تمامِ بهانه‌ی نگارش این یادداشت نیست.حتما با خود فکر می‌کنید در عصر شبکه‌های اجتماعی و حاکمیت فضای مجازی در سپهر رسانه‌ای ایران،نوشتن از رادیو دیگر چه صیغه‌ای است؟ادعای این یادداشت اما چیز دیگری است:رادیو رسانه‌ای قابل حذف نیست،حتی اگر رسانه‌های دیگر هم حذف شوند رادیو هیچ‌گاه حذف نخواهد شد.از این بالاتر،رادیو نه تنها رسانه‌ای سنتی نیست که دورانش گذشته،که اتفاقا رسانه‌ای متعلق به تمامِ دوران‌هاست و به شدت هم مدرن و البته کارامد.
اگر تا چند قرن پیش صدها سال طول می‌کشید تا رسانه‌ای جای رسانه دیگر را بگیرد و کهکشان ارتباطی جدیدی به وجود بیاید،امروزه رسانه‌های جدید تنها به فاصله چند سال،رسانه‌های پیش از خود را کنار می‌زنند و جای آن را می‌گیرند.شاید از همین رو هم هست که مخاطب قرن بیست و یک،دیگر آن مخاطب منعطف و آرام و سر به راه گذشته نیست و مشارکت و فعال بودن در رسانه‌ها را بیش از سایر امور آموخته‌ است.اما رادیو چیست و چه ویژگی‌هایی دارد که آن را از سایر رسانه‌ها جدا کرده و به آن هویت و کارکردی ویژه داده است؟
رادیو سرعت زیاد و دامنه نفوذِ گسترده دارد و می‌تواند در مدت زمانی بسیار کوتاه،اخبار مختلف بین‌المللی را به مخاطبان جهانی برساند.همچنین رادیو یک رسانه ارزان قیمت و قابل حمل و برای مردمی که از سواد بهره‌ای ندارند رسانه‌ای شفاهی،راحت و مفید است.برخی از رادیو به عنوان رسانه‌ای کور نام می‌برند،اما همین کور بودن هم مزیت‌های زیادی را برای رادیو به ارمغان آورده‌است.مهم‌ترینِ این مزایا،جاذبه تخیل رادیو است.از آنجا که رادیو تنها صدا را برای بیننده می‌فرستد،مخاطب ناگزیر است که تصویری را برای صدایی که می‌شنود ترسیم کند و از آن جا که دامنه تخیل عملا بی‌پایان است،نه تنها تصویر اشیای زنده را می‌سازد بلکه می‌تواند از صحنه‌های ناممکن و خیالی نیز تصویری داشته باشند.
بدین‌ترتیب شنوندگان رادیو منفعل نیستند و برای درک پیام مشارکت می‌کنند،برخلاف تلویزیون که چارچوب‌های زمانی و مکانی کاملا مشخصی دارد و نوعی تقید را برای مخاطب ایجاد می‌کند،رادیو این امکان را فراهم می‌آورد تا هنگام گوش دادن،تخیل مخاطب آزاد شود و بیننده خلاقانه در امر شنیدن مشارکت نماید.و این دقیقا همان ویژگی‌ای است که مخاطبِ قرن بیست و یکمی،از رسانه‌ی محبوبش توقع دارد.دیگر ویژگی ممتاز رادیو انعطاف‌پذیری آن است.یعنی این واقعیت که رسانه می‌تواند شنونده را آزاد بگذارد تا در هنگام گوش کردن به رادیو به سایر کارهای خود نیز بپردازد. این ویژگی‌ها چیزی کمی نیست اما به هر حال ممکن است برای برخی،رادیو در کانسپتِ سنتیِ آن،رسانه‌ای کسالت‌بار باشد و اگر قرار باشد همچون سایر پدیده‌ها همگام با جامعه روز و نیازهای مخاطبان خود پیش برود بدیهی است که باید با حفظ اصول،به سوی تکنولوژی‌های جدید قدم بردارد.اما این کار برای رادیو بسیار آسان‌تر از سایر رسانه‌هاست چرا که ویژگی‌هایی را درون خود دارد که قابلیت تطبیق‌پذیری بیشتری با دورانِ معاصر و مدرن دارد.همین قابلیت تطبیق‌پذیری هم هست که ما را در این چند سالِ گذشته با دو مفهومِ بسیار پرکاربرد و پرتیراژ آشنا کرده است:پادکست و رادیو اینترنتی.در واقع تمامِ پادکست‌هایی که می‌شنویم و رادیو اینترنتی‌هایی که دنبال می‌کنیم،همان رادیواند با حذف و اضافه برخی آیتم‌ها.اینها رادیویِ معاصرند با تمام قابلیت‌های سنتی رادیو به اضافه‌ی برخی ضرورت‌های زندگی در جهانِ معاصر و قرنِ بیست و یکمی.اگر رسانه‌ها در دوره‌ا‌ی با قدرت انحصاری خود فریاد «تک صدایی» بودند،اینترنت آغازی برای «چند صدایی» شد و پادکست و رادیوهای اینترنتی هم مصداقی بر آن.پادکست به عنوان رسانه‌ای جدید،یک فایل صوتی دیجیتال،معمولا با فرمت MP3 است که می‌تواند برای شنیدن هنگامی که کاربر دلش می‌خواهد،دانلود شود.رادیوی اینترنتی هم که کمی بعد از پادکست رایج شد،برای ارسال پیام از پهنای باند استفاده می‌کند و به غیر از دریافت صدا،مخاطب قادر است تصویر،نوشته و تبلیغات را نیز به طور همزمان دریافت نماید.این دو رادیوی جدید در کنار انواع شبکه‌ها و فراکانس‌های رادیوهای سنتی،که البته کم هم نیستند و هنوز هم بسیار پرمخاطب،حکایت از روزگاری می‌دهد که در آن رادیو هنوز هم نه تنها کاربرد دارد،که اتفاقا بسیار روزآمد و مورد استقبال هم هست. رادیو انگار به بخشی از دنیای ما بدل شده است، دنیایی که نمی‌خواهیم از آن دل بکنیم و از همین رو هم هست که هر روز به آن رنگِ تازه می‌زنیم تا مجبور به خداحافظی با آن نشویم.
▫️روزنامه شرق ۶ اردیبهشت ۹۹
🆔 @commac
🔸آزادی مطبوعات؛ دشمنِ تمامِ‌عیار فیک‌نیوزها
 ▫️به مناسبت روز جهانی آزادی مطبوعات
 #پژمان_موسوی
سوم ماه می، روز جهانی #آزادی_مطبوعات است؛ درباره مطبوعاتِ آزاد و ضرورت‌های آن، تاکنون بسیار گفته و نوشته شده اما این نوشتار تلاش دارد تا از زاویه‌ای متفاوت به بحث مهم و تاثیرگذارِ «آزادی مطبوعات» بپردازد؛زاویه‌ای ورای شعارها و دقیقا در پیِ پاسخ به این پرسش که آزادی مطبوعات چگونه می‌تواند در روزگارِ تعددِ رسانه‌های مجازی، عملکردِ #فیک‌نیوز‌ها را خنثی و آنها را در پیشگاه #افکار_عمومی بی‌اعتبار کند. تاکنون با خود فکر کرده‌اید این همه کانال خبری در #تلگرام به چه کار می‌آید؟ چرا حجم اخبار دروغ، شایعه یا گمانه‌زنی‌های غلط در فضای مجازی این همه زیاد است؟ اگر به این دو پرسش هم فکر نکرده نباشید حتما از به اشتراک گذاشتن و چرخیدنِ این همه دروغ و شایعه در فضای مجازی حیرت کرده‌اید. می‌دانید چیست؟ اینها نه نشانی از آزادی بیان که دقیقا محصولِ شرایطی هستند که مطبوعات و رسانه‌ها نمی‌توانند با آزادی کامل،به ایفای نقش حرفه‌ای خود بپردازند.
#روزنامه‌نگاران برای کلمات حرمت قائل هستند،آنها شرفِ قلم را می‌شناسند و به اعتبارِ رسانه‌ای که در آن قلم می‌زنند #تعهد دارند؛ برای روزنامه‌نگاران نه تنها «کلمه»، که «آزادی» هم حرمت دارد: شاید از همین رو هم هست که آنها تلاش می‌کنند هیچ گاه حرمت این هر دو را نشکنند و از «کلمه» و «آزادی» تنها در جهتِ خدمت به حقیقت بهره گیرند. روزنامه‌نگاران از روزی که قلم در دست می‌گیرند تا روزی که قلم را بر زمین می‌گذارند به یک سری اصولِ اساسی پایبندند؛ همین اصول اساسی هم هست که به آنها اجازه نمی‌دهد دروغ را به جای #حقیقت و شایعه را به جای #خبر منتشر کنند و به اعتبارِ حرفه‌شان خدشه‌ای وارد کنند. همه‌ی اینها اما یک پیش شرطِ اساسی و مهم دارد: آزادی مطبوعات. این آزادی مطبوعات و رعایتِ الزام‌های آن است که به روزنامه‌نگاران و رسانه‌هایشان اعتبار می‌دهد و آنها را برای مخاطبان «مرجع» می‌کند. این آزادی مطبوعات است که کژی‌ها را نشان داده، از اشتباهات و انحراف‌ها گزارش تهیه کرده و جامعه را با واقعیت‌ها روبرو می‌کند. واقعیت‌هایی که تنها در صورتِ روبرو شدن می‌توان از آن عبور کرد نه با انکارشان.
حال وضعیتی را فرض کنید که در آن روزنامه‌نگاران آزاد نباشند و رسانه‌ها با محدودیت‌های نوشته و نانوشته فراوانی روبرو باشند؛ آیا فکر می‌کنید در چنین وضعی عطشِ جامعه برای کشفِ حقیقت کمرنگ می‌شود؟ دقیقا برعکس و همین هم هست که به رواج انواعِ #شایعات، انتشارِ انواعِ دروغ‌ها و همه‌گیری این دروغ‌ها و شایعات دامن می‌زند و چه جایی بهتر از رسانه‌های بی‌تعهدِ مجازی برای ترویجِ این فضا. «فیک‌نیوزها» دقیقا حاصلِ فضایی هستند که در آن رسانه‌های حرفه‌ای و متعهد نمی‌توانند از الزاماتِ آزادی مطبوعات برخوردار باشند و مجبورند به دامِ سانسور یا خودسانسوری بغلتند. اینجاست که فیک‌نیوزها با تمام قوا وارد شده و سپهر اطلاع‌رسانیِ کشورها را از آنِ خود می‌کنند. #مخاطبانِ بی‌تقصیر هم طبیعی است رسانه‌هایی که به نظرشان از آزادی در گفتن و نوشتن محرومند را رها کرده و سراغِ فضایی روند که حداقل در فرم، از آزادی رسانه‌ای برخوردارند؛ و همین هم بهترین فرصت را در اختیار فیک‌نیوزها قرار می‌دهد که دوغ و دوشاب را با هم بیامیزند و ملغمه‌ای از شایعه و خبر را با تحلیل‌هایِ مبتنی بر همان شایعات و دروغ‌ها، در اختیارِ مخاطبان قرار دهند.
آزادی مطبوعات برای روزنامه‌نگارانِ حرفه‌ای یعنی تعهد به #قلم، یعنی تعهد به مخاطب. روزنامه‌نگاران می‌دانند که حیاتِ یک رسانه به مخاطبی است که هر روز دست در جیب می‌کند و روزنامه‌ی مورد علاقه‌اش را می‌خرد یا اشتراکش را در رسانه‌ی محبوبِ مجازی‌اش تمدید می‌کند و از همین رو هم هست که تمامِ تلاشش را می‌کند تا همچنان برای مخاطبش معتبر و مرجع باقی بماند؛ او به خوبی می‌داند که پیش شرطِ اصلی اعتماد مخاطب هم تنها با رعایت یک اصل است که حفظ می‌شود: آزادی مطبوعات و تعهدی که آن آزادی به مخاطب می‌آورد. برای رسانه‌ی بی‌تعهد مجازی اما آزادی مطبوعات یک دشمنِ تمام عیار است چرا که حیاتِ فیک‌نیوزها نه در تکثر که در محدودیت رسانه‌ای است، نه در آزادی که در ممنوعیتِ رسانه‌ای است. آنها به خوبی می‌دانند که اگر آزادی مطبوعات باشد و اگر روزنامه‌نگاران آزاد باشند، کسی دیگر سراغی از آنها نمی‌گیرد و تنها در محدودیت است که آنها مورد توجه قرار می‌گیرند و می‌توانند به فضاسازی رسانه‌ای مشغول شوند.از همین رو هم هست که هر چه رسانه‌ها در جامعه‌ای آزادتر باشند، کمتر می‌توان در آن جامعه سراغی از دروغ و شایعه گرفت و برعکس هر چه رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران در جامعه‌ای از آزادی رسانه‌ای کمتری برخوردار باشند، آشفتگی رسانه‌ای در آن کشور موج می‌زند.
▫️روزنامه شرق ۱۳ اردیبهشت ۹۹
🆔 @commac
🔸درباره نقشه نقض آزادی مطبوعات در دوره اپیدمی کرونا
▫️#پژمان_موسوی
 کمیته حفاظت از #روزنامه‌نگاران، اخیرا نقشه‌ای از وضعیت نقض آزادی #مطبوعات در دوره اپیدمی کرونا را منتشر کرده است؛ چند کشور آسیایی، دو کشور اروپایی، چند کشور آفریقایی، چند کشور آمریکای لاتین و ایالات متحده از جمله کشورهایی هستند که از زمان همه‌گیری جهانی بیماری #کرونا، آزادی مطبوعات را هر کدام به درجاتی نقض کرده‌اند. بیشترین فراوانی این نقض #آزادی_بیان متعلق به آسیا و آفریقا و کمترینش متعلق به اروپا و آمریکاست. در ایران هم در این لیست جهانی، از ۹ مورد نقض آزادی مطبوعات، ۴ موردِ سانسور، آزار، اقدام قانونی و حبس در شهرهای تهران، رشت، کرمانشاه و سقز اتفاق افتاده است. اما این آمار به چه معنی است و چگونه در درک اهمیت کارِ آزاد خبری و رسانه‌ای در اطلاع‌رسانی برای جلوگیری از شیوع بیشتر این ویروس مرموز می‌تواند به ما کمک کند؟
مهم‌ترین موضوعی که این آمار برای ما روشن می‌کند، سیاست نسبتا یکسان بیشترِ کشورها در ایجاد محدودیت‌های رسانه‌ای برای روزنامه‌نگاران در نوشتن از کروناست. درست است که در برخی کشورها این محدودیت بیشتر و اشکال سختگیرانه‌تری دارد و در برخی کشورها محدودیت‌ها کمتر است، اما چیزی که واضح است، «اصل» وجود این محدودیت‌ها در بسیاری از کشورهای جهان است که هر یک به درجاتی تلاش کرده‌اند عرصه را برای روزنامه‌نگاران محدود و کنترل اوضاع را خود به دست بگیرند. اوج این وضعیت در ابتدای شیوع کرونا در کشور چین روی داد و به باورِ بسیاری، زمینه‌ای شد برای شیوع گسترده این بیماری در بسیاری از کشورهای جهان. پس از آن نیز هر کدام از کشورهای درگیر با این بیماری،هر کدام با سیاستی که برای خود تدوین کرده بودند، درجه‌ای از محدودیت را برای کارِ آزادِ خبری از سوی روزنامه‌نگاران و رسانه‌های مستقل بوجود آوردند، حال یکی کمتر و یکی بیشتر. عجیب هم بود چرا که به نظر می‌رسید تجربه چین و محدودیت‌هایی که این کشور برای فعالیتِ آزاد رسانه‌ها بوجود آورد، مقامات و تصمیم‌گیران سایر کشورها را به دوری از این سیاست متمایل کرده باشد اما گزارش کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران، خروجی متفاوت و متضادی با این تصورِ عمومی داشت. در واقع این گزارش و نتایج حاصل از آن نشان داد که حتی موضوعی چون کرونا هم که با جان و موجودیت شهروندان جهان مرتبط است، می‌تواند عرصه‌ای برای سانسور و محدودیت باشد: اینکه اخبار و اطلاعات،همچنان باید از کانالِ مقامات دولتی و رسانه‌های حاکمیتی منتشر شده و رسانه‌های مستقل فضای زیادی برای فعالیت نداشته باشند. علت هم البته روشن است، تقریبا تمامی دولت‌هایی که رسانه‌ها را در بحران کرونا محدود کردند، منفعتی ویژه در پنهان کردن بخشی از اطلاعات داشتند؛ غافل از اینکه هر محدودیتی در انتشار آمار و اطلاعات تاثیری معکوس در روندِ کنترل و پیشگیری از همه‌گیری بیشترِ ویروس کرونا دارد و این را وضعیتِ امروزِ کشورها به خوبی نشان می‌دهد. این کشورها در سیاستگزاری‌ای عجیب، به جای اینکه فعالیتِ رسانه‌های مستقل و روزنامه‌نگاران شاغل در این رسانه‌ها را آزاد گذاشته و از این رهگذر، اعتماد عمومی را افزایش دهند، با تنگ کردن عرصه برای رسانه‌های مستقل، عملا عکس این قضیه عمل کرده و اعتماد عمومی را به تمامی متزلزل کردند. این بی‌اعتمادی عمومی هم یک نتیجه مشخص داشت: بی‌توجهی به «توصیه‌ها» و «دستورالعمل‌ها»ی مقامات دولتی و مسئولان حوزه بهداشت و درمان از یک طرف و افزایش هر دم افزون و عجیبِ تعدادِ مبتلایان و کشته‌شده‌های کرونا در این کشورها از طرف دیگر. نمونه‌اش همین ایران خودمان و رکورد‌زنی تعداد مبتلایان در هفته‌ای که گذشت.
درک این موضوع خیلی سخت نیست که تا زمانی که سیاست‌های خبری و اطلاع‌رسانی، بر پایه رسانه‌های دولتی و آمارهای دولتی باشد، خیلی طبیعی است که بخش زیادی از مردم این آمارها و اطلاعات را جدی نگیرند و بر پایه‌ی همین جدی نگرفتن، آنها را باور هم نکنند و در غیابِ سرمایه اجتماعی، وضعیت هر روز بغرنج‌تر از روزِ قبل شود.
تکلیفِ روزنامه‌نگاران مستقل و رسانه‌های غیردولتی در این وضعیت اما چیست؟ آیا باید عرصه را در اعتراض یا انتقاد به حاکمیتِ تام و تمامِ رسانه‌های دولتی خالی کنند و صحنه را به تمامی به آنها واگذار نمایند؟ مسلم است که پاسخ این پرسش منفی است. روزنامه‌نگارانِ مستقل و رسانه‌هایشان باید در دفاع از منافع مردم، فضای خبری را دست بگیرند و اجازه‌ی بی‌اعتمادی افکار عمومی به رسانه‌ها را ندهند؛آنها باید خود را به سپهر اطلاع‌رسانیِ کشورهایی که دولت‌هایشان در آرزوی فضای بسته رسانه‌ای هستند تحمیل نمایند و از تمامی ابزارها و اشکال ارتباطی و رسانه‌ای در جهتِ منافعِ مردم بهره گیرند؛ هزینه‌ای هم اگر هست، در راه خدمتگزاری حقیقت است چرا که اساسا راهی جر حقیقت‌جویی و حقیقت‌گویی نیست...
▫️روزنامه شرق ۱۷ خرداد ۹۹
🆔 @commac
🔸ما روزنامه‌نگاران باید شرم کنیم
#پژمان_موسوی
روز پنجشنبه میهمان جمعی بودم که اتفاقا دو تن از مدیران #روابط_عمومی نیز میهمان آن جمع بودند؛ یکی از بخش خصوصی و دیگری از بخش دولتی. گرم صحبت بودیم که بحث از دغدغه‌های عام،به نسبت روابط‌عمومی‌ها و #خبرنگاران / #روزنامه‌نگاران رسید. من که همواره منتقد عملکرد روابط عمومی‌ها بودم، بادی در غبغب انداختم و در نقد موقعیت و شیوه‌ی تعامل روابط‌عمومی‌ها و خبرنگار / روزنامه‌نگاران داد سخن سر دادم. حرف‌هایی که آن دو مدیر در پاسخ به من بر زبان آوردند اما، به تمامی عرق شرم بر پیشانی‌ام نشاند و مرا به سکوتی طولانی واداشت. البته که همان لحظه در ذهن خود، بخشی از سخنان آن دو مدیر را توجیه عملکردشان در عدم توانایی برقراری یک رابطه حرفه‌ای با خبرنگار /روزنامه‌نگاران تفسیر کردم اما با خود فکر کردم که اگر ۵۰ درصدِ ادعاهای آن دو مدیر هم درست باشد، باید شرم کرد و به فکر چاره‌ای اساسی برای این بحران واقعا موجود کرد. اما این ادعاها چه بود؟ مدیری که از بخش دولتی سخن می‌گفت، از بی‌سوادی بخش زیادی از خبرنگاران حوزه‌تخصصی‌اش در وزارتخانه مربوطه گله می‌کرد، اینکه برخی خبرنگاران حوزه، حتی الفبا و مقدمات موضوع را هم نمی‌شناسند و فقط میرزا بنویس روابط‌عمومی آنها شده‌اند. می‌گفت حتی پیش می‌آید که برای یک گفتگوی اختصاصی هم، خبرنگار از واحد روابط عمومی، مهم‌ترین محورها و موضوعات قابل بحث را می‌پرسد و گاه حتی پرسش‌ها را هم از آنها می‌گیرد. با افتخار می‌گفت ما خبرنگاران را طوری تربیت کرده‌ایم که هر چه می‌خواهند درباره ما بنویسند را قبل از انتشار با ما چک می‌کنند و در صورت تایید، به دست چاپ یا انتشار می‌سپارند. شاهد مثال بی‌سوادی و عدم اشراف خبرنگاران به حوزه تخصصی‌شان را کلیپی می‌آورد که چند روزی است در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و در آن، خبرنگاری درباره موضوعی از کارگردان اثری سینمایی پرسشی را مطرح می‌کند که خودش نمی‌داند دقیقا چیست و کجای آن فیلم مطرح شده است. مدیرِ بخش خصوصی اما، از این هم پا را فراتر گذاشت و به صراحت از پولی شدن و پولی نوشتن بخش زیادی از خبرنگار / روزنامه‌نگاران گفت؛می‌گفت کافی است هر از چند گاهی ۲۰۰ تا ۵۰۰ تومن کارت هدیه به خبرنگاران حوزه بدهیم تا اصلا ما را نقد نکند، یا به زعم او «نزنند»! مثال‌های زیادی هم می‌زد و به قول خودش «این کاره‌های» رسانه‌ها را به خوبی می‌شناخت.
بحث‌مان بالا گرفت و در اینکه روابط‌عمومی‌ها مقصر وضع موجودند یا خبرنگار /روزنامه‌نگاران، داستانمان حکایت مرغ و تخم‌مرغ شد! اما یک نکته‌ی مهم در حرف‌های آقا و خانم مدیر بود؛ نکته‌ای که به نظر، حلقه‌ی مفقوده و شاه‌کلید این بحران واقعا موجود است: هر دو به صراحت از رسانه‌ها و خبرنگار / روزنامه‌نگارانی نام بردند که هم «کارشان را بلدند» و «حرفه‌ای هستند» هم به هیچ وجه نه تنها نمی‌توان آنها را «خرید»، کسانی که حتی در مراسم‌های دورهمی سالیانه «کارت هدیه» هم قبول نمی‌کنند. احترامی که این دو مدیر برای خبرنگارانی از این جنس در حوزه کاری خودشان قائل بودند، در نهایت درجه‌ی خود بود. یک لحظه در میان آن همه حس شرم، احساس سربلندی کردم؛ پیش خودم گفتم خبرنگار / روزنامه‌نگار یعنی این. یعنی آنقدر در کار خودت حرفه‌ای باشی و آنقدر شرافت کاری داشته باشی که حتی کسانی که دنبالِ خریدن تو هستند هم در خلوتشان تو را تحسین کنند. نمی‌دانم ما خبرنگار / روزنامه‌نگاران کجای راه را اشتباه رفتیم، کدام مفهوم برایمان دچار بدفهمی شد، تاریخ را چگونه دیدیم، راه #پیشکسوتان #روزنامه‌نگاری را چگونه تحلیل کردیم، تجربیات جهانی را چگونه برای خودمان ترجمه کردیم که کارمان به اینجا کشید؟
با انکار واقعیت کاری پیش نمی‌رود، باید واقعیت را پذیرفت و برای تغییرِ آن کوشید. واقعیت هم این است که تعدادِ زیادی از ما خبرنگار / روزنامه‌نگاران حوزه کاری خود را نمی‌شناسیم، اصول کارِ حرفه‌ای را بلد نیستیم، بله‌قربان گوی سازمان و نهادها هستیم، نگاه انتقادی و موشکافانه خود را از دست داده‌ایم و قدرت روایت‌گریِ مستقل خود را فراموش کرده‌ایم. آن طرف هم با روابط‌عمومی‌هایی مواجهیم که نه تنها تحمل نگاه انتقادی و مستقلِ خبرنگار / روزنامه‌نگاران را ندارند که حتی کار حرفه‌ای روابط‌عمومی خودشان را هم بلد نیستند و روابط عمومی را تنها و تنها در توجیه عملکرد مدیران می‌دانند. روابط‌عمومی‌ها را نمی‌دانم و چندان امیدی به اصلاح وضعِ موجودشان ندارم اما فکر می‌کنم ما خبرنگار / روزنامه‌نگاران خیلی زود و به قید فوریت می‌بایست با اصلاح سازوکارهای موجود، مسیرِ #حرفه‌ای‌گری را بپیماییم و جز در مسیر #شرافت، در مسیرِ دیگری قدم نگذاریم. هر آنچه جز این، بیراهه و مایه‌ی بی‌آبرویی حرفه‌ای است که تمام اعتبارش را از آبرویش می‌گیرد...
▫️روزنامه شرق ۳۱ خرداد
💠
@commac
🔸تجربه نیویورک‌تایمز برای روزنامه‌نگاری ایران
#پژمان_موسوی
روزنامه #نیویورک‌تایمز به تاریخِ ١٩ سپتامبر ٢٠٢٠ واردِ یکصد و هفتادمین سالِ انتشارِ خود شد؛ روزنامه‌ای مهم و تاثیرگذار که تقریبا در تمامیِ سال‌هایی که منتشر شده است، یک منبع معتبر برای مردم و مخاطبانش از یک‌سو و سیاستگزاران و تصمیم‌گیرانِ امریکایی و غیر امریکایی از سوی دیگر بوده است. روزنامه‌ای که «شاهد‌مثالِ» اعتبارِ همچنان پابرجایِ #روزنامه‌نگاری_مکتوب در عصر ماست. این اعتبار به حدی است که اگر هر کسی در هر کجای جهان از پایانِ عصر روزنامه‌نگاریِ مکتوب سخن گفت، می‌توان نیویورک تایمز را برایش مثال آورد و از اعتبار و کیانِ روزنامه‌نگاریِ مکتوب دفاع کرد و با صدای بلند گفت: هنوز هم در عصر رسانه‌های دیجیتال و حاکمیتِ فراگیرِ #شبکه‌هایاجتماعی، می‌توان روزنامه منتشر کرد، روزنامه خوب منتشر کرد، بر افکار عمومی و سیاست‌های حاکم اثر گذاشت و عنوان «منبع ملی» را نیز یدک کشید.
نیویورک تایمز در ١۶٩ سالی که منتشر شده است نه تنها جوایز بین‌المللی بی‌شماری از جمله ١١٢ جایزه پولیتزر کسب کرده، که توانسته خود را به عنوان یک منبع معتبر و ملی که ویژگی ثبت در منابع تاریخی دارد نیز معرفی و جایگاه خود را در این حوزه تثبیت نماید. این مختصاتِ چند لایه برای یک روزنامه‌ی در حال انتشار و معتبرِ بین‌المللی، ویژگیِ کمی نیست؛ همین ویژگی‌ها هم هست که منجر به این شده که این روزها کمتر شهروندی در کشوری از جهان از شرق تا غربِ عالم، با نام نیویورک تایمز، تحلیل‌ها، نوشته‌ها و خط‌مشی‌های آن آشنا نباشد. از این مهم‌تر، تاثیرِ این روزنامه بر تصمیم‌گیری‌های کلانِ بین‌المللی است به نحوی که تقریبا سیاستمدارِ معتبری در دنیا نیست که قبل یا بعد از اتخاذِ یک سیاستِ مهم، گوشه چشمی به نیویورک تایمز نداشته باشد و تحلیلِ آن را درباره تصمیم خویش نخواند. همین ویژگی هم هست که تمایزِ اصلیِ روزنامه‌نگاریِ مکتوب با فعالیتِ رسانه‌ای در شبکه‌های اجتماعی است، فاصله‌ای جدی از «برکه‌ای عمیق» تا «اقیانوسی به عمقِ یک وجب»! هر چقدر شبکه‌های اجتماعی اطلاعاتی وسیع اما به عمقِ یک وجب در اختیارِ مخاطب می‌گذارند و تمرکز را از مخاطب می‌گیرند، روزنامه‌ها اطلاعاتی دقیق، جدی، علمی و با ویژگیِ تحلیلی و تفسیری در اختیارِ مخاطب می‌گذارند و آنها را «اهل‌نظر» و «دقت» بار می‌آورند.
نیویورک تایمز امروز یک الگوی تمام عیار برای روزنامه‌نگاری مکتوب در ایران است، یعنی می‌تواند باشد؛ اینکه می‌توان از #خبر که مزیتِ نسبیِ شبکه‌های اجتماعی و روزنامه‌نگاریِ دیجیتال است فراتر رفت و به #تحلیل رسید؛ همین عبور از «نیوز» به «فیچر» هم هست که حلقه گمشده و حفره‌ی عمیقِ امروزِ سپهر رسانه‌ای ایران است و اینکه بسیاری از روزنامه‌نگاران هنوز نتوانسته‌اند کارنامه‌ی قابل قبولی از خود در این عبورِ تاریخ‌ساز و استراتژیک ارائه دهند. واقعیتِ امروز مخاطبینِ سپهر رسانه‌ای ایران، مویدِ این واقعیت است که آنها از روزنامه‌ها به عنوانِ ابزاری اطلاع‌رسان عبور کرده‌اند و هنوز به الگوی روزنامه‌ها به عنوان ابزاری آگاهی بخش همراه با تحلیل، تفسیر و توصیفِ واقعیت‌های موجود و ترسیمِ چشم‌اندازی واقعی از صحنه‌ی پیشِ رو نرسیده‌اند؛ همین هم هست که وضعیتِ امروزِ روزنامه‌نگاریِ ایران را با حالتی مبهم از آینده‌ای نامعلوم روبرو کرده است و در صورتی که همه می‌دانند مشکل از کجاست و گیرِ کار چیست، عجیب است که کمتر کسی کمر همت بالا زده و الگویی قابل قبول از روزنامه‌نگاری مکتوب ارائه می‌دهند.
به نظر می‌رسد تجربه نیویورک تایمز می‌تواند مانند یک الگوی گران‌سنگ، همچنان پیش روی ما باشد؛ تجربه‌ای که هم می‌تواند از کیان و اعتبار روزنامه‌نگاریِ مکتوب و حرفه‌ای دفاع کند و هم مانند یک چراغ راه، مسیر و پیچ و خم‌های آن را برای ما #روزنامه‌نگاران به نمایش بگذارد و هم نتیجه‌ای قابل قبول برای مخاطب به ارمغان بیاورد.
▫️روزنامه شرق ٢٩ شهریور ٩٩
☑️ @commac
🔸درس‌های کمپین نجات رسانه‌های چاپی برای ایران
▫️#پژمان_موسوی
▫️روزنامه‌ شرق ۵ مهر ۹۹
بالاخره آن روزِ موعود رسید و جهان، خطرِ نابودیِ قریب‌الوقوعِ #رسانه‌های_چاپی را حس کرد؛ خطری که نه تنها در صورتِ عدم رسیدگی فوری، حیاتِ رسانه‌های چاپی را تهدید می‌کند، که می‌تواند به نابودیِ صدها هزار شغل و رواجِ فضای هرج و مرج در سپهرِ رسانه‌ای جهان هم منتهی شود. آن روزِ موعود، هفته پیش از راه رسید، آن زمان که ده‌ها انجمن و اتحادیه معتبر جهانی، خطرِ نابودیِ رسانه‌های مکتوب را به صراحت و دقت با #افکار_عمومی جهان در میان گذاشتند. اما ریشه‌های همگرایی جهانی برای تشکیلِ کمپینِ #نجات_رسانه‌های_چاپی چیست؟ آیا همه چیز به #کرونا و تاخت و تازِ پر قدرتِ آن در جهان بر می‌گردد؟ آیا اگر کرونا نبود،این کمپین تشکیل نمی‌شد؟واقعیت این است که کرونا،تمامِ این ماجرا نیست و مسئله اصلی،رواجِ گسترده رسانه‌های آنلاین و دیجیتال و جولانِ شبکه‌های اجتماعی در فضای رسانه‌ای جهان است و کرونا،تنها حکمِ تیرِ خلاص را در این قضیه داشت.
حالا دیگر چند سالی می‌شود که شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های آنلاین،به عنوان پلتفرم‌هایی جایگزین و البته ارزان،کم و بیش جای رسانه‌های چاپی را گرفته‌اند و در کنار مزایایی که دارند،آسیب‌های فراوانی به سپهر رسانه‌ای جهان تحمیل کرده‌اند.مهم‌تر از این،رسانه‌های جدید مستقیم یا غیر مستقیم در پیِ القای این حسِ مشترک به مخاطبان هستند که دیگر دوره رسانه‌های مکتوب گذشته و هر چه نامش آینده است،در اختیار ماست و رسانه‌های چاپی سهمی از این «آینده» در اختیار ندارند.شاید همین تمامیت‌خواهی است که یک دو قطبیِ کاذب را در سپهر رسانه‌ای جهان حاکم کرده و روزنامه‌نگاران و فعالان حوزه رسانه را در دو سرِ طیف قرار داده است که اگر جز این بود،هم مدافعان رسانه‌های مکتوب و هم فعالان رسانه‌های آنلاین،هر کدام کار خود می‌کردند و راهِ خود می‌رفتند و کسی به دنبالِ حذفِ آن دیگری نبود.کرونا هم که همه‌گیر شد،مخالفان رسانه‌های چاپی مثل کسانی که یارِ کمکی یافته‌اند،با تمامِ توان از فرصتِ این یارِ کمکی بهره بردند و جهانِ آینده را یکسره در کنترل شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های آنلاین تصویر کردند.همین هم شد که کمپین «نجات رسانه‌های چاپی» از سوی اتحادیه‌های جهانی به نمایندگی از 21 میلیون کارگر و همزمان با اوج‌گیری بحران کرونا،در سطحی وسیع در تمامی کشورهای جهان منتشر شد.فعالانِ این کمپین،با بیان اینکه رسانه‌های چاپی به عنوان تجربه‌ای سترگ از گذشته‌ای پر افتخار،کالایی عمومی است،از دولت‌ها خواسته‌اند که بسته حمایت از رسانه‌های چاپی ارائه کنند. UNIو IFJ،به عنوان دو تشکلِ بزرگِ بانیِ این کمپین،با برشمردنِ فجایعِ حاصل از تداوم وضع کنونی،به کاهش درآمد تبلیغاتِ رسانه‌های چاپی به عنوان یکی از مضراتِ دوران جدید اشاره کرده‌اند و اعلام کردند تنها در سال جدید، آگهی‌های رسانه‌های چاپی ٢٠ درصد کاهش داشته است و این، در کنار خطر تعطیلی نشریاتِ چاپی، مجموعا صدها هزار شغل را در آستانه نابودی قرار داده است. مالیات گرفتن از شرکت‌های بزرگ فناوری مثل #آمازون، #فیسبوک و #گوگل با استدلال ضرورتِ تقسیم درآمد، از دیگر درخواست‌های این کمپین جهانی برای حفاظت از رسانه‌های چاپی است. این درخواستِ آخر، گویی درد مشترکِ تمامی روزنامه‌نگاران و رسانه‌های چاپی آنهاست، دردی که از محصولی آماده پرده بر می‌دارد که #شبکه‌های_اجتماعی و #رسانه‌های آنلاین، به آسانی و مثل آب خوردن، از آنها کپی می‌کنند، بی‌آنکه حقوقی از این کپی، به رسانه‌های چاپی برسد.آنها کلیک می‌خورند، دیده می‌شوند، آگهی می‌گیرند و به تداوم حیاتِ رسانه‌ای می‌پردازند و رسانه‌های تولید‌کننده این محتوا که از قضا چاپی و مکتوب هم هستند، باید نظاره‌گرِ نابودی خود باشند.
این کمپین یک پیامِ مستتر هم برای #روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌ای ایران داشت؛ اینکه همیشه هم درخواست کمک از دولت‌ها چیزِ بدی نیست و گاه لازم است کمپین‌های مستقل و مدنی، از دولت‌ها به عنوان سیاست‌گزارانِ کلان، درخواست حمایت کنند و مسیر را از رهگذرِ این درخواست، برای جامعه مدنی هموارتر نمایند. به نظر می‌رسد ما روزنامه‌نگارانِ ایرانیِ دل‌بسته به رسانه‌های چاپی باید مثل «آنتونی بلانگر»، دبیر کل فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران، خطاب به دولت‌‌مان بگوییم: نمی‌توانید فقط از بالکن‌های خود ناظرِ غرق شدن این کشتی باشید، به یاریِ رسانه‌های مکتوب و چاپی بشتابید...
🌀@commac
🔸مردم،گرانی و آینده رسانه‌های مکتوب
#پژمان_موسوی
گرانی، جدی‌ترین دغدغه امروزِ مردم ایران است؛ تقریبا روزی نیست که افزایش قیمت دلار، سکه، طلا، مسکن، خودرو و از همه‌ی اینها مهم‌تر، ضروریاتِ زندگیِ مردم، خبرِ اول #رسانه‌ها نباشد و #روزنامه‌ها و #رسانه‌های_مکتوب از یک سو و شبکه‌های اجتماعی و #رسانه‌های_آنلاین از سوی دیگر، تحلیل، تفسیر یا خبری در این زمینه منتشر نکنند. فارغ از چرایی و چگونگی و ریشه‌های این گرانیِ هر دم افزون، آنچه تقریبا روی آن اتفاق‌نظر وجود دارد، تاثیر مستقیمِ گرانی‌ها بر سبد خریدِ فرهنگی خانوار است؛ سبدی که در سال‌ها و ماه‌های اخیر، هر روز کوچک و کوچکتر شده و وضعیت به جایی رسیده که دیگر چیزی از آن باقی نمانده است. در میانِ این سبد فرهنگی نیز، برخی بیشتر و برخی کمتر آسیب دیده‌اند و در لیستِ بیشترین آسیب‌دیدگان و در صدرِ آن، بی‌شک روزنامه‌ها، مجلات و سایر رسانه‌های مکتوب قرار دارند.
واقعیت اینجاست که روزنامه‌ها و مجلات در ایران، از ابتدای فعالیتِ حرفه‌ای خود تا به امروز، عموما یک مخاطبب مشخص داشته‌اند: #طبقه_متوسط. همان طبقه‌ای که در سال‌های اخیر و با تلاطم‌ها و تنش‌های اقتصادی از یکسو و کاهش قدرت خرید خانوار از سوی دیگر،بیش از سایرِ طبقه‌ها در معرضِ حذف و نابودی قرار گرفته است تا حدی که جامعه‌شناسان و مصلحان اجتماعی،با هشدار نسبت به عواقبِ حذف و کوچک شدنِ طبقه متوسط،چاره‌جویی برای تعیین تلکیفِ این «مسئله اجتماعی» را در صدرِ خواسته‌های خود قرار داده‌اند.همین حذف و کوچک شدنِ طبقه متوسط در کنارِ چند عاملِ دیگر که جولانِ شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های آنلاین در صدرِ آنهاست،رسانه‌های مکتوب را در تاریک‌ترین دورانِ خود فرو برده است؛دورانی که نه توان و نه انگیزه‌ای برای خریدِ روزنامه‌ها و مجلات برای طبقه متوسط باقی نگذاشته است و اگر نبود دغدغه‌های فرهنگیِ چند هزارِ مخاطبِ جدی و پیگیرِ رسانه‌های مکتوب،طومارِ این رسانه‌ها تاکنون باید پیچیده شده بود و جر چند نشریه که از بودجه‌های دولتی ارتزاق می‌کنند،چیزی به نام روزنامه و مجله باقی نمانده بود.
پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که در شرایطی که طبقه متوسط بیش از پیش تضعیف شده و قدرت خریدِ مردم در حد نیازهای معیشتی و ضروری پایین آمده است، آیا می‌توان به آینده نشریات مکتوب امیدوار بود؟ آیا در شرایطی که ذکرش رفت، مردم ترجیح نمی‌دهند نیازهای خبری خود را از #رسانه‌های_آنلاین و #شبکه‌های_اجتماعی که دسترسی به آنها هزینه‌ی کمتری برایشان دارد برآورده کنند؟ پاسخ به این پرسش‌ها، البته که پیچیده، سخت و چند لایه است اما هیچ تحلیلی، چشم‌اندازِ کوتاه مدت را بهبودِ وضعیتِ طبقه متوسط و افزایشِ سهمِ فرهنگ در سبدِ خریدِ خانوار پیش‌بینی نمی‌کند. پس چه باید کرد؟ آیا باید به کلی ناامید شد و دست از تلاش برداشت؟آیا هیچ نشانه‌ای از بهبودِ اوضاع در حوزه نشریاتِ مکتوب به چشم نمی‌خورد؟ پاسخ به این پرسش هم مثبت است و هم منفی.مثبت است چرا که واقعیت، کاهشِ قدرتِ خریدِ فرهنگیِ خانوار، اولویتِ تامینِ نیازهای معیشتی بر نیازهای ثانویه و در نتیجه کاهشِ اقبال به خریدِ نشریاتِ مکتوب است.منفی است چرا که هنوز هم مخاطبانِ زیادی هستند که با وجودِ مشکلاتِ بسیارِ اقتصادی،مشتریِ پروپاقرص روزنامه‌ها و مجلات هستند که اگر جز این بود، این همه مجله‌ی خوب و تعداد کمتری روزنامه‌ی خوبی که این روزها منتشر می‌شوند، علی‌القاعده بایستی بدون مخاطب مانده، فروخته نشده و در نتیجه تعطیل می‌شدند.اینکه هنوز هم نشریات خوب مکتوب دارند منتشر می‌شوند، یعنی مخاطبانی دارند که برایشان پول می‌دهند و توان خریدشان را دارند.البته این در کنارِ یارانه،آگهی، کمک‌های داوطلبانه و سایرِ منابع درآمدی است که نشریات مکتوب بعضا در اختیار دارند اما واقعیت اینجاست که اگر نشریه‌ای نفروشد، تعطیل می‌شود و اینکه هنوز کیوسک‌های مطبوعاتی رونق اندکی دارند، یعنی مردمی هستند که برایشان پول می‌دهند و هر روز و هر ماه، مبلغی را برای سبد خرید فرهنگی خانوار کنار می‌گذارند.
این شعورِ برخاسته از دغدغه، تنها امید این روزهای اهالی نشریاتِ مکتوب است؛شعوری که بخشی از طبقه‌ی متوسط و البته درصدِ کمتری از طبقه‌ی بالا یا پایین، حامل آن هستند و به اهمیت فکر و فرهنگ در زندگی قائلند؛ اینکه گاه نیازهای مثلا ثانویه حتی می‌تواند مهم‌تر از نیازهای اولیه یا در عرض آن باشد و به هیچ روی نباید از آن روی برگرداند؛ این نگاه و دغدغه، وظیفه‌ی سنگینی را بر دوش روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه‌های مکتوب می‌گذارد، اینکه باید کار کرد، خوب کار کرد و محصول حرفه‌ای و قابل دفاعی را برای آنها تولید کرد و این پیام را به آنها منتقل کرد که «شما به نشریات مکتوب،به روزنامه‌ها و به مجلات نیاز دارید»؛ از آنها روی بر نگردانید.
▫️روزنامه شرق -۱۲ مهر ۹۹
↪️ @commac
🔸روزنامه‌نگاری؛ از «امید ممکن» تا «امید کاذب»
#پژمان موسوی|روزنامه شرق
روزهای سختی است. هم سخت و هم تلخ و هم سوگوار. روزها و شب‌هایِ مردمِ ایران این روزها به رویدادهایی گره خورده است که هیچ‌کدام رنگی از شادی و امید ندارند.«کووید19» با شدت و حدت در حال پیشروی است و روزی نیست که خانواده‌ای در غمِ عزیزی سوگوار نشود و رخت سیاه بر تن نکند.گرانی و بی‌ثباتی اقتصادی،چشم‌اندازِ زندگی را برای بسیاری تیره و تار کرده و غمِ هر روزه‌ی بخش زیادی از مردم را به «چگونه عبور کردن از این روزهای سخت» متمرکز کرده است.همه از هم می‌پرسند در نهایت چه خواهد شد و سیلِ ویرانگرِ گرانی و اثراتِ روانیِ افزایشِ هر روزه قیمت دلار و ارز و طلا و خودرو و مسکن،تا کجا قرار است تمامِ امید و سرمایه اجتماعی و فرهنگیِ را بر باد دهد. در میانِ تمامِ پاسخ‌های ریز و درشت به این پرسش‌های بزرگ و اساسی و نقشی که هر گروه و قشری می‌تواند برای عبور از بحران انجام دهد،یک موضوع مغفول،مبهم و محلِ سوال است:روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه در این روزها چه وظیفه‌ای دارند؟آیا آنها مجازند در این شرایط،به هر قیمتی «امید» بیافرینند؟آیا اساسا وظیفه روزنامه‌نگار،امیدآفرینی است؟از آن سو و با فرضِ ردِ این گزینه،آیا وظیفه روزنامه‌نگار تنها «بازتابِ» کژی‌ها و کاستی‌ها و تلخی‌ها و سیاهی‌هاست و هیچ وظیفه سازنده و امیدآفرینانه‌ای را نمی‌توان برایشان قائل شد؟به واقع تکلیفِ آنها چیست و راهِ درست کدام است؟
به نظر می‌رسد این پرسش‌ها،یک پاسخِ خطی و تک جمله‌ای ندارند اما آنچه مشخص و تقریبا مورد قبولِ همگان است این است که روزنامه‌نگار حتما باید امیدوار باشد،نه امیدِ بی‌قید و شرط و مطلق،که «امیدِ ممکن».اصلا مگر می‌توان روزنامه‌نگار بود،یادداشت نوشت،کار کرد،گفتگو گرفت،گزارش نوشت،سرمقاله تحریر کرد و «امیدوار» نبود؟جز امید و البته تلاش برای دستیابی به شرایطِ زیستِ بهتر،اساسا برای چه باید کار کرد و صفحاتِ سفید را سیاه کرد؟امید،تمامِ آن چیزی است که ما داریم و تمام تلاشهایمان را بر مبنای آن تنظیم می‌کنیم.نکته اما اینجاست که روزنامه‌نگار به هیچ‌روی مجاز به پمپاژِ «امیدِ کاذب» نیست و نباید مردم را بدونِ وجودِ چشم‌اندازهای امیدوارکننده،به آینده‌ای نامعلوم امیدوار کند که این،خیانتی نابخشودنی است.روزنامه‌نگار در درجه اول،خدمتگزار حقیقت است و باید جز آن نگوید و جز در مسیرِ راستی و درستی گام بر ندارد؛انتظارِ اول و واقعیِ هر مخاطبی از روزنامه‌نگاران این است که درست،دقیق و موشکافانه وقایع را روایت،تحلیل و گزارش کنند که شرطِ اولِ هر بهبودی،ترسیمِ دقیقِ صحنه است.در درجه دوم،از آنجا که روزنامه‌نگاران تنها روایت‌گرِ وقایع هم نیستند و در جهتِ اصلاح هم می‌توانند گام بردارند، می‌توان از آنها انتظار داشت که در جهتِ اصلاحِ ساز و کارهای موجود و بهبودِ شرایطِ زندگیِ مردم هم گام بردارند و تنها نظاره‌گر و روایت‌گر وقایع نباشند.انتخابِ دقیقِ سوژه‌ها،پرداختِ درستِ آنها،انتشارِ وسیع به قصدِ دیده‌شدن و تاثیرگذاری،افشاگری و تاباندنِ نور روی تاریکخانه‌های رانت و فساد از جمله راه‌هایی است که روزنامه‌نگاران در اختیار دارند تا بتوانند به قدرِ توانِ خود شرایط را بهبود بخشند و «امیدِ ممکن» را عملیاتی کنند. این «امیدِ ممکن» را نباید دست کم گرفت،بسیاری از مسائل،مشکلات،کمبودها و تنگناها،فسادها،رانت‌ها و شرایطی که زندگی را برای مردم سخت می‌کند،با کارِ درستِ روزنامه‌نگارانه قابل روایت است و کیست که نداند گاه در اصلاحِ مواردی به ظاهر جزیی،گره‌های بزرگی باز می‌شود که در شعارهای دهان‌پر کن هیچ‌نشانی از این دست گره‌گشایی‌ها نیست. شاید از همین رو هم هست که اگر هر روزنامه‌نگاری،در حوزه تخصصی خود بتواند خوب و حرفه‌ای کار کند و روایتش مقبولِ اهلِ آن حوزه باشد،می‌توان انتظار داشت که در بسیاری از حوزه‌ها،اوضاع،هر چند اندک، برای مخاطب اصلی یعنی مردم، بهبود یابد. به نظر می‌رسد این روزها این وظیفه بیشتر از روزها و ماه‌ها و سال‌های قبل بر گردنِ روزنامه‌نگاران سنگینی می‌کند چرا که شرایطِ این روزهای جامعه ایرانی با هیچ دوره‌ای قابل مقایسه نیست و به تناسبِ این شرایطِ سخت،روزنامه‌نگاران نیز برای بهبودِ شرایطِ زیستِ مردم در حوزه‌های مختلفِ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی،وظیفه بیشتر و سخت‌تری بر عهده دارند.اگر به دولت و ساختارهای کلانِ حاکمیتی انتقاد داریم، خودمان به قدرِ وسعمان در اصلاح و بهبودِ شرایط بکوشیم،مطمئن باشیم این هم حرفه‌ای است و هم اخلاقی...
@commac
🔸روزنامه‌نگاری؛مقریامعبر؟
#پژمان_موسوی | روزنامه شرق
از پسِ چند ماه دوری، هفته گذشته فرصتی مغتنم برای دیدار با #سیدفرید_قاسمی نویسنده، روزنامه‌نگار و مجله‌پژوه دست داد. در این دیدار که بیشترش به گپ و گفت درباره‌ی وضعیتِ امروزِ روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران گذشت، او جمله‌ای گفت که به باورم شاه‌کلیدِ مسائل و دغدغه‌ها و البته آسیب‌های سپهر رسانه‌ای ایران است. سید فرید، مثل همیشه ساده و بی‌تکلف رو به من کرد و گفت: می‌دانی مشکل از کجا آغاز شد؟ مشکل دقیقا از روزی آغاز شد که روزنامه‌نگاری برای طیفِ بزرگی از روزنامه‌نگاران، به جای اینکه «مقر» باشد، «معبر» شد. تعبیرش از ریشه‌ی معضل، آنقدر دقیق و حکیمانه بود که جایِ هیچ اما و اگری را باقی نمی‌گذاشت. از آن روز تا همین دیروز که این چند کلام را روی کاغذ آوردم، با خودم فکر می‌کردم که واقعا برای چند درصد از روزنامه‌نگارانِ ایرانی، روزنامه‌نگاری معبر بوده و برای چند درصد مقر؟ راهِ دور نرویم که در آن سال‌های دور، روزنامه‌نگاری برای روزنامه‌نگاران مقر بود و جز آن نبود، از از یک زمانی در سال‌های گذشته بود که روزنامه‌نگاری از «مقربودگی» به «معبربودگی» تغییر وضعیت داد و ما ماندیم و روزنامه‌نگارانی که خیلی زود یا مدیر شدند، یا اصحابِ روابط‌عمومی، یا کارشناسِ برندینگ و تبلیغات یا عضو هیات‌مدیره و شورای راهبردی و یا.... یعنی مطبوعات برای اینان، جایی بود برای شهرت و ارتباط و وقتی این دو حاصل شد، تنها یک لابی کافی بود تا عطای روزنامه‌نگاری را به لقایش ببخشند و دیگر حتی پشتِ سرشان را هم نگاه نکنند! کافی است سری بچرخانیم و این روزنامه‌نگارانِ سابق را رصد کنیم و ببینیم امروز کجایند و چه می‌کنند. در مقابل، روزنامه‌نگارانی که روزنامه‌نگاری برایشان مقر بود و البته مامن، آنقدر سختی پیشِ راه داشتند که تمامِ عمرِ حرفه‌ای‌شان، به پیدا کردنِ راهی برای عبور از موانع گذشت و اگر نبود این موانع، حتی همین عددِ پایین نیز می‌توانست چراغِ روزنامه‌نگاری را روشن‌تر از امروز نگاه دارد؛ گرچه همین که این چراغ خاموش نشد و هنوز روزنامه‌ها و مجلاتی هستند که هم خوب و هم با کیفیت منتشر می‌شوند، به مددِ همین گروهِ قلیل است.
خلطِ مبحث نشود، کسی نمی‌تواند بگوید روزنامه‌نگار حق ندارد مشاوره بدهد، حق ندارد تولید محتوا کند و... تمامِ سخن این است که روزنامه‌نگاری که روزنامه‌نگاری برایش نه هدف که ابزاری برای کسبِ قدرت است و جایگاهِ حرفه‌ایِ خود را نه مقر که معبر می‌بیند، اساسا روزنامه‌نگار به معنای دقیقِ کلمه نیست اما چه می‌شود کرد که این “مثلا روزنامه‌نگاران” در تمامِ این سال‌ها دستِ بالا را داشته‌اند و همین هم، روزنامه‌نگاریِ ما را به این حال و روز انداخته است. #روزنامه‌نگاری در شکلِ درستِ آن، ایستادگی می‌خواهد، ماندگاری می‌خواهد، جستجوگری می‌خواهد، سواد می‌خواهد، نگاه می‌خواهد، حقیقت‌طلبی می‌خواهد، پرسشگری می‌خواهد، آزادی‌خواهی می‌خواهد، طرفِ مردم بودن می‌خواهد... اما می‌دانید چیست؟ روزنامه‌نگاری مهم‌تر از تمامِ این‌ها، تداوم می‌خواهد و مداومت، بودن می‌خواهد و ماندن. روزنامه‌نگاری، حرفه‌ای نیست که چند صباحی در آن باشی و نام و نانی بهم بزنی و ترکش کنی، ترکش کنی و عملا در موقعیتِ جدید، به ضدِ آن بدل شوی. همه‌ی این «نباید»ها اما، دستورالعمل و نقشه‌ی راهِ آنهایی است که روزنامه‌نگاری برایشان نه مقر که معبر است، محلِ عبور است. دقیق هم که ببینیم، بخشی از بی‌اعتباری و بی‌آبروییِ حرفه‌ی روزنامه‌نگاری در ذهنِ طیفی از مخاطبان، حاصلِ عملکردِ همین‌هایی بوده که گرچه مدت زمانِ کوتاهی روزنامه‌نگار بوده‌اند، اما صدایشان بلند بوده و جداییِ پر سروصدایی هم از عالمِ روزنامه‌نگاری داشته‌اند.
نمی‌دانم می‌توان امیدوار بود یا نه اما می‌دانم که حداقل باید به قدرِ توان، تلاش کرد. تلاش کرد که آنها که روزنامه‌نگاری برایشان معبر است، دستِ بالا را در این روزگار پیدا نکنند و نتوانند با اعتبار و آبروی حرفه بازی کنند؛ شاید در این صورت بتوان آینده‌ی روشن‌تری را انتظار کشید و روزنامه‌نگاری را به مقری برای «ماندن» و نه معبری برای «رفتن» تبدیل کرد.
↪️ @commac
Pejman Mousavi, [07.03.21 10:27]
[Forwarded from عرصه‌های ارتباطی]
#روزنامه‌نگاری
🔸دروغ مرگ اسلامی‌ندوشن؛ یک آبروریزی رسانه‌ای
#پژمان_موسوی
▫️روزنامه شرق ۱۶ اسفند ٩٩
چهارشنبه‌ شب گذشته، خبر دروغ درگذشت دکتر محمدعلی اسلامی‌ ندوشن، در عرض چند دقیقه، آنقدر وسیع و گسترده منتشر شد که بسیاری از چهره‌ها و صفحات معتبر مجازی هم اسیرِ آن صحنه‌آرایی عجیب شدند و برای اینکه از قافله عقب نمانند، اقدام به باز نشر این خبر کردند.
این "شایعه" که خیلی زود "خبر" شد، نقطه‌ عطفی است مهم در بررسی نقش و جایگاه رسانه‌های رسمی و حرفه‌ای، تاثیرِ آنها در فضای مجازی و بی‌آبرویی انتشار خبری از پایه دروغ.
بگذارید ماجرا را خیلی سریع با هم مرور کنیم؛ چهارشنبه حوالی ساعت ۹ شب بود که یکی دو اکانت توییتری و چند کانال تلگرامی، اطلاعیه‌ای بی‌نام و نشان را منتشر کردند که در آن فوت دکتر محمد علی اسلامی ندوشن اطلاع‌رسانی شده بود. سَر و شکل این اطلاعیه آنقدر حرفه‌ای و وزین تنظیم شده بود که در همان دقایق اول، برخی از کانال‌ها و اکانت‌های دیگر توییتری، با استناد به آن، درگذشتِ این استاد فرزانه‌ دانشگاه را به جامعه دانشگاهی و ادیبان و اهالی فرهنگ ایران تسلیت گفتند و برای خانواده‌ی آن مرحوم صبر آرزو کردند. هنوز اما در حالی که ساعت حوالی ده و نیمِ شب بود، خیلی‌ها با تردید به اصل خبر نگاه می‌کردند و از بازنشر آن خودداری کردند. در ادامه‌ همین تردیدها هم بود که برخی منتشرکنندگان اولیه‌ی خبر و برخی دیگر، با حذف خبر اولیه و ارائه توضیحی کوچک که "هنوز چیزی مشخص نیست"، اقدام به حذف خبرِ درگذشت ایشان کردند. حوالی ساعت یازده و نیم شب اما، خبرگزاری #ایرنا خبری کوتاه را با این مضمون منتشر کرد: "دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، استاد و ادیب برجسته، مترجم، شاعر، فردوسی‌شناس، مولف، حقوق‌دان، سفرنامه‌نویس و از بزرگان نثرِ فارسی، در ۹۶ سالگی از دنیا رفت".
همین خبرِ دو خطی، در عرض چند دقیقه مثل توپ ترکید و این بار دیگر تمامی صفحات و اکانت‌های رسمی و غیررسمی تلگرام، توییتر، اینستاگرام و برخی وب‌سایت‌های خبری این خبر را با آب و تاب و با قطعیتی مثال‌زدنی منتشر کردند. البته طبیعی هم بود وقتی بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین خبرگزاری کشور این خبر را منتشر کرده است، این اتفاق بیفتد.
هنوز اما شب پایان نیافته بود؛ برخی دیگر که هنوز هم خبر را باور نکرده بودند، در تماس با خانواده‌ی استاد و دکتر #اصغر_دادبه، رییس شورای نشرِ آثارِ دکتر اسلامی‌ندوشن با حقیقتی دیگر روبرو شدند: "استاد در سلامت هستند و جز عوارض کهولت سن، مشکل دیگری ندارند".
همین خبر کافی بود که در فاصله‌ی ساعت دوازده و پانزده دقیقه‌ تا یکِ بامداد، تمامی آن اکانت‌ها و صفحاتِ رسمی و غیر رسمی، خبر درگذشتِ استاد را حذف و توضیحات خانواده و دکتر اصغر دادبه را در تکذیب این خبر منتشر کنند. بماند که خیلی‌ها هم اساسا زحمت حذف خبر فوت را به خود ندادند و برخی‌ها هم هنوز دارند همان خبر اولیه‌ی ایرنا مبنی بر درگذشت این استادِ فرزانه را منتشر می‌کنند!
این دروغ، تکذیبش و بازتاب و واکنش‌های پس از آن، دو نکته‌ی مهم در خود نهان داشت؛ اول اینکه با وجودِ حاکمیت بلامنازع #فضای_مجازی غیررسمی در سپهر رسانه‌ای ایران، هنوز هم این رسانه‌های حرفه‌ای و رسمی هستند که "اعتبار" دارند و تا زمانی که آنها خبری را تایید یا رد نکنند، آن خبر رسمیت نمی‌یابد و به صورت گسترده منتشر نمی‌شود.
نکته دوم اما، بی‌حیثیتی و بی‌آبرویی رسانه‌های حرفه‌ای (خبرگزاری جمهوری اسلامی)، از پس انتشار این خبرِ دروغ بود. رویدادی که بارِ دیگر #روزنامه‌نگاران حرفه‌ای و رسانه‌هایشان را در معرض اتهام بزرگ بی‌دقتی و بی‌اخلاقی حرفه‌ای قرار داد؛ موضوعی که نه فقط دامن خبرگزاری ایرنا، که عملا دامن طیف بزرگی از روزنامه‌نگاران را گرفت و پس از این هم خواهد گرفت.
می‌ماند یک انتقاد صنفی-حرفه‌ای به دوستانمان در خبرگزاری ایرنا. پرسش کوتاه و ساده است: واقعا تفاوت ما با شبه روزنامه‌نگاران و فعالان فضای مجازی چیست؟ مگر ما بر خلاف آنها، نباید "دقت" را جایگزین "سرعت" کنیم؟ مگر ما نباید در انتشارِ اخبارِ مهمی چون فوت بزرگان فرهنگ و ادب این سرزمین که نه ‌تنها ممکن است برایمان بی‌اعتباری بیاورد که مهم‌تر از آن، با روح و روان خانواده‌ی آنها بازی می‌کند، وسواس بیشتری به خرج دهیم؟ مگر ما نمی‌دانیم که برای تایید یک خبر، آن هم خبرِ فوت چهره‌ای چون اسلامی‌ندوشن، باید با منابع خبری دست اول و معتبر تماس بگیریم و در صورت تایید، اقدام به انتشار آن کنیم؟ مگر شما یک سیستم عریض و طویل رسانه‌ای با ده‌ها دفتر منطقه‌ای و صدها خبرنگار حرفه‌ای ندارید؟ اگر آبروی خودتان برای خودتان مهم نیست، لطفا به فکرِ آبروی روزنامه‌نگاری این سرزمین باشید و به آسانی به آن چوب حراج نزنید.
↪️ @commac