Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
6.66K subscribers
2.21K photos
1.45K videos
126 files
1.31K links

کانال رسانه مردمی اربعین
سایت: https://Arbaeen.IR
ارتباط با ما: @Arbaeen_admin
تلگرام: t.iss.one/ArbaeenIR
ایتا: eitaa.com/ArbaeenIR
سروش splus.ir/Arbaeenir
بله : ble.im/ArbaeenIR
روبیکا: rubika.ir/Arbaeenir
اینستاگرام: instagram.com/arbaeen.ir1
Download Telegram
#یادش_بخیر

🔴خاطره شنیدنی از حال و هوای خاص #مادر_شهید خلیلی در پیاده روی اربعین

#شب_خاطره
سال دومی که پیاده روی اربعین رفتم از قضا #مادر_شهید بزرگوار #علی_خلیلی تو کاروان ما بودن
من هم از حضورشون خوشحال بودم و سعی میکردم تنهاشون نذارم
چون بعد از شهادت پسرشون بسیار پیر شده بودن #افسرده شده بودن😞
سال اولشون بود که اربعین میومدن
رسیدیم نجف تو هتل مستقر شدیم
ایشون یه ساعتی داشتن همش #ساعت نگاه میکردن و کاراشون تنظیم میکردن
یه روز اومدن گفتن ساعت از دستم افتاده وگم شده
بعد رفتن تو فکر گفتن شاید #اباعبدالله نمیخواستن خیلی در بند وقت باشم .پس اشکالی نداره خودم رو به برنامه و نظم اباعبدالله میسپارم.
روزی که میخواستیم پیاده روی شروع کنیم ایشون گفتن من دوست دارم با شما همراه بشم.👣
من هم که از #خدام بود خدمت به زائر حسین که مادر شهیدم هست.
سال قبل خود #شهید تو مسیر پیاده روی بودن و گویا به علت چسبندگی روده نتونسته بودن هیچ چیز به جز آب و نان بخورن که همونجا حالشون بد میشه.
در طول مسیر مادر شهید #هیچ چیز نمیخوردن!
پرسیدم چرا نمیخورید گفتن که میدونم #پسرم تو این مسیر هیچ چیز نخورده پس منم #نمیخورم
در طول مسیر هیچ چیز به جز نان و اب نصیب ما نمیشد.
گاهی بعضی جاها ظرفای اب فراوان روی زمین ریخته بود اماهرچی میگشتیم #اب پیدا نمیکردیم.
خیلی #تعجب برانگیز بود مدام یا گرسنه بودیم یا تشنه.😳
بعدا متوجه شدم مادرشهید ازخدا خواسته بود یه سفر مثل سفر پارسال #پسرش قرار بده تا هرچی پسرش کشیده مادرش هم بکشه.😭
مادر شهید #وابستگی شدیدی به فرزندش داشت.
همینجوری درطول مسیر که میرفتیم مچ پای بنده اسیب دید طوری که نمیتونستم قدم از قدم بردارم.مجبور شدیم از مادر شهید #جدا بشیم و ایشون رو به کس دیگه سپردیم .
من و پسر سه سالم تو یه موکب نشستیم تا پای من بهتر بشه.همزمان #پسرم مریض شد و بالا میاورد و بیرون روی هم گرفت.😔
مدام با پایی که نمیتونستم قدم از قدم بردارم باید پسرمو میبردم دستشویی چندبار که بردم و اوردم گرفت خوابید
تو اون موکب یادم به خانوم #زینب افتاد 😭

من که دارم اروم اروم راه رومیرم
همه هم دارن از من پذیرایی میکنن
یه بچه هم بیشتر ندارم
همسرم هم قرار بود بیاد دنبالم منو ببره موکب مقر شب.
پس زینب چه کرد #تنها گرسنه #تشنه باطفلان یتیم چکار کرد😭
همه مسائلی که برای من پیش میومد صدبرابر و هزار برابر بیشترش برای خانوم زینب پیش امده بود.
صبح تاشب تو یه موکب با یه بچه مریض نشستم تا شب همسرم بیاد دنبالمون.کل روزو تو اون موکب اشک ریختمو باریدم برای زینب😭

خدایا #زینب کجا و ما کجا،این صحنه ها وقتی برگشتیم ایران #صبر من رو بیشترکرد تو زندگی.

شب که رسیدیم موکب مقردوباره خانوم خلیلی اومدن پیش ما میگفتن شما کم حرفید پیش شما راحت‌ترم

تو این سفر پسرم سه سالش بود و #مداحی میخوند گویا یه جایی که من نبودم پسرم یه مداحی خونده بودکه مادرشهید #گریه کرده بود 😭
وقتی برگشتم گفتم چی شده چراگریه میکنید گفتن که داشتم به چیزی فکر میکردم یهو پسرت یه مداحی کردانگار جواب منو داد.برای من روضه خوند.😭

مادر شهید خیلی #غصه پسرشون میخوردن که پارسال تو مسیرچی کشیدن.😞

روز دوم پیاده روی داشتیم میرفتیم یهو حال مادر شهید #منقلب شدنتونست دیگه راه بره نشست یه جا و هق هق گریه کرد😭😭

پرسیدم چی شد گفتن که اینجا یه حالی بهم دست دادمیدونم #پسرم اینجا حالش بد شده.قریب یک ساعت نشستن و #گریه کردن.😭😭
هی پا میشدیم راه بریم نمیتونستن راه برن مینشستن و گریه میکردن.

و من در حال و هوای خودم با دیدن مادر شهید یاد زینب افتادم که چگونه بود که در برابر دیدگانش سر برادرش حسین ، ابالفضل،علی اکبر، طفلان برادرانش، طفلان خودش، علی اصغر😭
بریده شد و پر پر شد و مثل کوه ایستاد و گفت #ما_رایت_الا_جمیلا
عظمت مصیبت را کمی درک کردم آن لحظه😭😭
بعد از این سفر دیگه خیلی غصه دردهاو مشکلاتی که داشتم نمیخوردم انگار یه چیزی در وجودم دمیده شده بود مثل صبر #سعه_صدر که خودم تو به دست اوردنش #دخیل نبودم انگار بهم داده بودن.
البته این سفر برای همه اینجوریه یه چیرهایی بهشون داده میشه فقط باید نگهشون دارن تو وجودشون.

روز به روز که از سفرمون میگذشت مادر شهید چهره اش بازتر میشد و بالاخره ما #لبخند رو لباشون دیدیم.☺️
ایشون هم اقرار کردن این سفر ادم رو از دنیا و تعلقاتش جدا میکنه.😇

یه نکته دیگه خیلی جالب بودبرام که تو مسیر خیلی به چشم میخورد،اینکه تقریبا تو کل مسیر مدام پرچمها با اسامی مختلف روی سر ما و خانوم خلیلی کشیده میشد و ایشون دست به پرچم میکشیدن و به اون اسمی که روی پرچم نوشته بود متوسل میشدن.🏴
من هم این وسط بهره مند میشدم.خودم هم متوسل میشدم
انقدر دیگه این قضیه تکرار شده به نظرمون عادی نمیومد.
اگر نظر منو بپرسید روح شهید تو مسیر مادرش همراهی میکرد به طرزهای مختلف👼

#خاطره یکی از اعضا #کرج
🆔 @ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴معجزه حضرت زینب(س) در اربعینی شدنم

⭕️سه برابر پولی که خرج اربعین کردم برگشت
#شب_خاطره

بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇

خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴خاطره شنیدنی از حال و هوای خاص #مادر_شهید خلیلی در پیاده روی اربعین

#شب_خاطره
سال دومی که پیاده روی اربعین رفتم از قضا #مادر_شهید بزرگوار #علی_خلیلی تو کاروان ما بودن
من هم از حضورشون خوشحال بودم و سعی میکردم تنهاشون نذارم
چون بعد از شهادت پسرشون بسیار پیر شده بودن #افسرده شده بودن😞
سال اولشون بود که اربعین میومدن
رسیدیم نجف تو هتل مستقر شدیم
ایشون یه ساعتی داشتن همش #ساعت نگاه میکردن و کاراشون تنظیم میکردن
یه روز اومدن گفتن ساعت از دستم افتاده وگم شده
بعد رفتن تو فکر گفتن شاید #اباعبدالله نمیخواستن خیلی در بند وقت باشم .پس اشکالی نداره خودم رو به برنامه و نظم اباعبدالله میسپارم.
روزی که میخواستیم پیاده روی شروع کنیم ایشون گفتن من دوست دارم با شما همراه بشم.👣
من هم که از #خدام بود خدمت به زائر حسین که مادر شهیدم هست.
سال قبل خود #شهید تو مسیر پیاده روی بودن و گویا به علت چسبندگی روده نتونسته بودن هیچ چیز به جز آب و نان بخورن که همونجا حالشون بد میشه.
در طول مسیر مادر شهید #هیچ چیز نمیخوردن!
پرسیدم چرا نمیخورید گفتن که میدونم #پسرم تو این مسیر هیچ چیز نخورده پس منم #نمیخورم
در طول مسیر هیچ چیز به جز نان و اب نصیب ما نمیشد.
گاهی بعضی جاها ظرفای اب فراوان روی زمین ریخته بود اماهرچی میگشتیم #اب پیدا نمیکردیم.
خیلی #تعجب برانگیز بود مدام یا گرسنه بودیم یا تشنه.😳
بعدا متوجه شدم مادرشهید ازخدا خواسته بود یه سفر مثل سفر پارسال #پسرش قرار بده تا هرچی پسرش کشیده مادرش هم بکشه.😭
مادر شهید #وابستگی شدیدی به فرزندش داشت.
همینجوری درطول مسیر که میرفتیم مچ پای بنده اسیب دید طوری که نمیتونستم قدم از قدم بردارم.مجبور شدیم از مادر شهید #جدا بشیم و ایشون رو به کس دیگه سپردیم .
من و پسر سه سالم تو یه موکب نشستیم تا پای من بهتر بشه.همزمان #پسرم مریض شد و بالا میاورد و بیرون روی هم گرفت.😔
مدام با پایی که نمیتونستم قدم از قدم بردارم باید پسرمو میبردم دستشویی چندبار که بردم و اوردم گرفت خوابید
تو اون موکب یادم به خانوم #زینب افتاد 😭

من که دارم اروم اروم راه رومیرم
همه هم دارن از من پذیرایی میکنن
یه بچه هم بیشتر ندارم
همسرم هم قرار بود بیاد دنبالم منو ببره موکب مقر شب.
پس زینب چه کرد #تنها گرسنه #تشنه باطفلان یتیم چکار کرد😭
همه مسائلی که برای من پیش میومد صدبرابر و هزار برابر بیشترش برای خانوم زینب پیش امده بود.
صبح تاشب تو یه موکب با یه بچه مریض نشستم تا شب همسرم بیاد دنبالمون.کل روزو تو اون موکب اشک ریختمو باریدم برای زینب😭

خدایا #زینب کجا و ما کجا،این صحنه ها وقتی برگشتیم ایران #صبر من رو بیشترکرد تو زندگی.

شب که رسیدیم موکب مقردوباره خانوم خلیلی اومدن پیش ما میگفتن شما کم حرفید پیش شما راحت‌ترم

تو این سفر پسرم سه سالش بود و #مداحی میخوند گویا یه جایی که من نبودم پسرم یه مداحی خونده بودکه مادرشهید #گریه کرده بود 😭
وقتی برگشتم گفتم چی شده چراگریه میکنید گفتن که داشتم به چیزی فکر میکردم یهو پسرت یه مداحی کردانگار جواب منو داد.برای من روضه خوند.😭

مادر شهید خیلی #غصه پسرشون میخوردن که پارسال تو مسیرچی کشیدن.😞

روز دوم پیاده روی داشتیم میرفتیم یهو حال مادر شهید #منقلب شدنتونست دیگه راه بره نشست یه جا و هق هق گریه کرد😭😭

پرسیدم چی شد گفتن که اینجا یه حالی بهم دست دادمیدونم #پسرم اینجا حالش بد شده.قریب یک ساعت نشستن و #گریه کردن.😭😭
هی پا میشدیم راه بریم نمیتونستن راه برن مینشستن و گریه میکردن.

و من در حال و هوای خودم با دیدن مادر شهید یاد زینب افتادم که چگونه بود که در برابر دیدگانش سر برادرش حسین ، ابالفضل،علی اکبر، طفلان برادرانش، طفلان خودش، علی اصغر😭
بریده شد و پر پر شد و مثل کوه ایستاد و گفت #ما_رایت_الا_جمیلا
عظمت مصیبت را کمی درک کردم آن لحظه😭😭
بعد از این سفر دیگه خیلی غصه دردهاو مشکلاتی که داشتم نمیخوردم انگار یه چیزی در وجودم دمیده شده بود مثل صبر #سعه_صدر که خودم تو به دست اوردنش #دخیل نبودم انگار بهم داده بودن.
البته این سفر برای همه اینجوریه یه چیرهایی بهشون داده میشه فقط باید نگهشون دارن تو وجودشون.

روز به روز که از سفرمون میگذشت مادر شهید چهره اش بازتر میشد و بالاخره ما #لبخند رو لباشون دیدیم.☺️
ایشون هم اقرار کردن این سفر ادم رو از دنیا و تعلقاتش جدا میکنه.😇

یه نکته دیگه خیلی جالب بودبرام که تو مسیر خیلی به چشم میخورد،اینکه تقریبا تو کل مسیر مدام پرچمها با اسامی مختلف روی سر ما و خانوم خلیلی کشیده میشد و ایشون دست به پرچم میکشیدن و به اون اسمی که روی پرچم نوشته بود متوسل میشدن.🏴
من هم این وسط بهره مند میشدم.خودم هم متوسل میشدم
انقدر دیگه این قضیه تکرار شده به نظرمون عادی نمیومد.
اگر نظر منو بپرسید روح شهید تو مسیر مادرش همراهی میکرد به طرزهای مختلف👼

#خاطره یکی از اعضا #کرج
🆔 @ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴معجزه حضرت زینب(س) در اربعینی شدنم

⭕️سه برابر پولی که خرج اربعین کردم برگشت
#شب_خاطره

بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇

خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔴داستان جالب پدری که توسط پسرش مشتاق پیاده روی اربعین شد

⭕️برای زیارت، پول حلّال مشکلات نیست

🔺پسرم ازسال۹۰ هرسال قسمتش #پیاده_روی اربعین قسمتش شده بود و هر وقت که از سفر می اومد از لذت ها و معنویت آنجا آنچنان تعریف می کرد که #هوایی می‌شدم و به خودم قول می‌دادم که حتما اربعین بعدی می‌رم #کربلا ولی بی‌رودربایستی سرموعد که می‌شد شیطان می اومد و حب‌دنیا رامیگذاشت تودلم( شغل من رستوران داری هستش )که الان وقت پول در آوردنه، الان می‌تونی پول از دست مردم بگیری وخلاصه دو، سه سالی به همین منوال گذشت ومن به حرف شیطان گوش کردم چراکه من می‌تونستم برم و خدا را شکر از #لحاظ_مالی مشکل نداشتم و ندارم این را گفتم که بدونید همیشه پول حلّال #مشکلات نیست!

🔺 خلاصه تاسال ۹۳ که پسرم رفت و به من هم گفت بیا بریم ولی بازهمان داستان تکرار شد. شبکه 3 با شروع پیاده روی از #بصره هر روز صبح ساعت 9 پخش زنده داشت، کار هر روز صبح من شده بود دیدن تصاویر زیبای پیاده روی #اربعین و از موقع شروع تاپایان برنامه #گریه می کردم و از خدا و امام حسین(ع) می خواستم که پیاده روی اربعین را قسمت من هم بکنه!

🔺 #نذر کردم که اگه قسمتم شد قول می‌دهم تا زنده هستم به شرط این که بطلبندم به پیاده روی اربعین برم و مغازه را تعطیل و چند نفر را با #هزینه خودم #راهی پیاده روی اربعین کنم و خواستم که حب دنیا را توی این چند روز از دلم بیرون کنن و خدا را شکر الان دوساله که قسمتم شده برای پیاده روی می‌روم و از سه ماه مانده به روز #موعود دل تو دلم نیست تابرم و برگروم.

✍️#خاطره حمیدرضا از #اصفهان #اربعین95

📸 عکس‌گرفته شده‌توسط خودم
goo.gl/PjUqo9

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#شب_خاطره #یادش_بخیر
#کربلایی_شدن #پول #مخاطبان #اعضا #خاطره
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
🔴سخنرانی مهم امام خمینی(ره) درباره اهمیت ویژه گریه بر سیدالشهدا(ع)

🔺تذکر امام به صداوسیما در صورت سانسور این سخنرانی

🔹«این را من باز هم گفته‌ام ـ اگر سانسور نشود! و اگر سانسور بشود، ممکن است من یک کار دیگر بکنم ـ #اسلام را تا حالایی که شما میبینید، اینجا ما نشسته‌ایم، #سیدالشهدا زنده نگه داشته است.. هرچه داشت در راه خدا داد و برای تقویت اسلام و مخالفت با ظلم قیام کرد..... #گریه کردن بر شهید؛ زنده نگه داشتن #نهضت است. اینکه در روایت هست که کسی که گریه بکند یا بگریاند، یا به صورت گریه‌دار خودش را بکند، این جزایش #بهشت است. این برای این است که حتی آنی که یک حال حزن به خودش می‌دهد و صورت گریه‌دار به خودش میدهد، این نهضت را دارد #حفظ می‌کند؛ این نهضت امام حسین ـ سلام‌اللّه علیه ـ را حفظ می‌کند. ملت ما را این #مجالس حفظ کرده.»

🔸صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۱۳
🗓 ۵۸/۷/۳۰

🆔 @ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴معجزه حضرت زینب(س) در اربعینی شدنم

⭕️سه برابر پولی که خرج اربعین کردم برگشت
#شب_خاطره

بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇

خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔴 خاطره زیبا و خواندنی از بردن کودک #شیرخواره به زیارت اربعین

🔺 اتفاقی که به ما نشان داد اهل بیت به ما توجه و عنایت ویژه دارند

🔺تجربه همراه بردن همسر و فرزندان در حماسه زینبی پیاده روی اربعین

#شب_خاطره

💠ميخواستم يه خاطره از نگاه #اهل بيت به فرزندان كوچيك تو اين #سفر نوراني تعريف كنم. من پسر #شيرخواره ام رو همرام برده بودم...

🔸در گروه ما بخاطر اينكه روز #اربعين شلوغ ميشه خانم ها مي مونن تو #موكب و از راه دور زيارت ميخونن...
( البته الان ديگه براي اينكه خانم ها هم زيارت كنن اول از مرز ماشين ميگيريم ميريم #كربلا يه زيارت كنن دل سير بعد برميگرديم نجف و پياده روي رو شروع ميكنيم اينطوري ديگه با خيال راحت تري تو موكب ها هستن چون خيلي شلوغ ميشه حرم )
🔹اولين سالي كه رفتيم، ديديم خيلي شلوغه و نميشه خانم و بچه رو برد #حرم، اينام تو موكب موندن تا يه گروه مون نصفه شب كه كمي خلوت تر شدبرن حرم، فقط ببينن گنبد رو و يه سلام بدن از راه دور.
خانمم پسرمون رو گذاشت كنار من تو موكب و همراه مامانش و بقيه رفتن حرم...
🔸صبح موقع نماز شده بود من میخواستم برم حرم, خانمم که اومد، بچه رو دادم بهشون,
خانمم ميگفت فردا صبح داريم ميريم محمدحسين رو نيورديم يه ادب كنه به #آقا سلام بده، از طرفي هم بچه خسته بود، دل نداشت كه بيدارش كنه و بچه اذيت بشه، همش غصه ميخورد...
🔹وقتی اومدن تو موكبي كه وسيله هامون توش بود، يه خانمي جاشون خوابيده بود، ايشونم خسته بود ديگه اون خانم رو بيدار نكرد كه اونم بدخواب نشه ، بعد كوله هارو گذاشت بغلش جاكوله ها نشست منتظرموند تا بيدارشن.
🔸خانمه تا بيدار شد، ديد خانمم يه گوشه داره بچه شير ميده گفت: شما كجا بودين بچه خودشو از #گريه كشته بود؟! بچه بيچاره ...
خانمم ناراحت شد گفت حرم بودم...😔
🔹خانمه گفت: #عمه ش بيچاره كلي تو حرم بود شما گمش كردين؟!
خانمم گفت: پسرم عمه نداره!😳 تازه تو موکب دست پدرش بود... فك كنم اشتباه گرفتين ؟!
خانمه گفت: نه اشتباه چيه!؟ خودم رفتم جلو همين لباس تنش بود !
خانمم متعجب تر گفت: خانم بيرون هوا سرده كي بچه شو با اين لباس آستين كوتاه مياره بيرون ...
خانمه گفت: آره منم رفتم جلو كه به مادرش بگم كه بچه شايد سردشه كه گريه ميكنه؛
خانمه گفت: من عمه شم منتظرم مادرش بياد بچه رو ازم بگيره! قشنگ يادمه همين بچه بود با همين لباس !

🔸خانمه كه حرفاي خانمم رو قبول نكرد، گفت: حتما بچه #گریه کرده شوهرت داده به عمه ش بیاره پیشتون, بچه بیچاره چقدر گریه میکرد..
خانمم گیج شده بود...
⭕️کی محمدحسین رو برده حرم وقتی که خواب بود؟!👼
🔸صبح اومد سراغم و ماجرا رو گفت، منم گفتم: نه بچه کنارم خواب بودو اصلا بیدار نشده بود!!!
🔷 دیگه خودمون فقط #اشک میریختیم... 😭😭

🔹یه روز دیرتر رفتیم که خلوت تر شه و بتونیم باهم بریم حرم و از نزدیک ازشون تشکر کنیم که بهمون فهموندن #حواسشون به ما هست.

🔸شايد بعضيا بگن كه #اربعین با خانواده نرين، ولي من میگم هركي يه تيكه #نورجمع ميكنه مخصوصا #بچه ها.

🔹 به آقايون #توصيه ميكنم اين #سفر رو مديريت كنن تا خانم و بچه ها از اين نور بي بهره نباشن،مخصوصا كه مديريت سبك زندگي به عهده خانم هاست.
🔸اينكه همه چي جمع كني براي #امام حسين خرج كني قشنگتره تا همه چيو جمع كني و به رخ اين و اون بكشي...

✍️#خاطره محسن کاشی #از مازندران #اربعین95


📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کودکان_حسینی #نگاه_اهل_بیت #بچه #اربعین #مخاطبان #اعضا #خاطره #شب_خاطره_اربعین
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
🔴 در نا امیدی پیاده روی اربعین را از امام حسن(ع) گرفتم

⭕️ #مهریه ای از جنس پیاده روی اربعین

#شب_خاطره

#کربلایی شده ی دست امام حسنم(ع)💚

🔺بعد از #تحولم توی دوران مجردیم توی هیئت ها #آرزوم این بود که یکبارم شده اربعین کربلا برم...اما چون مقید بودم که حتما باید با یک محرم برم نمیرفتم...

🔹برای همین وقتی #همسفر بهشتیم وارد زندگیم شد یکی از شروط مهریه ام رو پیاده روی کربلا توی اربعین گذاشتم😭

🔸همسرم با اینکه خیلی مخالف بود که زن توی اربعین نباید بره و ازدحام جمعیت اذیت میکنه زن رو و این حرفا...ولی چون #بیقراریم رو میدید گفت یکبار اربعین تورو میبرم... ولی شرایط جور نمیشد و منم به اجبار #صبر میکردم😞

🔹 تو این مدت به هر امام و معصوم و شهیدی رو انداخته بودم و واقعا #مضطر بودم😭

🔸تا اینکه با یک رفیق #امام_حسنی آشناشدم. بهم گفت تا حالا از امام حسن کربلاتو خواستی؟ من که انگار یه پتکی خورده باشه توی سرم دلم شکست و گفتم نه راستش.امام حسن خیلی توی زندگیم غریب بوده....😭

🔹تا اینکه توی اولین مجلس #روضه امام حسن ازش برات کربلامو خواستم...

🔸همه چی جور شد و من و همسرم برای اربعین ثبت نام کردیم و کار پاسپورت و ویزامون روی روال افتادو منتظر بودم که وقت موعد برسه و برم...توی دهه اول محرم خیلی حال و هوای خاصی داشتم...تا اینکه چند هفته قبل حرکتم از ناحیه ی کمر و گردنم بشدت بیمارشدم تا حدی که استراحت کامل توی منزل بودم اصلا نمیتونستم راه برم و گردن رو بخوبی تکون بدم...خییییلی استرس بجونم افتاد و همش کارو زندگیم این بود که توی گروه مجازی امام حسنیمون با دوستام درد و دل کنم که دعا کنن خوب بشم و بتونم برم.

🔹 دکترمم گفت که اصلا فکر اربعین رو از سرم بیرون کنم من حتی یک ربع هم نمیتونم پیاده روی کنم چه برسه به اربعین😔

🔸 یادمه از در مطب تا خونه ضجه زدم و #گریه کردم و فقط امام حسن رو صدا میکردم که آبرومو نبره😔 دکتر برام فیزیوتراپی نوشت و دقیقا روز اتمام دوره فیزیوتراپیم روز حرکتم میشد و همسرمم اصلا دیگه درباره رفتن من صحبت نمیکرد و فقط بفکر سلامتیم بود و میگفت که باید دوره رو بگذرونی و بعدش بریم دکتر نتیجه رو ببینیم😔

🔹خیییلی #ناامید شده بودم ولی همیشه دوستم امام حسنی َم بهم روحیه میدادو میگفت توحتما میری و به نرفتن فکر نکن.

🔸از قضا روز فیزیوتراپیم یک روز جلوتر افتادو یک روز قبل رفتنم تموم شد😍 منم خیییلی با همسرم صحبت کردم و ازش خواستم که راضی بشه و بهش اطمینان دادم که میتونم بیام و بالاخره راضی شد😌

🔺اینکه دقیقا روز دوشنبه روز 7صفر روز شهادتی #امام_حسن(ع) راهی کربلا شدیم برام قوی ترین نشونه بود که کربلامو از دستای امام حسن گرفتم😍😭😭😭😭

#خادمه_امام حسن(ع)

#خاطرات_اربعین

✍️#خاطره راضیه پرنوش #از رشت #اربعین95


📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #امام_حسن #مهریه_حسینی #اربعین #مخاطبان #اعضا #خاطره #شب_خاطره_اربعین
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
🔴 در نا امیدی پیاده روی اربعین را از امام حسن(ع) گرفتم

⭕️ #مهریه ای از جنس پیاده روی اربعین

#شب_خاطره

#کربلایی شده ی دست امام حسنم(ع)💚

🔺بعد از #تحولم توی دوران مجردیم توی هیئت ها #آرزوم این بود که یکبارم شده اربعین کربلا برم...اما چون مقید بودم که حتما باید با یک محرم برم نمیرفتم...

🔹برای همین وقتی #همسفر بهشتیم وارد زندگیم شد یکی از شروط مهریه ام رو پیاده روی کربلا توی اربعین گذاشتم😭

🔸همسرم با اینکه خیلی مخالف بود که زن توی اربعین نباید بره و ازدحام جمعیت اذیت میکنه زن رو و این حرفا...ولی چون #بیقراریم رو میدید گفت یکبار اربعین تورو میبرم... ولی شرایط جور نمیشد و منم به اجبار #صبر میکردم😞

🔹 تو این مدت به هر امام و معصوم و شهیدی رو انداخته بودم و واقعا #مضطر بودم😭

🔸تا اینکه با یک رفیق #امام_حسنی آشناشدم. بهم گفت تا حالا از امام حسن کربلاتو خواستی؟ من که انگار یه پتکی خورده باشه توی سرم دلم شکست و گفتم نه راستش.امام حسن خیلی توی زندگیم غریب بوده....😭

🔹تا اینکه توی اولین مجلس #روضه امام حسن ازش برات کربلامو خواستم...

🔸همه چی جور شد و من و همسرم برای اربعین ثبت نام کردیم و کار پاسپورت و ویزامون روی روال افتادو منتظر بودم که وقت موعد برسه و برم...توی دهه اول محرم خیلی حال و هوای خاصی داشتم...تا اینکه چند هفته قبل حرکتم از ناحیه ی کمر و گردنم بشدت بیمارشدم تا حدی که استراحت کامل توی منزل بودم اصلا نمیتونستم راه برم و گردن رو بخوبی تکون بدم...خییییلی استرس بجونم افتاد و همش کارو زندگیم این بود که توی گروه مجازی امام حسنیمون با دوستام درد و دل کنم که دعا کنن خوب بشم و بتونم برم.

🔹 دکترمم گفت که اصلا فکر اربعین رو از سرم بیرون کنم من حتی یک ربع هم نمیتونم پیاده روی کنم چه برسه به اربعین😔

🔸 یادمه از در مطب تا خونه ضجه زدم و #گریه کردم و فقط امام حسن رو صدا میکردم که آبرومو نبره😔 دکتر برام فیزیوتراپی نوشت و دقیقا روز اتمام دوره فیزیوتراپیم روز حرکتم میشد و همسرمم اصلا دیگه درباره رفتن من صحبت نمیکرد و فقط بفکر سلامتیم بود و میگفت که باید دوره رو بگذرونی و بعدش بریم دکتر نتیجه رو ببینیم😔

🔹خیییلی #ناامید شده بودم ولی همیشه دوستم امام حسنی َم بهم روحیه میدادو میگفت توحتما میری و به نرفتن فکر نکن.

🔸از قضا روز فیزیوتراپیم یک روز جلوتر افتادو یک روز قبل رفتنم تموم شد😍 منم خیییلی با همسرم صحبت کردم و ازش خواستم که راضی بشه و بهش اطمینان دادم که میتونم بیام و بالاخره راضی شد😌

🔺اینکه دقیقا روز دوشنبه روز 7صفر روز شهادتی #امام_حسن(ع) راهی کربلا شدیم برام قوی ترین نشونه بود که کربلامو از دستای امام حسن گرفتم😍😭😭😭😭

#خادمه_امام حسن(ع)

#خاطرات_اربعین

✍️#خاطره راضیه پرنوش #از رشت #اربعین95


📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #امام_حسن #مهریه_حسینی #اربعین #مخاطبان #اعضا #خاطره #شب_خاطره_اربعین
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR