🔴گره بازنشدنی اربعینم با چند قطره اشک برای بی بی رقیه(س) باز شد
⭕️خاطره سربازی که از حضور در پیاده روی اربعین نا امید شده بود
#شب_خاطره
🔸من یک سربازم
از مدت ها قبل تصمیم رو گرفته بودم امسال که تازه متاهل شدم و عقد هستم همسرم رو که بهش قول داده بودم با خودم به زیارت اربعین و پیاده روی اقا ببرم
🔹بعد از تاسوعا عاشورا پادگان اطلاعیه زد که اون کسایی که میخوان برن اربعین کربلا بیان اعلام امادگی کنن
من رفتم ثبت نام اما غافل از اینکه پادگان ما دیر اقدام کرده بود و یک ماه بعد از مهلتی که به پادگان های نظامی داده بودن تازه به ما اعلام کردن
🔸رفتن همه بچه های پادگان چه رسمی چه. وظیفه در ابهام بود همه ناراحت و نگران
🔹تا اینکه یه روز اعلام کردن چند روزی در مهلت گرفتن برای ثبت نام پادگان ما و قرار بود بعد از اینکه تاییده کسایی که اعلام امادگی کردن از تهران اومد ثبت نام انجام بشه
🔸 خب خدا رو شکر اسم منم هم تایید شد و ساعت 10 شب بهم خبر دادن فردا صبح با کلی ذوق و شوق رفتم پادگان که ثبت نام کنم که به یه مشکل حفاظتی برخوردم اون روز تا اخر وقت هرچه قدر تلاش کردم موفق نشدم 😭😭
🔹ساعتای 3 بعد از ظهر. بودکه از کربلا رفتن نا امید شدم و از شدت ناراحتی دلم.میخواست گریه کنم همون شب توی پادگان پست بودم
🔸یکی از بچه ها که ناراحتیم رو دید گفت دلتو بزن به دریا و پاشو برو صداشم در نیار اگه کسی متوجه نشه بهت گیر نمیدن اون شب تا صبح تمام فکر و ذهنم این بود.که چی کار کنم غیر قانونی برم.کربلا یا بلیط بگیرم با خانومم برم مشهد
🔹که اخر بعد از نماز صبح تصمیم نهایی رو برای رفتن به مشهد گرفتم و گفتم ان شا الله کربلا سال بعد ...
🔸پست نگهبانی که تموم شد اومدم تو اتاق افسر شب دیدم سر صبح تلوزیون یه کلیپ اربعینی با صدای سلحشور گذاشته
خیلی دلم شکست و باز هوایی
🔹دوباره گفتم بی خیال مشهد هر جور شده میرم کربلا اما بازم دو دل بودم و نمیخواستم غیر قانونی برم
🔸اول صبح رفتیم تو مسجد پادگان تا در برناما حاج اقایی که اومده بود در مورد نماز حرف بزنه شرکت کنیم
🔹ابتدایی جلسه چون روز شهادت حضرت رقیه بود یه گریزی به روضه رقیه خاتون زد و گفت که فلان عالم بزرگ
فلان عالم نجف
فلان عالم...
هروقت کارشون گیر پیدا میکرد به حضرت رقیه توسل میکردن
بیایید ماهم امروز به این 3 ساله متوسل بشیم
🔸من بعد از شنیدن این حرف بغضم ترکید و اشک چشمم جاری شد و همون جا از بی بی رقیه خاتون خواستم مقدمات سفر کربلای منم جور کنه
🔹5 دقیقه ای که گذشت هنوز تو حال و هوای حرف حاج اقا بودم که یه دفه یکی از برادرای رسمی پادگان از پشت سر زد روشونم و گفت 🔸فلانی اکه میخوای بری اربعین کربلا همین الان پاشو برو پیش اقای فلانی تا کارت رو راه بندازه گفته فقط زود بگید بیا همین الان پاشو برو فقط .
🔹بعد از شنیدن این حرف من سریع از مسجد خارج شدم و رفتم دنبال کارام
🔸چند ساعتی طول کشید ولی به مدد بی بی حضرت رقیه خاتون و اون چند قطره اشکی که از بنده گرفت منم اسمم تو زائرای امسال اقا ثبت شد
😭😭😭😭😭
✍️#خاطره فرهاد از اصفهان
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #سرباز
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
⭕️خاطره سربازی که از حضور در پیاده روی اربعین نا امید شده بود
#شب_خاطره
🔸من یک سربازم
از مدت ها قبل تصمیم رو گرفته بودم امسال که تازه متاهل شدم و عقد هستم همسرم رو که بهش قول داده بودم با خودم به زیارت اربعین و پیاده روی اقا ببرم
🔹بعد از تاسوعا عاشورا پادگان اطلاعیه زد که اون کسایی که میخوان برن اربعین کربلا بیان اعلام امادگی کنن
من رفتم ثبت نام اما غافل از اینکه پادگان ما دیر اقدام کرده بود و یک ماه بعد از مهلتی که به پادگان های نظامی داده بودن تازه به ما اعلام کردن
🔸رفتن همه بچه های پادگان چه رسمی چه. وظیفه در ابهام بود همه ناراحت و نگران
🔹تا اینکه یه روز اعلام کردن چند روزی در مهلت گرفتن برای ثبت نام پادگان ما و قرار بود بعد از اینکه تاییده کسایی که اعلام امادگی کردن از تهران اومد ثبت نام انجام بشه
🔸 خب خدا رو شکر اسم منم هم تایید شد و ساعت 10 شب بهم خبر دادن فردا صبح با کلی ذوق و شوق رفتم پادگان که ثبت نام کنم که به یه مشکل حفاظتی برخوردم اون روز تا اخر وقت هرچه قدر تلاش کردم موفق نشدم 😭😭
🔹ساعتای 3 بعد از ظهر. بودکه از کربلا رفتن نا امید شدم و از شدت ناراحتی دلم.میخواست گریه کنم همون شب توی پادگان پست بودم
🔸یکی از بچه ها که ناراحتیم رو دید گفت دلتو بزن به دریا و پاشو برو صداشم در نیار اگه کسی متوجه نشه بهت گیر نمیدن اون شب تا صبح تمام فکر و ذهنم این بود.که چی کار کنم غیر قانونی برم.کربلا یا بلیط بگیرم با خانومم برم مشهد
🔹که اخر بعد از نماز صبح تصمیم نهایی رو برای رفتن به مشهد گرفتم و گفتم ان شا الله کربلا سال بعد ...
🔸پست نگهبانی که تموم شد اومدم تو اتاق افسر شب دیدم سر صبح تلوزیون یه کلیپ اربعینی با صدای سلحشور گذاشته
خیلی دلم شکست و باز هوایی
🔹دوباره گفتم بی خیال مشهد هر جور شده میرم کربلا اما بازم دو دل بودم و نمیخواستم غیر قانونی برم
🔸اول صبح رفتیم تو مسجد پادگان تا در برناما حاج اقایی که اومده بود در مورد نماز حرف بزنه شرکت کنیم
🔹ابتدایی جلسه چون روز شهادت حضرت رقیه بود یه گریزی به روضه رقیه خاتون زد و گفت که فلان عالم بزرگ
فلان عالم نجف
فلان عالم...
هروقت کارشون گیر پیدا میکرد به حضرت رقیه توسل میکردن
بیایید ماهم امروز به این 3 ساله متوسل بشیم
🔸من بعد از شنیدن این حرف بغضم ترکید و اشک چشمم جاری شد و همون جا از بی بی رقیه خاتون خواستم مقدمات سفر کربلای منم جور کنه
🔹5 دقیقه ای که گذشت هنوز تو حال و هوای حرف حاج اقا بودم که یه دفه یکی از برادرای رسمی پادگان از پشت سر زد روشونم و گفت 🔸فلانی اکه میخوای بری اربعین کربلا همین الان پاشو برو پیش اقای فلانی تا کارت رو راه بندازه گفته فقط زود بگید بیا همین الان پاشو برو فقط .
🔹بعد از شنیدن این حرف من سریع از مسجد خارج شدم و رفتم دنبال کارام
🔸چند ساعتی طول کشید ولی به مدد بی بی حضرت رقیه خاتون و اون چند قطره اشکی که از بنده گرفت منم اسمم تو زائرای امسال اقا ثبت شد
😭😭😭😭😭
✍️#خاطره فرهاد از اصفهان
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #سرباز
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
🔴 در نا امیدی پیاده روی اربعین را از امام حسن(ع) گرفتم
⭕️ #مهریه ای از جنس پیاده روی اربعین
#شب_خاطره
#کربلایی شده ی دست امام حسنم(ع)💚
🔺بعد از #تحولم توی دوران مجردیم توی هیئت ها #آرزوم این بود که یکبارم شده اربعین کربلا برم...اما چون مقید بودم که حتما باید با یک محرم برم نمیرفتم...
🔹برای همین وقتی #همسفر بهشتیم وارد زندگیم شد یکی از شروط مهریه ام رو پیاده روی کربلا توی اربعین گذاشتم😭
🔸همسرم با اینکه خیلی مخالف بود که زن توی اربعین نباید بره و ازدحام جمعیت اذیت میکنه زن رو و این حرفا...ولی چون #بیقراریم رو میدید گفت یکبار اربعین تورو میبرم... ولی شرایط جور نمیشد و منم به اجبار #صبر میکردم😞
🔹 تو این مدت به هر امام و معصوم و شهیدی رو انداخته بودم و واقعا #مضطر بودم😭
🔸تا اینکه با یک رفیق #امام_حسنی آشناشدم. بهم گفت تا حالا از امام حسن کربلاتو خواستی؟ من که انگار یه پتکی خورده باشه توی سرم دلم شکست و گفتم نه راستش.امام حسن خیلی توی زندگیم غریب بوده....😭
🔹تا اینکه توی اولین مجلس #روضه امام حسن ازش برات کربلامو خواستم...
🔸همه چی جور شد و من و همسرم برای اربعین ثبت نام کردیم و کار پاسپورت و ویزامون روی روال افتادو منتظر بودم که وقت موعد برسه و برم...توی دهه اول محرم خیلی حال و هوای خاصی داشتم...تا اینکه چند هفته قبل حرکتم از ناحیه ی کمر و گردنم بشدت بیمارشدم تا حدی که استراحت کامل توی منزل بودم اصلا نمیتونستم راه برم و گردن رو بخوبی تکون بدم...خییییلی استرس بجونم افتاد و همش کارو زندگیم این بود که توی گروه مجازی امام حسنیمون با دوستام درد و دل کنم که دعا کنن خوب بشم و بتونم برم.
🔹 دکترمم گفت که اصلا فکر اربعین رو از سرم بیرون کنم من حتی یک ربع هم نمیتونم پیاده روی کنم چه برسه به اربعین😔
🔸 یادمه از در مطب تا خونه ضجه زدم و #گریه کردم و فقط امام حسن رو صدا میکردم که آبرومو نبره😔 دکتر برام فیزیوتراپی نوشت و دقیقا روز اتمام دوره فیزیوتراپیم روز حرکتم میشد و همسرمم اصلا دیگه درباره رفتن من صحبت نمیکرد و فقط بفکر سلامتیم بود و میگفت که باید دوره رو بگذرونی و بعدش بریم دکتر نتیجه رو ببینیم😔
🔹خیییلی #ناامید شده بودم ولی همیشه دوستم امام حسنی َم بهم روحیه میدادو میگفت توحتما میری و به نرفتن فکر نکن.
🔸از قضا روز فیزیوتراپیم یک روز جلوتر افتادو یک روز قبل رفتنم تموم شد😍 منم خیییلی با همسرم صحبت کردم و ازش خواستم که راضی بشه و بهش اطمینان دادم که میتونم بیام و بالاخره راضی شد😌
🔺اینکه دقیقا روز دوشنبه روز 7صفر روز شهادتی #امام_حسن(ع) راهی کربلا شدیم برام قوی ترین نشونه بود که کربلامو از دستای امام حسن گرفتم😍😭😭😭😭
#خادمه_امام حسن(ع)
#خاطرات_اربعین
✍️#خاطره راضیه پرنوش #از رشت #اربعین95
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #امام_حسن #مهریه_حسینی #اربعین #مخاطبان #اعضا #خاطره #شب_خاطره_اربعین
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
✅ @ArbaeenIR
⭕️ #مهریه ای از جنس پیاده روی اربعین
#شب_خاطره
#کربلایی شده ی دست امام حسنم(ع)💚
🔺بعد از #تحولم توی دوران مجردیم توی هیئت ها #آرزوم این بود که یکبارم شده اربعین کربلا برم...اما چون مقید بودم که حتما باید با یک محرم برم نمیرفتم...
🔹برای همین وقتی #همسفر بهشتیم وارد زندگیم شد یکی از شروط مهریه ام رو پیاده روی کربلا توی اربعین گذاشتم😭
🔸همسرم با اینکه خیلی مخالف بود که زن توی اربعین نباید بره و ازدحام جمعیت اذیت میکنه زن رو و این حرفا...ولی چون #بیقراریم رو میدید گفت یکبار اربعین تورو میبرم... ولی شرایط جور نمیشد و منم به اجبار #صبر میکردم😞
🔹 تو این مدت به هر امام و معصوم و شهیدی رو انداخته بودم و واقعا #مضطر بودم😭
🔸تا اینکه با یک رفیق #امام_حسنی آشناشدم. بهم گفت تا حالا از امام حسن کربلاتو خواستی؟ من که انگار یه پتکی خورده باشه توی سرم دلم شکست و گفتم نه راستش.امام حسن خیلی توی زندگیم غریب بوده....😭
🔹تا اینکه توی اولین مجلس #روضه امام حسن ازش برات کربلامو خواستم...
🔸همه چی جور شد و من و همسرم برای اربعین ثبت نام کردیم و کار پاسپورت و ویزامون روی روال افتادو منتظر بودم که وقت موعد برسه و برم...توی دهه اول محرم خیلی حال و هوای خاصی داشتم...تا اینکه چند هفته قبل حرکتم از ناحیه ی کمر و گردنم بشدت بیمارشدم تا حدی که استراحت کامل توی منزل بودم اصلا نمیتونستم راه برم و گردن رو بخوبی تکون بدم...خییییلی استرس بجونم افتاد و همش کارو زندگیم این بود که توی گروه مجازی امام حسنیمون با دوستام درد و دل کنم که دعا کنن خوب بشم و بتونم برم.
🔹 دکترمم گفت که اصلا فکر اربعین رو از سرم بیرون کنم من حتی یک ربع هم نمیتونم پیاده روی کنم چه برسه به اربعین😔
🔸 یادمه از در مطب تا خونه ضجه زدم و #گریه کردم و فقط امام حسن رو صدا میکردم که آبرومو نبره😔 دکتر برام فیزیوتراپی نوشت و دقیقا روز اتمام دوره فیزیوتراپیم روز حرکتم میشد و همسرمم اصلا دیگه درباره رفتن من صحبت نمیکرد و فقط بفکر سلامتیم بود و میگفت که باید دوره رو بگذرونی و بعدش بریم دکتر نتیجه رو ببینیم😔
🔹خیییلی #ناامید شده بودم ولی همیشه دوستم امام حسنی َم بهم روحیه میدادو میگفت توحتما میری و به نرفتن فکر نکن.
🔸از قضا روز فیزیوتراپیم یک روز جلوتر افتادو یک روز قبل رفتنم تموم شد😍 منم خیییلی با همسرم صحبت کردم و ازش خواستم که راضی بشه و بهش اطمینان دادم که میتونم بیام و بالاخره راضی شد😌
🔺اینکه دقیقا روز دوشنبه روز 7صفر روز شهادتی #امام_حسن(ع) راهی کربلا شدیم برام قوی ترین نشونه بود که کربلامو از دستای امام حسن گرفتم😍😭😭😭😭
#خادمه_امام حسن(ع)
#خاطرات_اربعین
✍️#خاطره راضیه پرنوش #از رشت #اربعین95
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #امام_حسن #مهریه_حسینی #اربعین #مخاطبان #اعضا #خاطره #شب_خاطره_اربعین
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
✅ @ArbaeenIR
#بادش_بخیر
🔴زائری که از زیارت اربعین جاماند ولی کربلایی شد
⭕️خواب عجیب یک جامانده اربعین
goo.gl/qdy17s
#شب_خاطره
🔸من نظامي هستم و براي زیارت #اربعین (و هر نوع خروج از كشور) نياز به مجوز داشتم اما اسم من تو قرعه كشي درنيامد، خيلي دلم گرفته بود و هوايي شده بودم .😭 خیلی بی تاب شدم و تحمل #جاماندن از زیارت اربعین را نداشتم، با چندتا از همكارها قرار گذاشتيم بدون مجوز از مرز مهران رد بشويم، همه وسايل رو جمع كرديم و به سمت مهران راهی شدیم.
🔹 درمسیر یک کلیپ به دستم رسید از #امام_خامنه_ای که پیاده روی اربعین خیلی مهمه و بینظیره ولی تذکردادن که #مقررات باید رعایت شود و نباید بدون رعایت مسايل قانوني از كشور خارج شد! بعد دیدن کلیپ تو دلمون #غوغایی شد كه خدايا چكار كنيم اگر بريم كه حرف اقامون رو زمين ميمونه اگرم نريم كه با اين دل چكار كنيم؟!
🔸بالاخره تصميم بر اين شد كه به حرف اقا عمل كنيم و نريم.خيلي دلم گرفته بود و تو ماشين مدام داشتم #گريه 😭 ميكردم واشك ميريختم همش ميگفتم يا امام حسين چرا نطلبيدي بيام اما پيش خودم گفتم اگر به حرف نايب فرزندش باشيم شايد برامون بهتر باشه! خلاصه اربعين نرفتيم و تو خونه مدام پياده روي رو نگاه ميكردم و #اشک😭 ميريختم!
🔹بعد از چند روز #خواب ديدم كه رسيدم #كربلا و كنار ميدون مشك جلوي حرم حضرت عباس نشستم و دارم گريه ميكنم و از حضرت #عباس حاجتم رو ميخواستم، يه بچه اومد و #هديه بهم داد و گفت اين رو اقا برات فرستاده، خيلي خوشحال شدم بعدش رفتم تو حرم امام حسين تو حرم داشتن روضه ميخوندند و من رفتم #داخل_ضريح امام حسين و نشستم سر مزار امام حسين و شروع كردم به گريه كردن بعد يكي از خادم ها اومد و بهم گفت اگر دوست داري اسمت رو بنويس روي #سنگ مزار امام حسبن و بعد يه وسيله بهم داد و من اسمم روی سنگ نوشتم.
✍#خاطره كميل سرافراز از #شيراز #اربعین95
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #جامانده_ها #دل_شکسته_ها
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
✅ @ArbaeenIR
🔴زائری که از زیارت اربعین جاماند ولی کربلایی شد
⭕️خواب عجیب یک جامانده اربعین
goo.gl/qdy17s
#شب_خاطره
🔸من نظامي هستم و براي زیارت #اربعین (و هر نوع خروج از كشور) نياز به مجوز داشتم اما اسم من تو قرعه كشي درنيامد، خيلي دلم گرفته بود و هوايي شده بودم .😭 خیلی بی تاب شدم و تحمل #جاماندن از زیارت اربعین را نداشتم، با چندتا از همكارها قرار گذاشتيم بدون مجوز از مرز مهران رد بشويم، همه وسايل رو جمع كرديم و به سمت مهران راهی شدیم.
🔹 درمسیر یک کلیپ به دستم رسید از #امام_خامنه_ای که پیاده روی اربعین خیلی مهمه و بینظیره ولی تذکردادن که #مقررات باید رعایت شود و نباید بدون رعایت مسايل قانوني از كشور خارج شد! بعد دیدن کلیپ تو دلمون #غوغایی شد كه خدايا چكار كنيم اگر بريم كه حرف اقامون رو زمين ميمونه اگرم نريم كه با اين دل چكار كنيم؟!
🔸بالاخره تصميم بر اين شد كه به حرف اقا عمل كنيم و نريم.خيلي دلم گرفته بود و تو ماشين مدام داشتم #گريه 😭 ميكردم واشك ميريختم همش ميگفتم يا امام حسين چرا نطلبيدي بيام اما پيش خودم گفتم اگر به حرف نايب فرزندش باشيم شايد برامون بهتر باشه! خلاصه اربعين نرفتيم و تو خونه مدام پياده روي رو نگاه ميكردم و #اشک😭 ميريختم!
🔹بعد از چند روز #خواب ديدم كه رسيدم #كربلا و كنار ميدون مشك جلوي حرم حضرت عباس نشستم و دارم گريه ميكنم و از حضرت #عباس حاجتم رو ميخواستم، يه بچه اومد و #هديه بهم داد و گفت اين رو اقا برات فرستاده، خيلي خوشحال شدم بعدش رفتم تو حرم امام حسين تو حرم داشتن روضه ميخوندند و من رفتم #داخل_ضريح امام حسين و نشستم سر مزار امام حسين و شروع كردم به گريه كردن بعد يكي از خادم ها اومد و بهم گفت اگر دوست داري اسمت رو بنويس روي #سنگ مزار امام حسبن و بعد يه وسيله بهم داد و من اسمم روی سنگ نوشتم.
✍#خاطره كميل سرافراز از #شيراز #اربعین95
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #جامانده_ها #دل_شکسته_ها
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
✅ @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
#یادش_بخیر
🔴#جامانده ای که با نیت متفاوت توفیق حضور در اربعین را بدست آورد!
⭕️وقتی شور و شوق همراه با #احساس_وظیفه می شود!
#شب_خاطره
فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭
اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/HQJgev
✍#خاطره : زهرا از #تهران
🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR
🔴#جامانده ای که با نیت متفاوت توفیق حضور در اربعین را بدست آورد!
⭕️وقتی شور و شوق همراه با #احساس_وظیفه می شود!
#شب_خاطره
فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭
اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/HQJgev
✍#خاطره : زهرا از #تهران
🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
#یادش_بخیر
🔴خاطره بسیار خواندنی از آخرین پیاده روی اربعین شهید مدافع حرم معروف به شیر سامرا که منجر به عروجش شد!
⭕️توصیفات عجیب همسر شهید از حال و هوای ویژه شهید نوروزی
⭕️خاطره آخرین خداحافظی شهید با خانواده اش
#شب_خاطره
goo.gl/jRfwsZ
🔺شهید مهدی نوروزی معروف به #شیر_سامراکه مجاهدت های او در دفاع از حرمین امامین عسکریین بیاد ماندنی است، بعد آخرین زیارت اربعین با همسر و کودک چند ماهه شان به شهادت رسیدند .این خاطره همسر شهید از این سفر بیاد ماندنی است:
🔸آن سفر کربلا از همان ثانیه اولاش #خاطره بود. سال اول ازدواجمان که #پیاده به کربلا رفتیم نیت کردیم هر زمان که خدا به ما فرزندی داد، بچهمان را به پیادهروی اربعین ببریم.
🔹خیلیها مستقیم به خودم میگفتند میدانیم مهدی برنمیگردد. میدیدند من هم بیقراری میکنم بدتر میکردند و میگفتند شهید میشود و بالاخره سرش را به باد میدهد و حتی عدهای به من #طعنه میزدند که چگونه دلاش آمده است زن و بچه #شیرخوارهاش را رها کند و برود.
🔸با شنیدن این حرفها و طعنهها دلام میگرفت و زیر آسمان میرفتم و با خدای خودم نجوا میکردم که آقامهدی به من قول داده است مرا به سفر #اربعین میبرد.
🔹 سری دوم هم به این امید برگشتند که ما را به #زیارت_اربعین ببرند. از همان ثانیههای اول سفر سعی میکردند خودشان را #وقف ما کنند و مشکلی برایمان پیش نیاید. در مسیر بچه را از کالسکه در آوردم که به او شیر بدهم که باران گرفت. آقامهدی پتویی را که داشتیم بالای سر ما گرفت تا بتوانم به بچه شیر بدهم. آنجا خیلی #شرمنده شدم و به ایشان گفتم: «آقامهدی! شرمنده شما شدم. شما دو روز است استراحت نکردهاید و مدام رانندگی کردید. الان هم که شرایط اینجوری است و اذیت میشوید.» به من گفت: «خانم! این سفر را #وقف شما هستم و میخواهم #بهترین سفرتان باشد.»
🔸 شبها که زیارت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) میرفتیم، در راه میگفتند هر سری که زیارت میآمدم و میدیدم شما نیستید، احساس میکردم آقا #جواب_سلامام را نمیدهد و میگوید بدون زن و بچهات آمدهای، برگرد زن و بچهات را بیاور. حالا خیالام راحت شد که شما را #زیارت_اربعین آوردم. در آن سفر مدام از این حرفها میزد.
🔹 آقامهدی خیلی ناراحت میشدند که با ایشان تماس میگرفتند و میگفتند خانوادهتان دارند در فراق شما
بیقراری میکنند. آقامهدی آدم سنگدلی نبود و #احساساتی بود و به من میگفتند وقتی اطرافیان زنگ میزنند که خانمات بیقراری میکند، به هم میریزم. شما باید #مقاوم باشید. اگر میخواهید اشکی بریزید یا بیقراری کنید نباید در جمع و جلوی بقیه باشد، باید در #تنهایی خودت باشد. تقریباً سه ساعتی صحبت کردند و از فراق حضرت زینب(س) گفتند و بعد هم اشاره کردند آخر سر این بانوی بزرگوار این فراق را به «مَا رَأَیتُ إلا جَمِیلاً» تشبیه کردند.
🔸 #روز_آخر که در کاظمین بودیم سعی کردند این سفر #بهترین_سفر ما باشد. در برگشت از کاظمین به مهران بود که شروع به #وصیت کردند.
🔹خداحافظی #عجیبی بود. همه را از زیر قرآن رد کرد.در آن لحظات مدام به خودم میگفتم #آخرین باری است که ایشان را میبینم، ولی به خودم نهیب میزدم که نه! این شیطان است و حتی در ماشین هم که کنار هم نشسته بودیم از فکرم میگذشت که این آخرین لحظاتی است که کنار هم هستیم، ولی باز هم به خودم میگفتم این شیطان است و دارد تلاش میکند #بیقراری کنید و آقامهدی از دستات ناراحت میشود، چون وقتی بیقراری ما را میدید #بسیار_ناراحت میشد.
🔸 آنجا #آخرین_خداحافظی ما شد که ما را سپردند و خودشان راهی شدند. به قول مامان رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند و خیلی تند قدم برمیداشتند.
🔹از این طرف عدهای به من میگفتند چگونه دلاش آمد شما و این بچه کوچک را ول کند و برود؟
🔸آقامهدی دنبال این بود که به #نفس خودش غلبه کند. علیرغم #علاقه_شدیدی که به محمدهادی داشت مراقب بود از آنچه که بدان علاقه دارد آسیب نخورد.
🔹 سری آخر که آمده بودند گفتند: «ما در محاصره بودیم و باید شهید میشدم. در آنجا شروع کردم به خواندن دعای علقمه و از خدا خواستم یک بار بیاییم و ببینمتان و بعد شهید شوم.» به اداره که رفتند و برگشتند به من گفتند: «از یکی از همکاران که از بچههای جنگ است پرسیدم،چگونه هشت سال در جنگ بودید و شهید نشدید؟ گفت: موقعیتهای شهادت زیادی برایام پیش میآمد، اما #تصویر_دختر بزرگام و شیرینکاریهایاش جلوی نظرم میآمد و نمیتوانستم از او دل بکنم.» بعد به من گفت: « #حساسیت و #علاقهای که نسبت به شما دارم باعث شده است #شهید_نشوم .»
🔹 سری آخر در کربلا این #علقه را هم زمین گذاشت و از مولایاش خواست که #دل_بکند . 😭
📩ارسال خاطرات به: @arbaeen_admin 🆔
#شهادت #کربلایی_شدن
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) واربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔴خاطره بسیار خواندنی از آخرین پیاده روی اربعین شهید مدافع حرم معروف به شیر سامرا که منجر به عروجش شد!
⭕️توصیفات عجیب همسر شهید از حال و هوای ویژه شهید نوروزی
⭕️خاطره آخرین خداحافظی شهید با خانواده اش
#شب_خاطره
goo.gl/jRfwsZ
🔺شهید مهدی نوروزی معروف به #شیر_سامراکه مجاهدت های او در دفاع از حرمین امامین عسکریین بیاد ماندنی است، بعد آخرین زیارت اربعین با همسر و کودک چند ماهه شان به شهادت رسیدند .این خاطره همسر شهید از این سفر بیاد ماندنی است:
🔸آن سفر کربلا از همان ثانیه اولاش #خاطره بود. سال اول ازدواجمان که #پیاده به کربلا رفتیم نیت کردیم هر زمان که خدا به ما فرزندی داد، بچهمان را به پیادهروی اربعین ببریم.
🔹خیلیها مستقیم به خودم میگفتند میدانیم مهدی برنمیگردد. میدیدند من هم بیقراری میکنم بدتر میکردند و میگفتند شهید میشود و بالاخره سرش را به باد میدهد و حتی عدهای به من #طعنه میزدند که چگونه دلاش آمده است زن و بچه #شیرخوارهاش را رها کند و برود.
🔸با شنیدن این حرفها و طعنهها دلام میگرفت و زیر آسمان میرفتم و با خدای خودم نجوا میکردم که آقامهدی به من قول داده است مرا به سفر #اربعین میبرد.
🔹 سری دوم هم به این امید برگشتند که ما را به #زیارت_اربعین ببرند. از همان ثانیههای اول سفر سعی میکردند خودشان را #وقف ما کنند و مشکلی برایمان پیش نیاید. در مسیر بچه را از کالسکه در آوردم که به او شیر بدهم که باران گرفت. آقامهدی پتویی را که داشتیم بالای سر ما گرفت تا بتوانم به بچه شیر بدهم. آنجا خیلی #شرمنده شدم و به ایشان گفتم: «آقامهدی! شرمنده شما شدم. شما دو روز است استراحت نکردهاید و مدام رانندگی کردید. الان هم که شرایط اینجوری است و اذیت میشوید.» به من گفت: «خانم! این سفر را #وقف شما هستم و میخواهم #بهترین سفرتان باشد.»
🔸 شبها که زیارت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) میرفتیم، در راه میگفتند هر سری که زیارت میآمدم و میدیدم شما نیستید، احساس میکردم آقا #جواب_سلامام را نمیدهد و میگوید بدون زن و بچهات آمدهای، برگرد زن و بچهات را بیاور. حالا خیالام راحت شد که شما را #زیارت_اربعین آوردم. در آن سفر مدام از این حرفها میزد.
🔹 آقامهدی خیلی ناراحت میشدند که با ایشان تماس میگرفتند و میگفتند خانوادهتان دارند در فراق شما
بیقراری میکنند. آقامهدی آدم سنگدلی نبود و #احساساتی بود و به من میگفتند وقتی اطرافیان زنگ میزنند که خانمات بیقراری میکند، به هم میریزم. شما باید #مقاوم باشید. اگر میخواهید اشکی بریزید یا بیقراری کنید نباید در جمع و جلوی بقیه باشد، باید در #تنهایی خودت باشد. تقریباً سه ساعتی صحبت کردند و از فراق حضرت زینب(س) گفتند و بعد هم اشاره کردند آخر سر این بانوی بزرگوار این فراق را به «مَا رَأَیتُ إلا جَمِیلاً» تشبیه کردند.
🔸 #روز_آخر که در کاظمین بودیم سعی کردند این سفر #بهترین_سفر ما باشد. در برگشت از کاظمین به مهران بود که شروع به #وصیت کردند.
🔹خداحافظی #عجیبی بود. همه را از زیر قرآن رد کرد.در آن لحظات مدام به خودم میگفتم #آخرین باری است که ایشان را میبینم، ولی به خودم نهیب میزدم که نه! این شیطان است و حتی در ماشین هم که کنار هم نشسته بودیم از فکرم میگذشت که این آخرین لحظاتی است که کنار هم هستیم، ولی باز هم به خودم میگفتم این شیطان است و دارد تلاش میکند #بیقراری کنید و آقامهدی از دستات ناراحت میشود، چون وقتی بیقراری ما را میدید #بسیار_ناراحت میشد.
🔸 آنجا #آخرین_خداحافظی ما شد که ما را سپردند و خودشان راهی شدند. به قول مامان رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند و خیلی تند قدم برمیداشتند.
🔹از این طرف عدهای به من میگفتند چگونه دلاش آمد شما و این بچه کوچک را ول کند و برود؟
🔸آقامهدی دنبال این بود که به #نفس خودش غلبه کند. علیرغم #علاقه_شدیدی که به محمدهادی داشت مراقب بود از آنچه که بدان علاقه دارد آسیب نخورد.
🔹 سری آخر که آمده بودند گفتند: «ما در محاصره بودیم و باید شهید میشدم. در آنجا شروع کردم به خواندن دعای علقمه و از خدا خواستم یک بار بیاییم و ببینمتان و بعد شهید شوم.» به اداره که رفتند و برگشتند به من گفتند: «از یکی از همکاران که از بچههای جنگ است پرسیدم،چگونه هشت سال در جنگ بودید و شهید نشدید؟ گفت: موقعیتهای شهادت زیادی برایام پیش میآمد، اما #تصویر_دختر بزرگام و شیرینکاریهایاش جلوی نظرم میآمد و نمیتوانستم از او دل بکنم.» بعد به من گفت: « #حساسیت و #علاقهای که نسبت به شما دارم باعث شده است #شهید_نشوم .»
🔹 سری آخر در کربلا این #علقه را هم زمین گذاشت و از مولایاش خواست که #دل_بکند . 😭
📩ارسال خاطرات به: @arbaeen_admin 🆔
#شهادت #کربلایی_شدن
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) واربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
#یادش_بخیر
🔴غم و رنج تنهایی که با حضور در پیاده روی اربعین بطور عجیبی مرتفع شد
⭕️تحولی که پیاده روی اربعین در من ایجاد کرد
#شب_خاطره
سه سال پیش همسرم #سوریه بود و فشار زیادی از نبودنش به من و پسر دو ساله ام وارد میشد
چون که نه خانواده خودم و نه همسرم پشتوانه ما نبودن و #تنها بودیم 😣
تا اینکه همسرم از سوریه خبر داد حالا که من نیستم برید کربلا #اربعین
من 27سالم بود وهنوز #کربلارو ندیده بودم سوریه هم نرفته بودم تا اون موقع
اولش مقاومت کردم گفتم تو نیستی نمیرم سخته 🙁
ولی خودبه خود همه کارام انجام میشد، همسرم هزینه سفر رو به حساب کاروان واریز کرد و گفت باید بری پاسپورت خودتو و بچه رو بگیری و حتما بری، خلاصه با این که دلم رضا نمیداد ولی راضی شدم برم.😐
پاسپورتامون تو مراحل اداری گیر کرد در حالی که فقط سه روز به تاریخ حرکت مونده بود و من پیش خودم میگفتم که چقدر ادم بدی هستم که کارم گیر افتاده و نمیتونم برم.
همسرم از سوریه هماهنگ کرد و مشکل پاسپورتامون حل شد.
#تنها بودم و #خسته واز اینکه تو سفر تنهاهستم #ناراحت بودم 😞😣
سوار اتوبوس که شدیم راه بیافتیم #دوست_همسرم و همسرش اومدن به طرفم و همراهیم کردن یکیشون ساکم گرفت یکیشون بچه رو و من تا اخر سفر نه سنگینی ساک کشیدم نه بچه رو انقدر #راحت رفتیم و رسیدیم نجف که احساس کردم رو #هوا بودیم.☺️
بعد از زیارت نجف که افتادیم تو مسیر پیاده روی هرکس تو کالسکه بچه یه چیزی مینداخت
خیلی تعجب کرده بودم و گرمای #صمیمیت عاشقای اباعبدالله قلبم رو از تنهایی #نجات داد 😃
قلبم گرم شده بود دیگه احساس تنهایی نداشتم😀
ده روز سفرمون طول کشید انگار کل دنیارو فراموش کرده بودم😇
فقط به این فکر میکردم کی میرسیم #کربلا
تو مسیر پسرم #گم شد و من مثل پروانه مسیر بالا و پایین میرفتم اما پسرم نبود😱
🙏رو کردم به حرم گفتم آقا این بچه دست من امانته بهم برش گردونین
یهو به دلم افتاد که پیدا میشه #بیتابی_نکن ! 😌
یک ربع بعد بچه پیدا شد اونم تو مسیری که هر کس گم میشد از ازدحام دو سه ساعت بعد پیدا میشد چه رسد بچه ای که زبان باز نکرده
همون روز پسرم مریض شد و تب شدید کرد و مدام بالا میاورد
🙏بازم سپردمش به سیدالشهدا گفتم آقا منو وسط راه برنگردون بذار بیام کربلاتو ببینم
خداروشکر تب پسرم پایین اومد
تا اینکه رسیدیم #کربلا ...
لحظه ای که در صف رسیدن به ضریح بودم دل تو دلم نبود نمیدونستم چی باید بخوام، لحظه ای که رسیدم به ضریح دستام گره کردم بهش انگار به دلم افتاد که بگو یا اباعبدالله دستهای مارو ول نکنید تو این دنیا و اون دنیا
😇بعداز اون سفر من یه آدم دیگه شدم
🔹 وقتی دیدم یه عده یه سال زندگی میکنن تا تو بیست روز خرج اربعین کنن دیدم ما چقدر خساست داریم
🔸وقتی دیدم راحت از مالشون میبخشن منم دلبستگیم به مال دنیا کم شد
🔹و وقتی پسرم گم شد کمی در حد قطره حال خانوم زینب رو فهمیدم😭
✍#خاطره یکی از اعضا از #کرج
📸 #عکس پسرم در پیاده روی اربعین
goo.gl/qebZTi
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #لذت_زیارت #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
✅ @ArbaeenIR
🔴غم و رنج تنهایی که با حضور در پیاده روی اربعین بطور عجیبی مرتفع شد
⭕️تحولی که پیاده روی اربعین در من ایجاد کرد
#شب_خاطره
سه سال پیش همسرم #سوریه بود و فشار زیادی از نبودنش به من و پسر دو ساله ام وارد میشد
چون که نه خانواده خودم و نه همسرم پشتوانه ما نبودن و #تنها بودیم 😣
تا اینکه همسرم از سوریه خبر داد حالا که من نیستم برید کربلا #اربعین
من 27سالم بود وهنوز #کربلارو ندیده بودم سوریه هم نرفته بودم تا اون موقع
اولش مقاومت کردم گفتم تو نیستی نمیرم سخته 🙁
ولی خودبه خود همه کارام انجام میشد، همسرم هزینه سفر رو به حساب کاروان واریز کرد و گفت باید بری پاسپورت خودتو و بچه رو بگیری و حتما بری، خلاصه با این که دلم رضا نمیداد ولی راضی شدم برم.😐
پاسپورتامون تو مراحل اداری گیر کرد در حالی که فقط سه روز به تاریخ حرکت مونده بود و من پیش خودم میگفتم که چقدر ادم بدی هستم که کارم گیر افتاده و نمیتونم برم.
همسرم از سوریه هماهنگ کرد و مشکل پاسپورتامون حل شد.
#تنها بودم و #خسته واز اینکه تو سفر تنهاهستم #ناراحت بودم 😞😣
سوار اتوبوس که شدیم راه بیافتیم #دوست_همسرم و همسرش اومدن به طرفم و همراهیم کردن یکیشون ساکم گرفت یکیشون بچه رو و من تا اخر سفر نه سنگینی ساک کشیدم نه بچه رو انقدر #راحت رفتیم و رسیدیم نجف که احساس کردم رو #هوا بودیم.☺️
بعد از زیارت نجف که افتادیم تو مسیر پیاده روی هرکس تو کالسکه بچه یه چیزی مینداخت
خیلی تعجب کرده بودم و گرمای #صمیمیت عاشقای اباعبدالله قلبم رو از تنهایی #نجات داد 😃
قلبم گرم شده بود دیگه احساس تنهایی نداشتم😀
ده روز سفرمون طول کشید انگار کل دنیارو فراموش کرده بودم😇
فقط به این فکر میکردم کی میرسیم #کربلا
تو مسیر پسرم #گم شد و من مثل پروانه مسیر بالا و پایین میرفتم اما پسرم نبود😱
🙏رو کردم به حرم گفتم آقا این بچه دست من امانته بهم برش گردونین
یهو به دلم افتاد که پیدا میشه #بیتابی_نکن ! 😌
یک ربع بعد بچه پیدا شد اونم تو مسیری که هر کس گم میشد از ازدحام دو سه ساعت بعد پیدا میشد چه رسد بچه ای که زبان باز نکرده
همون روز پسرم مریض شد و تب شدید کرد و مدام بالا میاورد
🙏بازم سپردمش به سیدالشهدا گفتم آقا منو وسط راه برنگردون بذار بیام کربلاتو ببینم
خداروشکر تب پسرم پایین اومد
تا اینکه رسیدیم #کربلا ...
لحظه ای که در صف رسیدن به ضریح بودم دل تو دلم نبود نمیدونستم چی باید بخوام، لحظه ای که رسیدم به ضریح دستام گره کردم بهش انگار به دلم افتاد که بگو یا اباعبدالله دستهای مارو ول نکنید تو این دنیا و اون دنیا
😇بعداز اون سفر من یه آدم دیگه شدم
🔹 وقتی دیدم یه عده یه سال زندگی میکنن تا تو بیست روز خرج اربعین کنن دیدم ما چقدر خساست داریم
🔸وقتی دیدم راحت از مالشون میبخشن منم دلبستگیم به مال دنیا کم شد
🔹و وقتی پسرم گم شد کمی در حد قطره حال خانوم زینب رو فهمیدم😭
✍#خاطره یکی از اعضا از #کرج
📸 #عکس پسرم در پیاده روی اربعین
goo.gl/qebZTi
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #لذت_زیارت #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
✅ @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
🔴داستان جالب پدری که توسط پسرش مشتاق پیاده روی اربعین شد
⭕️برای زیارت، پول حلّال مشکلات نیست
🔺پسرم ازسال۹۰ هرسال قسمتش #پیاده_روی اربعین قسمتش شده بود و هر وقت که از سفر می اومد از لذت ها و معنویت آنجا آنچنان تعریف می کرد که #هوایی میشدم و به خودم قول میدادم که حتما اربعین بعدی میرم #کربلا ولی بیرودربایستی سرموعد که میشد شیطان می اومد و حبدنیا رامیگذاشت تودلم( شغل من رستوران داری هستش )که الان وقت پول در آوردنه، الان میتونی پول از دست مردم بگیری وخلاصه دو، سه سالی به همین منوال گذشت ومن به حرف شیطان گوش کردم چراکه من میتونستم برم و خدا را شکر از #لحاظ_مالی مشکل نداشتم و ندارم این را گفتم که بدونید همیشه پول حلّال #مشکلات نیست!
🔺 خلاصه تاسال ۹۳ که پسرم رفت و به من هم گفت بیا بریم ولی بازهمان داستان تکرار شد. شبکه 3 با شروع پیاده روی از #بصره هر روز صبح ساعت 9 پخش زنده داشت، کار هر روز صبح من شده بود دیدن تصاویر زیبای پیاده روی #اربعین و از موقع شروع تاپایان برنامه #گریه می کردم و از خدا و امام حسین(ع) می خواستم که پیاده روی اربعین را قسمت من هم بکنه!
🔺 #نذر کردم که اگه قسمتم شد قول میدهم تا زنده هستم به شرط این که بطلبندم به پیاده روی اربعین برم و مغازه را تعطیل و چند نفر را با #هزینه خودم #راهی پیاده روی اربعین کنم و خواستم که حب دنیا را توی این چند روز از دلم بیرون کنن و خدا را شکر الان دوساله که قسمتم شده برای پیاده روی میروم و از سه ماه مانده به روز #موعود دل تو دلم نیست تابرم و برگروم.
✍️#خاطره حمیدرضا از #اصفهان #اربعین95
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/PjUqo9
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#شب_خاطره #یادش_بخیر
#کربلایی_شدن #پول #مخاطبان #اعضا #خاطره
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
✅ @ArbaeenIR
⭕️برای زیارت، پول حلّال مشکلات نیست
🔺پسرم ازسال۹۰ هرسال قسمتش #پیاده_روی اربعین قسمتش شده بود و هر وقت که از سفر می اومد از لذت ها و معنویت آنجا آنچنان تعریف می کرد که #هوایی میشدم و به خودم قول میدادم که حتما اربعین بعدی میرم #کربلا ولی بیرودربایستی سرموعد که میشد شیطان می اومد و حبدنیا رامیگذاشت تودلم( شغل من رستوران داری هستش )که الان وقت پول در آوردنه، الان میتونی پول از دست مردم بگیری وخلاصه دو، سه سالی به همین منوال گذشت ومن به حرف شیطان گوش کردم چراکه من میتونستم برم و خدا را شکر از #لحاظ_مالی مشکل نداشتم و ندارم این را گفتم که بدونید همیشه پول حلّال #مشکلات نیست!
🔺 خلاصه تاسال ۹۳ که پسرم رفت و به من هم گفت بیا بریم ولی بازهمان داستان تکرار شد. شبکه 3 با شروع پیاده روی از #بصره هر روز صبح ساعت 9 پخش زنده داشت، کار هر روز صبح من شده بود دیدن تصاویر زیبای پیاده روی #اربعین و از موقع شروع تاپایان برنامه #گریه می کردم و از خدا و امام حسین(ع) می خواستم که پیاده روی اربعین را قسمت من هم بکنه!
🔺 #نذر کردم که اگه قسمتم شد قول میدهم تا زنده هستم به شرط این که بطلبندم به پیاده روی اربعین برم و مغازه را تعطیل و چند نفر را با #هزینه خودم #راهی پیاده روی اربعین کنم و خواستم که حب دنیا را توی این چند روز از دلم بیرون کنن و خدا را شکر الان دوساله که قسمتم شده برای پیاده روی میروم و از سه ماه مانده به روز #موعود دل تو دلم نیست تابرم و برگروم.
✍️#خاطره حمیدرضا از #اصفهان #اربعین95
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/PjUqo9
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#شب_خاطره #یادش_بخیر
#کربلایی_شدن #پول #مخاطبان #اعضا #خاطره
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
✅ @ArbaeenIR
#یادش_بخیر
🔴#جامانده ای که با نیت متفاوت توفیق حضور در اربعین را بدست آورد!
⭕️وقتی شور و شوق همراه با #احساس_وظیفه می شود!
#شب_خاطره
فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭
اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/HQJgev
✍#خاطره : زهرا از #تهران
🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR
🔴#جامانده ای که با نیت متفاوت توفیق حضور در اربعین را بدست آورد!
⭕️وقتی شور و شوق همراه با #احساس_وظیفه می شود!
#شب_خاطره
فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭
اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/HQJgev
✍#خاطره : زهرا از #تهران
🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
#یادش_بخیر
🔴خاطره بسیار خواندنی از آخرین پیاده روی اربعین شهید مدافع حرم معروف به شیر سامرا که منجر به عروجش شد!
⭕️توصیفات عجیب همسر شهید از حال و هوای ویژه شهید نوروزی
⭕️خاطره آخرین خداحافظی شهید با خانواده اش
#شب_خاطره
goo.gl/jRfwsZ
🔺شهید مهدی نوروزی معروف به #شیر_سامراکه مجاهدت های او در دفاع از حرمین امامین عسکریین بیاد ماندنی است، بعد آخرین زیارت اربعین با همسر و کودک چند ماهه شان به شهادت رسیدند .این خاطره همسر شهید از این سفر بیاد ماندنی است:
🔸آن سفر کربلا از همان ثانیه اولاش #خاطره بود. سال اول ازدواجمان که #پیاده به کربلا رفتیم نیت کردیم هر زمان که خدا به ما فرزندی داد، بچهمان را به پیادهروی اربعین ببریم.
🔹خیلیها مستقیم به خودم میگفتند میدانیم مهدی برنمیگردد. میدیدند من هم بیقراری میکنم بدتر میکردند و میگفتند شهید میشود و بالاخره سرش را به باد میدهد و حتی عدهای به من #طعنه میزدند که چگونه دلاش آمده است زن و بچه #شیرخوارهاش را رها کند و برود.
🔸با شنیدن این حرفها و طعنهها دلام میگرفت و زیر آسمان میرفتم و با خدای خودم نجوا میکردم که آقامهدی به من قول داده است مرا به سفر #اربعین میبرد.
🔹 سری دوم هم به این امید برگشتند که ما را به #زیارت_اربعین ببرند. از همان ثانیههای اول سفر سعی میکردند خودشان را #وقف ما کنند و مشکلی برایمان پیش نیاید. در مسیر بچه را از کالسکه در آوردم که به او شیر بدهم که باران گرفت. آقامهدی پتویی را که داشتیم بالای سر ما گرفت تا بتوانم به بچه شیر بدهم. آنجا خیلی #شرمنده شدم و به ایشان گفتم: «آقامهدی! شرمنده شما شدم. شما دو روز است استراحت نکردهاید و مدام رانندگی کردید. الان هم که شرایط اینجوری است و اذیت میشوید.» به من گفت: «خانم! این سفر را #وقف شما هستم و میخواهم #بهترین سفرتان باشد.»
🔸 شبها که زیارت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) میرفتیم، در راه میگفتند هر سری که زیارت میآمدم و میدیدم شما نیستید، احساس میکردم آقا #جواب_سلامام را نمیدهد و میگوید بدون زن و بچهات آمدهای، برگرد زن و بچهات را بیاور. حالا خیالام راحت شد که شما را #زیارت_اربعین آوردم. در آن سفر مدام از این حرفها میزد.
🔹 آقامهدی خیلی ناراحت میشدند که با ایشان تماس میگرفتند و میگفتند خانوادهتان دارند در فراق شما
بیقراری میکنند. آقامهدی آدم سنگدلی نبود و #احساساتی بود و به من میگفتند وقتی اطرافیان زنگ میزنند که خانمات بیقراری میکند، به هم میریزم. شما باید #مقاوم باشید. اگر میخواهید اشکی بریزید یا بیقراری کنید نباید در جمع و جلوی بقیه باشد، باید در #تنهایی خودت باشد. تقریباً سه ساعتی صحبت کردند و از فراق حضرت زینب(س) گفتند و بعد هم اشاره کردند آخر سر این بانوی بزرگوار این فراق را به «مَا رَأَیتُ إلا جَمِیلاً» تشبیه کردند.
🔸 #روز_آخر که در کاظمین بودیم سعی کردند این سفر #بهترین_سفر ما باشد. در برگشت از کاظمین به مهران بود که شروع به #وصیت کردند.
🔹خداحافظی #عجیبی بود. همه را از زیر قرآن رد کرد.در آن لحظات مدام به خودم میگفتم #آخرین باری است که ایشان را میبینم، ولی به خودم نهیب میزدم که نه! این شیطان است و حتی در ماشین هم که کنار هم نشسته بودیم از فکرم میگذشت که این آخرین لحظاتی است که کنار هم هستیم، ولی باز هم به خودم میگفتم این شیطان است و دارد تلاش میکند #بیقراری کنید و آقامهدی از دستات ناراحت میشود، چون وقتی بیقراری ما را میدید #بسیار_ناراحت میشد.
🔸 آنجا #آخرین_خداحافظی ما شد که ما را سپردند و خودشان راهی شدند. به قول مامان رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند و خیلی تند قدم برمیداشتند.
🔹از این طرف عدهای به من میگفتند چگونه دلاش آمد شما و این بچه کوچک را ول کند و برود؟
🔸آقامهدی دنبال این بود که به #نفس خودش غلبه کند. علیرغم #علاقه_شدیدی که به محمدهادی داشت مراقب بود از آنچه که بدان علاقه دارد آسیب نخورد.
🔹 سری آخر که آمده بودند گفتند: «ما در محاصره بودیم و باید شهید میشدم. در آنجا شروع کردم به خواندن دعای علقمه و از خدا خواستم یک بار بیاییم و ببینمتان و بعد شهید شوم.» به اداره که رفتند و برگشتند به من گفتند: «از یکی از همکاران که از بچههای جنگ است پرسیدم،چگونه هشت سال در جنگ بودید و شهید نشدید؟ گفت: موقعیتهای شهادت زیادی برایام پیش میآمد، اما #تصویر_دختر بزرگام و شیرینکاریهایاش جلوی نظرم میآمد و نمیتوانستم از او دل بکنم.» بعد به من گفت: « #حساسیت و #علاقهای که نسبت به شما دارم باعث شده است #شهید_نشوم .»
🔹 سری آخر در کربلا این #علقه را هم زمین گذاشت و از مولایاش خواست که #دل_بکند . 😭
📩ارسال خاطرات به: @arbaeen_admin 🆔
#شهادت #کربلایی_شدن
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) واربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔴خاطره بسیار خواندنی از آخرین پیاده روی اربعین شهید مدافع حرم معروف به شیر سامرا که منجر به عروجش شد!
⭕️توصیفات عجیب همسر شهید از حال و هوای ویژه شهید نوروزی
⭕️خاطره آخرین خداحافظی شهید با خانواده اش
#شب_خاطره
goo.gl/jRfwsZ
🔺شهید مهدی نوروزی معروف به #شیر_سامراکه مجاهدت های او در دفاع از حرمین امامین عسکریین بیاد ماندنی است، بعد آخرین زیارت اربعین با همسر و کودک چند ماهه شان به شهادت رسیدند .این خاطره همسر شهید از این سفر بیاد ماندنی است:
🔸آن سفر کربلا از همان ثانیه اولاش #خاطره بود. سال اول ازدواجمان که #پیاده به کربلا رفتیم نیت کردیم هر زمان که خدا به ما فرزندی داد، بچهمان را به پیادهروی اربعین ببریم.
🔹خیلیها مستقیم به خودم میگفتند میدانیم مهدی برنمیگردد. میدیدند من هم بیقراری میکنم بدتر میکردند و میگفتند شهید میشود و بالاخره سرش را به باد میدهد و حتی عدهای به من #طعنه میزدند که چگونه دلاش آمده است زن و بچه #شیرخوارهاش را رها کند و برود.
🔸با شنیدن این حرفها و طعنهها دلام میگرفت و زیر آسمان میرفتم و با خدای خودم نجوا میکردم که آقامهدی به من قول داده است مرا به سفر #اربعین میبرد.
🔹 سری دوم هم به این امید برگشتند که ما را به #زیارت_اربعین ببرند. از همان ثانیههای اول سفر سعی میکردند خودشان را #وقف ما کنند و مشکلی برایمان پیش نیاید. در مسیر بچه را از کالسکه در آوردم که به او شیر بدهم که باران گرفت. آقامهدی پتویی را که داشتیم بالای سر ما گرفت تا بتوانم به بچه شیر بدهم. آنجا خیلی #شرمنده شدم و به ایشان گفتم: «آقامهدی! شرمنده شما شدم. شما دو روز است استراحت نکردهاید و مدام رانندگی کردید. الان هم که شرایط اینجوری است و اذیت میشوید.» به من گفت: «خانم! این سفر را #وقف شما هستم و میخواهم #بهترین سفرتان باشد.»
🔸 شبها که زیارت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) میرفتیم، در راه میگفتند هر سری که زیارت میآمدم و میدیدم شما نیستید، احساس میکردم آقا #جواب_سلامام را نمیدهد و میگوید بدون زن و بچهات آمدهای، برگرد زن و بچهات را بیاور. حالا خیالام راحت شد که شما را #زیارت_اربعین آوردم. در آن سفر مدام از این حرفها میزد.
🔹 آقامهدی خیلی ناراحت میشدند که با ایشان تماس میگرفتند و میگفتند خانوادهتان دارند در فراق شما
بیقراری میکنند. آقامهدی آدم سنگدلی نبود و #احساساتی بود و به من میگفتند وقتی اطرافیان زنگ میزنند که خانمات بیقراری میکند، به هم میریزم. شما باید #مقاوم باشید. اگر میخواهید اشکی بریزید یا بیقراری کنید نباید در جمع و جلوی بقیه باشد، باید در #تنهایی خودت باشد. تقریباً سه ساعتی صحبت کردند و از فراق حضرت زینب(س) گفتند و بعد هم اشاره کردند آخر سر این بانوی بزرگوار این فراق را به «مَا رَأَیتُ إلا جَمِیلاً» تشبیه کردند.
🔸 #روز_آخر که در کاظمین بودیم سعی کردند این سفر #بهترین_سفر ما باشد. در برگشت از کاظمین به مهران بود که شروع به #وصیت کردند.
🔹خداحافظی #عجیبی بود. همه را از زیر قرآن رد کرد.در آن لحظات مدام به خودم میگفتم #آخرین باری است که ایشان را میبینم، ولی به خودم نهیب میزدم که نه! این شیطان است و حتی در ماشین هم که کنار هم نشسته بودیم از فکرم میگذشت که این آخرین لحظاتی است که کنار هم هستیم، ولی باز هم به خودم میگفتم این شیطان است و دارد تلاش میکند #بیقراری کنید و آقامهدی از دستات ناراحت میشود، چون وقتی بیقراری ما را میدید #بسیار_ناراحت میشد.
🔸 آنجا #آخرین_خداحافظی ما شد که ما را سپردند و خودشان راهی شدند. به قول مامان رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند و خیلی تند قدم برمیداشتند.
🔹از این طرف عدهای به من میگفتند چگونه دلاش آمد شما و این بچه کوچک را ول کند و برود؟
🔸آقامهدی دنبال این بود که به #نفس خودش غلبه کند. علیرغم #علاقه_شدیدی که به محمدهادی داشت مراقب بود از آنچه که بدان علاقه دارد آسیب نخورد.
🔹 سری آخر که آمده بودند گفتند: «ما در محاصره بودیم و باید شهید میشدم. در آنجا شروع کردم به خواندن دعای علقمه و از خدا خواستم یک بار بیاییم و ببینمتان و بعد شهید شوم.» به اداره که رفتند و برگشتند به من گفتند: «از یکی از همکاران که از بچههای جنگ است پرسیدم،چگونه هشت سال در جنگ بودید و شهید نشدید؟ گفت: موقعیتهای شهادت زیادی برایام پیش میآمد، اما #تصویر_دختر بزرگام و شیرینکاریهایاش جلوی نظرم میآمد و نمیتوانستم از او دل بکنم.» بعد به من گفت: « #حساسیت و #علاقهای که نسبت به شما دارم باعث شده است #شهید_نشوم .»
🔹 سری آخر در کربلا این #علقه را هم زمین گذاشت و از مولایاش خواست که #دل_بکند . 😭
📩ارسال خاطرات به: @arbaeen_admin 🆔
#شهادت #کربلایی_شدن
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) واربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
🔴 خاطره شنیدنی گرفتن برات پیاده روی اربعین از #پنجره_فولاد_رضا (ع) با وجود شرایط باورنکردنی
🔺چند برابر #هزینه ای که برای اربعین کردم برگشت
🔺 نگرانی های بی دلیل بردن #کودک در اربعين
خيلي وقت بود پياده روي اربعين
رو از تو قاب تلويزيون ميديم ولي همون قاب ،كارخودشو كرده بود وهواييم كرد،
همش فكرميكردم خيلي سفردشواريه وبايد خيلي قوي وبا ايمان بالا باشي ك تو طريق الحسين راهت بدن😔
رفتيم مشهد همه ميگفتن ك اگه پشت #پنجره_فولاد_امام_رضا ازش كربلا بخواي امام برات كربلاتو ميده ،يكبار اينو امتحان كردم وقتي كه براي عروسي بدون گناه بهشون متوسل شدم نميدونم چطورشد ك نجف شد شروع زندگي من و همون هتلي ك تونجف اقامت داشتيم شدشب عروسي من و لباس عروسم شد همون چادرنمازي كه تو حرم نماز خوندم...
حالا من دوباره ميخواستم دلم رو به پنجره فولاد گره بزنم،اون موقع واضح ازشون كربلا نخواسته بودم وبهم دادن... پس اينبار حتما ميرم
همسرم ك كنارم بود تو دلش گفته بود يا امام رضا چطور جواب زوارهاتو ميدي وقتي نميشه پياده بريم كربلا خانمم هم يجوري دعا ميكنه انگار همين الان كربلاش اوكي شده اخه بايه بچه #شيرخواره كجا بريم 🤒
اونم كشور غريب ك به تميزي ايران نيس و فلان...
بعد منم با دل ارام گفتم مطمنم ك ميريم ، همسرم گفت نميخوام نااميدت كنم ولي امام رضا خودش شرايط مارو ميدونه اگه نشد بدون ك صلاحمون رو خواسته 😔
بعدشوهرم شروع كرد ب منصرف كردن من ،اول كه گفت بخاطر پسرمون مريض ميشه نگاه زيارت بايد اينطوري باشه #هتل_خوب تميز 🤔
بعدمنم ك با اين همه اصرارش براي نرفتن دلم شكسته بود تو دلم گفتم پسرم فداي #شش_ماهه امام حسين،منم فداي رباب😭💔
خداشاهده همون غروبش پسرم #مريض شد بيماري ويروسي گرفت بالا مياورد و... 🤒🤕بعدهمسرم مجاب شد ك مريض شدن يا نشدن هم همش دست ما نيس
گذشت موقع ثبت نام شد منم اصرار كردم ك بايد پاسپورت بگيريم و...حالا همكارهاي همسرم ميگفتن ادم بايد بي غيرت باشه ك زنش رو ببره تو شلوغي اربعين كربلا، موقع خلوت برين و...
بغيرت شوهرم برخورد واسه ويزا گرفتن با كارمندا صحبت كرد ك بگن اينترنت قطع شده وفلان هربار نذارن ك بشه
ولي شد و پاسپورت ويزا هااومدن🙂
بعد رفتن ب مامانم گفتن ك نذارن بيام ومنو منصرف كنن كه مامانم اون شب خوابي ديد ك حالا همگي دوست داشتيم به اين سفر بريم.خواب ميبنه ما همگي سوار اتوبوسيم بعد اتوبوس رو يه عده جوون به دستور امام حسين بلند كردن ك رو دوششون دارن ميارن ك ما اصلا كوچكترين تكوني بهمون وارد نشه و اذيت نشيم ، بعد اين خواب اسم خودشو وخواهرامم نوشت☺️
ومن تمام #دارايي ام رو به كربلا اوردم؛خودم ،همسرم،فرزندم،مادرم
و فقط از دنيام يه #سرويس_طلا داشتم و هزينه شو واسه زوارامام حسين خرج كردم ،خيلي دلم ميخواست همه دنيامو تقديم امام حسين كنم❤️❤️❤️❤️❤️
ميخواستم بدونم ك اگه اين كار رو كنم چي ميشه؟!
يه هفته مونده به حركت كاروان ،من معده دردشديد گرفتم طوري ك همش بالا ميوردم واصلا هيچ قرصي نميتونستم بخورم حالم خيلي بدشده بود يه حس نااميدكننده اي ميومد تو سرم ك نگاه اين سفر براي #همه نيس نگاه نميشه....
بعد ميگفتم پس چرا همه چي جورشده !!
معده درد داشتمو حالم بد بود تو ماشين سرم زده بودم ولي وقتي وارد خاك عراق شديم تمام دردام خوب شد❤️🙂
پسرمم مريض نشد و عاشق كربلاس و چاي عراقي🤗
چند برابر #هزینه ای ك كردیم برگشت: مشكل خونه حل شد، ماشین خریدیم و مادرم #سرویس_طلا برام كادو خريد.
الانم ميخوايم خادمي كنيم و با همسرم واسه امام حسين زوارببريم ،فعلا توانمون سي نفره دعا كنيد ك پيششون سربلند باشيم🌸🌹
✍️#خاطره یکی از اعضا از استان #مازندران
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #حال_و_هوای_مسیر #پیاده_روی #مسیر #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
🔺چند برابر #هزینه ای که برای اربعین کردم برگشت
🔺 نگرانی های بی دلیل بردن #کودک در اربعين
خيلي وقت بود پياده روي اربعين
رو از تو قاب تلويزيون ميديم ولي همون قاب ،كارخودشو كرده بود وهواييم كرد،
همش فكرميكردم خيلي سفردشواريه وبايد خيلي قوي وبا ايمان بالا باشي ك تو طريق الحسين راهت بدن😔
رفتيم مشهد همه ميگفتن ك اگه پشت #پنجره_فولاد_امام_رضا ازش كربلا بخواي امام برات كربلاتو ميده ،يكبار اينو امتحان كردم وقتي كه براي عروسي بدون گناه بهشون متوسل شدم نميدونم چطورشد ك نجف شد شروع زندگي من و همون هتلي ك تونجف اقامت داشتيم شدشب عروسي من و لباس عروسم شد همون چادرنمازي كه تو حرم نماز خوندم...
حالا من دوباره ميخواستم دلم رو به پنجره فولاد گره بزنم،اون موقع واضح ازشون كربلا نخواسته بودم وبهم دادن... پس اينبار حتما ميرم
همسرم ك كنارم بود تو دلش گفته بود يا امام رضا چطور جواب زوارهاتو ميدي وقتي نميشه پياده بريم كربلا خانمم هم يجوري دعا ميكنه انگار همين الان كربلاش اوكي شده اخه بايه بچه #شيرخواره كجا بريم 🤒
اونم كشور غريب ك به تميزي ايران نيس و فلان...
بعد منم با دل ارام گفتم مطمنم ك ميريم ، همسرم گفت نميخوام نااميدت كنم ولي امام رضا خودش شرايط مارو ميدونه اگه نشد بدون ك صلاحمون رو خواسته 😔
بعدشوهرم شروع كرد ب منصرف كردن من ،اول كه گفت بخاطر پسرمون مريض ميشه نگاه زيارت بايد اينطوري باشه #هتل_خوب تميز 🤔
بعدمنم ك با اين همه اصرارش براي نرفتن دلم شكسته بود تو دلم گفتم پسرم فداي #شش_ماهه امام حسين،منم فداي رباب😭💔
خداشاهده همون غروبش پسرم #مريض شد بيماري ويروسي گرفت بالا مياورد و... 🤒🤕بعدهمسرم مجاب شد ك مريض شدن يا نشدن هم همش دست ما نيس
گذشت موقع ثبت نام شد منم اصرار كردم ك بايد پاسپورت بگيريم و...حالا همكارهاي همسرم ميگفتن ادم بايد بي غيرت باشه ك زنش رو ببره تو شلوغي اربعين كربلا، موقع خلوت برين و...
بغيرت شوهرم برخورد واسه ويزا گرفتن با كارمندا صحبت كرد ك بگن اينترنت قطع شده وفلان هربار نذارن ك بشه
ولي شد و پاسپورت ويزا هااومدن🙂
بعد رفتن ب مامانم گفتن ك نذارن بيام ومنو منصرف كنن كه مامانم اون شب خوابي ديد ك حالا همگي دوست داشتيم به اين سفر بريم.خواب ميبنه ما همگي سوار اتوبوسيم بعد اتوبوس رو يه عده جوون به دستور امام حسين بلند كردن ك رو دوششون دارن ميارن ك ما اصلا كوچكترين تكوني بهمون وارد نشه و اذيت نشيم ، بعد اين خواب اسم خودشو وخواهرامم نوشت☺️
ومن تمام #دارايي ام رو به كربلا اوردم؛خودم ،همسرم،فرزندم،مادرم
و فقط از دنيام يه #سرويس_طلا داشتم و هزينه شو واسه زوارامام حسين خرج كردم ،خيلي دلم ميخواست همه دنيامو تقديم امام حسين كنم❤️❤️❤️❤️❤️
ميخواستم بدونم ك اگه اين كار رو كنم چي ميشه؟!
يه هفته مونده به حركت كاروان ،من معده دردشديد گرفتم طوري ك همش بالا ميوردم واصلا هيچ قرصي نميتونستم بخورم حالم خيلي بدشده بود يه حس نااميدكننده اي ميومد تو سرم ك نگاه اين سفر براي #همه نيس نگاه نميشه....
بعد ميگفتم پس چرا همه چي جورشده !!
معده درد داشتمو حالم بد بود تو ماشين سرم زده بودم ولي وقتي وارد خاك عراق شديم تمام دردام خوب شد❤️🙂
پسرمم مريض نشد و عاشق كربلاس و چاي عراقي🤗
چند برابر #هزینه ای ك كردیم برگشت: مشكل خونه حل شد، ماشین خریدیم و مادرم #سرویس_طلا برام كادو خريد.
الانم ميخوايم خادمي كنيم و با همسرم واسه امام حسين زوارببريم ،فعلا توانمون سي نفره دعا كنيد ك پيششون سربلند باشيم🌸🌹
✍️#خاطره یکی از اعضا از استان #مازندران
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #حال_و_هوای_مسیر #پیاده_روی #مسیر #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR