Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
6.64K subscribers
2.21K photos
1.45K videos
126 files
1.31K links

کانال رسانه مردمی اربعین
سایت: https://Arbaeen.IR
ارتباط با ما: @Arbaeen_admin
تلگرام: t.iss.one/ArbaeenIR
ایتا: eitaa.com/ArbaeenIR
سروش splus.ir/Arbaeenir
بله : ble.im/ArbaeenIR
روبیکا: rubika.ir/Arbaeenir
اینستاگرام: instagram.com/arbaeen.ir1
Download Telegram
🔴پیشنهاد ویژه استاد پناهیان برای شب شهادت امام حسن عسگری(ع) به زائران اربعین حسینی

⭕️خوب است این سنت هر سال در شب شهادت امام عسکری(ع) در #همۀ_شهرها انجام شود
goo.gl/Z5A4vJ
#حجت_الاسلام_پناهیان:

💠مؤمنینی که به اشارۀ امام حسن عسکری(ع) به زیارت اربعین مشرف شده‌اند (عَلَامَاتُ‏ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ‏ وَ... ؛تهذیب‌الاحکام /6/52) و این حماسۀ تاریخی زیارت اربعین را شکل داده‌اند، واقعاً به‌جا و لازم بود که از باب #تقدیر و #تشکر از این امام #مظلوم در شب شهادت ایشان دور هم جمع شوند.

💠امیدوارم این سنت حسنه ( #شب_خاطره پیاده‌روی اربعین) که شما شکل دادید در همۀ شهرها و همۀ سال‌ها به عنوان یک میعادگاه، شب خاطره یا شب تشکر از امام حسن عسکری(ع) برای کسانی که توفیق پیاده‌روی اربعین را داشتند، باقی بماند. و همین‌جا با هم قرار بگذاریم که در سال‌های آینده نیز هر سال بعد از اربعین، کسانی که در مراسم اربعین شرکت کرده‌اند در یک‌چنین مراسمی دور هم جمع شوند. 1) هم از باب تشکر از امام حسن عسکری(ع) 2) و هم از این جهت که این حماسه را #بازنگری کنند، 3) #خاطرات را یادآوری کنند 4) و حتی برای سال‌های بعد نیز برنامه‌ریزی کنند.

💠5) خوب است برخی از صاحبان موکب‌های مسیر پیاده‌روی اربعین نیز در این مراسم‌های شب خاطره اربعین حضور پیدا کنند و #خاطرات خودشان را بیان کنند. در مسیر پیاده‌روی اربعین، شما از کنار آنها عبور کرده‌اید ولی فرصتی نداشتید که بنشینید و با آنها صحبت کنید و سخنان و خاطرات شیرین آنها را بشنوید.

🔹اولین اجتماع بزرگ زائران پیاده اربعین حسینی در مصلی بزرگ تهران 93.10.19
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال رسمی #استاد_پناهیان
@Panahian_ir
🔴 لحظه ای که دوست داشتم زمین دهان باز میکرد مرا در خودش فرو میبرد

🔸حتما در ایام اربعین هیئتهایی که داخل صحن حرم حضرت علی علیه السلام عزادرای میکنند را دیده اید...
🔹در آن شلوغی به زحمت جایی پیدا کردم و نشستم ، کنارم مرد عربی بود که دست و پا شکسته باهم حرف زدیم...
🔸هیئتی آمد کنارمان شروع به عزاداری کردند و مدام به بزرگان اهل سنت لعن و توهین میکردند...
🔹این مرد عرب هم سینه میزد و موقع لعن سرش را با ناراحتی تکان میداد و میگفت والله اینها شیعه نیستند ، مسلمان نیستند و...
🔸موقع نماز چون جا نبود نوبتی نماز خواندیم نمازم که تمام شد مرد عرب به نماز ایستاد ...
🔹نمازش که شروع شد فهمیدم شیعه نیست و از اهل سنت است ...
🔸دوست داشتم زمین دهان باز میکرد مرا در خودش فرو میبرد ...
🔹قبل از اینکه نمازش تمام شود خودم را بین جمعیت گم کردم .....

#خاطره_کاربران #مخاطبان #اعضا #شب_خاطره #وحدت #اهل_سنت
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔴 چطور یک داعشی، مدافع حرم شد؟

⭕️ خاطره خواندنی از مدافع حرمی که در روز اربعین به شهادت رسید

🔸عبدالرحمن ۱۳سال بیشتر نداشت، اما با همین سن کمش نیروی داعش شده بود.
🔹چند روزی بود که توسط بچه های #فاطمیون اسیر شده بود.
🔸در این چند روز ، چند تا از بچه ها جیره لباسشان را به او داده بودند.
🔹کنارش هم تعدادی کلوچه و تنقلات بود که بچه ها برایش گرفته بودند.
🔸بچه ها زبان او را نمی دانستند، ولی با توجه به سن کمش با او مهربان تر از باقی اسراء بودند.
🔹محبت بچه ها و آنچه که از واقعیت #فاطمیون دید، باعث شد تصمیم بگیرد با داعش بجنگد، داعشی که با دروغ دوستانش را کافر و بی نماز به او معرفی کرده بود.
🔸رفته بود پیش روحانی تیپ و از او خواسته بود که اذان شیعه را به او بیاموزد. شب تقاضای آب کرد و گفت می خواهم غسل #شهادت کنم.
🔹صبح روز اربعین مانند ما نماز صبح خواند و همراه بچه ها به عملیات رفت.
🔸 پرچم #فاطمیون را به دوش گرفته بود و یک لحظه هم زمین نمی گذاشت.
🔹عبدالرحمن که دیگر از بچه ها خواسته بود #علی_اصغر صدایش کنند، در روز اربعین شربت #شهادت را نوشید و به آرزویش رسید.

🙏رفقا با #اهانت_به_مقدسات_اهل_سنت، راه هدایت بر #علی_اصغر ها را نبندید.🙏

خاطره از حجت الاسلام حسن مرادی

@hasanemoradi

#شب_خاطره #خاطره #وحدت #همدلی #اهل_سنت #فصل_همدلی

🆔 @ArbaeenIR
🔴خاطره عجیب نحوه کربلایی شدن یک جامانده اربعین

⭕️شب جمعه باید رفت کربلا

⭕️تو بین الحرمین احساس میکنم تو ابرها هستم

#شب_خاطره

🔹ماجرا از اونجا شروع شد که #پرچم گنبد حضرت ابوالفضل(ع) یه شب #مهمون خونه ی ما بود !
🔸من هیچ وقت از حضرت ابوالفضل #کربلا نخواسته بودم و همیشه میگفتم یا امام حسین قسمت کن بیام کربلاتو ببینم، بعضی شب ها یاد مرگ میکردم و در اون لحظات #تنها_آرزوم تو این دنیا دیدن کربلا و #بین_الحرمین بود.
🔹 همیشه اسم بین الحرمین #داغی به دلم میزاشت تا اینکه زدم به سیم اخر گفتم #اربعین هرجور شده میرم کربلا که با مخالفت شدید مامانم مواجه شدم.
🔸اربعین گذشت و من نرفتم و جامانده اربعین شدم، با #حسرت و گریه پای کانال #پیاده_روی_اربعین و اخبار مینشستم، یه شب یک کلیپ صوتی از کانال پیاده روی اربعین گوش دادم که می گفت شب جمعه باید کربلا باشیم (درانتهای پست بشنوید) ، خیلی گریه کردم 😭 به حضرت ابوالفضل گفتم: پرچمت اومد تو خونه ما که منو بیشتر هوایی کنی؟؟؟😭

🔹 همون شب #خواب دیدم بهم میگن اسمت در اومده کربلا ....حالا #شب_جمعه ست (به تاریخ 18-اذر-95 )من اینجام... کربلا ... بین الحرمین.. فاصله ی بین دو #عشق... اخ که #چقدر_خوبه ادم احساس میکنه رو ابرا☁️ قدم👣 میزنه!

🔸خدایا اینجا دیگه کجای دنیاته... اینجا دیگه #کجاست ... انگار رو #زمین نیستم باورم نمیشه منم تونستم بیام...

با چشمان اشکبار نایب الزیاره همه دوستان هستم🌹

#خاطره سوده جوانمرد از #چالوس

🔗 https://telegram.me/ArbaeenIR/1763

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#نحوه_کربلایی_شدن #حال_و_هوای_زیارت #جامانده_ها #دل_شکسته_ها
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیات امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
🔴 خاطره ناامیدی یک زائر برای حضور در پیاده روی اربعین و توسلی که همه چیز را تغییر داد

#شب_خاطره

🔸وقتی هنوز هیچ خبری از #کربلا و #پیاده روی اربعین نبود ،ظهر آخرین روزی که امیدم ناامید شده بود و یقین داشتم اسمم در قرعه کشی اربعین درنیامده با دلی شکسته و داغون سوار خط واحد به سمت خانه می آمدم. صندلی جلو نشسته بودم و غرق در افکارم. به طور اتفاقی 3، 4 پسر جوان روبروی من در قسمت مردانه، با شور و اشتیاق خاصی مشغول صحبت بودن. قصد شنود نداشتم اما بقدری بلند حرف می زدند که صدایشان واضح شنیده می شد!
لابلای حرفهایشان شنیدم که از تاریخ 4 آذر و سفر و مرز مهران حرف زندند.
واضح بود...
معلوم بود...
از این تابلوتر نمی شد.

🔹داشتن از مهیا شدن برای #سفر اربعین می گفتند.
تصور کنید حال خراب من را، که با شنیدن حرفهایشان به چه جهنمی تبدیل شد! دل که شکسته بود حالا فوران آتشفشانی شد که شراره های آتشش تا بی نهایت زبانه می کشید و حتی به خودش اجازه نمی داد که تا رسیدن به خانه صبر کند و بعد از دریچه چشم ها سرازیر شود.😢😪

🔸همان جا بی مقدمه سونامی اشکهایم سرازیر شد.آتش فشان دلم می خواست صدایی که در اعماق وجودش خفقان گرفته را همراه شراره های آتش فریاد بزند اما اجازه اش ندادم.بزور سعی کردم ظاهرم را حفظ کنم و از واحد پیاده بشم. به طرف خانه رفتم و به محض ورود یک سلام منگی کردم و بدون دیدار چهره به چهره با خانواده یک راست رفتم طبقه بالا..

🔹رسیدن به اتاقم همان و انفجار نهایی آتشفشان همان! 🌋
هرچه تا چند لحظه پیش کنترلش کرده بودم این بار از هفت دولت آزادش کردم تا هرچه دارد بیرون بریزد.😭😭

🔸صادقانه #غبطه می خوردم به موقعیت و امکاناتی که پسرها برای پیاده روی دارند و من ندارم... می دیدم که آنها اراده می کنند و لب مرز می روند ولی من باید از هفت خان بگذرم و آخرش آیا بشود آیا نشود..😑

🔹دلم بدجور می سوخت اما شاکی نبود.
راضی بود به اراده حق .

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی #وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را #جانان پسندد


⭕️در همین اوضاع و احوال یاد حرف دوستم افتادم که یک بار می گفت اگر حاجت داری نذر غلام سیاه #امام_حسین "جون" بکن حتما #حاجت می گیری. همان لحظه نیت کردم و گفتم اگر امسال اربعینی شدم حتما بین راه به نیت غلام امام حسین آبمیوه پخش می کنم.

🔸 مي شنوم صدايي كه مي گويد:
چكار ميكنی!! تخم مرغا سوخت!
برميگردم به حال, بی درنگ زير گاز را خاموش ميكنم, سعی ميكنم از حال و هوای افكارم جدا شوم. ظرف تخم مرغ را بر مى دارم و مي نشينم سر سفره....
تكه ای نان و بسم الله...

🔹فراموش می كنم افكار لحظات پيش را...
لقمه اول را كه برميدارم تلفن زنگ ميخورد.
هنوز يک قاشق هم از نيمرو جدا نكردم
( با من كه كاری ندارند! نیمرو را بزنیم...)
برو جواب تلفن بده""_
با من كه كاری ندارن اخه!!
برو!

🔸بيخيال لقمه اول ميشوم و ميروم سمت تلفن
بله؟
_سلام. خانم فلانى؟
_سلام. بله بفرماييد؟!
چندين بار تماس گرفتم اين آخرين بار بود , اگر جواب نمي داديد.... آخرين تماس!
_ببخشيد مشكلي پيش اومده؟!
_موسوي هستم, از بخش تبليغات تماس مي گيرم!
(تازه متوجه ميشوم خانم موسوي تماس گرفته! مسئول ثبت نام متقاضيان پياده روی اربعين)!
تعجب ميكنم!

🔹دلم، نمی خواهد #اميد و آرزوی واهی به خودش بدهد! از طرف ديگر بدجور می خواهد برای چند لحظه هم كه شده گول خودش را بخورد!
با تعجب و اشتياق ادامه می دهم:
_اتفاقی افتاده؟
_ترم چند هستی؟
بسم الله!
_ترم ٦
_خيلی خوبه خيالم راحت شد!
باخودم نجوا می كنم: اخه چرااا
ادامه می دهد:
خيليييى زود پاسپورت ,٣ تا عكس, ١٥٠ تومان پول بيار تبليغات! امضاى ولی هم لازمه!

🔸زمان متوقف ميشود...
كلمات معنايى ندارند...
واژه ها دربه در دنبال مفهوم می گردند...
اما پيدا نمی كنند.
زمين و زمان يكی می شود
گويا همه جا پر از خلاء شده است!

🔹با زور و تلاش مضاعف چرخ دنده های زمان را به سمت جلو هل می دهم تا از توقف خارج شود. برمی گردم به حالت قبل
البته نه صد درصد حالت قبل!!!
گيج و گنگ و مات و مبهوت...
به هر زحمتی هست مكالمه را تا پايان ادامه می دهم... اما از كجا واژه هايش را پيدا می كنم , خودم هم نمی دانم.

🔸نه سر را از پا می شناسم نه پا را از سر!
نمی فهمم با پا می روم يا با سر؟!
اين آستين مانتو است يا پاچه اش؟!
اين سر چادر است تا تهش؟!
اين پاسپورت است يا شناسنامه؟!
اين عكس من است يا بابا؟!!!

✍️#خاطره یکی از اعضا از #اربعین94

#کربلایی_شدن #اربعین #مخاطبان #اعضا #خاطره #شب_خاطره_اربعین

ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
⭕️سرگذشت یک کالاسکه

🔴نیت زیبای مادری که توفیق حضور در پیاده روی اربعین را نداشت ولی خادم زائران امام حسین(ع) شد

#شب_خاطره

🔸چند روزی بود دنبال کالسکه می گشتم. پیاده روی اربعین در پیش بود و ما یک کالاسکه بیشتر نداشتیم.
🔹کالاسکه ی دوم رو برای گل دومم میخواستم. طبیعتا گل اول کالاسکه داشت. در صدد تهیه ی کالاسکه ی دوم بودم و ترجیحا قصد داشتم 🔸استفاده شده پیداکنم تا نزدیک سفر کمی مراعات خرج هامون رو داشته باشم. به یکی دو نفر سپرده بودم که اگر کالاسکه ی تمیزی میشناختن که صاحبش میخواست بفروشه خبرم کنند. توی دیوار هم گشته بودم اما چیز خوبی پیدا نکردم.
🔹تا اینکه به یکی از دوستان توی تلگرام پیام دادم که دوست عزیز، ما تا آخر هفته ان شا الله عازم هستیم شما آشنا داری که کالاسکه بفروشه؟
🔸 بعد از مدتی جوابم رو داد که دختر دایی م وقتی فهمیده شما داری میری پیاده روی کربلا کلی خوشحال شده و گفته آقا، کالاسکه ی من تقدیم راه امام حسین علیه السلام.
🔹گفتم شرایطش چطوره؟ پیام داد که این بنده خدا بعد از 15 سال خدا بهش گل پسری میده و الان از خدا گل دختری میخواد و گفته کالاسکه م نذر پیاده روی اربعین .
🔸گفتم چقدر تقدیم کنم؟ گفت دختردایی م میگه فقط برای حاجتش دعا کنی و اینکه خودش تا به حال قسمتش نشده پياده روی اربعین بره اینجوری یه کم دلش آروم میشه. خدا رو شکر کردم الحمدلله کالاسکه جور شد.
🔹شب سفر داشتیم کالاسکه ها رو برای قسمت بار هواپیما بسته بندی میکردیم یهو چرخ کالاسکه ی اهدایی در اومد. داشتیم پشیمون می‌شدیم از بردنش اما وقت دیگه ای برای تهیه ی کالاسکه نداشتیم. مثل اینکه قسمت بود حتما همسفر ما بشه.
🔸الحمدلله به نجف رسیدیم و بعد از زیارت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام، پیاده روی رو شروع کردیم.
🔹الحمدلله کالاسکه ها چرخشون میچرخید.. چرخید و چرخید تا حرم ارباب.. خیالم راحت شد دینم ادا شده و کالاسکه به کربلا رسیده. بگذریم که توی راه همش برای حاجت روایی اون خانم دعا می کردم.

🔴شب آخری که کربلا بودیم فکری به ذهنم رسید. اصلا این کالاسکه فقط برای خیر آمده بود. جز خیر استفاده نشد.
🔸گفتم حالا که اهدایی راه ارباب هست چرا کاملش نکنم.
رفتم سر راه زائران اباعبدالله گفتم آنقدر می ایستم تا حضرت خودش راهبر بعدیش رو انتخاب کنه.
🔹چند دقیقه ای نگذشت که دیدم پدری فرزند معلولش رو به پشت گرفته و با خانم و دو فرزند دیگرش راهی زیارت شده. قلبم از انتخاب حضرت لرزید. جلو رفتم و گفتم آقا کالاسکه لازم ندارید؟ با خوشحالی گفت بله میخوام فقط کجا پس ش بدم؟ گفتم این کالاسکه مسیر پیاده روی رو اومده و دلش میخواد بازم اینجا بمونه.. ما داریم میریم.
🔸 شادی چهره ی زائر خسته ی اباعبدالله تقدیم به نیت زیبای یه مادر.
خوش به نیت آن خانم.

✍️#خاطره سمانه اعتمادی جم

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#نحوه_کربلایی_شدن #حال_و_هوای_زیارت #جامانده_ها #دل_شکسته_ها
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیات امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
🔴 خاطره خواندنی از خدمت صادقانه شهید مدافع حرم به زائران اربعین

⭕️ آخرین پیام شهید اسداللهی به دوستش

#شب_خاطره

🔸 برای آخرین وداع با پیکر مطهر دوست قدیمی‌اش شهید حمید رضا اسداللهی از نجف به تهران آمده است. او ۶ سال است که شهید مدافع حرم، حمیدرضا اسداللهی را می‌شناسد. با دیدن چهره آرام حمیدرضا در میان کفن و داخل تابوت، احوالاتش منقلب شده و بغضی مهمان گلویش شده است. چشم‌هایش که از اشک خیس است، نشان از این دوستی شش ساله میان آن‌ها می‌دهد و با بغض می‌گوید در این حال نمی‌تواند زیاد فارسی صحبت کند. برخی جملات را که ترجیع بند همه آن‌ها «حمید» است، بریده بریده به فارسی می‌گوید تا یکی دیگر از دوستان برای ترجمه به کمکش بیاید.

🔹او می‌گوید: من از نجف به تهران به خاطر دوستم حمید به تهران آمده‌ام. ۶ سال است که در نجف با حمید کار می‌کنم. از حمید هرچه بگویم کم گفته‌ام. او اول یک مجاهد در خدمت امام حسین(ع) بود. وقتی به نجف پیش من می‌آمد، کارش تماما خدمت به امام حسین(ع) بود. در عراق برای همه زائرین از نجف تا کربلا و تا کاظمین بدون چشم داشت فقط برای خدمت کار می‌کرد. خیلی مرد با اخلاقی بود. ما با هم عهدی بسته بودیم که در ایامی که حمید به نجف و کربلا می‌آمد، با کمک یکدیگر به زوار امام حسین(ع) خدمت کنیم.

🌹گفت برو حرم حضرت علی(ع) دعا کن شهید شوم
🔸این شیعه ساکن شهر نجف به تماس‌هایش با حمید در ایام محرم امسال اشاره می‌کند و می‌گوید: امسال ایام محرم و بعد اربعین با او تماس گرفتم و گفتم: «امسال کربلا و نجف می‌آیی؟» گفت: «نه!» من کمی شک کردم و پرسیدم: «کجا می‌خواهی بروی؟ می‌خواهی بروی سوریه؟ می‌خواهی جهاد کنی؟» گفت: «تقریبا این شکلی است.» پیگیر احوال حمید بودم. حمید بعد از آن یک روز دیگر هم با من تماس گرفت و گفت: «برو حرم. برای من دعا کن که شهید شوم.» آخرین بار وقتی با او تماس گرفتم تا صحبت کنم متوجه شدم که شهید شده است.

🔹سید زمان در حالیکه گوشی همراهش را نشان می‌دهد. پیامکی که در شبکه اجتماعی از جانب حمیدرضا اسداللهی برای او فرستاده شده است را می‌آورد و می‌گوید: متن پیامکی هم که در شبکه‌های اجتماعی نوشته بود و برایم فرستاد هنوز موجود است. می‌گفت: «کار مهمی روی دوش من است و آن هم اینکه من بروم سمت حرم حضرت زینب(س) در سوریه.» متن پیام اینست:

🌹«سلام عزیزم
خدا بهت سلامتی بدهد
ببخشید وظیفه‌ای مهم بر عهده من است و من به سمت حرم حضرت زینب(س) می‌روم.
امسال برای اربعین به نجف نمی‌آیم.
انشاالله بعد از اینکه برگشتم همه چیز را با تو حساب می‌کنم.»

🔸دوستان را روانه حرم امام حسین(ع) کرد و خودش نزد خود ارباب رفت

🔹دوست عراقی شهید اسداللهی در پایان می‌گوید: او رفت حرم حضرت زینب(س) و ما هم در نجف رفتیم حرم حضرت علی(ع). حمید یکسری از دوستان را امسال هماهنگ کرد تا در ایام اربعین بروند کربلا زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) اما خودش با شهادت رفت پیش خود امام حسین(ع).

🔸شهید حمیدرضا اسداللهی ۳۰ ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات عرب در دانشگاه تهران بود؛ او همچنین از فعالان و نخبگان حوزه بین الملل بود که ارتباط مؤثر و مستمری با نیروهای جهادی دیگر کشورها داشت. با خبر شهادت این شهید والامقام، مراسمی در کشورهای عراق و یمن و پاکستان برای بزرگداشت وی برگزار شده است. او که فعالیت‌های فرهنگی مختلفی در کشورهای مسلمان منطقه داشت. در مراسم وداع با پیکر مطهر این شهید مدافع حرم، دوستان عرب زبان او از کشورهای عراق و لبنان نیز حضور داشتند.

🌷 کانال شهید مجاهد حاج حمید رضا اسداللهی
🌷 @shahidasadollahi


📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#شهید_مدافع_حرم
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیات امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
🔴 خاطره خواندنی از خدمت صادقانه شهید مدافع حرم به زائران اربعین

⭕️ آخرین پیام شهید اسداللهی به دوستش

#شب_خاطره

🔸 برای آخرین وداع با پیکر مطهر دوست قدیمی‌اش شهید حمید رضا اسداللهی از نجف به تهران آمده است. او ۶ سال است که شهید مدافع حرم، حمیدرضا اسداللهی را می‌شناسد. با دیدن چهره آرام حمیدرضا در میان کفن و داخل تابوت، احوالاتش منقلب شده و بغضی مهمان گلویش شده است. چشم‌هایش که از اشک خیس است، نشان از این دوستی شش ساله میان آن‌ها می‌دهد و با بغض می‌گوید در این حال نمی‌تواند زیاد فارسی صحبت کند. برخی جملات را که ترجیع بند همه آن‌ها «حمید» است، بریده بریده به فارسی می‌گوید تا یکی دیگر از دوستان برای ترجمه به کمکش بیاید.

🔹او می‌گوید: من از نجف به تهران به خاطر دوستم حمید به تهران آمده‌ام. ۶ سال است که در نجف با حمید کار می‌کنم. از حمید هرچه بگویم کم گفته‌ام. او اول یک مجاهد در خدمت امام حسین(ع) بود. وقتی به نجف پیش من می‌آمد، کارش تماما خدمت به امام حسین(ع) بود. در عراق برای همه زائرین از نجف تا کربلا و تا کاظمین بدون چشم داشت فقط برای خدمت کار می‌کرد. خیلی مرد با اخلاقی بود. ما با هم عهدی بسته بودیم که در ایامی که حمید به نجف و کربلا می‌آمد، با کمک یکدیگر به زوار امام حسین(ع) خدمت کنیم.

🌹گفت برو حرم حضرت علی(ع) دعا کن شهید شوم
🔸این شیعه ساکن شهر نجف به تماس‌هایش با حمید در ایام محرم امسال اشاره می‌کند و می‌گوید: امسال ایام محرم و بعد اربعین با او تماس گرفتم و گفتم: «امسال کربلا و نجف می‌آیی؟» گفت: «نه!» من کمی شک کردم و پرسیدم: «کجا می‌خواهی بروی؟ می‌خواهی بروی سوریه؟ می‌خواهی جهاد کنی؟» گفت: «تقریبا این شکلی است.» پیگیر احوال حمید بودم. حمید بعد از آن یک روز دیگر هم با من تماس گرفت و گفت: «برو حرم. برای من دعا کن که شهید شوم.» آخرین بار وقتی با او تماس گرفتم تا صحبت کنم متوجه شدم که شهید شده است.

🔹سید زمان در حالیکه گوشی همراهش را نشان می‌دهد. پیامکی که در شبکه اجتماعی از جانب حمیدرضا اسداللهی برای او فرستاده شده است را می‌آورد و می‌گوید: متن پیامکی هم که در شبکه‌های اجتماعی نوشته بود و برایم فرستاد هنوز موجود است. می‌گفت: «کار مهمی روی دوش من است و آن هم اینکه من بروم سمت حرم حضرت زینب(س) در سوریه.» متن پیام اینست:

🌹«سلام عزیزم
خدا بهت سلامتی بدهد
ببخشید وظیفه‌ای مهم بر عهده من است و من به سمت حرم حضرت زینب(س) می‌روم.
امسال برای اربعین به نجف نمی‌آیم.
انشاالله بعد از اینکه برگشتم همه چیز را با تو حساب می‌کنم.»

🔸دوستان را روانه حرم امام حسین(ع) کرد و خودش نزد خود ارباب رفت

🔹دوست عراقی شهید اسداللهی در پایان می‌گوید: او رفت حرم حضرت زینب(س) و ما هم در نجف رفتیم حرم حضرت علی(ع). حمید یکسری از دوستان را امسال هماهنگ کرد تا در ایام اربعین بروند کربلا زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) اما خودش با شهادت رفت پیش خود امام حسین(ع).

🔸شهید حمیدرضا اسداللهی ۳۰ ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات عرب در دانشگاه تهران بود؛ او همچنین از فعالان و نخبگان حوزه بین الملل بود که ارتباط مؤثر و مستمری با نیروهای جهادی دیگر کشورها داشت. با خبر شهادت این شهید والامقام، مراسمی در کشورهای عراق و یمن و پاکستان برای بزرگداشت وی برگزار شده است. او که فعالیت‌های فرهنگی مختلفی در کشورهای مسلمان منطقه داشت. در مراسم وداع با پیکر مطهر این شهید مدافع حرم، دوستان عرب زبان او از کشورهای عراق و لبنان نیز حضور داشتند.

🌷 کانال شهید مجاهد حاج حمید رضا اسداللهی
🌷 @shahidasadollahi


📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#شهید_مدافع_حرم
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیات امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴معجزه حضرت زینب(س) در اربعینی شدنم

⭕️سه برابر پولی که خرج اربعین کردم برگشت
#شب_خاطره

بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇

خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴#جامانده ای که با نیت متفاوت توفیق حضور در اربعین را بدست آورد!

⭕️وقتی شور و شوق همراه با #احساس_وظیفه می شود!
#شب_خاطره

فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭

اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...

📸 عکس‌گرفته شده‌توسط خودم
goo.gl/HQJgev
#خاطره : زهرا از #تهران

🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR