🔅 بردباری شیخ 🔅
«#شیخ جعفر کبیر #کاشف_الغطا، یکی از #علمای بزرگ شیعه است. خدمت شیخ #وجوهاتی آورده بودند. شیخ پول را به مدرسه فرستاد [تا] میان طلبه ها تقسیم کنند. هنگام نماز بود، سرگرم #نماز جماعت شد. نماز اول فارغ شد. [در] بین دو نماز، سید غیور و فقیری آمد. صاف ایستاد جلو جانماز شیخ [و] گفت: سهم مرا بده. فرمود: دیر آمدی، پیش از نماز هرچه بود، دادیم. سید غیور هیچ ملاحظه شیخ را نکرد؛ آب دهان را جمع کرد و به صورت شیخ انداخت. میان عرب، آب دهان انداختن در صورت کسی، از کشتن هم بدتر بود.
شیخ دست به سر و صورتش کشید و گفت: می خواهم پیش #فاطمه_زهرا(علیه السلام) روسفید باشم. ایستاد و گفت: مؤمنین! هر کسی ریش شیخ را دوست دارد، پولی به دامان شیخ بیندازد. خود شیخ دامنش را گرفت و مؤمنین و مقلدین شیخ هم دیدند #شیخ دارد برای #طلبه پول جمع می کند. [پس آنها هم پول] ریختند به دامنش. وقتی فارغ شد، با کمال ادب پول ها را داد و دست سید را بوسید و فرمود: مرا حلال و عفو فرما».
📚 . علی میرخلف زاده، زبدة القصص، قم، مهدی یار، 1378، ص 48.
➖➖➖➖➖
🌐 کانال ضیاءالصالحین:
🆔 @ziaossalehin
«#شیخ جعفر کبیر #کاشف_الغطا، یکی از #علمای بزرگ شیعه است. خدمت شیخ #وجوهاتی آورده بودند. شیخ پول را به مدرسه فرستاد [تا] میان طلبه ها تقسیم کنند. هنگام نماز بود، سرگرم #نماز جماعت شد. نماز اول فارغ شد. [در] بین دو نماز، سید غیور و فقیری آمد. صاف ایستاد جلو جانماز شیخ [و] گفت: سهم مرا بده. فرمود: دیر آمدی، پیش از نماز هرچه بود، دادیم. سید غیور هیچ ملاحظه شیخ را نکرد؛ آب دهان را جمع کرد و به صورت شیخ انداخت. میان عرب، آب دهان انداختن در صورت کسی، از کشتن هم بدتر بود.
شیخ دست به سر و صورتش کشید و گفت: می خواهم پیش #فاطمه_زهرا(علیه السلام) روسفید باشم. ایستاد و گفت: مؤمنین! هر کسی ریش شیخ را دوست دارد، پولی به دامان شیخ بیندازد. خود شیخ دامنش را گرفت و مؤمنین و مقلدین شیخ هم دیدند #شیخ دارد برای #طلبه پول جمع می کند. [پس آنها هم پول] ریختند به دامنش. وقتی فارغ شد، با کمال ادب پول ها را داد و دست سید را بوسید و فرمود: مرا حلال و عفو فرما».
📚 . علی میرخلف زاده، زبدة القصص، قم، مهدی یار، 1378، ص 48.
➖➖➖➖➖
🌐 کانال ضیاءالصالحین:
🆔 @ziaossalehin